اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً ﴿54﴾ وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً ﴿55﴾ وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً ﴿56﴾ وَرَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً ﴿57﴾ أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً ﴿58﴾
همان طوري كه در بين مفسّران شيعه دو نظر هست اكثر بر اين هستند كه منظور از اسماعيل(عليه السلام) در اين آيه اسماعيلبنابراهيم است و اصلاً قول مخالف را نقل نميكنند مثل شيخ طوسي در تبيان و مانند آن و برخيها هم بر ايناند كه برابر روايت ابنسنان مرسلهٴ ابنسنان كه منظور از اين اسماعيل, اسماعيلبنحزقيل است در بين اهل سنّت هم معروف اين است قرطبي در جامعالبيان ميگويد كه جمهور بر ايناند كه منظور از اسماعيل, اسماعيلبنابراهيم است و برخيها هم او را اسماعيلبنحزقيل دانستند اين طور نيست كه هيچ يك از علماي اهل سنّت منظور از اسماعيل را اسماعيلبنحزقيل ندانند معروف اسماعيلبنابراهيم است, قول غير معروف اسماعيلبنحزقيل. مطلب بعدي آن است كه دوازده بار در قرآن كريم نام مبارك اسماعيل برده شده كه يازده بار آن مربوط به اسماعيلبنابراهيم است و اگر اين بار دوازدهم اسماعيلبنحزقيل باشد يك ناهماهنگي است اين نشان ميدهد كه منظور از اسماعيل, اسماعيلبنابراهيم است.
مطلب بعدي آن است كه در جريان حضرت ابراهيم اگر اسماعيلبنحزقيل باشد اين خصيصهاي ندارد كه تا خدا بفرمايد ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ﴾ براي اينكه قصّهٴ اسماعيلبنحزقيل در هيچ جا بيان نشده و قصّهاي كه آموزنده نباشد باعث تأسّي نباشد طرحش در قرآن كريم وجهي ندارد اينكه بفرمايد ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ﴾ حتماً بايد يك داستان آموزندهاي داشته باشد ولي اگر منظور از اسماعيل حضرت اسماعيلبنابراهيم باشد قصّهٴ آموزندهاي دارد و مانند آن. در جريان ادريس سخن از مكان عَليّ را مطرح فرمود اين رفعت و عُلوّ جريان معراج را تداعي ميكند گرچه برخيها با تطبيق اين آيه بر معراج هماهنگ نيستند ولي بالأخره رفعتِ مكانِ عاليه زمينهٴ معراج را فراهم ميكند چه اينكه در بعضي از روايات ما هست كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در معراج با ادريس(سلام الله عليه) برخورد كرد و مانند آن, بنابراين اين زمينه را فراهم ميكند.
مطلب ديگر اينكه اگر منظور از اسماعيل, اسماعيلبنابراهيم باشد كما هو الظاهر ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ﴾ معناي وسيع خاصّي پيدا ميكند چون او منشأ پيدايش قبيلهٴ عرب بود آن جُرحم يا جرحمي كه قبلاً در آن اطراف زندگي ميكردند كه عرب نبودند و آنچه باعث پيدايش و تكوّن قبيلهٴ عرب شد همين مهاجرت حضرت اسماعيل در دوران كودكي به سرزمين وحي بود بعد فرزندان او كم كم بزرگ شدند, شدند عرب و اهل او به حساب آمدند اينكه فرمود: ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ﴾ يعني همهٴ مردم آن منطقه اهل او بودند ديگر, نوههاي او بودند, قبيلهٴ او بودند و مانند آن. خب, ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً ٭ وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً﴾ اينكه گفته شد كه ادريس از درس است كه نقد جناب زمخشري بر ابنسكّيت و اينها نقل شد اما حرفي را كه خود زمخشري نقل ميكند اين است كه ممكن است اين بزرگوار كه اسم او غير ادريس بود معناي درس و بحث را هم به همراه داشت كه در ترجمهٴ به عربي اين نكته ملحوظ شد و از او به ادريس ياد كردند وگرنه ما بگوييم ادريس اين پيامبر را ادريس گفتند «لكثرة دراسته» اين تام نيست براي اينكه اين عربي نيست اين عُجمه است عجمي است و عربي اگر بود كه خب منصرف ميشود اين چون عُجمه دارد و علميّت همين نام نشان ميدهد كه عربي نيست همين حكمِ اعرابنپذيري.
خب, رفعتِ مكان عَلي جناب فخررازي ميگويد كه براي رفعت چندتا احتمال هست يكي رفعتِ مكاني است و قرينهٴ ﴿مَكَاناً﴾ اين را تأييد ميكند, خب اگر ﴿مَكَاناً﴾ كنار رفع آمده تأييد ميكند كه منظور از اين رفع, رفع مكاني است ﴿عَلِيّاً﴾ هم در كنارش آمده در حالي كه ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيّاً﴾ آنجا چنين معناي حسّي منظور نشده نبايد هم ميشد, اگر مكان در كنار رفع ذكر شد باعث اين ميشود كه بگوييم رفعِ مكاني است ﴿عَلِيّاً﴾ هم ذكر شده در كنار رفع شما بايد فرق بين علوّ و رفعت را بيان كنيد اولاً, تا مشخص بشود كه اينجا مكانت هست نه مكان ثانياً, ما يك علوّ داريم و يك رفعت, اگر اين رفعت همان علوّ باشد اين نظير مفعول مطلق تأكيدي است از غير مادّهٴ فعل خودش مثل اينكه كسي بگويد «جلستُ قعوداً» اين «قعوداً» مفعول مطلق تأكيدي است معناي جلوس را دارد منتها از لفظ ديگر است از مادهٴ ديگر است «جلست قعوداً» اما وقتي گفته شد ﴿رَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً﴾ «رفعناه عليّاً» يعني «رفعناه رفعةً» اگر اين باشد همان معناي ارتفاع را ميرساند اما اگر معناي ديگري داشته باشد كه قهر و سلطه و اشراف و اين گونه از معاني را به همراه داشته باشد كه غير از معناي رفع است شبيه مفعول مطلق نوعي ميشود مثل «جلستُ جِلسةً» اين «جلسةً» يعني اين يك نوع خاصّي از نشستن است حالا يا دوزانو نشستم يا چهارزانو نشستم يا متورّك نشستم بالأخره يك نوع خاصّي از جلوس است اگر گفت «جلستُ جلسةً» اين يك مفعول مطلق است و تأكيدي, اگر گفت «جلستُ جِلسةً» يعني اين نوعِ خاص نشستم تورّك كردم, متورّكاً نشستم و مانند آن, اينجا كه فرمود: ﴿رَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً﴾ چون بين علوّ و رفعت فرق است پس مفعول مطلق نوعي است يعني يك قِسم از رفعت است.
مطلب بعدي آن است كه رفعت را قرآن كريم در موارد فراوان ذكر كرده كه غالب اينها مربوط به امور معنوي است دربارهٴ مساجد, حرم و اماكن خاص تعبير كرد فرمود: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ آيهٴ 35 و 36 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين است كه فرمود اوّلش ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ كه صدر آيه است صدر آيهٴ 35 است ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ «مَثلُهُ» نيست ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ معلوم ميشود الله نور است يك, «للنور نورٌ» اين دو, مَثَل نور الله كه خود الله نور است اين است كه ﴿مِشْكَاةٍ﴾ كذا و كذا و كذا آنچه در اين مراحل چندگانه گفته ميشود مَثل الله نيست مَثل نورِ الله است كه خود الله نور است پس اللّهي كه نور است مَثل ندارد ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ الله مَثل ندارد نورِ نورِ خدا مَثل دارد آن مثلش همين ﴿مِشْكَاةٍ﴾ و ﴿مِصْبَاحٌ﴾ و امثال ذلك است ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ﴾ پس دوتا نور شد يعني دوتا نور شد بعد در پايان فرمود: ﴿نُّورٌ عَلَي نُورٍ﴾ معلوم ميشود اين نور حالا كم كم دارد اضافه ميشود از دو نور به بيشتر ﴿نُّورٌ عَلَي نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ﴾ اين ديگر نور ديگر است آن كه ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است كه براي همه است آن را كه «هدي لجميع الناس» است «لجميع العالَم» است اما اين نورِ ويژه ﴿يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ﴾ پس معلوم ميشود ما يك نور عام داريم يك نور خاص, نور عام براي هدايت همهٴ جهان است نور خاص براي ﴿مَن يَشَاءُ﴾ است كسي را كه خدا بخواهد مستحضريد كه ذات اقدس الهي مشيئتش حكيمانه است يك, و هيچ عاملي هم اين مشيئت حكيمانه حضرت را عوض نميكند او, اين از بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است در صحيفه كه «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»[1] اي خدايي كه ما به هر امري متوسّل بشوي, بخواهي مسير حكمتت را عوض كني كه كاري ـ معاذ الله ـ غير حكيمانه بكني ممكن نيست و هيچ وسيلهاي مسير حكمت تو را تغيير نميدهد و اگر فرمودي ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[2] آين توسّلات ما براي آن است كه اين كارِ حكيمانهات به اين سَمت ما را هدايت كند به سود ما باشد و مانند آن، «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» بنابراين مشيئت او حكيمانه است ﴿يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[3] از اينجا يك سؤال توليد ميشود كه خب اگر يك نور عام دارد يك نور ويژه آن نورِ ويژه را ما كجا پيدا كنيم، فرمود: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[4] آن نورِ خاص همهجا نيست در هر خانه نيست، در هر زمان نيست، در هر زمين نيست ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ مسجد كه بيت خداست اين است، مسجدالحرام، حرمين، حرمِ وحي، جاي نزول وحي اينها بيت الله است حرم اهل بيت خدا غريق رحمت كند مرحوم صاحب جواهر را اين در بحث مكان مصلّي دارد كه بالأخره اين خاندان طرزياند كه نام اينها به نام الله ملحق شده است، حرم اينها به خانهٴ خدا ملحق شده است خب اگر خب با اينكه قبرستان است اينجا بالأخره مُرده دفن است قبرستان نماز مكروه است ولي نماز در حرم با اينكه قبرستان است معادل بهترين مساجد است ايشان ميفرمايد خانهٴ اينها ملحق به خانهٴ خدا شد. خب، اين جزء ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ اگر نور ويژهاي كسي طلب بكند در جايي كه خدا خواست اينجا جاي بلند بشود خب رفعتِ مسجد به رفعت مكانت است ديگر ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ يعني «أذن تكويناً» وگرنه تشريعاً كه به همه اجازه داد كه، پس بعضي از جاها را خدا رفيع ميكند حرم را رفيع ميكند، مسجد را رفيع ميكند و مانند آن، اينجا آدرس نور خاص است پس اگر كسي خواست از آن نور ويژه برخوردار بشود بايد به جايي برود كه خدا آنجا را بلند كرده آن مكان را بلند كرده با اينكه به حسب ظاهر همسطح با ساير امكنه است يك ارتفاع مكاني ندارد ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ﴾[5] چه كسي ﴿يُسَبِّحُ﴾، ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[6] كه غالب اين دو آيه صدر آيهٴ بعدي جواب سؤالي است كه از آيه قبل نشأت ميگيرد اگر در آيهٴ قبل گفته شد ﴿يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ﴾ سؤال اين است كه «مَن هو المسبِّح» ميفرمايند: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ آيهٴ قبل كه گفته شد ﴿يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ﴾ سؤالي توليد ميشود كه آن نور كجاست ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ خب در همهٴ موارد سخن از رفع مكانت است نه رفع مكاني چه اينكه نام مبارك پيغمبر را كه ذات اقدس الهي فرمود ما تو را بلندآوازه كرديم اين منظور رفعتِ مكانت است در آيهٴ چهار سورهٴ مباركهٴ «شرح» كه ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾ است آيهٴ چهارش اين است كه ﴿وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ﴾ ما نام تو را از نظر مكانت و مرتبت بلند كرديم.
پرسش: خب, استعمال لفظ در اكثر از معناي واحد مانعي ندارد كه هم ﴿مَكَاناً عَلِيّاً﴾ مكانِ بلند باشد هم جايگاه ويژه.
پاسخ: آخر مكانِ بلند فضيلت نيست.
پرسش: آن روايات معراج را اگر سندش را بررسي كنيم.
پاسخ: خب مكان نيست او، در بحث ديروز گذشت كه اگر كسي رفت بالا وقتي زمين را نگاه ميكند زمين بالاي سرش است به حسب اعتبار است ديگر از اين نظر كه ما ميبينيم وقتي كسي رفت كُرهٴ مريخ يا بالاتر عطارد، زهره، مريخ، مشتري، زحل آنجا هم كه رفت زمين را بالاي سرش ميبيند.
پرسش: حاج آقا بهشت نسبت به زمين.
پاسخ: خب بهشت اگر باشد مكانت است در حقيقت ديگر، بهشت تطبيق ميشود قابل تطبيق است ولي مكانت است ديگر، خب.
پرسش: اگر روايات معراج درست باشد مكانت معنوي هم هست معراج پيامبر؟
پاسخ: مكانِ معنوي هست يقيناً معراج پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اما ارتفاع مادّي در كار نيست براي اينكه اين كُرات معلّق بالا و پايين ندارد آنهايي كه رفتند به حسب ظاهر در مريخ زمين را بالاي سرشان ميبينند، بالا و پايين ندارد كه ما كه اينجا هستيم اينها را بالا ميبينيم آنها كه هستند ما را بالا ميبينند اين طور نيست كه كسي رفته كُرهٴ قمر ما را پايين ببيند كه سر خم بكند كه سر را همين طور ميكند ما را ميبيند اين طور نيست كه ما پايين باشيم كه.
پرسش: مكانت با مكان ملازم است بالا باشد آنجا هم بالاست ديگر.
پاسخ: نه خب بالا و پايين نيست در مكان جرماني و جسمي اين فضا كراتي در فضا معلّقاند اين طور نيست كه اگر كسي رفته كُرهٴ قمر بخواهد زمين را ببيند سر خم بكند زمين را ببيند اين همين طوري ميكند زمين را ميبيند ما هم بالاي سر اوييم.
پرسش: سماء كه سماء ناميده شده بالأخره به حسب ماده است.
پاسخ: بله، اينكه ميفرمايد: ﴿أَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً﴾[7] ما فوق رأس را ميگويند سماء در لغت عرب، اما فرهنگ قرآن اينچنين نيست كه او را مكانت بالا بداند كه ميفرمايد باران را ما از بالا براي شما ميفرستيم، تگرگها را از بالا براي شما ميفرستيم اين است اما حالا اين باشد كه مثلاً پيغمبري را مثل ادريسي را ما برديم مثلاً بالا، بالا و پايين ندارد كه شايد آنها خيلي آرزو بكنند كه اي كاش زمين را كشف بكنند بيايند زمين ببينند زمين چه خبر است. خب.
پرسش: در قضيهٴ حضرت عيسي(عليه السلام) هست كه «رفعه الله».
پاسخ: حالا آن را اشاره ميكنيم.
پس بنابراين آنچه در جريان وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست كه ﴿وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ﴾[8] يعني تو را نامآور كرديم در سورهٴ مبارك «عبس» آيهٴ چهارده و پانزده اين است كه ﴿فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ ٭ فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ ٭ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ﴾ اين كتابهاي الهي از اين مسيري كه ميگذرد صحيفههاي با كرامتاند نقص و عيبي در آنها نيست، سهو و نسياني در آنها نيست، غلط در آنها نيست، اشتباه در آنها نيست، جهل در آنها نيست، كتابهايي هستند خيلي رفيع يعني داراي مكانت عاليهاند و مطهّر از هر نقص و عيبياند. در جريان وجود مبارك عيساي مسيح آن طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بحثش گذشت فرمود ما تو را به طرف خودمان بالا ميبريم آيهٴ 55 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين بود ﴿إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَي إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ خب اگر الله تعاليٰ جا ندارد، زمان و زمين ندارد، متزمّن و متمكّن نيست رفعت به خدايي كه منزّه از مكان و زمان است رفعتِ مكانت خواهد بود ديگر اينچنين نيست كه جايي باشد خدا به آنجا نزديكتر باشد جايي باشد خدا از آنجا دورتر باشد ـ معاذ الله ـ كه ﴿وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ و همچنين آنچه در مرحلهٴ نازلتر بهرهٴ عالِمان دين و عاملان الهي است در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» آيهٴ يازده به اين صورت بيان فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا﴾ مردم در اوايل اسلام سعي ميكردند كه اصلاً مسجد نروند يا اگر از كنار مسجد ميگذرند گوششان را پنبه بگذارند يا انگشت بگذارند كه صداي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را نشنوند و مانند آن، كم كم در اثر رشد اسلام طوري شد كه سبقت ميگرفتند زودتر بيايند به مجلس پيغمبر و جا براي افراد تازهوارد نبود كسي هم كه وارد ميشد اينها علاقهمند نبودند كه مجلس را ترك كنند اين آيه دوتا دستور را به همراه آورد فرمود آنهايي كه قبلاً بودند از سخنان حضرت استفاده كردند بهره بردند آنها بلند شوند تا افراد تازهوارد بنشينند و اگر لازم نبود بلند بشوند جمعتر بنشينيد تا افراد تازهوارد جا داشته باشد اين دوتا دستور اخلاقي را در آيهٴ يازده سورهٴ «مجادله» نازل كرد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ﴾ «فُسْحَت» همان وسعت است اگر به شما گفته شد قدري جمعتر بنشينند جا بدهيد تا افراد تازهوارد جا پيدا كنند ﴿فَافْسَحُوا﴾ جا بدهيد وسعت ايجاد كنيد در بعضي از روايات دارد كه وجود مبارك حضرت فرمود گروهي ملعوناند يكي از افرادي كه ملعون است يا گروههايي كه ملعون است «المتربّع في الموضع الضيق»[9] آن كه در جاي تنگ چهارزانو بنشيند خب اين را لعنت كرده حضرت در روايات ما «المتربّع في الموضع الضيق» خب وقتي جا تنگ است آدم چهارزانو نمينشيند كه فرمود چهارزانو ننشينند يك زانو بنشينند، دوزانو بنشينند جا بدهيد به افراد تازهوارد ﴿فَافْسَحُوا﴾ فُسحت بدهيد، وسعت بدهيد فسيح با «سين» يعني وسيع، ﴿فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ﴾ خدا هم گشايشي در كار شما ايجاد ميكند اگر پاي شما بنا شد خسته بشود حفظتان ميكند، بدن شما بنا شد خسته بشود حفظتان ميكند او شما را در شب چند بار از اين پهلو به آن پهلو ميغلطاند كه به شما سخت نگذرد اين مواظب خوابيدن شما هست ﴿مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾[10] انسان نميفهمند چند بار شب از اين طرف به آن پهلو غلطيد كه فرمود چه كسي شما را حفظ ميكند در شب و روز از حوادث؟ «كلأ» يعني «حَفظ» ﴿مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ كاليء و حافظ شما شب كه ميخوابيد چند بار شما را از اين پهلو به آن پهلو ميغلطاند نه عالِميد و نه صبح كه بيدار شديد باخبريد چه كسي شما را تَر و خشك ميكند مثل مادري كه بچهاش را حفظ ميكند ماييم ديگر، خب اين خدا فرمود اگر حادثهاي بخواهد به بدن شما وارد بشود ما نميگذاريم شرح صدر عطا ميكنيم، جبران ميكنيم به ديگري جا بدهيد. ﴿فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا﴾[11] اگر جمعيت زياد شد آنهايي كه چهارزانو نشسته بودند دوزانو يا يكزانو نشستند باز جا كم آمد فرمود آنهايي كه سابقه دارند يكي دو جمله قبلاً از حضرت شنيدند استفاده كردند آنها بلند شوند نوبت به افراد تازهوارد برسد «نشوز» يعني رفتن، يعني بلند شدن ﴿وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا﴾ خب در اين زمينه فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ اين درجات منصوب است كه نصبش به جرّ است يعني تميز باشد دوتا جمله است هر كدام از اينها تميز ميخواهد منتها تميز يكي از جملهها ذكر شده تميز جملهٴ ديگر محذوف شده ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ اين تميز ميخواهد اين جملهٴ اول تميز ميخواهد تميزش ذكر نشده ﴿وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ يعني «يرفع الله الذين اوتوا العلم» اين جملهٴ دوم هم تميز ميخواهد تميزش ذكر شده چون جملهٴ دوم تميزش ذكر شده تميز جملهٴ اول كه محذوف است هم معلوم خواهد شد منتها جملهٴ اول براي مؤمنِ غير عالِم است، جملهٴ دوم براي مؤمنِ عالَم است قهراً چون مؤمن عالِم بر اساس ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[12] با غير عالِم فرق ميكند اگر دربارهٴ ﴿الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ تميزش ﴿دَرَجَاتٍ﴾ است تميز ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ «درجةً» است يعني خدا به مؤمن يك درجه ميدهد به مؤمنِ عالَم چندين درجه اگر رفعت است همين معاني است ديگر، ديگر بالا و پايين مكاني معنا ندارد كه ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ تميزش محذوف است اين جملهٴ اُوليٰ ﴿وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ يعني «يرفع الله الذين اوتوا العلم» اين جملهٴ دوم، تميز جملهٴ دوم ﴿دَرَجَاتٍ﴾ است، تميز جملهٴ اول محذوف است و يقيناً درجات نيست درجه است ﴿وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾.[13] خب، آنچه از رفع در قرآن كريم به كار رفته همين رفعت معنوي است ديگر آن وقت اين با جريان معراج و اينها هماهنگ است نه معراجي كه وجود مبارك ادريس الآن در آسمان چهارم باشد كه بعضيها خيال كردند يا كمتر و بيشتر نه، او هم رفعت معنوي دارد تو هم رفعت معنوي داري معراجهاي مكرّري براي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مكّه اتفاق افتاد چندين معراج بيش از صد معراج حالا آن معراج معروف را كه بخشي در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» بخشي در سورهٴ مباركهٴ «نجم» آمده معروف است وگرنه بيش از صد معراج براي وجود مبارك پيغمبر بود. خب، اين اگر جريان ادريس را بالخصوص ذكر فرمود براي اينكه زمينهٴ رفعت معنوي را ذكر كردند حالا فرمودند اين ﴿عَلِيّاً﴾ نشان ميدهد كه يك رفعت ويژه است كه علوّ و اقتدار و سلطه و امثال ذلك را به همراه دارد اين از بيانات نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه «الاسلام يَعلو و لا يُعليٰ عليه»[14] اين علوّ به همان معناست. خب، ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ﴾ فرمود اينها كسانياند كه خداي سبحان به اينها نعمت ويژه عطا كرده است ملاحظه فرموديد كه سورهٴ مباركهٴ «مريم» با همين جلال و شكوه شروع شده فرمود: ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا﴾[15] نعمت نبوّت و ولايت و امامت و صداقت و امثال ذلك مطرح شد اين بزرگان يعني زكريا، يحيي، عيسي، ابراهيم، اسماعيل، ادريس، موسي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه خصيصهٴ بعضي از اينها را ذكر فرمود يا بعضي از خصايص اينها را ذكر فرمود در جمعبندي نهايي فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم﴾ اين هم كه ما در سورهٴ مباركهٴ «حمد» به خدا عرض ميكنيم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾،[16] ﴿أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ اينها هستند اينها هم همراهاند، هم راه همراهاند و هم راه براي اينكه ما راه شرق و غرب كه نداريم كه راه امامت است و راه ولايت است و راهاند ديگر يك وقت است ما ميگوييم ما همراهي داريم كه دوتايي در اين راه داريم حركت ميكنيم مثل اينكه دو نفر ميخواهند بروند حرم اين دو نفر راهي دارند و همراه هماند حالا اگر كسي خواست در كوي ولايت و امامت و دين حركت كند با نبي باشد اين نبي هم راهِ اوست هم همراه اوست براي اينكه راهِ مكاني كه نيست راه زماني كه نيست راه پيروي از نبي و وليّ است ديگر. خب، ما در نماز عرض ميكنيم ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مبسوطاً بحث شد آنجا چون بازتر و شفافتر است كه ﴿مَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾[17] اينجا به آن وسعت بحث نشده ولي فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ﴾ ما در نمازها شبانهروز ده بار از خداي سبحان درخواست ميكنيم ما را با اينها محشور بكن راهي كه به اينها دادي به ما عطا بكن كه ما همسفراني مثل اينها داشته باشيم ﴿أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ﴾ اين عناوين چهارگانهاي كه ذكر فرمود هر كدام براي توجّه خاص است وگرنه يكي از بقيه كافي بود اگر اكتفا ميكرد به ذريّه آدم كافي بود چون همهٴ اين انبيا(عليهم السلام) ذريّه آدماند اما براي حرمتنهايي به اين اشخاص كه اينها ذَراريشان توانستند رهبري جوامع را به عهده بگيرند نام مبارك اينها را جداگانه ذكر ميكند ﴿مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ﴾ دوبار تكرار فرمود بارِ سوم و بار چهارم ديگر ذريّه ذكر نفرمود بار اول و بار سوم ذريّه است، بار دوم و بار چهارم ديگر ذريّه ذكر نفرمود ذريّه آدم و از كساني كه با نوح حمل شدند البته آنهايي كه به حسب ظاهر آنچه در سورهٴ مباركهٴ «صافات» هست اين است كه نسل فعلي بالأخره ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾[18] قبل است در زمان نوح هر كه بود در اين منطقهٴ خاورميانه همهشان هلاك شدند مگر آنهايي كه همراه نوح(سلام الله عليه) سوار كشتي شدند كه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾ بقيه ذريّه حضرت آدماند وجود مبارك ابراهيم هم از ذَراري حضرت نوح است لكن براي خصيصهاي كه انبياي ابراهيمي از وجود مبارك ابراهيم نشأت گرفتند نام مبارك ابراهيم را ميبرد ﴿وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ﴾ ذريّه ابراهيم حضرت اسماعيل است و وجود مبارك پيغمبر ماست و اينها ﴿وَإِسْرَائِيلَ﴾ يعني ذريّه اسرائيل كه وجود مبارك موساي كليم از ذريّه حضرت اسرائيل است يعني يعقوب ﴿وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا﴾ اينها هم جزء انبياي ديگر هستند يا اولياي ديگر هستند يا پيروان اين ذوات مقدّساند ﴿إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾ برخيها خواستند بگويند منظور از اين سجده، سجدهٴ شكر است و منظور از اين گريه و بُكاء، بُكاء شوق است براي اينكه ﴿آيَاتُ الرَّحْمنِ﴾ جز نشاط چيز ديگري را به همراه خود نخواهد داشت يك وقت است آيات عذاب است، يك وقت آيات مطلق است، يك وقت خصوص آيات الرحمان است اگر آيات الرحمان تلاوت بشود كساني كه رحماني ميانديشند با رحمت الهي مأنوساند هم شاكرند و هم اشك شوق ميريزند در ذيل اين روايتي نوراني از وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) رسيده است كه ما را اراده كرده يعني مصداق كاملش ماييم و اين هم از آياتي است كه سجدهاش مستحب است و وجود مبارك امام سجاد اين كار را ميكردند وقتي اين آيه را تلاوت ميفرمودند سجدهٴ تلاوتي كه مستحب است انجام ميدادند ميفرمايد منظور ماييم. صلوات الله و سلام خدا بر اينها حالا بقيه مطالب ـ انشاءالله ـ ميماند براي فردا.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . صحيفهٴ سجاديه, دعاي 13.
[2] . سورهٴ مائده, آيهٴ 35.
[3] . سورهٴ نور, آيهٴ 35.
[4] . سورهٴ نور, آيهٴ 36.
[5] . سورهٴ نور, آيهٴ 35.
[6] . سورهٴ نور, آيهٴ 35.
[7] . سورهٴ انعام, آيهٴ 99.
[8] . سورهٴ شرح, آيهٴ 4.
[9] . وسائل الشيعه, ج2, ص450.
[10] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 42.
[11] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 11.
[12] . سورهٴ زمر, آيهٴ 9.
[13] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 11.
[14] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص334.
[15] . سورهٴ مريم, آيهٴ 3.
[16] . سورهٴ حمد, آيات 7 و 8.
[17] . سورهٴ نساء, آيهٴ 69.
[18] . سورهٴ صافات, آيهٴ 77.