اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ (۱۵) مِن وَرآئِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَي مِن مَّاءٍ صَدِيدٍ (۱۶) يَتَجَرَّعُهُ وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ المَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِن وَرآئِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ (۱۷) مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الِّريحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَي شَيْءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ البَعِيدُ (۱۸) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ بِالحَقِّ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (۱۹)﴾
در جريان قبول عمل چند مطلب است كه در آيات متعدد به آن مطالب اشاره شده يكي اينكه عملي مقبول است كه از نظر شرايط دروني با تقوا باشد يعني اجزا و شرايط آن عمل كامل باشد اگر عمل توسلي است اجزا و شرايطش محدود است و اگر عمل تعبدي است اجزا و شرايطش مشخص اگر فاقد بعضي از شرايط يا اجزا بود آن عمل صحيح نيست در معاملات اينطور است در عبادات اينطور است اين مطلب اول.
اگر عمل چه تعبدي چه توسلي واجد شرايط نبود اين عمل تقواي ديني را ندارد تقوا به معناي قصد قربت نه تقوا يعني واجد شرايط مطابق با شريعت نيست وقتي مطابق با شريعت نبود اين عمل مقبول نيست اصل قبول اگر براي امور توسلي يك آثاري بار باشد بر اين عملي كه فاقد شرايط يا بعضي از اجزاء است آن اثر بار نيست و اگر عمل تعبدي بود اگر آن عمل فاقد شرايط يا بعضي از اجزاء بود آثار مشروعش بار نيست اين اصل كلي سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه فرمود: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِينَ﴾ اين ناظر به اصل قبول در متن عمل است آنچه كه يكي از دو برادران فرزند حضرت آدم به ديگري گفت اين است آيه 27 سورهٴ مباركهٴ« مائده» به اين صورت است ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِين﴾ اگر عملي فاقد شرايط يا اجزا بود كل آن عمل باطل است مطلب ديگر اگر عملي واجد همه شرايط و تقوا بود واجد اجزاء و شرايط بود لكن عامل در خارج آن حوزه آن عمل مشكلاتي داشت اين عمل مقبول هست ولي به قبول كامل نميرسد چون اين شخص متقي نيست گرچه عمل با تقواست ولي اين شخص متقي نيست اين عمل مقبول است آثار خاص خودش را دارد لكن كمال قبول نيست مثلاً اگر نمازي واجد شرايط و اجزا بود اين نماز مقبول هست ولي اگر نمازگذار در خارج نماز مشكلي داشت چون نمازگذار متقي نيست گرچه نمازش واجد شرايط و اجزاء است آن كمال قبول را به اين نمازگذار نميدهند يعني يك عادل با ظالم كه دارند نماز ميخوانند نماز ظالم هم واجد جميع شرايط و اجزاء است نماز عادل هم واجد همه شرايط و اجزاء است ثوابي كه به آن عادل ميدهند به اين ظالم نميدهند ثواب اصل نماز را ميدهند ولي كمال قبول براي انسان متقي است.
پرسش ...
پاسخ: اين براي منافقين است يعني چه با ميل انفاق كنيد چه بيميل يك وقت است كه در مسئله يك منافق در جريان جنش عاطفهها با ميل خودش ميخواهد بيايد در پاي صندوق يك كمكي بكند خب ميكند كسي كه مجبورش نكرده ولي اين يك انفاقي نيست كه مشكل قيامت او را حل كند ﴿لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُم﴾[1] براي اينكه اينها نه به قيامت معتقدند نه به مبدأ فاعلي ﴿أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾[2] يك وقتي به زور از اينها چيزي ميگيرند مثلاً ماليات ميگيرند خب او كه معتقد به نظام نيست قربة الي الله ماليات نميدهد او كه معتقد به نظام است ميگويد اين نظام بايد تقويت كرد قربة الي الله ماليات ميدهد خب ثواب ميبرد آن كسي كه اصلاً به نظام معتقد نيست و در پي آزار نظام و اهل نظام است به زور از او ماليات ميگيرند خب آن انفاق كرهي است اين انفاق در جشن عاطفهها انفاق طوعي است كسي مجبورش نكرده هيچ كدام از اين دو انفاق از منافق پذيرفته نميشود براي اينكه آن براي قيامت اين كار را نكرده لوجه الله اين كار را نميكند خب.
پس بنابراين ما يك قبول داريم و يك كمال قبول البته بين قبول و صحت هم باز فرق است قبول يك مسئله كلامي است و صحت يك مسئله فقهي گاهي ممكن است بعضي از اعمال مقبول خدا نباشد باعث ترفيع درجه نشود ولي صحيح فقهي است يعني قضا و اعاده ندارد فعلاً ما بحث در صحت فقهي نداريم بحث در قبول كلامي داريم قبول كلامي دو قسم است يا متوسط است يا اقوا اگر عمل يا تقوا بود قبول ميشود و اگر عامل با تقوا بود قبول كامل ميشود.
پرسش ...
پاسخ: فاسق هست اما منافق نيست فاسق موحّد است مسلمان است نماز ميخواند «قربة الى الله» نماز ميخواند روزه ميگيرد «قربة الي الله» روزه ميگيرد فاسق است اما كافر و منافق كه نيست.
پرسش ...
پاسخ: نه شرط قبول است از نظر فقهي عمل آنها قضا و اعاده ندارد اما از نظر كلامي بياثر است ديگر خب.
اگر كسي با مال حرام انفاق كرد يا نه با مال حلال انفاق كرد ولي ريائاً انفاق كرد اين عمل چون تقوا در متن عمل نيست اين عمل ﴿هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[3] است ديگر اصلاً اين عمل مقبول نيست كسي مال مردم را گرفته دارد حاتم بخشي ميكند يا نه ريائاً دارد كمك ميكند خب اين فاقد آن شرط قبول است يك چنين چيزي نيست در سورهٴ مباركهٴ «مائده» فرمود شما رنجاندن ديگري آزار ديگري با همين انفاق يك وقت است شما يك كسي انفاق ميكند بعد در جاي ديگر اين شخص را ميرنجاند اينها يكي كار بد است يكي كار خوب است حالا بايد موازنه بشود ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[4] يك وقت است نه با همين انفاق دارد تحقير ميكند دارد حيثيّت كسي را زير سؤال ميبرد با همين عمل چون با همين عمل دارد انفاق ميكند لذا در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود: ﴿لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَى كَالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ﴾[5] اينكه ديگر ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ نيست اين سيئه محض است شما ببينيد چرا ميگويند كه اگر كسي امامت يك امام جماعتي را قبول ندارد نماز جماعتش حاضر نميشود در خانهاش نماز ميخواند يا بعد از اينكه نماز جماعت تمام شد بعدها ميرود در مسجد فرادا ميخواند خب حالا اين شخص كار بدي كرده يا خوبي كرده ولي كاري به نماز او ندارد نماز او صحيح است اما اگر در يك مسجد محله مسجد كوچك نه مسجدي نظير مسجد اعظم كه زائران و مسافران زيادند يك مسجد محله است يك كسي پيشنماز را به عدالت قبول ندارد در حين نماز جماعت آن پيشنماز خودش فرادي نماز ميخواند خب چرا فقها ميگويند نماز اين آقا باطل است براي اينكه اين با همين نماز دارد او را تفسيق ميكند اگر قبل بخواند نمازش درست است بعد بخواند نمازش درست است اينجا از سنخ اجتماع امر و نهي نيست اينجا از سنخ تعلق نهي به عبادت است با متن اين عمل دارد او را تفسيق ميكند يك وقت است كه ميگويد من او را فاسق ميدانم حالا يا حرفش درست يا حرفش نادرست نماز خود را يا در خانه ميخواند يا قبل از نماز جماعت ميخواند با بعد از نماز جماعت ميخواند نمازش درست است حالا يك معصيتي هم ميكند اما با متن عمل دارد كسي كه تفسيق ميكند خب اين ديگر عبادت نيست انفاق هم دو طور است يك وقت است آدم كسي را انفاق ميكند بعد در خارج تحقيرش ميكند ابرويش را ميبرد خب آن يك معصيت است يان يك حسنه است اين يك ثواب ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[6] يك وقتي با همين چيز دادن دارد آبروي كسي را ميبرد خب اين مثل رياست اين در متن عمل فساد راه دارد اين يقيناً مقبول نيست اين از سنخ ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ نيست اين از سنخ سيئه است لذا فرمود: ﴿لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذَى كَالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ﴾ پس يا مال مال حرام است يا حيثيت مؤمن زير سؤال ميرود يا ريائاً دارد انجام ميدهد كه همه اين فسادها در متن اين كار است چون در اين متن اين كار است اين عمل صحيح نيست وقتي عمل صحيح نبود جا براي ضعف نيست چون عمل فاقد تقواي خودش هست ﴿هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[7] است و اين كه در بحث ديروز گفته شد اطلاق يا عموم ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[8] لسانش آبي از تخصيص يا تقييد است همين است اين را نميشود گفت كه الآن فلان عمل بعضي از عمومها يا اطلاقها آبي از تخصيص هستند هيچ عمل خيري نيست كه انسان انجام بدهد مگر اينكه ذات اقدس الهي پاداشش را به آدم ميدهد خود آن عمل خير را هم آدم ميبيند هيچ عمل شرّي نيست ممكن است خدا عفو كند البته اما اگر عفو نكرد همان عمل را آدم ميبيند حالا بحث در شرّ نيست چون او «يعفو عن الكثير»[9] است فعلاً بحث در كار خير است عمل خير اگر چنانچه واجد اجزا و شرايط بود يقينا آدم ميبيند خب چه زماني انسان تا زنده است مالك اين علم است ميتواند جابجا بكند ميتواند بهم بزند ميتواند تكميل بكند ميتوان تضييع بكند نقص و عيب در او ايجاد بكند نقص داشت تصحيح بكند تكميل بكند همه كارها را ممكن است بتواند انجام بدهد از نظر كلامي در جريان غيبت اينطور است آياتي كه دارد ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[10] رواياتي كه دارد اگر كسي غيبت مؤمني را كرد عمل صالحه اين را به حساب او مينويسند اين در قيامت غيبت كننده عمل صالح خود را نميبيند نبايد گفت اين با اطلاق يا عموم ﴿مَن يَعْمَلْ﴾ هماهنگ نيست براي اينكه آن روايات حاكم بر اين ادله است ميگويد يك غيبت كننده كه آبروي مؤمن را برد اين عمل خيري كه انجام داد الآن اين عمل خير را در ديوان محاسبات آن غيبت شده مينويسيم از اين تاريخ به بعد ديگر اين عمل او نيست «هذه ليس عملاً له» نه اينكه عمل هست و او نميبيند وقتي حا كم بر او بود به لسان تضييق موضوع يا توسعه موضوع اين ديگر از سنخ تخصيص نيست يا سيئات غيبت شده را در نامه عمل غيبت كننده مينويسند اين شخص ميبيند كه يك چنين گناهي را به حساب او مينويسند اين ميگويد كه من كه انجام ندادم كه ميگويند چرا تو انجام دادي به وسيله غيبتي كه كردي معناي غيبت يك معامله آبرويي است خب آبروي كسي را بردي همينطور كه مال كسي را ميبري «من أتلف مال الغير فهو له ضامن»[11] در مسائل حقوقي من اتلف عرض الغير فهو له ضامن در مسائل كلامي آبروي كسي را بردي آبرويت را هم ميبرند تو يك عمل بدي را به ديگري نسبت دادي او نكرد اين كار را تهمت زدي يا كاري كرده آبرويش را بردي غيبت كرده اگر ميخواهي اصلاح كني خب امر به معروف بكن نهي از منكر بكن آنكه واجب است اثر هم دارد آنكه واجب است انجام نميدهيد در غياب او آبروي او را ميبريد آن عمل طالح و زشت او در نامه عمل تو نوشته ميشود روي اين داد و ستدي كه كردي اين علم توست پس اين روايات غيبت و امثال غيبت حاكم بر اطلاقات من يعمل است يا به توسعه موضوع يا به تضييق موضوع يا ميگويند اين كار خيري كه كردي كار تو نيست چون خودت معامله كردي لذا نميبيني يا اين كار شري كه نكردي كار تو هست براي اينكه معامله كردي بنابراين هيچ كدام از اين اطلاقات و عمومات تقييد نميشود تخصيص نميشود اما روي توسعه موضوع يا تضييق موضوع حكومتپذير است يا تخصصپذير فرمود اين عمل عمل او نيست.
پرسش ...
پاسخ: حالا آنها هم اشاره ميشود به خواست خدا كفار كه عمل خيري انجام ميدهند اين حسن فعلي را دارد يعني مال خودشان است تحقير و اهانت كسي را هم در بر ندارد ريا هم در كار نيست حالا يا ابتكاراتي كردند كشفياتي كردند دارويي ساختند خدماتي كه به جامعه بشري كردند اينها چه خواهد شد اينها هم اشاره ميشود انشاءالله در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيه سي اين هم آن اصل كلي غير قابل تخصيص را بيان فرمود آيه سي سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾ هر كار خيري انسان انجام بدهد ميبيند آن گاه اگر غيبت كننده عمل خير خود را نديد اين حاكم بر اطلاق آيه است كه اين عمل عمل تو نيست براي اينكه معامله كردي يك حيثيتي از كسي سلب كردي يك چيزي بدهكاري بايد بپردازي و آن اين است كه عمل خير تو را بايد در نامه او بنويسند او بالعكس ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً﴾ در بخشهاي ديگر هم دارد كه ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾[12] هر كاري كه كردند حاضر ميبينند بعد هم تعجب ميكنند ميگويند: ﴿مَالِ هذَا الكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا﴾ در سورهٴ مباركهٴ كهف به اين صورت آمده است آيه 49 به بعد و وضع الكتاب ﴿فَتَرَي المُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَاوَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ هر كاري كردند ميبينند هست آنچه كه كردند و نيست ميفهمند چرا نيست آنكه نكردند و ميبينند هست ميفهمند چرا هست لذا فرمود: ﴿وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾ اين نكره در سياق نفي است ديگر خدا به احدي ستم نميكند آنها هم ميفهمند بله آن كار خيري كه كردند در ديوان محاسبات غيبت شده ثبت شده است يك معاملهاي بود كرده الآن ديگر مالك آن عمل نيست و سيئهاي كه ديگري كرده در نامه عمل او ثبت ميكنند در اثر معاملهاي كه كرده الآن ديگر بدهكار نيست ﴿وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾ اما مطلب ديگر كار خيري كه كافر و منافق اينها انجام ميدهند چطور است؟ كه توسلي است نه تعبدي براي خودشان است طوعاً هم انجام ميدهند و روي همان جريان فطرت خودشان اين كار خير را دارند انجام ميدهند حالا يا صله رحم دارند يا به بستگان خودشان ميرسند يا به پدر و مادرشان ميرسند و مانند آن اينها يك كار خير است البته كار خير بياثر نيست منتها مستحضريد بهشت رفتن دو شرط دارد يكي حسن فعلي است يكي حسن فاعلي كار خوب از آدم خوب اگر آدم خوب نباشد روح طيب و طاهر نباشد يعني موحّد نباشد آلوده باشد كار هرچه خوب باشد صاحبكار را بهشت نميبرد آنجا ﴿لا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[13] دار رحمت و طهارت الهي است خب جا براي آلودگش كافر و منافق نيست اما لطف الهي فراوان است در دنيا انواع و اقسام پاداش هست خدا به او عطا ميكند به دودمان او عطا ميكند او را خوشنام ميكند زندگياش را مرفه ميكند فرزندان او را به بركات ميرساند خيلي خير به او ميدهد جبران ميشود اما او به بهشت برود جايش نيست براي اينكه اين لجن را آنجا جا نميدهند اين كفر و نفاق را به همراه ميبرد لذا در سر تاسر قرآن هر جا سخن از بهشت است اين دو عنصر محوري هست حسن فعلي حسن فاعلي آدم خوب با كافر خوب ﴿آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾[14] هيچ كجا شما نميبينيد كه عمل صالح آدم را به بهشت ببرد اگر هم يك جايي سخن از ايمان نيست آن محفوف به قرينه است يعني بايد مؤمن باشد الا و لابد اين دو عنصر محوري بايد ملحوظ بشود يكي حسن فاعلي يكي حسن فعلي او كه نميخواهد لباس خوب بپوشد اين كه نميخواهد غذاي خوب بخورد اينكه نميخواهد بهداشت خوب داشته باشد اين ميخواهد جايي برود كه انبيا و اوليا هستند جايي كه ملائكه هستند آنجا ميخواهد برود آنجا كه با كفر و نفاق سازگار نيست جاهاي ديگر فراوان است و اگر نه در اثر ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[15] به جايي نرسيده كه در قيامت راه بشود الا و لابد كفه سيئات او سنگين بود ﴿ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ﴾[16] كذا و كذا يا ﴿خَفَّتْ مَوَازِينُهُ﴾[17] كذا و كذا اين در جهنم هم اگر باشد بالأخره تخفيف در عذاب هست و تخفيف در عذاب هم خب خواسته خود جهنميهاست كه ميگويند: ﴿يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ العَذَابِ﴾[18] يك قدري آرامتر يك قدري سبكتر براي اينها تخفيف در عذاب هست براي آنها تخفيف در عذاب نيست فتحصل هر كس كار خير انجام داد كاري كه حوزه او حوزه خير است يعني مال مردم نيست هتك حيثيت كسي نيست ريا در آن نيست اين عمل اگر تعبدي است كه صحيح نيست از كافر و منافق چون قصد قربت متمشي نميشود اگر توصلي است صحيح است مثل جشن عاطفهها اگر چنانچه اين بخواهد بهشت برود چون قصد قربت ندارد نميشود اما چون كار خير كرده ترضيه خاطر واماندهها كرده يك عمل مثبت اجتماعي انجام داده آثار فراواني در دنيا دارد خدا گاهي در روز خطر او را حفظ ميكند بچههاي او را خود او را متنعم ميكند و دهها آثار خير هيچ ممكن نيست كسي كار خير انجام بدهد و ذات اقدس الهي به او پاداش ندهد چه مؤمن چه كافر منتها كافر كار خير عبادي ندارد به نحو سالبه كليه چون قصد قربت شرط است از او متمشي نيست كار خير توصلي دارد كار خير توصلي پاداشهاي فراواني در دنيا دارد و اگر پاداش دنيايي او جوابگو نبود در قيامت تخفيف عذاب هست و مانند آن اما بهشت جاي مرداني است كه واجد آن دو شرط باشند در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» كه فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[19] سرّش همين است كه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد اين اصلاً به دنبال اسم بيمسما ميگشت خب سراب بود سراب همين است ديگر آيه 23 سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اين است ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ پس كارهاي عبادي اينها كه بتها را تقريباً به قصد استشفائاً عبادت كردند كه سراب است كارهاي توصلي اينها كه شرايط توصليت را داراست البته مقبول است مقبول به معناي توصلي و آثار دنيايي خاص خود را خواهد داشت اين كه فرمود: ﴿أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ﴾ اين يا ناظر به آن بتپرستيها و عبادتهايي كه ﴿وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا﴾[20] و امثال ذلك است يا اعمال خيري را كه با ريا و امثال ذلك انجام دادند يوم عاصف هم مثل يوم ماطر اين اسناد بيمجاز نيست براي اينكه باد عاصف است نه يوم مثل اينكه ميگويند يوم ماطر خب روز كه باران نميبارد ابر است كه ماطر است نه يوم اگر گفتند يوم ماطر خب بيمجاز نيست يوم عاصف بيمجاز نيست ﴿لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَي شَيْءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ البَعِيدُ﴾ در بخشهاي ديگر كه به ما نشانه اينكه عمل خير از هر كسي باشد عمل خير از هر كسي باشد آثار مثبت دارد نه منتها آثار بهشت اين است كه گفتند: «انظر الي ما قال»[21] خب اگر كسي عالم بود محقق بود خب حالا اگر مسلمان نبود كافر بود ولي حرفهاي عالمانه داشت خيليها مأمورند كه از آن حرفهاي عالمانه استفاده كنند ديگر اين «انظر الي ما قال» اين است اما اگر بخواهد خودش را به او بسپارد يا بچههاي خودش را به او بسپارد كه او تربيت كند اين هم«انظر الي ما قال» هم «انظر الي من قال» اينچنين نيست كه آدم بخواهد حرف هر كسي را گوش بدهد يا بچه خودش را به هر كسي بسپرد اگر سخن از تربيت است هم «انظر الي ما قال» كه او محققانه حرف ميزند هم انظر الي من قال چه كسي است اين حرف از كجا در ميآيد ذيل اين آيه نوراني ﴿فَلْيَنظُرِ الإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ﴾[22] مستحضريد آن حديث از وجود مبارك امام صادق فرمود فرمود اينكه خدا دارد ﴿فَلْيَنظُرِ الإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ﴾ طعام كه تنها همين نان و گوشت نيست علوم هم غذاي روح است شما كه ميخواهيد حرف كسي را گوش بدهيد ببينيد اين آقا چه كسي است «علمه الذي يأخذه عمن ياخذه»[23] از چه كسي دارد حرف ميشنود هم انظر الي من قال هم «انظر الي ما قال» اگر علم بود خب بله آدم كتاب خيليها را هم نگاه ميكند استفاده علمي ميبرد اما در مسائل اخلاقي تربيتي راهنمايي در مسائل سياسي در مسائل اجتماعي اينها «انظر الي ما قال» «انظر الي من قال» ولي در مسائل رياضي در مسائل طبي داروسازي اين علوم تجربي كه كاري به تربيت انسان ندارد اداره جامعه ندارد همان «انظر الي ما قال» كافي است اين «خذ الحكمة ولو من اهل النفاق»[24] در بيانات نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) است در نهجالبلاغه ديگر خب اين «انظر الي ما قال» است اگر چنانچه حرفهاي طبي حرفهاي عميق علمي حرفهاي كيهانشناسي حرفهاي درياشناسي زمينشناسي جانورشناسي معدنشناسي اينها چه از غرب چه از شرق چه از كافر چه از غير كافر نه تنها بد نيست بلكه خوب است ما مأموريم بگيريم فرمود برويد بگيريد «خذ الحكمة ولو من اهل النفاق» اين بيان نوراني حضرت امير اين است كه «الحكمة ضالة المؤمن فخذ الحكمة ولو من اهل النفاق»[25] اما وقتي بخواهد حرفهاي سياسي چون سياست جزء علوم انساني است جامعهشناسي اينها جزء علوم انساني است كه انسان بالأخره با آنها كار دارد ميفرمايد اين حرفها هم «انظر الي ما قال» هم «انظر الي من قال» ﴿فَلْيَنظُرِ الإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ﴾[26]«إلى علمه الذي يأخذه عمن ياخذه»[27] خب بنابراين اسلام هرگز كمالات را ولو از كافر و منافق ناديده نگرفت فرمود برويد بگيريد اما تكميلها را گفتند كه ببينيد كسي كه خودش در راه نيست «چندين چراغ دارد و بيراهه ميرود» او را به عنوان راهنما نپذيريد.
پرسش ...
پاسخ: خب اگر كار خير خيليها هستند كه حق برايشان روشن نيست اينطور نيست كه اجازه داده باشند اماميه اهل بيت احكام الهي را گفته باشند مردم تشنه معارف اهل بيتاند «فان الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا»[28] كه امام فرمود اين مستكبران نگذاشتند حرفهاي اهل بيت به مردم برسد لذا بسياري از اينها اگر هم اهل ولايت نيستند مستضعفاند نعم آنها كه جريان غدير كه بيّنالرشد است براي آنها حل شد مع ذلك ـ معاذاللهـ ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِم﴾[29] بله آنها ﴿أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ﴾ اينكه در همان چندتا حديث است كه اگر اينها در تمام مدت عمر بين مقام و باد دائماً عبات كنند عبادتشان معقول نيست براي همين است ديگر ولي بسياري از اينها حق برايشان روشن نيست آنها ممكن است چون مستضعف در بحث ولايت مستضعفاند مورد عنايت خود حضرت اباصالح (سلام الله عليه) باشند.
پرسش ...
پاسخ: نه در بهشت و آخرت ميدهند اما بعد از سوخت و سوز اين به مقداري كه معصيت كرده است حالا يا در برزخ ميچشد يا در ساحره قيامت ميچشد كه پنجاه هزار سال است يا بخشي را به جهنم ـ معاذاللهـ ميكشد بعد وقتي طاهر شد روي پيشاني اينها نوشته است «هولاء عتقاء الله من النار» بعد اينها شرمندهاند از خداي سبحان به وسيله فرشته درخواست ميكنند كه آنچه كه روي پيشاني اينها نوشته است اين را محو كنند بعد هم مشمول لطف الهي ميشوند و وارد بهشت ميشوند يك بيان نوراني از امام سجاد (سلام الله عليه) است كه شما به اندازهاي كه ميتوانيد آتش را تحمل كنيد معصيت كنيد خب يك لحظه هم ممكن نيست اگر كسي حسن فاعلي داشت و حسن فعلي نداشت اين گرفتاريها برايش هست ديگر.
غرض آن است كه شما براي جهنم رفتن هيچ جايي نداريد كه اگر كسي كافر بود و كار بد كرد براي جهنم رفتن يك چيز كافي است بد كاري خواه كافر باشد خاه آن براي خلود است در خلود البته فرق هست ولي اصل ورود در جهنم معصيت سببش هست چه انسان معصيت كار كافر و منافق باشد چه مسلمان ولي بهشت رفتن دو شرط دارد آدم خوب با كار خوب يعني مؤمن و عمل صالح آن جاي انبيا است جاي اولياست جاي فرشتههاست و هزارها خير ديگر ولي براي جهنم رفتن يك شرط دارد معصيت دوام در جهنم البته شرطش كفر و نفاق و امثال ذلك است.
پرسش ...
پاسخ: نه رباخوار مخلد نيست اگر در بعضي از آيات يا روايات تهديد به خلود شده مثل اينكه كسي كه قاتل مؤمن بود ﴿وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا﴾[30] اين خلود يا به معناي مكث طويل است يا اگر به معناي همان خلود ابديت باشد براي كسي است كه بر اساس تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است كسي مؤمن را لايمانه بكشد كه خب ميشود ارتداد وگرنه روي مسائل مالي و اختلاف حقوقي بكشد اين خلودش به معناي مكث طويل هست ربا هم همينطور است اگر كسي ـ معاذاللهـ ربا بخورد بعد بگويد: ﴿إِنَّمَا البَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾[31] خب اين ميتواند مخلد هم باشد ديگر چون اصل حرمت ربا را ـ معاذاللهـ منكر بشود يك وقت است كه توجيهاتي براي خودش دارد خب البته معصيت كبيره است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 53.
[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 53.
[3] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 23.
[4] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 264.
[6] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[7] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 23.
[8] ـ سورهٴ زلزله، آيات 7 و 8.
[9] ـ مفاتيح الجنان، دعاي سحر.
[10] ـ سورهٴ زلزله، آيات 7 و 8.
[11] ـ جواهر الكلام، ج31، ص91.
[12] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[13] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 23.
[14] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 88.
[15] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[16] ـ سورهٴ قارعه، آيهٴ 6.
[17] ـ سورهٴ قارعه، آيهٴ 8.
[18] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 49.
[19] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 23.
[20] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 18.
[21] ـ غررالحكم، ص58.
[22] ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 24.
[23] ـ كافي، ج1، ص50.
[24] ـ نهجالبلاغه، حكمت 79.
[25] ـ نهجالبلاغه، حكمت 79.
[26] ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 24.
[27] ـ كافي، ج1، ص50.
[28] ـ وسائل الشيعه، ج27، ص92.
[29] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 187.
[30] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 93.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 275.