30 05 2011 4783315 شناسه:

تفسیر سوره مومنون جلسه 27 (1390/03/09)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عن ذِكْرِهِم مُعْرِضُونَ ﴿71﴾ أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿72﴾ وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿73﴾ وَإِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ ﴿74﴾ وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴿75﴾ وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ ﴿76﴾ حَتَّي إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَاباً ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ ﴿77﴾ وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ ﴿78﴾ وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿79﴾ وَهُوَ الَّذِي يُحيْي وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلاَفُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿80﴾ بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ ﴿81﴾ قَالُوا أءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿82﴾ لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿83﴾

بيان موانع پذيرش توحيد و حقانيت آن

عناصر محوري سوَر مكّي همان طوري كه ملاحظه فرموديد اصول دين و خطوط كلي فقه و اخلاق و حقوق بود. شبههٴ آنها [مشركان] جريان انكار معاد و توحيد بود معرفت‌شناسي آنها هم حس و تجربهٴ حسّي بود. قرآن كريم بر اساس سبر و تقسيم پنج مانع براي اينها بررسي كرد فرمود هيچ كدام از اينها صلاحيّت مانعيّت ندارند بايد در دعوت تدبّر كنيد در دعوا تدبّر كنيد تا روشن بشود كه دعوت پيغمبر حق است ادّعاي او هم حق است.

بعد فرمود ما ديني آورديم كه گذشته از اينكه نام خدا و ياد خدا را در شما احيا مي‌كند شما را صاحب‌‌نام مي‌كند به شما هويّت مي‌دهد شما را آزاد مي‌كند فرمود: ﴿بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ﴾ شما را نامور مي‌كند صاحب‌نام مي‌كند شما گمنام بوديد الآن نامدار شديد گفتند نه بردهٴ اين باش نه بندهٴ آن بندهٴ خدا باش شما صاحب‌نام شديد گفتند هر گونه برده‌داري ممنوع است شما آزاد شديد ما شما را نامور كرديم نامدار كرديم ﴿بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ﴾. درست است كه قرآن, ذكرالله است اما تعاليم قرآن شما را هويّت مي‌دهد ما هرگونه رژيم ارباب و رعيتي را از بين برديم;

ردّ نظام ارباب و رعيتي در قرآن

در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» كه قبلاً بحثش گذشت فرمود رژيم ارباب و رعيتي حتي بين رهبران ديني و مردم نيست يعني هيچ كس رعيّت هيچ كس نيست همه بندگان خدايند فرمود ما چنين مكتبي آورديم. آنچه را مالكان داشتند كه دسترنج كارگران و كشاورزان را به غارت مي‌بردند آنكه رخت بربسته شد آنچه را كه انبيا آوردند همان هويّت‌بخشيِ مردم بود يعني اينكه مردم بندهٴ خدايند و مطيع دستورات وحي‌اند و لاغير, هرگز رهبران ديني هم مردم را به خودشان دعوت نمي‌كنند علما اين طورند صاحبان وحي هم همين طورند. در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» كه بحثش گذشت آيهٴ 79 اين بود فرمود: ﴿ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ ﴾ هيچ پيغمبري نيامده كه بگويد من ارباب شما, شما رعيت من هستيد مردم را به خودش دعوت بكند اين طور نبود, همه آمدند گفتند ما و شما بندگان خداييم پس هيچ كسي مردم را به خود دعوت نمي‌كند آن كه مردم را به خودش دعوت كند اين طرفدار رژيم منحوس ارباب و رعيتي است كه رخت بربسته است فرمود هيچ پيامبري نيامده ﴿ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ ﴾ بلكه خداي سبحان به همهٴ انبيا فرمود ربّاني باشيد نه ارباب.

