25 04 2011 4782339 شناسه:

تفسیر سوره مومنون جلسه3 (1390/02/05)

دانلود فایل صوتی

اٴعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿1﴾ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿2﴾ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿3﴾ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ ﴿4﴾ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿5﴾ إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ﴿6﴾ فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ ﴿7﴾ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿8﴾ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ﴿9﴾

برخي از نكات ادبي «فلاح» در پايان سورهٴ «حج» و ابتداي اين سور‌ه

در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «حج» فرمودند: ﴿وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ در طليعهٴ امر، سخن از شايد است كه فرمود كارِ خير را انجام بدهيد شايد به فلاح برسيد در پايان امر، سخن از بايد است و نه شايد آنها كه دستور خداي سبحان را اطاعت كردند خير را چه در بخشهاي عبادي چه در بخشهاي مالي قربةً إلي الله انجام دادند تا آنجا كه مقدورشان بود اطاعت كردند از آن به بعد سخن از بايد است لذا با فعل ماضي نه با فعل مضارع و با كلمهٴ «قد» نه بدون كلمهٴ «قد» فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ اين تعبير كه فعل ماضي با كلمهٴ «قد» كاري را در جملهٴ فعليه مي‌كند كه در جملهٴ اسميه با «إنّ» تأكيد با «لام» قَسم و مانند آن انجام مي‌شود؛ تحقيقاً مؤمنان به مقصد مي‌رسند. اين براي آن است كه مؤمن تا آنجا كه مقدور اوست اطاعت كند چون معصوم نيست احياناً ممكن است غفلتِ علمي يا غفلتِ عملي داشته باشد باعث بخشش الهي است كه ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم[1] و ذات اقدس الهي هم بر اساس ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ[2] تأييد مي‌كند لذا آنچه در آيهٴ 77 سورهٴ مباركهٴ «حج» كه قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ الآن در آيهٴ اول سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» با قطع فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾.

بيان اوصاف خاص اهل ايمان نسبت به اهل علم در قرآن

مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم در غالب موارد هر جا سخن از فلاح و رستگاري و بهره‌برداري از قرآن كريم است مؤمنان را كه اهل عمل‌اند ياد مي‌كند از علما نام نمي‌برد. اگر در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» مي‌فرمايد علما از خداي سبحان هراس دارند آيهٴ 28 سورهٴ مباركهٴ «فاطر» كه فرمود: ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ در ذيل اين آيه ائمه(عليهم السلام) فرمودند: «يعني بالعلماء مَن صَدَّق فعله قوله»[3] منظور، عالِم با عمل است نه صِرف عالم چه اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آيهٴ هجده اين است فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَمَن تَزَكَّي فَإِنَّمَا يَتَزَكَّي لِنَفْسِهِ وَإِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ﴾ بنابراين اگر خَشيت را و كمال را به علما نسبت داد گفتند منظور از علما هر تحصيل‌كرده‌اي نيست, «مَن صدّق فعله قولَه» مي‌شود عالِم چه اينكه در آيه هجده همان سورهٴ «فاطر» خشيت را به مؤمنان اسناد داد اگر مسئله هدايت است ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[4] است اگر مسئله شفاست ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ[5] است همهٴ بركات براي مؤمنين است يعني علم، بخشي از كمالها را فراهم مي‌كند اگر اين علم به عمل برسد مايهٴ كمال است وگرنه حجّة الله علي العبد است آن علم، حجّت خدا بر بنده است كه ذات اقدس الهي در يوم القيامه مي‌گويد تو كه مي‌دانستي چرا بيراهه رفتي.

تأثير عمل به ايمان در فلاح و پاداش اخروي

مطلب بعدي آن است كه اگر ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ است مؤمنون را مشخص كرده است تك تك اينها في‌الجمله اثر دارد مجموع اينها بالجمله اثر دارد اگر كسي بخواهد از هجرت عندالموت تا صحنهٴ برزخ تا صحنهٴ ساهرهٴ قيامت تا مواقف پنجاه‌گانهٴ قيامت هيچ رنجي نبيند و فرشتگان در برخورد با او با ادب و احترام به او سلام كنند ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ[6] اين بايد به همهٴ دستورات ايمان عمل كند فرشتگان در خدمت او هستند با ادب و احترام به حضورش مي‌آيند هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازهٴ لذّت مرگ نيست الآن تمام افتخار ما اين است كه مثلاً ضريح مطهّر سيدالشهداء را زيارت بكنيم چه رسد به اينكه قبر حضرت را، چه رسد به اينكه آن تربت حضرت را ولي براي مؤمن [در هنگام مرگ] خود حضرت حضور پيدا مي‌كند[7]

