اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّاً ﴿63﴾ وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً ﴿64﴾ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً ﴿65﴾
بعد از اينكه فرمود آن بهشت يعني با اسم اشارهٴ بعيد كه از عظمت و ارتفاع مكانت بهشت حكايت ميكند كه تعبير نفرمود «الجَنّة» بلكه فرمود: ﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّاً﴾ آنگاه سخن فرشتهها را نقل كرد كه ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ﴾ اين محذور ادبي قبلاً بحث شد كه چگونه كلام فرشتهها بر كلام خدا عطف شده است آن ﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا﴾ كلام الله است اين ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ﴾ كلام ملائكه است پاسخش اين است كه درست است مَحكي كلامِ ملائكه است ولي حكايت كلام الله است اين ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ﴾ كلام خداست از نظر ادبي كلام متكلّم بايد كه به هم مرتبط باشد و منسجم باشد يكي بر ديگري عطف ميشود خواه عطف مفرد بر مفرد, خواه عطف جمله بر جمله اينچنين نيست كه دوتا گوينده باشند گوينده يكي است چون اين ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ﴾ آيهٴ قرآن است و كلام خداست آن مَحكي كلام فرشتههاست خداوند دارد كلامِ آنها را نقل ميكند و در معيار عطف ادبي وحدت متكلّم معتبر است نه وحدت مَحكِيها خب, بعد فرمود: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ﴾ و از اين نمونه در قرآن كم نيست چه آن موردي كه فرمود: ﴿إِذَا قَضَي أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ ٭ وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾[1] اين ﴿إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾ با «واو» عاطفه عطف شده است بر سخن خدا, خدا فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾ اين كلامِ خداست بعد ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾ كه كلامِ مخلوق است كلامِ مخلوق بر كلامِ خالق عطف نشده هر دو كلام الله است چون آن جملهٴ دوم هم آيهٴ قرآن است كلام خداست غرض آن است كه در عطف وحدت متكلّم معيار است خب, ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ﴾ اين معنا كه از معاني بسيار بلند توحيد افعالي است امام رازي كه اشعري است و تفكّر جبري دارد يك, بعد از او قرطبي در جامع كه او هم چنين تفكّري دارد دو, و ساير مفسّران اشعريمَسلك اين را حمل بر جبر كردند براي اينكه اگر همهٴ شئون در اختيار اوست انسان مجبور است در حالي كه همهٴ شئون در اختيار خداست و يكي از آن شئوني كه در اختيار خداست اختيارِ انسان است اختيارِ انسان در اختيار اوست و اين حريّت انسان را تحكيم ميكند نه اين است كه فعلِ انسان در اختيار خدا باشد و اختيارِ انسان در اختيار خدا نباشد اينها خيال ميكنند فعلِ انسان در اختيار خداست انسان مجبور است غافل از اينكه فعلِ انسان و جميع مبادي تصوّري و تصديقي كه يكي از آنها اختيار و اراده است همهٴ اينها در اختيار ذات اقدس الهي است و ما مجبوريم كه آزاد باشيم يعني انسان «خُلِق مختاراً» همان طوري كه دو دوتا پنجتا مستحيل است جبر هم مستحيل است يعني انسان بخواهد كاري بكند بياراده اين شدني نيست يك وقت است دستِ انسان را ميگيرند از جايي به جاي ديگر ميبرند اينجا انسان موردِ فعل است نه مصدر فعل اين را نميگويند جبر همان طوري كه لباس او رفته, كتاب او رفته, جامهٴ او رفته, عصاي دست او رفته, بدن او هم رفته او را بُردند اين فعل به اين شخص اسناد داده نميشود اين موردِ فعل است نه مصدر فعل يك وقت است كه به انسان ميگويند اين كار را بكن اگر نكردي تهديدش ميكنند به فلان ضرر اين كاملاً اختياري است اين شخص آدم عاقل است ما هميشه همين طوريم در برابر حوادث اين كار را انجام ميدهيم اين غذايي كه افراد ميخورند ميگويند اگر ما غذا نخوريم بالأخره ميميريم, آبي كه مينوشند ميگويند اگر ننوشيم ميميريم اين حوادث بيروني هر روز دارد ما را تهديد ميكند يك انسانِ عاقل فكر ميكند ميگويد من به حياتم علاقهمندم با نوشيدن آب عطشم را برطرف ميكنم و زنده ميمانم, با خوردن غذا گرسنگيام را برطرف ميكنم و زنده ميمانم ما هميشه در برابر حوادث اين تصميم را ميگيريم مختاريم نخوريم و بميريم, مختاريم بخوريم و زنده بمانيم اگر كسي ما را تهديد كرده گفته اگر نخوري فلان آسيب را به شما ميرسانيم ما كاملاً مختاريم براي اينكه به آن آسيب نرسيم اين كار را انجام ميدهيم لذا فرق است يك وقت است دهن كسي را باز ميكنند دهن صائم را آب در دهنش ميريزند اين كاملاً روزهٴ او صحيح است براي اينكه او مورد شُرب است نه مصدر شرب او آب ننوشيد نوشاندند لذا نه قضا دارد نه كفّاره, يك وقت است ميگويند اگر آب ننوشي فلان ضرر را به تو ميرسانيم اين دست به ليوان آب ميبرد آب مينوشد اينجا كاملاً فعل اختياري است معصيت نكرده كفّاره ندارد ولي روزهٴ او باطل است براي اينكه آب نوشيد بالأخره آنجا كه انسان موردِ فعل است با مصدر فعل كاملاً فرق ميكند جناب فخررازي قبل از او هم ممكن است همين متفكّران اشعري هم داشتند البته ولي خب مهمترين تفسيري كه بر اساس مسلك اشاعره نوشته شده همين تفسير جناب فخررازي است بعدش هم جناب قرطبي در جامع همين حرف را زده كه اين آيه دليل بر جبر است براي اينكه اگر همهٴ شئون ما در اختيار خداست يكي از آن شئون فعلِ ماست, فعلِ ما براي خداست پس ما مجبوريم غافل از اينكه همهٴ شئون ما براي خداست يكي از آن شئون فعل است قبل از او تصديق است قبل از او تصوّر است قبل از او بررسي همهجانبه است و مانند آن, همهٴ اين امور به خدا منتهي ميشود ما با اختيار كار ميكنيم و اين فعلِ ارادي و اختياري ما لله سبحانه و تعاليٰ است مرحوم آقا ميرزا محمود قمي كه متخلِّص به رضوان است اين استادِ استاد ما مرحوم علامه شَعراني بود اين در مدرسهٴ صدر اصفهان تدريس ميكرد فضلاي تهرانِ آن روز خدمت ايشان درس ميخواندند اهل قم بود و حكيم بود عارف بود و شاعر بود اديب بود, اين بزرگوار كتابهاي عميق فلسفي و عرفاني را هم تدريس ميكرد شاگردي مثل مرحوم علامه شعراني و اينها تربيت كرده ايشان ميفرمايد
مويي نجُنبد از سرِ ما جز به اختيار آن اختيار هم به كف اختيار دوست
اين طور نيست كه ما كاري انجام بدهيم اين كار ما مستقيماً به خدا ارتباط داشته باشد اما اختيارِ ما به خدا مرتبط نباشد ما اگر بخواهيم كاري را بدون اراده انجام بدهيم محال است شما هر چه بخواهيد فكر بكنيد بشر كاري را بخواهد بخندد يا بخنداند بالأخره ارادهٴ هَزل دارد, ارادهٴ طنز دارد, كارِ غير اختياري از انسان مستحيل است مستحيل يعني مستحيل نه اينكه قبيح است آنجايي كه دستِ انسان را ميگيرند بيرون ميبرند كه او مورد فعل است نه مصدر فعل او كه فاعل نيست وقتي فاعل نشد جبر هم در آن نيست.
پرسش: ببخشيد فرمايش رازي ناظر به اين است كه چون وحي تأخير افتاد پيغمبر سؤال كرد ملائكه گفتند كه ما به امر خود نيستيم خداوند تأخير انداخته.
پاسخ: اين درست است اين براي بيان تناسب اين آيه با آيهٴ قبل است آيات قبل دربارهٴ بهشت و ميراث بهشت به متّقيان و امثال ذلك است و تناسب آن آيه با اين آيه چيست اين همان شأن نزولي بود كه قبلاً بحث شد كه برخي اين را مرتبط كردند با آيات سورهٴ مباركهٴ «كهف» و همچنين آيات سورهٴ مباركهٴ «ضحيٰٰ» كه ﴿وَالضُّحَي ٭ وَالَّيْلِ إِذَا سَجَي ٭ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَي﴾[2] وحي چند روزي تأخير افتاد فرشتهها عرض كردند كه ما به امر الهي بايد نازل بشويم اين ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ﴾ ناظر به اين است اما ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ﴾ اين مسئلهٴ جبر را به گمان فخررازي دلالت دارد و اين توحيد افعالي است و نه جبر يعني همهٴ شئون را او دارد اداره ميكند يك معدن يك تكّه خاك اگر بخواهد به معدن طلا يا نقره يا عقيق اندر يَمن يا لعل بدخشان در افغان بشود اين به تدبير الهي است «لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن» اين را بالأخره مدبّري اداره ميكند اين در بخش جمادات, در بخش نباتات هر گياهي بخواهد به ثمر برسد خوشه بشود يا درخت و شاخه بشود به تدبير الهي است با حفظ مبادي, هر حيواني بخواهد كاري انجام بدهد زاد و ولدي داشته باشد با حفظ مبادي به تدبير الهي است, هر انساني كاري انجام بدهد با حفظ مبادي به تدبير الهي است شما اين چهار نوع را كه بررسي ميكنيد يعني كارِ جماد, كار نبات, كار حيوان, كار انسان همهٴ اين كارها به الله برميگردد اما «بما لها مِن المبادي» يكي از راه غريزه, يكي از راه طبيعت, يكي از راه مِيل, يكي از راه اراده حيوان متحرّك بالمِيل است و نه بالاراده اراده لطافتي دارد شعوري او را همراهي ميكند تصديقي او را همراهي ميكند قداستي دارد كه مِيل آن قداست را ندارد ديگران كه خواستند حيوان را معنا كنند ميگويند «حسّاسٌ متحرّكٌ بالاراده» اما در حكمت متعاليه آمدند بين مِيل و اراده فرق گذاشتند گفتند حيوان «متحرّكٌ بالميل» انسان است كه «متحرّكٌ بالاراده» خب همهٴ اين كارها بما لها مِن المبادي به الله برميگردد نه صِرف كار بدون مبدأ به الله برگردد كارِ ارادي با اراده به الله برميگردد بنابراين اينها توحيد افعالي را ميرساند نه مسئلهٴ جبر را نظير ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾[3] ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾. نسيان ذات اقدس الهي محال است براي آنكه او علمِ محض است علم با نسيان جمع نميشود چون شهود است علم با جهل جهل نميشود نه خدا جاهل نيست خدا ناسي نيست علم با نسيان جمع نميشود اين همان حديث معروفي كه هشام خدمت امام صادق(سلام الله عليه) شرفياب شد مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل كرد يك وقت هم آن حديث در همين محفل خوانده شد كه وجود مبارك امام به هشام فرمود: «أتَنْحَت الله» آيا ذات اقدس الهي را وصف ميكني؟ عرض كرد بله, فرمود: «هات» بگو ببينم خدا را چطوري معرّفي ميكني؟ عرض كرد «هو السميع البصير» و اينها خدا عليم است, خدا حيّ است, خدا سميع است فرمود: «هذه صفةٌ يَشترك فيها المَخلوقون» خب غير خدا هم كه سميع است, غير خدا هم كه عليم است, غير خدا هم كه حيّ است هشام ماند عرض كرد كه پس چطور خدا را وصف بكنم فرمود نگو عليم است, نگو حيّ است «هو نور لا ظلمة فيه و حياة لا موت فيه و علم لا جهل فيه و حق لا باطل فيه»[4] شما وقتي گفتيد خدا عليم است اين موهِم آن است كه «ذاتٌ تَبت له العلم» يا حيّ است «ذاتٌ ثَبت له الحياة» بعد از اينكه فهميدي كه حيّ و حيات در آنجا يكي است مشتق و مبدأ يكي است ذات در مشتق مأخوذ نيست رأساً, حي همان حيات است بعداً عيب ندارد بگوييد خدا حيّ است ولي او «حياتٌ لا موت فيه, علمٌ لا جهل فيه, نورٌ لا ضلال فيه» اين بيانات نوراني امام صادق(سلام الله عليه) را كه حضرت به افراد عادي نميگويد كه به هشام كه ساليان متمادي درسهاي خصوصي خدمت حضرت خوانده اين روايات را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در همان كتاب شريف توحيد نقل كردند خب اگر طبق اين روايت نوراني ذات اقدس الهي علم است علم بشود نسيان يعني چه! فرضي است محال نه مفروض محال باشد علم نسيان نيست, علم جهل نيست, علم سهو نيست, علم خطا نيست, علم كذا و كذا نيست علم است ديگر. خب, ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾ يعني «ليس العلم نسيانا» ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ او نه تنها ربّ ما فرشتهها و امثال فرشتههاست بلكه ربّ نظام كيهاني و نظام هستي است ربّ آسمانها و زمين و آنچه بين آسمانها و زمين است چون اينچنين است با «فاء» تفريع انسان بايد ربّ خودش را عبادت كند ديگر ﴿فَاعْبُدْهُ﴾ يك, ﴿وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ اين اِصطبار كه باب «افتعال» است از باب صبر و آن «تاء» منقوط به «تاء» مألّف تبديل شده است شدّت صبر را ميرساند و در اين گونه از موارد گفته ميشود «واصطبر علي عبادته» يعني بر دشواري اين كار تحمّل كن نه «لعبادته» چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «طه» آنجا همين تعبير آمده با ﴿وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ آيهٴ 132 سورهٴ مباركهٴ «طه» اين است ﴿وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا﴾ اين نظم طبيعي است اما ﴿وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ نشان آن است كه براي اينكه به عبادت خدا برسي هر فشاري را تحمل بكن يك وقت است ميگوييم بر سختيِ عبادت تحمل بكن يك وقت ميگوييم بر سختي امور ديگر براي حفظ عبادت خدا آنها را تحمل بكن «واصطبر علي مشاقّ الامور لعبادته سبحانه و تعاليٰ» پس آنجا يعني سورهٴ مباركهٴ «طه» كه با «علي» استعمال شد معنايش اين است كه بر سختيِ عبادت صبر كن اينجا كه با «لام» تعبير شد بر سختيِ امور ديگر تحمل بكن تا عبادت خدا را حفظ بكني ﴿وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ خب, يعني «واصطبر علي الامور لعبادته». حالا اين جملهٴ ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً﴾ دو وجه دارد كه وجه دوم هم مثل وجه اول حق است گرچه فخررازي و همفكرانشان وجه اول را صواب دانستند. وجه اول اين است كه در جاهليّت كلمهٴ الله را كلمهٴ الرحمان را اين دو كلمه را مخصوص الله ميدانستند اسماي ديگر را بر غير خدا حمل ميكردند ولي اين دو كلمه را مخصوص الله ميدانستند قرآن كريم فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي﴾[5] هر كدام بخواهيد اسماي حسنا را خود اين هر كدام دارا هستند براي آنها الله و الرحمان شناختهشده بود ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[6] و همچنين در بخشي از آيات از الرحمان سخن به ميان آمده اما إله, رب و مانند آن اين را بر آلههٴ دروغين خودشان هم اطلاق ميكردند فخررازي و امثال او گفتند كه ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً﴾ يعني الله و الرحمان مخصوص خداست غير خدا كسي به الله و الرحمان ناميده نميشود خداوند در اين دو اسم سميّ و همنام ندارد و اين را هم خيلي پسنديدند. وجه دوم آن است كه هر اسمي از اسماي حُسنا را شما به كار ببريد مخصوص خداست ديگري مصداق آن اسم نيست در آن بخشهاي ديگر ميفرمايد درست است كه شما اين اصنام و اوثان را ارباب گفتيد آلهه گفتيد اما ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾[7] اين اسمايي كه شما ميگوييد مسمّا ندارد يعني كلمهٴ ربّي كه شما به كار ميبريد در ارباب متفرّقون اين يك دانه «راء» هست و دوتا «باء» كه ميشود باء مشدّد ولي زيرش خالي است شما اگر به اين چوبها يا به آسمانها يا به عيسي يا به قدّيسين ديگر بشر يا به فرشتهها يا به اجرام سماوي ميگوييد اله اين يك دانه «الف» است و يك دانه «لام» است و يك دانه «هاء» زيرش خالي است چيزي نيست ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ﴾ ﴿أَسْماءٌ﴾ يعني بدون مسمّا حصرش براي اين است بنابراين خدا سَميّ ندارد چه بگوييد إله تنها إله خداست, چه بگوييد ربّ تنها ربّ خداست, چه بگوييد الله, چه بگوييد الرحمان تنها الله و الرحمان خداست ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً﴾ حالا اين بحثي كه دربارهٴ فرشتههاست اين دعاي نوراني امام سجاد كه دعاي سوم است بخوانيم تا در بسياري از مسائل ما در قرآن كريم و همچنين در ادعيه در روايات در تاريخ با جريان فرشتهها روبهرو هستيم بحثهاي فرشته هم متأسفانه رواج ندارد كه ما ببينيم كه مَلك چيست جنس است تحته أنواع يا نوع است تحته أصناف يا صِنف است تحته أفراد چند قِسماند آيا فرشته ميتواند گناه بكند يا نه, آيا جريان فُطرس فرشته درست است يا نه, آيا جريان دعاي روز سوم شعبان درست است يا نه, آيا با قرآن موافق است يا نه, اين سؤالاتي است كه در ذهن همهٴ ما هست اما اگر روشن بشود كه فرشته چندين قِسم است ما دليل بر عصمت همهٴ اينها نداريم ملائكةالأرض خب ممكن است معصيت بكنند آن ملائكهاي كه ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾،[8] ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[9] كسان ديگرند آنها كه مسئولان وحياند كسان ديگرند, آنها كه مسئولان قبض ارواحاند كسان ديگرند, آنها كه دربانان بهشتاند كسان ديگرند, اينها كه برف و باران را ميآورند حسابشان جداست, حالا اين دعاي سوم را ما ميخوانيم با سرعت البته آنجا كه احتياج به توضيح مختصر داشته باشد توضيح ميدهيم.
پرسش: خورد و خوراك و شهوت است كه انسان را به گناه ميكشاند ملائكه كه خورد و خوراك و شهوت ندارند كه گناه بكنند.
پاسخ: بله, اين ملائكهاي كه شهوت و اينها ندارند بخشي از ملائكهاند آنهايي هستند كه حاملان عرشاند, حاملان وحياند, حاملان پيامهاي الهياند و امثال ذلك, اما ملائكهاي كه قطرات باران را ميآورند, برف را ميآورند, تگرگ را ميآورند ما چه دليل داريم كه اينها هم مثل آن ملائكه حاملان عرش باشند حالا اين دعاي سوم صحيفهٴ سجاديه را ملاحظه بفرماييد.
پرسش: چه دليلي داريم كه نيستند مثل آنها؟
پاسخ: خب چون ما دليل بر اثبات نميخواهيم كه از آن طرف اگر دليلي نداشتيم بر اينكه اينها معصوم بودند آن روايات به ظاهرش عمل ميشود, اگر يك سلسله روايتي نظير بعضي از روايات دربارهٴ اين فرشتههاي مأمور قيامت و مأمور بهشت و جهنم باشد كه مثلاً فلان فرشته معصيت كرده ميگوييم اين با ظاهر آيه موافق نيست ما نميتوانيم قبول بكنيم براي اينكه ظاهر قرآن اين است كه ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾, اما اگر فرشتهاي مسئول آوردن قطرات باران و برف و تگرگ و اينهاست و در بعضي از روايات هم مثلاً آمده كه فلان فرشته معصيت كرده ما چه دليلي داريم بگوييم اين مخالف قرآن است حالا اين صحيفهٴ كامله اين هم پربركت است ولي مثل تمام نهجالبلاغه نيست در نهجالبلاغه خطبههاي نوراني حضرت تقطيع شده يعني مرحوم سيد رضي(رضوان الله عليه) كتاب حديث ننوشته كتاب ادب نوشته لذا هم سندها را حذف كرده هم خطبهها را تقطيع كرده البته بعضي از بزرگان ديگر در طيّ اين سالها عدهٴ زيادي تلاش و كوشش كردند كه مساعي همهٴ آنها مشكور براي همهٴ اينها تك تك اينها سند درست شده و ارتباط خطبهها مشخص شده و مانند آن, يك خطبه را وجود مبارك حضرت امير كه مثلاً بيان فرمود مرحوم سيّد رضي اين خطبه را در چند جا تكّه تكّه كرده نقل كرده يك, بعضي از بخشهايي كه خيلي جنبهٴ حسّاسيّت و ادبي و فصاحت و بلاغت نداشت نقل نكرد دو, همين جريان نامهٴ مالك اشتر(رضوان الله عليه) خب بخشنامه كه همهاش لازم نيست با كلمات آهنگين و كلمات فصيح و بليغ بشود بخشنامه دستورالعمل است ديگر آن بخشنامه كه دستورالعمل است و كاربردي دارد و صبغهٴ دستوري است در تحفالعقول و در جاي ديگر است خيلي بيشتر از آن است كه در نهجالبلاغه آمده آن جملههاي دستوري كه فلان كار را بكن كشاورزي اين طور, خراج اين طور, ماليات اين طور, ادارهٴ امور آن طور اينها ديگر لازم نيست با فصاحت و بلاغ بيان بشود كه اينها را سيد رضي نقل نكرده براي اينكه جنبهٴ فصاحتي و بلاغتي ندارد اينها در تحفالعقول است و كتابهاي ديگر ولي در صحيفهٴ كاملهٴ سجاديه اين طور نيست دعا را از وجود مبارك امام سجاد متن دعا آمده منتها بعضي از دعاها نيامده حضرت موقع غذا خوردن چه ميفرمود, سفره را كه پهن ميكردند چه ميفرمود, سفره را جمع ميكردند چه ميفرمود, در هنگام خروج از منزل چه ميفرمود, هنگام ورود به منزل چه ميفرمود, اينها در صحيفهٴ سجاديه نيست در آن صحيفهٴ كامله هست ولي اين دعاهايي كه وجود مبارك حضرت دارد كلّ اين دعاها همان طوري كه در صحيفه آمده در صحيفهٴ كامله هم آمده دعا تقطيع نشده. به هر تقدير دعاي سوم صحيفه اين است «اللَّهُمَّ وَ حَمَلَةُ عَرْشِكَ الَّذِينَ لَا يَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِيحِكَ وَ لَا يَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِيسِكَ وَ لَا يَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ وَ لَا يُؤْثِرُونَ التَّقْصِيرَ عَلَي الْجِدِّ فِي أَمْرِكَ وَ لَا يَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَيْكَ» خدايا! بر اينها درود بفرست كه اينها نه غفلتي دارند, نه سهوي دارند, نه نسياني دارند, نه قصوري دارند, نه تقصيري دراند دائماً به ياد تو و ذكر تو هستند اين بخش اول «وَ إِسْرَافِيلُ صَاحِبُ الصُّورِ الشَّاخِصُ الَّذِي يَنْتَظِرُ مِنْكَ الْإِذْنَ وَ حُلُولَ الْأَمْرِ فَيُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعَي رَهَائِنِ الْقُبُورِ» ما را ميگويند رهائن قبور اين بيان نوراني حضرت امير كه در هنگام دفن فاطمه زهرا(سلام الله عليهما) فرمود: «لقد استرجعت الوديعه و أخذت الرهينه»[10] ماها رهائن القبوريم اين رهائن القبور در دعاها كم نيست ما در گِرو قبريم بدهكاريم بالأخره ديگر چون بدهكاريم خود ما را ميخواهند ديگر, ديگر مال و خانه را كه نميخواهند كه در مسائل اعتقادي و اخلاقي و عملي ما بدهكار خداييم و بدهكار نظام هستي چون بدهكاريم خود ما را گِرو ميبرند نه اينكه مال را گِرو ببرند اينكه بانك رهني نيست كه لذا قبر رَهينه و گِروهاي خودش را ميگيرد از ما به عنوان رهائن القبور ياد ميكنند كه گِروها به صاحبش برميگردد خب, منتظريم تا خوابيدههاي رهائن القبور را بيدار كند اين دو, «وَ مِيكَائِيلُ ذُو الْجَاهِ عِنْدَكَ وَ الْمَكَانِ الرَّفِيعِ مِنْ طَاعَتِكَ» كه كِيل و رزق و روزيها به مأموريت ميكائل(سلام الله عليه) است اين سه, «وَ جِبْرِيلُ الْأَمِينُ عَلَي وَحْيِكَ الْمُطَاعُ فِي أَهْلِ سَمَاوَاتِكَ الْمَكِينُ لَدَيْكَ الْمُقَرَّبُ عِنْدَكَ» او مسئول وحي است و عدهٴ زيادي از فرشتهها از او اطاعت ميكنند آنهايي كه ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[11] اينها زيرمجموعهٴ جبرئيل(سلام الله عليه) هستند «وَ الرُّوحُ الَّذِي هُوَ عَلَي مَلَائِكَةِ الْحُجُبِ وَ الرُّوحُ الَّذِي هُوَ مِنْ أَمْرِكَ» دوتا روح است اينها از اين چهار فرشته جدا هستند و هر كدام مأموريت خاصّي دارند بر اينها «فَصَلِّ عَلَيْهِمْ» اينها آن رهبران اساسي فرشتهها هستند. از اين به بعد ملائكه ديگر مطرح است «وَ عَلَي الْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِمْ مِنْ سُكَّانِ سَمَاوَاتِكَ وَ أَهْلِ الْأَمَانَةِ عَلَي رِسَالَاتِكَ وَ الَّذِينَ لَا تَدْخُلُهُمْ سَأْمَةٌ مِنْ دُءُوبٍ وَ لَا إِعْيَاءٌ مِنْ لُغُوبٍ وَ لَا فُتُورٌ وَ لَا تَشْغَلُهُمْ عَنْ تَسْبِيحِكَ الشَّهَوَاتُ» اين سالبه به انتفاء موضوع است «وَ لَا يَقْطَعُهُمْ عَنْ تَعْظِيمِكَ سَهْوُ الْغَفَلَاتِ الْخُشَّعُ الْأَبْصَارِ» آنها به قدري از عظمت تو باخبرند كه اصلاً سر بلند نميكنند تو را نگاه كنند هميشه سر به زيرند «فَلَا يَرُومُونَ النَّظَرَ إِلَيْكَ النَّوَاكِسُ الْأَذْقَانِ» هميشه چانههايشان خم است آنجا كه ﴿يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً﴾[12] كه اوصاف مردان الهي است دست فرشتههاست «الَّذِينَ قَدْ طَالَتْ رَغْبَتُهُمْ فِيمَا لَدَيْكَ الْمُسْتَهْتَرُونَ بِذِكْرِ آلَائِكَ وَ الْمُتَوَاضِعُونَ دُونَ عَظَمَتِكَ وَ جَلَالِ كِبْرِيَائِكَ وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَي جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَي أَهْلِ مَعْصِيَتِكَ سُبْحَانَكَ مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ» اين روايت است اما «ما عرفناك حقّ معرفتك» گرچه در كلمات بزرگان اهل حكمت و معرفت هست ولي هنوز سند روايي براي او پيدا نشده مرحوم مجلسي كه در بحارالأنوار نقل ميكند مواظب باشيد برخيها از اول تلاش كردند گفتند مرحوم مجلسي اين را در فلان جلد بحارالأنوار آورده اگر خواستيد تحقيق كنيد كه اين بحارالأنوار است بحارالأنوار يعني بحارالأنوار آنجا كه شماره دارد 1، 2، 3 آن جزء بحارالأنوار است اما آنجا كه البيان دارد فرمايش خود مرحوم مجلسي است يا فرمايش بزرگان ديگر است آن ديگر بحارالأنوار نيست آن حديث نيست آن سخن ديگران است در بحارالأنوار مرحوم مجلسي اين «ما عرفناك حقّ معرفتك»[13] هست اما بحارالأنوار نيست يعني شماره ندارد حديث نيست آنجا كه البيان دارد روايتي را تشريح ميكند حالا يا فرمايشات خود ايشان است يا فرمايشات بزرگان ديگر است در آن بخش «ما عرفناك حقّ معرفتك» آمده، خب فرشتهها عرض ميكنند «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِمْ وَ عَلَي الرَّوْحَانِيِّينَ مِنْ مَلَائِكَتِكَ وَ أَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَكَ وَ حُمَّالِ الْغَيْبِ إِلَي رُسُلِكَ وَ الْمُؤْتَمَنِينَ عَلَي وَحْيِكَ» اينها بر همهٴ اينها درود بفرست «وَ قَبَائِلِ الْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ أَغْنَيْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِيسِكَ» اين در خطبهٴ اول نهجالبلاغه هم هست بالأخره اينها غذا را ميخواهند اما غذايشان سبّوحٌ قدّوس است با سبّوحٌ قدّوس تقديس ميكنند آب و نوشيدني و خوراكي لازم ندارند «وَ أَسْكَنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِكَ وَ الَّذِينَ عَلَي أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الْأَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِكَ» اينها بر همهٴ اينها درود بفرست بعد ميرسد به اينجا «وَ خُزَّانِ الْمَطَرِ وَ زَوَاجِرِ السَّحَابِ وَ الَّذِي بِصَوْتِ زَجْرِهِ يُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِيفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ وَ مُشَيِّعِي الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ» آنهايي كه بَرْد را، تگرگ را، يخ را تشييع ميكنند به همراه بَرْد، قطرههاي باران به همراه قطرههاي اين تگرگ و برف پايين ميآيند ما چه دليلي داريم بر عصمت اينها «وَ مُشَيِّعِي الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ وَ الْقُوَّامِ عَلَي خَزَائِنِ الرِّيَاحِ وَ الْمُوَكَّلِينَ بِالْجِبَالِ فَلَا تَزُولُ» آن كه نگهبانان كوهاند كه كوه متلاشي نشود آنهايي كه آورندههاي قطرات باراناند آنها كه تمام قطرات باران را ميدانند آنها كه ميدانند اين باران كجا بايد ببارد كجا نبارد و شما دستور ميدهد كه فلان منطقه ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾[14] بالأخره اين دعاي باران و نماز استسقا كه اثر دارد اينها ميفهمند كه كجا ببرند كجا نبرند ديگر خب اين همه ملائكه در عالَم هست «وَ الَّذِينَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِيلَ الْمِيَاهِ وَ كَيْلَ مَا تَحْوِيهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَ عَوَالِجُهَا» اينهايي كه ميدانند چند مثقال باران در عالَم باريده اينها را يادشان داديم بر همهٴ اينها درود «وَ رُسُلِكَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِلَي أَهْلِ الْأَرْضِ بِمَكْرُوهِ مَا يَنْزِلُ مِنَ الْبَلَاءِ وَ مَحْبُوبِ الرَّخَاءِ وَ السَّفَرَةِ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ الْحَفَظَةِ الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ» بعد ميرسد به «وَ مَلَكِ الْمَوْتِ وَ أَعْوَانِهِ وَ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ» كه اينها مربوط به قبر است «وَ رُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ وَ الطَّائِفِينَ بِالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ مَالِكٍ» مالك دوزخ «وَ الْخَزَنَةِ وَ رِضْوَانَ» مسئول بهشت «وَ سَدَنَةِ الْجِنَانِ» سَدَنه يعني خدمه «وَ الَّذِينَ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ» اين گروه «وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ وَ الزَّبَانِيَةِ الَّذِينَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً وَ لَمْ يُنْظِرُوهُ وَ مَنْ أَوْهَمْنَا ذِكْرَهُ» اين بزرگان در ملائكه و آنهايي كه ما يا اسمشان را نبرديم بر همهٴ اينها درود خب، «وَ لَمْ نَعْلَمْ مَكَانَهُ مِنْكَ و بِأَيِّ أَمْرٍ وَكَّلْتَهُ وَ سُكَّانِ الْهَوَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمَاءِ وَ مَنْ مِنْهُمْ عَلَي الْخَلْقِ فَصَلِّ عَلَيْهِمْ يَومَ يَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِيدٌوَ صَلِّ عَلَيْهِمْ صَلَاةً تَزِيدُهُمْ كَرَامَةً عَلَي كَرَامَتِهِمْ وَ طَهَارَةً عَلَي طَهَارَتِهِمْ اللَّهُمَّ وَ إِذَا صَلَّيْتَ عَلَي مَلَائِكَتِكَ وَ رُسُلِكَ وَ بَلَّغْتَهُمْ صَلَاتَنَا عَلَيْهِمْ فَصَلِّ عَلَيْنَا بِمَا فَتَحْتَ لَنَا مِنْ حُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِمْ» اين مجموعهٴ دعاي سوم است خب اين همه ملائكه در عالَم هست ما دليلي بر عصمت اين ملائكةالأرض نداريم اين بيان لطيف مرحوم صدرالمتألّهين است آن وقت حالا اگر ملائكهاي، فرشتهاي، مَلكي برابر مثلاً دعاي روز سوم شعبان مثلاً گناه كرده حالا البته بايد سند صحيح باشد آن مطلب ديگر است اگر سند صحيح بود روايت دلالتاً تام بود ما دليلي نداريم بر ردّ اين بگوييم اين مخالف قرآن است چون اينكه راجع به آن ملائكهٴ حاملان عرش و حاملان وحي و زيرمجموعهٴ آن چهار فرشته نيست.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ مريم, آيات 35 و 36.
[2] . سورهٴ ضحيٰ, آيات 1 ـ 3.
[3] . سورهٴ انفال, آيهٴ 17.
[4] . التوحيد, ص146.
[5] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 110.
[6] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 25.
[7] . سورهٴ نجم, آيهٴ 23.
[8] . سورهٴ تحريم, آيهٴ 16.
[9] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 27.
[10] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 202.
[11] . سورهٴ عبس, آيات 15 و 16.
[12] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 107.
[13] . بحارالأنوار, ج68, ص23.
[14] . سورهٴ سجده, آيهٴ 27.