دو عنصر محوري در تبيين رسالت علماي ربّاني

عالِم ربّاني به كسي مي‌گويند كه شديد الربط بالربّ باشد تا فيض را از او دريافت كند و شديد الربط به مردم باشد تا مربّي خوب آنها باشد چنين آدمي مي‌شود عالِم ربّاني; كسي كه ارتباطش با خدا ضعيف است عالم ربّاني نيست كسي كه ارتباطش با خدا قوي است ولي رابطهٴ با مردم ندارد راهبانه به سر مي‌برد عالِم ربّاني نيست ﴿وَلكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ حوزهٴ درس داريد حوزهٴ تأليف داريد حوزهٴ تدريس داريد حوزهٴ سخنراني داريد معلّم جامعه‌ايد مدرّس جامعه‌ايد مي‌توانيد عالِم ربّاني باشيد در صورتي كه ارتباطتان به ربّ قوي باشد پس اگر كسي اين دو عنصر محوري را نداشت عالِم ربّاني نيست يعني شديد الربط به الله و ربّ خود نبود يا شديد الربط بود ولي منزوي بود ﴿بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ[1] نبود ﴿بِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ[2] نبود مردمي نبود مشكل جامعه را حل نكرد اين عالِم ربّاني نيست.

خب پس هر گونه رژيم ارباب و رعيتي رخت بربست هيچ كسي بردهٴ كسي تابع كسي نيست همگان تابع ذات اقدس الهي‌اند; بر اساس اين اصل كلّي كه رژيم ارباب و رعيتي منحوس شناخته شده چه در مسائل مالي چه در مسائل فكري آن‌گاه مال در اسلام تقسيم شد. فرمود ما شما را صاحب‌نام كرديم ﴿بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ﴾ كه اينها نامدار شدند نامور شدند قبلاً خامِل‌الذّكر بودند الآن صاحب‌نام شدند منتها اينها از هويّتشان و نام خودشان صرف‌نظر كردند.

تأثير نظام ارباب و رعيتي در فقر و مشكلات اقتصادي جامعه

مطلب ديگر آن است كه فقر را دين برداشت. آن دعاي معروفي كه مرحوم كليني در جلد پنج كافي در كتاب‌المعيشه نقل كرد اين است: «اللهمّ بارِك لنا في الخُبز و لا تُفَرِّقْ بيننا و بينَه فلولا الخبزُ ما صلّينا و لا صُمْنا و لا ادَّينا فرائضَ ربّنا»[3] عرض كرد خدايا! بين نان مسلمانها و خود مسلمانها فاصله نينداز مستحضريد كه منظور از نان همان بحثهاي اقتصادي است مالِ مردم است عرض كرد بين مردم و اقتصاد فاصله نينداز زيرا ملّتي كه با اقتصادش فاصله داشته باشد با مال فاصله داشته باشد فقير باشد دين‌داري آن ملّت مشكل است «فلولا الخبز ما صلّينا و لا صُمنا و لا ادّينا فرائض ربّنا»[4] با اينكه خود حضرت و اصحاب خاصّش چند سال در شِعب ابي‌طالب آن محاصره و تحريم را تجربه كردند وگرنه تودهٴ مردم دين‌داري آنها با فقر بسيار سخت است اين از بيانات نوراني پيغمبر است كه مرحوم كليني نقل كرد.

رسالت والي مسلمين در تحصيل و توزيع بيت‌المال

در روايات هم فراوان آمده است كه به اندازهٴ نياز جامعه ذات اقدس الهي مسائل مالي را تنظيم كرده است بخشي به عنوان انفال است كه در اول سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده است: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ﴾ ديگر بيش از اين دو نيست يعني مالِ خداست و مالِ پيغمبر در حقيقت مال مكتب است مال اسلام است بيت‌المالِ مسلمين همين را تأمين مي‌كند مال كسي نيست آن كه والي مسلمين است در رأس امور مسلمين است بايد اين را تحصيل كند به عنوان خدمتگزار اسلام, حفظ كند به عنوان خدمتگزار اسلام و عادلانه توزيع كند به عنوان خدمتگزار اسلام, پس هيچ كسي ممنون كسي نيست و سخن از ارباب و رعيتي هم نيست; ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ﴾ كه در آغاز سورهٴ مباركهٴ «انفال» است.

بخش دوم بخش مسائل وجوه شرعي است كه آن هم در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آيهٴ 41 معروف است كه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا﴾ كه بايد به صورت «انَّ ما» يعني جدا نوشته مي‌شد ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا﴾ متديّنين ما مطابق آيهٴ 41 و روايات و صحيحه‌اي كه در ضمن اين از اهل بيت(عليهم السلام) آمده است وجوه شرعي‌شان را ادا مي‌كنند قصد قربت دارند و با قصد قربت اين وجوه را ادا مي‌كنند و حوزه‌هاي علميه از اينهايي كه با قصد قربت مؤدّيان وجوه شرعي‌اند با اخلاص مي‌پذيرند آنها هم متقرّباً الي الله مي‌دهند اينها هم از اغنيا و متمكّنين مي‌پذيرند بدون اينكه ارباب و رعيتي در كار باشد بدون اينكه خودشان را وامدار آنها بدانند براي اينكه آنها ممنون‌اند و مي‌آيند دست مراجع را مي‌بوسند و متقرّباً إلي الله حقّ اسلام را به اين رهبران الهي مي‌دهند نه حقّ خودشان را, مالي از خودشان به اينها نمي‌دهند چون اين يك پنجم را مالِ اينها نبايد دانست اينها امين‌اند و مأمورند به تأديه در افراض, مي‌آيند مال خدا را به نمايندگان ائمه(عليهم السلام) مي‌پردازند پس ديگر سخن از رژيم ارباب و رعيتي نيست.

بيان فرق نظام اقتصاد اسلامي با سرمايه‌داري در قرآن

مسئله فيء هم كه مربوط به غنائم جنگي است در سورهٴ مباركهٴ «حشر» بيان شده در سورهٴ مباركهٴ «حشر» آيهٴ هفت به اين صورت است: ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَي رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَي فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ﴾ براي اينكه مال يك گردش 360 درجه‌اي داشته باشد نه نظام سوسيال شرق حق بود نه نظام سرمايه‌داري غرب مستحضريد كه بر اساس اين دو مبناي اقتصادي كه هر دو باطل است اين مال كه به منزلهٴ ستون فقرات است يا خون در رگهاست اين در يك بخش از رگها جاري است بقيه فلج‌اند. در نظام سرمايه‌داري اين سرمايه‌ها در دست اغنيا متداول است در نظام پوسيدهٴ سوسيال شرق اين ثروتها در دولتها متداول بود از دست دولتي به دولتي مي‌رسيد كه دولت‌سالاري بود بقيه فلج بودند. اين آيه اقتصاد را ترسيم مي‌كند كه مالِ مملكت به منزلهٴ خون مملكت است (يك) بايد 360 درجه در اين مدار دايره بگردد (دو) كه همهٴ اعضاي اين مملكت زنده باشند نه فلج (سه) وگرنه اگر اين مال در يك منحني خاصّي از دست سرمايه‌داري به دست سرمايه‌داري بگردد, مي‌شود دولتِ ﴿بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ﴾ يعني در همين نيم‌دايره فرضاً يا در اين منحني تداول دارد و دست به دست مي‌گردد بقيه كارگر و عمله‌اند فلج‌اند, چه اينكه اين منحني كوتاه, دولت باشد كه نظام شرق بر آن بود يا سرمايه‌دارهاي معروف غرب باشند. فرمود براي اينكه اين مال كه به منزلهٴ خون است يك مدار 360 درجه‌اي داشته باشد همه جا بگردد و همه را زنده كند بايد مسئلهٴ فيء و امثال فيء عادلانه توزيع بشود ﴿كَي لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ﴾.[5]

