اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ﴿2﴾ إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً ﴿3﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً ﴿4﴾ وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً ﴿5﴾ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً ﴿6﴾
تاكنون روشن شد كه محتواي اين سوره بيان عناصر اصلي اعتقادي است يعني اصول دين, توحيد و وحي و نبوّت و ضمناً بيان خطوط كلي اخلاق و حقوق است اين محتواي سوره. غرض سوره تزكيه و تربيت ماست از راه اعتقاد به اين امور اولاً, تخلّق به مسائل اخلاقي اين امور ثانياً, عمل برابر احكام فقهي و حقوقي اين ثالثاً, زيرا جريان ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[1] در همهٴ سوَر قرآن كريم مطرح است منتها در سوَر مكّي «يعلّمهم اصول الدين» در سوَر مدني «يعلّمهم فروع الدين» مسئلهٴ نماز, مسئلهٴ روزه, مسئلهٴ خمس, مسئلهٴ زكات, مسئلهٴ جهاد, مسائل اخلاقي كفّارات و حقوقي ديگر اينها در سوَر مدني است در هر سورهاي جريان تعليم از يك سو, تزكيه از سوي ديگر مطرح است در اين سورهٴ مباركهٴ «مريم» هم تعليم مسائل اعتقادي و تخلّق و عمل به ايمان چون در پايان فرمود ما براي شما بشير و نذيريم آيهٴ 97 كه يكي مانده به پايان اين سوره است فرمود: ﴿فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ تبشير و انذار به دنبال آن تزكيه است يعني اگر باور نكرديد انذار, اگر باور كرديد تبشير اين هم يك مطلب. پس محتواي اين سوره مشخص است كه بر اساس محتواي اين سوره ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ سامان ميپذيرد, غرض اين سوره معيّن است كه بر اساس غرض اين سوره ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[2] سامان ميپذيرد.
اما مسئلهٴ اعتقاد, باور كه بعد از تعليم است در بحثهاي قبل اين نكته را داشتيم كه در منطق ملاحظه فرموديد كه قضيه را عقد ميگويند عقد يعني گِرهبستن بين موضوع و محمول اگر بين موضوع و محمول طبق برهان كسي گِره بست ميگويند اين قضيه براي او معلوم است اين شده عالِم اما عقيده كاري به علم ندارد علم دستگاه ديگري دارد, انديشه دستگاه ديگري دارد كارهاي حوزه و دانشگاه دستگاه ديگري دارد اينها كاملاً از ايمان جداياند ايمان, اعتقاد, تديّن عبارت از آن است كه عصارهٴ آن علم را انسان به جانِ خود گِره بزند اين ميشود عقيده, پس اگر كسي عالِم شد ممكن است عادل نباشد زيرا دستگاه انديشه كاملاً از دستگاه ايمان جداست مجاري ادراكي, تحقيقي, فهمي, برهاني جداست اين كار عقد است كه روابط موضوع و محمول را انسان سامان ميدهد اما عصارهٴ اين روابط را به جان خود گِره بزند اين را ميگويند عقيده اين كارِ علم نيست اين كارِ عقل نظري نيست اين كار عقل عملي است كه «عُبِد به الرحمٰن و اكتسب به الجنان»[3] بعضي اين را ندارند بعضي اين را دارند آنهايي كه دارند آنچه فهميدند به اين جانشان گِره ميزنند اين ميشود ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ آن ميشود ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾ قرآن براي اينكه اسرار عالَم را به ما بفهماند يك, كيفيت گِرهزدن اين محتوا را به جان ما بفهماند ما را بياموزاند دو, يعني ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ اين كارها را كرده. در جريان تعليم نمونه نميخواهد چون علم را انسان با برهان حل ميكند ادلّه اقامه ميشود محمول براي موضوع ثابت ميشود اما در تزكيه نمونه ذكر ميكنند لذا قصص انبيا كه ذكر ميشود ميگويد اينها مردان الهياند كه هم دانا شدند و هم دارا شدند اين خواجه عبدالله انصاري كه لطائفش زياد مانده, مناجاتهايش زياد مانده براي همين است كه اين دارايي را مقدّم بر دانايي ذكر كرده او ميگويد دانايي مهم نيست كه انسان دانا بشود چيزي را بداند دارايي مهم است كه علم را به جان خود گِره بزند كه بشود مال او در مناجاتهايش وقتي ملاحظه ميفرماييد عرض ميكند خدايا! دانايي خيلي دارند مرا دارا كن كه داراي علم باشم علم مال من باشد در اختيار من باشد نه اينكه در كنار ديوار باشد من پشت ديوار باشم اين ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[4] همين است. در بخش ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ الگو ذكر ميكند جريان انبيا را ذكر ميكند وجود مبارك زكريا, ابراهيم, ادريس, اسماعيل و مانند آن را ذكر ميكند ذكر اين انبيا سهم مؤثّري در بخش ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ دارد به ما هم در نماز گفتند هر روز بخوانيد كه ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾[5] اين ﴿أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ را چه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه قبلاً گذشت و چه در همين سورهٴ مباركهٴ «مريم» آيهٴ 58 به اين صورت بيان ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ﴾ اينها مُنعَمعليهماند ما در نماز عرض ميكنيم ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ خدايا! راه آنهايي را به ما نشان بده كه اينها مُنعَمعليهاند اينها همراه ما باشند ما همراه آنها باشيم در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه ﴿حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾[6] اينها همراهان خوبياند اگر مشكلي داشتيم مشكل ما را حل ميكنند اين طور نيست كه ما اردويي حركت كنيم كسي از ما باخبر نباشد كه انسان وقتي به همراه قافلهاي به نام قافلهٴ انبيا حركت ميكند هر جا مانده اينها دستگيري ميكنند اينكه فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت همين است اينها رفقاي خوبياند رفيقاند با رِفْقاند نه همراهاند هم راهاند, هم همراه ما با اين همراهي داريم همراهي ميكنيم آنكه گفت «مرا همراه و هم راه است يارم» همين است اين راهِ ماست صراط اينها راه ماست اينها همراهاند و هم راهِ ما هستند لذا رفيق خوبياند اگر در نماز در سورهٴ «فاتحةالكتاب» عرض ميكنيم ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾[7] در سورهٴ مباركهٴ «نساء» هم مُنعمعليهم را مشخص كردند در همين سورهٴ «مريم» هم منعمعليهم را مشخص كردند فرمودند در آيهٴ 58 همين سوره ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ﴾ بنابراين نقل قصص انبيا براي ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[8] است براي ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾ چه نقشي دارد حالا شما رديف بكنيد اقوال علما را آن براي كسي كه به دنبال مشهور است دنبالهرو يك عده است براي او بد نيست اما اگر كسي به دنبال برهان باشد حالا بر فرض خيليها گفته باشند آن هم مسائل عقلي, مسائل اعتقادي چه ده نفر بگويند چه نگويند اما جريان نقل انبيا براي آن ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ است كه حالا كه فهميدي راهيان اين راه ايناند, رهروان اين راه ايناند, رهپويان ايناند, مسافران اين راه ايناند با اينها همسفري اينها همسفران تو هستند اين باعث تبشير و انذار است از اينها مانده گرفتار ﴿الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ﴾[9] ميشود, گرفتار ﴿الضَّآ لِّينَ﴾ ميشوي بنابراين جريان تعليم و تزكيه در همهٴ سوَر هست منتها در بعضي از امور تعليم اصول و تزكيه, در بعضي از سوَر تعليم فروع و تزكيه.
بعد فرمود وجود مبارك زكريا فقر خود را تثبيت كرده است يعني با جملهٴ اسميه و او را مؤكّد كرده با «إنّ» اگر كسي با جملهٴ اسميه با تأكيد «إنّ» ضعف خود را ارائه كند معلوم ميشود ضعف او براي او بيّنالرشد است كه اين هيچ نيازي به گفتن نيست ﴿رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ﴾ هم جملهٴ اسميه است هم تأكيد. كلمهٴ «ربّ» گفتن «يا» را حذف كردن كسره را گذاشتن اين براي جذب عاطفه است خداي سبحان كه ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾[10] است وقتي انسان با صداي عجز و الحاح از يك سو, با كلمات عاطفه و مِهرانگيز از سوي ديگر خدا را بخواند اثر دارد درست است خدايِ شافي همان خداي منتقم است خداي مُحيي همان خداي مميت است ولي انسان براي شفاي مريض كه نميگويد «يا مميت, يا منتقم» ميگويد «يا شافي» كه تناسب داشته باشد با اين كار وگرنه محيي همان مميت است, شافي همان منتقم است و اگر چنين دعايي باشد يعني بنده خداي خود را از راه عاطفه و مِهر و محبّتي كه در او سراغ دارد از اين راه ميخواند گفتن ربّ حذف «يا» ذكر رب با كسره يك قِسم عاطفي است تكرار او آنچنان كه قبلاً گذشت عاطفهٴ ديگر, و نشاندن اين كلمه بين دو عنصر يك جمله از يك سو, خب بين مبتدا و خبر بگويد ربّ, بين دو مفعول جعل بگويد ربّ اين معلوم ميشود اين نشانهٴ اهميت است ديگر نميگذارد اصلاً كلام تمام بشود بعد بگويد «ربّ» ﴿وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً﴾ اصلاً صبر نميكند كه خبر اين «كان» بيايد اين نشانهٴ عاطفه است ديگر براي جذب عاطفه است اينكه عرض ميكند ﴿وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً﴾ نظم طبيعي اين است كه عرض كند «و لم أكن بدعائك شقيّاً ربّ» يعني «يا ربّ» يا اول بگويد يا آخر بگويد وسط كلام بين مبتدا و خبر يا بين اسم و خبر بگويد ربّ اين براي آن است كه اين سراسميه است ربوبيّت خدايش را ميخواهد. در بخش بعدي بين دو مفعول جَعل كلمهٴ ربّ را ذكر ميكند همين است ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾ آن مفعول اول جعل, اين مفعول دوم جعل بين آن مفعول اول و مفعول دوم ربّ را ذكر ميكند اين نشانهٴ آن است كه اين سراسيمه به دنبال ربوبيّت خداست اين ادبِ خاصّ وجود مبارك زكرياست در كيفيت جذب مِهر الهي.
مطلب ديگر اينكه چه انگيزهاي داشت حالا او از اينجا معلوم ميشود آن خطبهٴ نوراني صديقهٴ كبرا(سلام الله عليها) كه به اين آيه استدلال كرده كه انبيا ارث ميگذارند انبيا ارث ميبرند اينچنين نيست كه پدرم كه پيامبر بود ارث نگذارد وقتي ارث گذاشت تنها وارثش منم و فدك براي من است اگر نِحله را قبول نكرديد بايد ميراث را قبول بكنيد به همين آيات استدلال كرده آنها گفتند «انبياء» «لا يورّثون» الآن شما در كشّاف نگاه ميكنيد ميگويد اين ارث, ارث نبوّت است امام رازي هم كه اصلاً معركهگير اين صحنههاست كه گفتند كه ميراث در اينجا ميراث نبوّت است حالا شواهد قرآني بايد اقامه بشود كه منظور ميراث مال است و اينها ارث ميگذارند منتها حالا دنياطلب نيستند مال فراوان نميگذارند و مانند آن.
از تحليل انگيزهٴ فرزندخواهي وجود مبارك زكريا معلوم ميشود كه او چه وارثي طلب ميكرد اولاً انبيا اگر سؤالي دارند خواستهاي دارند اينچنين نيست كه هر وقت دهن باز كنند زبان باز كنند چيزي را بخواهند كساني كه تربيتشدهٴ الهياند بدون اذن الهي و فرصت مناسب حتي دعا هم نميكنند دعاي به معناي خواستن نه خواندن دعاي به معني خواندن را هميشه دارند اين دعاي سحر ميبينيد اول تا آخرش نور است همهاش خدا هست و اسماي خدا, خدا هست و صفات خدا, خدا هست و افعال خدا اين دعاي نوراني سحر. خب, دعا يعني خواندن اين عبادت است هميشه دارد اما خواستن, پيشنهاد بدهند, چه چيزي بخواهند يك فرصت مناسبي ميطلبد در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» هست كه فرشتگان الهي ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[11] بدون اذن خدا كاري نميكنند حرفي نميزنند اين در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» دربارهٴ ملائكه همين تعبير در زيارت نوراني «جامعه كبيره» دربارهٴ ائمه(عليهم السلام) است شما وقتي به زيارت جامعه نگاه ميكنيد ميبينيد مشابه اين جملهاي كه در سورهٴ «انبياء» است دربارهٴ اهل بيت هم هست كه اينها هم ﴿عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ اين مقام است اينها چه موقع بخواهند, چه چيزي بخواهند, چطور بخواهند, چه چيزي بخواهند اينها بايد مسبوق به اذن الهي باشد وقتي هم كه اذن پيدا كردند درخواست ميكنند اين يك مطلب وجود مبارك زكريا هم از همين قبيل است اينها جزء انبياي الهياند تا مصلحت نباشد نميخواهند درست است فرزندداشتن چيز خوبي است ولي تاكنون در سنّ پيري وجود مبارك زكريا فرزندي نخواست يعني چنين دعايي نكرد انگيزهٴ درخواست دعا در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بود كه آن آيهاش قبلاً خوانده شد وقتي وجود مبارك مريم را ديد كه ﴿كُلَّمَا دَخَلَ﴾ آيهٴ 37 و 38 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين بود ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ٭ هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ﴾ وقتي ديد چنين فرزندي هم در عالَم هست از اينجا گفت خب چه خوب است كه ما هم چنين بچّهاي داشته باشيم اين معلوم ميشود به دنبال فرزندي مثل مريم است نه به دنبال اين است كه خدا سلسلهٴ انبيا را قطع نكند اينكه عرض ميكند كه ﴿وَلِيّاً ٭ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾ يعني فرزند كه وارث من بشود ﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ پس انگيزهٴ دعاي او مشخص است كه او فرزند ميخواهد.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اينچنين نيست كه هر وقتي به هر كسي هر چيزي بخواهد بدهند تا خداي سبحان برابر حكمتش مصلحت نداند اذن نميدهد دربارهٴ ملائكه هست كه ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[12] اين در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» دربارهٴ ملائكه.
پرسش:...
پاسخ: اين ديگر برابر مصلحت الهي است چون در همين خود حضرت مريم(سلام الله عليها) فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ﴾ اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفهٴ سجاديه اين است كه «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»[13] تفسير قرآن به روايات تنها اين نيست كه در نورالثقلين ببينيم چه هست در تفسير برهان ببينيم چه هست يعني گوشهاي از تفسير قرآن به روايات است در ادعيه مطالب زياد هست در زيارات مطالب زياد هست در خُطَب اينها مطالب زياد هست كه به عنوان تفسير آيه ذكر نشده اما ميشود كاملاً از آن استفاده كرد اين بيان لطيف حضرت مريم(سلام الله عليها) كه ﴿إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾[14] آن بيان نوراني امام سجاد در صحيفه اين است كه خدايا! هيچ وسيلهاي حكمت تو را تغيير نميدهد درست است تو فرمودي ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[15] درست است كه ولايت وسيله است, نماز وسيله است ﴿اسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[16] ولي ما هر توسّلي داشته باشيم بخواهيم مسير حكمتت را عوض بكنيم كه ـ معاذ الله ـ تو كاري بكني كه مصلحت نباشد و حكيمانه نباشد اين كار را نميكني حكمت الهي هم ﴿عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ﴾ كسي نميداند كه البته ممكن است اسرار خاصّش را به اولياي الهي بفهماند بنابراين چه موقع اجازه ميدهد, چطور اجازه ميدهد, به چه كسي اجازه ميدهد ﴿مَن يَشَاءُ﴾ است و هيچ وسيلهاي هم حكمت او را تغيير نميدهد لذا بهتر اين است كه ما در دعا خير را بخواهيم پيشنهاد ندهيم كه خدايا به من اين بده يا آن بده آنهايي كه به اوج رسيدند از خدا غير خدا را نميخواهند آنها هميشه خواندن دارند نه خواستن شما ميبينيد در شرح حال دعاهاي امام صادق(سلام الله عليه) هست كه وقتي حضرت نيازي داشت و با ذات اقدس الهي گفتگو ميكرد مناجات داشت, منادات داشت, دعا ميكرد «يا ربّ, يا ربّ» ميگفت وقتي جواب الهي را شنيد حضرت فرمود شنيدن جواب خدا و لذّت ياد و نام و كلام او از ذهنم بُرد كه من چه خواستم اين يك سهوِ ممدوح است اين يك نسيان محمود است اين نسيان مذموم نيست براي اينكه مطابق ادب هم هست يك وقت است كسي هوس كرده كه وقتي خدمت امام هفتم رسيد مثلاً آنجا ميوهاي آوردند از آن خرما استفاده كند ولي وقتي به زيارت حضرت رسيد جمال حضرت را زيارت كرد اصلاً يادش رفته كه چه ميخواست بخورد اين يك يادرفتنِ ممدوح و محمود است بنابراين حضرت ميفرمايد اصلاً من يادم رفت كه چه چيزي ميخواستم بگويم آنها در آن مرحله هستند كه براي آنها خود دعاي من يعني خواندن عبادت است نه خواستن لذا چه موقع ميخواهند چطور ميخواهند اين بر اساس ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[17] مشخص است ولي طبق آيهٴ 57 و 58 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» انگيزهٴ اين دعا مشخص است كه او فرزند صالح ميخواست اينها مثل زمخشري مثل امام رازي اينها ميگويند كه وجود مبارك زكريا پيامبر بعدي ميخواهد يعني كسي باشد كه پيامبر باشد كه از من نبوّت را ارث ببرد اولاً نبوّت ارثي نيست نبوّت بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[18] به افاضه و عنايت الهي است كسي نبوّت را از پدرش ارث نميبرد كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ و ثانياً اگر منظور وجود مبارك زكريا نبوّت بود و منظور از اين ارث, ارث نبوّتي بود ديگر بعدها نميفرمود: ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾ خب شما اول از خدا پيامبر خواستي بعد عرض ميكني خدايا او را رضيّ قرار بده يعني مرضيّالمذهب قرار بده اگر هم كسي توهّم تكرار كند توهّم تأييد كند اين تأكيد يا بايد معادل باشد يا برتر اگر بگويند كه اين نبيّ را اولواالعزم بكن يا به اين نبي شريعت بده يا به اين نبي كتاب بده كه بين شريعت و كتاب فرق است اينها تأكيد است اما بگويد اين نبيّ را آدم خوب بكن اين تأكيد نيست ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾ را بعد از اينكه عرض كرد ﴿وَلِيّاً ٭ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾ ذكر كرد اينها همه آن انگيزهٴ اوّلي اين دعاي وسطي اين دعاي سومي آخري كه ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾ اينها همه نشان ميدهد كه وجود مبارك زكريا از ذات اقدس الهي يك فرزند صالح طلب كرد.
پرسش: حاج آقا شاهده حضرت مريم را شاهد گرفتيم حضرت مريم كه انسان معمولي نبود كه.
پاسخ: مريم بالأخره داراي كرامت بود ديگر يعني در آيهٴ 37 اين طور بود زكريا(سلام الله عليه) هر وقت وارد ميشد ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ نزد مريم يك روزي خاصّي ميديد به مريم فرمود: ﴿أَنَّي لَكِ هذَا﴾[19] اين روزي از كجاست اين ميوهٴ غير فصل از كجاست يا اين ميوه از اين اطرافي كه درهاي مسجد همه بسته است از كجاست چه كسي آورده؟ خود اين ميوه, ميوهٴ اين فصل نيست همهٴ درها بسته است ورود ممنوع است چه كسي آورده اين ميوه را؟
پرسش: حاج آقا حضرت زهرا(سلام الله عليها) كه.
پاسخ: خب آنكه بالاتر است كه.
پرسش: از خاندان نبوّت بود.
پاسخ: آنكه مرحلهٴ بالاتر از حضرت مريم(سلام الله عليها) را دارد كه.
پرسش: نه, كشّاف گفته كه حضرت زهرا(سلام الله عليها) رفت نزد خليفه دوم.
پاسخ: بله, ولي اين جريان مريم(سلام الله عليها) را كسي انكار نميكند از آنها چون صريح قرآن است ولي ميگويند زكريا اينكه گفت ﴿وَلِيّاً ٭ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾ يعني خدايا! پيامبري از خاندان ما مبعوث بكن.
پرسش: اتفاقاً حضرت مريم شاهد قويّاي ميـواند باشد كه اهل كرامت بود.
پاسخ: نبيّ نبود كه, كرامت بود ايشان هم همين طور ميخواست يك فرزند كريم ميخواست كه داراي كرامت باشد, همين.
﴿أَنَّي لَكِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ بعد دارد ﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا﴾[20] خب منشأ پيدايش انگيزهٴ وجود مبارك زكريا مشاهدهٴ مريم(سلام الله عليها) بود اين هم از خدا خواست چنين فرزندي داشته باشد ديگر سخن از نبوّت نبود سخن از ميراث نبوّت نبود و ميراث هم لغتاً و عرفاً همين ميراث مال است ديگر آنچه در قرآن كريم از ارث و ميراث و مورّث و يورِث و يورَث و همهٴ اينها ذكر شد مسائل مالي است ديگر ما جايي نداريم در قرآن كريم كه سخن از ميراث باشد و ارث نبوّت معيار باشد آخر بالأخره شاهدي بايد باشد نعم, ممكن است ميراث را انسان دربارهٴ امور معنوي به كار ببرد ولي بالأخره قرينه ميخواهد ديگر شما يك نمونه در قرآن كريم نداريد كه اين واژهٴ ارث با مشتقّاتش در ارث معنوي به كار برده بشود يا وارث هست يا يَرِث هست يا يورَث هست يا يَرثه هست, وارثان هستند امثال ذلك همهاش در مسائل مالي است.
پرسش: اطلاق مجازي كه اشكال ندارد.
پاسخ: با قرينه اشكال ندارد بيقرينه بالأخره اصالةالحقيقه مُحكَّم است ديگر ممكن است ميراث به معناي نبوّت, ولايت, علم و مانند آن باشد اما معالقرينه وگرنه اصالةالحقيقه محكّم است ديگر.
پرسش: استاد حضرت زكريا از اينكه دين به خطر بيفتد ميترسيد وگرنه از انفال نميترسيد.
پاسخ: خب اگر از دين ميترسي بايد ساليان متمادي بخواهد چطور حالا وقتي مريم را ديد ميخواهد.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب, حالا وقتي كه خودش هم گفت آن عيال من در دوران جواني عقيم است اين بايد از ذات اقدس الهي هميشه ادامهٴ نبوّت را طلب بكند حالا سنّ پيري درخواست احساس خطر كرده! اگر احساس خطر كرده آن وقت بايد كه به فكر اين باشد كه سلسلهٴ انبيا قطع نشود.
پرسش:...
پاسخ: چرا, اين چرا خانوادهٴ من بايد به دست فرزند صالح من مثل پسري يا دختري مثل مريم كه اين چراغ من روشن باشد كه نام من محفوظ باشد ما كه نميخواهيم بپوسيم كه داشتن فرزند صالح و روشن بودن چراغ از بهترين بركت عمر آدم است تا بچه زنده است انسان در «ولد صالح يدعو له»[21] چه نعمتي بهتر از اين!
پرسش:...
پاسخ: بالأخره به آن مقام رسيد خدا به او داد و يحياي شهيد الآن ما ميگوييم يحياي زاهد, يحياي شهيد به هر وسيلهاي بود قرّةالعين بود براي زكريا و شد.
پرسش:...
پاسخ: چرا, آن مسئلهٴ ديگر است كه حالا تا چه موقع مُرد آن را بايد تاريخ ثابت كند غرض اين است كه وجود مبارك زكريا اگر به اين فكر بود كه نبوّت ادامه پيدا كند بايد ساليان قبل به اين فكر بود اما با مشاهدهٴ مريم از خداي سبحان تصريح كرد ﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً﴾[22] سخن از انبياي بعدي نيست خب اگر صريح قرآن اين است كه او ذريّه ميخواهد ما بگوييم او مثلاً سلسله نبوّت را ميخواهد اراده كند اما اينكه احياناً گفته ميشود وجود مبارك زكريا از كجا فهميد كه همسر او عاقِر بود علم كه آن وقت پيشرفت نكرده بسياري از علوم آن وقت بود و الآن نيست اين جنگهاي جهاني كه همين مستكبران تحميل كردند بسياري از كتابخانهها را سوزاندند بسياري از علما را از بين بردند خيلي از مطالبي كه تازه الفباي او دارد كشف ميشود در قبل بود كتاب نوشتند همين جريان شبيهسازي كه تازگي الفبايش شروع شده در بحثهاي سالهاي قبل هم يك وقت اين قصّه را به عرضتان رسانديم مرحوم ابنسينا در پايان اشارات و تنبيهات قصّه سلامان و ابسال را ذكر ميكند يك, خواجه طوسي(رضوان الله عليه) مرحوم خواجه نصير در شرح او ميگويد آن وقتي كه من شرح كردم به متن فرمايش ابنسينا آشنا نشدم دو, بعد از بيست سال كه اين متن اشارات و تنبيهات او را شرح كردم به اين قصّه رسيدم سه, آن قصّهٴ سلامان و ابسال داستانش اين است براي اينكه فرزندي از غير رَحِم به دنيا بيايد نطفه را گرفتند در شيشهاي گذاشتند با هواي گرم با حرارت خاص و فرزندي از آن راه به در آمده چه زماني اين را قبل از هزار سال مرحوم بوعلي نقل ميكند براي چند قرن قبل حالا براي دو هزار سال قبل است, سه هزار سال قبل است, چهار هزار سال قبل است اين بشر بود كه جنگهاي اول و دوم و سوم پشت سر هم الآن چه آثار فراواني در بغداد بود كتابخانههاي عميق بود نُسخ خطّي بود همه خاكستر شد آن جنگهايي كه صليبي و غير صليبي كتابها خاكستر شد خيلي از علوم است كه به آن روز كه بلوغ رسيده امروز تازه الفبايش دارد شروع ميشود بنابراين نميشود گفت آن وقت جريان عاقِر بودن و نازا بودن را بشر كجا فهميده است البته وجود مبارك زكريا ممكن است استثنايي بداند ولي اينچنين نيست كه علمها تازه پيدا شده باشد بقيه سؤالها انشاءالله براي فردا.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[2] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[3] . الكافي, ج1, ص11.
[4] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[5] . سورهٴ فاتحةالكتاب, آيهٴ 7.
[6] . سورهٴ نساء, آيهٴ 69.
[7] . سورهٴ فاتحةالكتاب, آيهٴ 7.
[8] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[9] . سورهٴ فاتحةالكتاب, آيهٴ 7.
[10] . سورهٴ توبه, آيهٴ 128.
[11] . سورهٴ انبياء, آيات 26 و 27.
[12] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 27.
[13] . صحيفهٴ سجاديه, دعاي 13.
[14] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 37.
[15] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 35.
[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 45.
[17] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 27.
[18] . سورهٴ انعام, آيهٴ 124.
[19] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 37.
[20] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 38.
[21] . الكافي, ج7, ص56.
[22] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 38.