اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَيُنْذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً ﴿4﴾ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً ﴿5﴾ فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً ﴿6﴾ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ﴿7﴾ وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً ﴿8﴾ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً ﴿9﴾
كلمهٴ مَكث در اين كريمه توضيح خاصّي ارائه نشد براي اينكه هم در سورهٴ مباركهٴ «رعد» هم در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين واژه بازگو شد. در سورهٴ مباركهٴ «رعد» آمده است كه ﴿أَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ﴾[1] مَكث به معناي درنگ, ماندن منتها با انتظار هست در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه قبلاً بحثش گذشت فرمود: ﴿وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلَي مُكْثٍ﴾[2] مَكث و مُكث ثَبات با انتظار است يك وقت كسي يكجا ميماند ثابت است اين را نميگويند مَكث اين را ميگويند «ثَبَت», «بَقيٰ» و كذا اما يك وقت است يك حالت درنگي و انتظار در آن هست اين ثبات مع الانتظار را ميگويند مَكث چون اينها كه وارد دوزخ شدند منتظر خروجاند بالأخره يا منتظر مرگاند گاهي ميگويند ﴿يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذَابِ﴾[3] يا به مالك(سلام الله عليه) مسئول دوزخ ميگويند: ﴿يا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾[4] از خدايت بخواه كه مرگِ ما را برساند و ما از اين وضع برهيم پس ثَبات مع الانتظار را ميگويند مَكث و قبلاً هم در سورهٴ مباركهٴ «رعد» و در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» بحثش گذشت منتها در خود مَكث يا مُكث و همچنين لَبث ابديّت اخذ نشده لذا در اين كريمه ﴿مَاكِثِينَ فِيهِ أَبَداً﴾[5] را ذكر فرمود چون مربوط به مشركان و كفار است در جريان لَبث يعني ماندن آن هم ابديّت مأخوذ نيست لذا در سورهٴ مباركهٴ «نبأ» دارد ﴿لاَبِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً﴾[6] اينها چند قرن در آنجا ميمانند از ابديّت عذاب آنها سخني به ميان نيامده زيرا آن گروه احياناً معذّب غير ابدي هستند, خب.
فرمود اينها كه ميگويند: ﴿اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً﴾ حرفِ عظيمي ميزنند اينها درك ندارند ولي مجموعه آسمان و زمين درك دارند آنها از شدّت خشم نزديك است فرو بريزند از حرفِ اينها در سورهٴ مباركهٴ «طه» و مانند آن اين مضمون هست كه اينها كه ميگويند ﴿اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ نزديك است كه آسمانها شكافته شوند از بس كه اين سخن, سخن بدي است. در سورهٴ مباركهٴ «مريم» آيهٴ 89 به بعد اين است ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً ٭ لَّقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً ٭ تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً﴾ نزديك است اين آسمان و زمين در هم كوبيده بشود و فرو بريزد از بس اين حرفِ شما حرف بدي است, خب. آنها كه اهل دركاند اينطور است مشابه اين درباره عظمت وحي هم در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» و اينها هم آمده كه وحي وقتي هبوط ميكند, نزول ميكند اين مسير را طي ميكند گويا آسمانها ميخواهند شكافته بشوند, تكه تكه بشوند از عظمت وحي و از جلال و شكوه وحي ﴿يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ﴾ دربارهٴ هبوط و نزول وحي هم آمده. اين كلمه ﴿كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ﴾ اينها كه عاقلانه و عالمانه سخن نميگويند از همين دهنشان برميآيد عقلي كه ندارند از آن عقل خارج بشوند اين حرف بسيار حرف سنگيني است ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً﴾ كه در بحث ديروز فرق بين قضيه و خبر و مُخبِر, بين جهت قضيه, صدق و كذب خبري, صدق و كذب مُخبري اين پنج, شش امر قبلاً گذشت حالا فرمود: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم﴾ در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «توبه» و مانند آن هم مشابه اين گذشت فرمود پيامبري براي شما مبعوث شد كه ﴿عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ﴾[7] شما در زحمت باشيد اين واقعاً رنج ميبرد اين تنها ﴿مَا عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ﴾[8] نيست كه بگويد خواه شما بپذيريد يا نپذيريد اينچنين نيست او يك والِد رئوف است, او يك اَب رحيم است, او ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾[9] است اين مظهر اين دوتا نام است ذات اقدس الهي خود را به عنوان رئوف و رحيم معرفي كرده و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را مظهر اين دو نام ناميده فرمود: ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾ خب ﴿رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾ وصف خداي سبحان است منتها صفتِ فعل است مظهر تامّ اين دو صفت وجود مبارك پيامبر است فرمود: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾ خب چنين رهبري است خب چرا غصه نخورد ميداند كه شما داريد كجا ميرويد و ميبيند كه به كدام سَمت ميرويد اينكه نميتواند بگويد ما وظيفهمان عمل كرديم اينطور نيست آدم نسبت به بچهاش اينطور حرف ميزند ميگويد ما وظيفهمان را عمل كرديم ميخواهد بيفتد ميخواهد نيفتد ممكن است نسبت به ديگري چنين حرفي بزند اما نسبت به بچهاش كه چنين حرفي نميزند حضرت فرمود ما اُبوّتمان را اعلام كرديم «أنا و عليٌّ أبوا هذه الاُمّة»[10] حالا شما نپذيرفتيد يك فرزند عاقّيد ما تنها معلّم و مبلّغ و مبشّر و مُنذِر نيستيم «أنا و عليٌّ أبوا هذه الاُمّة» براي ما بسيار سخت است حالا اگر كسي بچهاي نافرمان دارد عقوق يعني عصيان, عاق يعني عاصي فرزندي كه نسبت به پدر و مادر نامهربان است ميگويند «عَقّ والديه» يعني «عصاهما» عاق يعني عاصي, عقوق يعني عصيان حالا اگر بچه نافرمان شد پدر ميگويد به من چه يا بالأخره غصه ميخورد اينكه فرمود: «أنا و عليٌّ أبوا هذه الاُمّة» اين تفسيري است براي بيان اين جملهٴ نوراني قرآن كريم كه فرمود: ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾[11] پس او گذشته از اينكه معلم كتاب و حكمت است, مزكّي هست, مربّي هست, شاهد هست, سراج منير هست, داعي الي الله هست, رئوف و رحيم هم هست لذا غصّه ميخورد منتها اين غصّه را ذات اقدس الهي تعديل كرده فرمود اينقدر متأسّف بشوي كه داري جانت را از دست ميدهي اينطور نباشد «بَخع نفسه» يعني «أهلك نفسه» فرمود: ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾[12] اينقدر غصّه بخوري كه داري جان بدهي اينطور نباشد, خب. ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾ چرا؟ سيدناالاستاد ميفرمايد اين دوتا آيه يك بيان عجيبي در ساختار خلقت جهان و انسان دارد براي اينكه فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ اين يك آيه, ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً﴾ اين آيه دوم, بيان ايشان اين است كه ايشان ميفرمايند اينجا سخن عجيب است اين است كه انسان از راه دور آمده البته بدني دارد كه از ناحيه طبيعت برخاست كه ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾[13] اما اصالت اين, حقيقت اين, گوهر اين, هويّت اين با ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[14] است از جاي ديگر آمده اينجا غريب است چون اينجا غريب است اُنس نميگيرد بسيار سخت است براي انسان كه در دنيا بماند خداي سبحان فرمود ما براي اينكه او را سرگرم كنيم و علاقهمند كنيم اين مهمانخانه را آرايش داديم هر چه او بخواهد ما اينجا فراهم كرديم آسمان را مزيّن كرديم, زمين را مزيّن كرديم ﴿زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[15] براي آسمان است, ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ براي زمين است زينت زمين است, زينت آسمان است علاقهٴ به جاه و مقام و فرزند و اينها را هم در درون او نهادينه كرد تا اين را سرگرم كنيم كه بماند اينجا چون ما كار داريم با او, ميخواهيم او را بپرورانيم او اگر بخواهد به جايي برسد بايد در كلاس درس شركت كند, در