علوّ همّت مؤمنين در اعراض از لغو

اينكه فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ يعني آن مشكلاتي كه مربوط به ترك نماز است اگر كسي اهل نماز بود آن هم مخصوصاً با خشوع او از آن مشكلات نجات پيدا مي‌كند ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ آن مشكلاتي كه در اثر ابتلاي به لغو و لهو دامن‌گير انسان مي‌شود اگر كسي از لغو و لهو مصون بود آن مشكلات به سراغش نمي‌آيد يك وقت است انسان كار لغو نمي‌كند اين مَلكهٴ ايمان نيست اين حال است آيه نمي‌گويد مؤمنان آنها كه اهل فلاح‌اند كساني‌اند كه كارِ لغو نمي‌كنند فرمود كساني كه از لغو اعراض دارند اعراض يعني رو برگرداندن يعني جهتشان فرق مي‌كند، اگر مسافري به طرف شرق است مسافري به طرف غرب، اينها هرگز يكديگر را نمي‌بينند چون سَمت و سويشان دوتاست. فرمود مؤمن از لغو رو برگردان است همين تعبير در جريان اجتناب هم هست فرمود شما اجتناب كنيد[8] اگر مؤمن اجتناب دارد تَجَنُّب دارد نه يعني گناه نمي‌كند بلكه موضع خاص دارد در برابر گناه, او در جانبي است گناه در جانب ديگر، صِرف ترك گناه نيست ممكن است هر دو در يك سَمت و سو باشند ولي اين نكند، اما وقتي كسي موضعش جداست جانبش جداست جهتش جداست خب يقيناً هميشه از گناه فاصله دارد اين را مي‌گويند اجتناب. در قرآن كريم فرمود مردان الهي كساني‌اند كه نه خودشان به سراغ لغو مي‌برند نه لغو به سراغ آنها مي‌آيد برخيها هستند كه به مجالس گناه نمي‌روند اما دوستان ناباب آنها را كِشان كِشان مي‌برند در سورهٴ «مؤمنون» فرمود مؤمن از لغو و همچنين از لهو رو برگردان است يعني مؤمن به طرف كار باطل نمي‌رود در سورهٴ مباركهٴ «نور» مي‌فرمايد باطل هم به طرف مؤمن نمي‌رود فرمود: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ[9] الهاء يعني لهوي به سراغ آن برود و او را سرگرم كند پس نه مؤمن به طرف لهو مي‌رود نه لهو و لغو آن قدرت را دارد كه به طرف مؤمن برود او را كشان كشان بياورد مي‌بينيد بعضيها منزّه از مجالس لهوند نه خودشان مي‌روند نه دوستي دارند كه به خيال خودش هنرمند باشد و قدرتمند باشد تا او را كشان كشان ببرد اينها كساني‌اند كه نه مي‌روند نه كسي مي‌تواند اينها را ببرد ﴿رِجال لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ اين براي قداست روح است ديگر. برخيها مي‌گويند ما نمي‌خواستيم ولي دوستان مجبورمان كردند خب حالا اين جبر هم كه درست نيست تعبير ناروايي است ولي بالأخره يك عدّه كشان كشان اين را بردند مردان پاك نه مي‌روند نه كسي مي‌تواند اينها را ببرد هم ﴿عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ هستند هم ﴿لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ است; حلال اينها را از ياد خدا باز نمي‌دارد چه رسد به حرام.

نوع برخورد اهل ايمان در برابر امور لغو

پرسش:...

پاسخ: نه، آنكه مشخص شد كدام لهو حرام است كدام لهو مكروه است كلّ دنيا ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ[10] آنها مشخص است لهوي است در برابر حلال، آن لهوي كه در برابر حلال است تحريم‌شده است وگرنه كلّ دنيا سرگرميهايش ﴿لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾.

 در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» فرمود مردان الهي كساني‌اند كه اگر لغو را ديدند از آنها كريمانه مي‌گذرند؛ آيهٴ 72 سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اين است ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ از لغو و لاغي، كريمانه مي‌گذرند. گذشتِ كريمانه يعني نه هتّاكي مي‌كنند نه بددهني مي‌كنند اگر هم خواستند نهي از منكر كنند با بزرگواري نهي از منكر مي‌كنند بالأخره كريمانه مي‌گذرند. در بخشهاي ديگر سخن از اِعراض است؛ آيهٴ 55 سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين است ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ﴾ غيبت، تهمت، دروغ اينها كه لغو است معصيت است و اگر چيزي معصيت نبود اتلاف عمر بود، بالأخره اينها اعراض مي‌كنند ﴿أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا﴾ خب پس ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ به عنوان مَلكه و به عنوان موضع‌گيري و در عرض لغو، راه ديگري را انتخاب كردن مطرح شده است و مانند آن

تطهير و رفع آلودگي رهآورد اداي زكات

﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾.

﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾ كه در بحث ديروز اشاره شده است اين زكات نمي‌تواند زكات فقهي باشد براي اينكه زكات فقهي در مدينه واجب شده نظير صوم، نظير حج و اين بخش در مكه نازل شده گذشته از اينكه زكات، بخشي از مال است كه يك موجود خارجي است نظير خمس حالا يا كسر مشاع است يا كلّي في المعيّن است بالأخره يك مال خارجي است اين مال خارجي را مي‌گويند اَدا كرده يا ايتا كرده نمي‌گويند انجام داده اَداي زكات و مانند آن فعل است اما خود زكات را نمي‌شود گفت «فَعل الزكاة» به قرينهٴ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾ و به قرينهٴ اينكه زكاتِ فقهي در مدينه واجب شد گفتند اين زكات همان تزكيهٴ نفس است البته اخلاق، تزكيهٴ نفس است زكاتهاي واجب هم تزكيه است زكاتهاي مستحب هم تزكيه است زكاتهاي مستحب يعني اصل انفاق و اينها خب در مكّه بود. اصل زكات هم مي‌تواند مطهِّر باشد اينكه مي‌گويند ما رفتيم مال خودمان را تطهير كرديم اين تعبير درست نيست آنكه تعبير قرآني است اين است كه كسي كه وجوهات مي‌دهد خود را تطهير مي‌كند نه مال را.

در سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين آيه گذشت كه وقتي زكاتشان را اَدا مي‌كنند خودشان پاك مي‌شوند فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا[11] تعبير لطيف مرحوم شيخ طوسي اين بود كه اين ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محلّ نصب است تا صفت باشد براي ﴿صَدَقَةً﴾، ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ يعني «صدقةً مطهِّرةً» اگر اين جوابِ امر بود و مجزوم بود بايد مي‌خوانديم «تطهِّرْهُم» اما چون مرفوع است و در محلّ نصب است صفت است براي ﴿صَدَقَةً﴾ خود اين صدقه آن متصدِّق را پاك مي‌كند[12] يعني كسي كه وجوهات به عهدهٴ اوست زكات به عهدهٴ اوست اين مردي است ناپاك وقتي مال را داد پاك مي‌شود مانند غُساله مادامي كه هست آن شيء يا آن پارچه آلوده است همين كه خارج شد آن پارچه پاك مي‌شود.

اگر كسي با آب قليل دستمالي كه آلوده است را شُست تا عَسْر نكند يعني فشار ندهد اين معصور نشود فشار نبيند غُساله بيرون نرود كه پاك نيست تا اين غُساله هست اين دستمال آلوده است وقتي معسور شد فشار داده شد اين غساله بيرون رفت پاك مي‌شود اين هم نظير آن غساله است تا هست انسان، آلوده است وقتي به صاحب اصلي‌اش داده شد انسان مي‌شود پاك. عمده آن تعلّق است وگرنه آن مال از آن جهت كه مال است كه طيّب و طاهر است نشانه‌اش اين است كه اين في سبيل الله صرف مي‌شود مسجد ساخته مي‌شود كعبه با اين ساخته مي‌شود جهاد اسلامي با اين تأمين مي‌شود.

﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «مائده» و امثال «مائده» در تبيين كلمهٴ «غائط» گذشت كه افعال قبيحه, اشياي قبيحه, اندام قبيح، اينها اسمای فراواني دارند سرّش آن است كه اينها «ما يَستقبح الذّكر» هستند چون «ما يستقبح الذّكر» هستند از اينها با الفاظ كنايي ياد مي‌شود بعد از چند بار كه اين كنايي شهرت پيدا كرد يا مجازِ مشهور شده حقيقي يا وضع تعييني پيدا كرد اين لفظ را كنار مي‌گذارند يك لفظ ديگري را انتخاب مي‌كنند آن لفظ هم چند روز و چند صباح گفته مي‌شود تا به صورت رسمي در مي‌آيد بعد آن را رها مي‌كنند و الفاظ ديگري مي‌گيرند. آن روزي كه كلمهٴ «غائط» را وضع كرده بودند غائط كه به معني مدفوع نيست آ‌ن مكان پَست كه بادگير نيست و جاي امن است نه كسي مي‌بيند نه جاي باد است كه وزش باد داشته باشد ترشّحات را جابه‌جا كند آن مكان مُنخفِض را مي‌گفتند «غائط» در مسافرتها براي قضاي حاجت چنين مكان منخفضي را انتخاب مي‌كردند تعبير قرآن كريم اين نيست كه شما وقتي مدفوعي از شما خارج شده است وضو بگيريد اين كتاب سراسرش ادب است فرمود وقتي از آن محلّ منخفض در آمديد ﴿أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الْغَائِطِ[13] شما از غائط آمديد غائط يعني آ‌ن مكان منخفض نظير دستشويي كه الآن مي‌گويند بعد از مدّتي دستشويي هم ديگر نمي‌گويند براي اينكه دستشويي معنايش روشن شد كه جايگاه قضاي حاجت است آن روز كه كلمهٴ غائط اطلاق شده بود از ادبي‌ترين الفاظ بود براي اينكه خيلي كنايي بود بعد كم كم به اين معنا شد. فَرْج هم اين‌چنين است آن روز كه به اين معنا نبود الآن تعبير فروج, تعبير روا و ادبي نيست ولي آن روز كه اين طور نبود الفاظي كه براي معاني قبيح, اشياي قبيح, اشخاص قبيح, اندام قبيح است شما در كتابهاي لغت مي‌بينيد خيلي است سرّش اين است كه هر از چند گاهي اين از مجاز به حقيقت مي‌رسد مشهور مي‌شود [لذا الفاظ ديگري مي‌آيد] يك وقت مي‌گفتند مَبال, يك وقت مي‌گفتند مستراح همهٴ اينها معاني كنايي بود الآن نه مبال مي‌گويند نه مستراح مي‌گويند نه غائط مي‌گويند, مي‌گويند دستشويي بعد از اين هم الفاظ ديگري انتخاب مي‌كنند.

نقد شيخ مفيد بر گفتار عامه در معناي حفظ فروج

فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾ يعني خودش را حفظ مي‌كند نه مال همسرش را, فروج خودشان را حفظ مي‌كنند همان طوري كه چشم خودشان را حفظ مي‌كنند هر جايي را نمي‌بينند گوششان را حفظ مي‌كنند هر چيزي را نمي‌شنوند دستشان را حفظ مي‌كنند به هر چيزي دراز نمي‌كنند اين عضو تناسلي را هم حفظ مي‌كنند به هر جايي هم نمي‌برند حافظ خودشان‌اند.

 منازعه‌اي بين مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) و بعضي از علماي اهل سنّت رخ داده آنها مي‌گفتند كه طبق اين آيه ـ معاذ الله ـ رافضه يعني شيعه‌ها مبتلا به كارِ مُحرَّم‌اند براي اينكه در اين آيه دارد كه مؤمنان كساني‌اند كه حافظ اين اندام تناسلي‌اند و اين اندام تناسلي را هيچ جا به كار نمي‌برند مگر در دو مورد يكي همسرانشان يكي مِلك يَمين, اگر موردي كه همسر نباشد ملك يمين نباشد جاي ملامت است (يك) و اينها عادي‌اند متعدّي‌اند متجاوزند (دو) براي اينكه فرمود: ﴿إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ﴾ يعني اگر كسي در اين دو مورد، اين اندام تناسلي را به كار برد ملامت نمي‌شود, در غير اين دو مورد به كار برد جا براي ملامت است (يك) فرمود: ﴿فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾ اگر كسي تعدّي كرده است نه تنها ملامت است اين اهل تعدّي و تجاوز و امثال ذلك است (اين دو). آنها مي‌گفتند كه شيعه ـ معاذ الله ـ چون مُتْعِه را تجويز كرده است و متعه نه مشمول ﴿عَلَي أَزْوَاجِهِمْ﴾ است نه مشمول ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ﴾ پس مشكل ملامت دارند (يك) مشكل ﴿هُمُ الْعَادُونَ﴾ دارند (دو). مرحوم مفيد(رضوان الله عليه) كاملاً در برابر اينها ايستاده است فرمود شما چرا همهٴ قرآن را نمي‌بينيد (يك) چرا فرمايش پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) كه عِدل قرآن كريم است را نمي‌بينيد (دو) خب مگر در سورهٴ مباركهٴ «نساء» صريحاً جريان تمتّع را مطرح نكرده؛ در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 24 اين‌چنين فرمود: ﴿وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَا وَرَاءَ ذلِكُمْ أَن تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُم مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ ما يك مَهريه داريم يك اُجرت، اين اجرت براي نكاح منقطع است ممكن است آن را هم مَهر بگويند اين استمتاع است تمتّع است اجرت است فرمود: ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ از اين شفاف‌تر چه مي‌خواهيد شما، اين دفاع مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) در زمينه اين آيه. اينكه گفته شد ﴿إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ﴾ در روايات اهل بيت(عليهم السلام) است كه زوجيّت و نكاح دو قسمت است موقّت و دائم, منقطع و دائم اين جزء ﴿أَزْوَاجِهِمْ﴾ است. البته در آن مناظره و مصاحبه قدري تندروي از دو طرف شده چون آنها تعبيرات تندي داشتند.

خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي و غريق رحمت كند مرحوم علامه اميني را! اينها گذشته از اينكه خب در نجف مأنوس بودند آذري بودند از آن آذري‌زبانهاي شيرين, و مأنوس هم بودند. يك وقت مرحوم آقاي طباطبايي مي‌فرمودند مرحوم آقاي اميني آمد به ديدن من, فرمود يكي از علما آمد به ديدن من خواست مثلاً با من چند جمله‌اي گفتگو بكند كمي نصيحت كند من ديدم اين جلوي ميزم كتابهاي فراواني بود من هم مشغول مطالعه بودم ايشان بعضي از اين كتابها را گرفته دارد مطالعه مي‌كند بعد از اينكه مدّتي مطالعه كرد خداحافظي كرد و خواست برود گفتم براي چه تشريف آورديد آخر چه مي‌خواستيد بگوييد؟ گفت آمدم به شما نصيحت كنم كه تندروي نكنيد آمدم اينجا جوابم را گرفتم. خواستم به شما بگويم قدري كوتاه بياييد قدري نرم رفتار كنيد ولي اين كتابهاي اينها را ديدم بدگوييهاي اينها, بددهنيهاي اينها را ديدم, ديدم كه يك اميني مي‌خواهد كه جواب اينها را بدهد. اگر مي‌بينيد در مدح مرحوم اميني جناب شهريار (رضوان الله عليهما) گفته كه «منطقش از هل أتيٰ بازويش از لا فتيٰ» بر اساس همين جهت است. گفت من آمدم به شما بگويم اين قدر تند نرويد ديديم آنها خيلي تندروي كردند شما جلوي اينها را گرفتيد لااقل.

 شما در همين مناظرهٴ بين مرحوم شيخ مفيد و آنها, آنها تعبيرات تندي دارند كه حالا شايستهٴ نقل نيست ما اينجا عرض كنيم كه آنها نسبت به شيعه‌ها گفتند وقتي كه ازواج نباشد ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ﴾ نباشد ـ معاذ الله ـ چيز ديگر است و حدّ هم دارد خب آن يك شيخ مفيد مي‌خواهد كه بالأخره دفاع كند اينها هستند كه حاميان دين‌اند حالا البته به بركت پيروزي انقلاب اين تعبيرات كم شد از دو طرف.

معناي «امانت» و مصاديق آن در قرآن

فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ٭ إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ٭ فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ اينها اهل فلاح‌اند كه امانتهايشان و عهدهايشان را رعايت مي‌كنند.

 امانت مستحضريد بخشي به مال برمي‌گردد بخشي به اخلاق برمي‌گردد بخشي به حقّ‌الناس برمي‌گردد بخشي به حقّ‌الله برمي‌گردد. در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آنجا مسئلهٴ اماناتي كه حقّ خداست آنجا مشخص شده است؛ آيهٴ 27 سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين بود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ﴾ كه اين مجزوم است يعني «لا تخونوا أماناتكم» ﴿وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ امانت الله را, امانت الناس را هر دو را رعايت كنيد. امانت الله همين عبادات و تكاليف است امانت الناس همين حقوق و مسائل مالي و امثال مالي است و برخي از ائمه(عليهم السلام) هنگام نماز [مي‌لرزيد و رنگش تغيير مي‌كرد] مي‌گفتند چرا؟ فرمود مي‌خواهم امانت خدا را اَدا كنم. [14] اگر مي‌خواهم امانت الهي را اَدا كنم نمي‌دانم كه اين امانت را درست دارم ادا مي‌كنم يا نه. نماز امانت خداست ساير تكاليف هم امانت خداست. اطلاق اينكه اينها امانات خود را رعايت مي‌كنند مطابق همان آيهٴ 27 سورهٴ مباركهٴ «انفال» هر دو قِسم را شامل مي‌شود ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ درست است امانتِ قرآن, امانت اصل دين, امانت توحيد اينها در قلّهٴ امانات قرار گرفتند ولي طبق آن خطبهٴ نوراني حضرت[15] همين سهم امام همين مال را همين وجوه شرعيه را حضرت امانت مي‌داند مي‌گويد اينها امانتهاست وقتي گفتند ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ آسمان را نگاه نكنيد كه منظور قرآن است و ولايت اهل بيت آنها اوج قرار دارند همين امانتهايي كه به دست ما مي‌دهند ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا[16] همين است خيلي سخت است يك علي مي‌خواهد! بنابراين آنها كه خيلي ناله مي‌كنند ضجّه مي‌كنند برای اينكه خودشان را بدهكار مي‌دانند ما لااقل بفهميم بدهكاريم و ناله كنيم بلكه ببخشند اما وقتي طلبكار ببينيم بگوييم كه ما شأنمان اين بود با وجوهات شأن درست كنيم با شأن, وجوهات بيشتري مصرف كنيم يك تعامل متقابل بين شأن و وجوهات و وجوهات و شأن باشد مشكل دارد ديگر. اينكه مي‌بينيد يك عدّه ضجّه مي‌زنند در نماز شب براي اينكه مي‌دانند آنكه وظيفه است نكردند مي‌گويند خدايا تو بايد ببخشي! به هر تقدير توقّع داشته باشيم كه فرشته‌ها به استقبال ما بيايند و سلام عرض كنند آن توقّع بي‌جايي است البته براي يك عدّه افراد خاص مي‌آيند آن همه ملائكه! ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ[17] اين كم مقام نيست اين ملائكه هم جمع محلاّ به الف و لام است يعني همهٴ مجموعه فرشته‌هايي كه مربوط به اين بخش‌اند همه‌شان صف مي‌بندند براي عرض ادب.

تعهدات مؤمنين در راستاي اقامه و حفظ نماز

خب, فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ تعهّدي كردند رعايت مي‌كنند تعهّد ديني كردند تعهّد اخلاقي كردند تعهّد اجتماعي كردند تعهّد سياسي كردند اينها را رعايت مي‌كنند, [به نماز اشاره فرمود] فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾ ردّ العجز الي الصدر است اينجا جمع آورد آنجا مفرد آورد آن ناظر به اصل جنس است اين ناظر به تمام نمازهاست يك وقت بگويد نمازم دير شد نمازم قضا شد اين طور نيست اين محافظ صَلَوات است.

 در سورهٴ مباركهٴ «معارج» آنجا آمده كه اينها دائم‌الصلات‌اند آنجا طبق بعضي از رواياتي كه در كنزالدقائق و امثال ذلك آمده ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ كه آيهٴ 23 سورهٴ مباركهٴ «معارج» است را مشخص كرده كه نماز مستحبّي مراد است [و فرمودند: ﴿عَلَي صَلَواتِهِمْ يُحافِظونَ﴾ يعني فريضه] هيچ كدام از اينها درصدد حصر نيستند اينها مثبتين‌اند هم ﴿عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ واجب و مستحب را شامل مي‌شود منتها مصداق مستحب ذكر شده هم ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾ واجب و مستحب هر دو را شامل مي‌شود منتها بر فريضه تطبيق شده به عنوان مصداق كامل.[18] اين مواظب نماز جماعت است, مواظب نماز جمعه است, مواظب نماز شب است, مواظب نماز روز است, مواظب نمازهايش است اين نماز هم ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ اين نماز هم مناجات با حق است. دربارهٴ وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) نقل شده است كه حضرت [هنگام نماز] مي‌گفت: «أرِحْنا يا بَلال» خب اين آدم را راحت مي‌كند مشكلش اين است كه ما خيال كرديم اينجا ماندني هستيم و چون مرگ از يادمان رفته (يك) بعضيها هم ـ معاذ الله ـ مرگ را پوسيدن مي‌دانند نه از پوست به در آمدن و خيال مي‌كنند مرگ آخر خط است (اين دو). اگر طبق بيانات قرآني روشن شد كه انسان مرگ را مي‌ميراند و مرگ اول راه است و تمام مشكلات اساسي بعدالموت است خب اين مواظب كار خودش است.

عملكرد مختلف مؤمنين و مجرمين در برابر نماز و زكات

 در سورهٴ مباركهٴ «مدثّر» دارد كه از مُجرمين‌ كه تبهكاران‌اند و اهل دوزخ‌اند سؤال مي‌كنند ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴾ چطور شد مَسلكتان معبرتان عبورتان جهنمي شد به اين طرف آمديد؟ ﴿قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾ ما نمازخوان نبوديم (يك) ﴿وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ﴾ اين اختصاصي به زكات واجب ندارد زكات مستحب را هم مي‌گيرد ما اهل اين نبوديم ﴿وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ[19] خب مؤمن از لغو اِعراض مي‌كند اينها مي‌گويند: ﴿كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ﴾ مؤمن ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ اينها مي‌گويند ﴿لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾, مؤمن ﴿هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾ اينها مي‌گويند ﴿وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ﴾ نه اهل تزكيهٴ نفس‌اند نه اهل تزكيه به معني ايتاي زكات ﴿وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ٭ حَتَّي أَتَانَا الْيَقِينُ﴾ در اين صورت فرمود: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾.[20] از وجود مبارك امام صادق نقل شده است كه خداي سبحان وقتي بهشت را خلق كرد فرمود: «تَكَلّمي» حرف بزن بهشت حرف زد «فقالت ﴿قَدْ أفْلَحَ الْمُؤْمِنونَ﴾»[21] حرف بهشت اين است, بهشت حرفش اين است يعني چه؟ يعني اينجا كسي مي‌آيد كه جزء مؤمنان باشد مؤمنان هم با همين وضع‌اند حالا اين تمثيل است يا واقعيت است ما از او خبر نداريم ولي براي ما حجّت است يعني بهشت اگر بخواهد حرف بزند مي‌گويد ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ نساء, آيهٴ 31.

[2] . سورهٴ محمد, آيهٴ 7.

[3] . الكافي, ج1, ص36.

[4] . سورهٴ بقره, آيهٴ 2.

[5] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 82.

[6] . سورهٴ زمر, آيهٴ 73.

[7] . الكافي, ج3, ص127 و 128.

[8] . سورهٴ نحل, آيهٴ 36; سورهٴ حج, آيهٴ 30; سورهٴ حجرات, آيهٴ 12.

[9] . سورهٴ نور, آيهٴ 37.

[10] . سورهٴ محمد, آيهٴ 36.

[11] . سورهٴ توبه, آيهٴ 103.

[12] . التبيان في تفسير القرآن, ج5, ص292 و 293.

[13] . سورهٴ نساء, آيهٴ 43; سورهٴ مائده, آيهٴ 6.

[14] . ر.ك: بحارالأنوار, ج81, ص248.

[15] . نهج‌البلاغه, خطبه 199.

[16] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 72.

[17] . سورهٴ نحل, آيهٴ 32.

[18] . الكافي, ج3, ص270; تفسير كنزالدقائق, ج9, ص164.

[19] . سورهٴ مدثر, آيات 42ـ 45.

[20] . سورهٴ مدثر, آيات 46 ـ 48.

[21] . تفسير القمي, ج2, ص88.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق