04 01 2006 4852567 شناسه:

تفسیر سوره ابراهیم جلسه 40

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الأَبْصَارُ (٤۲) مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لاَ يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ (٤۳) وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ العَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ (٤٤) وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الأَمْثَالَ (٤۵)

بعد از نقل جريانهاي گذشته به ذات مقدس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) خطاب مي‌كند كه امت اسلامي با خبر بشود فرمود كه اين سؤال كه چرا خداي سبحان ظالمان را عذاب نمي‌كند؟ منشأ عذاب نكردن يا غفلت است يا رضايت به كار آنهاست يا عجز از انتقام است و اين تالي هر سه قسمش باطل است پس مقدم مثل اوست بايد عذاب بكند جواب فرمود كه خدا غافل نيست رضايت ندارد براي اينكه ﴿كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً﴾[1] عجز ندارد چون او ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ﴾[2] است غفلت هم ندارد چون ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ﴾[3] است و خدا غافل نيست منتها براي عذاب يك روزي مشخص كرده است و آن روز اين اوصاف پنج‌گانه را به همراه دارد كه ﴿تَشْخَصُ فِيهِ الأَبْصَارُ﴾ چشمها حيران است و باز است ﴿مُهْطِعِينَ﴾ اين واژه اهطاع سه بار در قرآن كريم ذكر شده است در هر موردي مناسب معناي خاص خودش است هم گردن كشيدن است هم به سرعت پاسخ دادن است هم متحيرانه سريع رفتن است و مانند آن در سورهٴ مباركهٴ «معارج» آنجا به اين صورت آمده است آيه 36 سوره «معارج» اين است ﴿ئفَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ٭ عَنِ اليَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ﴾ يعني وقتي صحنه قيامت فرا مي‌رسد اينها مهطعاً مسرعاً سر از قبر برمي‌دارند متحي رانه از چپ و راست گروه گروه مي‌رسند ﴿عَنِ اليَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ﴾[4] اين ﴿عِزِينَ﴾ جمع عزو است عزو ناقص واوي است واو در اين گونه از موارد مي‌افتد اينها عذب عذب يعني گروه گروه دسته دسته از چپ و راست مي‌رسند اين در سورهٴ مباركهٴٴ «قمر» آيه هفت و هشت اين است ﴿خُشَّعاً أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الأَجْدَاثِ﴾ يعني از قبور ﴿ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنتَشِرٌ ٭ مُهْطِعِينَ إِلَي الدَّاعٍِ﴾ آن كسي كه دعوت مي‌كند اينها مهطعاً مسترعاً دعوت داعي را اجابت مي‌كنند دعوت هم مستحضريد كه آن روز به نام امام هر كسي او را دعوت مي‌كنند كه ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ مي‌گويند علويها بيايند عثمانيها بيايند خب اينها از اين طرف صف مي‌كشند آنها از آن طرف صف مي‌كشند ﴿مُهْطِعِينَ إِلَي الدَّاعٍِ﴾ آيه محل بحث هم از همين قبيل است يعني «مسرعين» منتها چون ﴿مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ﴾ هست اينجا اهطاع به معني گردن كشيدن نه سر خم كردن گردنهاي كشيده سرهاي برافراشته و چشمهاي باز از حيرت.

مطلب بعدي آن است كه اين ﴿لاَ يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ﴾ در آخر آيه ذكرنشده براي اينكه مناسب با اهطاع و اقناع است در بحث ديروز گذشت كه اين ﴿لاَ يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ﴾ معنايش اين است كه حدوثاً و بقائاً مشكلشان اين پنج تا مشكل هست اين‌چنين نيست كه حدوثاً ﴿تَشْخَصُ فِيهِ الأَبْصَارُ﴾ اما فوراً چشمهايشان عادي مي‌شود انسان وحشت‌زده كه  چشم باز كرده اگر وحشتش يك لحظه‌اي باشد خب «يرتد  اليه طرفه» دوباره مژه و پلك بر مي‌گردد به حال عادي اما وقتي آن حالت وحشت ادامه داشته باشد «لا يرتد اليه طرفه» نمي‌خواهد بفرمايد كه اين ﴿تَشْخَصُ فِيهِ الأَبْصَارُ﴾ اين دوام دارد آن وقت اهطاع و اقناع دوام ندارد براي اينكه اين يوم اصولاً اين‌چنين است يومي كه نه يك لحظه‌اي از آن يوم اين روز اين‌چنين است اگر روز اين‌چنين است حدوثاً و بقائاً هم همين‌طور است تا اينكه حسابها بر رسي شود و در پايان ذكر نشده براي اينكه مناسب‌ترين جمله همين اين ﴿مُهْطِعِينَ﴾ است و ﴿مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ﴾ لذا در كنار اينها ذكر شده ﴿لاَ يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ دلهاي اينها هم خالي است كه برهانش گذشت اما آيه بعد فرمود كه ﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا﴾ خطاب به وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است ناظر به امت اسلامي است فرمود مردم را بترسان تو بشير و نذيري مردم را بترسان از روزي كه عذاب الهي مي‌رسد و اينها استمهال مي‌كنند مي‌گويند يك قدري به ما مهلت بدهيد برخيها اين ﴿يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ﴾ را به يوم مرگ تفسير كردند كه عند الاحتضار آنها مي‌گويند: ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾[5] بعضيها اين را به حالت معاد و قيامت بر آن منطبق كردند كه گفتند كه در قيامت اينها مي‌گويند: ﴿يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا﴾[6] ولي عده‌اي كه منهم سيدنا الاستاد (رضوان الله تعالي عليه) است مي‌فرمايند اين ﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ﴾ در قبال آن يوم قيامت است اين مربوط به عذاب استيصال است عذاب استيصال عذابي است كه اصل را بر مي‌كند مي‌گويند فلان كس مستأصل شد يعني ريشه‌اش و ا صلش كنده شد چنين آدمي را مي‌گويند مستأصل اين عذاب استيصال دامنگير بعضيها مثل قوم فرعون قوم عاد امثال ذلك مي‌شود كه اصل و ريشه اينها را بر مي‌دارد منظور اين عذاب دنياست به دو دليل يكي اينكه اينها نگفتند ما را برگردان ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ كه در سوره «مؤمنون» است و مي‌خوانيم اين تعبير را ندارند ﴿يَالَيْتَنَا نُرَدُّ﴾[7] كه در سوره «انعام» است اين تعبير را ندارد دو مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا أَخِّرْنَا﴾ يعني يك قدري مهلت بده معلوم مي‌شود هنوز نمردند اين يك شاهد شاهد ديگر اين است كه در قيامت سخن براي همه است اما اينجا صدر آيه اين است كه ﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ﴾ بعد دارد ﴿فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ نه فيقولوا تناسب صدر و ساقه اين است كه اگر فرمود: ﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ﴾ اگر مربوط به معاد بود ﴿فَيَقُولُ﴾ همه مردم بايد بگويند مشكل قيامت براي همه مردم است آنجا كه دارد ﴿يَوْمَ يَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾[8] اين‌چنين نيست كه «يوم يفر الظالم من اخيه» كه قيامت بساطش اين است هر كسي بالأخره وقتي آن روز سخت رسيد از نزديكانش فرار مي‌كند نه اينكه ظالمين فرار مي‌كنند غير ظالمين به فكر بستگان‌اند اين‌طور نيست از اينكه فرمود: ﴿فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ معلوم مي‌شود اين مربوط به عذاب دنياست در عذاب دنيا وقتي عذاب الهي رسيده است انبيا و پيروانشان سالم‌اند ديگران در زحمت‌اند پس الآن ما بايد پنج مطلب را بازگو كنيم يكي اينكه در حال احتضار چه مي‌شود يكي اينكه در قيامت چه مي‌شود يكي اينكه افراد نمونه‌هايش در دنيا وقتي خطر را ديدند چه مي‌شود يكي هم اينكه در اينجا ذات اقدس الهي كه فرمود: ﴿فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ كه اصل عام است ذيل خاص است نمونه‌هايي دارد يا نه اين چهار مطلب كه روشن شد محل بحث به خوبي روشن مي‌شود در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» فرمود وقتي تبه‌كاران مي‌خواهند بميرند نشانه‌هاي مرگ را ديدند آنجا مي‌گويند: ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ آيه 99 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ اين يا خطاب به ذات اقدس الهي است كه در جمعش فرشتگان حضور دارند از اين جهت جمع  آورد يا نه همان طوري كه در اين سبعه معلقه و اينها ملاحظه مي‌فرماييد: «قفا نبكِ من ذكري حبيب و منزلي»[9] اين «قفا» آن مخاطب نبود دو نفر اين شاعر را همراهي نكردند كه اين تثنيه باشد گاهي مي‌گويند بايست بايست به جاي اينكه بگويند قف قف مي‌گويند قفا اين تثنيه كار آن تكرار را مي‌كند نه شما دو نفر بايستيد به يك نفر دوبار مي‌گويند قف قف به جاي اينكه بگويند قف قف مي‌گويند «قفا نبك» اينجا هم به جاي اينكه بگويد: ﴿رب ارجعني﴾ ﴿رب ارجعني﴾ ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ خب حالا يا آن وجه است يا اين وجه ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً﴾[10] كه سخن از رجوع است معلوم مي‌شود حال احتضار است من را برگردان به دنيا كه عمل صالح انجام بدهم ﴿فِيَما تَرَكْتُ﴾[11] پاسخي كه مي‌شنود اين است كه ﴿كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾[12] مستحضريد كه اين گونه از الفاظ القاب و مانند آن مفهوم ندارد ولي وقتي در مقام تحديد باشد مفهوم دارد وقتي بفرمايد: ﴿إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ يعني ليس بفاعلها اين حرف را مي‌زند وگرنه اگر بگويند ﴿إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ كه مفهوم ندارد ولي چون در مقام تحديد است از آن فهميده مي‌شود كه اين حرفي است كه عمل نمي‌كنيد نشانه‌اش هم در سورهٴ مباركهٴ «يونس» و اينهاست كه ما شما را چندين بار به لبه خطر رسانديم آنجا توبه كرديد وقتي خطر از شما برطرف شد به حالت عادي برگشتيد در سورهٴ مباركهٴ «يونس» هست آيات ديگر هست كه اينها وقتي سوار كشتي شدند مي‌گويند اگر خداي سبحان ما را آزاد بگذارد نجاتمان بدهد ما بندگان صالحي خواهيم بود ولي وقتي خدا اينها را نجات داد اينها دوباره به حالت عادي برمي‌گردند سورهٴ مباركهٴ «يونس» آيه 22 اين است ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي البَرِّ وَالبَحْرِ حَتَّي إِذَا كُنتُمْ فِي الفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ المَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾ اينها با اخلاص خداي سبحان را مي‌خواهند ولي اخلاص مقطعي مي‌گويند: ﴿لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ اما ﴿ فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الحَقِّ﴾ باز همان شرك است و بت‌پرستي  از اين افراد كه خطرهاي فراوان را ديدند و استغاثه‌هايي كردند و نجات يافتند و بعد به قولشان عمل نكردند معلوم مي‌شود كه فقط حرف مي‌زنند لذا فرمود: ﴿كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾[13] از اين حرفها مي‌زند ديگر عمل نمي‌كند خب اين ضمن اينكه آيه سوره «يونس» شاهد مفهوم داشتن آيه سوره «مؤمنون» است آن مطلب خودش هم ثابت مي‌شد يعني هم در دنيا اينها تجربه كردند هم در جريان احتضار اين كلمه مفهوم دارد ﴿كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ يعني «ليس بفاعلها» در جريان قيامت هم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» به اين صورت آمده آيه 27 و 28 سوره «انعام» فرمود: ﴿وَلَوْ تَرَي إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ﴾ اين ديگر مربوط به معاد است ﴿فَقَالُوا يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا﴾ آن روز هم بعضي از اين افراد عنود به خدا نمي‌گويند كه ما را بر گردان اگر هم يك وقتي فشار بيايد به فرشته‌هاي جهنم (سلام الله عليهم) مي‌گويند: ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾[14] به خدا نمي‌گويند اقض علينا كار ما را تمام بكن به مالك دوزخ مي‌گويند از خدايت بخواه كه جان ما را بگيرد آن روز هم لجوجانه برخورد مي‌كنند البته آنهايي كه اوساط از كفارند آنها هم مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾[15] وگرنه آن كفار عنود لجوج در جهنم هم كه هستند حاضر نيستند بگويند خدا به مالك دوزخ مي‌گويند به خدايت بگو اين‌طور است بشر خب اينجا هم نمي‌گويند ما را برگردان مي‌گويند‌اي كاش برمي‌گشتي ﴿يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ المُؤْمِنِينَ﴾.

پرسش ...

پاسخ: نه آدم لجوج همين‌طور است ديگر انسان آن قدر قدرت دارد كه از هر حيواني هم پست‌تر بشود از سنگ هم پست‌تر بشود يك سنگ پاره‌هستند ﴿فَهِيَ كَالحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾[16].

﴿بَلْ بَدَا لَهُم مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِن قَبْلُ﴾[17] بعد فرمود: ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ چون ما چند بار اينها را تجربه كرديم گذشته از علم غيب الهي فرمود اينها اگر برگردند باز همان كفر و عناد را دارند براي اينكه ما در دنيا چند بار اينها را آزموديم ديگر اينها در كام دريا غرق مي‌شدند ما نجاتشان داديم ﴿إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الحَقِّ﴾[18] از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) سؤال كردند كه آيا ذات اقدس الهي به معدوم علم دارد؟ فرمود نه تنها به معدوم علم دارد به ممتنع علم دارد يك به ممتنع بر فرض وجود هم علم دارد اين دو بعد به اين آيه استدلال فرمود، فرمود: رجوع كفار از جهنم به دنيا محال است آخر دنيا اين نيست تا اينها برگردند ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[19] اگر دنيا بود يك مطلبي اما وقتي كل دنيا ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[20] شد ﴿وَالأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ القِيَامَةِ﴾[21] شد ﴿وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[22] شد ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ شد كل اوضاع عوض شد دنيا اين نيست كه اينها برگردند كه بر فرض محال اگر اينها به دنيا برگردند چه خواهد شد و چه خواهند كرد هم خدا مي‌داند براي اينكه فرمود: ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[23] بنابراين اينها هم در جريان معاد درخواست رد مي‌كنند هم ر حال احتضار درخواست رجوع مي‌كنند هم در حال غرق شدن در دريا درخواست نجات مي‌كنند هم در حال آمدن عذاب درخواست تأخير مي‌كنند ذات اقدس الهي همان پاسخي كه در حال احتضار به يك عده‌اي فرمود: ﴿كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾[24] مشابه آن جواب را اينجا به مستمهلان مي‌دهد آنها كه استمهال مي‌كنند مي‌گويند به ما مهلت بدهيد تأخير بيندازيد كه ما ايمان بياوريم و پيرو رسول الهي باشيم ﴿رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ﴾ پاسخش اين است ﴿أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ ٭ وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِم﴾ فرمود همه اين حجتها براي شما تمام شد اولاً روزي كه مقتدر بوديد گفتيد كه ﴿ألَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي﴾[25] و مانند آن اين در سورهٴ مباركهٴ «كهف» هست در ساير سور هست اين فكر فكر جاهلي بود الآن هم كم و بيش متاسفانه در بعضيها هست مي‌گويند زمين ملك نمير است فرشهاي دست‌باف ملك نمير است نمي‌دانم ظرفهاي مسي ملك نمير است ما اين را به ورثه بدهيم در سورهٴ مباركهٴ «كهف» دارد كه وقتي وارد آن باغ مي‌شد گفت: ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾[26] باد يعني هلك گفت اين ابدي است هرگز اين باغ از بين نمي‌رود فكر نمي‌كنم اين از بين برود ابداً مي‌ماند ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ﴾ يعني «تهلك و تفني ابداً» خب چنين آدمهايي به هر چه كه نزد آنها مقدس است سوگند ياد مي‌كنند يعني حرف جدي‌شان اين است كه اين از دست نمي‌رود اين ماندني است اين ﴿أخْلَدَ إِلَي الأَرْضِ﴾[27] از همين قبيل است ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[28] از همين قبيل است اينها خيال كردند جاودانه‌اند فرمود شما فكر مي‌كرديد كه نمي‌ميريد از بين نمي‌رويد در حالي كه در مرئا و منظر شما بود عده‌اي از ظالمين رفتند و شما به جاي آنها نشستيد اين تعبير ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُو﴾ ﴿سكنتم في مساكن الظالمين﴾ و مانند آن ما ظالمين را برديم شما را به جاي آنها نشانديم ﴿سَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُو﴾ اين تعليق حكم بر وصف است كه مشعر به عليت است يعني مواظب باشيد آنها چرا از بين رفتند؟ چون ﴿ظَلَمُو﴾ شما هم به جاي ظالمين نشستيد اينكه مي‌گويند: ﴿سَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُو﴾ يعني مواظبتان باشيد اگر به يك عالم ديني گفتند تو به جاي امام نشسته‌اي يعني مواظب باشد بايد قداستت را حفظ كني اگر به يك والي گفتند تو به جاي ظالم نشستي يعني مواظب باش اگر ظلم كردي به همان سرنوشت مبتلا مي‌شوي اين تعليق حكم به وصف مشعر به عليت است چه در بخش اثبات چه در بخش نفي فرمود مگر شما جدّاً نمي‌گفتيد از بين نمي‌رويد ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾[29] حرف شما نبود؟ ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[30] حرف شما نبود؟ فكر شما نبود؟ شما به طور جدّ مي‌گفتيد ما هميشگي هستيم اين را در تفسير كشف‌اسرار ميبدي و امثال آنها اينها چون اين آيه را به قيامت زدند اين جمله ﴿أقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ را اين‌چنين معنا كردند مي‌گفتند كه شما بوديد كه در دنيا مي‌گفتيد حياتي بعد از مرگ نيست يعني بعد از اين دنيا حيات ديگري  نيست ما از دنيا به آخرت نمي‌رويم ﴿مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ يعني حياتي بعداز نشئه دنيا نيست خب اين بدون تكلف نيست در سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين آيه هست كه اينها سوگند ياد مي‌كردند كه خدا هيچ كسي را مبعوث نمي‌كند اما اين با آن ببينيد تفسير آيه به آيه‌اي كه ديگران داشتند با آنچه كه سيدنا الاستاد دارد چقدر فرق مي‌كند عده زيادي اين آيه را به جريان قيامت حمل كردند گفتند كه ﴿يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ﴾ مربوط به قيامت است بعد اين ﴿أقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ را با اينكه «اقسمتم ان الله سبحانه و تعالي لا يبعث احداً» را يكي دانستند آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» است و در تفسير كشف‌الاسرار و مانند آن شاهد محل بحث قرار دادند اين است در آن سوره به اين صورت آمده است آيه 38 سوره «نحل» اين است كه ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللَّهُ مَن يَمُوتُ بَلَي وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ اينها سوگندهاي جدي ياد كردند كه خدا كسي را مبعوث نمي‌كند آنها گفتند كه ﴿أقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ با اين آيه هماهنگ است شما از بين نمي‌رويد يعني شما قسم خورديد كه حياتي بعد از مرگ نيست مرديد تمام مي‌شود ﴿ إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾[31] اين است بعد از مرگ حياتي نيست ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ﴾[32] كه ذات اقدس الهي ﴿لاَ يَبْعَثُ اللَّهُ مَن يَمُوتُ﴾[33] خب خيلي فرق است بين ﴿أقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ كه ظاهرش اين است كه شما فكر كرديد جاودانه هستيد با اينكه ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللَّهُ﴾ خيلي فرق است آن نمي‌تواند مفسر اين آيه باشد بنابراين ظاهرش همين است كه ﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ﴾ مربوط به همين جريان دنياست با اين دو شاهدي كه ايشان فرمودند و برخيها هم تأييد كردند.

پرسش ...

پاسخ: بله نه يك وقت است كه جاودانه است مي‌ماند خب ديگران مي‌بينند كه عده زيادي مرتب هر روز دارند مي‌ميرند اين‌چنين نيست كه اينها مرگ را منكر باشند اينها هر روز از گورستان بر مي‌گردند يك عده‌اي را تشييع مي‌كنند خودشان را خيال مي‌كردند كه ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ اين يك مطلب پس جاودانه است انسان خيال‌باف خيال‌زده همين است ديگر ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ ٭ يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[34] يك مطلب اين است كه آدم كه مرد مي‌پوسد نه اينكه از پوست به در بيايد مرغ باغ ملكوت باشد و چند روزي قفسي ساختند و اينها حرفهاي افسانه است انسان كه مي‌ميرد مي‌پوسد نه از پوست به در بيايد حرف آنها اين بوده آنكه در سوره «نحل» است اين است ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ﴾ كه ﴿لاَ يَبْعَثُ اللَّهُ﴾.

 انسان پوسيد پوسيد نه اينكه مرگي نيست مرگ را هر روز دارند مي‌بينند مگر را براي ديگران مي‌دانند اين در بيانات نوراني حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) هست در بيانات نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) هست اين در بيان حضرت در نهج‌البلاغه هست بيان پيامبر در نهج‌البلاغه الفصاحه كه اينها داشتند تشييع مي‌كردند در تشييع خب مستحب است كسي مشغول ذكر باشند مشغول كار خودشان باشند حتي گفتند سلام هم به كسي مكروه است بگذاريد اينها دو قدم راه مي‌روند به ياد خدا باشند حرف نزنيد در تشييع اگر خواستيد سلام بكنيد جاي ديگر سلام بكنيد اينجا كه جاي سلام نيست جاي صحبت  نيست وجود مبارك حضرت ديد يك عده‌اي لبخند مي‌زنند فرمود اينها خيال مي‌كنند «كأنّ الموت في هذا العالم علي غيرهم كتب و كان الحق في هذه الدنيا علي غيرهم وجب»[35] اينها كه در تشييع دارند حرف مي‌زنند و مي‌گويند و مي‌خندند خيال مي‌كنند مگر براي ديگري است غفلت يك چنين پيامد تلخي هم دارد خب يك انسان غافل ﴿ يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[36] اينها منكر مرگ نيستند ولي مرگ را براي ديگران مي‌دانند نه براي خودشان آن كه منكراند مي‌گويند ديگران كه مردند حياتي بعد از مرگ نيست ما هم بر فرض بميريم بعد از مرگ خبري نيست آنهايي كه اين آيه را به جريان مرگ يا قيامت معنا كردند آيه سورهٴ مباركهٴ «نحل» را شاهد آوردند ولي آيه سوره «نحل» با آيه محل بحث خيلي فرق دارد آيه محل بحث اين است كه ﴿أقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ اين همان است كه در سوره «كهف» آمده كه شما گفتيد: ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾[37] اين باغ باغ نمير است همان فكر جاهلي كه الآن هم كم و بيش هست مي‌گويند زمين ملك نمير است.

پرسش ...

پاسخ: خب اگر كسي آن مربوط به سورهٴ مباركهٴ «صف» است كه ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[38] چرا مي‌گوييد چيزي را كه خودتان عمل نمي‌كنيد يا ﴿أتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾[39].

﴿رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ﴾ پاسخش اين است كه ﴿أوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ شما فكر كرديد كه هميشه هستيد كه ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم﴾ خب ديديد يك عده در اثر ظلم ويران شدند شما به جاي ظالمين نشستيد شما بايد اينها را مي‌فهميديد ﴿وَتَبَيَّنَ لَكُمْ﴾ اين همان است كه ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[40] مطلب براي شما آفتابي شد ما چيزي را فروگذار نكرديم كه مهلت هم مي‌خواستيد گرفتيد در تمام اين مدت ﴿وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِم﴾  و اين جريان هم يك مثلي بيش نبود ﴿وَضَرَبْنَا لَكُمُ الأَمْثَالَ﴾ دنيا را براي شما تشريح كرديم آينده را براي شما تشريح كرديم ظلم ظالمان را براي شما تشريح كرديم مهلت خودمان را هم تشريح كرديم ما يك سلسله مطالب علمي داريم كه براي خواص است همانها رقيق كرده به صورت مثل تا شماها بفهميد هم به فهم شما رسانديم ما نه معما گفتيم نه مطلب عميق غير قابل فهم هر چه باشد او را نازل كرديم عين آن مطلب را نازل كرده به شما رسانديم مستحضريد وقتي گفتند عين او نه يعني تجافي كرده الآن شما مثلاً وقتي پاي درس شاگردان مرحوم آقاي نائيني مي‌رويد يا مي‌رفتيد مي‌بينيد كه آن آقا مي‌گويد اين عين رأي نائيني است يا اين عين رأي مرحوم آخوند (رضوان الله عليهما) است خب رأي آن بزرگوار كه در لوح محفوظ ذهن او هست و با خودش در عالم ملكوت است او كه نيامده در كتاب كه عين اوست يعني اين مطلب علمي كه در عاقله و فاهمه يك فقيه يا حكيم است اين را آن فقيه يا آن حكيم بررسي مي‌كند كه به چه صورت بگويد به صورت فارسي بگويد عربي بگويد فارسي بنويسد يا عربي بنويسد چطور بگويد يك مقدمه داشته باشد چند تا فصل داشته باشد يك خاتمه و نتيجه‌گيري داشته باشد اينها را ترسيم بكند در قوه خيال بعد از اينكه از عاقله تنزل داد به قوه خيال و ترسيم كرد نقشه‌اش را كشيد آن وقت شروع مي‌كند به گفتن يا نوشتن وقتي گفت يا نوشت به مخاطبش مي‌گويد من عين فرمايش عين رأي اقاي نائيني را به شما گفتم اين عين حرف شيخ انصاري است مگر ما عين نمي‌گوييم نمي‌گوييم عينيت وقتي گفتيم اين عين حرف شيخ است عين رأي شيخ است عين رأي آخوند (رضوان الله عليهما) است يعني عين تنزل يافته نه عين تجافي يافته نه اينكه او پايين آمده آنكه در ذهن حكيم يا فقيه است پايين آمده رفته روي كتاب مثل عين قطرات باراني كه از بالا آمده پايين مي‌آيد مي‌شود تجافي اگر در جاي ديگر هم سخن از عينيت است نه يعني ـ معاذالله‌ـ آن بالايي آمده پايين ما اين حرف روزانه ماست ادبيات روزانه ماست محاورات روزانه ماست مي‌گوييم عين آن مطلبي كه فلان حكيم گفته يا فلان فقيه گفته من دارم به شما مي‌گويم در حالي كه عين آن مطلب با ذهن آن آقاست آنكه تنزل نكرده تجافي نكرده اين را تنزيل كرده ترقيق كردند عينيت محفوظ است اينجا هم همين‌طور است فرمود ما مطالب فراواني را كه براي خواص گفتيم همانها را به عنوان مثل براي شما گفتيم ﴿وَضَرَبْنَا لَكُمُ الأَمْثَالَ﴾ ما چيزي را فروگذار نكرديم بنابراين وقتي هم كه ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾ وجهي ندارد الآن اينجا استحمال مي‌كند اما جريان نجات پيدا كردن مؤمنان و رسول خدا كه شاهد دوم بيان سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) است در آيه 103 سورهٴ مباركهٴ «يونس» اين است كه 102 و 103 ﴿فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِنَ المُنتَظِرِينَ﴾ وقتي آن حادثه پيش آمد ﴿ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ وقتي خوادث تلخ پيش مي‌آيد ما انبيا را و همچنين مؤمنان انبيا را نجات مي‌دهيم و اين يك اصل كلي است ﴿كَذلِكَ حَقّاً عَلَيْنَا نُنْجِي المُؤْمِنِينَ﴾ لذا در آيه محل بحث اول سخن از ﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ﴾ است بعد سخن از ﴿فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ معلوم مي‌شود دنياست نه معلوم بشود آخرت ﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ﴾ پاسخ ﴿أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ اين جمله كه شما فكر مي‌كرديد كه هرگز از بين نمي‌رويد كسي بر شما مسلط نيست مشابه آن اول سورهٴ مباركهٴ «حشر» است در اول سوره «حشر» اين است كه آيه دو سوره «حشر» ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾ فرمود در جريان مدينه يك مشت اغنياي مسرِف مسرَف يهودي مالدار به سر مي‌بردند كه نبض اقتصاد مدينه در اختيار آنها بود رباخواري هم رسمي بود براي آنها در آن قلعه‌هاي خيبر هم زندگي مي‌كردند آن روز هيچ وسيله‌اي براي تخريب آن قلاع نبود آن دري كه شصت هفتاد نفر بايد ببندند و باز كنند كه قابل گشودن نبود فرمود ما اولين بار اين كار را كرديم اولين بار كه باعث شدند اين مستكبران از اين سرزمين فرار كنند قدرت ما بود بعدها ديگر قدرتهاي بعدي هم كه شما پيدا كرديد و اينها را فراري داديد هم به عنايت الهي بود ولي اولين بار اين معجزه الهي بود ما اين كار را كرديم كه نه دوست خيال مي‌كرد نه دشمن دوست خيال نمي‌كرد كه شماها بوديد ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا﴾[41] براي اينكه شما بالأخره نسيه خور اينها بوديد مستضعف اينها بوديد كوخ نشين بوديد وسيله نداشتيد قلعه‌هاي اينها را فتح كنيد فكر نمي‌كرديد اينها فرار بكنند متواري بشوند آنها هم فكر نمي‌كردند بايد متواري بشوند ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾[42] اينها فكر مي‌كردند اين قلعه‌هاي مستحكم حافظ اينهاست چه كسي مي‌تواند اين قلاع را فتح بكند ديگر خيبرگشا و در خيبرگشا را اينها احساس نمي‌كردند كه اين ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾ اين همان ﴿أقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ است فكر مي‌كرديد كه از بين نمي‌رويد كسي بر شما مسلط نيست در جريان انقلاب اسلامي ايران هم همين‌طور بود نه دوستها فكر مي‌كردند آمريكا با آن قدرتي كه دارد و ارتش در اختيار اوست فرار مي‌كند نه خود آنها به خودشان مي‌باوراندند كه بايد فرار كنند ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا﴾ فكر نمي‌كرديد اينها فرار مي‌كنند و خود آنها هم فكر نمي‌كردند كه بايد فرار كنند ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾ اين در انقلاب اسلامي هم همين‌طور بود اينكه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» فرمود كه ﴿وَكَذلِكَ نُنْجِي المُؤْمِنِينَ﴾[43] در جاهاي ديگر فرمود اين وعده الهي همگاني است و هميشگي فرمود شما اگر دو قدم بياييد قدرت الهي و فيض الهي همان كارهاي سابق را انجام مي‌دهد غرض اين است كه اين ﴿أقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ مشابه همان فكر آلوده يهوديهاي خيبر بود كه ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾ يعني مانعتهم من الله حصونهم فكر مي‌كردند كه اينها از قدرت الهي با آن قلعه‌هاي مستحكم مي‌توانند نجات پيدا كنند ظاهراً اين آيات با هم هماهنگ است كه مي‌شود بخورد به جريان عذاب دنيا چند تا اشكال يا سؤال مربوط به جريان علم و دين بود كه به مناسبت مطرح شده حالا آيات ديگري كه ان‌شاءالله اگر مناسب بود آن اشكالها مطرح بشود آن اشكالات در ذهن هست ولي طرح آن مسائل در اثناي آياتي كه مناسب نيست يك مقداري مشكل است.

 

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ إسراء، آيهٴ 38.

[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 20.

[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 29.

[4] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 37.

[5] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 99.

[6] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 27.

[7] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 27.

[8] ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 34.

[9] ـ سعدالسعود، ص271.

[10] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 99 و 100.

[11] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 100.

[12] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 100.

[13] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 100.

[14] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 77.

[15] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 12.

[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 74.

[17] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 28.

[18] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 23.

[19] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 48.

[20] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 1.

[21] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 67.

[22] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 67.

[23] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 28.

[24] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 100.

[25] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 51.

[26] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 35.

[27] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 176.

[28] ـ سورهٴ هُمَزه، آيات 2 و 3.

[29] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 35.

[30] ـ سورهٴ هُمَزه، آيهٴ 3.

[31] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 37.

[32] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 38.

[33] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 38.

[34] ـ سورهٴ هُمَزه، آيات 2 و 3.

[35] ـ بحارالانوار، ج74، ص127.

[36] ـ سورهٴ هُمَزه، آيهٴ 3.

[37] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 35.

[38] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 2.

[39] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 44.

[40] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[41] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.

[42] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.

[43] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 88.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق