اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَكَذلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَي الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلاَ يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً ﴿19﴾ إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً ﴿20﴾ وَكَذلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَيْهِم مَّسْجِداً ﴿21﴾
اصحاب كهف چون قبل از وجود مبارك موساي كليم بودند به شهادت اينكه داستان آنها در تورات آمده اينها به دين حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) متديّن بودند محور اصلي هم توحيد بود گرچه در خطوط كلّي اخلاق, فقه و مانند آن با مشركان عصرشان اختلاف داشتند لكن قرآن كريم آن عنصر اصلي را كه توحيد بود طرح كرد كه اينها موحّد بودند و آنها مشرك و چون صِرف توحيد كافي نيست و مهمترين عامل تربيت, اعتقاد به معاد است و برهان معاد هم كارِ آساني نيست ذات اقدس الهي جريان معاد را براي اينها تبيين كرد اينها را با سير انفسي خواباند و بعد بيدار كرد تا اينها با سير انفسي جريان معاد را ادراك كنند و ديگران با سير آفاقي به مسئله معاد پي ببرند كسي كه خودش سيصد سال ميخوابد و بعد بيدار ميشود سيري در درون خود دارد و جريان برزخ و امثال برزخ را مشاهده ميكند و به اين آيات انفسي راه پيدا ميكند اما ديگران كه از حال اينها باخبر ميشوند از آيات آفاقي طَرْفي ميبندند يعني آنچه را كه اين اشخاص خودشان در خود مشاهده ميكنند براي آنها آيات انفسي است ديگران كه از اينها باخبر ميشوند براي اينها آيات آفاقي است هم برهان توحيد را قبلاً ارائه فرمودند, هم جريان معاد را با اين مسئله تشريح كردند.
مطلب ديگر آن است كه در متن اين قصّه ذات اقدس الهي فرمود ما اينها را خوابانديم و بيدار كرديم ﴿لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾[1] تا معلوم بشود چه كسي به اين رقم پي ميبرد چه كسي نميبرد كه ﴿أَحْصَي﴾ فعل ماضي بود نه افعل تفضيل, معلوم بشود چه كسي خوب شمرد, چه كسي نشمرد سالهاي مَكث و لَبث را چه كسي شمرد, چه كسي نشمرد. اين هدف متن, در شرح فرمود ما اينها را بيدار كرديم ﴿لِيَتَسَاءَلُوا﴾ تا از يكديگر سؤال بكنند سؤال كردن چون «حُسن السؤال نصف العلم»[2] مقداري از دانايي را به همراه دارد كسي كه بين راه است سؤال ميكند كسي كه هنوز وارد راه نشد قدرت سؤال هم ندارد فرمود: ﴿لِيَتَسَاءَلُوا﴾ تسائل يعني سؤال كردن از يكديگر نشانهٴ تقابل و تعامل علمي است يك وقت است تقابل نيست سخن از استادي و شاگردي است آنجا سخن از سؤال و جواب است به ما فرمودند: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾[3] بايد از اهل بيت سؤال كنيد, از انبيا سؤال كنيد و مانند آن. يك وقت يك تعامل علمي است تعامل علمي بين بهشتيها هست آنها كه صاحبنظرند چيزي در دست آنها هست با يكديگر به گفتگو مينشينند و از يكديگر سؤال ميكنند همين سؤال كليد حلّ بسياري از مسائل هست اما براي دوزخيان جا براي تسائل نيست فقط سبّ و لعن براي اينها ميماند برهان هر دو مسئله را هم قرآن ذكر ميكند كه چرا بهشتيها اهل تسائلاند و دوزخيها اهل تسائل نيستند. بهشتيها چون عالمانه زندگي كردند و عالمانه وارد برزخ شدند و عالمانه وارد قيامت ميشوند ابزار علمي دارند, حقّ سؤال دارند, از يكديگر سؤال ميكنند مطالب علمي برايشان كشف ميشود گرچه در بهشت جا براي عمل صالح نيست يعني كسي كاري بكند, عبادتي بكند, ثوابي ببرد نيست اما در بسياري از موارد براي بهشتيها حقايق روشن و روشنتر ميشود اين كشف علمي غذاي روحي است براي اينها آنها ﴿يَتَساءَلُونَ﴾ در بهشت از يكديگر سؤال ميكنند در سورهٴ مباركهٴ «صافات» كه آيهاش قبلاً هم اشاره شد آيهٴ 49 و 50 به بعد اين است كه ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ ٭ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ﴾ تا آخر اين قصّه اين اهل بهشت, اما دربارهٴ دوزخيان در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيهٴ 65 به بعد فرمود اينها از يكديگر سؤال نميكنند ﴿وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ﴾ از اينها سؤال ميكنند جواب انبيا را چه داديد؟ اينها حرفي براي گفتن ندارند ﴿فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْبَاءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاَ يَتَسَاءَلُونَ﴾ خبرها براي اينها كور است خب كورها كه از يكديگر سؤال نميكنند يا كَرها كه از يكديگر سؤال نميكنند نه اين ميشنود نه او, نه اين ميبيند نه او, فرمود چون خبر را نميبينند اهل سؤال نيستند اينكه ميبينيد يك عده اهل بحث و مناظره و گفتگو نيستند چون دستشان خالي است فرمود اينها چون كورند گزارشها براي آنها روشن نيست هيچ سؤال نميكنند فقط اين او را لعن ميكند ميگويد تو باعث شدي, آن اين را سبّ ميكند ميگويد تو باعث شدي ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[4] اين فحش را به يكديگر نثار ميكنند ميگويند تو باعث شدي, او ميگويد تو باعث شدي اما سؤالي بكنند مشكلي برايشان حل بشود نيست. اما در اين كريمه فرمود ما اينها را مبعوث كرديم ﴿لِيَتَسَاءَلُوا﴾ اينها بخشهاي توحيدي را كه قبلاً پشت سر گذاشتند بايد در اين برزخ معارفي برايشان كشف شده باشد و از يكديگر سؤال ميكنند اين تسائل متقابل زمينه است براي اينكه معلوم بشود چه كسي احصا كرد چه كسي احصا نكرد آنكه گفت ﴿لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ احصا نكرد, آنكه گفت ﴿قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ مقداري از اين راه را رفته است او قريب به احساس يا اِحصا كرده است, اگر مشكل ادبي در كار نبود و اين ﴿أَحْصَي﴾ افعل تفضيل بود ممكن بود اينجا مناسبتر باشد چون افعل تفضيل از ثلاثي مجرّد گرفته ميشود نه از ثلاثي مزيد اينجا ما تا به باب احصا نبريم ثلاثي مزيدش نكنيم افعل تفضيل در نميآيد اگر آن مشكل ادبي نبود و اين ﴿أَحْصَي﴾ افعل تفضيل بود با اين تسائل هماهنگتر بود يعني سؤال كردند خدا هم فرمود ما اينها را برانگيختيم, بيدار كرديم تا گفتگو بكنند تا معلوم بشود چه كسي بهتر شمرده است, چه كسي بهتر احصا كرده است.
مطلب بعدي آن است كه اين «لام», «لام» غايت است نه «لام» عاقبت برخيها گفتند اين «لام», «لام» عاقبت است نظير آنچه را كه درباره موساي كليم(سلام الله عليه) اتفاق افتاده است كه فرمود فرعون و همسرش اين را گرفتند ﴿ليكون لهم ولدا﴾ اينها اين كار را كردند ﴿ليكون لهم ولدا﴾ يعني عاقبتش اين باشد در حالي كه اينچنين نبود براي اينها زيانبار بود و آن قسمت زيانبارياش «لام», «لام» عاقبت است آنها براي زيانباري نگرفتند ﴿لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[5] آنها براي عداوت و حزن نگرفتند آنها براي اينكه گفتند: ﴿لانه واتخذ ولدا﴾ گرفتند اين «لام», «لام» عاقبت است آنها كه گفتند اين «لام», «لام» عاقبت است گفتند اين كار مهم نميتواند مُغيّا بشود به غايتي نظير تسائل در حالي كه اين تسائل غايت مياني است براي آن احصا بودن و آن احصا بودن زمينه غايت است براي پي بردن به هدف و آن جريان معاد است انسان ميميرد و زنده ميشود يا سيصد سال ميخوابد و زنده ميشود و اين جريان معاد يا برزخ را كاملاً در خود به عنوان آيات انفسي مشاهده ميكند پس اين تسائل زمينه است براي آن ﴿لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾[6] كه آن متن است و اين شرح آن متن آمده لذا «لام», «لام» غايت است نه «لام» عاقبت و هدف اين كار هم تسائل است و مذاكرات علمي است و امثال ذلك, خب.
فرمود: ﴿لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ﴾ با يكديگر به سؤال و جواب بنشينند. بعضيها گفتند ﴿يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ خوابيديم, عدهاي گفتند كه نه, اينچنين نيست ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ﴾ اينها كه وارد برزخ ميشوند يكسان نيستند بعضيها خواباند يك خواب سنگيني هم دامنگيرشان ميشود اينها يا در حالت خواب وارد برزخ ميشوند يا به تعبيري ديگر مُرده وارد برزخ ميشوند اينها كه «الناس نيامٌ فإذا ماتٌوا إنتبهوا»[7] اينها خوابِ موقّت دارند بعد وقتي مُردند به يك خواب عميقتري فرو ميروند يك خوابيدهاي به خوابِ ديگر و گرانتر ميرود برابر بيان نوراني ديگر حضرت امير(سلام الله عليه) كه يك عدّه مُردند «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ ... وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»[8] يك عدّه واقعاً مُردند اينها كه به حسب ظاهر مُردهاند وقتي مرگشان ميرسد مُرده وارد برزخ ميشوند نه حياتي داشتند كه سورهٴ «انفال» ترغيب كرد ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[9] نه حياتهاي ديگر مُردهاي مُردهتر شد خبر ندارد اما عدّهاي زندهاند زندهتر ميشوند اينهايي كه زندهاند و زندهتر ميشوند در درجهٴ اول عالمان ديناند بعد شهدا, اگر آن حديث معروف وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ملاحظه فرموده باشيد كه در قيامت خون شهدا را با مركّب علما ميسنجند و آن مركّب سنگينتر از اين خون ميشود كه «توزن دماء الشهداء»[10] همين است, خب.
دربارهٴ شهدا اينها مُرده نيستند زندهاند, خوابيده نيستند بيدارند وقتي هم كه شهيد شدند بيدارتر ميشوند اينها زنده وارد برزخ ميشوند و بيدارگونه وارد برزخ ميشوند لذا از همهٴ جزئيات باخبرند.
پرسش: حاج آقا در روايت دارد كه ««من مات فقد قامت قيامته»[11] اين قيامت چيست؟
پاسخ: آن همان قيامت صغراست كه برزخ اوست ديگر اين براي همه هست ولي يك عده در قيامت هم سرگرداناند, خب.
پس بعضيها خواباند وقتي مُردند به خواب سنگينتر فرو ميروند تا قيامت اينها را بيدار كنند بعد بگويند كه ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾[12] مرقد يعني خوابگاه, رقود يعني خواب بعضيها مُردند وقتي مُردند, مُردهتر ميشوند اين «ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»[13] اصلاً معلوم نيست كجا بود, كجا نبود, كجا آوردنش اين را. بعضيها زندهاند و زندهتر ميشوند عالِمان راستين اينچنيناند, شهدا اينچنيناند درباره شهدا كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و «آلعمران» گذشت ملاحظه فرموديد اينها قدم به قدم به دنبال اطلاع از راهيان راه خودشاناند الآن ماها كه زندهايم به حسب ظاهر چه ميكنيم؟ اگر همراهاني داشته باشيم, دوستاني داشته باشيم با هم از تهران به قم بياييم و ما قدري زودتر به مقصد برسيم مرتب با تلفن, با غير تلفن از مطّلعان حال اينها سؤال ميكنيم كه اينها در كدام قسمت اتوباناند به ما بشارت بدهيد كه آيا به شهر قم نزديكاند يا نيستند؟ اين كارِ ماست ما مگر كه زندهايم غير از اين ميكنيم اگر يك عدّه همراه داشته باشيم كه با هم حركت كرديم همهدف بوديم, هممسير بوديم, با هم بوديم مرتب سؤال ميكنيم كه آنها كجاياند ميخواهيم از حال آنها باخبر بشويم هر چه اينها به ما نزديكتر ميشوند خوشحالتر ميشويم اين خاصيت حيات و زنده بودن است چه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» چه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» از حيات شهدا خبر داد فرمود: ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾[14], ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾[15] اينها نيست خب اينها اموات نيستند خيالش هم نكنيد بلكه چه كسانياند؟ ﴿أَحْيَاءٌ﴾ هستند, چه كار ميكنند؟ ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾[16] مشغول كار خودشاناند؟ عنداللهياند؟ مرزوقاند؟ نه, به فكر همراهانشان هستند مرتب از ذات اقدس الهي خبر ميگيرند ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾[17] مُستبشِر به كسي ميگويند كه منتظر خبر خوبي است ميگويد آقا بشارت به من بده آن خبر مسرّتبخش كه باعث نشاط است و در بَشره اثر ميگذارد آن را ميگويند بشارت اگر خبري عادي باشد كه آدم نميخندد كه در بشرهٴ آدم تغييري پيدا نميشود كه اين ديگر بشارت نيست اينها مرتب از ذات اقدس الهي استبشار ميكنند يعني ميگويند خدايا يا به فرشتگان مأمور عرض ميكنند اي ملائكهٴ مدبّر بشارت بدهيد كه اين همراهان ما كجاياند؟ چند كيلومترياند؟ ﴿وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ اين ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدمِ مَلكه است كساني كه با اينها راه افتادند همراه اينها بودند, مسافتي را طي كردند ولي هنوز به مقصد نرسيدند به اينها ميگويند ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ اگر سهتا اتومبيل باشد با سهتا سرنشين دوتا با هم حركت كردند يكي با سرعت به مقصد رسيد, يكي در راه است نسبت به اين كه در راه است ميگويند هنوز به مقصد نرسيد اما آن اتومبيل اوّلي كه در گاراژ پارك كرده است آن را كه نميگويند هنوز نرسيد كه ميگويند هنوز راه نيفتاد اين ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملكه است براي كساني است كه راه افتادند در راهاند ولي هنوز به مقصد نرسيدند شهدا كاملاً زندهاند و كاملاً باخبرند ميدانند چه كسي راه افتاده, ميدانند چه كسي راه نيفتاده به خدا عرض ميكنند اين چند نفري كه راه افتادند در راه هستند الآن به كجا رسيدند چقدر فاصله دارد به ما برسند؟ چه موقع به ما ميرسند؟ خب اين براي آدم زنده است ديگر مگر ما زندهايم كاري غير از اين داريم؟ اينها لحظه به لحظه سؤال ميكنند اين ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾ فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد خب اينها مرتب نميگويند حالا كه اينها نميدانم سيمين سال انقلاب است كه حالا گذشت سي سال گذشت كه اينها هر روز دارند سؤال ميكنند كه اين رفقاي ما, ياران ما كجا هستند راه افتادند نيفتادند؟ آنها كه راه افتادند در كدام قسمت راهاند؟ ﴿وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾[18] خب اين براي آدم زنده و بيدار است ديگر بنابراين اينها نه تنها زنده وارد برزخ ميشوند بلكه يَقظاناند حيّبنيقظاناند بيدارانه وارد برزخ ميشوند اينچنيناند اصحاب كهف هم بين آنها يكسان نبودند اينها كه گفتند ﴿قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ اينها خب سيصد سال با آيات انفسي روبهرو بودند ﴿وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾[19] اما خب آشنا نشدند ديگر آن توحيدشان محفوظ, آن اعتقاد اوّليشان محفوظ اما اينها در خود كاملاً احساس كردند گفتند ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ اينها كساني هستند كه ﴿أَحْصَي﴾ اگر هيچ كسي نميشمرد ذات اقدس الهي نميفرمود: ﴿لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي﴾ سؤالها متعدد بود اما جواب دوتا بود يك جواب ﴿يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾ بود كه كوتاهمدت است, يك جواب ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ كه آن جواب راستين است.
مطلب بعدي آن است كه اينها گفتند: ﴿فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ اين نظر را هم نظر ظاهري دانستند, هم نظريهپردازي كه دوّمي مهمتر از اوّلي است يعني خب نظريه بدهيد, تحليل كنيد, بررسي كنيد كه چه كسي طعامش ازكاست؟ يك وقت است كه انسان وارد يك مغازه طعامفروشي ميرود طعامي است روي آن يك زرورق هست و ظاهرش تميز است اما از حلال و حرام بودن او بيخبر است آيا اين شخص با ربا تهيه كرده يا با احتكارهاي ديگر تهيه كرده از اينها بيخبر است درونش مثل بيرون است يا نه؟ از اين بيخبر است اين نظر حسّي است اما آنهايي كه نظريهپرداز است كه نظر قلب است او حلال و حرام را ميبيند, پاك و غير پاك را ميبيند, ظاهر و باطن را ميبيند فرمود: ﴿فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ اين مسئلهٴ لطيف كه همهٴ شما در بحث نكاح ملاحظه فرموديد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «إيّاكم و خضراء الدمن»[20] اگر خواستيد ازدواج كنيد براي فرزندتان, پسرتان خواستيد همسر بياوريد از خضراءالدمن بپرهيزيد به حضرت عرض كردند خضراءالدمن كيست؟ فرمود: «المرأة الحَسناء في مَنبت السوء»[21] خب اين دختر زيبايي كه از خانوادههاي غير طيّب و طاهر رشد كرده با آنها ازدواج نكنيد اين را خب همهٴ ما در بحث نكاح شنيديم اما گفتند اين تمثيل است و نه تعيين يعني وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) اين را درباره خصوص نكاح نفرمود موارد ديگر هم همينطور است اگر كسي حرفِ خوب ميزند, حرفهاي شورانگيز ميزند, حرفهاي مصلحتدار به حسب ظاهر ميزند ولي از عمق جانش نيست نيّتش پاك نيست اين قصد فريب دارد اين همان خضراءالدمن است اين يك شاخهٴ گُلي است كه از قلبي كه دِمْنه دارد روييده فرمود حرفهاي اينها را گوش ندهيد براي اينكه درست است حرف خوب ميزند ولي باطنش طور ديگر است و ظاهرش همين خضراست حرفها اينطور است, طعامها اينطور است, شما وقتي وارد مغازهاي شديد كه غذاي خوبي به شما ارائه ميكند از خضراءالدمن بپرهيزيد اگر واقعاً اين شخص رباخوار است يا از راه حرام فراهم كرده اين غذايي است به حسب ظاهر زيبا و لذيذ اما باطنش دِمْنه است ﴿فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ از نظر ادبي جناب ابوحيّان اندلسي در آن البحرالمحيط كه غالباً به اين نكات ادبي ميپردازد بعد از اينكه دربارهٴ ﴿فَلْيَنظُرْ﴾ اين دوتا احتمال را داده كه نظر حس است يا نظر قلب فرمود اين ﴿أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ اين جمله در محلّ نصب است تا مفعول باشد براي ﴿فَلْيَنظُرْ﴾ آن هم «معلّق عنه الفعل» اين ﴿أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ گرچه اين حرف, حرف جناب اندلسي نيست اين در خطبهٴ نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه او دربارهٴ برزخ فرمود: «أَيُّ الْجَدِيدَيْنِ ظَعَنُوا فِيهِ كانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَداً»[22] انسان چه در شب بميرد بر او سرمدي ميشود, چه در روز بميرد بر او سرمدي ميشود اين «أيُّ» اسم است و مضاف است و مبتدا اينجا هم همينطور است اين «أيّ» اسم است حرف نيست مضاف است و مبتدا هم به ضمير اضافه ميشوند اينها هم به اسم ظاهر ميشود ﴿أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ يك احتمال ديگري را جناب ابوحيّان از مذهب سيبويه نقل كرده اين است كه بنا بر مذهب سيبويه اين «أيّ» كه موصول است و مبني است منصوب است در باطن تا مفعول ﴿فَلْيَنظُرْ﴾ باشد آنوقت اين ﴿أَزْكَي﴾ خبر است براي مبتداي محذوف منتها اين را همهٴ نحويها نگفتند علي مذهب سيبويه گفتند حيف است كه بحثهاي ما در اين مسائل ابتدايي خلاصه بشود و اصلاً طرح بشود, خب به هر تقدير.
﴿فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ ببينيد از خضراءالدمن بپرهيزيد منتها همانطوري كه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» آمده ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ﴾[23] يعني «فأسئلوا أهل القريه» اينجا هم كه فرمود: ﴿فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ يعني «أيّ أهلها» وگرنه مدينه كه ﴿أَزْكَي طَعَاماً﴾ ندارد كه, رفتنشان به مدينه درست است ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَي الْمَدِينَةِ﴾ اينجايش درست است اما ﴿فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا﴾ مدينه طعام ندارد اهل مدينه طعام دارد آنوقت نظير ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ﴾ كه آنجا «وأسئل أهل القريه» است البته در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» گذشت كه اين نيازي به حذف مضاف نيست اگر كسي قدرت سؤال داشته باشد قريه جواب ميدهد چون اينها قدرت سؤال ندارند لذا به جاي اينكه خويش را تأويل كنند ذكر الهي يعني قرآن را تأويل كردند گفتند مضاف محذوف است, خب.
﴿فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً﴾ معلوم ميشود وَرِقي داشتند ورق البته برخيها گفتند اعم از مسكوك و غير مسكوك است سكّههاي زده را ميگويند وَرِق, شمش را هم ميگويند ورق حالا آن روز اگر سكه نبود, شمش بود نظير صدر اسلام و اين را هم تذكر دادند كه اصحاب كهف با اينكه خداوند از اينها با جلال و شكوه ياد كرد ذخيرهسازي مقداري مال براي تأمين روزي در بين راه منافي با توكّل و توحيد نيست اين «اعقل و توكّل»[24] هم در همين زمينه است اگر كسي مالي را به همراه داشته باشد براي اينكه گرسنه نماند يا كَلّ بر ديگران نشود اين را نميگويند اين كار مزاحم با توحيد, منافي با توحيد و مانند آن است, خب. فرمود: ﴿فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَي طَعَاماً فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِنْهُ﴾ مبادا آنجا در شهر بمانيد فوراً غذا تهيه كنيد غذاي طيّب و طاهر و برگرديد و آنقدر بايد هوشيارانه برويد و بياييد با غذا برگرديد كه ﴿وَلاَ يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً﴾ هيچ كسي نفهمد, خب.
براي اينكه گرچه آنها مُردند مثل اينكه اموي رفت مرواني آمد, مرواني رفت عباسي آمد فكر همان است ديگر اگر مردم آن دقيانوس به اصطلاح رخت بربستند سه قرن بعد افرادي ديگر آمدند اينها هم مثل هماناند ديگر عوض كه نشدند لذا آنهايي هم كه ميدانند الآن سه قرن گذشته است مستحضرند يا لااقل احتمال عقلايي ميدهند كه اين تفكّر شرك همچنان باشد براي اينكه اينهايي كه اينقدر اهل ركود و جُمود بودند و عوض نشدند چگونه بدون رهبران الهي و آسماني عوض ميشدند ﴿وَلاَ يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً﴾ براي اينكه ﴿إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ﴾ سنّت سيّئهٴ اينها اين بود كه اينها هر كس بر مرامشان نبود يا سنگسار ميكردند يا وادار ميكردند كه مرتد بشود و وارد مذهب آنها بشود.
پرسش: در آيهٴ 1 ﴿لِنَتَّخِذَّنّ عَلَيْهِم مَسجداً﴾ معلوم ميشود حكومتها عوض شده بود تفكرات عوض شده بود.
پاسخ: نه, آن گروهي كه ﴿أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ﴾ آنها هنوز نيامديم همين آيهاي كه بعد ميآيد آنجا دارد كه ﴿وَكَذلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ﴾ كه اينجا انشاءالله رسيديم روشن ميشود كه اينها چه گروهي بودند و چه پيشنهادي داشتند, خب.
اكثري اين بودند اقلّي ممكن است آنها بودند ولي اكثري مردم آن منطقه همين بودند ﴿إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ﴾ كه به نحو منفصله مانعةالخلو بود يا مثلاً تقسيم كار بود و اگر شما ـ معاذ الله ـ مرتد بشويد و وارد ملّت اينها بشويد ﴿لَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً﴾ يك ضلالت دائم است اين بحث ديروز كه ضلالت بود به حضرت نوح اسناد دادند ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾[25] سفاهت را به انبياي ديگر اسناد دادند كه ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ را به حضرت نوح گفتند, سفاهت را به انبياي ديگر گفتند.
پرسش: در ملت ظالم مگر غذاي پاك پيدا ميشود.
پاسخ: بله خب چون يك عدّه پاك بودند در آنها منتها در اقليّت بودند.
پرسش: شناساييشان مشكل است.
پاسخ: خب همين ديگر فرمود: ﴿وَلْيَتَلَطَّفْ﴾ همين بود, ﴿فَلْيَنظُرْ﴾ نظر بكن دقيقاً براي همين بود شما كه ساليان متمادي در اين شهر زندگي ميكرديد شهري كه فرض كنيد صد هزار جمعيت دارد ممكن است هشت, ده خانوارش متديّن باشند در قصص بعضي از انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) قرآن نقل كرده كه ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ﴾[26] اين تنوينش, تنوين وحدت است ﴿غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ در اين شهر بزرگ فقط يك خانواده ايمان آوردند خب اينها هم بودند اينچنين نيست كه اگر يك شهر بزرگ بود مثلاً مؤمن هم در آن بود مؤمنينش افراد قابل توجّهي بودند خب دربارهٴ نوح(سلام الله عليه) به خدا عرض كرد خدايا اينها همينطورند ﴿إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً﴾[27] خب اينها اين اصحاب كهف جريان نوح و امثال نوح را كه شنيده بودند و ديده بودند كه وضعشان اين است ﴿إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً﴾ نسل دوم و سوم و چهارم هم مثل قبل اوّلي مشرك است اينها كارشان اين است اگر وجود مبارك نوح از آينده به اذن خدا خبر داد عرض كرد ﴿إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً﴾ اصحاب كهف هم اگر جزم نداشتند ولي بر اساس همان حدس يا طمأنينه اين قصّه را ميدانستند كه ﴿إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً﴾ و اگر يك گروه اندكي هم در آنها بودند اينها داراي طعام ازكا بودند حالا اين بحث گذشت ولي در جريان سيّدالشهداء(سلام الله عليه) همانطوري كه درباره حضرت زينب كبرا(سلام الله عليها) در خطبهٴ كوفه آمده است كه «سَكَنت الأجراس»[28] مشابه اين در جريان كربلا هم آمد كه وجود مبارك سيّدالشهداء هم كه اشاره كرد «سَكَنت الأجراس» عمده آن است كه مشركان مكه بتپرست بودند و اين بتپرستي بر آنها رسوخ كرده اينها معجزات را ميديدند و ايمان نميآوردند ولي مردم كوفه كه ساليان متمادي پشت سر حضرت امير نماز خواندند, پاي منبر حضرت امير بودند بعدها هم آن قيام را كردند با خطبهٴ حضرت زينب(سلام الله عليها) عدهٴ زيادي شيون كشيدند گريه كردند اين سؤال بايد بررسي بشود مسئله سوم اصل تلاوت قرآن مفروقعنه است افرادي مثل زيدبنارقم شنيدند مفروقعنه است اينها را گاهي ميشنوند كه اتمام حجت بشود اختصاصي هم ندارد كه مثلاً اين شخص جزء اوحدي از ناس بوده گاهي ممكن است اوحدي شنيده باشند ولي گاهي ممكن است كه حجّت الهي تمام شده باشد اينها شنيدند منتها بايد مسئله سوم بررسي بشود كه آيا واقعاً خيليها شنيدند و ترتيب اثر ندادند يا لايق نبودند كه بشنوند ولي در جريان اربعين اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) مرحوم شهيد قاضي(رضوان الله عليه) اوّلين شهيد محراب در تبريز ايشان تحقيقي كردند حالا بررسي كنيد ببينيد كه اين تحقيقي كه كردند كتابي نوشتند درباره اربعين كه آيا اربعين اول تام بود يا نه؟
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ كهف, آيهٴ 1.
[2] . بحارالأنوار, ج1, ص224.
[3] . سورهٴ نحل, آيهٴ 43.
[4] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 38.
[5] . سورهٴ قصص, آيهٴ 8.
[6] . سورهٴ كهف, آيهٴ 12.
[7] . بحارالأنوار, ج4, ص43.
[8] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 87.
[9] . سورهٴ انفال, آيهٴ 24.
[10] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص399.
[11] . بحارالأنوار, ج58, ص7.
[12] . سورهٴ يس, آيهٴ 52.
[13] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 87.
[14] . سورهٴ بقره, آيهٴ 154.
[15] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 169.
[16] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 169.
[17] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 170.
[18] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 170.
[19] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 21.
[20] . الكافي, ج5, ص332.
[21] . الكافي, ج5, ص332.
[22] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 221.
[23] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 82.
[24] . عوالي اللئالي, ج1, ص75.
[25] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 60.
[26] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 36.
[27] . سورهٴ نوح, آيهٴ 27.
[28] . بحارالأنوار, ج45, ص108.