18 05 2011 4783042 شناسه:

تفسیر سوره مومنون جلسه 19 (1390/02/28)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ ﴿31﴾ فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ﴿32﴾ وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ ﴿33﴾ وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ ﴿34﴾ أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّكُم مُخْرَجُونَ ﴿35﴾ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ﴿36﴾ إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ ﴿37﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ ﴿38﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿39﴾ قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَّيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ ﴿40﴾ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿41﴾ ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ ﴿42﴾ مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ ﴿43﴾ ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّمَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ﴿44﴾

بيان برخي موارد استعمال كلمه «ارسال» در قرآن

كلمهٴ «ارسال» معمولاً با «إليٰ» استعمال مي‌شود نه با «في»، مي‌گويند ‌«‌ارسل اليه» يا ﴿أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ[1] در اينجا با «في» استعمال شده است فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ﴾ يعني «أرسلنا إلي رسولنا» ﴿فِيهِمْ﴾ يعني دربارهٴ اينها كه اين قوم، ظرفِ رسالت و حوزهٴ اجرايي رسالت رسول‌اند از اين جهت با «في» استعمال شد ﴿فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولاً﴾ كه اين رسول از خود آنها بود اينها هيچ بهانه‌اي براي نپذيرفتن نداشتند با فرهنگ اينها آشنا بود ساليان متمادي در بين اينها زندگي كرد و آزمون خوبي داد پس ﴿مِّنْهُمْ﴾ اما آنهايي كه نپذيرفتند موانع قبول را ذكر فرمود. اين تعليق حكم بر وصف مُشعر به عليّت است.

موانع اساسي پذيرش معاد از طرف مترفين مشرك

اينكه فرمود: ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ﴾ ملأ يعني افرادي كه چشم پُركن‌اند جزء اشراف‌اند مُترفين‌اند مُسرفين‌اند متكاثران‌اند و مانند آن، خود ملأ بودن زمينهٴ برتري خواستن را به همراه دارد (يك) كفري كه داشتند يعني كفر به توحيد مانع قبول بود (دو) تكذيب آخرت مانع سوم بود اينها حيات را در همين دنيا خلاصه مي‌كردند مي‌گفتند مرگ، پايان راه است و انسان كه مي‌ميرد مي‌پوسد چون مرگ پايان راه است بعد از مرگ خبري نيست در دنيا بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي[2] بايد زندگي كرد اما انبيا آمدند بفرمايند مرگ، آغاز هجرت است از پوست به در آمدن است نه پوسيدن، بعد از مرگ پاداش و كيفر هست پس در دنيا بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي[3] بايد زندگي كرد. اين نگاهِ انبيا مورد انكار مُترفين و ملأ و كفّار و منكران معاد بود ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ﴾ اين ملأ بودن يك سبب از اسباب نكول و انكار است، كفرِ به توحيد سبب دوم، تكذيب لقاء الآخره سبب سوم و چهارم. اين دو سبب يكجا ذكر شده است تكذيب لقاء الآخره گاهي آن وسط محذوف است يعني «كذّبوا بلقاء الله في الآخره» چون در آخرت خدا را با چشمِ جان مي‌بينند. رؤيت خدا با چشمِ ظاهر چه در دنيا چه در برزخ چه در قيامت چه در خواب چه در بيداري در همهٴ مراحل خمسه مستحيل است اما شهود خدا با قلب ممكن است انبيا ديدند اوليا ديدند و ما را هم امر كردند كه با چشمِ جان خدا را زيارت كنيم و ببينيم، اگر در دنيا نصيب كسي نشد در قيامت نصيب همه مي‌شود همين كفار مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا[4] چون ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ[5] ذات اقدس الهي در قيامت با ظهورِ بيشتري تجلّي مي‌كند و همهٴ موانع برطرف مي‌شود. برخيها لقاء خدا را در آخرت تكذيب مي‌كنند چه اينكه خود آخرت را هم تكذيب مي‌كنند، بنابراين دو سبب از اسباب نكول در ﴿كَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ﴾ مطرح است يكي «لقاء الله في الآخره» يكي لقاء خود آخرت، خب اين موانع براي قبول هست.

پاسخ شبهات تحقيرآميز مترفين مشرك در برابر نبوت

فرمود: ﴿وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ ملأ بودنِ اينها چون چهرهٴ سياسي، چهرهٴ اجتماعي، چهرهٴ رسمي مملكت بودند اين مي‌شود ملأ، اتراف، ناظر به خوش‌گذراني و عيّاشي اينهاست فرمود: ﴿وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ اينها موانع قبول و ايمان است. آنها چه گفتند؟ گفتند: ﴿مَا هَذا﴾ اين را به عنوان تحقير گفتند يعني اين! اين را خدا براي ما فرستاد همان طوري كه ما در ادبيات فارسي تعبيرات اين‌چنيني را هنگام تحقير به كار مي‌بريم عربي هم همين طور است ﴿أ هذَا الَّذِي﴾ اين را فرستاده! آدم قحط بود اين را بفرستد! اينها تعبير تحقيري است. ﴿مَا هَذا﴾ اين تحقير است ﴿إِلَّا بَشَرٌ﴾ اين يك مشكل، ﴿مِّثْلُكُمْ﴾ دو مشكل. قبلاً گذشت كه يك شبههٴ كلامي داشتند به صورت برهان، يك شبههٴ كلامي داشتند به صورت جدل. برهان اين بود كه اصلاً بشر نمي‌تواند با خدا رابطه داشته باشد پيغمبر بشود اگر پيغمبري هست و رسالتي هست حتماً براي فرشته‌هاست (اين يك) دوم اينكه نقض و جدل داشتند كه اگر اين بشر كه با ما فرقي نمي‌كند ما هم با او فرقي نمي‌كنيم چيزي بر او نازل مي‌شود كساني با او سخن مي‌گويند بايد بر ما هم نازل بشود با هم سخن بگويند چون «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» اين دو شبهه در خلال بحثهاي ديگر گذشت. خب ﴿يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ﴾ اين تبيين تماثل است كه چرا مثل شماست، براي اينكه مثل فرشته نيست كه با تسبيح زندگي كند اين هم غذا مي‌خواهد مي‌خوابد مثل شما. نه در اصلِ اَكل و شُرب مثل شما، بلكه در انتخاب مأكول و مشروب هم مثل شما نه تنها «يأكل و يَشرب» بلكه ﴿يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ﴾، ﴿يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ﴾ پس تماثل كامل است. بعد گفتند: ﴿وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَكُمْ﴾ كه اين دو محذور را باز ذكر كردند يكي اصل بشريّت يكي تماثل ﴿إِنَّكُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ﴾ خسارت در اين است كه شما شبيه خودتان را بر خود مسلّط كنيد و حرف او را گوش بدهيد

انكار معاد مهم‌ترين مشكل اعتقادي مشركين

و مهم‌ترين مشكلي كه براي جوامع بشري بود و هست همين مسئلهٴ معاد است چون مستحضريد كه مسئلهٴ مبدأ خيلي مشكل را حل نمي‌كند اصلِ اينكه واجب‌الوجودي در عالم هست آن را غالب مشركين پذيرفته بودند و واجب‌الوجود وحده، شريك ندارد اين را هم غالب مشركين پذيرفته بودند كه ما دوتا واجب نداريم. خالق كلّ، خالق آسمان و زمين خداست در اين هم حرفي نداشتند و در اينكه اين خالق هم واحد است و شريك ندارد اين هم حرف نداشتند  او مدير كلّ است ربّ‌الأرباب است ربّ نهايي است نسبت به اين هم حرف نداشتند در اين امور پنج‌گانه و مانند آن مشركين هيچ مشكلي نداشتند. مي‌ماند مسئلهٴ ربوبيّت، حالا انسان را چه كسي بايد اداره كند ربّ انسان چه كسي است ربّ كشاورزي چه كسي است ربّ زمين چه كسي است ربّ دريا چه كسي است اين كمكها را از چه كسي بخواهيم اينجا گرفتار ارباب متفرّقه بودند و مي‌گفتند آن ارباب، رابط بين ما و خدايند شفيع‌اند و مقرِّب‌اند ما بايد اينها را عبادت كنيم مشكل مشركين از اينجا شروع مي‌شد و مهم‌ترين مشكل اينها هم انكار معاد بود مي‌گفتند انسان كه مُرد تمام شده است هر كسي هر چه كرد، كرد. تعبير سورهٴ مباركهٴ «ص» اين است كه تمام مشكل اين است كه ﴿بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[6] اينها چون قيامت را فراموش كردند خب اگر ـ معاذ الله ـ قيامتي نباشد چه كنترلي براي اعمال و عقايد و افعال و اخلاق ماست هر كس دستش هر چه رسيد مي‌كند ديگر،

اصرار قرآن جهت اثبات تأثير اعمال در امور اخروي

اصرار قرآن كريم بر اين است كه هم ربوبيّت جزئي و موضعي را ثابت كند كه او ربّ شماست اله شماست معبود شماست و هم مسئلهٴ معاد را كه هيچ عملي از بين نمي‌رود عمل، زنده است (يك) يك موجود زنده مي‌افتد در خطّ توليد (دو) براي اينكه ما تعطيل در عالَم هستي نداريم كه چيزي موجود باشد و بيكار، اگر ما كاري كرديم مي‌افتد در خطّ توليد، لوازمي دارد، ملزوماتي دارد، ملازماتي دارد، مقارناتي دارد؛ همهٴ اين توليدها با ما درگيرند نه با ديگري (سه) هيچ اشتباهي در صحنهٴ هستي نيست كه عملِ كسي اشتباهاً پاپيچ ديگري شود اين محال است اينكه فرمود: ﴿أَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي[7] همين است ﴿وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَي[8] خب، پس اصل اول اين است كه عمل نابود نمي‌شود دوم اين است كه هيچ موجودي در جهان بيكار نيست اگر چيزي موجود شد مي‌افتد در خطّ توليد، لوازمي دارد ملزوماتي دارد ملازماتي دارد مقارناتي دارد طولي نمي‌كشد مي‌شود يك اردو سوم اين است كه همهٴ اينها با خود فاعل در ارتباط‌اند و لاغير؛ هيچ عملي اين طور نيست كه اشتباه بكند پاپيچ ديگري بشود دامنگير خود آدم مي‌شود. چهار: هر كسي گرفتار اين اردوست ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ[9]، ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ[10] اين اردو دور آدم را مي‌گيرد آدم مَرهون است وقتي بدهكار باشد بايد گِرو بدهد ديگر، گِرو با زمين و خانه و فرش نيست خود آدم را گرو مي‌گيرند نفرمود انسانِ معصيتكار بايد خانه‌اش را گِرو بدهد يا زمينش را گِرو بدهد اين رَهين، فَعيلِ به معني مفعول است هر كسي در گرو كار خودش است آزاد نيست اينكه مي‌بينيد خيليها دلشان مي‌خواهد كارِ خوب بكنند نماز شبي بخوانند چهارتا كار مثبت انجام بدهند خب شما در گرو اين اردويي اينها كه رهايتان نمي‌كنند آ‌نها را اول اصلاح كن تا آنها اصلاح نشدند كه آدم آزاد نمي‌شود. خب فرمود: «ألا حُرٌّ يَدع هذه اللُّماظة»[11] انسان تا دِيْنش را نداد حقّ الله را نداد حقّ الناس را نداد آزاد نمي‌شود اصحاب يمين اين كاره‌اند يا بدهكار نيستند يا اگر بدهكارند دِيْنشان را اَدا مي‌كنند فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ٭ إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ[12]  كساني كه در صحابت يُمن و بركت‌اند يا بدهكار نيستند گِرو نمي‌شوند يا اگر بدهكار شدند و گِرو رفتند فوراً خودشان را آزاد مي‌كنند خب، اينها آزادند اينها كه آزاد بودند ديگر آن حرف را نمي‌زنند كه ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾ قرآن كريم اصراري كه دارد اين است كه مسئلهٴ معاد را مسئلهٴ روز كند چون انسان هر عملي كه انجام بدهد بايد جوابش را بدهد ديگر لذا آنكه ثمرهٴ علمي داشت و ثمرهٴ عملي‌اش كم بود اين را مشركين مي‌پذيرفتند كه بله يك واجب‌الوجودي در عالم هست (يك) واحد هم هست شريك ندارد (دو) ربّ الأرباب و مدير كلّ هم هست (سه) اله‌الآلهه هم هست (چهار) اما كار به دست چه كسي است؟ كار به دست ربّ‌الأرض است به دست ربّ‌السماء است به دست ربّ‌الانسان است ارباب متفرّقه است بعد از مرگ هم كه خبري نيست. اصرار قرآن اين است كه بگويد نه، همهٴ كارها به دست خداست (يك) و بعد از مرگ خبري هست هر انساني گِرو كار خودش است (دو) و هيچ عمل، اشتباه نمي‌كند اين ميلياردها عمل و كار هيچ كدامشان ذرّه‌اي اشتباه نمي‌كنند همهٴ اينها به صاحبانشان مربوط است خب.

پرسش: در دنيا بعضي از موارد هست كه عمل فرد ديگران را گرفتار مي‌كند.

پاسخ: نه، ديگري نيست مگر اينكه رابطه داشته باشد. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» اوايلش گذشت فرمود اگر علاقه‌منديد كه به بچه‌هايتان بد نگذرد به ايتام ديگران ستم نكنيد ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ[13] اگر مي‌ترسيد به بچه‌هايتان ستم شود به ايتام ديگري ستم نكنيد ارتباطي بين پدر و فرزند و امثال ذلك هست انسان بعد از مرگ نگران اوضاع بچه‌هاي خودش هم هست.

خب اشراف كه خودشان اصلاً عمل نكردند و نمي‌كنند عدّه‌اي را هم نمي‌گذارند كه به طرف انبيا بيايند لكن اين افراد مستضعف و پابرهنه و ضعيف را از اطراف پيغمبرانشان جدا مي‌كردند بعد وقتي ديدند اينها از اطراف پيامبرانشان جدا نمي‌شوند به پيامبرانشان گفتند كه ما با كساني باشيم كه اراذل و اوباش هستند تو افراد اراذل را دور خود جمع كردي. در سورهٴ مباركهٴ «هود» آمده است كه مي‌گفتند ما چرا با فقرا و محرومان يكجا جمع بشويم؛ آيهٴ 27 سورهٴ مباركهٴ «هود» به اين صورت نقل شد ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَراً﴾ (يك) ﴿مِثْلَنَا﴾ (دو)، ﴿وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا﴾ آنها هم نسنجيده به دنبال تو راه افتادند ﴿بَادِيَ الرَّأْيِ﴾ بي‌تحقيق به دنبال تو راه افتادند هم رذل‌اند هم غير محقّق‌اند ﴿وَمَا نَرَي لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ﴾ شما هم مثل ماييد هيچ برتر نيستيد بلكه ـ معاذ الله ـ دروغ هم مي‌گوييد اين توهّم اين ملأ بود. در اينجا هم همان توهّم را ذكر فرمود، فرمود آنها گرفتار چنين وهمي بودند. بعد فرمود جريان معاد كه مطرح مي‌شود اينها مي‌گويند: ﴿هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ﴾، ﴿هَيْهَاتَ﴾ كه اسمِ فعل است يعني «بَعُدَ»، «بَعُدَ، بَعُدَ» يعني معاد چيز بعيدي است كه قرآن دارد اينها استبعاد مي‌كنند نه استحاله، دليلي ندارند ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِيباً[14] خب، بعد گفتند: ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً﴾ به زعمِ باطل خود خيال كردند آن براهين تام است بشر نمي‌تواند پيامبر بشود طبق برهانِ گماني، حكمِ امثال يكسان است فضيلتي هم بر ما ندارد و ـ معاذ الله ـ دروغ مي‌گويد بعد از اينكه آن براهين خيالي را تمام دانستند گفتند كه پس اين دروغ است و فريه است ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ﴾ اين عصارهٴ اعتراضات قومِ تبهكار.

استنصار انبيا از خدا موجب نزول عذاب بر مشركين

 وجود مبارك آن پيامبر حالا هر كه بود هود بود براي قوم عاد، صالح بود براي قوم ثمود، هر كدام بود كه حالا بعد روشن مي‌شود ﴿قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ﴾ من آنچه را كه ممكن بود از نظر برهان از نظر موعظه از نظر جدال احسن با آنها در ميان گذاشتم اين ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[15] وصف همهٴ انبيا(عليهم السلام) مي‌تواند باشد. ذات اقدس الهي بعد از اينكه حجّت بالغ شد فرمود: ﴿عَمَّا قَلِيلٍ لَّيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ﴾ طولي نمي‌كشد كه در هنگام بامداد كه عذاب الهي فرا مي‌رسد آن صيحه و صاعقه مي‌رسد و به حيات اينها در بامداد خاتمه مي‌دهد اينها همه پشيمان‌اند ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ﴾ يك وقت است كه صاعقه‌اي مي‌آيد جزء حوادث هست پيش‌بيني نمي‌شد اتفاقاً اين شخص مثلاً شرّ بالعرض دامنگيرش شد اين‌چنين نيست فرمود  صاعقهٴ حساب‌شده با مقدار حساب‌شده در زمان و زمينِ حساب‌شده به حيات همهٴ اينها خاتمه داد اين صاعقه ﴿بِالحَقِّ﴾ بود ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً﴾ سيل كه مي‌آيد يك مقدار آن خصوصيّتهاي آب را به همراه دارد به آن مي‌گويند كَفِ آب، زَبَد، يك مقدار هم اين برگهاي خشك و چوبهاي خشك را به همراه مي‌آورد، گاهي خداي سبحان مي‌فرمايد اين كفّار مثل زَبدند كسي لازم نيست آنها را از بين ببرد خود فراز و نشيب آب اينها را از بين مي‌برد ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً[16] يك مقدار اين برگهاي خشك و چوبهاي خشك‌اند كه روي سيل مي‌آيند اينها را مي‌گويند «غثاء» ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً﴾ اينكه فرمود: ﴿فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَي[17] همين است اول اين مزرعه سرسبز و خرّم است بعد پژمرده و به صورت برگِ خشك در مي‌آيد. فرمود سيل كه راه افتاد يك مقدار برگهاي خشك و چوبهاي شكسته را به همراه مي‌آورد اينها را اين طور كرديم. ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ اين قوم از رحمت خاصّه الهي دورند.

برخيها فرمودند مطابق آيات سورهٴ مباركهٴ «حجر» كه فرمود صيحه، دامنگير اينها شد به حيات اينها خاتمه داد اينها مربوط به اصحاب حِجرند مربوط به ثمودند كه پيامبرشان صالح(سلام الله عليه) بود سورهٴ مباركهٴ «حجر» آيهٴ هشتاد به بعد اين است ﴿وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ ٭ وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ ٭ وَكَانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً آمِنِينَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ﴾ كه اين مربوط به اصحاب حجر يعني قوم ثمود و قوم صالح است. خب به قرينهٴ اين تعبيري كه در آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «مؤمنون» است ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ﴾ گفتند اين صيحهٴ بامداد جريان قوم ثمود را در بردارد ولي طبق استنباط برخي از مفسّران كه يكي از آنها جناب زمخشري در كشّاف است مي‌گويد كه قرآن كريم چه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» چه در سورهٴ مباركهٴ «هود» [و چه در سورهٴ مباركهٴ ‌«‌شعراء»] بعد از قصّهٴ حضرت نوح، قصّهٴ عاد را كه قوم هودند نقل مي‌كند در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بعد از قصّهٴ حضرت نوح كه مبسوطاً قصّهٴ حضرت نوح را در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» از آيهٴ 59 به بعد ذكر فرمود كه ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ﴾ بعد از آن جريان دارد ﴿وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً[18] به قرينهٴ اينكه در سورهٴ «اعراف» بعد از قصّهٴ نوح، قصّهٴ عاد يعني قوم حضرت هود را نقل كرد اينجا هم كه بعد از قصّهٴ نوح دارد داستان پيامبري را نقل مي‌كند اين پيامبر هود است و قوم او هم عادند چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «هود» وقتي قصّهٴ حضرت نوح تمام شد جريان قوم هود را ذكر كردند بنابراين اينجا هم آ‌ن قومي كه بعد از جريان حضرت نوح ذكر شدند همان عادند كه پيامبرشان هود بود[19]. خب حالا اينها خيلي مهم نيست بالأخره قرآن كريم گاهي قبل از جريان حضرت نوح اين قصّه‌هاي انبياي ديگر را هم ذكر مي‌كند بعد مثلاً جريان حضرت نوح را ذكر مي‌كند حالا تقديم و تأخير مهم نيست.

بيان كيفيت مدت حيات و ممات ملت‌ها

عمده آن است كه در همين راستاي انبياي بعدي مي‌فرمايد: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ ٭ مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ﴾ همان طوري كه هر فرد يك مرگي دارد هر امّت و جامعه‌ هم مرگي دارد جامعه گاهي مي‌ميرد گاهي زنده است آن ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ[20] نشان مي‌دهد كه هر ملّتي مرگي دارد هر ملّتي حياتي دارد و مانند آن، گرچه ممكن است منظور از مرگ ملّت تمدّنِ صحيح و امثال آنها باشد كه از تمدّن صحيح محروم شدند ولي به حسب ظاهر ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾ اين اجل چه دربارهٴ فرد چه دربارهٴ جمع فرمود: ﴿فإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَستَقْدِمُونَ[21] اين ﴿لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَستَقْدِمُونَ﴾ خب ﴿لاَ يَسْتَأْخِرُونَ﴾ گفتن دارد اما ﴿لاَ يَستَقْدِمُونَ﴾ براي چه؟ خب وقتي اجل كسي نرسيد خب معلوم است نمي‌ميرد اين گفتن ندارد، چه دربارهٴ فرد چه دربارهٴ جمع فرمود نه جلوتر نه دنبال‌تر اينجا هم فرمود: ﴿مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ﴾ گفتند سرّش آن است كه مي‌خواهد بفرمايد همان طوري كه قبل از رسيدن اجل، مرگ ممكن نيست بعد از رسيدن اجل هم تأخير ممكن نيست استحالهٴ تأخير مثل استحالهٴ تقديم است هر چيزي در جاي خود ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[22] پس چه مرگِ فردي چه مرگِ جمعي اين طور است البته يك اجل مَقضي است در اوايل سورهٴ مباركهٴ «انعام» يعني آيهٴ دو به اين صورت بود ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن طِينٍ ثُمَّ قَضَي أَجَلٌ مُسَمّيً عِندَهُ﴾ يك اجل مسمّا داشتيم يك اجل مَقضي كه از او گاهي به اجل معلّق ياد مي‌كنند در آنجا فرق بين اجل معلّق و اجل مسمّا گفته شد كه ذات اقدس الهي قَضايي دارد و آن اين است كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ[23] اين قضا عمومي است هيچ ممكن نيست كسي در عالَم دنيا نميرد چون ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ[24] اين قضاست، قدري هست اين است كه زيد چند سال زندگي كند عمرو چند سال زندگي كند اين دو مطلب. سوم آن است كه قضا قطعي است يعني مرگ قطعي است اما عمر قطعي نيست كه كسي هشتاد سال زندگي كند شصت سال زندگي كند دوتا راه دارد راهش اين است اگر بهداشت را رعايت كرد از نظر مسائل ظاهري و طبّي، و صدقه داد صِلهٴ رَحِم كرد خيرات كرد مبرّات كرد [از نظر مسائل معنوي] عمر با بركت پيدا مي‌كند، اگر كج‌راهه رفت بيراهه رفت بهداشت را رعايت نكرد دعا نكرد صدقه نداد صِلهٴ رَحِم نكرد عمر كمتري دارد اختيار به دست خود اين شخص است.

علم ازلي خداوند به مقدار و كيفيت حيات و ممات انسان

مطلب بعدي آن است كه در نظام آفرينش، لوحِ الهي، قدر الهي، قضاي الهي جا براي سرگرداني و ابهام نيست ذات اقدس الهي مي‌داند اين زيد با اختيار خود راه خوب را طي مي‌كند و به آن مقصد والا مي‌رسد عمرِ طولاني دارد لذا در آ‌نجا ثبت مي‌كند كه زيد هشتاد سال عمر مي‌كند و مي‌داند برادر او كج‌راهه مي‌رود و مي‌توانست راهِ صحيح طي كند گرفتار معاصي است گرفتار بدرفتاري است عمرِ كوتاه دارد ثبت مي‌كند كه آن برادر چهل‌ساله زندگي مي‌كند پس در دفتر الهي جا براي ابهام نيست (يك) بشر مختار است (دو) آثار صدقه و صلهٴ رَحم محفوظ است (سه) خدا اگر در ازل مي‌داند كه زيد هشتاد سال عمر مي‌كند با حفظ مبادي مي‌داند يعني مي‌داند كه زيد مي‌تواند بيراهه برود و عمر كوتاه داشته باشد ولي عاقلانه حركت مي‌كند عمر بابركتي دارد اينجا مي‌نويسند زيد هشتاد ساله است نه چون آ‌نجا نوشتند، اين شخص بايد هشتاد سال زندگي كند يا آنجا نوشتند اين بايد چهل ساله زندگي كند بلكه چون اين هشتاد ساله زندگي مي‌كند خدا آ‌نجا مي‌نويسد چون برادرش بيراهه مي‌رود و زودتر به كام مرگ مي‌افتد خدا آنجا مي‌نويسد پس ﴿ وأَجَلٌ مُسَمّيً عِندَهُ﴾ اين صغرا، ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ[25] كبرا، پس اجل مسمّا تغييرپذير نيست اين نتيجه. خدا مي‌داند زيد هشتاد سال زندگي مي‌كند «لا يستقدم و لا يستأخر» آن برادرش چهل ساله مي‌ميرد «لا يستقدم و لا يستأخر» ولي چون زيد راه صحيح را عاقلانه طي مي‌كند به هشتاد سالگي مي‌رسد خدا مي‌نويسد؛ نه اينكه خدا مي‌نويسد زيد بايد هشتاد سال باشد هر كاري كه بخواهد بكند، بكند چه صدقه بدهد چه ندهد، چه صلهٴ رَحِم بكند چه نكند، چه بهداشت را رعايت بكند چه نكند اين طور نيست بر اساس نظم است كه هرگز علمِ ازلي علّت عصيان كسي نخواهد بود خب، فرمود: ﴿مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ

بررسي نكته ادبي و رسم‌الخطي «كلّما» در آيه چهل و چهارم اين سور‌ه

بعد فرمود ما هيچ‌گاه جهان را از وحي و كتاب و رسالت و نبوّت خالي نگذاشتيم ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ يعني وَتْرا يعني متواتر اين قدر پشت سر هم آمدند كه مي‌گويند متواتر. اينجا از نظر نظمِ رسم‌الخطّي در اين ﴿كُلَّمَا﴾ «ما» بايد وصل بشود الآن اگر ايران بخواهد اقدام بكند بر اساس قوانين ادبي و عربي قرآ‌ن چاپ بكند واويلاي همين قرآن‌سوزها بلند مي‌شود كه شما قرآن را تحريف كرديد خب ما يك «كلَّما» داريم يك «كلُّ ما» داريم اين «كلَّما» به معني هر وقت است و سور است آن «كلُّ ما» كلّ اسم است و مضاف است و مبتداست شمايي كه عالماً عامداً داريد مسجد را با قرآن مي‌سوزانيد اگر يك وقت ايران اسلامي اين «كلّما» را متّصل بنويسد دادتان در مي‌آيد كه ايران، قرآن را تحريف كرده! يك وقت است كسي مغازهٴ كسي را آتش مي‌زند مي‌گويد من چه مي‌دانستم قرآن داخلش است اما شما عالماً عامداً مسجد را آتش مي‌زنيد مگر مسجد مي‌شود بي‌قرآن باشد مسجد است و رحل است، مسجد است و قرآن است اين را عالماً در بحرين داريد آتش مي‌زنيد بعد دلتان مي‌خواهد هم خدا شما را حفظ بكند اين فرعونِ مصر براي شما عبرت بود ديگر اين آل‌خليفه عمداً خودش را دارد به آتش مي‌كِشد مگر ممكن است قرآ‌ن‌سوزي و تخريب مسجد و تخريب حسينيه اينها را آزاد بگذارد اينها را رها بگذارد بهترين راه توبهٴ اينهاست. بالأخره اين ﴿كُلَّمَا﴾ بايد متّصل نوشته مي‌شد و اما خب حالا الآن قرآ‌ن است و دست اينهاست و اكثريّت هم با اينهاست متأسفانه ايران اگر بخواهد كه كجا «إنّما» و «أنّما» و مانند اينها را بايد متّصل بنويسيم كجا بايد منفصل بنويسيم دادِ واقرآناي اينها در مي‌آيد! ﴿كُلَّمَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ﴾ آن‌گاه ﴿فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ اينها فقط نامهايشان هست مي‌گويند قَجر بود، پهلوي بود، آل‌خليفه بود اينها فقط به عنوان اشرار اُحدوثهٴ تاريخ‌اند كه «خَذلهم الله ان‌شاءالله تعالي» ﴿فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 70.

[2]  . سورهٴ طه، آيهٴ 64.

[3]  . سورهٴ اعلي، آيهٴ 14.

[4]  . سورهٴ سجده، آيهٴ 12.

[5]  . سورهٴ نور، آيهٴ 25.

[6]  . سورهٴ ص، آيهٴ 26.

[7]  . سورهٴ نجم، آيهٴ 39.

[8]  . سورهٴ نجم، آيهٴ 40.

[9]  . سورهٴ مدثر، آيهٴ 38.

[10]  . سورهٴ طور، آيهٴ 21.

[11]  . نهج‌البلاغه، حكمت 456.

[12]  . سورهٴ مدثر، آيات 38 و 39.

[13]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 9.

[14]  . سورهٴ معارج، آيات 6 و 7.

[15]  . سورهٴ نحل، آيهٴ 125.

[16]  . سورهٴ رعد، آيهٴ 17.

[17]  . سورهٴ اعلي، آيهٴ 5.

[18]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 65.

[19]  . الكشاف، ج 3، ص 185.

[20]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 34.

[21]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 34؛ سورهٴ نحل، آيهٴ 61.

[22]  . سورهٴ قمر، آيهٴ 49.

[23]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 185؛ سورهٴ انبياء، آيهٴ 35؛ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 57.

[24]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 34.

[25]  . سورهٴ نحل، آيهٴ 96.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق