اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَالَ يَانُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْالنِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الجَاهِلِينَ (٤۶) قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْني أَكُن مِنَ الخَاسِرِينَ (٤۷) قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَي أُمَمٍ مِمَّن مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ (٤۸) تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هذَا فَاصْبِرْ إِنَّ العَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ (٤۹)﴾
تا حدودي بحثهاي مربوط به اين بخش از سورهٴ مباركهٴ هود به پايان رسيد بعضي از سؤالهاي پاسخ نداده شده مانده است يك و دو بحث اساسي هم مانده است يكي بحث روايي است يكي بحث علمي بحث علمياش به خواست خدا بعد از تعطيلات ماه صفر ارائه ميشود كه متأسفانه اين تعطيلات هم زياد است و هم فاصلهٴ بين بحثها را بيشتر ميكند آن بحثهاي علمي دربارهٴ اين است كه آيا طوفان حضرت نوح(سلام الله عليه) جهاني بود يا مقطعي بود شواهد قرآني چيست آيا از آيات قرآن برميآيد كه اين طوفان عالمي بود يا در بخشي از خاور ميانه بود اگر عالمي بود علم تأييد ميكند يك طوفان جهاني را آيا اين كوهها و اين زمينها يك قوتي زير آب بودند و از زير آب درآمدند مشخص است يا نه؟ يك بحث مبسوطي سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) دارند در تحت عنوان ابحاث علمي كه رصوبات زمين چگونه بود و چه شواهدي دلالت دارند بر عالمي بودن طوفان و چه شواهد قرآني دلالت دارند بر عالمي بودن طوفان كه آن يك بحث مبسوطي است كه چند روز را ظاهراً به خودش اختصاص ميدهد خدا غريق رحمتشان كند موقعي كه اين را بحث ميكردند با بعضي از اساتيد دانشگاه كه متخصص اين رشته بودند مرتب گفتگو ميكردند مذاكره ميكردند نظرات آنها را هم جستجو ميكردند تا روشن بشود كه علم تأييد ميكند اگر ظواهر آيات اين باشد كه كل زمين را طوفان فرا گرفته است و علم برخلافش باشد خوب اين يك دليل عقلي است و دليل قطعي علمي است و قرينهٴ لبي است كه باعث ميشود كه انسان آيات را بر معناي ديگر حمل كند چون برهان عقلي مثل برهان نقلي حجّت الهي است همانطوري كه دليل نقلي معتبر در جايگاه خودش حجّت است دليل عقلي معتبر هم در جايگاه خودش حجّت است و اگر ظاهر آيه عموم آيه يا اطلاق آيهٴ يك معنايي را ميفهماند ولي دليل نقلي معتبر بر خلاف اقامه شد خوب دست از عموم يا اطلاق يا ظاهر آن آيه انسان برميدارد طبق آن قرينه عمل ميكند همچنين اگر دليل عقلي معتبر عقلي به معناي اعم نه عقلي در مقابل تجربي عقلي در مقابل نقلي نه عقلي در مقابل تجربي كه بشود تجريدي عقلي چه تجريدي باشد كه حكمت و كلام عهده دار او هستند يا در حدّ وهمي باشد كه رياضيات عهده دار آنها است يا در حدّ حسّي و تجربي باشد كه علوم طبيعي عهده دار آنها است اينها همه عقلي به معناي اعم است در مقابل نقلي امّا بايد در حدّ قطع يادر حدّ طمأنينه باشد قطع البتّه در حكمت و كلام ممكن است اولاً در رياضيات ممكن است ثانياً در علوم تجربي و طبيعي بسيار كم است آنها در حدّ طمأنينه است يك فرضيهاي كه قانون قطعي بشود هست در علوم تجربي امّا بسيار كم است محدودهٴ قطع در عالم رياضيات است و حكمت و كلام از آنها پايين آمديم در علوم تجربي قطع و يقين بسيار كم است ولي طمأنينه هست اگر طمأنينه علمي برابر علوم تجربي پيدا شد يا قطع رياضي يا حكمت و كلامي پيدا شد اينها حجّتهاي شرعي هستند باعث ميشود كه انسان دست از عموم آيه يا دست از اطلاق آيه يا دست از ظاهر آيه برميدارند و آن مجموع را معنا ميكند نبايد گفت كه علم با دين معارض است اين مشكل تعارض علم و دين از اينجا برميخيزد كه اينها معمولاً دين را در مقابل عقل ميدانند و عقل را در مقابل دين خيال ميكنند ميگويند اين مطلب عقلي است يا شرعي عقلي است يا ديني درحاليكه عقل در مقابل نقل است عقل در مقابل سمع است بايد گفت اين مطلب عقلي است يا نقلي عقلي است يا سمعي است نه عقلي است يا شرعي چون اگر عقلي شد يقيناً شرعي هم هست معيار شرعيّت آن است كه شارع مقدِّس بتواند در محكمه برابر او احتجاج بكند چه اينكه انسان هم ميتواند در قيامت به استناد او احتجاج بكند اگر يك كاري را بشر انجام داد در قيامت زير سؤال ميرود كه چرا اين كار را انجام دادهاي اين فوراً دليل اقامه ميكند كه به استناد فلان آيه يا فلان روايت من اين كار را انجام دادم و اگر چنانچه كاري را ترك بكند در قيامت مورد احتجاج قرار ميگيرد ميگويند با اينكه فلان آيه يا فلان حديث معتبر دلالت ميكرد چرا تخلف كردي اگر اطاعت كرد كه ثواب ميبرد و اگر تخلف كرد كه دوزخ ميبرد اين برابر ادلهٴ نقلي چه قرآن چه روايات مشابه اين در علوم تجربي هست در علوم رياضي هست در علوم عقلي هم هست حالا يك دانشمند طبيعي در كشاورزي يا دامداري كه سود و زيان اقتصاد مملكت هم به همين است اين شخص در قيامت مورد سؤال قرار ميگيرد اگر خداي سبحان به او بفرمايد تو كه ميدانستي اين كشور را بايد از راه كشاورزي تأمين كرد چرا اين راه را نرفتي؟ براي تو ثابت شده بود كه مصلحت اين ممكلت در اين است كه اين را از راه كشاورزي اداره بكنيد و كشاورزي هم راهش اين است همهٴ اينها را هم ياد گرفتي و بلد بودي اين نميتواند بگويد خدايا شما كه در قرآن نگفتي ما كشور را چگونه اداره بكنيم يا در روايت نگفتيد مملكت را چگونه اداره بكنيم جوابش اين است كه اين فهمي كه خدا به شما داد بمنزلهٴ آيه يا روايت است ديگر عقل حجّت است ديگر شما ببينيد بسياري از مسائل اصولي ما هم با عقل دارد اداره ميشود نه تنها مسئلهٴ اجتماع امر و نهي و امثال ذلك نيست خوب اين شخص را كه در علوم تجربي بيراهه رفته است در قيامت مورد عتاب قرار ميدهند اگر يك پزشكي در موقع درمان كردن عمل كردن راهي را كه علم شريف پزشكي طي كرده است و تشخيص داد كه راه درمان اين بيماري قلبي مثلاً اين است اين طبيب عالماً عامداً برخلاف عمل كرده آيا در قيامت جهنّم ميرود يا نه؟ آيا ميتواند بگويد خدايا شما كه در قرآن نگفتي در روايت نگفتي ما قلب را چگونه عمل بكنيم به او ميگويند وقتي اين فهمي كه خدا به شما داد بر اساس ﴿فألهْمها فجورَها و تقواها﴾[1] اين به منزلهٴ آيه است ديگر اين به منزله روايت است ديگر خداي سبحان دو جور با بشر و بندگانش حرف ميزند يكي از راه وحي است كه بوسيلهٴ انبيا ميفرمايد يكي از راه فطرت و الهام است علم صحيح علم بشري نيست اينچنين نيست كه ـ معاذالله ـ هيچ فعلي فاعل نخواهد يا انسان فاعل علم خودش باشد انسان قابل علم است متعلّم است هيچ متعلّمي بي معلّم نخواهد بود و همهٴ علوم را ذات اقدس إله عطا ميكند و حجّت خدا است خوب پس از دامداري و كشاورزي شروع بكنيد تا به مسئلهٴ پزشكي تا برسي به مراحل بالاتر كه علم رياضي است در اخترشناسي در فرستادن در همين ايستگاه ميري كه الان ملحق شده است يا جريان هابلي كه الان مطرح است روي علوم رياضي فن شريف رياضي اگر يك كسي براي او ثابت شده است كه اگر فلان كار را نكند اين سرنشيني كه رفته آنجا آسيب ميبينند يا اين سفينهٴ بي سرنشين خسارت مالي ميبيند عالماً عامداً اين كار را نكرده اين دگمه را نزده اين شاستي را فشار نداده آيا در قيامت جهنّم ميرود يا نميرود اين ميتواند بگويد آقا شما كه در قرآن سخن از ايستگاه مير را مطرح نكرديد يا جريان هابل را مطرح نكرديد نگفتيد ما چگونه بفرستيم چگونه نفرستيم كه پاسخ احتجاج الهي اين است همين فهمي كه خدا به شما داد حجّت خدا است اين «ان لله علي الناس حجّتين»[2] كه مرحوم كليني از معصوم(سلام الله عليه) نقل كرده است ناظر به همين بخشها است و بالاتر از مسئلهٴ رياضي مسئلهٴ فلسفه و كلام است آنجا هم در مسئلهٴ اعتقادات به شرح ايضا [همچنين] اگر چيزي با برهان قطعي يا طمأنينهاي ثابت شده كه اين امر اينچنين است اگر كسي خلاف اين معتقد بود يا متخلّق بود يا عمل كرد يوم القيامه مسئول است مطابق اين عمل كرد اگر صرف عمل بود قصد قربت نكرد معاقب نيست اما اگر قصد قربت كرد گذشته از اينكه معاقب نيست مورد ثواب هم هست درجات معنوي هم نصيبش ميشود لذا سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) به عنوان اينكه علم هماهنگ گوشهاي از نقل است علم در مقابل دين نيست علم و دين تعبير روايي نيست عقل و نقل تعبير روا است سمع و عقل روا است يعني عقل در مقابل نقل است نه در مقابل دين نبايد گفت اين مطلب شرعي است يا عقلي بايد گفت نقلي است يا عقلي نقلي است يا سمعي اگر عقلي شد يقيناً حجّت خدا است و ثواب و عقاب در آن هست بهشت و جهنم در آن هست وجوب و حرمت در آن هست اطاعت و عصيان در آن هست مدح و ذم در آن هست همهٴ اين امور در آن هست لذا ايشان اصرار داشتند كه با اين صاحب نظراني كه در اين رشته كار كردند متخصّص بودند ما بايد مذاكره كنيم مدّتها با اين بزرگواران مذاكره ميكردند تا ببينند كه آيا علم ثابت ميكند كه يك روزي قسمت مهمّ زمين زير آب رفته بود يا نه اگر علم حرفي در اين زمينه نداشته باشد نه نفي نه اثبات ظاهر ﴿ربْ لا تذرْ علي الأرض من الكافرين ديّارا﴾[3] ﴿وَ قيل يا أرض ابْلعي ماءك﴾[4] كه الف و لام الف و لام عهد نباشد الف و لام به خود كل زمين برگردد ظاهرش به حالش باقي بماند اگر علم حرفي نداشته باشد بگويد براي من ثابت نشد امّا اگر علم حرفي دارد كه نه يقيناً دورهاي نگذشت كه كل زمين يا قسمت مهمّ زمين زير آب رفته باشد فقط يك گوشهاي از زمين زير آب رفته باشد اين را در حدّ قطع رياضي براي علم ثابت شده باشد يا طمأنينه براي او ثابت شده باشد آن وقت اين الف و لام ﴿الارض﴾[5] و اينها به الف و لام عهد تبديل ميشود يعني همين محدودهٴ خاورميانه همين محدودهاي كه شما داريد زندگي ميكنيد همين بخشي كه قلمرو رسالت شما بود و مانند آن اين خوب تأثير تعيين كننده دارد آن ديگر مخالف نيست آن ميشود قرينه اگر قرينهٴ علمي بود كه روزي زمين، كل زمين زير آب رفت ممكن است همين ارض بمعني كل ارض باشد ﴿رب لا تذر علي الأرض من الكافرين ديّاراً﴾[6] اينچنين باشد ﴿قيل يا ارض ابلعي ماءك﴾[7] به معناي كل ارض تفسير بشود و مانند آن پس سه حال دارد يا علم ميگويد لست ادري من به جايي نرسيدم انسان در حدِ احتمال ممكن است بگويد كه اين ارض كل ارض است يا بعض الارض يك وقت است ميگويد نه من يقيناً به اين حدّ رسيده ام كه يك وقتي كل زمين زير آب رفته بود خوب انسان ميگويد اين ارض همان كل ارض است اختصاصي به ارض معهود ندارد فرض سوّم آن است كه ميگويد من يقيناً يا به طمأنينه به اين نتيجه رسيدم كه كل زمين هرگز زير آب نرفت آنوقت اين ارض ميشود الف و لام آن ميشود الف و لام عهد يعني همين ارضي كه جزء محدودهٴ زيست نوح(سلام الله عليه) و مانند آن خوب اين سه تأثير براي آن است كه عقل يك بازوي نيرومندي است براي نقل چون اين نقش را دارد و هرگز علم در مقابل دين نيست بلكه گوشهاي از دين است منتها دين امور توسّلي دارد و تعبّدي دارد مگر همهٴ بحثهاي نقلي تعبّدي است بسياري از چيزهايي كه در قرآن واجب شده يا روايت واجب شده امور توصّلي است اداي دين است اداي امانت است بسياري از كارهاي اجتماعي است بسياري از كارهاي شخصي است كه غَسل ثوب است غَسل بدن است و امثال ذلك اينها همه واجبات توصّلي هستند ديگر هيچكدام كه تعبّدي نيستند كه آن وضو و نماز و امثال ذلك است كه تعبّدي هستند بنابراين اگر از نظر علم ثابت شده باشد يكي از اين احكام سهگانه در تفسير آيات هم انسان به اين احد انحاء ثلاثه ميتواند مشي كند اين يك بحث مهمّي است مبسوط هم هست و ان شاء الله ميماند براي تعطيلات بعد از دههٴ آخر صفر يعني اوائل ماه شريف ربيع امّا بحثهاي روايي بحثهاي روايي دو قسم است روايات گاهي صبغهٴ تفسيري دارد كه آيه را معنا ميكند كلمه را معنا ميكند عصارهٴ جمله را معنا ميكند اينها غالباً در طيّ بحثهاي تفسيري ارائه شد يك سلسله بحثهايي در روايات هست كه صبغهٴ تاريخي دارد مربوط به معنا كردن آيه نيست آنها را كه مثلاً بعضي از اينها كه مفيد است در اين نوبت عرض ميشود و بعضي از سؤالات پاسخ نداده جواب داده نشده هست كه آنها را هم به خواست خدا اشاره ميكنيم يكي از آن سؤالها اين است كه دربارهٴ عمل غير صالح بودن فرزند ﴿انّه عمل غير صالح﴾ برخيها گفتند اين از باب زيد، عدل است مبالغه است يعني مجاز است ديگران ميگويند نه اين مجاز نيست حقيقت است براي اينكه همانطوري كه عقل و عاقل و معقول باهم متّحد هستند عمل و عامل و معمول با هم متّحد هستند و در حقيقت انسان به صورت عمل درميآيد لكن اين اتّحاد عامل و عمل را در آن مقطع سوّم ميگويند نه مقطع اوّل و دوّم مقطع اوّل اين است كه انسان يك كاري را دارد انجام ميدهد كه براي او حال است نه ملكه مقطع دوّم آن است كه اين كار را ساليان متمادي انجام ميداد براي او ملكه شد مقطع سوّم آن است كه نه تنها از حال گذشت از معبر ملكه هم عبور كرد به منزلهٴ فصل مقوّم رسيد اگر به منزلهٴ فصل مقوّم رسيده باشد ديگر كاري با ماهيّت ندارد با هويّت او مربوط است و خود شخص با او محشور ميشود اين نظير ﴿أشْربوا في قلوبهم الْعِجْل﴾[8] است كه اصلاً همانطوري كه يك نهالي را با يك آب مخصوصي بارور ميكنند دربارهٴ علاقهمندي گروهي از بني اسرائيل به گوساله پرستي و بت پرستي و گاو پرستي فرمود ﴿و أشْربوا في قلوبهم العِجل﴾[9] اصلاً در درون دل اينها محبّت گوساله پرستي و گاو پرستي نهادينه شده بود اين بخش سوّم ... عمل با عامل ميشود متّحد همانطوري كه در اتّحاد عالم و علم اينچنين نيست كه هر عالمي با هر علمي بشود متّحد در حال اينچنين نيست در ملكه اينطور نيست در فصل مقوّم بودن اين است كه به صورت با سير جوهري به آنجا برسد حال نباشد در مسئلهٴ عمل هم همينطور است و كفر چون اينچنين بود او ساليان متمادي منافقانه و كافرانه به سر ميبرد و در حقيقت اين كفر و اين نفاق جزء هويّت او شده بود و نه ماهيّت از اين جهت تعبير شد به ﴿إنه عمل غير صالح﴾ قهراً مجاز نخواهد بود اين
سؤال ...
جواب: ماهيّت فلسفه و غير فلسفي يكي است ماهيّت يعني چيستي انسان ديگر منتها فلسفه دربارهٴ ماهيّت و وجود بحث ميكند وگرنه ماهيّت يك چيزي است كه همهٴ ما ميدانيم كه انسان يك ماهيّتي دارد به نام حيوان ناطق و يك هويّتي دارد بنام وجود كه از آن به عنوان ما هو ياد ميكنند از اين به عنوان هل هو ياد ميكنند از آن به عنوان چيستي ياد ميكنند از اين به عنوان هستي ياد ميكنند انسان يك ذاتي دارد و يك وجودي گاهي اين ذات موجود است گاهي معدوم خوب اين مربوط به عمل.
امّا در جريان آن سؤال كه جريان توبهٴ حضرت آدم قبل از تشريع بود اين در اوائل سورهٴ مباركهٴ بقره مبسوطاً بحث شد كه آن فضا فضاي غير تشريعي بود يعني هنوز شريعتي پديد نيامده مسئلهٴ امر به فرشتگان از اين قبيل بود سجدهٴ فرشتگان از اين قبيل بود اعتراض شيطان از اين قبيل بود اعراض جن از اين قبيل بود ابا و استكبار ابليس از اين قبيل بود طرد و لعنش از اين قبيل بود بعدها كه اين قصه به پايان رسيد طبق آيهٴ 38 سورهٴ مباركهٴ بقره فرمود حالا كه اين تمام شد ﴿قُلْنا هبطوا منها﴾[10] از اين درجه و از اين آسمان پايين بياييد يا از اين جنة جميعاً ﴿فإمّا يأتينكم منّي هديً فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون﴾[11] اگر ديني وحيي نبوّتي رسالتي از طرف من رسيد هر كس پذيرفت اهل سعادت است و بهشت هر كه نپذيرفت اهل شقاوت است و دوزخ كه مشابهُ اين در سورهٴ مباركهٴ طٰ هم به اين صورت بيان شده آيهٴ 122 به بعد سورهٴ مباركهٴ طٰ همين است ﴿ثم اجْتباه ربُّه فَتٰب عليه و هديٰ﴾[12] آنگاه فرمود ﴿قال اهْبطا منها جميعاً بعضكم لبعضٍ عدوٌّ فاما يأتينكم منّي هديً فمن اتّبع هداي فلا يضل و لا يشقيٰ﴾[13] از آن به بعد مسئله وحي و نبوت پيش ميآيد به قهراً آن بحث دامنه دار چند ماهه علي حده بايد مراجعه بشود كه در آن فضا امر به چه معنا است نهي به چه معنا است اعتراض به چه معنا است ابا به چه معنا است اطاعت به چه معنا است ثواب و عقاب به چه معنا است همهٴ آن صحنه مربوط به آن فضا است بالأخره قبل از تشريع است قبل از تشريع نه سخن از نهي تحريمي است و نه تنزيهي و نه ترك اوليٰ و نه ارشاد همهٴ اينها را به زباني كه ما بفهميم در روايات به ما فهماندند اگر چنانچه شريعت بعد پيدا شده است در بهشت از همين قبيل است در بهشت يك كسي سلام ميكند آيا او سلام ميكند آنجا ثواب ميبرد ﴿قيلاً سلاماً سلاماً﴾[14] يك ديگر را كه ميبينند ﴿تحيّتهم فيها سلام﴾[15] يك ديگر را كه ميبينند سلام ميكنند با فرشتگان اينچنين دارند آيا سلام آنجا مثل سلام دنيا مستحب است آيا جواب آن سلام مثل جواب سلام دنيا واجب است آيا اگر كسي سلام كرده ثواب بيشتري ميبرد جواب داده ثواب كمتري ميبرد آيا نظير شريعت دنيا اينطور است يا حكم خاص آن فضا را دارد همهٴ اين بحثها در بهشت مستقر است نكاح هست امّا احكام زن و شوهر هم آنجا هست مسئلهٴ محرم و نامحرم هست مسئلهٴ وجوب انفاق هست يا نه از اين قبيل نيست يك عالمي است با اسرار و رموز خاص خودش
سؤال ...
جواب: بعد از شريعت همينطور است ديگر بعد از اينكه در اين شريعت نازل شده است وقتي كه طرد شده است به زمين آمده است همهٴاحكام شريعت بار است لعن او حكم خاصي دارد استعاذهٴبه ذات اقدس إله از شرّ او حكم خاصي دارد امّا آنجا هنوز كه هنوز است شريعتي نيامده پيغمبري نيامده ديني نبود تا انسان برابر او عمل بكند چه اينكه در صحنهٴ قيامت هم همينطور است در بهشت هم همينطور است
سؤال ...
جواب: اين درس شش ماههٴ آن تسنيم ميخواهد ديگر ما كه أوّل گفتيم آدم يك جوري سؤال بكند كه يك جواب نقد بشنود و امّا يك جواب شش ماهه را كه نميشود اينجا گفت تقريباً شش ماه طول كشيد تا اين بحثها به پايان برسد كه در آنجا سجده يعني چه اعتراض يعني چه ﴿أبن و اسْتكْبر﴾[16] يعني چه ثواب و عقاب يعني چه مثل بهشت، بهشت كه انسان سلام ميكند يعني چه جوابش يعني چه ازدواج ميكند يعني چه همهٴ آن احكام كه در بهشت هست با فاز و فضاي خودش ترسيم ميشود اين هم قبل از شريعت بود قبل از اينكه حضرت به زمين بيايد بود قبل از اينكه وجود مبارك آدم به نبوت برسد بود قبل از اينكه ديني بيايد بود اگر كسي آسماني است بايد آسماني تفسير بكنند اگر زميني است بايد زميني تفسير بكنند اگر دنيايي است بايد دنيايي تفسير بكنند اگر بهشتي است بايد بهشتي تفسير بكنند همهٴ اين بحثها را ذات اقدس إله در اين فضاهاي چهارگانه بيان كرده ديگر اينچنين نيست كه انسان بحثهاي بهشت را دنيايي معنا كند بگويد آنجا چهطور است آنجا جواب سلام واجب است يا نه خوب
امّا در جريان تجليل ملائكه تجليل ملائكه سؤال اين شد كه اگر چنانچه ذات اقدس إله خودش به تنهايي در وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) درود ميفرستد ديگر چه حاجت كه فرشتگان او را همراهي كنند خوب همان ﴿ان الله﴾[17] به تنهايي با جلال و شكوه كه درود ميفرستد كافي است چرا ﴿و ملائكته﴾[18] ضميمه چه نقشي دارد نقش آن ضميمه اين نيست كه چيزي از خودشان اضافه بكنند بر جلال و شكوه خدا بيفزايند آنگاه خداي سبحان به علاوهٴ جلال و شكوه همراهان بر كسي تحيّت بفرستد بلكه گاهي خداي سبحان با يك اسم ظهور ميكند و تحيّت ميفرستد گاهي با چندين اسم فرشتگان مظاهر اسماي حسناي ذات اقدس إلهاند گاهي خداي سبحان با بعضي از اسما تحيّت نازل ميكند گاهي خداي سبحان با اسماي بيشتر تحيّت نازل ميكند همراهي فرشتگان نشانهٴ آن است كه خداي سبحان با اسماي بيشتري در اسماي بيشتري ظهور كرده است مظاهر اسماي بيشتري حاملان تحيّت و درود الهياند از اين جهت فرشتگان اگر ذات اقدس إله را در آن تحيّت همراهي بكنند فضيلت بيشتري را تفهيم ميكند امّا در جريان عمر حضرت نوح ظاهراً مطالبي كه در بحث ديروز گفته شد كافي بود كه غالباً عمر آنها طولاني بود ممكن است عمر حضرت نوح از سايرين طولانيتر بود و اينكه خداي سبحان يك نفر را نگه داشت براي اينكه حجّتي باشد براي انبياي ديگر كه ممكن است يك كسي نه قرن و نيم صابرانه تلاش بكند براي هدايت مردم و ميشود الگو براي ديگران اينكه گفته شده است ﴿سلام علي نوح في العالمين﴾[19] در سراسر جهان او ممتاز بود لذا درود جهاني به روح مطهر نوح(سلام الله عليه) براي اينكه صبر او و پايداري او بيش از ديگران بود و الگو است براي همهٴ صابران اعم از انبيا و اوليا و تودهٴ مردم و زير مجموعهٴ اين سؤال 5،6 مطلب بود كه ظاهراً در بحثهاي ديروز اشاره شد امّا بحثهاي روايي در بحثهاي روايي مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) روايتي را نقل ميكند تا حدودي مبسوط است بخشي از آن مربوط به جايگاه مسجد كوفه است كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) به مفضل ميفرمايد به اينكه جايگاه مسجد كوفه مثلاً فلان جا بود در كوفه مسجدي است كه اين مسجد جايگاهش از زمان حضرت آدم(سلام الله عليه) مشخص شد فرمود اين جايگاه از زمان عهد حضرت آدم مشخص بود بعد در زمان نوح متحوّل شد دگرگون شد چون زير آب رفت بعد بوسيلهٴ مثلاً اولياي بعدي مشخص شد خوب اينها جايگاه مسجد كوفه را مشخص ميكند امّا البتّه ثابت نمي كند كه بيش از خاورميانه قسمت ديگر زير آب رفته جريان تنور را در روايات ما هست كه تنور در منزل يك زن سالمندي بود وقتي كه جوشيد وجود مبارك نوح فهميد جاي تنور كجا بود در خانه كي بود در روايات هست و از جوشش تنور وجود مبارك نوح فهميد به اينكه عذاب دارد ميآيد چون علامتهايي بود كه قبلاً از ذات اقدس إله دريافت كرده اين معنا را هم مستحضريد به اينكه اين بحثها بحثهاي علمي است نه بحثهاي فقهي اگر بحث فقهي بود بحث فرعي بود بايد با روايت معتبر صحيحه يا موثقه ثابت ميشد با اينكه اينها اگر روايت صحيح و موثق هم باشد باز ثابت نميشود حالا بر فرض ما يك روايت صحيح داريم كه جاي تنور اينجا بود منزل يك سالمند بود اين چه ثبوتي دارد براي ما؟ ما بايد علم پيدا كنيم علم هم كه با يك خبر واحد حاصل نميشود اين هم كه اثر عملي ندارد بله اگر گفتند شما آنجا دو ركعت نماز بخوانيد دعا آنجا مستجاب است بله اين اثر عملي دارد ثابت ميشود امّا صرف اينكه ما ميخواهيم بفهميم تنور كجا بود اينكه با صحيحهٴ زراره حاصل نميشود فقط ما مظنّه پيدا ميكنيم بله ميگوييم گمان ما اين است كه اينجا تنور بود همين نه جزم پيدا ميشود چون جزم كه دست ما نيست جزم يك مبادي علمي دارد اگر آن مبادي حاصل شد كه بها يحصل بدونها يمتنع قطع علم تعبّد پذير نيست اگر آن مبادي برهاني حاصل شد كه علم پديد ميآيد اگر حاصل نشد كه علم پديد نميآيد ولي در فروع قابل تعبّد است مثلاً ميگويند در عين حال كه شك داري بين نماز دو است يا سه عملاً بگو سه است «اذا سهوت فابن علي الاكثر»[20] لازم است بگويي چشم با اينكه شك وجداني هست به ما گفتند بايد اين كار را بكنيد ما هم بايد بگوييم چشم امّا وقتي كه مسئلهٴ علم است كه به ما نميگويند شما بايد علم داشته باشيد بفهميد كه بايد اينطور بفهمي اينطور را نه به ما گفتند نه شدني است بنابراين اگر روايت معتبري هم باشد صحيحهاي باشد ما در حدّ مظنّه ميتوانيم اسناد بدهيم نه در حدّ جزم، جزم دست ما نيست حالا تنور كجا بود در خانه كي بود با اين روايتها كه ثابت نميشود كه. و فوران تنور علامت بود البتّه در حدِّ مظنّه بله گمان ما اين است كه اينچنين بود گمان ما اين است كه تنور در خانهٴ فلان زن سالمند بود گمان ما اين است كه جوشش تنور علامت عذاب بود و مانند آن.
سؤال ...
جواب: آن هم همينطور است ديگر ما مظنه پيدا ميكنيم مطلب ديگر آن است كه
سؤال ...
جواب: آن را بايد ببينيم كدام روايت است كه دارد مهر در اين روايتي كه ايشان نقل كردند سخن از مهر نيست
جريان ديگر اينكه در همين آيات سورهٴ مباركهٴ هود دارد كه ﴿قلنا احْمل فيها من كلٍّ زوجين اثْنين و أَهلك إلا من سبق عليه القول و من آمن و ما آمن معه إلا قليل﴾[21] اين ﴿قليل﴾[22] به هشتاد نفر البتّه از هفت هشت نفر شروع شد تا هشتاد نفر كه بيشترين رقم است اين هم در حدّ مظنّه ثابت ميشود كه كساني كه به حضرت نوح(سلام الله عليه) ايمان آوردند در طيّ اين چند سال هشتاد نفر بودند بعد هم وقتي حضرت از سفينه پياده شدند و از جودي پايين آمدند اين مجموعهٴ هشتاد نفره يك محلّي را ساختند كه آن محلّ نزديك موصل بود گفتند ثمانين اسم آن دهكده يا آن روستا يا آن منطقه شده ثمانين براي اينكه اينها هشتاد نفر بودند خوب اينها هم البتّه هرگز براي آدم ثابت نميشود مگر در حدّ مظنّه اگر روايت معتبر باشد در حدّ صحيحهٴ زراره باشد اما اگر مرسل باشد و مانند آن اين مقدار هم ثابت نميشود اين را هم مستحضريد كه ما چندتا مشكل ديگر هم داريم در مقتل همين مشكل هست در تفسير همين مشكل هست در تاريخ همين مشكل هست فقه به لطف الهي تقريباً كارش انجام شده است چون محل ابتلاي روزانه بود بزرگان ما(رضوان الله تعالي عليهم و شكر الله مساعيهم) درباره فقه كارهاي فراواني كردند چون آن محل ابتلاي روز بود هم رجال يك علم سرآمد و كارآمدي است هم درايه هم حديث شناسي و هم محدّث شناسي خيلي كار كردند روي آن و بايد بيش از اين البتّه باشد اين تا حدودي تأمين است يعني براي يك فقيه اگر بخواهد تشخيص بدهد كه اين روايت معتبر است يا نه راههاي عميق علمي طي شده است امّا در بحثهاي تفسير اين كار نشده در تاريخ اين كار نشده در مقتل اين كار نشده كه اين راويان ارزيابي بشوند موثِّق و غير موثّق بودن اينها مشخص بشود خود اين روايات آيا از نظر درايهاي مرسلاند يا مصطلح بايد مشخص شود شما ببينيد كه تفسير شريف نور الثقلين يا بحراني و مانند اين بزرگان(رضوان الله عليهم) كه ارائه كردند بسياري از اينها روايات تفسيري مرسل است كار مفَسِر را خيلي دشوار ميكند مفَسِر بايد اينقدر بگردد جستجو بكند شواهد فراواني از جمع بين آنچه كه در طرق ما است مثل تفسير نور الثقلين و بحراني و امثال ذلك و از آنچه در طرق اهل سنّت است تفسير الدر المنثور و مانند جمعبندي بكند تا به يك نتيجهاي برسد روايات تفسيري كارش بسيار دشوار است چون روي آن كمتر كار شده بسياري از اينها مرسل است تاريخ كه از اين بدتر الان كسي بخواهد زمينهاي مفتوح العنوة را مشخص كند كه در ايران كدام بخشش زمينهايش مفتوح العنوه است كدام بخشش نيست و بسياري از مسائل فقهي ما هم به همين بحثهاي تاريخي تكيه ميكند با اين زرتشتيها چه كار كردند و كدام قسمتش اسلم عليها اهلها بود كدام قسمتش عنوةً اسلام آوردند اگر مفتوح العنوه باشد حكم زمين مشخص ميشود اگر اسلم عليها اهلها باشد حكمش مشخص ميشود بحثهاي تاريخي نيازي به تتبع دقيق دارد تا براي يك پژوهشگر يك طمأنينهاي حاصل بشود چون روي اين روات كار نشده مقتل هم همينطور است در مقتل متأسفانه با اينكه رواج فراواني دارد و بحث اساسي ما هم هست و قسمت مهمّ حفظ دين ما به همين جريان سيد الشهدا(سلام الله عليه) بسته است روي معنويّت و طهارت و آن حماسه و آن شهامت اين خاندان(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است امّا روي مقتل هم كار نشده ما چند تا كار انجام نشده داريم روايات تفسيري بايد بررسي بشود روايات مقتل بايد بررسي بشود روايات تاريخ بايد بررسي بشود فقه به لطف الهي اين كارهايش را كرده امّا همهٴ اينها آنچه كه در تفسير الميزان يا ساير تفاسير بزرگان(رضوان الله عليهم) آمده است بيش از حدّ مظنّه براي انسان ثابت نميكند ما اگر خبر متواتر داشته باشيم خوب قطعي است خبر واحد محفوف به قرائن قطعي داشته باشيم قطعي است غير از اين اگر صحيحهٴ زراره هم باشد ظنّي است و ظن در اينگونه از علوم اثري ندارد ما فقط ميتوانيم بگوييم گمان ما اين است كه اينچنين بود نه اثر عملي دارد چون فقه نيست كه ما اثر عملي داشته باشيم نه آن قطع رياضي را به همراه دارد تا ما جزم پيدا كنيم لذا هشتاد نفر بودند يا نه گمان ما اين است يك منطقهاي را ساختند به عنوان قريهٴ ثمانين گمان ما اين است نميشود به طور جزم يا طمأنينه چنين حكمي را كرد
مطلب ديگر اينكه در سورهٴ مباركهٴ صافات دارد كه ﴿و نجّيناه و أهله﴾[23] يعني تنها كساني نجات پيدا كردند كه اهل حضرت نوح بودند همراه نوح در سورهٴ هود كه خوانديم اين بخش از آيات را كه خوانديم اين بود كه خود نوح و اعضاي خانواده و مؤمنان آيا اين مؤمنان اهل او بودند يعني اهل شناسنامهاي كه مثلاً ﴿و نجّيناه و أهله من الكربِ العظيم﴾[24]ي كه در سورهٴ صافات است به اهل شناسنامهاي معنا كنيم يا نه نوح(سلام الله عليه) با اعضاي خانوادهاش كه مؤمِن بودند يك گروه بودند ديگران كه به حضرت نوح ايمان آوردند اعضاي خانواده او نبودند جزء شهروندان عادي بودند به او ايمان آوردند و از باب «سلمان منّا أهل البيت»[25] خداي سبحان اينها را اهل نوح حساب آورد اين دوتا احتمال از بعضي روايات برميآيد كه اينچنين است يعني وجود مبارك نوح با اعضاي خانوادهاش غير از زن و فرزندش آن فرزندي كه مسلمان نبود اينها نجات پيدا كردند ﴿و من آمن و ما آمن معه﴾[26] كه ﴿و ما آمن معه الا قليل﴾[27] اين مؤمنان هم نجات پيدا كردند اين مؤمنان از باب «سلمان منا أهل البيت»[28] شدند اهل نوح لذا اين جمع بندي شده را در سورهٴ صافات بيان فرمود كه ﴿و نجّيناه و أهله﴾[29] اين هم البتّه در حدّ مظنه است كه از بعضي از روايات استفاده ميشود.
مطلب ديگر اين است كه تورات كه متأسفانه تحريف شده است تورات كنوني قصهٴ فرزند حضرت نوح(سلام الله عليه) در آن نيست بعضي از بخشهاي قصه در آن هست لذا ميفرمايد به اينكه اين تفسيري كه ما براي شما بيان كرديم ﴿ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هذا﴾ يعني اين مشروح را نه شما ميدانستي نه قوم تو كه در همراهان شما كساني هستند كه با تورات آشنايند با انجيل آشنايند هيچ كدام از شما اين قصه را با اين سبك نشنيديد از بعضي از بخشهاي روايي برميآيد كه ﴿يا أرض ابْلعي ماءك﴾[30] كه اينها در بخشهاي تفسيري اشاره شد چون صبغه تفسيري دارد اين قسمت روايات ﴿يا أرض ابْلعي ماءك﴾[31] زمين آبي كه خودش جوشاند بلع كرد و نشو كرد و با آبهايي كه از بارش باران آمد و اينها ماند تا به صورت درياچه و دريا در آمد و اينها اين هم ازش استفاده ميشود و اينكه كوه جودي در موصل هست اين هم از روايات استفاده ميشود و اينكه وقتي وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) سوار كشتي شد ﴿قلنا حفل فيها من كلٍّ زوجين أثنين﴾[32] همين كه سوار شد و ﴿قيل بعداً للقوم الظالمين﴾[33] شروع شد ديگر آنهايي كه پس از ديگري به كام مرگ فرو رفتند اين در اين حالت و ﴿قيل بعدا للقوم الظّالمين﴾[34] شروع شده است
و اين روايات هم مطلبي را دارد كه در اثناي بحث تفسيري اشاره شد كه عدّهٴ زيادي تقريباً چهل روز از سران فصاحت و بلاغت عرب هم محافل سرور و عيش و نشاط بالأخره ذوق آور و دلپذير تهيه كردند و هم آماده شدند براي تحدّي و مبارزه كردن با آيات قرآني وقتي اين آيه را شنيدند كه ﴿يا أرْض ابْلَعي ماءك و يا سماءُ اُقلعي و غِيض الماءُ و قضي الامر و استوت علي الجودي﴾[35] همه صرف نظر كردند گفتند اين كلامي نيست كه ما بتوانيم در برابر او مبارزه بكنيم مثل آن را بياوريم
اينها اجمالي از بحثهاي روايي بود امّا بحثهاي علمي اين كه مبسوط هم هست ان شاء الله مطالعه ميفرماييد تا براي اوائل ماه شريف ربيع.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.
[2] ـ كافي، ج 1، ص 16.
[3] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 26.
[4] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.
[5] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 26.
[6] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 26.
[7] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 93
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 93.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 38.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 38.
[12] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 122.
[13] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 123.
[14] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 26.
[15] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 23.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 34.
[17] ـ سورهٴ أحزاب، آيهٴ 56.
[18] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 56.
[19] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 79.
[20] ـ وسائل الشيعة، ج 8، ص 213.
[21] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 40.
[22] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 40.
[23] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 76.
[24] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 76.
[25] ـ بحار الانوار، ج 22، ص 326.
[26] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 40.
[27] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 40.
[28] ـ بحار الانوار، ج 22، ص 326.
[29] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 76.
[30] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.
[31] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.
[32] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 40.
[33] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.
[34] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.
[35] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.