رسالت متديّنين جامعه در تحصيل و توزيع عادلانه زكات

در بخش چهارم كه مسئلهٴ زكات است يك مقدار شفاف‌تر سخن گفت تا متديّنين را به وظيفهٴ دين‌داريشان آشناتر كند; فرمود اين اموالي كه شما داريد مي‌دهيد حقّ مسلّم بيت‌المال است نه مالِ شما, شما از كيسهٴ خودتان نمي‌دهيد (اين يك) و مادامي كه اين مال را نداديد آلوده‌ايد (اين دو) و اين مال به وسيلهٴ رهبران الهي از شما گرفته مي‌شود تا شما پاك بشويد (سه) نگوييد ما رفتيم مالمان را پاك كرديم, رفتيد خودتان ـ خودتان يعني خودتان ـ را پاك كرديد اين دين ديگر اجازهٴ ارباب و رعيتي به كسي نمي‌دهد. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» به اين صورت فرمود, فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا[6] فرمود زكات را كه مصارف هشت‌گانه دارد از اينها بگير كه اين صدقهٴ واجبه اينها را پاك مي‌كند قبلاً آلوده بودند. آن لطيفه‌اي كه مرحوم شيخ طوسي و هم‌فكرانشان داشتند اين بود كه اين جملهٴ ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محلّ نصب است تا صفت باشد براي صدقه[7] ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ كه ﴿تُطَهِّرُهُمْ[8] اين صدقه اينها را پاك مي‌كند. خب اگر كسي وجوهات را ندهد از نظر دين آلوده است اين مي‌خواهد خودش را پاك كند; يك وقت بدن آلوده است مي‌گويند برو غسل كن يك وقت روح آلوده است مي‌گويند برو وجوهاتت را بده.

رسالت خادمين دين در قبال بيت‌المال براي تحكيم نظام اسلامي

حالا اگر بيت‌المالي بود مردم عدّه‌اي را خدمتگزارشان قرار دادند آن خدمتگزارها بايد اين بيت‌المال را در بهترين جا مصرف كنند و بهترين جا حفظ دين است دينِ مردم هم به وسيلهٴ حوزه‌هاست حوزه است كه دينِ مردم را به وسيلهٴ مسجد و حسينيه و منبر و تعليم و تدريس حفظ مي‌كند وقتي مسجد و حوزه قيام كرد انقلاب به ثمر رسيد وگرنه با جمهوري ايراني با مكتب ايراني جنگ جهاني اول اين كشور ارباً اربا شد كسي به دادش نرسيد در جنگ جهاني دوم ارباً اربا شد كسي به دادش نرسيد در كودتاي ننگين 28 مرداد ارباً اربا شد نفت را كسي برد گاز را كسي برد كسي به دادش نرسيد. از جمهوري ايراني از مكتب ايراني از فكرِ ايرانيِ منهاي اسلام كاري ساخته نيست يا بايد گاز را داد يا بايد نفت را داد يا بايد هفده شهر را تقديم كرد يا بايد بردگي را پذيرفت اما وقتي حوزه قيام كرد مراجع قيام كردند امام(رضوان الله عليه) قيام كرد مردم مسلمان به وسيلهٴ مراجع قيام كردند شده ايران اسلامي شده انقلاب اسلامي يك سر و گردن از همهٴ كشورها بلندتر شد اين معناي دين است. خب مردم به عشق شهادت و كربلا و حسين حسين رفتند شهيد شدند در خاكريزهاي اول و دوم ـ بارها به عرضتان رسيد ـ در شب عمليات يا حسين يا حسين, كربلا كربلا بود.

استقلال حوزه‌هاي علميه در استفاده بيت‌المال, موهبتي الهي

خب حالا اگر كسي خدمتگزار مردم است چه اينكه بايد خدمتگزار مردم باشد گوشهٴ ضعيفي از اموال را كه صد درصدش براي حوزه‌ها و مراكز ديني است نود درصدش را جاي ديگر مصرف مي‌كند ده درصدش را بخواهد براي مسائل ديني مصرف بكند آيا اين بلندگو دست بگيرد كه ما حوزه را اداره مي‌كنيم مراكز ديني را اداره مي‌كنيم؟! نه آن گفتن صحيح است نه عمل, عمل درستي بود. بنابراين حوزه‌ها هميشه مستقل‌اند از خدمتگزارِ امينشان قبول مي‌كنند كه او وظيفهٴ خودش را انجام بدهد بدون اينكه به دولت وابسته باشند بدون اينكه به اغنيا وابسته باشند.

