10 05 2011 4782646 شناسه:

تفسیر سوره مومنون جلسه 13 (1390/02/20)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿...ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ﴿14﴾ ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ ﴿15﴾ ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ ﴿16﴾ وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ ﴿17﴾ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ ﴿18﴾ فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ﴿19﴾ وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ ﴿20﴾

اثبات ربوبيت خدا بر اساس نظام حكيمانه عالم خلقت

چون سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» در مكه نازل شد و مطالب محوري سوَر مكّي اصول دين و خطوط كلي فقه و حقوق و اخلاق است بعد از بيان بخشي از اين خطوط كلي فقه و حقوق و اخلاق به خلقتِ انسان و جهان پرداختند كه از راه نظم پي به خالق ببريم (يك) و از خالقيّت پي به ربوبيّت ببريم (دو), اگر ثابت شد يك نظمِ حكيمانه در عالَم هست وجود ناظمِ حكيم هم ثابت خواهد شد و اگر ثابت شد كه در جهان, خلقت است نه طبيعت, خالق ثابت مي‌شود و چون ربوبيّت بدون خلقت نيست و هيچ ربّي نمي‌تواند غير خالق باشد پس همان موجودِ حكيمِ عالِم ناظم كه خالق است همان بايد ربّ باشد و اگر او ربّ عالَم است (يك) ربّ انسان است (دو) ربّ پيوند انسان و عالَم است (سه) بايد او را پرستيد و از او اطاعت كرد (چهار). اين است كه بعد از گذشت اين ادوار نه‌گانه فرمود خدا ﴿أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ﴾ است.

بيان دفع شبهه اثبات خلقت براي غير خدا در قرآن

در بحثهاي قبل روشن شد كه گاهي قرآن كريم خلقت را, عزّت را, شفاعت را, قدرت را, رزق را, حفظ را, فصل را, حكم را به غير خدا اسناد مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ﴾[1] يا خدا ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ[2] است, ﴿خَيْرُ الْفَاصِلِينَ[3] است, ﴿خَيْرُ الْحَاكِمِينَ[4] است ﴿أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ﴾ است. قرآن برهان اقامه مي‌كند كه غير خالق نمي‌تواند ربّ باشد فرمود: ﴿أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ[5] اگر برهان بر بطلان ربوبيّتِ بتها اين است كه آنها خالق نيستند اگر قرآن مي‌گويد غير خدا هم افرادي هستند كه خالق باشند پس اگر آن افرادي كه خالق بودند معبودِ كسي شدند دليلي بر بطلان آن عبادت نيست زيرا قرآن بنايش بر اين است كه غير خالق نمي‌تواند مربوب باشد ﴿أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ﴾ در حالي كه قرآن خلقت را به غير خدا اسناد مي‌دهد. پاسخش اين بود كه گرچه در بخشي از آيات، اين اوصاف به غير خدا اسناد داده شد اما در آيات ديگر كه حاكم بر اين آيات است ثابت مي‌شود كه اين خلقت بالاصاله و بالذّات براي خداست اگر غير خدا متّصف به خلقت شدند به اذن خداست به مظهريّت خداست و اعجاز خداست, لذا در جمع‌بندي نهايي اين آيه مي‌شود حاكم كه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ[6] پس «لا خالق إلاّ الله» آن‌گاه آن برهان درست مي‌شود كه ﴿أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ﴾ پس «لا خالق إلاّ الله» همان طوري كه «لا إله إلاّ الله», «لا خالق إلاّ الله» و اگر خدا ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است در بخش پاياني سورهٴ «ذاريات» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[7] اين ﴿هُوَ﴾ كه ضمير فصل است با معرفه بودن خبر مفيد حصر است يعني غير خدا رازقي نيست پس «لا رازق إلاّ الله, لا عزيز إلاّ الله, لا حافظ إلاّ الله, لا حكم الاّ لله» كه دارد ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ[8] اگر انبيا و اوليا حكمي دارند بيانگر حكم الهي‌اند و اگر عزّت و حفظي دارند مظهر عزيز و حَفيظ خداي سبحان‌اند پس اين سخن درست است كه «لا خالق إلاّ الله» اصل كلّي ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾ حاكم است آن وقت ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ معناي خودش را پيدا مي‌كند. بعد فرمود اين بين راه است يعني دنيا پايان راه نيست مرگ آخر خط نيست بعد از مرگ برزخ است و بعد از برزخ هم جريان قيامت منتها جريان برزخ را در همين سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» در آيات بعد دارد كه ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[9] و در سورهٴ مباركهٴ «عبس» هم كه در بحث ديروز اشاره شد فرمود: ﴿ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ[10] كه قبر همان عالَم برزخ است اين مربوط به خلقتِ انسان.

قرآن ارائه دهنده روش علمي در انسان‌شناسي

نكتهٴ بعدي آن است كه ما نبايد بگوييم كه قرآن كتابِ هدايتِ كلامي است ما را مي‌خواهد به دين هدايت كند به عقيده هدايت كند كاري به علم ندارد. درست است كه محور اصلي و هدف مهمّ قرآن, دعوت به دين است و هدايت به دين است اما دعوتِ به علم را هم در كنارش دارد ما هرگز نبايد بگوييم قرآن كاري به علم ندارد فقط دعوتِ ديني دارد خب چطور ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً[11] را حوزهٴ علميه مي‌گيرد فقها و اصوليين مي‌گيرند بحثهاي فراواني مي‌كنند مي‌خواهند برائت نقلي را از اين در بياورند عدّه‌اي نقد مي‌كنند كما هو الحق, همان يك جمله كه حوزهٴ علميهٴ نجف و قم بحث مي‌شود, مي‌شود علمي اما اين همه مراحل دقيقي كه در انسان‌شناسي ذكر كرده اينها هدف قرآن نيست پس اگر جامعه‌اي به سمت انسان‌شناسي برود كه چگونه نطفه مي‌شود علقه, چگونه علقه مي‌شود مضغه, چگونه مضغه مي‌شود عِظام, چگونه عظام جامهٴ گوشتي در برمي‌كند همهٴ اينها مي‌شود علمِ اسلامي منتها اينها بايد بدانند كه عقل چراغي است كه خدا داده عقل, حجّت شرعي است, با گفته زراره و حُمران فرق نمي‌كند عقل در مقابل وحي نيست ولي عقل در مقابل نقل است هيچ ممكن نيست كسي دانشمندي چه مربوط به شناخت عمقِ دريا باشد چه مربوط به شناخت اوجِ سپهر باشد يك مطلب عقلي را بفهمد [و بر او ثابت شود و آن حجّت شرعي نباشد] نه فرضيه باشد فرضيه كه علم نيست اگر علم باشد ثابت‌شده باشد به دو دوتا چهارتا رسيده باشد نظري به بديهي ختم شده باشد اين مي‌شود حجّت شرعي, هرگز نمي‌تواند بگويد كه من خودم فهميدم مي‌خواهم برابر اين علم عمل كنم اين علم حجّت شرعي است اگر حديث زراره بر مطلبي اقامه شده انسان نمي‌تواند خلافش عمل كند اگر علمِ دانشگاهي هم به جايي رسيده مي‌شود حجّت شرعي مگر مي‌شود بر خلاف علم عمل كرد اگر بر خلاف حديث زراره كسي عمل كند جهنّم است, بر خلاف دانشِ دانشگاهي عمل كند جهنّم است, پس مي‌شود حجّت شرعي. چه كسي عقل را داد؟ خدا, چه كسي به عقل علم آموخت؟ خدا, معلوم را چه كسي خلق كرد؟ خدا, رهبري عقل و معلوم را چه كسي دستور داد؟ خدا, آن وقت ما علمِ غير اسلامي هم ممكن است داشته باشيم؟ فرض ندارد. خب پس انسان‌شناسي اين طور است دربارهٴ زمين‌شناسي هم همين طور است دربارهٴ باد و باران‌‌شناسي و هواشناسي هم همين طور است.

طريق علمي آسمان‌شناسي براساس قرآن

حالا بعد از اين مي‌فرمايد شما جريان سپهر را هم كه ملاحظه كنيد او هم همين طور است ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ آسمانها هفت‌تاست نه ستاره‌ها, نه ستاره‌هاي ثابت هفت‌تاست يا سيّارات هفت‌تاست آسمان هفت‌تاست و اينها طريق‌اند راه‌اند نه آن مدارِ بستهٴ بطلميوسي. فرمود آسمانها هفت‌تاست نه ستاره‌هاي سيّار هفت‌تا هستند سخنش درباره كواكب نيست آنها مي‌گفتند كه تمام اين ستاره‌ها ثابت و سيّار اينها جايشان مشخص است قمر و عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشتري و زحل به حساب پيشينيان هفت آسمان را اشغال كردند اين ثوابِت در آسمان هشتم‌اند و فلك‌الأفلاك كه فلكِ اطلس نام دارد بي‌ستاره است اما بيان قرآن اين است كه همهٴ اينها در آسمان اول‌اند ﴿وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ[12] بعد فرمود خيلي از چيزهاست كه شما هنوز نمي‌بينيد ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾[13] بنابراين آسمان‌شناسي مثل زمين‌شناسي علمي است اسلامي نه اينكه حالا چون در نجف بحث شده يا قم بحث شده مي‌شود اسلامي ولي اگر دانشگاه بحث كند اسلامي نيست. اين جملهٴ ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ﴾ را كه حوزه بحث مي‌كند مي‌شود اسلامي, ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ را اگر جاي ديگر بحث كنند اسلامي نمي‌شود.

هدف نهايي قرآن در تبيين كيهان‌شناسي

پرسش...

پاسخ: بله خب اما آن هدف نهايي است اگر اينها علمِ اسلامي باشد به همان هدف مي‌كشاند هدف اصلي اين است كه انسان، موحّد باشد و هدف اصلي اين است كه با تدبّر در آيات با آگاهي به نظم پي ببريم (اولاً) با ناظم آشنا بشويم (ثانياً) نظم را به خلقت مرتبط كنيم (ثالثاً) ربوبيّت را در مدار خلقت دور بدهيم (رابعاً) خود را مخلوق و مربوب او بدانيم (خامساً) و تربيت ما در سايهٴ دين‌داري ماست (سادساً) و او را بپرستيم (سابعاً). چطور مي‌شود كه اين همه بحثهاي دقيق را قرآن مطرح مي‌كند بعد بگوييم قرآن كاري به انسان‌شناسي ندارد كاري به هواشناسي ندارد خب چندين برابر استصحاب و برائت را دربارهٴ هواشناسي گفته كه كجا ما باد مي‌فرستيم، كجا ابر را توليد مي‌كنند كجا ابرها را تلقيح مي‌كنيم نكاحِ ابرها مي‌شود كجا و چه موقع ابر باردار مي‌شوند آن ابرِ مادر كدام است آن ابرِ پدر كدام است هنگام زايمان، ما براي آن ابرِ مادر رَحِم درست مي‌كنيم كه شلنگي نبارد غربالي ببارد خب همهٴ اينها را گفته حالا اگر در دانشكده‌ هواشناسي اين آيه را مطرح كردند و براهين عقلي را ضميمه كردند اين مي‌شود علمِ غير اسلامي يا مي‌شود طبيعي يا مي‌شود سكولار؟! اگر جهان‌بيني ما الهي شد فرض ندارد كه ما علمي داشته باشيم كه ديني نباشد نعم، اگر كسي ملحد شد مبدأ و معاد را منكر شد قرآن را ـ معاذ الله ـ فسون و فسانه پنداشت بله ما علمِ ديني نخواهيم داشت مي‌شود سكولار.

تدبير خداوند در کنترل و هدايت آب‌ها و منابع زميني

فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ﴾ اين طور نيست كه ما تفويض كرده باشيم خلق كرده باشيم خلق را رها كرده باشيم ما قدم به قدم به فكر آسمان و زمين و بين الأرض و السماء هستيم قدم به قدم به فكر شما و دامداري شما و كشاورزي شماييم همهٴ اينها را ما داريم روزانه تأمين مي‌كنيم ﴿وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ﴾ چرا غافل نيستيم؟ براي اينكه قطرات باران را حساب‌شده مي‌فرستيم راههای ورودی اين زمين را هم دستور مي‌دهيم دهن باز كند اين ذخيره‌ها را در خود فرو ببرد در زير زمين يك ترافيك منظّم حساب‌شده قائليم كه كجا دو راه باشد كجا سه راه باشد كجا چهار راه باشد كجا ورود ممنوع باشد كجا آب بايستد كجا آب برود ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «زمر» فرمود، فرمود ما اين آبها را كه فرستاديم با اندازه مي‌فرستيم به زمين دستور مي‌دهيم اينها را در سطح مشخص كه در دسترس مردم باشد با قنات و چاه بتوانند به آن دسترسي پيدا كنند ببرد خيلي پايين نبرد و كجا سه راه باشد كجا چهار راه باشد كدام طرف برود كدام طرف نرود. در سورهٴ مباركهٴ «زمر» فرمود اين راهنمايي آبهاي زير زمين به دستور ماست كه ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾ آيهٴ 21 سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾ «يَنْبُع» يعني چشمه، اينها را ذخيره‌سازي كرده در چشمه‌ها نگه داشته اما مَسلكهاي اينها را مشخص كرده در چه سطحي اينها بروند جاسازي كنند بشوند چشمه مشخص كرده ﴿ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً﴾ به وسيلهٴ همين باراني كه ذخيره شده كشاورزيهايتان باغداريهايتان را تأمين مي‌كند ﴿مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ﴾ بعد هم پاييز مي‌رسد و حكم پاييز را خواهد داشت ولي فرمود اگر بيراهه برويد ممكن است ما به همين زمين دستور بدهيم قدري اين آبها را پايين‌تر ببرد در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «مُلك» دارد ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾[14] حالا اگر سه، چهار كيلومتر اين آبها را پايين ببرد يا اين نفت و گاز را چهل پنجاه كيلومتر پايين‌تر ببرد كه در دسترس صنعت نباشد خب جز فقر و فلاكت چيز ديگر در مملكت نيست ديگر. نفت را جاي معيّن قرار مي‌دهد گاز را جاي معيّن قرار مي‌دهد آب را جاي معيّن قرار داده كه در دسترس قرار بگيرد يا سنّتي يا صنعتي. فرمود بيراهه رفتيد يا باران نمي‌آيد يا اگر باران آمد به زمين دستور مي‌دهيم اين را قدري پايين‌تر ببرد.

بيان روش استخراج منابع زيرزميني در قرآن و روايت

اگر در آيهٴ ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾[15] فرمود اگر اينها به‌راه بودند مؤمن بودند معتدل بودند اهل تعدّي نبودند به فقرا رسيدند ما بارانِ مناسب مي‌فرستيم خب ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً[16] فرمود: ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ باران مي‌فرستيم بستر زمين را آماده مي‌كنيم اگر به زمين دستور داديم كه يك مقدار اين را فرو ببرد اجازه نمي‌دهيم كه زياد فرو ببرد بايد در دسترس قرار بگيرد كه ﴿يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً﴾ اما اگر بيراهه رفتيد ما دستور مي‌دهيم اين زمين سه, چهار كيلومتر پايين‌تر ببرد خب كلّ اين منطقه مي‌شود لم يُزرع و فلاكت‌بار ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً﴾ «غائر» يعني فرو رفته، اگر دو سه كيلومتر اين آبها فروتر برود يا هشت ده كيلومتر اين گاز و نفت پايين‌تر برود كه در دسترس صنعت نباشد جز فقر و فلاكت چيز ديگر دامنگير اين مملكت نخواهد بود مگر كسي ـ معاذ الله ـ الهي نينديشد همه‌اش را بر اساس اتفاق و مثلاً طبيعت تلقّي كند ولي اگر قرآن است حرفش اين است خب اين به عنوان تمثيل است تعيين كه نيست شامل نفت هم مي‌شود شامل گاز هم مي‌شود شامل معادن ديگر هم مي‌شود فرمود ما اينها را در دسترس شما قرار داديم كه بهره ببريد منتها براي اينكه رشد علمي هم داشته باشيد گفتيم ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها[17] تدبّر كنيد، تحقيق كنيد، بررسي كنيد. اين روايت را كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده قبلاً به عرضتان رسيد كه كسي از شاگردان امام صادق(سلام الله عليه) در محضر حضرت از بازار مِس‌گرها رد مي‌شدند به حضرت عرض كرد اين مِس چيست؟ فرمود اينها اگر به موقع مي‌رفتند اين نقره بود حالا مدّتي گذشت به صورت مس در آمده[18] كدام خاك مي‌شود مس كدام خاك مي‌شود نقره را از اين روايت مي‌شود فهميد همان طوري كه از «لا تنقض اليقين»[19] وحدت قضيتين و استصحاب در شكّ در مقتضي را مي‌شود فهميد اينها مگر در روايات هست همهٴ اينها را عقل از روايت در آورده و مي‌شود حجّت خب اين گونه از روايات كه حضرت فرمود اگر اينها دير نجنبند مواظب باشند به جاي اينكه مس گيرشان بيايد نقره گيرشان مي‌آيد خب اينها هم همان روايات است ديگر ما نبايد بگوييم دين آمده كه ما را فقط به نماز و روزه دعوت كند دين آمده ما را به فهم دعوت كند ملّت بفهم هميشه سرفراز است البته دينش را هم حفظ مي‌كند

جامعيّت دين در اداره تمام ملل

ملّت عاقل نه ستم مي‌كند نه مي‌شود او را فريب داد. چرا وجود مبارك امام صادق فرمود مي‌خواهي بروي شهر يا دِه، ببين يك عالِم محقّق بزرگواري آنجا هست يا نيست وگرنه نرو،[20] اگر در سرزميني محقّقان فكري نباشند جا براي فسون و فسانه فراوان است همهٴ اين نِحَل در برابر ملل در آمده ديگر هر وقت ملّتي بود، ديني بود، نِحله‌اي كه منحول است يعني مجعول درست شده آمار نِحَل كمتر از ملل نيست هر وقت ملّت بود نِحلتي هم هست ما نبايد علم را از دين جدا كنيم دين آمده علم را تقويت كند و جامعه را عالِم كند جامعه عالِم قهراً به طرف ربوبيّت حركت مي‌كند فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ﴾ چرا غفلت نداريم؟ براي اينكه ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ اما تمام اين قطرات حساب‌شده است ﴿بِقَدَرٍ﴾ بي‌اندازه نيست منتها حالا شما به جاي اينكه به دنبال علم برويد, بيكاريد يك وقت سيل مي‌آيد چند هزار نفر را مي‌برد شما آه مي‌كشيد خب در زمان عادي بايد به فكر سد باشيد فرمود تمام اين قطرات حساب‌شده است منتها شما بايد ذخيره كنيد.

رسالت انسان‌ در حفظ و بهره‌گيري از ذخاير ملي

در سورهٴ مباركهٴ «حجر» فرمود همهٴ اينها اندازه‌ گرفته شده است آيهٴ 21 سورهٴ مباركهٴ «حجر» اين بود ﴿وَإِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ پس همهٴ قطرات حساب‌شده است ذات اقدس الهي وقتي يك عدّه از سلاطين را مذمّت مي‌كند كه ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا[21] خودش ـ معاذ الله ـ اين كار را مي‌كند كه قُراء و قصبات را به ويراني بكشد يا [اين ويراني قُراء و قصبات] براي اين است كه اينها بيراهه رفتند و حقّ عدّه‌اي را رعايت نكردند؟ بنابراين ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ اما ﴿بِقَدَرٍ﴾ به اندازه، قَدَرش هم در سورهٴ مباركهٴ «حجر» مشخص كرد. بعد فرمود ما اين را نگذاشتيم برود دريا اينها را ذخيره كرديم جاسازي كرديم ﴿فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ﴾ اما ﴿وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ اگر خواستيم اين را از بين ببريم مي‌توانيم اين همان است كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ملك» آمده ﴿أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾ يكي از القاب وجود مبارك حضرت وليّ عصر(ارواحنا فداه) ماء مَعين است به تبع آن حضرت همين لقب را به عالمان ربّاني دادند آبي كه يك جا بايستد آبِ مَعين نيست آبي كه جريان دارد «تناله الأيدي والدلاء» هر رهگذري مي‌تواند او را ببيند از او بهره ببرد با دَلْو از او استفاده كند به آن مي‌گويند آبِ مَعين اگر جاري نباشد در بركه‌اي باشد آبِ مَعين نيست فيضِ علم همين طور است فيض اصلي براي وجود مبارك وليّ عصر است همين طور است. فرمود ما اگر يك وقت بخواهيم مي‌توانيم آبها را ببريم پايين اگر پايين‌تر ببريم ديگر در دسترس شما نيست.

بهره‌مندي از مواد غذايي ميوه‌ها جهت درك آفريدگار هستي

خب حالا كه پايين نبرديم نزديك سطح زمين قرار داديم با اين آب چه كار كنيم ﴿فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ٭ وَشَجَرَةً﴾ سه قسم از ميوه‌ها را ذكر كرده براي اينكه اين سه قِسم، ميوهٴ رايج آن منطقه بود نه اينكه اختصاص داشته باشد به اين، از خرما و انگور و زيتون نام برد اما اين معنايش اين نيست كه قرآن ـ معاذ الله ـ گفتهٴ رسول خدا (عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است خداي سبحان فرمود: ﴿وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خيلي از چيزهاست كه شما نمي‌دانيد حالا ما مثلاً بگوييم گلابي شما كه در اينجاها نمي‌بينيد كه فرمود: ﴿وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ اينها به عنوان نمونه است ميوه‌هاي ديگر هم هست كه شما به آن دسترسي نداريد فعلاً. خب، فرمود با اين آب، خرما و انگور كه ميوه‌هاي فراواني در اين درختها هست براي شما مي‌رويانيم كه از آنها استفاده مي‌كنيد و درختي كه در طور سَينا رشد مي‌كند كه همان زيتون است كه ﴿تَنبُتُ بِالدُّهْنِ﴾ اگر اين «باء»، «باء» تعديه باشد يعني روغن خارج مي‌كند دُهْن نمي‌روياند ولي از آن روغن گرفته مي‌شود و صِبغ هم يعني خورشت فرمود همه اينها را ما داريم انجام مي‌دهيم براي شما. اگر كسي از اين نظم پي به ناظم ببرد مي‌گويد من هم مخلوق خدايم مرا هم خدا بايد بپروراند پرورش انسان به علم است و عمل صالح چه چيزي بياموزم با خودم چگونه رابطه داشته باشم با جهان چگونه رابطه داشته باشم براي آينده چه چيزي تهيّه كنم، اگر مرگ، آخر خط نيست مرگ يك امر وجودي است مرگ يك هجرت است و سفرِ جديد و حيات ابد از آنجا شروع مي‌شود من در حيات ابد چه بايد بكنم؟ اينها انسان را راهنمايي مي‌كند كه براي بعد از مرگ چيزي تهيه كند كه قبل از مرگ هم كارايي داشته باشد و از آن بهره ببرد.

بيان قرآن در معرفي راه‌هاي آسمان و زمين

لذا در بخشهايي از سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين آيات را ذكر كرده در سورهٴ مباركهٴ «طلاق» آن بخشهاي پاياني كه در اينجا فرمود: ﴿سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ را تشريح كرده فرمود ما هفت آسمان كه راه است براي شما قرار داديم ما خيال مي‌كنيم راه فقط همين است كه انسان يا دام تردّد كنند در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طلاق» يعني آيهٴ دوازده فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾ گرچه در قرآن كريم ارضينِ سَبع نيامده اما در اين آيهٴ دوازده سورهٴ «طلاق» دارد كه زمين هم مثل آسمان است يعني طبقات هفت‌گانه دارد. بعد فرمود: ﴿يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ﴾ دستور الهي از اين وسطها مي‌آيد فرشته‌ها رفت و آمد مي‌كنند اينكه در ليلهٴ قدر فرشته‌ها مي‌آيند امر را مقدرات را تقديم وجود مبارك وليّ عصر مي‌كنند و برمي‌گردند اينكه فرشته‌هايي كه حافظ اعمال ما هستند شاهد اعمال ما هستند يك عدّه شاهد اعمال شب‌اند يك عدّه شاهد اعمال روزند مرتّب مي‌آيند و مي‌روند پس اين آسمان مي‌شود طرائق اما راه منحصر در راهِ مادّي نيست كه انسان با پا طي كند بالأخره فرشته‌ها موجودي‌اند ولو ما درست و تفصيلاً اينها را درك نكنيم همان طوري كه يك عدّه به اين فكرند كه چگونه يك بذر، يك حبّه يا يك نَوا، يك هسته يا يك حبّه مي‌شود درخت يا خوشه يك عدّه هم به اين فكرند كه با فرشته‌ها مأنوس باشند چگونه ملائكه مي‌آيند چگونه مي‌روند چگونه حرف مي‌زنند.

استفاده معنوي اولياي خدا از ساعات شب و روز

وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اصحاب خاصّي داشت كه آ‌نها را تربيت مي‌كرد كه آ‌نها هم در روز شاگرد حضرت بودند در بيداري و هم در شب در خواب، شاگرد حضرت بودند. اينها اين چند ساعتي كه مي‌خوابيدند براي آنها كلاس درس بود حضرت روز كه مي‌شد از اينها سؤال مي‌كرد كه «هل مِن مُبشِّرات»[22] ديشب چه ديديد؟ خب اينها نه آن ‌قدر مي‌خوردند كه روي سنگيني بخوابند به موقع مي‌خوابيدند به موقع بيدار مي‌شدند سحرخيز بودند آن قدر غذا نمي‌خوردند كه روي فشار و سنگيني بخوابند حضرت مي‌فرمود: «هل من مبشّرات» اين را مرحوم كليني در جلد هشت كافي نقل كرد بعضيها كه رؤياي خاصّي ديده بودند به عرض حضرت مي‌رساندند. ما فقط روزها كارهايمان را به هم گِره مي‌زنيم بحث ديروز را با بحث امروز گِره مي‌زنيم اما آن كه از اصحاب سَحر است هم بحثهاي روز را به هم گِره مي‌زند هم رؤياهاي شب را. ما همين طور صاف شب را هدر مي‌دهيم اين معناي اتلاف عمر است اتلاف عمر كه ديگر حقيقت شرعيه نمي‌خواهد همين است ديگر كسي ده ساعت را هفت ساعت را صاف هدر بدهد، اگر كسي روزها را گِره زد و شبها را هم گِره زد مي‌شود عالمِ ربّاني هر دو مدرسه است منتها روز براي رفع حاجت، شب براي رسيدن به جاهاي بالاتر. اينها شبهايشان هم گِره خورده است كه ديشب چه ديدند امشب چه مي‌بينند فردا شب چه مي‌خواهند ببينند

ارزيابي معاني ظاهري و باطني آيه ﴿سَبْعَ طَرائِق﴾

خب اينها مي‌توانند ﴿سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ را كه در آيه محلّ بحث است خوب ارزيابي كنند مفاد آيهٴ دوازده سورهٴ «طلاق» را كه دارد ﴿يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ﴾ خوب تلقي كنند فرمود: «لصافحتكم الملائكة»[23] اين را كه به امام و امام‌زاده نگفت تا شما بگوييد كه مخصوص حضرت امير و اهل بيت است آنها يك مقام برتري دارند اين را حضرت به همين اصحاب خاصّ خودش گفته ، پس معلوم مي‌شود افراد عادي هم مي‌توانند به اينجاها برسند حالا آن كه مي‌گويد «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ»[24] آن ديگر اوّلين و آخرين نتوانستند چنين حرفي بزنند كسي توقّع هم ندارد به آ‌نجا برسد بنابراين اين ﴿سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ را مي‌شود فهميد ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ بعد فرمود در طرائق چه كسي رفت و آمد مي‌كند چه كساني مي‌آيند چه كساني مي‌روند ﴿يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ﴾ اينكه فرشته‌ها رفت و آمد مي‌كنند هر روز مي‌روند يك عدّه تازه مي‌آيند همين طرائق است ديگر، پس اين براي يك عدّه خاصّي مقدور است البته براي صاحبان علوم تجربي هم راه دارد كه آنها هم راههاي خودشان را طي كنند، بنابراين ﴿سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ مي‌تواند هم طريقِ ظاهر باشد هم طريقتِ باطن.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 64.

[2] . سورهٴ مائده, آيهٴ 114.

[3] . سورهٴ انعام, آيهٴ 57.

[4] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 87.

[5] . سورهٴ نحل, آيهٴ 17.

[6] . سورهٴ رعد, آيهٴ 16; سورهٴ زمر, آيهٴ 62.

[7] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 58.

[8] . سورهٴ انعام, آيهٴ 57; سورهٴ يوسف, آيات 40 و 67.

[9] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 100.

[10] . سورهٴ عبس, آيهٴ 21.

[11] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 15.

[12] . سورهٴ ملك, آيهٴ 5.

[13] . سورهٴ حاقه, آيات 38 و 39.

[14] . سورهٴ ملك, آيهٴ 30.

[15] . سورهٴ جن, آيهٴ 16.

[16] . سورهٴ نساء, آيهٴ 122.

[17] . سورهٴ ملك, آيهٴ 15.

[18] . الكافي, ج5, ص307.

[19] . وسائل الشيعه, ج1, ص245.

[20] . ر.ك: تحف‌العقول, ص321.

[21] . سورهٴ نمل, آيهٴ 34.

[22] . الكافي, ج8, ص90.

[23] . الكافي, ج2, ص424.

[24] . نهج‌البلاغه, خطبه 189.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق