اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لِلّهِ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۱۲۰)﴾
خلاصه مباحث گذشته
بحث درباره ادب انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) بود كه بخشي از اين ادب، درباره نيايشهاي انبيا و خضوع انبيا درباره ذات اقدس الهي است كه عبادتهاي آنها هم در همين بخش است. بخشي مربوط به كيفيت ابلاغ پيام و رسالت آنهاست به مردم، بخشي هم مربوط به محاوره و نحوه برخورد با مردم است، بخشي هم مربوط به رعايت ادب در احتجاجات و استدلالهاي آنهاست و بخشي هم مربوط به القاي اين فاصلههاي طبقاتي و مانند آن است، بخشي هم مربوط به كيفيت سير و سلوك است كه اين بخش سير و سلوك خيلي مهم است. در مسئله سير و سلوك در همه ابعاد، آنها سعي ميكنند اول از قبيح به حسن شاگردانشان و همراهانشان را منتقل كنند بعد به حسن كه رسيدند از حسن به احسن منتقل كنند، چه اينكه در مسئله حق و باطل هم سعي ميكنند پيروانشان را از باطل به حق منتقل كنند وقتي به وادي حق رسيدند حق هم چون مراتبي دارد؛ از مرتبه ضعيف به مرتبه وسطا و از مرتبه وسطا به مرتبه عليا منتقل كند، صدق و كذب هم اينچنين است. در همه مراتب اخلاقي كه به سير و سلوك يك سالك وابسته است سعي ميكنند دست سالكان را بگيرند؛ اول از غي و ضلالت به رشد و هدايت برسانند، آنگاه در مسير رشد، اينها را كامل كنند.
تبيين مراتب اخلاقي يک سالک از نگاه آيات
اين راه را ذات اقدس الهي با آيات فراواني تبيين كرده، فرمود: ﴿إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً﴾،[1] ﴿وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ﴾[2] و مانند آن. بعد از اينكه مردم از نجد باطل به نجد حق آمدند از سبيل باطل به سبيل حق آمدند حالا كه در مسير هستند اين راه را با سرعت طي كنند، با سبقت طي كنند و هر مرحله بالايي را كه اينها در نظر بگيرند نسبت به مرحله پايين احسن است.
توضيح دو بيان درباره سالکان در صراط مستقيم
وقتي اينها در صراط مستقيم آمدند بكوشند كه آن مرحله بالاتر را طي كنند اين قسمت با دو بيان حل ميشود يكي اينكه فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛[3] فرمود آن گروهي از بندگانم را كه اهل نظر و فكرند بشارت بده كه اينها مكتبهاي گوناگون و انظار مختلف و آراي متشتت را بررسي ميكنند، آنچه احسن است ميگيرند. در اينجا احسن، أفعل تعيين است نه أفعل تفضيل يعني در بين مكاتب گوناگون، آنچه حق است و صدق است و حسن آن را ميگيرند، آنچه باطل است و كذب است و قبيح او را رها ميكنند، اينجا «أحسن» أفعل تعيين است نه تفضيل. وقتي وارد حسن و صدق و حق شدند آنگاه مراحل برتر را سعي ميكنند طي كنند آنگاه در همين محدوده اقوال گوناگون آراي گوناگون، دستورات گوناگون را مطالعه ميكنند بهترينش را برميگزينند اين ديگر احسن، احسن تفضيلي است نه تعييني يعني انسان وقتي وارد محدوده، حق شد اين محدوده بعضي از برنامههايش مهم است بعضي اهم سعي ميكنند آن برنامه اهم را بپذيرند پس اين احسن در اين مقطع ميشود احسن تفضيلي نه تعييني؛ مثلاً قرآن كريم راهنمايي ميكند، ميفرمايد كه شما اسلام را با مكاتب ديگر بسنجيد ببينيد ﴿إِنّا أَوْ إِيّاكُمْ لَعَلي هُدًي أَوْ في ضَلالٍ مُبينٍ﴾؛[4] اگر براي شما روشن شد كه اسلام حق است اسلام را بپذيريد، اين ميشود افعل تعييني ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ بعد وقتي محدوده اسلام را داريد طي ميكنيد بدانيد اسلام يك عدلي دارد و احساني؛ شما در درجه اول بايد عادل باشيد چون ظلم حرام است وقتي عادل شديد بكوشيد بالاتر از عدل كه احسان است آن را طي كنيد ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي﴾ يك دستور كلي ميدهد كه ميفرمايد: ﴿فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اين دستور كلي را در بخشهاي ديگر باز ميكند ميفرمايد: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ﴾؛[5] با اينكه آنچه از طرف ذات اقدس الهي نازل شده است حسن است چون آنچه نازل شده است حق است و حق حسن ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾[6] باطل كه نازل نميشود، قبيح و كذب كه نازل نميشود صدق و حق و عدل و حسن نازل ميشود ولي آنچه كه نازل شده است بعضيها حسن است بعضيها احسن شما بكوشيد آن احسن را بگيريد ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ﴾.
پاداش دادن خداوند بر اساس احسن
اگر اينچنين بوديد كه بناي شما بر اين بود كه بهترين را برگزينيد خدا هم در قيامت تمام اعمال شما را بر اساس آن احسن پاداش ميدهد؛ اگر كسي بناي او بر اين بود كه آن احسن را انتخاب بكند حالا گاهي ميكرد گاهي موفق نميشد، همه كارهاي او را ذات اقدس الهي بر اساس آن احسن انتخاب ميكند؛ مثلاً يك باغداري سعي كرد كه تمام ميوههايش سالم و شاداب و درشت و بيآفت باشد سعي ميكرد و هر چه هم كه در اين باغش به عنوان احسن بود آنها را در راه خدا داد، بعد مقداري هم كه غير احسن بود آنها را هم سعي كرد در راه خدا مصرف بكند. ذات اقدس الهي پاداشي كه به اين شخص در برابر همه كارهاي او ميدهد اين است كه همه كارهاي او را برابر با آن احسن حساب ميكند. اينها كه دارد كه اجرشان ﴿بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾[7] يكي به اين است كه آنها هر كاري كه كردند خدا احسن از آن را جزا ميدهد بر اساس ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها﴾[8] يا ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[9] و مانند آن گاهي نه، احسن آن كارها را خدا پاداش ميدهد اگر كسي بناي او بر اين بود كه بهترين را انتخاب كند در راه خدا اعطا كند، در بعضي از امور اگر موفق نشد غير بهتر را داد خدا همه كارهاي او را برابر با احسن حساب ميكند.
معرفي آوردنده احسن الاقوال
آن جايي كه ميفرمايد: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[10] صغراي اين قياس را در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» مشخص كرد: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ﴾،[11] پس احسن الاقوال مشخص شد كه قول كيست در سوره «زمر» فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ در آيه 33 سوره «فصلت» فرمود احسن الاقوال، قول پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است؛ احسن قولاً اين است: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ﴾.
دليل احسن قول بودن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
چرا احسن قولاً پيغمبر است براي اينكه فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَي اللّهِ عَلي بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني﴾ خب پس يك اصل كلي اين است كه ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اصل ديگر كه به منزله صغراي آن قياس است احسن الاقوال را مشخص كرد؛ آن كسي كه هم علماً و هم عملاً در مسير باشد و صغراي اين صغرا را كه تطبيق خارجي است آن را هم مشخص كرد كه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود بگو ﴿أَدْعُوا إِلَي اللّهِ عَلي بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني﴾.
خب در سورهٴ مباركهٴ «زمر» آيه 55 فرمود: ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ اين يعني چه؟ با اينكه هر چه كه نازل شده است حق است و حق، حسن است چون ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾ فرمود حالا كه مسلمانيد و مؤمنايد و تابع حقايد، بكوشيد كه از مرحله ضعيف و متوسط به مرحله كامل برسيد ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ﴾ همهاش خوب است همهاش حسن است؛ ولي شما در بين اين خوبها آن خوبترش را بگيريد خدا عدل را واجب كرده احسان را مستحب كرده كه بالاتر از عدل است شما احسان را بگيريد انتقام را جايز دانسته، عفو را جايز دانسته عفو بالاتر از انتقام است [شما] عفو را بگيريد. در پايان سورهٴ مباركهٴ «نحل» اينچنين بيان كرد؛ در سورهٴ مباركهٴ «نحل» پايانش آيه 126 اين است فرمود اگر كسي به شما ستم كرده است شما ميخواهيد در عقب آن ظلم او پاداش بدهيد كه اين را ميگويند عقوبت چون در عقب كار او ميآيد مجازيد؛ اما ﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ﴾؛ تعدي نكنيد چون عدل است نظير اين آيه ﴿مَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ﴾[12] اما بالاتر از انتقام، عفو است لذا فرمود: ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرينَ﴾.
علت بالاتر بودن احسان از عدل
اگر در سوره «نحل» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ﴾[13] احسان بالاتر از عدل است، پس ﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ﴾،[14] آنگاه ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[15] معناي خاص خود را پيدا ميكند كه احسن از انتقام، عفو است احسن از اعتداي مماثل، عفو است و مانند آن.
تبيين درجات در صراط مستقيم
پرسش: ...
پاسخ: بله اين مرحله دوم است. در مرحله اول، انسان مكتبهاي گوناگون را بررسي ميكند باطل را رها ميكند حق را ميگيرد قبيح را رها ميكند حسن را ميگيرد، كذب را رها ميكند صدق را ميگيرد ميشود موحد و مسلمان و مؤمن حالا كه موحد و مسلمان و مؤمن شد در مسير قرار گرفت، دستور ميدهد: ﴿سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ﴾، ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ﴾؛ سرعت بگيريد سبقت بگيريد خب سرعت بگيريد سبقت بگيريد معلوم ميشود صراط مستقيم درجاتي دارد ديگر. درجاتش هم اين است، فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾ كه اين عدل، واجب است ﴿وَ اْلإِحْسانِ﴾ كه اين احسان، مستحب است.
پرسش: ...
پاسخ: خب نه اگر بنا شد شما بر عدل رفتار بكنيد خدا هم بر عدل رفتار ميكند در حالي كه ما در دعاها ميگوييم: «الهي عاملنا بفضلك ولا تُعامِلنا بعدلك»؛ با عدل رفتار بكند كه ما در زحمتيم با فضل رفتار بكند ما مشكلي نداريم حالا هر كدام ما در كارهايمان بررسي بكنيم معلوم ميشود كه اگر خدا با عدل رفتار كند بر ما چه خواهد كرد كمتر كاري است كه يك پسوند من و ما در آن نباشد اينكه در بعضي از روايات دارد اگر كسي گفت «لا اله الا الله» بهشت ميرود كار بسيار سختي است «لا اله الا الله»؛ غالب كارهاي ما اين است كه «لا اله الا الله و انا و قومي و عشيرتي و قبيلتي و درسي و بحثي» غالب اين است خب چطور اگر كار خير را زيد دارد انجام ميدهد ما انجام نميدهيم حمايتش نميكنيم معلوم ميشود مشكل داريم ديگر. اين مشكل را بايد جدي گرفت و بعضي از نصوص مطلق است كه «مَن قال لا اله الا الله دَخَل الجنة»،[16] نه اليوم بگويد اگر فردا توانست بگويد وارد بهشت ميشود خب اين باري كه ما به دوش بستيم نميگذارد انسان بگويد «لا اله الا الله» خيلي شما در بين هزارها انسان پاك بايد يك اوحدي پيدا بكني كه براي او فرق نكند كار را او انجام بدهد يا ديگري.
مضموم بودن عدل با تقوا
پرسش: ...
پاسخ: بله خب، او بالاتر اين را دارد؛ او بالاتر اين را دارد چون اين عدل براي اين است كه او [به] تقوا برسد، تقوا مقام نيست تقوا با همه اينها هست؛ تقوا با ايمان هست با عدل هست با جهاد هست با زكات هست با صلات هست با دعا هست. فرمود عدالت كنيد كه به آن تقوا نزديك بشويد و اگر كسي با تقوا بود و هيچ مشكلي نداشت و اين كار را براي خدا انجام داد، آنگاه ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ غَيْرَ بَعيدٍ﴾.[17] فرمود نه تنها آماده است نزديك هم هست دم دست اوست؛ همين كه مرد پايش در بهشت است هم آماده است هم نزديك است: ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ غَيْرَ بَعيدٍ﴾ اين تأكيد اوست.
فلسفه تسبيحگوي سنگريزهها به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
خب حالا يكي از بهترين راهها براي اينكه مشكل ما را حل كند اين است كه بياني مرحوم ميرداماد و ساير بزرگان اهل حكمت دارند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه صداي تسبيح سنگريزه را به گوش آن شخص اسماع كرده است معجزه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين نبود كه سنگريزه را تسبيحگوي حق بكند چون همه تسبيحگوي حقاند معجزه در اين بود كه آن ناشنوايي افراد و آن شخص را به شنوايي تبديل ميكند؛ آن حجاب را از گوشش برميدارد بقيه مسئله حل است اين ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ كه ذات اقدس الهي دارد و ﴿قالُوا بَلي﴾[18] از نهان و نهاد ما برخاست، الآن با اين اميال و غرائز و اغراض و اينها آن دفن شد، اين «و يثيروا لهم دفائن العقول»[19] يكي از لطايف و معانياش اين است كه اينها حجابها را كنار ميزنند وقتي كنار زدند انسان معبود خود را ميبيند، ديگر مشكلي ندارد اين «اعدايٰ عدوِّك نفسُك التي بين جَنْبَيْك»[20] اين را رها ميكند اين مزاحمش نيست خب حالا از اينجا وارد بحث بعدي ميشويم به عنوان ادب انبيا در مسائل اجتماعي.
ادب انبيا در مسائل اجتماعي
بحثهايي كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) نقل كردند يك بحث مربوط به قرآني است يك بحث مربوط به روايات آن را هم حتماً ملاحظه بفرماييد چون آن را ديگر نميخوانيم. رواياتي كه ادب پيغمبر را سير و سلوك پيغمبر را سنت و سيرت حضرت را نقل كرده است؛ با مردم چطور رفتار ميكرد هر وقت مينشست رو به قبله مينشست ادب شخصي او چه بود ادب اجتماعي او چه بود او براي همه اشياء حرمت قائل بود، او يك حساب ديگري داشت؛ همه را احترام ميكرد براي همه نام قائل بود براي همه شخصيت قائل بود، چيزي را بد نميدانست چيزي را تحقير نميكرد. اين را در بحثهاي روايي حتماً ملاحظه بفرماييد اين را شايد نخوانيم باز؛ اما عمده بحث تفسيري است. در بحث تفسيري كه اينها «و يثيروا لهم دفائن العقول» تا آدم نفهمد مريض است به سراغ طبيب نميرود، خب چه وقت ميفهمد مريض است آدم خوابيده كه درد را احساس نميكند آدم مخمور و مست هم كه درد را احساس نميكند يك وقت هم درد انسان را از پا درميآورد. كار انبيا اين است كه آدم را بيدار بكنند آدم كه بيدار شد ميفهمد درد دارد، وقتي درد داشت به سراغ طبيب ميرود. اينها كه فرمود: «يا ايها الانسان ... أم ليس مِن نومَتِك يَقَظَةٌ»[21] اين در بيان نوراني حضرت امير هست، آدم را بيدار ميكنند وقتي اين آدم بيدار شد ميفهمد مريض است درد دارد؛ وقتي كه فهميد درد دارد به سراغ طبيب ميرود يا مست است وقتي هوشيار شد ميفهمد درد دارد؛ حالا يا سكر مقام است يا سكر جواني است اينها در روايات هست كه سكر چندين قسم دارد؛ سكر پست و مقام و ميز است، سكر منصب و مال و جاه است، سكر جواني و غرور جواني است و مانند آن، اين «يثيروا لهم دفائن العقول» يكياش اين است.
بيان مايه و مزاحم فخربودن در خطبه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
فرمود آنچه مايه فخر است او را بيان كرد آنچه كه مزاحم فخر است آن را هم بيان كرد در خطبه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي كه مكه را فتح كرد و آن خطبه رسمي را خواند فرمود كلاً نظام برگشت. «انّ الله قد اذهبَ عنكم نَخوةَ الجاهلية»؛[22] فرمود آن تفاخر جاهليت كلاً رخت بربست ديگر حالا عوض شد دو امتياز گاهي انسان قائل است يك وقت امتياز شخصي؛ ميگويد من اعلمام، من مثلاً يا متمكنترم يا قدرتمندترم، كمالات جسمي يا روحي براي خود قائل است اينها را برتر ميداند يا به قوم و قبيله و عشيرهاي وابسته است كه از اصالتي برخوردار بودند به اين مناسبت خود را برتر ميداند ميگويد قبيله من برتر است اسلام يعني وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم آن امتيازات فردي را ابطال كرد هم اين امتيازات قومي و قبيلهاي و نژادي را امتيازات فردي را در آن خطبه معروف كه «لا فضلَ لعربيٍّ علي عجميٍّ»؛[23] هيچ كسي بر ديگري برتري ندارد امتيازات قومي و نژادي را هم آيه مباركه سوره «حجرات» مشخص كرد كه ﴿يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ﴾؛[24] فرمود اين قبيله قبيله كردنها شعبه شعبه كردنها اينها يك شناسنامه طبيعي است؛ براي هر كسي شناسنامه بياورند خب سخت است ديگر، مخصوصاً آن روز. فرمود يكي فلان قبيله است يكي فلان قبيله است يكي فلان قبيله است براي اينكه يكديگر را بشناسيد همين! شهري يا روستايي بودن براي شناخت است، حجازي و غير حجازي بودن براي شناخت است قريشي و غير قريشي بودن براي شناخت است همين ﴿لِتَعارَفُوا﴾؛ براي اينكه يكديگر را بشناسيد شناسنامه كه ديگر مايه فخر نيست؛ اين ابطال اصول جاهلي، چه كهن چه نو مطلب ديگر بيان اصول ارزشي است فرمود اصول ارزشي اين است كه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ﴾ نه «إنّ اكرمكم عند الله اعلمكم» ممكن است اين غرور بياورد؛ اما تقوا كه غرور نميآورد كه تقوا آن است كه انسان را پياده كند خب آنكه خداي ناكرده بخواهد متكبر باشد كه باتقوا نيست. فرمود آنكه متواضع است نزد خدا اكرم است خب تواضع فروتني ميآورد ديگر اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ خواست از همين متواضع بودن سوء استفاده كند بگويد حالا كه من متواضعام نزد خدا اكرمم اين همان جا سقوط ميكند.
دليل قرابت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به افراد فقير
آنچه مايه ارزش است آدم را فروتن ميكند نه فرومايه، آنچه مايه ارزش نيست آنها را القا كرده خب نه به عنوان يك اصل كلي تئوري كه در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» آمده است كه: ﴿يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ﴾ بلكه به پيغمبر اسلام و ساير انبياي الهي(عليهم السلام) موردي تك تك اينها را دستور داد با فقرا باش! به فكر اغنيا نباش [و] با اين محرومين باشى براي اينكه دل شكسته به خدا نزديكتر است در تعبيرات ديگر به ما آموخت خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ائمه فرمودند با مردهها ننشينيد خب با چند گروه اگر بنشينيد قلبتان ميميرد يكي حشر با مردههاست عرض كردند حشر مرده چيست؟ فرمود: «كلُّ غنيٍّ مترَف»، «أربعٌ يُمِتْنَ القلبَ»؛ يكي از چهار چيزي كه دل را ميميراند «مجالسةُ الموتي» است. عرض كردند موتي چيست؟ فرمود: «كلّ غنيٍّ مترف».[25] ذات اقدس الهي فرمود كه شما يك طبقه محروم را ترك نكنيد. به پيغمبر اسلام در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيه مباركهٴ 52 فرمود: ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظّالِمينَ﴾، چه اينكه نوح گفت: ﴿وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذينَ آمَنُوا﴾؛[26] گفتند اين فقرا و اين پابرهنهها را بيرون كنيد فرمود هرگز اين كار را نميكنم به پيغمبر اسلام هم فرمود(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾؛[27] فرمود كه به اين شكوفههاي دنيا نگاه نكن دنيا براي هيچ كس ميوه نميدهد همهاش شكوفه است؛ مثل آن درختي كه در منطقه سردسير بكارند، اين تا اين درخت ميرود شكوفه بدهد سرماي زودرس ميرسد آن شكوفههايش را ميريزد. فرمود دنيا غير از زهر و شكوفه و ازهار و شكوفهها چيزي ندارد، آن درختي نيست كه براي كسي ميوه بدهد، اين نگاه نكن به شكوفههايش: ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾.
بيان هماهنگي در صدر و ذيل آيه شريفه محل بحث
اينكه فرمود: ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ﴾ كه از آن تعبيرات بلند قرآن كريم است آن خودش به تنهايي آيه نيست اين ذيل يك آيه است صدر آيه اينها را به نماز شب و فضيلت دعوت ميكند وقتي كه صدر آيه اينها را ساخت به نماز شب و به فضيلتهاي فراوان اينها را آشنا كرد آنگاه ميفرمايد: ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ﴾، اصلش اين است: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ﴾.[28] هرگز دين نميگويد عالم بهتر از غير عالم است اول ميگويد نماز شب و پرهيز از گناه و ترس از آخرت و اميد به خدا، بعد ميفرمايد چنين عالمي از غير عالم ممتاز است وگرنه ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ﴾.
معرفي اجمالي کتاب «ملل و نهل»
خب آن علمي كه اين خضوع در آن نيست چه خطرهايي را كه به بار نياورده ديگر. وقتي اين ملل و نحل را كه نگاه ميكنيد ملل و نحل را هر كه نوشته چه ابن جزم چه شهرستاني اينها دو جلد است يك جلد ملل است كه انبيا آوردند يك جلد نحل است كه درس خواندهها آوردند در برابر همه انبيا بالأخره مكتبي جعل شده يك دين جعلي داريم ما، خب اين دين جعلي را كه افراد جاهل نياوردند. سلسله متنبيان را شما اگر بخواهيد رقم بزنيد كمتر از سلسله انبيا نيست؛ هر وقت يك نبي داشتيم يك متنبي هم در كنارش آمده. هر وقت يك كتاب آسماني داشتيم يك كتاب تحريفي هم در كنارش آمده هر وقت يك وليّ عصري داشتيم يك باب و بهايي هم كنارش آمده، اينها را تحصيل كردهها آوردند كه ساليان متمادي اين بنده خدا آنجا درس خوانده در كنار قبر مطهر حضرت امير(سلام الله عليه) بعد هم شده در برابر حضرت حجت، خب شما ملل را كه ورق ميزنيد ميبينيد كمتر از نحل نيست، نحل را هم ورق ميزنيد ميبينيد كمتر از ملل نيست اين نحله نحلهها را درس خواندهها آوردند ملل را انبيا آوردند پس خطر علم خيلي است آن روز همين مقدار ميتوانستند كه افراد را آلوده بكنند امروز خطرهاي ديگري هم از علم برميخيزد غير از آن خطرها خطر ديگر هم هست لذا بعد از اينكه مسئله نماز شب و ترس از آخرت و اميد به رحمت خدا را ذكر كرد، آنگاه فرمود: ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ﴾.[29]
ذيل همين آيه هم كه در جريانش شنيديد كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) وقتي كه نمازش تمام شده بود از مسجد كوفه بيرون ميرفت شب تاري بود ظاهراً كميل را به همراه برد در شب تاري، نيمه شبي بالأخره از كنار كوچههاي كوفه ميگذشتند ديدند كسي با صداي خوبي دارد قرآن ميخواند و اين آيه را تلاوت ميكند: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ اْلآخِرَةَ﴾.[30] اين كسي كه در خدمت امام اميرالمومنين(سلام الله عليه) بود تعجب كرد و آفرين فرستاد كه در دل شب قرآن ميخواند با اين صدا. فرمود مواظب باشيد! تعجب نكنيد عاقبتش جهنم است. اين هم خب از طرفي عليبنابيطالب(سلام الله عليه) معصوم است مثل پيغمبر است ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾[31] است، از طرفي هم تعجب كرد كه چطور اين آدم در دل شب كسي نيست كه حالا او ريا كند و مانند آن دارد اين آيه را به اين خوبي ميخواند سالها گذشت و حضرت امير(سلام الله عليه) به مقام خلافت رسيد و جنگهايي عليه او تحميل كردند. در يكي از جنگها حضرت امير آنها را طرد كرد و پيروز شد. بعد بين كشتههاي طرف مقابل، حركت ميكرد در حالي كه شمشير دستش بود و همين شخص هم در خدمت حضرت امير(سلام الله عليه) بود تا آمدند درباره كشتههاي مخالفين. حضرت با سر شمشير اشاره كرد به سرش گفت: ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً﴾،[32] فرمود اين همان قرآن خوان نصف شب است خب اگر اين وارستگي نباشد آن علم مردم را در مقابل حضرت امير ميآورد ديگر لذا ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ﴾ ذيل آيه است نه اصل آيه اصل آيه ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ يعني از پايان كار خود ميترسد از خدا كه نبايد ترسيد كه خدا كه ارحم الراحمين است او ترسي ندارد، ترس براي عواقب كار خودمان است اميد به خداست: ﴿يَحْذَرُ اْلآخِرَةَ﴾ يعني آخرت اعماله ﴿وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾. اين صدر كه تمام شد، آنگاه ميفرمايد: ﴿قل هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ﴾ پس آنچه معيار ارزش است او را بيان كرده، آنچه معيار ارزش است تواضع ميآورد نه تفاخر آنكه تفاخر ميآورد او را ابطال كرده در همه شئون، لذا از نوح گرفته تا وجود مبارك خاتم(عليهم آلاف التحية و الثناء) مسئله منع طرد محرومين و طبقه رنج ديده و فقرا هست چه در جريان نوح كه گفت: ﴿وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذينَ آمَنُوا﴾[33] و چه جريان پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ﴾.[34]
روش بر خورد با کفار و ملحد
ميماند مطلب بعدي؛ مطلب بعدي فرمود كه شما مگر نميخواهيد داخله اسلامي يك وحدتي ايجاد كنيد خب بالأخره شما در نشئه تزاحم به سر ميبريد، گرچه همه شما عادل باشيد بالأخره اهل سهو و نسيان هستيد حالا كه سهو و نسيان ممكن است باعث تضييع حق ديگران بشود شما با يكديگر چه كار كنيد چطور برخورد كنيد فرمود اينجا اگر بخواهيد با كفار و منافق و ملحد برخورد كنيد ﴿أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ﴾[35] باشد، بد را از پا در بياوريد «رُدّوا الحجرَ مِن حيثُ جاء»[36] ولي در محدوده اسلامي بد را از پا در نياوريد [بلكه] بدي را از پا در بياوريد! فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾.[37] اگر ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾[38] بود بر اساس عدالت است [و] ضرر نكرديد عادل بوديد؛ اما اگر خواستيد استفاده ببريد ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ سيئهاي كه زيد نسبت به عمرو اعمال كرد عمرو بايد با حسنه جزاي آن سيئه را بدهد بدي را در دفع كند، نه بد را.
درباره مردان الهي دو تا آيه ديگر است كه اينها كساني هستند كه ﴿يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾[39] سنت و سيرت اينها را كه نقل ميكند فرمود اينها كساني هستند كه با خوبي جلوي بدي را ميگيرند؛ در داخله اسلامي در خارج بر اساس ﴿جاهِدِ الْكُفّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[40] رفتار ميكنند ﴿أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ﴾ رفتار ميكنند و مانند آن آن هم بعد از اتمام حجت نه قبل از اتمام حجت در داخله حوزه اسلامي بر اساس ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ عمل ميكنند؛ نفرمود «ادفع السيئة بالسيئه» فرمود: «ادفع السيئة بالحسنه» خب اين «ادفع السيئة بالحسنه» دو پاداش دارد. فرمود خودت به حظ عظيم ميرسي، دوم اينكه دشمن را دوست كردي: ﴿فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيُّ حَميمٌ﴾[41] بالأخره آن هم فطرتي دارد عقلي دارد وقتي ديد نسبت به شما بد كرد شما نسبت به او خوبي ميكنيد اينكه دشمن شماست كأنه وليّ گرم ميشود؛ در دوستي گرم ميشود: ﴿فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيُّ حَميمٌ﴾.
معرفي مرد الهي در سيره عملي امام سجاد(عليه السلام)
كسي نسبت به وجود مبارك امام سجاد بد رفتاري كرد، بد دهاني كرد اهانت كرد حضرت نشنيده گرفت اين شخص جلو آمد و گفت آقا فحشها را به تو گفتم، فرمود من هم از تو گذشتم. اين ميشود مرد الهي اين خود را رها كرد وقتي خود را رها كرد خدا را در قلب متيّم خود مشاهده ميكند، آنگاه راحت است اين «يُثيروا لهم دفائن العقول» تنها بخشهاي علم نظر و حكمت نظر و انديشهها نيست [بلكه] بخشي از اينها غبارروبي در مراحل عملي است اين محبتهاي بيجا اين علاقههاي بيجا كه به عنوان غرايز و اغراض آمده بر اساس آن دفينههاي عقل عملي آن خالص را مشوب كرده اينها را غبارروبي ميكنند تا آن محبت، جلوه كند. كار انبيا هم غبارروبي معرفت است تا انسان را انديشمند درست كنند، خوب بفهمد هم غبارروبي و لكه زدايي بخشهاي محبت است كه بفهمد به چه علاقهمند باشد، آنگاه اگر كسي اينچنين شد از يك «لا اله الا الله» خوب لذت ميبرد و به زبانش هم گوياست «لا اله الا الله» اينكه ميبينيد ميگوييم دين حق است خدا حق است ولي، اما اين ولي و اما را ديگر آدم ميگذارد كنار. نسبت به دشمنها هم فرمود تا آنجا كه ممكن است نسبت به اينها بر اساس اصول انساني و الهي رفتار كنيد: ﴿عَسَي اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً﴾ نسبت به كفار هم اين طور باشيد؛ اگر آنها قصد براندازي نظام شما را دارند خب شما هم تلاش و كوشش كنيد اين ﴿أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ﴾ باشد، حرفي در آن نيست.
پرسش: ...
پاسخ: اگر بداند آدم كه اين زمينه را بايد تشخيص بدهد ديگر كه اگر از او بگذرد از ضرب بگذرد اين ولي حميم ميشود، خب سودي است برده چرا اين كار را نكند در آيه هفت سوره «ممتحنه» دارد كه: ﴿عَسَي اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَديرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾؛ خيلي نسبت به كفار هم بد نكنيد آنها اگر بد كردند شما هم بد كنيد؛ اما بنايتان بر عدل و بالاتر از عدل كه احسان است باشد، شايد يك وقت اينها هم برگشتند اگر كسي ميخواهد يك وليّ حميمي پيدا كند آنگاه ميگذرد، وقتي گذشت ديگر ميبيند بر ارقام دوستان او افزوده شده است سودي را خود برد، خدا هم با او از روزنه عفو و احسان رفتار ميكند نه از روزنه عدل. خب اينها عصارهاي از سنت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود در اين بخشها.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سوره انسان، آيهٴ 3.
[2] . سوره بلد، آيهٴ 10.
[3] . سوره زمر، آيات 17 و 18.
[4] . سوره سبأ، آيهٴ 24.
[5] . سوره زمر، آيهٴ 55.
[6] . سوره اسراء، آيهٴ 105.
[7] . سوره نحل، آيات 96 و 97.
[8] . سوره نحل، آيهٴ 89..
[9] . سوره انعام، آيهٴ 160..
[10] . سوره زمر، آيات 17 و 18.
[11] . سوره فصلت، آيهٴ 33.
[12] . سوره بقره، آيهٴ 194.
[13] . سوره نحل، آيهٴ 90.
[14] . سوره نحل، آيهٴ 90.
[15] . سوره نحل، آيهٴ 90.
[16] . مستدرك الوسائل، ج5، ص362.
[17] . سوره ق، آيهٴ 31.
[18] . سوره اعراف، آيهٴ 172.
[19] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 1.
[20] . عدة الداعي، ص314.
[21] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 223.
[22] . الكافي، ج8، ص246.
[23] . معدن الجواهر، ص21.
[24] . سوره حجرات، آيهٴ 13.
[25] . وسائل الشيعه، ج20، ص197 و 198.
[26] . سوره هود، آيهٴ 29.
[27] . سوره طه، آيهٴ 131.
[28] . سوره زمر، آيهٴ 9.
[29] . سوره زمر، آيهٴ 9.
[30] . سوره زمر، آيهٴ 9.
[31] . سوره نجم، آيهٴ 3.
[32] . ر.ك: بحارالأنوار، ج33، ص399.
[33] . سوره هود، آيهٴ 29.
[34] . سوره انعام، آيهٴ 52.
[35] . سوره فتح، آيهٴ 29.
[36] . نهجالبلاغه، حكمت 314.
[37] . سوره مؤمنون، آيهٴ 96.
[38] . سوره شوريٰ، آيهٴ 40.
[39] . سوره رعد، آيهٴ 22؛ سوره قصص، آيهٴ 54.
[40] . سوره توبه، آيهٴ 73؛ سوره تحريم، آيهٴ 9.
[41] . سوره فصلت، آيهٴ 34.