كلاس امتحان شركت كند منتها اين هفتاد سال يا هشتاد سالي كه هست هر لحظهاش امتحان است تا آنجا كه ميفهمد فرمود ما اين را زينت داديم تا اينكه اين خو بگيرد احساس غربت نكند وگرنه وطن اصلي او جاي ديگر است اين بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء(سلام الله عليه) كه در مكه ايران فرمودند: «مَن كان فينا باذلاً مهجته و موطناً علي لقاء الله نفسه»[16] يعني كسي كه وطنشناس باشد توطين كند وطنش را بشناسد به طرف وطنش بخواهد برگردد وطن ما لقاء الله است چون از آنجا آمديم ما كه از اينجا برنخاستيم كه اگر ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ هست, اگر از جاي ديگر آمديم از مشهَد و محضر الهي آمديم وطن ما آنجاست لذا وقتي آنجا برميگرديم ميگويند ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾[17] رجوع كرديم ما از آنجا آمديم به همانجا برميگرديم ديگر پس اينجا براي ما جاي غريبي است احساس غربت ميكنيم براي اينكه اين غربت زدوده بشود اينجا را آراستند بعد هم به ما گفتند تمام اين آرايش و پيرايش براي زمين و آسمان است براي شما نيست بعد هم فرمودند اين صحنه, صحنهٴ بازي است نه زمين, زمين جاي بازي نيست آسمان جاي بازي نيست دريا و صحرا آيات الهياند ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ﴾[18], ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾[19] آسمان آيهٴ الهي است, زمين آيهٴ الهي است, همهٴ مخلوقات حقّاند ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[20] هيچ كدامشان باز نيستند اما دنيا بازي است نه زمين شما در هيچ جاي قرآن نميبينيد خدا از زمين بد گفته باشد يا از آسمان بد گفته باشد يا از آب و هوا بد گفته باشد اينها مخلوقات الهياند, آيات الهياند اين من و ما كه من به اينجا رسيدم به اين مقام رسيدم اين براي من است من اين مديريت دارم من آن سِمت را دارم من آن جاه را دارم اين ميشود دنيا, خب پس ما يك دنيا داريم كه اعتبارات است يك زمين و آسمان داريم كه تكوينيّات است زمين و آسمان تكويني است و مخلوق خداست و در هيچ جاي قرآن خدا زمين را بد نگفته آسمان را بد نگفته, آب و هوا را بد نگفته اما همهاش دنيا را مذمّت كرده ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ دنيا لَعب است, لهو است, فلان است, فلان است اين را گفته اين هم يك مسئله, خب اين دنيا كه لهو و لعب است در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آمده است ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[21] كه بارها به عرضتان رسيد مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) ميفرمايد كه ذات اقدس الهي مقاطع دنيا را در پنج بخش خلاصه كرده فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ از دوران كودكي تا فرتوتي و كهنسالي انسان گرفتار اين پنج مقطع بازي است اگر كودك است يك طور بازي دارد, اگر نوجوان است يك طور ديگر بازي دارد, اگر جوان است يك طور بازي دارد, اگر ميانسال است يك طور بازي دارد, اگر سالمند است و از همه لذايذ افتاده فقط بازي و تكاثر است اينقدر مال دارم, اينقدر اولاد دارم, اينقدر اعتبار دارم, اينقدر جاه دارم و تكاثر است كه آن بخش پاياني است, خب اين مقاطع پنجگانه هم همهاش شده بازي پس دنيا به عنوان قضيه حصري فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ خب پس اين بازيچه است خودش هم چه در سورهٴ مباركهٴ «صافات» در ساير سُوَر فرمود ما بازيگر نيستيم ﴿وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ﴾[22] ما اهل بازي نيستيم اگر بخواهيم بازيگر باشيم كه نزد خودمان بساط بازي پهن ميكنيم نه اينجا, خب اين پنج, شش اصل را نگاه كنيد آنگاه تا روشن بشود كه چطور سيدناالاستاد ميفرمايند اين دو آيه با بيان عجيب ساختار انسان و جهان را تشريح ميكند. پس فرمود پنج مقطع است و همهاش هم بازي است و بعد فرمود ما بازيگر نيستيم خب پس اين را چه كسي آفريده؟ اگر دنيا جز بازيچه چيز ديگر نيست و اگر شما بازيگر نيستيد پس دنيا ساخت چه كسي است؟ آن تحليل نهايي ايشان اين است البته در اين بخش از الميزان ندارد.
ميفرمايند اين بازيچه است اين چرخ و فلك است اما يك مدير حكيم, يك شهربان حكيم, يك قائد حكيم كودك, نوجوان, جوانها را به بازي ميگيرد با اين چرخ و فلك نوجوانها را به چرخ فلك بازي گرفتن بازيچه نيست حكمت است شما ببينيد يك پدر حكيم يا حوزوي يا دانشگاهي درس خوانده اين وقتي به منزل ميرود يك عروسك براي بچه كوچكش ميخرد اين عروسك اثاث بازي است اين پدر حكيم, عاقل, فرزانه او بازيگر نيست كودك را به بازي گرفتن حكمت است فرمود ما بازيگر نيستيم شما را داريم بازي ميدهيم كه مدّتي اگر خسته شديد با اين اسباببازي سرگرم بشويد منتها انبيا فرستاديم عقل از درون, انبيا از بيرون كه به شما بگويند وقتي وارد مدرسه شديد يك ساعت ساعت ورزش يا يك ربع زنگ تفريح و آزادي اما شما همهٴ روز را به آن زنگ تفريح و ورزش صرف نكنيد بچههاي مدرسه را به بازي دعوت كردن حكمت است آن هيئت مديره مدرسه بازيگر نيستند كارِ آنها هم بازيچه نيست ولي بچه را بازي گرفتن عين حكمت است فرمود ما بازيگر نيستيم اين بازيچه را هم ما آفريديم شما را به بازيچه مقداري سرگرم ميكنيم اين هم حكمت است ولي از درون و بيرون, از عقل و وحي و نقل به شما هشدار ميدهيم كه بازي حدّي دارد براي اينكه خستگيتان رفع بشود شما الآن وقتي كه اين عروسك را يا اثاث بازي را براي بچههايتان ميخريد همهٴ وقت او را صرف اين بازي ميكنيد يا بگوييد يك مقدار بازي يك مقدار هم مشق, يك مقدار بازي يك مقدار هم درس رياضي فرمود ما اين صحنه را آفريديم آنهايي كه بزرگسال به دنيا آمدند نظير ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً﴾[23] خواه امام جواد(سلام الله عليه) خواه ائمه ديگر اينها اهل بازي نيستند وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) مشغول هدايت بود كسي از حضرت سؤال كرد كه بالأخره بعد از شما چه كسي است؟ امام هفتم؟ فرمود: «مَن لا يلهو و لا يلعب»[24] كسي كه اهل بازي نيست طولي نكشيد كه وجود مبارك امام كاظم يك كودك چند سالهاي بود وارد حياط شد برّهاي در اختيار داشت به اين گوسفند دستور داد «اُسجدي لربّك» فوراً امام صادق, امام كاظم(سلام الله عليهما) را در آغوش گرفت فرمود: «بأبي و أمّي مَن لا يلهو و لا يلعب» پدر فداي پسري بشود كه اهل بازي نيست اينها حسابشان جداست اما به ما گفتند بالأخره يك ساعت بازي بقيه را به آن درس و مشق و عبادت و معرفت و تحقيقات علمي اين عصارهٴ بيان سيدناالاستاد است كه ميفرمايد اين دوتا آيه بيان عجيب وضع انسان و جهان را ذكر ميكند ما بازيچه داريم ولي بازيگر نداريم نه خودمان موظّفيم بازيگر باشيم نه كسي بازيگر در عالَم هست به نام خداي سبحان فرمود حواستان جمع باشد يك وقت هم ما اين بساط بازي را جمع ميكنيم ﴿إِنَّا لَجَاعِلُونَ﴾ با جملهٴ اسميه, با لام تأكيد, با «نون» تأكيد ﴿إِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً﴾ ما اين سطح زمين را به صورت يك خزان عمومي در ميآوريم بساط اين بازي را جمع ميكنيم چون بازي وسيله است اينكه هدف نيست بهشت بازي نيست, جهنم بازي نيست, قيامت بازي نيست ابدي است اما دنيا اين محدوده بازي است ما بساط بازي را جمع ميكنيم لذا فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ﴾ هر چه هست ﴿زِينَةً لَّهَا﴾ حواستان جمع باشد. در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آنجا مشخص فرمود كه بحثش قبلاً گذشت فرمود در ضمن مَثلي جريان زينت زمين را تشريح كرد فرمود وضع زمين اين است كه آنچه را كه در خودش مييابد زينت