اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً ﴿81﴾ كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدّاً ﴿82﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً ﴿83﴾ فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً ﴿84﴾ يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً ﴿85﴾ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً ﴿86﴾
چون سورهٴ مباركهٴ «مريم» در مكّه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي اصول دين بود يعني توحيد و وحي و نبوّت و خطوط كلّي اخلاق و فقه و حقوق بود نه جزئيّات آنها مهمترين مسئله براي مردم حجاز آن روز جريان توحيد و بطلان شرك بود لذا قرآن كريم از راههاي گوناگون ضرورت توحيد و بطلان شرك را روشن ميكند گاهي دليل آنها را براي شرك ذكر ميكند و ابطال ميكند گاهي براهين توحيد را ذكر ميكند و تشريح ميكند, گاهي هم ضرر بتپرستي را تبيين ميكند در جريان مبدأ فاعلي و علّت فاعلي به اصطلاح كه چرا اينها مشرك شدند آن تودهٴ مردم كه اهل استدلال نيستند به تقليد تكيه كردند گفتند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾[1] قرآن كريم اين راه را كه بيّنالغي بود به آساني ابطال كرد فرمود: ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ﴾[2] خب پدران شما راه باطل را رفتند شما چرا راه باطل ميرويد. آن محقّقين اهل شرك كه الآن هم مشركانشان همين راه را دارند ميگويند اين بتپرستي حق است چرا, براي اينكه ما خدا را قبول داريم به عنوان واجبالوجود خدا را به عنوان خالق كل قبول داريم خدا را به عنوان ربّالأرباب و مدير كل قبول داريم خدا را به عنوان عليم و قدير محض قبول داريم اما ربوبيّت جزئي به عهده ديگران است و چون خدا عالِم است و قدير, اگر كار ما باطل بود جلوي ما را ميگرفت گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ﴾[3] چون خدا جلوي ما را نگرفت معلوم ميشود حق است برابر يك قياس استثنايي ميگفتند اگر اين كار باطل بود خدا جلوي ما را ميگرفت چون هم عالِم بود هم عليم است هم قدير و چون جلوي ما را نگرفت معلوم ميشود باطل نيست و حق است. قرآن كريم وقتي استدلال اينها را نقل ميكند ميگويد اين يك مغالطه است بين مشيئت تكويني و تشريعي بله او اگر بخواهد خودش در قرآن كريم فرمود: ﴿لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً﴾[4] اگر خدا بخواهد با قهر و اجبار همگان را مؤمن كند ميتواند. در نظام تكوين بله, خدا ﴿عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ﴾[5] است اما ما را مختاراً خَلق كرد كه سعادت ما بشود كمال ما فرمود: ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[6] من شما را مجبور نكردم جبرِ تكويني كه شما مجبور باشيد به انتخاب يكي از دو راه اما تشريعاً بر شما واجب است خب, بايد شما را هدايت بكنم از راه عقل, فطرت, وحي, نبوّت, الهام, از درون, بيرون بايد اين كار را بكنم و كردم اما شما در انتخاب راه آزاديد بشر تكويناً آزاد است كه اين از بهترين موهبتهاي الهي است ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾,[7] ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً﴾[8] و دهها آيات ديگر اما تشريحاً بر ما واجب است طبيب ميگويد ميخواهي پرهيز كن ميخواهي پرهيز نكن ولي پرهيز نكردي مرگ است و ضرر, پرهيز كردي سلامت است و نشاط و انبيا را فرستادند براي پرهيز كه از پرهيز به تقوا تعبير ميشود. خب, فرمود شما چرا در اين مقدمهٴ قياسيتان خلط كرديد بين تشريع و تكوين بله, اگر خداي سبحان تكويناً بخواهد همه را مجبور ميكند اما تشريعاً خواسته از شما ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[9] است مشيئت الهي, ارادهٴ الهي تعلّق گرفته ﴿يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾[10] اين طهارتهاي مائيه و ترابيه را در سورهٴ مباركهٴ «مائده» بيان كرده فرمود: ﴿يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾ اينها ارادههاي تشريعي است ديگر ما براي شما دستور وضو فرستاديم, غسل فرستاديم, تيمّم فرستاديم تا نماز بخوانيد و طاهر بشويم ما ميخواهيم شما طاهر باشيد ميخواهيم مؤمن باشيد خب اينها ارادههاي تشريعي است ديگر اينها چون خلط كردند بين ارادهٴ تكويني و ارادهٴ تشريعي گفتند كه ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ﴾[11] خب با اين كار هر جنايتي را ميشود تصحيح كرد مگر رهگذران, سارقان, قاطعان طريق نميتوانند به اين استدلال كنند ميگويند اين كار مرضيّ خداست براي اينكه خدا علم دارد, قدرت دارد چون جلوي ما را نگرفته پس اين كار حق است هر جنايتي را ميشود با خلط بين تكوين و تشريع توجيه كرد پس بنابراين تودهٴ مردم به تقليد استدلال ميكردند و قرآن كريم اين را ابطال كرد فرمود: ﴿أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ﴾[12] اصل تقليد را ابطال كرد, خواصّشان در اثر خلط بين مشيئت تكويني و تشريعي استدلال كردند قرآن كريم ابطال كرد, اما در بحث علّت غايي كه حالا چرا بتها را ميپرستند در علّت فاعلي كه دليل شما چيست دو گروه بودند در علّت غايي مشتركاند خب بتها را براي چه ميپرستيد براي اينكه اينها چون تكاثر ميخواستند نه كوثر ما ميخواهيم مال ما زياد بشود, ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾[13] بشود, فرزندان ما زياد بشود, زندگي ما زياد بشود, مرفّه باشيم و اين نعمتها در اختيار خداست ما هم دسترسي به خدا نداريم اين بتها بين ما و خدا وسيلهاند ما اينها را ميپرستيم كه اينها شفعاي ما باشند عندالله تا ما در دنيا بشويم عزيز اين شفاعتي كه وثنيين و صنميين حجاز معتقد بودند شفاعت معهودِ يوم القيامه نيست چون اينها به قيامت معتقد نبودند اينكه مرحوم امينالاسلام(رضوان الله عليه) در ذيل اين آيه گفته «ليكون لهم شفعاء في الآخرة» اينها به آخرت معتقد نيستند اينها ميگفتند ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾[14] بعد هم گفتند ﴿رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾[15] مگر ميشود انسان وقتي مُرده دوباره زنده بشود وقتي جريان معاد در مكّه مطرح شد به يكديگر ميگفتند خبر تازه, خبر تازه ﴿نُنَبِّئُكُم﴾[16] به كسي كه آمده ميگويد ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾[17] يا ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[18] كسي آمده حرف تازه ميزند ميگويد شما وقتي كه تكّه تكّه شديد, خاك شديد دوباره برميگرديد مگر اين شدني است ﴿رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾[19] خب با تعبيرات گوناگون منكر قيامت بودند وقتي منكر قيامت بودند شفاعتي كه آنها ميطلبيدند شفاعت در دنيا بود يعني آنها را وسيله قرار بدهيم كه خداي سبحان كه مدير است ربّ الأرباب است كار به دست اوست مال ما, فرزندان ما, جاه ما, قدرت ما را اضافه ميكند ميشود عزّت اينها عزّت را در اين تكاثر ميدانستند يك, و بتها را ميپرستيدند كه وسيله بشوند و شفيع بشوند براي اينها نزد خدا تا اين عزّت دروغين را به اينها عطا كند دو, پس سخن از شفاعت آخرت نيست پس مبدأ فاعلي يعني حق بودن اين وثنيّت را آن عوامشان از راه تقليد, خواصّشان در اثر خلط بين تكوين و تشريع توجيه ميكردند غرض و غايت وثنيّت را ﴿لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ ذكر كردند قرآن كريم همان علّت فاعلي را، مبدأ فاعلي را به اصطلاح دليل را نقل كرد و ابطال كرد همين غرض غايي و هدف و غايت و علّت غايي را فرمود: ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا﴾ اين آلهه براي اينها ﴿عِزّاً﴾ وسيلهٴ عزّت بشود از اينها سؤال ميكند كه چرا بتها را ميپرستيد ميگوييد ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾،[20] ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[21] خب ﴿شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ چه كار بكنند اينها مال ميخواهند، ولد ميخواهند، جاه ميخواهند، قدرت ميخواهند به وسيلهٴ اين بتها ميخواهند به مقصد برسند همين نه شفاعت يوم القيامه يا ﴿لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾ و هر كس وضع مالي او بهتر بود او را مقرّبتر ميپنداشتند اين تفكّر جاهليّت. قرآن كريم ميفرمايد كلّ نظام بر حق خلق شده ما يك چيز باطلي در اين عالَم نداريم هم به صورت قضيه موجبه، هم به صورت قضيه سالبه هم فرمود ما اين نظام را باطل خلق نكرديم ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً﴾[22] كه اين مضمون بعضي آيات است هم به صورت قضيه موجبه و منحصر فرمود: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾[23] پس مصالح ساختماني سماوات و ارضين و مَن في السماء و مَن في الأرض و ما في الأرض حق است يعني اگر كسي معمار اين بِناست مهندس اين بناست و به ما خبر داد كه مصالح ساختماني اين بِنا مثلاً آهن است يا بتون ما باور ميكنيم ديگر چون او اينها را ساخته ذات اقدس الهي فرمود آسمان و اهلش، زمين و اهلش اينها را من ساختم مصالح ساختماني من حق است يعني آسمان بالحق است، زمين بالحق است، سنگ بالحق است، چوب بالحق است چيزي ما باطل نياورديم اينجا خب اگر باطل نياورديم همهاش حق است شما اگر جلوي چشمتان را نبستيد پرده آويزان نكرديد ميبينيد اينها بيراهه ميروند ديگر به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود مگر نميبيني! ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ راه شفاف است اينها دارند بتها را ميپرستند كه ﴿لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ خود بتها و آنچه اينها به عنوان معبود ميدانند اينها بردگان الهي و بندگان حقّاند پرستيدن غير خدا باطل است عزّت گرچه براي خدا و انبيا و مؤمنين هست ولي بر اساس توحيد آن بالعرض به اين بالذّات برميگردد گرچه ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[24] اما اين مجموع بالذّات و بالعرض است آنجا كه فرمود: ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾ اين ارجاع ما بالعرض و ما بالذّات است ذاتاً براي اوست در غالب اين صفات هم همين طور است در قوّت هم همين طور است در مال هم همين طور است در قدرتهاي ديگر هم همين طور است، علم هم همين طور است حكم هم همين طور است حفظ هم همين طور است فصل هم همين طور است خلقت هم همين طور است، شما ميبينيد اين آيات فراواني است كه ميگويد خدا خيرالفاصلين است خدا خيرالحاكمين است ﴿فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ﴾[25] است، خدا خيرالرازقين است، خدا به شما عطا كرده حُكم كرده فلان داده خودش بهترينش را دارد خب معلوم ميشود رازقيني هست، خالقيني هست ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[26] بعد همه را يكسر ميشورد رفتورو ميكند ميگذارد كنار ميگويد اينها پيام مرا دارند ميرسانند مظاهر من هستند اينها آينهها و مَرايا و مرائي من هستند ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[27] خالقي غير از خدا نيست ﴿اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[28] اين الف و لام با اين ضمير فصل مفيد حصر است ديگر چه كسي رازق است؟ ﴿هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» است اگر شفاعت است ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾[29] اگر حكم است او أحكم الحاكمين است ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾[30] درست است در بسياري از موارد جمع ميآورد تا انسان خيال بكند ديگران هم خالقاند ولي برهان اقامه ميكند كه اينها بالعرضاند اسناد خلقت به اينها بالعرض است شما اگر گفتيد رودخانه جاري است غلط نگفتي اما بالأخره تناسبي هست رودخانه خانهٴ رود است خانهٴ رود كه جريان ندارد بعد وقتي كه توجه كرديد بله، ميگوييد كه رود جاري است در خانهٴ خودش وگرنه رودخانه كه خانهٴ رود است اين زمينه است اينكه ديگر جريان ندارد كه «جَري النهر» از همين قبيل است، «جري الميزاب» از همين قبيل است اما غلط نيست اگر كسي بگويد ناودان جاري است يا رودخانه جاري است اين ميداند كه مجاز است ديگر يعني آبي كه در او هست جاري است نميگويد آقا چرا گفتي رودخانه جاري است تناسبي در آن هست چرا گفتي عيسي خالق است، چرا گفتي فلان شخص خالق است خب بالأخره خدا در قرآن گفته عيساي مسيح ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ﴾[31] اين را گفته مجازاً براي ديگران غلط است براي اين مجاز است در بحثهاي قبل هم داشتيم كه استعمال و اسناد چه در كلمه چه در جمله اين يا غلط است يا صحيح، صحيح كه شد يا حقيقت است يا مجاز، اگر در اسناد بود حقيقت و مجازش عقلي است كه آن را بايد فلسفه و كلام معيّن كند اگر در كلمه بود نحو و صرف و لغت و امثال ذلك بايد مشخص كند بالأخره يا غلط است مثل «جَري الجدار» كه غلط است يا صحيح است اگر صحيح بود يا مجاز است مثل «جري النهر» يا حقيقت است مثل «جري الماء» اگر گفتيم ديگران خالقاند غلط است، اگر گفتيم مسيح(سلام الله عليه) خالق است كه گفت ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ هم او مجاز گفته هم ما مجاز ميگوييم و درست است براي اينكه مظهَر است ديگر، خليفهٴ اوست ديگر اگر گفتيم ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ اين حق است شفاعت همين طور است «لله الشفاعة جميعا» در قيامت برايشان روشن ميشود ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾[32] در سورهٴ مباركهٴ «بقره» است بنابراين كاري از غير خدا ساخته نيست اگر كسي چشم دارد اين را ميبيند ديگر به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و هر بصير ديگري كه در سايه قرآن و عترت اهل بينش شد خدا ميفرمايد ببين كجا ميروند مگر نميبيني، نميبيني كه چه كسي اينها را به طرف جهنم ميبرد ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ «أزَّ» يعني «هيَّج» تحريك كرده، تهييج كرده، شورانده، اغتشاش كرده فرمود نميبيني چه كسي اينها را شورانده كه به اين طرف دارند ميروند اين كلب معلَّم ما را نميبيني اينكه وسوسه كرده اينها را به طرف بتپرستي دارد ميبرد سوق ميدهد هُل ميدهد نميبيني ما فرستاديم ما شياطين را فرستاديم كه اينها را بگزند در بحثهاي قبل داشتيم كه شيطان يك برده و بندهٴ خداست و لاغير درست است معصيت كرده است و اهل جهنّم است اما آن طور نيست كه در نظام تكوين سِمتي داشته باشد بخواهد بيش از آن اندازهاي كه كار بكند، كار بكند هر كاري كه از شيطان برميآيد در نظام تشريع معصيت ميكند ولي در نظام تكوين بايد به اذن خداي سبحان باشد شيطان در نظام تشريع بله، جهنّمي است و معصيت كرد و استكبار كرد و اينها ولي در نظام تكوين يك كلب معلَّم است يك سگ تربيتشده است اين سگ تربيتشده هر كس را بخواهد گاز بگيرد بايد صاحبش اجازه بدهد فرمود ما تا اجازه ندهيم اين كسي را گاز نميگيرد اين فقط پارس ميكند براي يك عدّه پارس ميكند دعوتنامه ميفرستد خب اين ميخواهد بيايد ميخواهد نيايد انبيا دعوتنامه نوشتند اين كتاب آسماني اين تورات اين انجيل اين صُحف انبيا، حصف ابراهيم، صحف موسي اينها همه كارت دعوت است ديگر اينها دعوتنامه است ديگر فرمود ما هم به وسيلهٴ انبيا دعوتنامه ميفرستيم براي مردم او هم با وسوسه دعوتنامه ميفرستد خب مردم مخيّرند يا اين راه يا آن راه اما بيش از دعوتنامه بخواهد كسي را گاز بگيرد ما بايد اجازه بدهيم ما افرادي را با عقل و فطرت از درون، با وحي و نبوّت و الهام قرآن و عترت از بيرون راهنمايي كرديم بيراهه رفتند صبر كرديم، كژراهه رفتند صبر كرديم، چندين بار خلاف كردند صبر كرديم، دعوت كرديم، راه توبه را باز كرديم، راه انابه را باز كرديم، وسيلهاي براي او فراهم كرديم كه برگردد گاهي اينها را در سختي قرار داديم ديديم ناله نكردند آيه فرستاديم كه ما تو را فشار آورديم چرا نگفتي يا الله! ﴿تَضَرَّعُوا﴾[33] فرمود ما اينها را فشار آورديم كه ضراعتي، تضرّعي، نالهاي، لابهاي، ضجّهاي بزنند ما جواب بدهيم آن هم نشد اين فشار از بهترين نعمتهاست منتها آدم بايد بفهمد كه وقتي فشار ديد به طرف چه كسي برود ديگر فحش نگويد بيراهه نرود فرمود چرا اينها تضرّع نكردند ما به اينها فشار آورديم ﴿فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾[34] چرا تضرّع نكردند ديديم هيچ راه براي به راه آوردن اينها نيست ﴿فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ﴾[35] ديگر تمام نعمتها را به روي اينها باز كرديم تا اينها در غرق نعمتاند بگيريم از آن بعد اين شيطان را ميفرستيم كه طرْفي بكنند اين ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[36] از همين قبيل است وسوسه ميكنند، تحريك ميكنند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[37] از اين قبيل است ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ كه محلّ بحث است از اين قبيل است ما از اين به بعد ديديم آدم نالايقي است ديگر اين شيطان را فرستاديم به سراغ او از اين طرف مرتّب اين را تهييج ميكند اما باز همچنان اختيارش محفوظ است باز درِ توبه محفوظ است تا زنده است درِ توبه محفوظ است ولي از اين طرف هم دارد گاز ميگيرد اين را «أزَّهه» يعني «هيَّجه» شورانده، تهييج كرده ما فرستاديم اين كلب معلّم ما بدون اذن ما كسي را تحريك نميكند ولي دعوت ميكند دعوت كار خيري است ديگر اگر دعوت و وسوسه نباشد كه كسي جهاد نميكند كسي به كمال نميرسد چرا انسان از فرشتهها بالاتر ميرود براي اينكه او وسوسهاي ندارد بله او موجود خيّر و خوبي است اما انسان با داشتن مزاحم اگر طيّب و طاهر شد از فرشته بالا ميرود ديگر، بنابراين فرمود پس علّت فاعلي اينها كه بتپرستي را توجيه كردند به دو شاهد هر دو بيراهه بود غرض اينها، غايت اينها بود كه بتپرستي را با آن غرض توجيه كردند كه ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً ٭ كَلَّا﴾ اينچنين نيست اين ذلّت است بيراهه رفتن ذلّت است برخي از مفسّران نقل كردند كه قرآن كريم از نظر حروف به آيهٴ نوزده سورهٴ مباركهٴ «كهف» كه رسيده بوديم آنجا ﴿وَلْيَتَلَطَّفْ﴾ دارد كساني كه كشفالآيات سابق دارند آن كشفالآيات سابق اين ﴿وَلْيَتَلَطَّفْ﴾ را خيلي درشت مينوشت تقريباً نصف يك سطر به همين ﴿وَلْيَتَلَطَّفْ﴾ اختصاص داشت تا جلب توجه بكند كه چرا ﴿وَلْيَتَلَطَّفْ﴾ را اين قدر بزرگ مينويسند آنجا مينوشتند كه اين ﴿وَلْيَتَلَطَّفْ﴾ از نظر حروف نصف قرآن است آن بخشهاي گذشته و بخشهاي آينده به اين ﴿وَلْيَتَلَطَّفْ﴾ كه برسيم نصف ميشود بعضيها كه با شمارههاي دقيق متأخّراً حساب كردند گفتند آن به آيهٴ همين سورهٴ مباركهٴ «كهف» آيهٴ 52 و اينها وسط قرآن است خب يك وقت از مرحوم سيّد حيدر آملي نقل كرديم كه مرحوم فيض در وافي همان فرمايش مرحوم سيّد حيدر را نقل كرده كه عدّهٴ زيادي سوَر قرآن، آيات قرآن، كلمات قرآن، جملههاي قرآن، حروف قرآن، همه را شمردند كه قرآن حالا چند سوره دارد و چندتا آيه دارد خيلي روشن شده بود چندتا كلام دارد، چندتا جمله دارد، چندتا كلمه دارد، چندتا واو دارد، چندتا الف دارد، چندتا دال دارد تا آخر 28 حرف چندتا تشديد دارد، چندتا مَد دارد اينها را هم شمردند كه هيچ كتابي علي وجه الأرض با او اين معامله را نكردند كه فلان كتاب را بشمارند حالا ببينند چندتا تشديد دارد، چندتا واو دارد چنين كتابي كه هيچ كتابي در عالَم مثل او نيست با او هم اين كارها را كردند اين براي هفتصد، هشتصد سال قبل است حالا البته بعديها تحقيقات بيشتري كردند آنها گفتند كه كلمهٴ ﴿كَلَّا﴾ در نيم اول قرآن كريم به كار نرفته بيش از سي بار كلمهٴ ﴿كَلَّا﴾ در قرآن كريم آمده ولي همهٴ اين سي بار در نيمهٴ دوم قرآن كريم است. به هر تقدير فرمود اينها قصد كردند كه عزيز باشند و منظور از اينها از عزّت همين ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ بود كه در آيهٴ 74 گذشت زيرا منظورشان آخرت نيست چون منكر آخرتاند و شفاعتي هم كه طلب ميكردند كه ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[38] شفاعت در دنياست براي همين مال و ولد و تقريب و تقرّبي هم كه اينها درخواست ميكردند ﴿لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[39] براي همين مسائل است كه براي عزّت، قرآن فرمود: ﴿كَلَّا﴾ اينچنين نيست عزّت از راه ديگر است همينها بالأخره الآن شما در اوايل محلّ بازي هستيد بگذاريد به آن دقيقه نود برسد روشن بشود كه وضع چيست ﴿كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ﴾ همين بتها عبادت همين وثنييها را تكفير ميكنند ميگويد باطل است براي اينكه خود آنها بندگان حقّاند اگر ملائكه را ميپرستند كه اين را تكفير ميكنند، اگر ستارهها را ميپرستند كه اينها ساجد و خاضعاند، اگر قدّيسين بشر را مثل حضرت عيسي و عُزير و اينها را ميپرستند كه تكفير ميكنند، اگر جن را هم ميپرستند كه ﴿بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم﴾[40] جِنها هم هستند كه الآن اينها را به خطر مياندازند كه دربارهٴ شيطان ميفرمايد ﴿كَلَّا سَيَكْفُرُونَ﴾ اين آلهه به عبادت اين كفار ﴿وَيَكُونُونَ﴾ همين آلهه ﴿عَلَيْهِمْ﴾ يعني علي الوثنيين بر مشركين ﴿ضِدّاً﴾ اضداد نفرمود براي اينكه يك هدف مشترك، يك كار مشترك دارند قبلاً هم مشابه اين دربارهٴ كلمهٴ عدوّ داشتيم كه وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ﴾[41] كه اسم «إنّ» جمع است خبرش مفرد براي اينكه يك كار ميكنند اينجا هم فرمود: ﴿وَيَكُونُونَ﴾ جمع است خبرِ مفرد ﴿وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدّاً﴾ «اضداداً» نفرمود براي اينكه يك كار بكنند. خب، در بخشهايي از قرآن كريم آمده كه اينها از يكديگر تبرّي دارند يعني هم عابدها از معبود، هم معبودها از عابد اينها از يكديگر تبرّي دارند در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آيهٴ چهارده به اين صورت است آيهٴ سيزده و چهارده ﴿ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ﴾ فرمود غير خدا را كه شما ميخوانيد كاري از آنها ساخته نيست اينها به اندازهٴ آن پوست نازك روي هستهٴ خرما را مالك نيستند براي عرب اين شيء به عنوان شيء حقير مورد مَثل بود فرمود چيزي اينها مالك نيستند ﴿إِن تَدْعُوهُمْ لاَ يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ﴾ اينها گوش به دعاي شما نميدهند يا اين چوبها را ميفرمايد اين اصنام كه ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[42] كه اينها نميفهمند اين ﴿لاَ يَسْمَعُوا﴾ همان سَمعِ فيزيكي يعني اصلاً گوش نميدهند نميفهمند كه، اگر قدّيسين بشر باشد ملائكه باشد اينها گوش به حرف شما نميدهند اعتنا نميكنند يك وقت است ما ميگوييم اين نميشنود مثل اينكه ميگوييم اين سنگ نميشنود يك وقت ميگوييم آقا حرف ما را نميشنود يعني اعتنا نميكند فرمود شما چه كسي را ميخواهيد بپرستيد اين احجاز و اصنام را كه ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ اينها كه چيز نميفهمند بخواهيد فرشتگان و قدّيسين بشر را بپرستيد آنها كه گوش به حرفتان نميدهند پس اين ﴿لاَ يَسْمَعُوا﴾ يا سمعِ فيزيكي است يا سمعِ به معناي ترتيب اثر دادن.
دربارهٴ اين بتها فرمود: ﴿وَلَوْ سَمِعُوا﴾ كه اين سمع فيزيكي است اگر هم بشنوند كاري از آنها ساخته نيست ﴿وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ﴾[43] در روز قيامت ميگويند شما كارِ باطل كرديد چون قيامت همهٴ اينها حرف ميزنند منتها امروز هم حرف ميزنند اگر كسي اهل سمع باشد حرف اينها را گوش ميدهد اگر كسي اهل بصر باشد وضع اينها را ميبيند اينكه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ﴾، ﴿أَلَمْ﴾ يعني مسئله بيّنالرشد است منتها حالا شما چشمتان را بستيد وگرنه اگر بصير بوديد ميديديد قيامت ظرف ظهور اين معارف است نه ظرف حدوث، اگر گفته شد قيامت ﴿لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً﴾[44] معنايش اين نيست كه امروز «تملك» فردا «لا تملك» اگر گفته شد ﴿وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ معنايش اين نيست كه در دنيا لغير الله است و در آخرت لله خير، در دنيا هم لله است در آخرت هم لله منتها در دنيا خيليها نميفهمند در آخرت كه ظرف ظهور حقايق است ميفهمند اين طور نيست كه حالا امروز واقعاً غير خدا مالك باشند فردا فقط خدا مالك باشد كه ﴿يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ يعني اين حقيقت در قيامت ظهور ميكند نه حدوث الآن هم همين طور است ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾،[45] ﴿وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ اگر «اليه أزمة الأمور» است همين طور است ديگر منتها او مدبّر است دارد ميگرداند فرمود اينها خيال ميكنند كه بتپرستي در آن عزّت است در حالي كه همين مايه ذلّت است و در قيامت اين ظهور ميكند نه اينكه حادث بشود. در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم مشابه اين گذشت وقتي كه قيامت شد عابد از معبود جدا معبود از عابد جدا، معبود از عابد جدا در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» همين آيه بود كه خوانديم اما عابد از معبود جدا باز هم اشاره شده بود قبلاً آيهٴ 22 و 23 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ كجاست، شركايتان كجا هستند شما فكر ميكرديد كه كاري از آنها ساخته است كجا، كارشان كجاست ﴿ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَاللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ آنجا هم دروغ ميگويند يعني دروغشان ظهور ميكند ميگويند ما مشرك نبوديم اينها را نميپرستيديم پس معبود از عابد تبرّي ميكند عابد هم از معبود تبرّي ميكند در آيهٴ محلّ بحث هم ذات اقدس الهي فرمود كمي صبر بكن معلوم ميشود كه اينها از يكديگر تبرّي ميكنند ﴿وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدّاً﴾ به چه دليل ضد است براي اينكه الآن دارند عليه خودشان قيام ميكنند آنكه به سود اينهاست توحيد است و عبادت خدا، آنكه به زيان اينهاست سمّ مُهلك است شرك است و بتپرستي و همين شيطان اينها را به شرك و بتپرستي دعوت ميكند ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ اينجا اسم ظاهر آوردند براي اينكه سند حكم معلوم بشود وگرنه آنجا دوتا ضمير بود ضمير جمع بود اين ضمير سوم هم بايد ضمير جمع باشد يعني ﴿كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ﴾ يك، ﴿وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ﴾ دو، كه اين مرجع ضميرها آن كفّار است سومي هم بايد اينچنين ميفرمود: «ألم ترَ أنّا أرسلنا الشياطين عليهم» اما اينجا اسم ظاهر آورده كه هم آنها را هم ديگران را شامل بشود يك و هم علّت ارسال هم مشخص بشود معلوم بشود دو، از شيطان به عنوان اينكه اين دارد مأموريت ما را انجام ميدهد چيزي در عالَم نيست مگر اينكه مأمور الهي است فرمود: ﴿أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[46] آنجا هم كه سونامي است يا تسونامي است باز هم رسالت الهي است اينچنين نيست كه حالا طوفان خودبهخود پيدا بشود، باد خودبهخود پيدا بشود، دريا خودبهخود موج داشته باشد همهٴ اينها در تسخير الهياند فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾ خب اگر اين گياهان تلقيح نشوند كه بار نميدهند اگر ابرها هم تلقيح نشوند كه بارور نميشود فرمود ما اين بادها را فرستاديم براي تلقيح، بخشي براي تلقيح اين خوشهها و شاخههاي درختان از طرفي هم خود ابرها بايد باردار بشوند مگر هر ابري مادر است چه اينكه هر خوشه و شاخهاي هم مادر نيست تا بچه داشته باشد آنجا رسالت الهي را دارند انجام ميدهند فرمود اين هم رسالت ما را انجام ميدهد اينچنين نيست كه شيطان بدون اذن ما كاري را انجام بدهد ما دوتا اذن به او داديم يك اذن وسوسه كه وسوسه از بهترين نعمتهاي الهي است در عالَم، وسوسه دعوتنامهاي است براي اينكه انسان بخواهد به جهاد برسد تهذيب نفس بكند يك آدم كور اگر بگويد من نامحرم را نديدم كه به مقامي نميرسد كه، يك آدم كَر بگويد اگر من آهنگ حرام گوش ندادم يا غيبت گوش ندادم كه به كمال نميرسد كه اگر كسي امكان داشته باشد در حدّ وسوسه بعد با او مبارزه كند ﴿الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا﴾[47] به كمال ميرسد پس وسوسه از بهترين نعمتهاي الهي است و اگر آن نبود كسي كامل نميشد در حدّ وسوسه، البته چندين برابر وسوسه راه خير است كه به ما نشان دادند اگر كسي با داشتن همهٴ آن راههاي خير بيراهه رفت، كجراهه رفت، چندين بار انبيا و اوليا به دنبالش رفتند بيا برگرد برنگشت در اين مقطع خدا ميفرمايد ما شيطان را بر او مسلّط ميكنيم و او اين را تهييج ميكند، تحريك ميكند ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ پس ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ﴾ شما خيلي تمام نشد دنيا كه.
پرسش: خب اگر شيطان مأمور خداست گناهي بر او مترتّب نيست.
پاسخ: چرا ديگر، مأمور بود سجده كند مأمور بود اطاعت كند مأمور بود مثل فرشتههاي ديگر مطيع باشد اين گفت: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[48] گناه شيطان گذشته از اينكه معصيت كرد معصيتِ كبيره، مُستكبِر بود كه اين بدترين كفر است يك وقت است كسي ـ معاذ الله ـ نماز نميخواند خب بالأخره معصيت كبيره است.
پرسش: پس يك معصيت كرده در عدم اجراي امر خداوند؟
پاسخ: الآن هم باقي است ديگر الآن هم اگر توبه بكند برميگردد اين ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ براي هميشه هست هر كس گفت من از او بهترم اين تريبون شيطان را دارد الآن هم اگر شيطان برگردد خدا قبول ميكند.
پرسش: نه، اينكه فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ﴾ ...
پاسخ: بله، آن وقت ملائكه هم همين طورند ملائكه عذاب هم همين طورند دربارهٴ ملائكه عذاب كه مسئولان جهنّماند اين ملائكه(عليهم الصلاة و عليهم السلام) همينها را فرمود: ﴿عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[49] مگر آنها كه مسئول سوخت و سوز جهنّماند ملائكه نيستند مرحوم سيّد رضي از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه نقل ميكند كه آنجا ديگر هيزم جديد نميآورند براي اشتعال در قرآن آمده ﴿كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾[50] تا اين آتش ميرود كمي افسرده بشود ما مشتعلش ميكنيم اما چطور مشتعلش ميكنيم در نهجالبلاغه دارد كه همين كه اين ملائكهها غضب ميكنند اين شعله بالا ميآيد خب اينها مأموران الهياند ديگر، اگر خداي سبحان كسي را خواست به وسيلهٴ مأمورش بگيرد كه آن مأمور كار بدي نميكند كه الآن هم اگر شيطان برگردد خدا قبول ميكند منتها شيطان استكبارش مانع است نه معصيت كبيرهاش تركِ نماز معصيت كبيره است راه براي درمانش هست اما خودخواهي راه براي درمان ندارد ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[51] در برابر خدا خب اين ديگر خداي سبحان با او گفتگو كرده چرا اطاعت نكردي گفت به نظر جنابعالي بايد اين كار را بكني ولي به نظر من نه، خب اين ديگر قابل بخشش نيست اين كفرِ عادي نيست اين معصيت عادي نيست اين در برابر خدا ايستادن است اين از هر ارتدادي بالاتر است اين از هر كفري بالاتر است.
پرسش: آن وقت ﴿لْأُغْوِيَنَّهُمْ﴾[52]اش ديگر گناه نيست؟ چون ارسال است.
پاسخ: چرا، در حدّ وسوسه است وسوسه گناه نيست آن كاري كه خودش بيراهه ميرود اينها هم بيراهه ميرود خود سگ اين طور نيست كه حالا در نظام تكوين اين سگِ معلَّم كارِ خلاف نميكند اما گاز گرفتن چيز بدي است ديگر اما ذات اقدس الهي ميفرمايد اينكه دارد ميگيرد در نظام تكوين تابع ماست نظام تشريع بيراهه ميرود دربارهٴ سِحر هم همين را فرمود در سورهٴ مباركهٴ «بقره» سِحر از معاصي كبيره است حتي ساحر محكوم به قتل است و مانند آن، اما اين كسي كه خدا فرمود ما بين زن و شوهر اُلفت برقرار كرديم ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾[53] اين كار ماست در نظام تكوين اين ساحر ميآيد ﴿يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ﴾[54] بين زن و شوهر اختلاف مياندازد اين مثل سمّ است ديگر اما فرمود: ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اين طور نيست كه در نظام تشريع شارع مقدس تحريم كرده اذن نداده سنگينترين حكم را براي ساحر توليد كرده اين براي نظام تشريع، اما در نظام تكوين آيا ـ معاذ الله ـ اين بر خلاف اراده و قدرت الهي دارد كار ميكند يا ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ چيزي در نظام تكوين در برابر قدرت قاهرهٴ حق كه نيست. به هر تقدير فرمود ما اين را فرستاديم خب شما يك عدّه زيادشان جِنها را ميپرستند ﴿بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم﴾[55] شيطان هم كه ﴿مِنَ الْجِنِّ﴾ است همين معبود اين عابدان خودش را به خطر مياندازد حالا اگر دربارهٴ ديگر عبادان ترديدي بود دربارهٴ اينكه ترديدي نيست فرمود: ﴿وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدّاً﴾ اليوم هم ضِدّند اين ﴿سَيَكْفُرُونَ﴾ يعني ظهور ضدّيت در قيامت است وگرنه الآن ضدّند.
پرسش: حاج آقا اين سري از روايات كه ميگويد بعد از ظهور حضرت حجت(عج).. ادامه پيدا ميكند اگر شيطاني نباشد وسوسهاي نباشد.
پاسخ: چون ديگر عالَم منقرض ميشود ديگر.
پرسش: كمال فرق ميكند.
پاسخ: بله ديگر عالَم منقرض ميشود بساط قيامت، وجود مبارك حضرت جزء اشراطالساعه است ديگر بعد كم كم بساط دنيا برچيده ميشود و ذات اقدس الهي هم به او تا روز قيامت را وعده نداد او گفت ﴿أَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[56] فرمود: ﴿إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾[57] وجود مبارك حضرت كه ظهور كردند و يك مقدار اوضاع گذشت حضور حضرت جزء اشراط الساعه است ديگر بعد مسئله قيامت قيام ميكند.
پرسش: پس رجعت چه؟
پاسخ: همان است ديگر در زمان وجود مبارك حضرت رجعت ميآيد ديگر حالا يا قدري زودتر، قدري دنبالتر در همان محدوده است رجعت بزرگان، ظهور مبارك حضرت وقتي اين صحنه اين مقطع تاريخي به پايان رسيد خيلي هم شايد طول نكشد يعني نسبت به كلّ جريان آن وقت قيامت قيام ميكند ديگر.
پرسش: كمال بايد منتفي بشود كه وسوسه فرموديد.
پاسخ: قيامت ديگر، وقتي آمد قيامت كه ظرف كمال نيست كه كمال در دنياست ديگر قيامت طبق بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه همين بيان را وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه بيان كرد فرمود: «الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ»[58] در قيامت ديگر كسي كاري انجام بدهد عبادتي بكند ايماني بياورد و كامل بشود كه نيست آن روز، روز نتيجه و حساب است فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ پس ﴿فَلاَ تَعْجَلْ﴾ عجله نكن ما حالا روزشماريم، روزشمار نزد ماست ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 23.
[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 170.
[3] . سورهٴ انعام, آيهٴ 128.
[4] . سورهٴ يونس, آيهٴ 99.
[5] . سورهٴ بقره, آيهٴ 20.
[6] . سورهٴ بقره, آيهٴ 256.
[7] . سورهٴ كهف, آيهٴ 29.
[8] . سورهٴ انسان, آيهٴ 3.
[9] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.
[10] . سورهٴ مائده, آيهٴ 6.
[11] . سورهٴ انعام, آيهٴ 148.
[12] . سورهٴ بقره, آيهٴ 170.
[13] . سورهٴ مريم, آيهٴ 74.
[14] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 37.
[15] . سورهٴ ق, آيهٴ 3.
[16] . سورهٴ كهف, آيهٴ 103.
[17] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 19.
[18] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 7.
[19] . سورهٴ ق, آيهٴ 3.
[20] . سورهٴ يونس, آيهٴ 18.
[21] . سورهٴ زمر, آيهٴ 3.
[22] . سورهٴ ص, آيهٴ 27.
[23] . سورهٴ احقاف, آيهٴ 3.
[24] . سورهٴ منافقون, آيهٴ 8.
[25] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 64.
[26] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 14.
[27] . سورهٴ زمر, آيهٴ 62.
[28] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 58.
[29] . سورهٴ بقره, آيهٴ 255.
[30] . سورهٴ انعام, آيهٴ 57.
[31] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 49.
[32] . سورهٴ بقره, آيهٴ 165.
[33] . سورهٴ انعام, آيهٴ 43.
[34] . سورهٴ انعام, آيهٴ 42.
[35] . سورهٴ انعام, آيهٴ 44.
[36] . سورهٴ انعام, آيهٴ 121.
[37] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 27.
[38] . سورهٴ يونس, آيهٴ 18.
[39] . سورهٴ زمر, آيهٴ 3.
[40] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 41.
[41] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 77.
[42] . سورهٴ صافات, آيهٴ 95.
[43] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 14.
[44] . سورهٴ انفطار, آيهٴ 19.
[45] . سورهٴ انعام, آيهٴ 57.
[46] . سورهٴ حجر, آيهٴ 22.
[47] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 69.
[48] . سورهٴ ص, آيهٴ 76.
[49] . سورهٴ تحريم, آيهٴ 6.
[50] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 97.
[51] . سورهٴ ص, آيهٴ 76.
[52] . سورهٴ ص, آيهٴ 82.
[53] . سورهٴ روم, آيهٴ 21.
[54] . سورهٴ بقره, آيهٴ 102.
[55] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 41.
[56] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 84.
[57] . سورهٴ ص, آيهٴ 81.
[58] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 42.