مگر ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ باعث وابستگي است؟! اينها مي‌دانند كه مؤدّيان وجوه شرعيه قبل از تأديه آلوده‌اند و با اَداي وجوه شرعي پاك مي‌شوند مثل اينكه بدنشان قبل‌الغسل آلوده است بعد از غسل پاك مي‌شود روحشان قبل از تأديه وجوه آلوده است بعد پاك مي‌شوند ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا[9] بنابراين استقلالِ حوزه محفوظ است ديگران بايد وظيفه‌شان را انجام بدهند و اگر گوشه‌اي از وظيفه‌ها هم انجام دادند براي تطهير خودشان است وگرنه حوزه نيازي به جايي نداشته و ندارد براي اينكه خدا فرمود: ﴿فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾. آن وقتي كه حوزه‌ها را تعطيل كردند آن وقتي كه همهٴ منابع را بستند ذات اقدس الهي حوزه‌ها را در كمال قدرت حفظ كرد.

غرض آ‌ن است كه فرمود ما هر گونه رژيمي به نام ارباب و رعيتي را از بين برديم و شما را صاحب‌نام كرديم: ﴿بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ﴾ ديگر شما نمي‌توانيد بگوييد كه اگر ذكري كه ديگران داشتند ما مي‌داشتيم پيشرفت مي‌كرديم آنچه در سورهٴ مباركهٴ «صافات» است كه گفتند: ﴿لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِكْراً مِنَ الْأَوَّلِينَ ٭ لَكُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ[10] اين بهانه برداشته شد نه خير اگر نام خداست به شما دادند نام وحي و قيامت است به شما دادند نام‌آوريِ استقلال ملي بود به شما دادند هر نامي كه شما بخواهيد به شما دادند شما را صاحب‌نام كردند نامور كردند ﴿بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ﴾ به جميع معاني كه براي اين ذكر هست.

اثرات سوء نپرداختن خمس و زكات در اموال و اولاد

بعد فرمود خراجِ ربّ تو خير است تو كه از اينها چيزي نمي‌خواهي ﴿وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ از خداي سبحان مي‌طلبي. انبيا آمدند گفتند ما از شما چيزي نمي‌خواهيم و اگر وجوه شرعي را مي‌دهيد مالِ شما نيست آن خدايي كه به شما اين اموال را داد و شما را مالك اينها كرد فرمود يك پنجمش اصلاً مال شما نيست نه اينكه مال خودتان را داريد مي‌دهيد تا اينكه اين مال در مال شما هست آلوده‌ايد.

در بحثهاي ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ[11] اين بحث گذشت كه «شاركهم في الأولاد» يعني چه؟ شيطان شريكِ مال مي‌شود معلوم است اما شريك فرزند مي‌شود چيست؟ اگر مهريه‌ٴ زنش را از مال غير مخمّس قرار بدهد آن نطفه آلوده است ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ اگر ذمّه باشد مطلب ديگر است اما اگر از عينِ غير مخمّس يعني مالي كه خمسش داده نشده عينِ آن مال را مهريه زنش قرار بدهد مي‌شود «شاركهم في الأولاد» خب اين بچّه فرزند دو پدر است آن وقت بچّه سالم در نمي‌آيد خب از اين صريح‌تر و شفاف‌تر دين بيان كند؟! رواياتي كه در ذيل اين آيه بود كه قبلاً ملاحظه فرموديد خب ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ وگرنه شيطان چگونه شريك در فرزند مي‌شود ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ را ائمه معنا فرمودند. فرقي ندارد, [آيا] انسان زكات را ندهد آلوده است ولي خمس را ندهد آلوده نيست يا انفال را ندهد آلوده نيست؟! اصلاً انفال, مال شيعه‌هاست آن وقت كسي بگويد من خدمتگزار ملّتم بعد بخواهد ممنون بكند, اينكه نشد.

جان‌نثاري و خدمات حوزه‌هاي علميه در راه ولايت و دين

اگر دين است اگر ولايت است آن وقت حوزه ولايت را معنا مي‌كند ولايت فقيه را معنا مي‌كند به ولايت فقيه رأي مي‌دهد بعد بخواهد بگويد شما به آيه انفال[12] عمل كنيد مي‌گويند وابسته مي‌شويد به آيه ديگر سورهٴ «انفال»[13] عمل بكنيد مي‌گويند وابسته مي‌شويد! دولت وابستهٴ به حوزه است نه حوزه وابسته, دولت خدمتگزار مردم است بالأخص حوزه, وابستهٴ به ملّت است بالأخص حوزه! اول و آخر حرف را حوزه يعني دين مي‌زند نشانه‌اش هم همين انقلاب است شما مي‌بينيد آمار شهدايي كه روحانيت داد بيش از همه بود. هر خوني اثر خاصّ خودش را دارد ولي وقتي كسي شهيدِ محراب بود هفتاد ساله بود هشتاد ساله بود يا شهيد مطهري بود يا شهيد بهشتي بود اينها آثارشان با افراد ديگر فرق مي‌كند.

در جريان سيّدالشهداء(سلام الله عليه) سالمندي به حضرت عرض كرد يابن رسول الله الآن در اين محدوده كساني كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را درك كرده باشند يا نيستند يا بسيار كم‌اند من جزء آن كساني‌ام كه از اصحاب حضرت بودم و حضرت را درك كردم بدون اذن امام كه نمي‌شود رفت جهاد شما اجازه بدهيد من بروم حضرت فرمود پيرمردي آخر با اين وضع, عرض كرد من شهامت كشته شدن دارم خون من با خونهاي ديگر فرق دارد, فرمود مُجازي. اين دوتا پارچه خواست چون ديگر شمشير و زِره و اينها كه در قدرت او نبود يك پارچه خواست كه ابروهاي فروهشتهٴ خود را به پيشاني ببندد كه هم خوب ببيند و هم او را بشناسند يكي هم به عنوان شال كمر به كمرش بست و رفت و حسين‌بن‌علي را معرفي كرد و پيغمبر و اهل بيت را معرفي كرد و كشته شد.[14]

خب شهيد بهشتي و شهيد مطهري و شهيد دستغيب و شهيد اشرفي و اينها خونهايشان با ديگران خيلي فرق دارد اينها از حوزه بودند و اينها دين را ياري كردند الآن هم ـ خداي ناكرده ـ ذرّه‌اي نظام آسيب ببيند باز هم همين مراجع‌اند همين علمايند همين اساتيدند همين حوزه‌اند. دولت, خدمتگزار و وابستهٴ اين حوزه است, حوزه وقتي آن را قبول مي‌كند كه درست عمل بكند همين وگرنه طردش مي‌كند. دريا يك آدمِ مُرده را قبول نمي‌كند يك آدم زنده را قبول مي‌كند اينها وابستهٴ به حوزه‌اند حوزه وقتي قبول مي‌كنند كه اينها در راه باشند.

اين سي‌دي ظهور وقتي كه آمد اوّلين باري كه به من گفتند, گفتم اين يقيناً دروغ است و حضرت به اين آسانيها ظهور نمي‌كند براي اينكه حضرت طبق روايات معتبر وقتي ظهور مي‌كند كه عقل مردم بيايد بالا, با فريب و نيرنگ و دروغ و جعل يقيناً ظهور به اين نزديكيها نيست. در زمان ظهور ذات اقدس الهي دستش به بركت وليّ‌عصر(ارواحنا فداه) روي سرِ مردم مي‌آيد كه «فجمع بها عقولهم و كَمَلَتْ بها أحلامهم»[15] عقلِ مردم كه بالا آمد 313 شاگرد مثل امام خدمت حضرت بودند آن وقت جهان چند ميلياردي را مي‌شود به آساني اداره كرد وگرنه جهان را مگر با كُشتن مي‌شود اداره كرد جهانِ بي‌عقل را مگر مي‌شود به عدل دعوت كرد؟! با فريب و نيرنگ و سي‌دي بيّن‌الغي يقيناً ظهور نزديك نيست همين اوّلين باري كه به من نشان دادند همان وقت گفتم. وقتي حضرت ظهور مي‌كند كه عقل مردم كامل بشود آن وقت است كه مي‌شود عدل را پياده كرد مگر بي‌عقل مي‌شود عدل را پياده كرد؟!

معاني و موارد استعمال كلمه «اجر» در قرآن

به هر تقدير فرمود: ﴿فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ﴾ انبيا همه آمدند همين حرف را زدند با اينكه فرمودند من از شما چيزي نمي‌خواهم: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً[16] اين چهار بخش از مسائل مالي را قرآن صادر كرد ﴿الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ[17] معادن نفت در اختيار پيغمبر, معادن گاز در اختيار پيغمبر, جنگل و سرزمينهاي موات در اختيار پيغمبر, درياها در اختيار پيغمبر, اين غناست فرمود: ﴿فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾. اين مسئلهٴ اجر شامل همهٴ موارد مي‌شود «خوفاً من النار» اجر است «شوقاً الي الجنّة» اجر است «حبّا للقاء الله» اجر است اگر وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) به حسنين(عليهما السلام) و سايرين فرمود: «واعملا للأجر»[18] اجرِ به اين معنا كه وجه الله هم جزء اجر است چون وجود مبارك انبيا فرمودند: ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ[19] همه اجر مي‌خواهند منتها اين اجرشان را از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنند حالا يا «خوفاً من النار» است يا «شوقاً الي الجنّة» است يا «حبّاً لله» و «للقاء الله» است.

تعبيرات قرآن دربارهٴ آثار سوء انكار معاد

در آ‌نجا فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ حالا اين آيات چون قبلاً مشابهش چند بار گذشت بحث مفصّلي ندارد يعني دعوتت حق است. منكران اين قسمت مهم كساني بودند كه جريان معاد را نمي‌پذيرفتند چون مهم‌ترين بخش دين همان بخش معاد است بقيه آثارِ علمي فراوان دارد ولي آثار عملي‌اش آن قدر نيست كه بخش معاد اثرِ عملي دارد چون انسان دربارهٴ تمام اعمال ريز و درشتش مسئول است اگر معاد نباشد ـ معاذ الله ـ انسان رهاست, آنكه جلوي تمام اعمال انسان را حساب‌شده مي‌گيرد مسئلهٴ معاد است لذا فرمود: ﴿وَإِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾ گرچه اينها موحّد نبودند اما قسمت مهمّ تأثير سوء براي انكار معاد است اينها ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾. گاهي تعبير قرآن اين است كه اينها افتاده‌اند گاهي تعبير قرآن اين است كه اينها دورافتاده‌اند; ضلالت آن دورافتادگي است نكوب همان عدول و افتادن از صراط مستقيم است.

بعد فرمود اينها گرفتار هستند و ما اگر گرفتاري اينها را رفع بكنيم دوباره همان طغيان شروع مي‌شود ﴿وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ نمونه‌اش به طور مبسوط در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت سورهٴ مباركهٴٴ «انعام» آيهٴ 28 اين بود كه ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ آن بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) كه در ذيل اين آيه بود همان وقت هم مطرح شد فرمود اينها از جهنم هم در بيايند باز بيراهه مي‌روند[20]

ديدگاه زمخشري در بيان نكات ادبي كلمه «استكانه»

﴿وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ﴾ ما اينها را آزموديم اينها را قدري فشار داديم اينها استكانت نكردند. اين «استكان» را شما مي‌بينيد در اين معجم‌نويسها اينها مشكل داشتند نه در باب «كَوَن» نقل كردند نه در باب «سَكَن» متأسفانه! زمخشري مي‌گويد كه اين «اِستكانَ» دو وجه دارد يكي اينكه از باب «كَوَن» است كه آمده باب «استفعال» شده «استكانَ» يعني از كوني به كوني از حالي به حالي تحوّلي پيدا كردند مي‌شود «استكان» يا از باب «افتعل» است اصلش «سَكَن» بود «استكَن» يعني «افتعل» بعد اين فتحه‌اش اشباع شده است الف توليد شده است شده «استكانَ»; اين الفش توليد شده از آن اشباع است وگرنه «افتعل» مصدرش «استكانة» نيست يا فعلش «استكان» نيست منتها وجه اول را تقويت مي‌كنند.[21] اين دو وجه در نوشته‌هاي بعدي آمده ولي نگفتند كه اصلش در كشّاف زمخشري آمده است; در تفسير فخررازي هست[22] بعد در تفسير مرحوم امين‌الاسلام هست.[23]

دليل عدم تواضع و تضرّع منكرين در برابر ابتلائات الهي

بعد فرمود: ﴿حَتَّي إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَاباً ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ﴾ وقتي عذابِ فراگير آمده يك سونامي آمده اينها دست و پا مي‌زنند. خب تضرّع نعمتي است در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه اگر حادثه‌اي آمد چرا اينها ناله نمي‌كنند حادثهٴ تلخ يك مدرسه است آيهٴ 43 سورهٴ مباركهٴ انعام اين بود كه ﴿فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا﴾ آخر ما يك بيماري يك حادثه‌اي براي شما آورديم چرا ناله نكرديد چرا دو ركعت نماز نخوانديد چرا «يا الله» نگفتيد ما شما را فشار داديم كه بگوييد «يا الله» نگفتيد ﴿فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ فرمود خب ما شما را كه آزموديم هيچ وقت نگفتيد «يا الله» نه در حال رفاه نه در حال رنج نه در سرّاء نه در ضرّاء چرا تضرّع نكرديد حالا كه اين‌چنين است وقتي كه اهل ضراعت و ناله نيستيد آن‌گاه گرفتار مي‌شويد ﴿حَتَّي إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَاباً ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا».

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 79.

[2] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 79.

[3] . الكافي, ج5, ص73.

[4] . الكافي, ج5, ص73.

[5] . سورهٴ حشر, آيهٴ 7.

[6] . سورهٴ توبه, آيهٴ 103.

[7] . التبيان في تفسير القرآن, ج5, ص292 و 293.

[8] . سورهٴ توبه, آيهٴ 103.

[9] . سورهٴ توبه, آيهٴ 103.

[10] . سورهٴ صافات, آيات 168 و 169.

[11] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 64.

[12] . سورهٴ انفال, آيهٴ 1.

[13] . سورهٴ انفال, آيهٴ 41.

[14] . ظاهراً اشاره استاد به جناب انس‌بن‌حارث(رضوان الله عليه) است.

[15] . الكافي, ج1, ص25.

[16] . سورهٴ انعام, آيهٴ 90; سورهٴ هود, آيهٴ 51; سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 23.

[17] . سورهٴ انفال, آيهٴ 1.

[18] . نهج‌البلاغه, نامهٴ 47.

[19] . سورهٴ شعراء, آيات 109, 127, 145, 164 و 180.

[20] . عيون اخبارالرضا, ج1, ص118.

[21] . الكشاف, ج3, ص197 و 198.

[22] . التفسير الكبير, ج23, ص288.

[23] . مجمع‌البيان, ج7, ص180.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق