أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَي صِرَاطِ العَزِيزِ الحَمِيدِ (۱) اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَوَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ (۲) الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَي الآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (۳)﴾
اين سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه طبق شمارش برخيها مثل صاحب كشف الاسرار تفسير ميبدي 52 آيه و 831 كلمه و 3434 حرف دارد چون جريان قرآن كريم همانطوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد بر اثر اهميتي كه داشت تمام سور و آيات و كلمات و حروف و تشديدها و همزهها و اينها شمارش شده كه مرحوم فيض (رضوان الله عليه) در وافي همه اينها را بازگو كرده قرآن چند تا كلمه دارد چند تا حرف دارد چند تا واو دارد چند تا الف دارد چند تا واو دارد تا آخر چند تا تشديد دارد همه اينها را بررسي كرده در اثر اهميتي كه اين كتاب الهي داشت فرمود اين كتاب را ما نازل كرديم تا تو مردم را از تاريكيها به نور خارج كني اين سمتي كه خداي سبحان به رسولش (صلي الله عليه و آله و سلم) داده است در قبال آن سمتهاي رسمي بود كه قبلاً ذكر كرد تلاوت آيات يك، تعليم كتاب و حكمت دو، تزكيه نفوس سه، اخراج مردم از ظلمت به نور چهار، اين اخراج جامعه از ظلمت به نور غير از تزكيه مردم است مردم آدم خوبي باشند يك مطلب است جامعه را نوراني كردن مطلب ديگر است لذا اين كلمه و اين وصف و سمت ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ مطلبي است فوق آن ﴿يُزَكِيهم﴾ ممكن است جامعه افراد عادل با تقوا باشند اما جامعه نوراني نباشد نمونه نوراني بودن جامعه را هم در آيه پنج همين سوره ذكر ميكند كه فرمود ما به موساي كليم گفتيم جامعه را نوراني كن به مبارزه با طغيان و ظلمستيزي جامعهاي كه آرام است و خاموش است و به خودسازي تنها و فردي ميپردازد اين جامعه نوراني نخواهد بود نمونه نوراني شدن را در همين سوره در آيه پنج ذكر فرمود اين اخراج مردم از ظلمات به نور به عنوان هدف نهايي و عمومي قرآن كريم مطرح است لكن كساني كه از ظلمتها به نور خارج ميشوند و نوراني ميشوند گروه خاصياند همانطوري كه قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[1] است اما بهرهوران از اين هدايت گروه خاصاند ميشوند ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[2] ﴿وَهُديً لِلْعَالَمِينَ﴾[3] ﴿مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ﴾[4] ﴿وَذِكْريَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[5] و مانند آن خروج از ظلمتها به نور هم بهره همه نميشود همه بهره مند نميشود گرچه هدف هست همه را دعوت كرده است در سورهٴ مباركهٴ «طلاق» آيه يازده شرطش را اينچنين ذكر كرد فرمود: ﴿رَسُولاً يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ با اينكه هدف ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ است اما كساني كه ﴿آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ بهره ميبرند مثل اينكه هدف اصلي قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است اما آنها كه بهرهورند متقياناند ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ وزان ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ و﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ تعيين كننده وزان ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ و ﴿لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ است يعني اينها بهره ميبرند شرط خروج هم مبدأ قابلي هم ايمان مردم و عمل صالح مردم است خب و براي همگان هم اين راه باز است هر كس ايمان آورد و عمل صالح انجام داد زمينهٴ خروج از ظلمت به نور را هم فراهم كرده است مطلب بعدي آن است كه ظلمت گاهي تكويني است و اين نعمت و رحمت است مثل شب شب مثل روز نعمت الهي است فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتاً ٭ وَجَعَلْنَا الَّيْلَ لِبَاساً﴾[6] آرامش در شب هست سكوت در شب هست استراحت در شب هست و مانند آن شب هم مثل روز نعمت خداست آيت الهي است منتها يك آيت تاريك اين كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾[7] همين است او آيه الله است منتها تاريك روز آيت الله است منتها روشن هر دو آيت خدايند هر دو براي كارند اگر شب افضل از روز نباشد كمتر از روز نيست براي اينكه قسمت مهم بركات در شب بود اگر نزول قرآن بود در شب بود اگر معراج بود در شب بود و اگر بسياري از فضايل هست در شب است ليله قدر است بالأخره.
پرسش ...
پاسخ: فرق نميكند بالأخره هر كدام يك گوشهاي از مظاهر اسماي الهي را به عهده دارند و نشان ميدهند نعمتهاي خدا اگر در شب بيش از روز نباشد يقيناً كمتر از روز نيست هر كس هر كجا رسيد به بركت ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾[8] رسيد روز يك مقدار كارهاي عادي است يك سلسله درآمدهاي عادي است يك سلسله ارزاق عادي است اما شب يك نشئه خاصي است ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ آن ظلمت رحمت است آية است فرمود اين آيت ماست ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ اين ظلمتها رحمت است اگر در اول سورهٴ مباركهٴ «انعام» دارد ﴿الحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ﴾ اين ظلمت مجعول خداست هرچه مجعول خداست مخلوق خداست آيت خداست رحمت است و بركت آن ظلمت نقص نيست نظير ظلمت شب خب چه فضلي بالاتر از آن است كه يك شب بالاتر از هزار ماه باشد.
بنابراين اگر فرمود: ﴿ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ﴾ آن ظلمات مثل آن نور رحمت است و عنايت الهي و اما اينجا كه فرمود: ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ اين ظلمت همان ظلمت معنوي است كفر است و نفاق است شقاق است و محاربت است و جهل علمي است و جهالت عملي است و امثال ذلك كه اين هم ميشود ظلمات اينها همهشان نقص است و آثار شيطنت است و مانند آن كه انبياي الهي آمدند تا جامعه را از اين نقص برهانند و خارج كنند و اين در حقيقت اين بيرون كردن اگر به معناي كفر و نفاق و اينها باشد جامع دفع و رفع است كه در آية الكرسي اين بحث گذشت كه ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[9] آنجا بيان شد كه نسبت به مؤمنان خالص كه با ايمان از خانواده ايمان به دنيا آمدند و مؤمناً هم بالغ شدند وقتي هم كه بالغ شدند ايمان را پذيرفتند و مشكلي نداشتند اينجا اخراج به معنا دفع است نه رفع يعني ذات اقدس الهي بر اساس فطرت توحيدي توفيقي به اينها عطا كرد كه ظلمتها به سراغ اينها نيامده و اينها را خدا دفعاً از ظلمات به نور بيرون آورده و خارج كرده از ظلمات و اما كساني كه لغزشهايي داشتند توبه نصيبشان شده يا در فضاي كفر بودند و اسلام به آنها رسيده و روشن شدند اينها اخراج رفعي است يعني ظلمتي داشتند و در اثر وحي و تبليغ الهي ظلمت اينها زدوده شد رفع شد پس اخراج يا دفع است نظير انسانهاي كامل معصوم و پيروان آنها يا رفع است مانند آنها كه سابقه ظلمت داشتند و مرحوم امين الاسلام هم در ذيل همان آية الكرسي آنجا اين را نقل كردهاند كه اطلاق اخراج بر دفع كه مسبوق به ورود نيست اين رايج است مثلاً اگر يك محفل خصوصي و محرمانه باشد يك بيگانهاي بخواهد وارد بشود به او ميگويند نرو كه بيرون ميكنند اين نرو كه بيرون ميكنند معنايش اين نيست كه اول به شما اجازه ورود ميدهند كه وارد آن همايش بشويد بعد بيرونتان ميكنند، معناي اينكه بيرون ميكنند يعني راهتان نميدهند اين تعبير محاورهاي كه امين الاسلام در مجمع البيان نقل كرد مصحح آن است كه اخراج را نسبت به كساني كه سابقه ايمان داشتند لاحقه ايمان داشتند سبق و لحوقشان هم متصل است درباره اينها هم به كار ميرود مثل انبيا، اوليا، مؤمنين خالص پس اختصاصي به كساني ندارد كه قبلاً در ظلمات بودند اين اخراج از ظلمات به نور به اين معناست اما در حقيقت نسبت به افراد عادي كه ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ﴾[10] اين اخراج در اينجا به معني استخراج است مثل اينكه ميگويند فارغ التحصيل است خرّيج فلان مكتب و فلان حوزه و فلان دانشگاه است قهراً معلمان و اساتيد آن حوزه يا دانشگاه اين شخص را فارق التحصيل كردهاند اين خروجي آن حوزه يا دانشگاه است خرّيج آن دانشگاه است فرمود تو اينها را از قوه و استعداد به فعليت ميآوري از اين ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اينها را بيرون ميآوري عالم ميكني بعد ميگويد: ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾[11] تو اينها را عالم ميكني پس خروج از قوه به فعل به وسيله وحي الهي است اين امر عام است البته حالا انبيا و اوليا كه همراه با آفرينش معارف را داشتند مطلب جداست ولي توده مردم اينطور است پس اخراج از ظلمات به نور يا معناي رايج را دارد كه جامع بين دفع و رفع است يك بحث يا به معناي خروج از قوه به فعل است كه آن همگاني است آن قوه كفر نيست آن قوه نقص است و اين نقص هم همراه با طبيعت انسانها هست كه به وسيله تعليم الهي اين نقص به كمال تبديل ميشود ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ البته اين به اذن گاهي با امر هم همراه است گاهي با امر همراه نيست ولي در اين گونه ازموارد نه تنها اذن است و ترخيص بلكه امر هم هست مأموري كه اين كارها را انجام بدهي ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾ خب اين نور چيست؟ اين را بازگو كرد كه صراط عزيز حميد است مطلب ديگري كه قبلاً هم بازگو شد اين است كه اين راه بيرون از رونده نيست يك وقت است كه ميگوييم اين سالك عازم مكه است عازم حرم الهي است بالأخره يك سالكي هست و سير ميكند و يك مسلكي هست و يك طريقي هست حالا يا آن طريق دريايي است يا صحرايي است يا فضايي بالأخره جداي از رونده است بايد اين فاصله خود تا حرم را طي كند اما در جريان سير و سلوك اينچنين نيست كه بيرون از رونده يك چيزي باشد به عنوان راه دريايي يا صحرايي يا فضايي آن راه با رونده يكي است او در درون خود سير ميكند او از جهل علمي به علم ميرسد از جهالت عملي به عقل عملي ميرسد از تكبر به تواضع ميرسد از حرص به قناعت ميرسد از كينه و حسادت به صفا و وفا و مهر ميرسد همه اينها در فضاي درون است اين در درون خود سير ميكند آيات سورهٴ مباركهٴ «مائده» عهدهدار اين قسمت است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾[12] اين ﴿عَلَيْكُمْ﴾ اسم فعل است يعني «الزموا انفسكم» مواظب جانتان باشيد از سر جايتان تكان نخوريد جاي شما همان جانتان است از اينجا بيرون نرويد يك كسي ممكن است جانش را رها كند برود بيرون مشغول ساخت و ساز باشد بعد وقتي برميگردد سر جايش عندالموت ميبيند دستش خالي است اينجا را بساز نه جاي ديگر را بسازي اينجا را آباد بكن ﴿عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾ يعني تكان نخوريد وگرنه گم ميشويد خب اگر يك پدر مهرباني به كودك بازيگوش بگويد سر جايت بايست يعني اگر رفتي جاي ديگر گم ميشوي ديگر اينها «أنا و علي أبوا هذة الامة»[13] پدران مهربان و حكيم و عليم ما هستند به ما فرمودند سر جايتان باشيد جاي ما كجاست؟ آدرس دادند فرمودند جاي شما جان شماست همين جا باشيد بيجا نرويد بيرون نرويد بيرون را نساز بيرون را كه ساختي بايد با دست خالي و روي سياه بروي براي ديگري داري ميسازي درون را بساز اگر اينچنين است راه ميشود عين رونده اگر كسي راه را رها كند به سراغ ديگري برود اين را در سورهٴ مباركهٴ« كهف» فرمود شما داري خانه ديگري را رنگين ميكني زمين چه كاري به شما دارد باغ چه كاري به شما دارد هرچه روي زمين است بدان از شما بيگانه است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾[14] نه لكم خب شما داريد خانه مردم را زينت ميدهي بله عمري هفتاد هشتاد سال زحمت كشيدي رفتي خانه مردم را رنگرزي كردي و بنايي كردي و بازسازي كردي و نوسازي كردي، خانه خودت را تعمير نكردي ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ بر فرض هم انسان كرات آسماني را مسخر بكند سپهري زندگي بكند چون ﴿ وَهُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الأَرْضِ إِلهٌ﴾[15] آنجا هم حرف همين حرف است آنجا هم فرمود: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الكَوَاكِبِ﴾[16] يعني اين شمس و قمر زينت اوست نه زينت شما آنجا هم كه رفتي حواستان بايد جمع باشد حالا اينچنين نيست كه اگر كسي سوار سفينههاي با سرنشين شد و رفت در كرات ديگر آنجا را آباد كرد خودش را آباد كرد بالأخره بيگانه را آباد كرد يعني يك روزي هم ميشود كه ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[17] بساط او هم برچيده ميشود اين است به ما آدرس دادند سر جايتان باشيد ﴿عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾[18] بنابراين اين صراط بيرون از جان ما نيست اگر عقيده است كه در جان ماست اگر اخلاق است كه در جان ماست اگر احكام فقهي و حقوقي است كه در جان ماست دين هم كه بيش از اين چهار بخش نيست فرمود: ﴿ إِلَي صِرَاطِ العَزِيزِ الحَمِيدِ﴾ مگر نميخواهيد عزيز بشويد راهش اين است مگر نميخواهيد محمود بشويد راهش همين است خداي عزيز حميد شما را به راه خود دعوت كرده است چرا خدا عزيز حميد است براي اينكه همه چيز براي اوست و همگان هم در كنار سفره اويند خب كسي كه از همه بينياز است يك و همه به او نيازمندند دو ميشود عزيز حميد ديگر ﴿ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ﴾ اين را هم بارها ملاحظه فرموديد اگر منظور مجموعه نظام خلقت نباشد ميفرمايد «سماوات و ما فيهن» يا زمين و ما عليه و مانند آن ولي اگر منظور مجموع نظام آفرينش باشد ميفرمايد: ﴿مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ﴾ پس آنچه كه در آسمان و زمين است مخلوق او و مربوب او و مملوك اوست پس او ميشود عزيز چون به هيچ چيزي بينياز نيست يك ميشود حميد چون همه در كنار سفره اويند در حقيقت ديگر شما هم ميتوانيد يك چنين سفره بازي را در محدوده هستي خودتان داشته باشيد.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره علم ما به سراغ معلوم ميرويم و علم نصيبمان ميشود به مقدار علم هم كمال پيدا ميكنيم به همان مقدار هم مسئوليم و اگر جهل نباشد علم باشد يك رابطه خوبي است بين عالم و معلوم و واقع را نشان ميدهد تكليف را هم به همان اندازه رويت واقع است خب.
﴿ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَوَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ﴾ حالا اين اخراج از ظلمت به نور در آيات مشخص روشن كرده است كه همگان دعوت شدند ولي گروه خاصي طرف ميبندند ذات اقدس الهي به اين موضوع خيلي اهميت ميدهد يعني به نوراني شدن فرد و جامعه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود تنها كار تو پيامبر اين نيست همه ما دستاندركاريم تا انسان را نوراني كنيم در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه 43 اين است ﴿ هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ خدا بر شما صلوات ميفرستد ملائكه خدا بر شما صلوات ميفرستند تا شما را نوراني كنند ﴿ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ صلوات خدا و صلوات فرشتگاه شامل حال همه مردم نيست يك عده را خدا لعنت كرده در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه تعليل قرآن كريم اين است ما انسان را شريف و كريم قرار داديم ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[19] چرا؟ چون جانشين ماست ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[20] پس كرامت او مستند به خلافت اوست خليفه من هو؟ چه كسي خليفه است؟ آن كه حرف مستخلفعنه را بزند نه حرف خودش را خب اگر كسي به ميل خود عمل بكند بگويد انديشه من اين است فكر من اين است كه خليفه نيست وقتي خليفه نشد كرامت هم ندارد ميشود ﴿كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[21] اينچنين نيست كه هر كسي انسان شد ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأَسْوَاقِ﴾[22] شد كريم باشد كرامت انسان معلل به خلافت اوست خلافت هم عند التحليل آن است كه خليفه حرف مستخلفعنه را بزند جاي مستخلفعنه بنشيند نه اينكه روي ميز مستخلفعنه بنشيند ولي كارهاي خصوصي خودش را انجام بدهد خب ميشود غاصب اين كه خليفه نيست اگر خليفه است ديگر به ميل خود عمل نميكند ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[23] نميشود فقط تابع دستور وحي است خب پس اينچنين نيست كه هر كسي بهصورت انسان شد بشود ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[24] هم درباره آن افراد فرمود: ﴿شَيَاطِينَ الإِنْسِ وَالجِنِّ﴾[25] ﴿أُولئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ دو بعد فرمود و ان منتها ﴿فَهِيَ كَالحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾[26] سه همه اين آيات تهديد و تحقير ناظر به كساني است كه بيراهه ميروند ديگر پس اينچنين نيست كه خداوند به همه صلوات بفرستد كسي كه پيرو پيامبر است و حرف او را گوش ميدهد (عليه وآله آلاف التحية و الثناء) همانطوري كه خداوند بر پيامبر صلوات ميفرستد بر مؤمنين هم صلوات ميفرستد در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آن جريان صلوات بر رسول خدا كاملاً مطرح است كه فرمود آيه 56 سوره «احزاب» اين است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً﴾ خدا و فرشتگان بر ذات مقدس رسول خدا (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) صلوات ميفرستند همان خدا و ملائكه خدا بر مؤمنين صلوات ميفرستند البته درجاتش خيلي فرق ميكند و خدا ميفرمايد «اصلي علي كذا» تا آدم را نوراني بكنند اين كم مقام است؟ پس براي همه نيست براي اينكه در ذيل دارد ﴿وَكَانَ بِالمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾[27] آنچه كه در سوره «احزاب» هست مناسب با آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «طلاق» است نه مناسب با آنچه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم كه محل بحث است در سورهٴ مباركهٴ «طلاق» آيه يازده كه خوانديم اين بود ﴿رَسُولاً يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ﴾ چه كسي را؟ ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ را ﴿مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ همين ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ كه در آيه يازده سوره «طلاق» است نسبت به همينها در سوره «احزاب» ميفرمايد: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ﴾[28] به دليل اينكه در »ذيل همان آيه سوره «احزاب» دارد: ﴿وَكَانَ بِالمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾ پس هدف هست همه وسائل را هم فراهم كرده خودش هم وارد صحنه شده تا جامعه را روشن كند جامعه را نوراني كند فقط يك دستي بايد دراز كرد يك پايي بايد تكان داد يك قدمي بايد برداشت اگر وجود مبارك رسول خدا مأمور اين كار است با همه تشكيلاتش اگر فرشتگان مامور اين كارند با همه تدبيراتشان اگر «فوق ذلك كله» وجود ذات اقدس الهي وارد صحنه شده است براي جامعه ديگر هيچ راهي براي محروميت نيست كه تا انسان بشود نوراني.
پرسش ...
پاسخ: خب انبيا و اوليا مع الواسطهاند ديگر آنها هم به تبع وجود مبارك رسول خدا اينطورند آن كه صادر اول يا ظاهر اول است نورش را از ذات اقدس الهي ميگيرد و خداي سبحان همان نور را بهره ديگران ميكند به حفظ درجات ديگر هم در سورهٴ مباركهٴ «انفال» فرمود هم در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾[29] ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[30] اين درجات محفوظ است و فوق ذلك براي وجود مبارك پيغمبر است خب.
پس ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَي صِرَاطِ العَزِيزِ الحَمِيدِ﴾ و عزت و محمدت هم همراه با نورانيت است و خدا عزيز حميد است به همان دو برهاني كه اين دو مدعا برهانش اين است چون ﴿اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ﴾ پس هم عزيز است هم حميد اما در عين حال كه اين كتاب براي نوراني كردن جامعه بشري آمده است يك عده كه عمداً تصميم گرفتند با قرآن مبارزه كنند درباره آنها فرمود: ﴿وَوَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ﴾ اين كافر در اين گونه از موارد صفت مشبهه است كه بر وزن فاعل است نه اسم فاعل كفر در اينها مستقر است، مستمر است لذا كارهاي خلاف يكه انجام ميدهند با فعل مضارع ياد شده است كه نشانه استمرار است اين كافريني كه هست اينها صفت مشبهه است كه كفر رسوخ كرده براي اينها ثابت است اينها چه گروهياند؟ اينها ﴿الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَي الآخِرَةِ﴾ محبوب آنها اين الف و سين و تا هم نشانه تحقيق و تأكيد است مثل استكبار استكبر و طلب كبر كردن مثل استجابالله كه اينها تحقيق است اينها تحقيقاً محبوبي دارند به نام دنيا خب «حب الدنيا» هم كه «رأس كل خطيئة»[31] است آن «رأس» كل خطيئه هم كه براي اينها هست لذا دست به هر كاري ميزنند اينها كه ﴿يَسْتَحِبُّونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ و «حب الدنيا» هم «رأس كل خطيئة» پس «رأس» كل خطيئه محبوب اينهاست و اينها دل بستهاند آن وقت دست به هر كاري هم ميزنند همين گروه كسانياند كه تصميم گرفتند قرآن را از صحنه خارج كنند يك وقت است كه يك كسي در اثر اشتغالهاي زايد يا بيتوفيقي كاري با قرآن ندارد ميگويند او «هجر القرآن» «ترك القرآن» يك وقت نه يك باندي است تصميم گرفتند ـ معاذاللهـ قرآن را از صحنه خارج كنند اينها ميگويند: ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[32] درباره اينها ميگويند ﴿اتَّخَذُوا هذَا القُرْآنَ مَهْجُوراً﴾[33] ﴿اتَّخَذُوا﴾ اتخاذ كردن تصميمگيري ميخواهد عزم ميخواهد ﴿مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ﴾[34] است اينها تصميم گرفتند قرآن را از صحنه خارج كنند يك عده تصميم گرفتند ـ معاذاللهـ قرآن را از صحنه خارج كنند نه قرآن نميخوانند يا كاري به قرآن ندارند يك وقت است تعبير قرآن اين است كه «هجروا هذا القرآن» «تركوا هذا القرآن» يك وقت است نه ﴿اتَّخَذُوا هذَا القُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ در اين گونه از موارد كه با فعل مضارع ياد ميكند كه نشانه استمرار است براي آن است كه اين كفرشان كفر ريشهدار است كه صفت مشبهه است و منشأش هم اين است كه «رأس كل خطيئة» محبوب اينهاست «حب الدنيا رأس كل خطيئة» اينها محبوبشان دنياست لذا دست به هر كاري هم ميزنند هر خطايي هم از آنها صادر ميشود لذا چند تا فعل هست به صورت فعل مضارع كه نشانه استمرار است بعد هم در پايان آيه نتيجهديگري ميكند كه اينها خيلي بيراهه رفتند خيلي دورند خب اينها راه گم كردند اما اين نزديكيها نيستند كه صداي ما به آنها برسد كه اينها كساني هستند كه ﴿يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾[35] خب آن سه فعل اين است ﴿الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَي الآخِرَةِ﴾ يك ﴿وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ دو ﴿وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾ اين سه چون كفر بر اينها ريشه دارد اينها تلاش و كوشش مستمرشان اين است كه «رأس كل خطيئة» محبوبشان باشد و هم ﴿يَصُدُّونَ﴾ صد هم به معناي صرف است هم به معني انصرف «ينصرفون بانفهسم» يك «يصرفون غيرهم» دو نه ميآيند نه ميگذارند كسي برود اين دو كار را كه يك سنگ دهنه جدول و جوي انجام ميدهد كه نه خود اين سنگ از اين آب مينوشد و سيراب ميشود چون اهل آب خوردن نيست نميگذارد آب به تشنهها برسد اينها «ينصرفون بانفسهم و يصدون غيرهم» و همچنين «يصدون انفسهم» اينها اين كار را ميكنند دائماً تلاش و كوشششان اين است كه كسي به اين دين راه پيدا نكند ﴿عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ منصرف ميكنند بعد هم كار فرهنگي هم انجام ميدهند ﴿وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾ ميگويند ـ معاذاللهـ اين دين تاريخ مصرف دارد تاريخ مصرفش هم منقضي شد الآن وقت اين خب اين تعبيراتي كه شما ميبينيد در بعضي از نوشتهها هست اگر كسي مثلاً وارد مثالي ميزنند ميگويند اگر كسي وارد يك مغازهاي شد براي اينكه عطشش را برطرف كند بعد وقتي وارد مغازه شد ديد چيزي نيست و تشنه رفت و تشنه برگشت معلوم ميشود در آن مغازه آب نوشيدني براي رفع عطش نيست ديگر اگر كسي مسلمان بود مؤمن بود ولي آرام نبود آسايش نداشت آزادي نداشت استقلال نداشت معلوم ميشود ـ معاذاللهـ دين براي تأمين اين امور كافي نيست ديگر خب اين همان ﴿وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾ است بايد به او گفت كه اگر كسي وارد مغازه بشود آنجا آب زلال و خنك و گوارا فراوان باشد كسي دست به اين شيشه بزند شيشه را ببوسد شيشه را بغل بگيرد شيشه را به سينه بچسباند كه سيراب نميشود اينهايي كه شما ميبينيد آرام نيستند آزاد نيستند مستقل نيستند مطمئن نيستند بيراهه ميروند راه ديگران را ميبندند براي اينكه اينها با شيشه در بسته تماس دارند يك اسلام ظاهري است كه تعبيرات عادي بيش نيست اين كه ـ معاذاللهـ ميگويند اسلام كارآمد نيست به روز نيست تاريخ مصرفش گذشت اينها همان ﴿وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾ است يعني سعي ميكنند اين را كجراهه نشان بدهند خودشان كه ﴿يَسْتَحِبُّونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ خودشان هم كه عملاً منصرف بودند و ديگران را هم مصروف كردند اما كار فرهنگي هم ميكنند ﴿وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾ فرمود: ﴿أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ﴾ اينها خيلي بيراههاند نزديك نيستند تا آدم بگويد به اينكه شما يك مشكل داخلي داريد به دنباي چيزي ميرويد و به جايي حركت ميكنيد كه او «رأس كل خطيئة» است آن كسي كه سماوات و ارض مال اوست او را ببين آن كه از يك قطره تو را به اين صورت لؤلؤ لئآلئ در آورده آن را ببين آن كه پس فردا در حال احتضار با او روب رويي او را ببين او كه در اين هفتاد هشتاد سال نسبت به او «بضعة من الحياة» آن را ببين اين «بضعة منه» يعني يك پارهاي از اوست «كل دنيا بضعة من المسير» نسبت به برزخ و نسبت به قيامت اصلاً قابل حساب نيست.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[3] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 96.
[4] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 138.
[5] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 120.
[6] ـ سورهٴ نبأ، آيات 9 و 10.
[7] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 12.
[8] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 6.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 257.
[10] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 78.
[11] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 28.
[12] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 105.
[13] ـ بحارالانوار، ج16، ص95.
[14] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 7.
[15] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 84.
[16] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 6.
[17] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 1.
[18] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 105.
[19] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 70.
[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 30.
[21] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.
[22] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 7.
[23] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.
[24] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 70.
[25] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 112.
[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 74.
[27] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.
[28] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.
[29] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 163.
[30] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 4.
[31] ـ كافي، ج2، ص131.
[32] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 187.
[33] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 30.
[34] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 186.
[35] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 44.