اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ (۳۵) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (۳۶) رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ المحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (۳۷) رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَي عَلَي اللَّهِ مِن شَيْءٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ (۳۸) الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ (۳۹) رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ (٤۰) رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الحِسَابُ (٤۱)﴾
اين دعاهاي مكرر حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) هم تشويق به دعاست و هم ناظر به اين است كه فقر براي انسان ذاتي است يعني در هويّت او دخيل است و اگر فقر در هويّت او دخيل بود هرگز از عبادت بينياز نيست اينكه گاهي سؤال ميشود انبيا (عليهم السلام) مخصوصاً وجود مبارك حضرت ابراهيم كه داراي مقام خلوص و يقين و طمانيه و شهود بود چه نيازي به اين همه نيايش و درخواست نزاهت از شرك و مانند آن براي آن است كه احياناً خيال ميشود منشأ احتياج مخلوق به خالق همان حدوث است وقتي در اول امر در هنگام حدوث نيازش برطرف شد در مرحله بقاء خودكفاست گاهي هم مثال ميزنند به جريان بنا و بنّا كه بنا در اصل حدوث نيازمند به بنّاست و اگر بنّا اين بنا را به پا كرد ديگر اين بنا نيازي به بنّا ندارد ولو بنّا رخت بربندد اين همان بحث معروفي كه در كتابهاي عقلي كه منشأ احتياج به واجب تعالي حدوث است يا امكان مستحضريد كه نظر محققان آن است كه فقر ذاتي منشأ نياز است اين فقر ذاتي در حدوث و بقا هم هست اينطور نيست كه در مرحله حدوق محتاج به مبدأ باشد در مرحله بقا بينياز زيرا حدوثاً و بقائاً اين موجود فقير بالذات است ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الفُقَرَاءُ﴾[1] و فقير بالذات محتاج به غني بالذات است انبيا (عليهم السلام) هم فقير بالذاتاند گرچه به كمالات الهي رسيدهاند ذات اقدس الهي اين كمال را به آنها داد اما همه كمالات عاريه است و اينها ذاتاً فقيرند چون ذاتاً فقيرند بايد اين كمالاتشان را از مبدأ دريافت كنند راه دريافت اين كمالات از مبدأ همان تضرع است و ناله است و عبادت است و بندگي كه اين نربان ترقي است حالا اگر كسي روي پلههاي بندگي بالا رفت و دستش به جايي رسيد و ديدش وسيع شد بايد بگويد كه نردبان چيست ديگر من نيازي به نردبان ندارم يا اگر چنين حرفي زد همان جا سقوط ميكند دعا براي انسانها تا آخرين لحظه هست عبادت براي انسانها تا آخرين لحظه هست در خواست از ذات اقدس الهي براي ماسوا تا آخرين لحظه هست اين است كه وجود مبارك حضرت ابرهيم با اينكه مقام طمأنينه يقين مانند آن رسيده است اينها به استناد بندگيشان به اين مقام ميرسند اگر اين بندگي را رها بكنند كه ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[2] ـ معاذاللهـ دامنگير اينها ميشود.
پرسش ...
پاسخ: آن هم همينطور است دعاست ديگر در همان دعاي كميل اين جملهها را عرض ميكند.
﴿ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾ مطلب دوم اينكه در سوره «سبأ» از آن سرزمين به ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ﴾[3] ياد شده است ولي از مكه به ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ﴾ ياد نشد خود مكه از آن جهت كه مهد شرك و بتپرستي بود كه نميتوانسد ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ﴾ باشد از نظر مسائل اقتصادي هم ﴿بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ است اولاً درّه است كه درّه را ميگويند وادي و محدوده كعبه هم آنها كه مشرف شدهاند ميدانند در گودترين منطقه قرار دارد كه تمام سيلها و آبها اگر بيايد آنجا ميريزد پس وادي است وادي همان دره است نه جاي كشاورزي است نه جاي دامداري لذا ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ﴾ كه در سوره «سبأ» گفته شد درباره مكه صادق نيست اما آن تأمين الهي باعث شد كه اين سرزمين به عنوان بلد امين بشود بلد امين بلد امين يعني همين مكه ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[4] درباره مكه صادق است در تمام طول سال آن سرزمين، سرزمين بركت است معتمراني كه در طول سال آنجا ميروند ميبينند آنجا تمام نعمتها فراوان است اما خود ﴿بَلْدَةٌ﴾ كه اقليمش عوض بشود شرايط جغرافيايياش عوض بشود بشود ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ﴾ اينچنين نيست اما نعمتها فراوان است و امنيّت هم تثبيت شده است لذا تعبير به ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ﴾ نفرمود مگر طهارت معنوي كه شهدا در هر سرزميني بيارماند آنجا را طيب ميكنند «طبتم و طابت الارض التي فيها دفنتم»[5] از آن جهت حساب ديگري دارد.
مطلب بعدي آن است كه اينكه وجود مبارك حضرت ابراهيم عرض كرد: ﴿وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ﴾ اين ﴿بَنِيَّ﴾ در قبال بنات نيست كه مثلاً دختران در اين دعا سهيم نباشند پسران در اين دعا سهيم باشند گاهي تفصيل و تقابل قاطع شركت است نظير ﴿أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ﴾[6] يعني «بناتنا و بناتكم» مثلاً ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾[7] يعني بناتهم چون تقابل قاطع شركت است گاهي تقابلي در كار نيست منظور از اين بنين اعم از پسر و دختر است به قرينههاي بعدي كه هر چه هست سخن از ذريه است و ذريه كه اختصاص به پسر ندارد اين كه عرض كرد من ذريهام را اينجا آوردم ذريهام مقيم صلات باشند ذريه مرا حفظ بكن همهاش سخن از ذريه است بنابراين گرچه در اين آيه قبل يعني آيه 35 به اين صورت آمده است ﴿وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ﴾ اما اين بني در قبال بنات نيست كه دختران را شامل نشود چون همه اين نيايشهاي بعدي مربوط به ذريه است و ذريه اعم از ابنا و بنات است خب ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ﴾ يعني اين فتنه بتپرستي درباره خيليها اثر كرده است الآن هم كه شما ميبينيد در چين در ژاپن در بسياري از كشورهاي پيشرفته صنعتي آنجا مسئله وثنيت و صنميت و بتپرستي و اين خرافات هست در هند هست در بخشهاي ديگري از مغربزمين يا مشرقزمين هست بالأخره بشر به يك جايي بايد تكيه كند اينها چون با معارف الهي آشنا نشدند به خرافه بسنده كردند ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ﴾.
مطلب بعدي آن است كه ما در مسير حقيم گذشته و حال و آينده در يك مسيريم ﴿فَمَن تَبِعَنِي﴾ كسي كه پيرو اين راه باشد از من است خواه قبل از من زندگي ميكرد يا بعد از من زندگي بكند ما بالأخره در يك مسيريم اين مربوط به حال و آينده نيست گذشته را هم شامل ميشود ﴿فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ براي اينكه رحمت خدا بيش از غضب اوست و رحمت او در امام غضب او حركت ميكند عرض نكرد كه اينها را عذاب بكند بلكه عرض كرد: ﴿فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ اما لحن دعا در اين جمله عوض شد از متكلم وحده به متكلم مع الغير اين يا براي آن است كه در اين دعا وجود مبارك اسماعيل و اينها حضور دارند نظير ﴿رَبَّنَا ... وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا﴾[8] ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ﴾[9] ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾[10] كه در جريان رفع قواعد بيت است ارائه مناسك حج و عمره است و مانند آن آنجا ضمير متكلم معالغير است چون وجود مبارك حضرت ابراهيم همراهي در نيايش دارد يا نه گوينده يك جمعيتي است بالأخره لذا ضمير متكلم وحدهاي كه در آيه قبل بود به صورت متكلم معالغير در اينجا آمده است ﴿رَبَّنَا﴾ از نظر اسكان نظر متكلم وحده آورد ﴿إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي﴾ از نظر ﴿لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾ خب همه در اين كار سهيمند خودش هم داخل است براي اينكه در آيات بعد دارد: ﴿رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي﴾ لذا مصحح اينكه متكلم معالغير ذكر بشود همين حضور فرزندان است ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ المحَرَّمِ﴾ يك جاي پربركتي من اينها را اسكان دادم گرچه از نظر اقليمي نه تنها دائر نيست بلكه بائر هم نيست و ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ است هدف اين است كه اينها نماز را بپا بدارند كه ستون دين است و جامعه را در سايه اين حفظ بكنند خب امنيت مطرح است كه گفتيم سرزمين را امن بكن خدا امن كرد اقتصاد مطرح بود كه با دعاي حضرت ابراهيم حل شد در سورهٴ مباركهٴ «قريش» فرمود كه ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا البَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[11] اينها هم مشكل گرسنگي داشتند كه با دعاي حضرت ابراهيم برطرف شد هم مشكل غارتگري و ناامني داشتند كه با دعاي حضرت ابراهيم مطرح شد ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ ميماند مسائل اعتقادي و اخلاقي و ديني و اينها در اين باره به خداي سبحان عرض كرد ﴿رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾.
مطلب بعدي آن است كه اگر بخواهد حكومتي تشكيل بشود جامعه فاضلهاي در يك جا زندگي بكنند دلها بايد هماهنگ باشد اين را هم از ذات اقدس الهي مسئلت كرد ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ﴾ مقلب القلوب هم ذات اقدس الهي است دلهاي انسان هم به دست خداست خود انسان بخواهد رهبري دل خود را به عهده بگيرد يا متعذّر است يا متعسّر لذا ميبينيد در نماز حضور قلب پيدا كردن كار آساني نيست دل به دست مقلب القلوب است لذا وجود مبارك حضرت ابراهيم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكند كه دلهاي جامعه را ﴿أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ﴾ را به طرف فرزندان من گرايش بده كه اينها به آنها علاقهمند باشند.
پرسش ...
پاسخ: الان هم «افئدة الناس» است چون آخر فؤاد براي مردم است يا آن معنا قابل استجابت نبود براي اينكه خب عدهاي مسيحياند عدهاي يهودياند عدهاي زرتشتياند عدهاي ملحدند اينچنين نيست كه دعاي عمومي باشد كه همه مردم به اين سمت گرايش پيدا كنند تا بگوييم اين دعا مستجاب نيست اين يك پاسخ، پاسخ ديگر اين است كه اين ﴿مِنَ﴾ را گفتند من تبيينيه است نه تبعيضيه براي اينكه اگر ميفرمود: «رجالا من الناس» يا مثلاً «نساء من الناس» و مانند آن اين ميتوانست بعض باشد اما اگر گفتند: ﴿أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ﴾ ﴿أَفْئِدَةً﴾ از غير ناس نيست لذا گفتند اين ﴿مِنَ﴾ نميتواند من تبعيضيه باشد من تبيينيه است فواد مردم را گويا «افئدة الناس» است براي اصلاً فواد به معناي قلب در حيوان نيست ولي پيداست كه فيالجمله مراد است نه بالجمله جميع مردم اينها را بخواهد براي اينكه عدهاي خب بعد از همان جريان ابرهه پيدا بود كه ﴿أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ﴾ همه نخواستند براي اينكه يك عدهاي آمدند آن سرزمين را با غارتگري از بين ببرند.
﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ﴾ دلها به دست مقلب القلوب است و ذات اقدس الهي رسول گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) را هم به عنوان منصور بالرعب پيروز كرده است فرمود كه ﴿وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ﴾[12] همان طوري كه در طرف مثبت ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ﴾[13] «الاّ بعداوة الله تضطرب القلوب» اين چون در صدد تهديد است مفهوم دارد منطوقش اين است كه ياد خدا باعث آرامش دل است بيخدايي مايه اضطراب و هراس و دلهره و چه كنم و تحير ﴿بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ﴾[14] ﴿فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾[15] فرمود: ﴿وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ﴾ اين را در جنگها هراسناك با دلهره بر ميگشتند وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه من منصور بالرعب هستم هر كجا ميرفتم ترسم در دل مخالفين ظهور ميكرد يعني از اين طرف ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ﴾ از آن طرف هم «الا بنسيان الله تضطرب القلوب» هر وقت آدم مضطرب است معلوم ميشود خدا را فراموش كرده است خب دل فقط به دست اوست و گاهي بر ميگرداند و گاهي ميآورد و اينچنين است هرگز نميشود دلهاي مردم را با فريب مسلط شد و جذب كرد اين شدني نيست ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ﴾ اين دعاي نوراني «امينالله» كه با زيارت آميخته است به خداي سبحان عرض ميكنيم «محبة لصفوة اوليائك محبوبة في ارضك و سمائك» ما اگر بخواهيم محبوب جامعه باشيم بايد محب الهي و احكام الهي و دستورات الهي و اهل بيت و اينها باشيم اوست كه كسي را محبوب مردمي ميكند ﴿تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾ اين ﴿وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾ را ذات اقدس الهي پاسخ داد هم وعده را اجابت كرد در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه گفت من اين نعمتها را به آنها خواهم داد هم در سوره «قريش» مشخص كرد كه ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[16].
پرسش ...
پاسخ: بله خداي سبحان مقدماتش را هم فراهم كرد ديگر لذا ما عرض ميكنيم «محبة لصفوة اوليائك محبوبة في ارضك و سماءك» اگر اين كار را ما كرديم ذات اقدس الهي آن كار را ميكند اگر نكرديم نميكند ديگر معلوم ميشود اختيار ما محفوظ است ما اگر محب خدا و دين خدا و اولياي الهي و اهل بيت قرآن و عترت بوديم اين شرط حاصل شد خداي سبحان آن فيض را ميكند و اگر نكرديم نميكند پس معلوم ميشود تا آخرين لحظه اختيار ما محفوظ است.
﴿رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ﴾ اينها بخواهد اقامه صلات بكنند اينها بخواهند شاكر باشند بايد بدانند كه ذات اقدس الهي سرّ و علن آنها را ميداند، چرا؟ براي اينكه انسان و همه كارهايي كه انجام ميدهد بضعة من العالم است و خداي سبحان به كل عالم عالم است پس به جميع شئون انسان هم عالم است چرا خدا تعلم به خدا عرض ميكنيم ﴿تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ﴾ براي اينكه: ﴿وَمَا يَخْفَي عَلَي اللَّهِ مِن شَيْءٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ﴾ اين اصل كلي است يعني هيچ موجودي نيست كه بر خدا مخفي باشد خب ما هم ظاهرمان، باطنمان جزء موجودات عالم است همه موجودات در مشهد و مرئاي خداي سبحاناند پس ظاهر و باطن ما هم در مشهد و مرئاي خداي سبحان است برابر شكل اول ﴿إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿وَمَا يَخْفَي عَلَي اللَّهِ مِن شَيْءٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ﴾ ظاهر و باطن ما غيب و شهادت ما اينچنين است اين دعاها را وجود مبارك ابراهيم (سلام الله عليه) در پايان عمرشان ذكر ميكنند اين ادعيه هفتگانه را دارد ﴿الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ﴾ خدا را شاكرم كه در دوران كهنسالي و پيري به من فرزندي به نام اسماعيل و اسحاق عطا كرده است يعني اين كار الهي بر پيري مسلط شده است نه در زمان پيري نفرمود «الحمد لله الذي وهب لي في الكبر» فرمود: ﴿عَلَي الكِبَرِ﴾ او اگر بخواهد پيري را تحت قهر خود قرار ميدهد آخر پيري مانع فرزندداري است ديگر اراده الهي كه ﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَي أَمْرِهِ﴾ اين امر گرچه امور نيست ولي مصدر مضاف يا حكم مصدر مفيد عموم است يا اطلاق، ذات اقدس الهي بر هر چه اراده كند پيروز است بر پيري پيروز است عرض نكرد كه خدا را شاكرم كه در پيري به من پسر داد عرض كرد به خداي سبحان كه بر پيري مسلط بودي و قضا و قدرت بر پيري سلطه داشت و مرا پدر كردي ﴿الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ﴾ خب وجود مبارك مريم (سلام الله عليها) كه آن كرامات را داشت زكريا (سلام الله عليه) كه ميديد ﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ﴾[17] آنجا به خداي سبحان عرض كرد كه من از تو فرزند صالح ميطلبم براي اينكه من اين كرامتها را كه اينجا مشاهده كردم اميدم بيشتر شد ولي در شرايطي هستم كه نه از من ساخته است نه از همسرم براي اينكه ﴿رَبِّ إِنِّي وَهَنَ العَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً﴾[18] اين براي من همسرم هم كه ﴿وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾[19] در آن بخش يك بخشي ﴿وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ﴾[20] دارد يك بخشي هم ﴿وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾ همسرم الآن كه پير است آن وقتي هم كه جوان بود عقيم بود ولي تو «علي العقم» ﴿عَلَي الكِبَرِ﴾ «علي الشيب» مسلطي ﴿وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً﴾[21] فردا هم عرفه است روز دعاست بدانيد دعا چه ميكنيد خب ﴿الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الكِبَرِ﴾ هيچ كس نميتواند بگويد مگر ما ميتوانيم مگر ميشود خب بله شد ديگر آخر همه اينها معجزه است همه اينها كرامت است هيچ كدام از اينها علل طبيعي ندارد منتها عالمان علم طبيعي بايد بدانند كه علم طبيعي فقط سخنگوي طرف اثبات است هرگز در علوم تجربي سخن نفي نيست بيان ذلك اين است كه چه علوم تجربي يعني صدها رشتهاي كه زير مجموعه تجربيات بشر است شما طب را با همه گسترهاي كه دارد داروسازي را با همه پهنهاي كه دارد فيزيك و شيمي و همه ابعاد و اضلاع اين علوم اينها فقط حرف اثباتي دارند يعني ما تجربه كرديم ديديم از اين كارها فلان نتيجه بر ميآيد همين اين ميشود عالمانه سخن گفتن اما اين نتيجه را از راه ديگر نميتوان به دست آورد آن ديگر دخالت وهم است در علم كسي حق ندارد جلوي كرامت و معجزه و دعا و صدقه و صله رحم را بگيرد زيرا تجربه ميگويد ما آزموديم اين راه به آن مقصد ميرسد اين درست است علم كه با دين مخالف نيست نقل كه با عقل مخالف نيست عقل هم با نقل مخالف نيست عقل تجربي بايد به اندازه تجربه خود سخن بگويد، بگويد ما آزموديم كه از اين راه از اين دارو از آن درمان بيمار شفا پيدا ميكند اين ميشود حرف عالمانه يك طبيب اين درست است اما راه ديگر وجود ندارد كه تجربي نيست مگر دعاي انبيا را شما آزموديد دعاي اوليا را آزموديد صدقات را آزموديد و نتيجه نگرفتيد وقتي آدم تجربهاش مثبت و منفي است كه بگويد در اين زمينه ما ديديم انبيا دعا كردند اثر نكرد اوليا دعا كردند اثر نكرد صلحا دعا كردند اثر نكرد صديقين و شهدا دعا كردند اثر نكرد صدقه اثر نكرد صله رحم اثر نكرد پس تنها راه مثبت و منفي همين است اينكه در تجارب نيست علوم تجربي يك طرفه حرف ميزند حرف عالمانه هم هست او نميتواند بگويد صدقه چه اثر دارد صله رحم چه اثر دارد دعا چه اثر دارد اين حرف حرف عالم نيست چون تجربه به اندازه خودش حرف ميزند ميگويد من آزمودم اين ذرات را به هم جمع بكنيد آن نتيجه را ميدهد اين حرف محققانه است اما راه ديگر در عالم نيست او را كسي نيازمود كه ميبينيد اين دخالت وهم است در علم اين دخالت وهم است در دانش كه او را دارند انكار ميكنند فرمود: ﴿الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الكِبَرِ﴾ آن وقت انسان ميتواند بگويد «علي الضعف» «علي النقص» «علي المرض» «علي كذا و كذا» خدا اين كار را انجام ميدهد بنابراين ماييم و رجاي الهي با اميد بايد زندگي بكنيم از آن طرف خوف از اعمال خودمان از اين طرف هم اميد به لطف الهي ﴿الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ﴾ بعد ميفرمايد كه اين اختصاصي به من ندارد ﴿إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ خدا گوش به دعا ميدهد يك روزي مبسوطاً بين دو صفت سميع بودن خداي سبحان بحث شد ديگر خداي سبحان ﴿ بِكُلِّ شَيءٍ بَصِيرٌ﴾[22] است «بكل شيء سميع» است او غيبت و تهمت و فحش را هم ميشنود ﴿وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا﴾[23] مگر او نميشنود تحاورشان درباره جدالشان درباره ضعاف خب او سميع است مگر كسي دروغ ميگويد او نميشنود مگر كسي سبّ و لعن ميكند فحش ميدهد او نميشنود او «سميع الغيبة والكذب والبهتان» است اين سميع يعني ميشنود آگاه ميشود اما اينكه در اين جمله آمده او سميع الدعاست يعني گوش به دعا ميدهد مثل اينكه ما بگوييم فلان كس گوش به حرف ما نميدهد فلان شخص گوشش بدهكار نيست ميگوييم نميشنود يعني ترتيب اثر نميدهد پس ما دو گونه سميع داريم و ذات اقدس الهي به هر دو گونه سميع است هم «سميع بكل مسموع» است كه «يعلم اجيج الوحوش في الفلوات»[24] هر ناله و نعرهاي كه حيوان ميكشد او ميشنود اين بيان نوراني حضرت امير است در نهجالبلاغه «يعلم اجيج الوحوش في الخلوات» اجهها و نالههاي پرندهها و چرندهها و خزندهها و درندههاي جنگلها را ذات اقدس الهي ميداند و ميشنود اين يك، يكي او سميع الدعاست يعني گوش ميدهد اين است ﴿إِنَّ رَبِّي﴾ خب اگر اين است اختصاصي به وجود مبارك حضرت ابراهيم ندارد حالا آن ادعيه مربوط به مرتبه معرفت خود داعي است تا او چه بخواهد ﴿إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ ٭ رَبِّ اجْعَلْنِيٍ﴾ لذا شما ببينيد در اين دعاها مستحب است كه انسان اين جملهها را بگويد خب در هنگام دعا براي شفاي مريض كه انسان نميگويد يا مميت كه ميگويد يا شافي همان شافي در چهره ديگر وصف ديگر دارد ولي خدا را به عنوان ﴿لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾ بايد خواند تا دعاهاي او را خدا مستجاب كند ﴿رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ﴾ اين اهميت آن نماز اين است كه مرا مقيم نماز قرار بده ﴿وَمِن ذُرِّيَّتِي﴾ خب چون همه ذراري كه توفيق آن را ندارند بعضيها خب در همان سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه خداي سبحان فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً﴾[25] حضرت ابراهيم عرض كرد ﴿وَمِنْ ذُرِّيَتِي﴾[26] ذات اقدس الهي فرمود: ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[27] براي اينكه ذريه آن حضرت بعضي صالح بعضي طالح بودند در سورهٴ مباركهٴ «صافات» است كه ﴿وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾[28] بعضي خوباند بعضي بدند لذا اينجا ميفرمايد و من ذريتي كه دعا درباره بعضيشان يقيناً مستجاب است بعد براي تثبيت موقعيت دعا عرض كرد ﴿رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾ اين دعا را قبول بكن يعني ترتيب اثر بده يعني «اجب ادعيتنا» خب اين دعاها را از برجستهترين نيايشهاي وجود مبارك حضرت ابراهيم درباره عمودين است يعني درباره فرزند نسبت به آينده درباره پدر و مادر نسبت به گذشته كه اين را ميگويند عمودين نسبت به فرزندش بنيه و ذريه و اينها را يادآور شد نسبت به گذشته عرض ميكند ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ﴾ پدر و مادر مرا بيامرز و همه مؤمنين را بيامرز در روزي كه حساب قيام بكند قيامت را قيام ميگويند چون مردم از قبر بر ميخيزند قائم ميشوند، رستخيز است رستاخيز است راستخيزان حركت ميكنند ﴿مِنَ الأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾[29] راستخيز، قائم ميشود قيامت حساب هم قائم است عدل هم قائم است تطاير كتب هم قائم است همه سرزنده و سرحالاند لذا به تمام معنا لحظه قيام است ميشود قيامت ﴿ يَوْمَ يَقُومُ الحِسَابُ﴾.
پرسش ...
پاسخ: آنها تا اجازه نگيرند دعا نميكنند مثل وجود مبارك ايوب (سلام الله عليه) ايوب بعد از اينكه اجازه يافت آنگاه عرض كرد كه ﴿إِذ نَادَي رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[30] اينها اولياي الهي است همانطور كه در «زيارت جامعه كبيره» هست برابر فرشتگان كه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اوصاف آنها آمده اينها ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[31] بدون اذن ذات اقدس الهي چيزي را نميخواهند وقتي ماذون شدند آنگاه دعا ميكنند دعاي حضرت نوح اينطور بود دعاي حضرت ابراهيم اينطور بود دعاي انبيا معمولاً همينطور است.
پرسش ...
پاسخ: بله اين مؤمنين چون در مقابل مؤمنات نيست آنجا جهاني انديشيد وجود مبارك حضرت نوح (سلام الله عليه) كه عرض كرد من و پدر و مادرم ﴿وَلِمنَ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِنَاتِ﴾[32] هر كسي تا روز قيامت وارد بيت ولايت و نبوّت و رسالت نوح (سلام الله عليه) بشود هر كسي كه نبوّت آن را قبول بكند الي يوم القيامه مشمول دعاي نوح است نوح يك حساب خاصي دارد كه قرآن كريم فقط درباره نوح فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي العَالَمِينَ﴾[33] سلام جهاني را در سر تا سر قرآن فقط شما يك جا ميبينيد آن هم مربوط به نوح است بقيه ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾[34] ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ﴾[35] اين گونه از ادعيه است تسليمهاست نوح (سلام الله عليه) كه شيخ الانبياست حسابش جداست خب.
﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ﴾ عمده آن است كه برخي با اينكه الميزان كاملاً دفاع كرده برخي از مفسران قبلي هم مثل آلوسي آنها هم تا حدودي دفاع كردند ولي در بين اين متاخران وجود مبارك سيدنا الاستاد علامه طباطبايي به حق دفاع كرده اينها گفتند كه پدر حضرت ابراهيم ـ معاذاللهـ مشرك بود براي اينكه اب دارد و ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَاماً آلِهَةً﴾[36] در سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه بحثش گذشت ايشان به دقت دفاع كرده كه اين خاندان نبوت از صدر تا ساقه مصوناند و يقيناً بر اساس تفسير قرآن به قرآن پدر حضرت ابراهيم موحّد بود و يقيناً آن آذر پدرش نبود چرا؟ براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» و مانند آن وجود مبارك حضرت ابراهيم به آذر فرمود كه ﴿أَتَتَّخِذُ أَصْنَاماً آلِهَةً﴾ و مانند آن ﴿إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾[37] و مانند آن خب اين پيداست كه آذر بتپرست بود و وجود مبارك ابراهيم با او مناظره كرد نهي از منكر كرد و مانند آن اين يك بخش و چون پدر بر عمو و مانند آن اطلاق ميشود چه اينكه بر والد هم اطلاق ميشود ما قرينه روشن در آن آيه سوره «انعام» و مانند آن نداريم كه اين اب، والد بود و پدر صلبي بود يا عمو بود و مانند آن هنوز وضع روشن نيست در سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه بحثش گذشت آنجا وجود مبارك ابراهيم بعد از اينكه بر او معلوم شد آذر نصيحتپذير نيست اعلان تبري كرد و انزجار كرد و موضع گرفت آيه 113 به بعد سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است كه هيچ پيامبر و مؤمني حق ندارد براي مشركان طلب مغفرت كنند هر چند آن مشركان از بستگان نزديكشان باشد يك وقت است كه آدم نميداند كه اين مشرك است خب ميگويد خدايا او را بيامرز اين عيب ندارد اما بعد از اينكه معلوم شد كه فلان شخص مشرك است حق ندارد براي مشرك طلب مغفرت كند ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُوْلِي قُرْبَي مِن بَعْدِ مَاتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الجَحِيمِ﴾[38] بعد از اينكه معلوم شد كه فلان شخص مشرك است و از اصحاب جهنم است كسي حق ندارد بر خلاف دستور الهي براي او طلب مغفرت كند آنگاه فان قلت پس چرا حضرت ابراهيم براي پدرش براي آذر طلب مغفرت كرد براي اب طلب مغفرت كرد؟ كه گفت خدايا ما و پدر ما را بيامرز؟ حالا دارند پاسخ ميدهند در آيه 114 ميفرمايد: ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لأَبِيهِ إِلاَّ عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ﴾ قبلاً به آذر گفته بود اگر دست از اين بتپرستي برداري عفو از گذشتهات را من از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنم بعد از اينكه معلوم شد آذر از بتپرستي دستبردار نيست وجود مبارك حضرت ابراهيم اعلام انزجار كرد و تبري كرد و موضع گرفت و رابطه قطع شد ﴿فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[39] تمام شد اين از ابيه اما در آيه محل بحث سخن از اب نيست سخن از آذر نيست سخن از والد است كه والد صريح در پدر است اب هم بر پدر اطلاق ميشود هم بر عمو اطلاق ميشود هم بر مصاديق ديگر اما در اينجا وقتي حضرت ابراهيم دارد در دوران پيري دعا ميكند اين دوران پيري بعد از آن تبري و موضعگيري است كه در سورهٴ «توبه» آمده در سوره «توبه» ذات اقدس الهي فرمود وقتي براي ابراهيم روشن شد كه آذر ﴿عَدُوٌّ لِلّهِ﴾ است صريحاً موضع گرفت ﴿تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[40] تمام شد و رفت ديگر در دوران پيري پيغمبر برنميگردد براي مشركي كه از او بيزاري جسته موضع گرفته بر او طلب مغفرت كند كه چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه محل بحث است سخن از آذر نيست سخن از اب نيست سخن از والد است خب والد يعني پدر ديگر غير از اب است كه به عمو و اينها اطلاق ميشود وجود مبارك يوسف فرمود من ملت آبايم را گرفتم خب عموها را هم ميگيرد جد را هم ميگيرد پدر را هم ميگيرد لذا اين آيه محل بحث كه دارد: ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه محل بحث است اين صريح است كه منظور از والد والدي پدر و مادر صلبي است و اينها موحّد بودند و وجود مبارك ابراهيم براي اين موحّدان طلب مغفرت ميكند چه اينكه براي مؤمنين هم طلب مغفرت ميكند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ فاط0631، آيهٴ 15.
[2] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 65.
[3] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 15.
[4] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 57.
[5] ـ مفاتيح الجنان، زيارت وارث.
[6] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 61.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 49.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 128.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 128.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 127.
[11] ـ سورهٴ قريش، آيات 3 و4.
[12] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 26.
[13] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 28.
[14] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 9.
[15] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 45.
[16] ـ سورهٴ قريش، آيهٴ 4.
[17] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 38.
[18] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 4.
[19] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 5.
[20] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 40.
[21] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 4.
[22] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 19.
[23] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 1.
[24] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 198.
[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
[27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
[28] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 133.
[29] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 51.
[30] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 83.
[31] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 27.
[32] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 28.
[33] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 79.
[34] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 109.
[35] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 120.
[36] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 74.
[37] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 74.
[38] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 113.
[39] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 114.
[40] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 114.