12 01 2010 4803107 شناسه:

تفسیر سوره مریم جلسه 57 (1388/10/22)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً ﴿83﴾ فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً ﴿84﴾ يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً ﴿85﴾ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً ﴿86﴾ لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً ﴿87﴾ وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً ﴿88﴾ لَّقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً ﴿89﴾ تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً ﴿90﴾ أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً ﴿91﴾ وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً ﴿92﴾ إِن كُلُّ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً ﴿93﴾ لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً ﴿94﴾ وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً ﴿95

چون سورهٴ مباركهٴ «مريم» در مكّه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي اصول دين بود و توحيد و وحي و نبوّت و معاد جزء مهم‌ترين مسائل آن روز بود ذات اقدس الهي اين اصول را با بيانهاي گوناگون ارائه مي‌كند گاهي از راه علل گاهي از راه علائم گاهي از راه اهداف تشريح مي‌كند. جريان بت‌پرستي را هم از راه برهان محال مي‌داند و هم از نظر وجدان كارِ لغوي مي‌داند از نظر برهان مستحيل است براي اينكه يك موجود ممكن حافظ هستي خود نيست چه رسد به اينكه مشكل ديگري را حل كند از نظر لغو بودن مي‌فرمايد شما اگر اين بتها صنم و وثن را تكريم مي‌كنيد بايد براي فايده‌اي باشد اينها ﴿اتَّخَذُوا﴾ آلهه را ﴿مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً[1] تا اينكه وسيلهٴ عزّت اينها باشد گاهي تعبير مي‌كنند كه ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ[2]، گاهي تعبير مي‌كنند ﴿وَمَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي[3] و منظور آنها از اين تقرّب، تقرّب دنيايي است زيرا به آخرت معتقد نيستند مقصود آنها از شفاعت، شفاعت در دنيا و مسائل رفاهي است براي اينكه اينها به بهشت و جهنم و قيامت معتقد نيستند اينها مي‌گويند انسان با مُردن مي‌پوسد و خبري نيست ﴿ءَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ[4] پس منظورشان از شفاعت مسائل دنياست، منظورشان از تقرّب مسائل دنياست، منظورشان از اين عزّت، عزّت دنياست آن‌گاه ذات اقدس الهي تحليل مي‌كند كه همهٴ امور به دست خالق آنهاست از غير خدا كاري ساخته نيست در طيّ اين يك صفحه هشت بار نام مبارك ﴿الرَّحْمنِ﴾ را مي‌برد چون اينها به ﴿الرَّحْمنِ﴾ معتقد بودند چه اينكه به الله هم معتقد بودند اما در ربوبيّت شك داشتند سرّ اينكه در يك صفحه هشت بار كلمهٴ نوراني ﴿الرَّحْمنِ﴾ را به كار مي‌برد براي اينكه اينها را متوجّه كند كار به دست ﴿الرَّحْمنِ﴾ است و لاغير و اين حرفهايي كه شما مي‌زنيد اين شيطان آمده در شما اثر گذاشته اين كلب معلَّم شما را گاز گرفته ناله‌تان بلند شد اگر كسي مي‌گويد آخ، معلوم مي‌شود كه سگ او را گاز گرفته فرمود اين حرفي كه اينها مي‌زنند يا فحشي كه اينها مي‌دهند معلوم مي‌شود كسي اينها را گزيده اينكه حرفِ عالمانه نيست محقّقانه نيست يك حرفِ خلاف است بدگويي است، زشت‌گويي است حرفي است كه عِدّ است، قول منكر است معلوم مي‌شود كسي اينها را گاز گرفته و اين همان كلب معلّم است. خب، ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ مارگزيده چطور مي‌پيچد يا سگ‌گزيده چگونه ناله مي‌زند يك انسانِ سگ‌شناس مي‌فهمد اين شخص را سگِ هار گزيده فرمود تو نمي‌بيني اينها چطور داد مي‌كِشند، چطور عربده مي‌كشند، اينها چه دارند مي‌گويند همه كه اين حرفها را نمي‌شناسند كه ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ اين تعليق حكم بر وصف كه مُشعر به عليّت است هم در بخش اثبات است هم در بخش نفي يك وقت مي‌گويند «أكرم زيداً» سؤال مي‌كنند چرا، مي‌گويند «لأنّه عالمٌ» اما يك وقت مي‌گويند «أكرم العالِم» ديگر سؤال ندارد يك وقت مي‌گويند «أهِن زيداً» جاي سؤال است كه چرا اهانت بشود گاهي گفته مي‌شود «أهن الظالم» خب ديگر سؤال ندارد اينكه مي‌فرمايد: ﴿عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ ديگر سؤال ندارد هم علّتش ذكر مي‌‌شود هم از مشرك و غير مشرك است لذا به ضمير اكتفا نكرده. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه دو آيه قبلاً به آن اشاره شد ناظر به همين است در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 27 و آيهٴ 30 ناظر به همين است كه ما شياطين را اولياي اينها قرار داديم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ اين فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد اينها كه قبلاً ايمان نياوردند الآ‌ن مؤمن نيتسند آينده هم ايمان ندارند اينها تحت ولايت شيطان‌اند براي اينكه ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ﴾ به تعبير مرحوم شيخ طوسي در تبيان ما بين شياطين و بين اين كفّار حجاب را برداشتيم مانع را برداشتيم اين سگِ بسته را باز كرديم خب اين به سراغ آنها مي‌رود ديگر ما كه سگ را فرستاديم اين كلب معلّم ما ابتدائاً كسي را آسيب نمي‌رسانيم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ نه «للذين لم يؤمنوا» ﴿لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ اين فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد و اصلاً ايمان نمي‌آورند چه اينكه آيه سي همان سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم اين بود كه ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه بحثش قبلاً گذشت عندالاحتجاج يوم القيامه وقتي اينها از شياطين كمك مي‌خواهند شيطان مي‌گويد ﴿مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ[5] نه من مشكل شما را حل مي‌كنم نه شما مشكل مرا حل مي‌كنيد نه من صريخ شما هستم نه شما صريخ من هستيد ﴿لاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم﴾ من كه شما را نخواستم فقط دعوت‌نامه نوشتم مي‌خواستيد نياييد انبيا دعوت‌نامه نوشتند اوليا دعوت‌نامه نوشتند فطرت دعوت‌نامه نوشته عقل دعوت‌نامه نوشته مي‌خواستيد آن طرف برويد ﴿لاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم[6] در آنجا ذات اقدس الهي داوري مي‌كند كه هيچ ولايتي شيطان بر كسي ندارد الاّ بر كساني كه او را وليّ خود قرار دادند همين، اينها اول تولّي كردند رفتند در حوزهٴ شيطنت او را به عنوان والي پذيرفتند بعد از اين به بعد شيطان سرپرست آنها شد اينجا هم در آيهٴ سي سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مي‌فرمايد: ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ﴾ ما گفتيم ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ[7] و كذا و كذا، گفتيم ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[8] همهٴ اينها را گفتيم اينها در بين اولياي الهي اينها را رها كردند ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ[9] آمدند تحت ولايت شيطان، پس اگر در آيهٴ 27 سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ به استناد همان آيهٴ سي سورهٴ «اعراف» كه ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ﴾ اين جعلِ پاداشي و كيفري است در حقيقت نه جعل ابتدايي، ابتدائاً ذات اقدس الهي شيطان را وليّ هيچ كس قرار نمي‌دهد شيطان هيچ حقّي ندارد فقط وسوسه كردن. خب، در اينجا فرمود اينها به سوء اختيار خودشان به طرف شيطان رفتند شما حالا خيلي عجله نكن براي اينكه اينها يك چند روزي هستند اتمام حجّت بشود ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ[10] بشود بعد ما اينها را مي‌گيريم ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾ ما يك روزشمار داريم، نفس‌شمار داريم همهٴ اينها را بررسي مي‌كنيم وقتي به پايان رسيد خب اينها را مي‌گيريم در پايان سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آنجا مي‌فرمايد: ﴿لاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ[11] در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ﴾ عجله نكن ما اينها را در فرصت مناسب در پايان سورهٴ مباركهٴ «احقاف» آيهٴ 35 اين است ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ﴾ چه عجله‌اي است بالأخره اينها چند روزي حالا هشتاد سال يا صد سال اين هشتاد سال يا صد سال نسبت به صحنهٴ قيامت «كحلقةٍ في فلات» است ﴿وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ مثل اينكه يك لحظه در دنيا بودند هشتاد سال يا صد سال نسبت به آن ابدي كه در صحنهٴ قيامت مي‌بينند بيش از يك لحظه نيست لذا فرمود عجله نكن اينها فرصتشان فرا مي‌رسد و حجّت هم بر اينها تمام است.