اوست نه زينت اهل زمين آيه 24 سورهٴ مباركهٴ «يونس» اين است كه ﴿حَتَّي إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ﴾ اين را گرچه به عنوان مثال ذكر ميكند گرچه دارد دنيا را به اين تشبيه ميكند ولي اين تزيّن را به زمين نسبت ميدهد چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «كهف» در چند آيه بعد كه خواهد آمد فرمود: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ آيهٴ 46 همين سورهٴ «كهف» ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ اين مال مطلق است هم قناطير مقنطره را شامل ميشود, هم خيل مسوّمه را شامل ميشود, هم حرث را شامل ميشود همه را شامل ميشود ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ نه زينت شماست, خب پس ما زينتمان كجاست فرمود در سورهٴ «اعراف» كه بحثش گذشت فرمود: ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[25] شما زينتتان آنجاست در معبدتان است اگر خواستيد خودتان را بياراييد برويد در معبد بخواهيد زمين را ببينيد بله آنچه كه هست زينت زمين است شما عملهٴ ديگري نباشيد آخر خودتان را مزيّن كنيد چرا براي ديگري كار ميكنيد بياني كه بحث مسكن قبلاً داشتيم مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) اين را از امام(سلام الله عليه) نقل كرد كه آنهايي كه بيش از حدّ لازم بنا درست ميكنند يك وقت است كسي براي اجارهٴ ديگران است, فروش ديگران است خب اين در حقيقت خدمتي دارد ميکند به جامعه ده طبقه, بيست طبقه دارد به ديگري خدمت ميدهد اين حساب ديگر است يك وقت براي خودش دارد برج ميسازد كه چند مرتبه بنشيند دربارهٴ اينگونه از افراد روايتي كه مرحوم صاحب وسائل نقل كرده اين است كه فرشتگاني به اينگونه افراد ميگويند «يا أفسق الفاسقين أين تُريد»[26] كجا ميخواهي بيايي؟ خب مگر ما چقدر ميخواهيم زندگي كنيم و چقدر ميخواهيم مرفّه باشيم يك وقت است خدمت به جامعه است آن خير و رحمت و بركت است آن ديگر براي شخص نيست حالا يا ميفروشد يا اجاره ميدهد بالأخره يك كار توليدي است اما فقط خودش ميخواهد اين بهره را ببرد ميگويند «يا أفسق الفاسقين أين تُريد» پس اگر ما خودمان بخواهيم مزيّن بشويم, زينت خودمان را مشخص بكند او همانطوري كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت وضعش اين بود كه ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ﴾ آيه 31 سورهٴ «اعراف» اين بود ﴿يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ گرچه برخي احتمال دادند كه وقتي ميخواهيد برويد مسجد زينتهايتان را در بياوريد اما بالأخره ميتواند اين معنا هم باشد.
يك روايت لطيفي را مرحوم صدوق در كتاب شريفي من لا يحضره الفقيه در لباس مصلّي در آنجا ذكر ميكند كه اگر كسي لباس خوبي, نويي در منزل دارد اين را براي مهمانياش نگه داشته و اگر از مهماني آمده اين لباس را گرفته و همان لباس مُندرس منزل را پوشيده و نماز خوانده مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف من لا يحضره الفقيه از امام(سلام الله عليه) نقل ميكند كه اين شخص معلوم ميشود كه «فليس لله اکتسي»[27] اين معلوم ميشود كِسوهاش و جامه در بركردنش براي خدا نيست خب خدا در ميآورد ديگر خب آدم لباس نو دارد اوّلين بار با آن نماز بخواند چه بهتر كه با او نماز بخواند نه اينكه اين را بگذارد كنار لباس كهنهٴ منزلي را بگيرد با آن نماز بخواند اين ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾ اين را هم ميتواند شامل بشود.
خب, بنابراين اين دوتا آيه طبق فرمايش ايشان يك بيان جامعي است كه هم وضع دنيا را تشريح ميكند, هم وضع ما را تشريح ميكند و هم خدمت رساندن به ديگران را هم از تنبيل و بيكاري و بيتوليدي جلوگيري ميكند, هم از انباشتن براي خود جلوگيري ميكند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ بعد فرمود اين در يك مقطع خاص است ﴿لِنَبْلُوَهُمْ﴾ تا شما را ما بيازماييم همين پس براي آزمون است ﴿لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ بعد در آيه ديگر فرمود: ﴿وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً﴾ ما بعد ويران ميكنيم ما كه قصدمان اين نبود كه اينجا بياراييم كه تا اگر يك وقت خواستيم ويران كنيم كسي به ما اعتراض بكند كه چرا ساختي تا ويران بكني كه, ما حالا يك مَهد كودكي بود, كودكستاني بود يك بساط بازي داشتند براي اينكه بچهها آنجا بازي كنند حالا بچهها كه رفتند اين بساط بازي براي چه باشد خب اين را تبديل ميكنند به چيز ديگر, بنابراين آنچه را كه ايشان اينجا فرمودند ناظر به همين دو, سه بخش است به ضميمه آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آمده كه ﴿اعْلَمُوا﴾ آيهٴ بيست سورهٴ مباركهٴ «حديد» اين است كه ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ من اينقدرم, به من اينقدر رأي دادند اينها بازي است و چون بازي است دامنگير ما ميشود اينچنين نيست كه ما اينها را رها بكنيم در زمان بازنشستگي اينها ما را رها بكنند كه, اگر كسي براي خدمت هست «طوبيٰ له و حُسن مآب» يك نعمت خوبي است اما اگر خداي ناكرده كسي گرفتار اين اوهام باشد در دوران كهنسالي بعد كم كم عندالاحتضار ما همهٴ اين امور را رها ميكنيم اينها چنگ ميزنند ما را رها نميكنند سرّ اينكه انسان در هنگام مرگ فشار ميبيند فشار جان دادن براي همين است كه ما رها كرديم اين رها نميكند مگر اينها كه تبهكاراناند دنيا را رها كردند دنيا اينها را رها ميكند اگر دنيا اينها را رها بكند كه آدم فشار جان دادن ندارد كه, فشار قبر ندارد كه, يك معتاد را وقتي گرفتند او هر چه دستش است مياندازد دور اما آن مواد را انداخته دور اعتيادش را كه نينداخت دور اين اعتياد او را به فرياد در ميآورد مشكل ما در حال مرگ اين است كه ما متعلَّق علاقه را ترك ميكنيم چه بخواهيم چه نخواهيم ولي تعلّق در اختيار ما نيست كه تركش كنيم اين دو, اين تعلّق بدون متعلَّق دادِ ما را در ميآورد اين سه, چرا معتاد وقتي مواد از او گرفتند دادش بلند است؟ براي اينكه اعتياد بيمواد در ميآورد تعلّق بدون متعلَّق فرياد آدم را در ميآورد اين ميشود فشار قبر حالا اين به صورت يا آتش در ميآيد يا آن عمود آهن در ميآيد يا ساير چيزهاست كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا» اين جزئياتش را بايد روايات مشخص كند ولي اصل درد اين است, خب.
در سورهٴ مباركهٴ «حديد» كه فرمود اينها مقاطع پنجگانه دارد معلوم ميشود كه بعضيها كودكان هشتاد سالهاند, بعضي كودكان نود سالهاند, بعضي كودكان هفتاد سالهاند بازي, بازي است ديگر حالا فرق نميكند يك وقت با اين اسب چوبي سوار ميشود, يك وقت چرخ و فلك سوار ميشود بازي ميكند يك وقت با بازيهاي ديگر خودش را سرگرم ميكند اين كريمهٴ سورهٴ مباركهٴ «حديد» پنج مقطع است ديگر حالا اگر كسي رفته در پاركي ورزش كرده براي كهنسالها يك طور ورزش, براي نوسالها يك طور ورزش او چون يك گوشه ديگر است يك گوشهٴ باغ است آن بازي نيست خب بازي است ديگر حالا آن شخص چون هشتاد سالش است نرمش دارد بازي دارد آن بازي نيست؟ بازي است بالأخره ديگر حالا بعضيها كودك هشتاد سالهاند بعضيها كودك هفت ساله, هشت ساله بازي, بازي است فرمود اگر اين شد حياتِ دنيا لَعب است و لهو است و زينت است و تفاخر است اين استنباط البته براي مرحوم شيخ بهايي است غالباً در كتابها هم از ايشان نقل شده كه مقاطع دنيا در همين پنج مقطع بازي خلاصه ميشود دنيا بما أنّها دنيا نه زمين و آسمان ﴿وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ﴾[28] كه بعد به صورت خزان درميآيد, خب.
قصّهٴ اصحاب كهف براي خيليها شنيده شده بود و تعجّبآور كه چگونه يك چند نفر جوان اينها سيصد سال شمسي به خواب رفتند و 309 سال قمري به خواب رفتند نه غذايي خوردند نه آبي نوشيدند خواب به اين طولاني, بيغذايي, بيآبي اين قصّه براي آنها تعجّبآور بود اين «أم», «أم» استفهامي است كه همراه با معناي انقطاع است يعني شما گمان كرديد ﴿أَمْ حَسِبْتَ﴾ يعني «بل حسبت أيّها المخاطب» كه اين كار, كار عجيبي است مگر ميشود انسان سيصد سال بخوابد, مگر ميشود انسان سيصد سال آب نخورد, مگر ميشود انسان سيصد سال غذا نخورد ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً﴾ درست است شگفتآور است اما براي شما شگفتآور است نسبت به آيات ما نه, ما هر روزه از اين كارها را داريم ما يك مُشت خاك را يك ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[29] را به صورت اين لؤلؤ لالا در آورديم الآن صدها دانشكده تلاش و كوشش ميكنند تا اين انسان را بشناسند آن هم تازه بدنش را بشناسند نه روحش را كسي ميخواهد متخصّص چشم چپ بشود, كسي ميخواهد متخصّص چشم راست بشود بسياري از بيماريهاست كه مربوط به چشم است هنوز كشف نشده, بسياري از بيماريهاست كه مربوط به گوشت است هنوز كشف نشده, اين چشم چيست؟ اين گوش چيست؟ اين قلب چيست؟ چطور جوانه زده؟ همين يك قطره آب ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ فرمود اينها كه عجب نيست سيصد سال كسي بخوابد ما هر روز داريم از اين كارها ميكنيم هر روز داريم از اين معجزات به شما نشان ميدهيم چون حالا عادي است براي شما احساس تعجّب نميكنيد.
دربارهٴ رقيم جناب زمخشري در كشاف پنج الي شش قول ذكر كرده كه رقيم چيست؟[30] حالا برخيها گفتند كه اسم آن منطقهاي كه قريهاي كه اينها اهل آن قريه بودند رَقيم بود برخيها گفتند نه آن مكاني كه اين كهف در آنجا بود رقيم بود, برخيها گفتند كه چون اسامي اينها در لوحي مرقوم شد آنجا نصب شد شده رقيم, برخيها گفتند چون اسامي و قصّه و داستان اينها در سينهٴ همان غار در درون غار حك شد مرقوم شد شده رقيم يكي از وجوه ضعيف هم اين است كه اين رقيم اسم آن كَلب است اينها وجوهي است كه گفته شده, فرمود حالا شما خيال كرديد كه اين كار, كار عجيبي است براي ما ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً﴾ براي شما ممكن است تعجّبآور باشد ولي در بين ما ما از اين آيات فراوان داريم حالا اصل اين قسمت را كه قرآن كريم نقل ميكند انشاءالله بازگو بشود روايات معتبري كه ضمن اين هست چون مستحضريد اين حكم شرعي را به همراه ندارد بايد طوري باشد كه بالأخره طمأنينهبخش باشد اين هم مطلب ديگر اگر يك خبر واحدي بود مخالف عقل نبود, مخالف روايات نبود, مخالف آيه نبود آن را هم ممكن است آدم پذيرفت.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ رعد, آيهٴ 17.
[2] . سورهٴ اسرا, آيهٴ 106.
[3] . سورهٴ غافر, آيهٴ 49.
[4] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 77.
[5] . سورهٴ کهف, آيهٴ 3.
[6] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 23.
[7] . سورهٴ توبه, آيهٴ 128.
[8] . سورهٴ مائده, آيهٴ 99.
[9] . سورهٴ توبه, آيهٴ 128.
[10] . بحارالأنوار, ج16, ص95.
[11] . سورهٴ توبه, آيهٴ 128.
[12] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 8.
[13] . سورهٴ ص, آيهٴ 71.
[14] . سورهٴ ص, آيهٴ 71.
[15] . سورهٴ صافات, آيهٴ 6.
[16] . بحارالانوار, ج 44, ص 367.
[17] . سورهٴ بقره, آيهٴ 156.
[18] . سورهٴ غافر, آيهٴ 82.
[19] . سورهٴ فصّلت, آيهٴ 53.
[20] . سورهٴ سجده, آيهٴ 7.
[21] . سورهٴ حديد, آيهٴ 20.
[22] . سورهٴ انبيا, آيهٴ 16.
[23] . سورهٴ مريم, آيهٴ 12.
[24] . الکافي, ج1, ص 311.
[25] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 31.
[26] . وسائلالشيعه, ج 5, ص 311.
[27] . من لايحضره الفقيه, ج 1, ص 206.
[28] . سورهٴ حديد, آيهٴ 20.
[29] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 37.
[30] . ر.ک: الکشّاف, ج 2, ص 472.