اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلُّوا عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَي النَّارِ (۳۰) قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خِلالٌ (۳۱)﴾
مخالفان توحيد براي عزّت به سراغ غير خدا رفتند كه در آيات ديگر دارد ﴿لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾[1] لكن پايان كار هم ضلالت خود بود هم اضلال ديگران از اين جهت نام ﴿لِّيُضِلُّوا﴾ را بر لام عاقبت حمل كردند اين يك مطلب.
مطلب ديگر اينكه آن سران كفر شايد ميدانستند كه از بتها خبري نيست كاري ساخته نيست از اول به قصد اضلال ديگران بساط بتپرستي را تقويت كردند اينها همان گروهي هستند كه ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾[2] شايد در نوبتهاي قبل سخني كه هم ابوريحان بيروني نقل كرد هم عامري در اعلام، اموي نقش اساسي داشتند در نشر بتپرستي و بتفروشي براي اينكه معاويه بعد از دست يافتن به بتهايي كه در غرب حجاز بود آن بتها را مزيّن كرد مرصّع كرد با زيور و طلا و ساير احجار كريمه و براي سلاطين بتپرست هند ميفرستاد و از راه كشتي چنين تجارتي ميكرد اين به عنوان خليفه مسلمين بود خب اين جز نشر بتفروشي و بتپرستي چيز ديگري كه نبود اين به جاي رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم) نشست به عنوان خليفه مسلمين به جاي اينكه اين بتها را بشكند اينها را مرصّع كرده بود به طلا و امثال طلا و از راه كشتي ميفرستاد براي سلاطين هند و درآمد سنگيني از اين راه فراهم ميكرد عاقبت كار اينها ضلالت نفس و اضلال غير است منشأ همه اينها هم گرفتار دنيا شدن و اجوفين است لذا فرمود: ﴿تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَي النَّارِ﴾ اين ﴿تَمَتَّعُوا﴾ در آيات ديگر هم هست ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ﴾[3] بعدها ميفهمد اين ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ﴾ دامنگير همه اينها هست بنابراين ﴿تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَي النَّارِ﴾ هدف اصلي اين ملحدان بود كه بهره ببرند و باطن همه اينها همين بود كه ميگفتند: ﴿إِن هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾[4] بعد از اين فرمود كه ﴿قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ خطاب به مؤمنين است فرمود مؤمنين چيزي اينها را از ادامه ايمانشان باز ندارد مؤمنان سرگرم كار خودشان باشند و بهترين كاري كه مؤمنان دارند اقامه نماز است و انفاق اين عنصر محوري را فراموش نكنند سخن از ايمان ابتدايي يا اقامه ابتدايي نيست سخن از تداوم راه مؤمنان است ﴿قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ﴾ اين با فعل مضارع آوردن آن هم خطاب به مؤمنان نشانه مرحله بقاست اولاً و استمرار در اين بقاست ثانياً ﴿وَيُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُم﴾ اين كلمه ﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُم﴾ براي آن است كه انسان خيال نكند خودش مالك است يا خودش به دست آورده خودش ابزاري بيش نيست گرچه اصل مالكيت را قرآن در برقراري روابط افراد امضا كرده است كه هر كسي مالك دسترنج خودش است ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[5] اموال را ذات اقدس الهي به اشخاص نسبت داد كه گفت براي شماست ملك شماست و مانند آن اما وقتي نسبت به خدا سنجيده ميشود كسي نميتواند بگويد من مالك كار خودم هستم و در اين مال نميخواهم چنين تصرفي بكنم نسبت به ذات اقدس الهي انسان امين است نه مالك لذا تعبيراتي از قبيل ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾[6] هست ﴿أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُم﴾[7] هست اين ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾ يعني شما امينيد در حقيقت مال براي خداست نسبت به يكديگر مالكيد اما نسبت به ذات اقدس الهي كه مالك نيستيد امينيد وقتي امين بوديد بايد به دستور مستمن عمل كنيد كلمه
﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُم﴾ هم يك چنين معنايي دارد كه ما بالأخره به شما داديم.
مطلب ديگر اين كه در جريان سرّ و علن غالباً سرّ بر علن مقدم شده است خيلي كم اتفاق افتاده كه در قرآن كريم اعلان بر اصرار يا علن بر سرّ مقدم بشود غالباً سرّ بر علن مقدم است اين را گفتند شايد براي آن است كه انفاق سرّي مؤثرتر از انفاق علني است به خلوص نزديكتر است از ريا دورتر است و مانند آن برخي از فقاه (رضوان الله عليه) اين آيات را جمع كردند كه در بعضي از جاها علن هست در بعضي از جاها سرّ گفتند انفاق واجب علني باشد اولاست انفاقهاي مستحب سرّي باشد اولي است انفاق واجب علني باشد تا ديگران تشويق بشوند اين كار واجب را انجام بدهند همان طوري كه گفتند نماز واجب را در مسجد بخوانيد نمازهاي مستحب را در منزل بالأخره ديگران باخبر نشوند انفاق واجب و مستحب هم همين حال را دارد انفاق واجب را علناً عطا بكنيد تا همگان تشويق بشوند انفاق مستحب را مخفي انجام بدهيد لازم نيست كسي بداند و به خلوص نزديكتر باشد و از ريا دورتر باشد سورهٴ مباركهٴ «بقره» در عين حال كه انفاق سرّي و علني هر دو را تجويز كرده است نسبت به انفاق سري فرمود اين براي شما خير است آيه ﴿وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُم﴾ آيه 271 سورهٴ مباركهٴ «بقره» ﴿ان تبدوا الصدقات فنعما هي﴾[8] اگر صدقاتتان را ابداء كنيد اظهار كنيد همگان ببينند اين بد نيست خوب است ﴿إِن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ﴾ اما ﴿وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُم﴾ اگر مخفي نگه بداريد و در خفا به فقرا بدهيد اين براي شما بهتر است ﴿وَيُكَفِّرُ عَنْكُم مِن سَيِّآتِكُم وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[9] همان طوري كه درباره گيرندگان و مستمندان واقعي ميفرمايد كه اين خدمات و اين صدقات براي كساني است كه ﴿يَحْسَبُهُمُ الجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾[10] به آن فقرايي بدهيد كه افرادي كه از امور داخليشان با خبر نيستند اينها را توانگر ميدانند در اين بخش هم از نظر حفظ حيثيت و آبرو هم ميفرمايد: ﴿وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُم﴾ آنجا فرمود صدقات براي كساني است ﴿يَحْسَبُهُمُ الجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ يعني يك عده هستند كه خيلي آبرومندند لباس ظاهريشان خوب است رفت و آمد ظاهري شان خوب است كساني كه از وضع داخلي اينها با خبر نيستند جاهل به وضع داخلياند اينها را غني و توانگر ميپندارند چون آنها عفيفانه زندگي ميكنند نه از قول آنها نه از فعل آنها نه از نوشتار آنها نه از رفتار و گفتار و كردار آنها اثر سؤال بر نميخيزد لذا هيچ كسي خيال نميكند اينها ندارند ﴿يَحْسَبُهُمُ الجَاهِلُ﴾ يعني كسي كه از وضع داخلي اينها خبر ندارد جاهل به موضوع است ﴿يَحْسَبُهُمُ الجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ﴾ خيال ميكند اينها غنياند منشأ اين حسبان هم ﴿مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ است چون آنها خيلي عفيفانه زندگي ميكنند ديگران آنها را غني ميپندارند خب اگر به چنين افرادي كسي بخواهد انفاق كند خب يقيناً سرّي اولاست تا علن ديگر اما اين جشن عاطفه و امثال ذلك كه تشكيل ميدهند چون به شخص معين كه نيست تا حيثيت آن آسيب ببيند اين براي يك فقراي ناشناخته در اين سرزمين است آن گاه شركت علني باعث تشويق ديگران ميشود به شخص معين كه نميدهند به دست او هم كه فعلاً نميرسد بعداً مخفيانه مسئولان كميته به دست آنها ميرسانند بنابراين در بعضي از جاها علن اولاست در بعضي از جاها سرّ اولاست در بعضي جاها هم مساوياند اما برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه تحليل فرمود: ﴿وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُم﴾[11] اينها في الجمله نشان ميدهد كه صدقه سري بهتر از صدقه علني است خب.
پرسش ...
پاسخ: نه حالا چه بداند چه نداند برفرض هم وقتي ميخواهد بدهد به عنوان اهدا به عنوان اينكه شما از سفر برگشتيد يا خدا به شما فرزندي عطا كرده است لازم نيست كه انسان عنوان بكند يا حتي خود او بفهمد خب ﴿قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَلا خِلالٌ﴾.
پرسش ...
پاسخ: صدقات عمومي كه مثل همين جشن عاطفه كه ميگيرند به دست افراد معلوم نيست به چه كسي دارند ميدهند اينجا خب باعث تشويق عمومي است اينكه شما ميبينيد صدا و سيما كاملاً تصويربرداري ميكند به همه نشان ميدهد سرّش همين است چون معلوم نيست كه گيرنده چه كسي است كار كار خيري است براي تشويق عموم است اينجا علن بهتر است اما آنجا كه به دست خود فقير ميخواهند بدهند آنجا ﴿وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُم﴾[12] چون او كسي است كه ﴿يَحْسَبُهُمُ الجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾[13] اين ميخواهد عفتش را حفظ كند شما هم بايد عفت او را حفظ بكنيد اما اينكه فرمود
پرسش ...
پاسخ: بله آن براي آن است كه كسي نتواند بگويد كه من فرصت نكردم در آن جشن شركت نكردم راه زياد است چه سرّ چه علن درباره جريان حضرت امير (سلام الله عليه) دارد كه آن آيهاي كه وارد شده ﴿يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً﴾[14] كه آن هر چهارتا با واو عطف شده اين درباره حضرت امير (سلام الله عليه) بود كه ايشان چهار درهم داشتند يك درهم را روز يك درهم شب، يك درهم را سر يك درهم را علن و در شأن وجود مبارك حضرت امير اين آيه نازل شده است كه كساني كه مالشان را در شب در روز در سر در علن انفاق ميكنند پاداش سنگيني دارند و امثال ذلك گاهي انسان براي اينكه به همه خيرات برسد برابر اين آيه در فرصتهاي مناسب گاهي انفاق سرّي دارد گاهي انفاق علني دارد گاهي در شب هست گاهي در روز هست كه مشمول همه اين جهات خير باشد.
پرسش ...
پاسخ: خب همسايه اين همسايه ميداند كه او آبرومند است فاميل ميداند كه او آبرومند است ولي ديگران نميدانند ديگران خيال ميكنند كه اين نيازمند نيست اما ارحامشان كه ميدانند همسايهاش كه ميداند همسايه از وضع او باخبر است ارحام و فاميل از وضع او باخبرند اما توده مردم كه نسبت به وضع داخلي او جاهلاند خيال ميكنند كه اين غني است وضعش خوب است ﴿يَحْسَبُهُمُ الجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾[15] اما آنها كه ارحام او هستند همسايه او هستند كه نسبت به او جاهل نيستند كه نسبت به او عالماند ديگر.
پرسش ...
پاسخ: فقير خودش را معرفي ميكند؟
پرسش ...
پاسخ: خب بله آنجا ديگر براي او فرق نميكند چه سرّ چه علن چون براي او ديگر حالا حرفه او اين است يا ضرورت اين است اگر آنجا هم واقعاً گداي حرفهاي نباشد سرّ اولاست ديگر خب.
بعد ميفرمايد: ﴿مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَلا خِلالٌ﴾ فرمود در آن روز نه از راه خريد و فروش و تجارت ممكن است انسان مشكلش را حل كند نه از راه روابط و دوستي اين ﴿خِلالٌ﴾ و خلّه و دوستي و خليليابي در برابر بيع قرار گرفته اين قرينه نشان ميدهد كه منظور كاري كه با روابط در دنيا انجام ميشود در آخرت نيست در آخرت نه ضوابط است كه كسي چيزي را بخرد چيزي را بفروشد و با خريد و فروش مشكل را حل كند نه روابط دوستانه است كه عاريه بگيرد امانت بگيرد يا از راه ديگري به او اهدا كنند كادوا بدهند از اين چيزها اينها نيست هر كسي مهمان سفره خودش است ميماند مسئله شفاعت كه آن هم به اذن خداست آن را هم در بعضي از آيات ديگر به اذن خدا استثنا كرده در بعضي از آيات دارد كه ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ﴾[16] آن وقت اين شفاعت را در آيات ديگر استثنا كرده به استثناي جريان شفاعت كه شفعاي خاص حق شفاعت دارند به إذنالهي بقيه روابط و امثال ذلك كارگر نيست منظور اين نيست كه دوستي در آنجا نيست صحبت هست دوستي هست انس هست لذّت خلّت هست اما هيچ كسي نميتواند مشكل ديگري را حل كند بنابراين در آن سورهٴ مباركهٴ «زخرف» كه فرمود: ﴿الأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ المُتَّقِينَ﴾ يعني آيه 67 سورهٴ مباركهٴ «زخرف» كه در بحث ديروز اشاره شد اين تقريباً تخصصاً خارج است نه تخصيصاً معنايش اين نيست كه خلال و مخاله و خليليابي و دوستي در متقيان وجود دارد در غير متقيان وجود ندارد خلّهاي كه كار بيع و تجارت را بكند كه اينها هم بتوانند به يكديگر امانت بدهند عاريه بدهند مشكل يكديگر را حل كنند اينطور نيست آنها كه حق شفاعت دارند مثل انبيا و اوليا قرآن برخي از مؤمنا والامقام حسابشان جداست وگرنه مؤمنان عادي اينها بخواهند مشكل ديگري را حل بكنند اينچنين نيست نظير دنيا نيست كه كسي به كسي كادو بدهد اهدا كند عاريه بدهد از اين قبيل نيست بنابراين به قرينه ﴿لا بَيْعٌ فِيهِ﴾ معلوم ميشود كه آن خلال يعني دوستي كه سبب حل مشكلات روابط اجتماعي است آن طور دوستي كه روابط دنيايي است در آخرت نيست وگرنه اصل خلت هست دوستي هست مؤانست هست اينها دور هم جمع ميشوند با يكديگر سخن ميگويند با يكديگر مأنوسند و از اين انسي لذت ميبرند و مانند آن پس آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» استثنا شده است اين به منزله تخصيص ﴿لا بَيْعٌ فِيهِ وَلا خِلالٌ﴾ نيست كه بگوييم متقيان مشكل يكديگر را حل ميكنند.
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر اينها كه سبب و نسب اجوفاند آنها در تحت شفاعتاند به وسيله خود حضرت آن هم كه به اذن خدا هست آن ﴿وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَي﴾[17] اگر كسي مرتضي الدين مرتضي العقيده مرتضي الاخلاق مرتضي الاعمال بود مرتضي بود عقيدتاً و خلقاً و عملاً اين ميتوان مشفوع له باشد و آن معصوم (سلام الله عليه) اگر اذن شفاعت اين را پيدا كرد از او شفاعت ميكند و منظور از اين نسب هم، هم نصب ظاهري است هم نسب باطني حالا اگر كسي آمده طبق وصيت و سفارش و توصيه وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي خود شناسنامه گرفت و شده نبوي يا علوي اين هم همان حكم را دارد ما يك شناسنامه ظاهري داريم كه پدر و مادر براي ما گرفتند يك شناسنامهاي در اختيار خود ماست كه ما خودمان بايد آن شناسنامه را و آن هويت را تثبيت كنيم تنظيم بكنيم وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اعلان آمادگي كرده فرمود: «انا و علي أبوا هٰذه الأُمة»[18] بياييد بچههاي ما بشويد ما شما را به عنوان فرزندي قبول داريم از اين به بعد هر كسي بخواهد شناسنامه بگيرد ديگر در اختيار خودش است ممكن است يك كسي از نظر شناسنامه فرزند آنها باشد ولي به تعبير وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) بشود «زيد النار» فرمود تو مادامي از خاندان ماهستي كه مطيع خدا و پيامبر باشي اما اين آتشسوزيهايي كه راه انداختي اين كشتاري كه راه انداختي اين سوخت و سوزي كه راه انداختي كه از ما نيستي اگر واقعاً «أنا و علي أبوا هٰذه الأُمة»[19] شد آدم اين حديث را باور كرد ميشود فرزند عليبنابيطالب فرزند پيغمبر در شناسنامهاي كه با ايمان و عقيده درست كرد نبوي و علوي هست آن وقت اين حسب و نسب در قيامت محفوظ ميماند وگرنه ممكن است كسي هاشمي باشد قريشي باشد ﴿تَبَّتْ يَدَا﴾ هم شاملش بشود خب ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ﴾[20] هم از همان قبيل است اينها هم از همان قبيله قريش بودند بالأخره اينطور نبود كه اينها از بيگانه باشند كه اين مربو ط به عقيده آدم است اگر عقيده و ايمان و اخلاق در هر دو يعني سيد و غير سيد علي السواء بود آن سيادت يك رجحان زايدي است كه نصيب او ميشود ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾[21] غرض آن است كه اين خلال به قرينه بيع كه آمده يعني آن روابط دوستي كه مشكلات يكديگر را حل كنند اين در دنياست در آخرت از اين كارها خبري نيست اما خلّت و مؤانست و دوستي و صحبت علمي و برخورداري از محضر يكديگر اينها منفي نيست اينها هست در بهشت اينها ﴿مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ﴾[22] اينها همواره مسرورند روبهروي هم هستند و از اين لذّت هم ميبرند بنابراين آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» استثنا شده است كه ﴿الأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ المُتَّقِينَ﴾[23] آن روح آن استثنا به تخصص بر ميگردد نه تخصيص نه يعني متقيان ميتوانند با روابط دوستانه كادوا و اهدا و اينها مشكل يكديگر را حل كنند غير متقي نميتواند مسئله شفاعت كه براي شفعاء خاص است بحث جدا دارد ديگران ولو خليل و رفيق و دوست يكديگر باشند كاري از آنها ساخته نيست.
پرسش ...
پاسخ: چرا ديگر اگر با ديگران مساوي باشند اين يك فضل زايدي است كه ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾[24] اما اگر چنانچه نه ديگران در تقوا و ايمان و اخلاق و عمل صالح از او برترند خب او نتوانسه است اين سيادت ظاهري را حفظ بكند آن كسي كه فرمان حضرت امير و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را گوش داد «انا و علي أبوا هٰذه الأُمة»[25] رفته شناسنامه جدي گرفته فرزند معنوي اينها شده عقيدتاً وخلقاً و عملاً به اينها اقتدا كرده خب او حساب ديگري دارد ديگر خب.
پرسش ...
پاسخ: از برزخ شروع ميشود از برزخ شروع ميشود تا آخر چون «إذا مات ابن آدم إنقطع عمله»[26] آنچه را كه خودش انجام ميدهد كه تبعات اعمال خودش است و در برزخ هم اگر به يكديگر دسترسي داشته باشند نميتوانند با خريد و فروش مشكل خودشان را حل كنند آثاري كه در دنيا گذاشتند «من سنّ سُنّةً حَسَنة»[27] اين آثار به آنها ميرسد حالا يا ولد صالح است يا نهر است يا صدقه جاريه است يا درختي است كه غرس كرده است يا كار خيري است كه انجام داده از برزخ شروع ميشود تا قيامت.
پرسش ...
پاسخ: شفاعت را در آيه ديگر استثنا كردند اينجا سخن از شفاعت نيست در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش گذشت كه ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ﴾[28] آنجا هم به عنوان نفي جنس هر سه قسم نفي شده منتها شفاعت نظير بيع و خلال نيست كه بالقول المطلق نفي شده باشد شفاعت هم براي مشفوع له مشخص كردند هم براي شفيع مشخص كردند كه ﴿وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَي﴾[29] يعني كسي كه «مرتضي العقيدة و الخلق و العمل» باشد مرتضي الدين باشد يكي از آن طرف هم ﴿لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾[30] يا ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾[31] و مانند آن آن مربوط به سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه شفاعت را هم استثنا كرده ﴿ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَلا خِلالٌ﴾.
مطلب بعد آيهاي كه مربوط به آفرينش آسمان و زمين است كه يك بحث جدايي است اما اين سؤالي كه شده كه خداي سبحان اضلال را به خودش اسناد ميدهد و تعمدي دارد كه هدايت و اضلال را به خود اسناد بدهد اين بارها بحثش گذشت كه از نظر هدايت همين طور است كه خداي سبحان تعمدي دارد كه به خودش اسناد بدهد اما از نظر اضلال فرمود خداي سبحان هيچ كسي را گمراه نميكند مگر كسي كه به سوء اختيار خودش آن هدايت دروني را آن راهنمايي فطرت و عقل را كنار بگذارد هدايت بيروني انبيا را هم كنار بگذارد راه فسق را انتخاب بكند كجراهه برود و توبه و انابهاي كه فراسوي او نصب كردهاند اينها را هم بياعتنايي كند از آن به بعد مشمول اضلال خداست و اضلال هم كه قبلاً بحثش گذشت امر وجودي نيست يعني يك چيزي به عنوان ضلالت باشد خدا به كسي بدهد اينطور نيست اضلال همان امر عدمي است امر عدم و ملكه است يعني آن توفيقي كه قبلاً ميداد حالا باز گرفت آن نعمتهاي استاد خوب رفيق خوب شاگرد خوب همدرس و همبحث خوب شرايط خوب اين فيوضات را كه ميداد اينها را حالا نميدهد كه ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾[32] اين ﴿وَمَا يُمْسِكْ﴾ يعني سلب توفيق اين در رحمت را ميبندد ديگر آن توفيقات را عطا نميكند لذا هرگز اضلال ابتدايي در قرآن كريم نيست و آيه 26 سورهٴ مباركهٴ «بقره» ناظر به همين قسمت است كه فرمود: ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً﴾ اما ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الفَاسِقِينَ﴾ يعني اگر كسي آن فطرت اولي را ناديده گرفت ﴿وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[33] شد و كتابهاي آسماني را هم ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[34] شد حرف انبيا را هم گوش نداد و گفت: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الوَاعِظِينَ﴾[35] چنين كسي گرفتار اضلال ميشود اينجاست كه ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ﴾[36] و خدا هرگز نميخواهد كسي را گمراه كند مگر كسي كه به سوء اختيار خود كجراهه ميرود حالا چون ورود به بحث بعدي خيلي وقتگير است و روز چهارشنبه هم هست اين يك دو حديث را هم از آنچه كه مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل كرده مربوط به جريان حالت احتضار بخوانيم اين روايات مربوط به احتضار را كه مرحوم امين الاسلام و ساير مفسران نقل كردند حتما ملاحظه فرموديد مرحوم كليني (رضوان الله عليه) در جلد سوم كافي چون اين كافي دو جلدش اصول است بنام الاصول من الكافي است پنج جلدش فروع كافي است آن جلد هشتمش روضه كافي است اين جلد سوم از بخش فروع كافي است كه از طهارت شروع ميشود بحث اغسال شروع ميشود غسل ميت و كفن ميت و دفن ميت و اينها شروع ميشود تا بحثهاي ديگر در جلد سوم طبق اين چاپ صفحه 128 «باب ما يعاين المؤمن والكافر» آمده است كه «ان الاحتضار» مؤمن چه چيزي را ميبيند و كافر چه چيزي را ميبيند در اين باب كه تقريباً شانزده حديث است روايات فراواني است كه بالأخره غرهٴ عيون مؤمنان است روايت اولش اين است كه وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) ميفرمايد كه «لايقبل الله من العباد يوم القيامه الاّ هذا الامر الذي انتم عليه» خداي سبحان در قيامت حضرت به شاگردان و شيعيان خاص فرمود از هيچ كس قبول نميكند مگر همان امري كه شما داريد حالا لطف الهي نسبت به مستضعفان در تشخيص ولايت ممكن است شامل حالشان بشود آن ديگر لطف خدا دست كسي نيست ولي به حسب ظاهر فرمود خداي سبحان از هيچ كس قبول نميكند مگر كسي كه همراهي كه شما شيعيان داريد كه قرآن و ولايت و عترت ائمه (عليهم السلام) را يكجا جمع كرده است «الا هذا الامر الذي انتم عليه» بعد ميفرمايد اين حرفهايي كه ما ميگوييم شما يك وقتي واقعيت اين حرف را ميبينيد و آن وقت احتضار شماست «و ما بين احدكم و بين ان يري ما تقر به عينه الا ان تبلغ نفسه الي هذه» فرمود اين حرفهايي كه ما ميگوييم وقتي شما ميبينيد كه نفسش روحش به همين گردنش برسد كه حالا ميخواهد نزغ بشود «ثم اهوي بيده الي الوريد» اينكه فرمود: «نفسه الي هذه» يعني به قسمت گردنش برسد كه ميخواهد حالا جدا بشود روح را هم وقتي ميخواهند قبض بكنند از پا قبض ميكنند نه از سر در روايات قبض روح اين لطيفه هست كه ذات اقدس الهي مرگ را از سر شروع نميكند از پا شروع ميكند اول پا بيحس ميشود بعد كم كم آخرين عضوي كه از كار ميافتد مغز است گرچه توبه ممكن است در آن حال مقبول نباشد ولي انابه الهي استغاثه به درگاه خدا تخفيف در عذاب دارد حتي در آن حال چون آدم اگر مرگش از سر شروع بشود دست و پا بر فرض زنده باشد كاري از او ساخته نيست ولو يك ساعت طول بكشد بعداً اين دست و پا سرد بشود كاري از او ساخته نيست اما وقتي پا سرد شد دست سرد شد ولي فكر هنوز زنده است و كار ميكند خب خيلي آثار دارد لذا ﴿إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ﴾[37] هم ناظر به همين است كه در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» است وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) بعد از اينكه اين جمله را فرمود: «ثم اتكأ» تكيه داد «و كان معي المعلي» عقبه ميگويد عقبه از پدرش نقل ميكند پدر عقبه ميگويد كه معلي شايد معليبنقنيض با من بود من مستقيماً مخاطب حضرت بودم «فغمزني أن أسأله» اين هي مرا فشار ميداد كه از امام صادق بپرس چه چيزي را ميبيند؟ اينكه حضرت فرمود: «ما بين احدكم و بين ان يري ما تقر به عينه» چشمش روشن ميشود چه چيزي را ميبيند؟ معلي با من بود هي فشار ميداد به من كه از حضرت بپرس چه چيزي را ميبيند؟ آنكه قرة العين است چيست؟ من هم خودم هم مايل بودم سؤال بكنم ولي اصرار معلي هم باعث شد كه من از حضرت سؤال بكنم چه چيزي را ميبيند بالأخره؟ «فقلت ياابن رسول الله فاذا بلغت نفسه هذه أي شيء يري» چه چيز را ميبيند؟ شما گفتيد چشمش روشن ميشود «فقلت له بضع عشر مرة» من تقريباً ده بار به حضرت گفتم آخر چه چيزي را ميبيند؟ حضرت در تمام اين ده بار «فقال في كلها يري» ميبيند در تمام اين تقريباً ده بار در تمام اين ده باري كه من سؤال كردم گفت ميبيند «ولايزيد عليها» غير از اين جمله جمله ديگري نفرمود «ثم جلس في آخرها» در آخر اين مخاطبه و مشاوره نشست فرمود: «يا عقبه فقلت لبيك و سعديك» عرض كردم فرمايشتان چيست؟ فرمود: «ابيت الا ان تعلم» ده بار داري سؤال ميكني كه چه چيزي را ميبيند چه چيزي را ميبيند مثل اينكه ميخواهد بفهمد بالأخره «فقلت نعم ياابن رسولالله» ميخواهم بفهمم براي اينكه من شيعه شما هستم حالا تقيه چقدر بود كه حضرت در آن مجلس سرّي هم نتوانست مثلاً بازگو كند «فقلت يابن رسول الله انما ديني مع دينك» من خوب شيعه شمايم «فاذا ذهب ديني كان ذلك» من ديگر چيزي ندارم كه «كيف لي بك ياابن رسول الله كل ساعة و بكيت» من هميشه در خدمت شمايم و گريه كردم آن گاه «فرق لي» رقت كرد و شروع كرد به جواب دادن كه چه چيزي را ميبيند «فرق لي فقال يريهما» آن دو ذات مقدس را ميبينيد «يراهما والله فقلت بابي و امي من هما» آن دو ذات مقدس چهكساني هستند؟ «قال ذلك رسولالله و علي (عليهما آلاف التحية و الثناء)» اين است كه در روايات ما هست كه هيچ لذتي براي مؤمن به اندازه لذّت مرگ نيست ما الآن دستمان به حرم اينها برسد افتخار ميكنيم به ضريح چه رسد كه اينها بيايند در كنار بستر ما وجود مبارك علي بيايد «قال ذلك رسولالله و علي (عليهما آلاف التحية و الثناء) يا عقبه لن تموت نفس مؤمنة ابدا حتي تراهما» هيچ مؤمني نميميرد مگر اين دو ذات مقدس را ميبيند «قلت فاذا نظر اليهما المؤمن ايرجع الي الدنيا» اگر مؤمن چشمش به اين دو ذات مقدس بيفتد اين باز حاضر است شفا پيدا كند برگردد به دنيا «فقال لا» اين ممكن است تا آن وقت از خدا شفا بخواهد متوسل بشود و دعا و تضرع بكند كه شفا پيدا بكند اما آن حال هرگز حاضر نيست «يمضي امامه اذا نظر اليهما مضي امامه فقلت له يقولان شيئا»[38] اين دو ذات مقدس كه آمدند به بالين محتضر فرمايشي هم دارند حرفي هم ميزنند «قال نعم» بله «يدخلان جميعا علي المؤمن فيجلس رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) عند رأسه و علي (عليه السلام) عند رجليه» پايين پا «فيكب عليه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فيكون يا ولي الله ابشر انا رسول الله اني خير لك مما تركت من الدنيا» از بالاي سر پيامبر بلند ميشود «ثم ينهض رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فيقوم علي (عليهالسلام)» آن گاه وجود مبارك حضرت امير ميآيد «حتي يكب عليه فيقول يا ولي الله ابشر انا عليبن ابيطالب الذي كنت تحبه اما لانفعنك ثم قال» وجود مبارك امام صادق به عقبه فرمود اين صحنهها كه من ميگويم اين در قرآن است «ثم قال ان هذا في كتاب الله عزوجل» اين است كه قرآن بدون اينها اصلاً قابل درك اساسي نيست عقبه ميگويد من به امام صادق عرض كردم كه كجاي قرآن است؟ «قلت اين جعلني الله فداك هذا من كتاب الله قال» در سوره «يونس» «قول الله عزّوجلّ» كه فرمود: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ٭ لَهُمُ البُشْرَي فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الفَوْزُ العَظِيمُ﴾[39] اميدواريم همه انشاءالله به اين فيض برسند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 81.
[2] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 45.
[3] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 3.
[4] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 37.
[5] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.
[6] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 33.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 254.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 271.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 271.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 273.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 271.
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 271.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 273.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 274.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 273.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 254.
[17] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 28.
[18] ـ بحارالانوار، ج16، ص95.
[19] ـ بحارالانوار، ج16، ص95.
[20] ـ سورهٴ مسد، آيهٴ 1.
[21] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 4.
[22] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 16.
[23] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 67.
[24] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 4.
[25] ـ بحارالانوار، ج16، ص95.
[26] ـ مستدرك الوسائل، ج12، ص230.
[27] ـ كافي، ج5 ، ص9.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 254.
[29] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 28.
[30] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 87.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[32] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 2.
[33] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 10.
[34] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 187.
[35] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 136.
[36] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 27.
[37] ـ سورهٴ قيامه، آيهٴ 26.
[38] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.
[39] ـ سورهٴ يونس، آيات 63 و 64.