پرسش: اين سال بالأخره حقيقت است يا مجاز.

پاسخ: حقيقت است.

پرسش: اگر اين سگ را رها مي‌كند.

پاسخ: حقيقت است ديگر، اين كيفر است اين سگ را به تعبير مرحوم شيخ طوسي در تبيان اين سگِ در بند را زنجيرش را گرفته رها كرده و اين هم مي‌رود او را مي‌گيرد آن هم مي‌گيرد چطور مي‌گيرد او را مجبور به كفر نمي‌كند مكرّر مي‌شوراند مكرّر وسوسه مي‌كند با اينكه راه توبه باز است اين شخص تا آخرين لحظه اگر گناهي كرده باشد مدّتي هم به او مهلت مي‌دهند نمي‌نويسند تا توبه كند تا آخرين لحظه رحمت الهي بيش از غضب اوست نسبت به هر كافر، نسبت به هر مشرك تا آخرين لحظه راه توبه باز است او مختاراً عالماً عامداً بيراهه مي‌رود.

پرسش: مصداق حقيقي در او حتماً بايد بعث باشد.

پاسخ: بَعث است ديگر.

پرسش: اينجا رفع مانع است.

پاسخ: نه، بَعث است به طرف او منتها وسوسه‌اش را بيشتر مي‌كند اينكه مي‌رود آنجا به اذن خدا مي‌رود وسوسه را بيشتر مي‌كند براي ديگران يك بار دعوت‌نامه مي‌نويسد براي او دو بار، سه بار، چهار بار پشت سر هم وسوسه مي‌كند همين، اين‌چنين نيست كه بيش از وسوسه كار ديگر داشته باشد براي يك عدّه در جنگ چون جهاد اوسط يا اكبر است ديگر در جنگ يك تير رها مي‌كند آن هم تير رها مي‌كنند جنگ خاتمه پيدا مي‌كند اما اين مرتب تيراندازي مي‌كند اينكه در جريان «النظرة سهمٌ مِن سهام ابليس»[12] كه وارد شده اين ديگر تمثيل است اين تعيين نيست اين‌چنين نيست كه در بين گناهان فقط نگاه به نامحرم تير شيطان باشد هر گناهي بالأخره تير است جهاد معنايش تيراندازي است ديگر حضرت فرمود: «النَظْرة سَهمٌ مِن سهام ابليس» خب معاصي ديگر هم همين طور است يك وقت يك تير مي‌زند يك وقت ده تير مي‌زند نسبت به افراد عادي يك تير مي‌زند آن هم خودش را در سنگر در حِصن الهي كه توحيد «كلمة لا إله الاّ الله حِصني»[13] حِصن هست، توحيد هست، مي‌رود در قلعه دژ الهي است دژبان هم خداست محفوظ مي‌ماند ديگر وقتي در قلعه رفت كه تير نمي‌خورد.

پرسش: صحبت تير شيطان نيست صحبت ارسال خداوند است.

پاسخ: ارسال خداوند است ديگر.

پرسش: خب اين اگر حقيقت مي‌خواهد باشد بايد بعث در او باشد.

پاسخ: بعث كرده ديگر فرمود برو، يك عده را مي‌بندد خدا شيطان، ذات اقدس الهي مي‌بندد مي‌گويد حق نداري نسبت به آنها وسوسه كني ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[14] اينها مطهّرند اينها راحتِ راحت زندگي مي‌كنند وسوسه ندارند يك عده را وسوسه دارند كم، يك عده وسوسه دارند زياد اينها كه وسوسه دارند زياد اين در اثر اينكه اين شيطان را خدا فرستاد منتها فرمود آنها قبول كردند ما امضاء كرديم اين آيهٴ سي سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مبيّن است ديگر فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ اين ﴿لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ تعليق حكم بر وصف مُشعر به عليّت است تبيين آيهٴ 27 سورهٴ «اعراف» را آيهٴ سي به عهده دارد فرمود: ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ﴾ اينها سگ‌باز شدند ما كه اينها را به سگ‌بازي دعوت نكرديم حالا كه سگ‌باز شدند بازي با سگ خطر دارد ديگر خب گاز مي‌گيرد ديگر اين‌چنين نيست كه تربيت‌شده باشد كه اين وسوسه‌اش دو بار بود حالا شده ده بار قلعه هم كنارش است درش هم باز است «كلمة لا اله الاّ الله حِصني»،[15] «ولاية علي‌بن‌ابي‌طالب حصني»[16] دوتا قلعه است من هم قلعه‌بانم، دوتا دژ است من هم دژبانم در هم باز است كنار دستش است مي‌گويم بيا نمي‌آيد خب اگر دژبان مي‌گويد بيا و نمي‌آيد در بيرون هست خب تير مي‌خورد ديگر اين معناي ارسال، برهانش هم آيهٴ سي همان سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بود فرمود: ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ﴾ ما كه ابتدائاً كسي را به سگ‌بازي دعوت نكرديم خب.

پرسش: اينكه فرمود: ﴿... عَدّا﴾ حذف چه معنايي دارد, براي چه حذف كرديم؟

پاسخ: ﴿عَدّاً﴾ براي تو مدّتي قرار داديم براي هر كسي منتها يك عدّه پر بركت‌اند يك عدّه نعمت است يك عدّه نقمت، يك عدّه عمرشان آن قدر منشأ بركت است كه ذات اقدس الهي به اين عمر سوگند ياد مي‌كند ﴿لَعَمْرُكَ﴾ عَمْر همان عُمر است منتها چون در قسم زياد به كار برده مي‌شود و ضمّه سنگين است تبديل به فتحه شد ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سْكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ[17] خود وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) هم در بين راه فرمود: «لَعَمْرِي» قسم به جان خودم اين جان جاي قسم خوردن است. بيان لطيفي سيدناالاستاد مرحوم علامه دارد كه قَسمهاي الهي به بيّنه است نه در قبال بيّنه معمولاً در محاكِم بيّنه داريم و يمين، يمين در مقابل بيّنه است آن كسي كه شاهد ندارد سوگند ياد مي‌كند اما قَسمِ خدا به شاهد است مثل اينكه كسي بگويد الآن روز است بعد بگويد قسم به اين آفتاب الآن روز است اين به دليل قسم خورده نه به بيگانه همه يعني همهٴ قَسمهاي الهي به بيّنه است نه در قبال بيّنه اينجا هم سوگند ياد كرده عمر يعني اين يك وقت منشأ بركت است يك وقت همان بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه عرض مي‌كند خدايا! مادامي كه عمر من در خدمت توست نگه بدار، اما مادامي كه مرتع شيطنتِ شيطان است زود بگير خب هر چه زودتر بروم راحت‌تر مي‌شوم اينها براي همه خدا عمري مشخص كرده است كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ[18] هست، «لكل انسان اجل» هست، ﴿إِذَا جاءَ أَجَلُهُمْ[19] اما بعضي منشأ بركت‌اند بعضي منشأ نقمت ما همه را مي‌شماريم منتها يك عدّه خير و رحمتشان افزوده مي‌شود يك عدّه خيال مي‌كنند بعد از مرگ خبري نيست بگذار اين چند روز نَفس بكِشند بعد ما اينها را مي‌گيريم ﴿يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ اين روايات فراواني فريقين نقل كردند كه اين دربارهٴ اوليا حضرت امير(سلام الله عليه) است آن ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ﴾ دربارهٴ اعداي حضرت امير است اين تنها مربوط به روايات ما شيعه نيست در تفسير شريف كنزالدقائق و ساير روايات مي‌بينيد و بخشي از اين روايات را هم ديگران هم نقل كردند يعني مفسّران اهل سنّت هم نقل كردند ﴿يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ اينها با جلال و شكوه با موكب همايوني مي‌روند كه بحثش قبلاً گذشت ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ اين تعبيري كه از جناب فخررازي نقل شد كه اين سوق به معناي هِي كردن از پشت است نه بدرقه همان طوري كه انعام را از پشت سر هِي مي‌كنند، كفار را از پشت سر به جهنم هِي مي‌كنند مسبوق به تعبير لطيف جناب زمخشري در كشّاف است زمخشري اول گفته بعد فخررازي گفته، اگر در دنيا ذات اقدس الهي يك عدّه را انعام دانست ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً[20] خب در آخرت انعام را كه بدرقه نمي‌كنند كه، انعام را هِي مي‌كنند ديگر اين سوق همان سوق است ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ بعد فرمود شما به دنبال چه چيزي مي‌گرديد اين آلهه را مي‌پرستيد كه مي‌گوييد ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي[21] يا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا[22] كسي حقّ شفاعت ندارد مگر اينكه عهدي عندالله أخذ كرده باشد كه بنا بر برخي از تعبيرها اين ﴿مَن﴾ مستثناي منقطع است و جناب زمخشري هم احتمال بدليّت و اينها را داده بالأخره شفاعت در قيامت حق است منتها هم شافع بايد مأذون باشد ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ[23] هم مشفوعٌ‌له بايد مرتضي‌المذهب باشد كه ﴿لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي[24] و اينها نه شافع‌اند نه مشفوعٌ‌له ﴿لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ اين يك، بعد فرمود همين مشركان حجاز ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ اين از آيهٴ همين سورهٴ مباركهٴ «مريم» آيهٴ 75 ﴿فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ يك، آيهٴ 76 ﴿أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ دو، آيهٴ 87 ﴿إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ و آيهٴ 88 ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾، آيهٴ 91 ﴿أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً﴾، آيهٴ 92 ﴿وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً﴾، آيهٴ 93 ﴿إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ در اين يك صفحه هشت بار نام نوراني ﴿الرَّحْمنِ﴾ آمده تا توحيد را تبيين كند آنها الرحمان و الله براي آنها شناخته شده بود ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي[25] خب، ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ مي‌فرمايد اين معنا يا محال است كه صدور ندارد محال ذاتي است يا لغو است كه صدورش از خداي سبحان محال است اگر منظور زاد و ولد است او كه و له ولد نيست براي اينكه ﴿أَنَّي يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَهُ صَاحِبَةٌ[26] آنكه مستحيل است اگر منظور تَبنّي و فرزندخواندن است اين لغو است براي اينكه خدا براي چه كسي را به عنوان فرزند بگيرد اين ﴿كُلُّ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ همهٴ عرش تا فرش بردهٴ او هستند, مطيع او هستند او براي چه كسي را تَبنّي بكند چه مشكلي از او ساخته است آن كسي كه تَبنّي شده مثل ديگران بردهٴ اوست هر كاري را ذات اقدس الهي بخواهد انجام بدهد با اراده انجام مي‌دهد پس يكي مستحيل است بالضروره, يكي هم لغو است محال است صدورش عن الله بالضروره. ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ گاهي التفات براي اين است كه تقبيح علني باشد گاهي التفات از غيبت به حضور است براي اينكه آن تَشر زدن علني باشد, گاهي التفات از حضور به غيبت است براي اينكه بگويد اينها لايق خطاب نيستند كه من به اينها خطاب بكنم بگويم حرف بدي زدي اينجا از مواردي است كه التفات از غيبت به حضور است همهٴ آن موارد ﴿قَالُوا﴾, ﴿قَالُوا﴾, ﴿اتَّخَذُوا﴾ و امثال ذلك است در اينجا فرمود: ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ بعد التفات فرموده از غيبت به خطاب فرمود: ﴿لَّقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً﴾ شيء منكر, زشت, عظيمي انجام داديد. اين قسمت را عنايت كنيد ذات اقدس الهي هم در عظمت توحيد سخن گفته هم در عظمت امانت الهي سخن گفته هم دربارهٴ عظمت قرآن كريم و هم دربارهٴ وحي كه خب به قرآن كريم برمي‌گردد اما اين چند تعبير يكسان نيست گاهي مي‌فرمايد اگر ما اين قرآن را بر كوه نازل مي‌كرديم كوه سر درد مي‌گرفت چون مطلب عميق را يا خيليها نمي‌فهمند يا اگر مي‌فهمند آن قدر بايد به مغزشان فشار بياورند كه سر درد مي‌گيرند اين سر درد را مي‌گويند صداع, صداع, تصدّع يعني شكار گويا مغزش ديگر متلاشي شده فروپاشي شده شكاف برداشت, سر درد را كه صداع مي‌گويند بر اساس اين جهت است فرمود ما اگر اين قرآن را مي‌خواستيم به كوه بفهمانيم كوه سر درد مي‌گرفت ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً[27] سر درد مي‌گرفت, صداع مي‌گرفت مغزش مي‌تركيد نمي‌تواند بكِشد اين يك مرحله, در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا[28] اِباي اينها اباي اشفاقي است نه اباي استكباري اين آسمان و زمين اِبا كردند اما عرض كردند ما نمي‌توانيم مقدورمان نيست خدا هم بخشيد, اما اِباي شيطنتِ شيطان اباي استكباري است كه ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[29] اگر اِبا استكباري باشد قابل بخشش نيست اگر ابا اشفاقي باشد عذرخواهي بشود خدايا ما مقدورمان نيست مورد ترحّم است ﴿فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ اما در همين حد كه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ[30] با يك فعل عُذر همه را خواست مرحلهٴ بالاتر آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «شوري» مي‌فرمايد اين وحيي كه از بالا نزول مي‌كند و از اين سلسلهٴ آسمانها پايين مي‌آيد مثل اينكه اين آسمانها دارند تَرك برمي‌دارند فرشته‌ها هم از عظمت وحي متأثّرند در سورهٴ مباركهٴ «شوري» آيهٴ پنج اين است كه آيهٴ دومش اين است كه ﴿كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ٭ لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ٭ تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلاَئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[31] بعد ﴿وَكَذلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً﴾ ما اين قرآن را كه از بالا مي‌فرستيم اين مراحل را بايد طي كند گويا آسمانها دارند مي‌تركند اين عظمت وحي را مي‌رساند. مهم‌تر از همه همين جريان توحيد است در جريان توحيد از آسمانها سخن گفته, از زمين سخن گفته, از كوه سخن گفته با سه فعل دربارهٴ آسمانها يك طور, دربارهٴ زمين يك طور, دربارهٴ كوهها يك طور, فرمود اين حرفهايي كه اينها زدند ﴿تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ﴾ يك, ﴿وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ﴾ دو, ﴿وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً﴾ اين سه, همه دارند مي‌تَركند اين چه حرفي است مي‌زني كلّ اين مجموعه به دست اوست ﴿إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ﴾ اين مضمون آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «فاطر» است فرمود كلّ اين مجموعه را ذات اقدس الهي دارد اداره مي‌كند و اين مجموعه اگر مورد عنايت الهي است و كلّ اين مجموعه را خداي سبحان, آيهٴ 41 سورهٴ مباركهٴ «فاطر» اين است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ[32] جاذبه را چه كسي خلق كرده فرمود ما يك مُشت دود را به صورت شمس و قمر در آورديم و راه شيري درست كرديم و ميليونها ستاره درست كرديم اين براي شما خيلي عزيز است اين شمس و قمر كه هميشه شمس و قمر نبود ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ[33] كذا و كذا و كذا اين است كه يك مشت دود را آفتاب درست كرده, يك مشت دود را ماه درست كرده, يك مشت دود را راه شيري كرده بساط همه را هم برمي‌چيند فرمود ما همهٴ اينها را لوله مي‌كنيم ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ[34] يا ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ٭ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ[35] اين‌چنين نيست كه حالا شمس براي شما خيلي شفاف و روشن است نزد ما مثلاً حرمتي داشته باشد.

پرسش: حاج آقا در كوفه بي بي بزرگوار به همين آيه استشهاد كردند.

پاسخ: بله به آن استدلال كرده كه در بحث پريروز يا بحث ديروز به همين نكته اشاره شده وجود مبارك زينب كبري(سلام الله عليها) چون ولايت هم به همين برمي‌گردد ديگر. خب, اگر خداي سبحان به اينها مي‌فرمايد آسمان دارد مي‌تركد براي اينكه آسمان مسبّح است مي‌داند زمامش به دست چه كسي است زمين مسبّح حق است مي‌داند به دست چه كسي است, كوهها مسبّح حقّ‌اند مي‌دانند به دست چه كسي است شما كلّ اين مجموعه را داديد به چهارتا چوب و سنگ مي‌گوييد اينها را اينها دارند تدبير مي‌كنند اين چه حرفي است داريد مي‌زنيد شما ﴿تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً ٭ أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً﴾ كاري است كه نظام برنمي‌تابد اين چه حرفي است مي‌زنيد ﴿وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً﴾ چه بگوييد وجود مبارك مسيح فرزند خداست چه بگوييد عُزير فرزند خداست چه بگوييد ملائكه فرزند خداست كه ﴿خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ[36] كه در بحث ديروز از سورهٴ مباركهٴ «انعام» اشاره شد آيهٴ صد سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ﴾ اين «جعل» چون دوتا مفعول مي‌گيرد مفعول اوّلش شركاء هستند مفعول دومش جن است يا جن را مفعول اول شركاء مفعول دوم, جن را شريك خدا قرار دادند در حالي كه ﴿وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ﴾ خَرق كردند, جعل كردند, تهمت زدند بعضي از بزرگان اهل معرفت كه در نوبتهاي قبل اشاره شد مي‌فرمودند اينكه خدا مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[37] اين ظلم به الله نيست ظلم به الله معنا ندارد كه اين ظلم به اين آلهه است اگر سنگ را, اگر چوب را, اگر فرشتگان را, اگر قدّيسين بشر را, اگر ستاره و شمس و قمر را كه گروهي تكريم مي‌كردند آنها را آلهه دانستند اينها در قيامت به خدا عرض مي‌كنند خدايا! سنگين‌ترين تهمت را اينها به ما زدند ما كه بردهٴ توييم ما را گفتند شريك تو, ظلم اگر شرك ظلم است براي اينكه ظلم است به اين صنم و وثن اينها در قيامت به خدا عرض مي‌كنند خدايا اينها ما را متّهم كردند ما كه بندهٴ تو بوديم و بندهٴ توييم اينها دربارهٴ ما اين تهمت را روا داشتند گفتند اينها شركاي خدا هستند وگرنه ظلم به الله فرض ندارد كه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ كه, مي‌گويند عظمت ظلم است يك وقت كسي, كسي را مي‌كُشد يا مالش را مي‌گيرد اين يك حرف است, يك وقت است مي‌گويند تو شريك خدايي از اين تهمت بالاتر نيست ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ لذا در آيهٴ صد سورهٴ مباركهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يَصِفُونَ ٭ بَدِيعُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّي يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ﴾ اگر ولدِ فيزيكي مي‌گوييد كه مستحيل است ذاتاً, ولد به معني تَبنّي و اتّخاذ ولد و تشريفي بگوييد اين هم محال است براي اينكه كسي تبنّي مي‌كند كه مشكلش را با آن تبنّي حل كند در حالي كه ﴿إِن كُلُّ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ لذا از اين جهت فرمود اين مستحيل است ﴿إِن كُلُّ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ اما آن بخش ديگر را قبل از اينكه مي‌فرمايد اينها چنين صدايي در عالَم هست خب, چنين صدايي هست كه اين صدا اين جهان‌لرزه كه در آغاز سورهٴ مباركهٴ «حج» دارد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ[38] سخن از زمين‌لرزه كه نيست سخن از جهان‌لرزه است آسمان مي‌لرزد, زمين مي‌لرزد, شمس و قمر مي‌لرزد, ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ﴾ اين تهمت هم زلزلة العالَم است بعد به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود چنين صدايي در عالَم پيدا شده كه كلّ اين آسمان و زمين دارند متلاشي مي‌شوند اينها از بس كَرند اين صدا را نمي‌شنوند فقط تو مي‌شنوي يك مطلب اين است كه اين تهمت خيلي سنگين است, دوم اينكه اين صدا خيلي پرخروش است عالَم‌خراش است نه گوش‌خراش, سوم اين است كه تو مي‌شنوي, چهارم اين است كه اينها كَرند اين صدا را نمي‌شنوند تهمتي كه ممكن است آسمان فرو بريزد زمين فرو بريزد اگر اين حق باشد همه فرو مي‌ريزند ديگر برابر آيهٴ 41 سورهٴ مباركهٴ «فاطر» كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ چه كسي اين كُرات را نگه مي‌دارد شما مي‌گوييد جاذبه, جاذبه را چه كسي خلق كرده جاذبه را چه كسي نگه مي‌دارد اين را روي دستِ بي‌دستي خودش نگه داشته كه هيچ كدام نبايد از سر جاي خودشان تكان بخورند ﴿لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ[39] او بزرگ‌تر است ولي بايد مواظب باشد يك قدم جلو نرود اين هم كوچك‌تر است يك قدم عقب نرود نه او بايد جلو برود نه اين بايد جلو برود هر كدام سرِ جاي خودشان بايد باشند.

پرسش: ببخشيد اين ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ اشاره به زمان‌لرزه نيست يعني حركت كه متوقف بشود.

پاسخ: كلّ عالم چون ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ[40] هست, ﴿إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ[41] هست, ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ[42] هست كلّ عالَم به هم مي‌خورد ديگر سِجل يعني طومار اين كاغذ كه باز است به آن نمي‌گويند طومار يا اين پارچه كه باز است به اين نمي‌گويند طومار وقتي اين را لوله كردند كه كاملاً لوله شد اين را مي‌گويند طومار اين كاغذِ لوله‌شده را مي‌گويند طومار مي‌فرمايد ما بساط عالَم را اين طور جمع مي‌كنيم ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ﴾, سجل يعني طومار ﴿كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ﴾ تمام نوشته‌هاي اين كاغذ الآن لوله‌شده است بساطش را جمع مي‌كنيم ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ[43] خب اين لرزهٴ جهان است ديگر, اگر زمان كلّ شمس و قمر و اينها لرزيد به تبع آنها زمان هم مي‌لرزد.

قبل از پايان بحث اين مطلبي كه مربوط به حديثي كه در تفيسر كنزالدقائق از عيون‌الأخبار نقل شده دربارهٴ آن رازي و قمي بعضي از آقايان(حفظه الله) زحمت كشيدند و تا حدودي بعضي از منابع را پيدا كردند البته بحث هنوز ناتمام است بحث اين است كه آيا طبق اين روايتي كه در كنزالدقائق بود در عصر امام رضا(سلام الله عليه) نه عصر امام حسن عسكري, در عصر امام حسن عسكري خب عده‌اي از قم خدمت حضرت متشرّف مي‌شدند نمايندگي پيدا مي‌كردند اين مسجد امام حسن عسكري هم به اذن حضرت ساخته شد شايد اوضاع فرق كرده اما در عصر امام رضا آيا كساني بودند در قم كه تفكّر ناصبي داشتند يا نه, چون اينجا دارد «علي النصب» آيا بودند تفكّر ارجائي داشتند مُرجئه بودند يا نه, چون در اين روايت اين شخص قمي به آ‌ن شخص تهراني مي‌گويد كه من از قم كه خارج شدم مُرجيء بودم حالا نمي‌خواهم رافضي بشويم من به زيارت امام رضا(سلام الله عليه) ـ معاذ الله ـ نمي‌آيم آيا اين عبارت درست است يا نه, مرحوم سيّد مرتضي(رضوان الله عليه) طبق اين نقلي كه اينجا شده گفته روايتهايي كه مثلاً اهل قم دارند مشكل دارد براي اينكه اينها يا مشبّهه‌اند يا مُرجيء يا جبري بعضي از بزرگان آمدند نوشتند كتاب تنزيه‌القميين در تنزيه‌القميين گفتند اين رواياتي كه اينها نقل كردند دليل نيست كه اينها قبول داشتند كه صِرف نقل, دليل نيست اما آنچه در اين بخش دفاع آمده از كتاب تنزيه‌القميين از وجود مبارك امام رضا يا ائمه ديگر هست كه اگر رواياتي از ما اهل بيت(عليهم السلام) دربارهٴ جبر يا تشبيه نقل شده است به معناي اين نيست كه ما باور داريم چه اينكه مشابه اين روايات از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم نقل شده اينكه پيغمبر نه جبري بود نه مشبّهه اما عمده اين است كه آيا آ‌نچه در اينجا نقل شده ائمه(عليهم السلام) فرمودند رواياتي كه از ما نقل شده است دليل نيست بر اينكه ما اين كار را داريم مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) هم در بحث رؤيت شايد چند سال قبل يعني در طيّ اين سالها ما شايد چند بار اين توحيد مرحوم صدوق را آورديم در همين مجلس بحث تفسير روايات رؤيت را خوانديم كه خدا را مي‌بينند, چطور مي‌بينند ابي‌بصير كور, كور يعني كور به همين ابي‌بصير كور مي‌گويند ابي‌بصير ديگر اين خدمت حضرت نشسته است عرض كرد خدا را در قيامت مي‌بينم؟ فرمود بله, قبل از قيامت هم ديدم بعد كمي تأمّل كرد فرمود الآن مگر تو نمي‌بيني خب به بركت خود حضرت حالتي براي ابي‌بصير پيدا شد اين كور اين معلوم مي‌شود شهود قلبي است نه شهود بصري به ابي‌بصير كور مي‌گويد مگر الآ‌ن خدا را نمي‌بيني خب چه شاهدي از اين قوي‌تر مرحوم صدوق در همان كتاب قيّم توحيد فرمود رواياتي كه دربارهٴ توحيد نقل شده است «كلّها عندي صحيحةٌ»[44] اين رؤيةالله است و آن را اهل معرفت دنبال مي‌كنند ولي من از ترس اين روايت را نقل نمي‌كنم براي اينكه اگر همين طور قبول بكنند ـ معاذ الله ـ خب مشكل تشبيه پيش مي‌آيد ائمه(عليهم السلام) را متّهم كنند مشكل جدّي پيش مي‌آيد حرف ائمه را رد كنند مشكل ديگر پيش مي‌آيد لذا ما براي اينكه از اين مشكلات و محذورات نجات پيدا كنيم اين روايت را نقل نكرديم وگرنه رواياتي كه دربارهٴ رؤيت اله وارد شده است «كلّها عندي صحيحةٌ» خب تحليل كردن اينكه رؤيت قلبي است نه بصري ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ[45] و كذا و كذا مربوط به شهود دل هست خدا را نه در دنيا مي‌شود ديد نه در آخرت, نه در خواب مي‌شود ديد نه در بيداري چون او مَثل ندارد, شكل ندارد, قيافه ندارد, ديدني نيست, خيال كردني نيست, وهم كردني نيست خب اين را چه موقع انسان مي‌تواند به طور عادي بفهمد اما آن مشكل حل نشد كه آيا در عصر امام رضا(عليه السلام) در بخشي از مردم قم كساني بودند مُرجئه يا مشبّهه يا ناصبي ـ معاذ الله ـ يا نه, حالا تتمّهٴ اين بحث براي فردا.

«و الحمد الله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ مريم, آيهٴ 81.

[2] . سورهٴ يونس, آيهٴ 18.

[3] . سورهٴ زمر, آيهٴ 3.

[4] . سورهٴ صافات, آيهٴ 16.

[5] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 22.

[6] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 22.

[7] . سورهٴ مائده, آيهٴ 55.

[8] . سورهٴ نساء, آيهٴ 59.

[9] . سورهٴ بقره, آيهٴ 101.

[10] . سورهٴ انفال, آيهٴ 42.

[11] . سورهٴ احقاف, آيهٴ 35.

[12] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص18.

[13] . بحارالأنوار, ج49, ص127.

[14] . سورهٴ ص, آيهٴ 83.

[15] . بحارالأنوار, ج49, ص127.

[16] . بحارالأنوار, ج39, ص246.

[17] . سورهٴ حجر, آيهٴ 72.

[18] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 185.

[19] . سورهٴ يونس, آيهٴ 49.

[20] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 44.

[21] . سورهٴ زمر, آيهٴ 3.

[22] . سورهٴ يونس, آيهٴ 18.

[23] . سورهٴ بقره, آيهٴ 255.

[24] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 28.

[25] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 110.

[26] . سورهٴ انعام, آيهٴ 101.

[27] . سورهٴ حشر, آيهٴ 21.

[28] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 72.

[29] . سورهٴ بقره, آيهٴ 34.

[30] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 72.

[31] . سورهٴ شوريٰ, آيات 3 ـ 5.

[32] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 41.

[33] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 11.

[34] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 104.

[35] . سورهٴ تكوير, آيات 1 و 2.

[36] . سورهٴ انعام, آيهٴ 100.

[37] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 13.

[38] . سورهٴ حج, آيهٴ 1.

[39] . سورهٴ يس, آيهٴ 40.

[40] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 1.

[41] . سورهٴ تكوير, آيهٴ 2.

[42] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 104.

[43] . سورهٴ زمر, آيهٴ 67.

[44] . التوحيد, ص119.

[45] . سورهٴ معارج, آيهٴ 6.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق