14 02 2004 4872800 شناسه:

تفسیر سوره هود جلسه 51

دانلود فایل صوتی

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَنَادَي نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الحَاكِمِينَ (٤۵) قَالَ يَانُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْالنِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الجَاهِلِينَ (٤۶) قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْني أَكُن مِنَ الخَاسِرِينَ (٤۷) قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَي أُمَمٍ مِمَّن مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ (٤۸) تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هذَا فَاصْبِرْ إِنَّ العَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ (٤۹)

جريان نوح(سلام الله عليه) خصوصيتي دارد كه در انبياي ديگر(عليهم السلام) نبود چه اينكه هر پيامبري براي خود يك ويژگي دارد. بخش مهم خصوصيت نوح(سلام الله عليه) آن پايداري نه قرن و نيم اين بزرگوار است در نشر معارف الهي تحمل رنجها در نهصد و پنجاه سال كار آساني نيست و اين را خداي سبحان به همه انبيا توصيه مي‌كند كه شما جريان نوح را ياد آور باشيد در قرآن به اين صورت است در تورات و انجيل هم به اين صورت است كه مي‌فرمايد شما جريان نوح را به ياد داشته باشيد اين كه در كتابهاي آسماني خدا مي‌فرمايد و اذكر كذا و اذكر كذا يا واتلوا عليهم كذا براي آن است كه هم آن قصه براي توده مردم آموزنده است و هم سيره آن پيامبر براي پيامبر آن عصر الگو است كه مي‌فرمايد شما صبر كنيد بردباري را پيشه كنيد چه اينكه نوح(سلام الله عليه) صابر و بردبار بود  عمر طولاني حضرت نوح(سلام الله عليه) در بين انبياي ديگر از معجزات الهي است يا از بركات خاص الهي است مردم آن عصر ظاهرا عمر طولاني داشتند اما نه به اين اندازه ميانگين عمر مردم آن عصر از ميانگين عمر مردم عصر كنوني بيشتر بود اما حالا هزار سال عمر كنند شايد به اين صورت نبود عمر وجود مبارك نوح بيش از نهصد و پنجاه سال بود اين نهصد و پنجاه سال دوران رسالت آن حضرت بود كه فرمود ﴿فلبث فيهم ألف سنة الا خمسين عاما﴾[1] اين نهصد و پنجاه سال دوران رسالت آن حضرت بود اما قبل از او چند سال را پشت سر گذاشت كه به مقام رسالت رسيد اين در قرآن كريم نيست غرض آن است كه ميانگين عمر مردم آن روزگار ظاهراً بيشتر بود اما نه به اين حد و اينكه خدا آن را با عمر طولاني آزمود براي اينكه انبياي ديگر متوجه شوند كه در اين حد هم بايد صبر كرد.

مطلب ديگر آنكه بشرهاي اولي مثل بشرهاي كنوني اين‌قدر خوش استعداد و خوش درك نبودند روزگاري بر بشر گذشت كه او براي دفن مرده‌هاي خود عاجز بود همان جريان فرزندان آدم را كه قرآن نقل مي‌كند مي‌فرمايد آن يكي كه برادرش را كشت متحير مانده است كه چه كند با اين جسد ﴿فبعث الله غرابا يبحث في الأرض ليريه كيف يُواري سوأة أخيه﴾[2] خداي سبحان يك كلاغي را مامور كرد تا به اين قابيل بفهماند كه چگونه برادرش را دفن كند ديد اين كلاغ آمد يك چيزي هم در منقار او است روي زمين قرار گرفت اين خاك‌ها را كنار برد آن چيزي را كه در منقار داشت در درون خاك گذاشت بعد رويش را پوشاند از اين راه فهميد كه مي‌شود مرده را دفن كرد خوب بشري كه درك اولي‌اش اين‌قدر ضعيف باشد قهرا نسبت به معارف هم خيلي رشدي ندارد.

مطلب ديگر در تاييد همين قسمت همان دوتا روايتي است كه مرحوم فيض(رضوان الله تعالي عليه) در وافي نقل مي‌كند كه يكي از اين دو روايت را مرحوم كليني در جلد هشت كافي نقل مي‌كند در روضه كافي كه بشرهاي اولي گرچه خواب هميشه بود براي بشر، خواب و بيداري بود گاهي بيدار بودند، گاهي خواب مثل الان اما رويا نصيب آنها نمي‌شد.

سؤال ...

جواب: نه آزمايش و تجربه ممكن است ولي اين غرض آن است آنچه را كه آنها فكر مي‌كنند چون معلم الهي را نمي‌پذيرند ناچارند بگويند منشا پيدايش علوم و انديشه‌ها همين اين تجارب است و اما آنچه را كه وحي الهي ثابت مي‌كند اين است كه معلم خدا است به وسيله انبياء خيلي چيزها را به بشر ياد داد ﴿علَّم الإنسان مٰا لم يعلم﴾[3] در مسائل ساده و ريز و درشت را قرآن كريم به خداي سبحان اسناد مي‌دهد مي‌فرمايد در جريان باز شكاري حيوانات شكاري كلب معلم اين چيزهايي كه خدا به شما ياد داد شما هم ياد اين حيوانات شكاري بدهيد اينها را به نام خدا اغرا كنيد اعزام كنيد و آنچه را كه شما يادشان داديد اگر در آن مسير حركت كردند اين حيوانات شكاري و صيدي كردند حلال است ﴿تعلّمونهن مما علّمكم الله فكلّوا مما أَمسكن﴾[4] درباره اين مكلبين، درباره اين جوارح درباره اين بازشكاري و ساير حيوانات شكاري فرمود كه ﴿تعلّمونهن مما علّمكم الله﴾[5] اين‌چنين نيست كه شما اين حرفها را از حيوانات ياد بگيريد براي اينكه شما معلم اين حيوانات هستيد اين كلب معلَم معلَّم شما است اين باز معلم معلم شماست و شما معلِّم كلب هستيد معلم باز هستيد و مانند آن كه ﴿تعلمونهن مما علمكم الله﴾[6] اما گاهي هم بشر از راههايي كه خداي سبحان به وسيله حيوانات تفهيم‌اش مي‌كند مي‌فهمد در همان‌جا هم خداي سبحان مي‌فرمايد ما از راه كلاغ خواستيم يك مطلبي را به قابيل بفهمانيم ﴿فَبعث اللهُ غرابا يبحث في الأرض ليُريه كيف يُوٰاري سَوْأَةَ اخيه﴾[7] گاهي كه خدا مي‌خواهد چيزي را به ياد كسي بدهد از راه يك حيوان يادش مي‌دهد تا او از چه راه اراده كند تا چه وسيله‌اي را فراهم بكند فرمود اين كلاغ مامور ما بود كيفيت منقارگيري‌اش مأموريت ما بود كيفيت خاك‌ها را كنار زدن مامويت ما بود كيفيت دفن ماموريت ما بود كيفيت تدفين جزء ماموريت ما بود و مانند آن.

سؤال ...

جواب: خوب حالا اگر او حرف پدرش را گوش مي‌داد مثل هابيل خيلي چيز ياد مي‌گرفت اين يكي كه قاتل بود در مسير تعليم و تربيت نبود و اگر در مسير تعليم و تربيت بود خيلي چيزها را از حضرت آدم ياد مي‌گرفت.

سؤال ...

جواب: اين كه بشر اولي را نمي‌گويد اين درباره قرآن مي‌گويد الان بحث در بشرهاي اولي است اين ﴿الرَّحمن ٭ علَّم الْقرآن ٭ خلق الانسان﴾[8] ولي بحث در بشرهاي اولي است آن دوتا روايتي كه مرحوم فيض نقل مي‌كند كه يكي از آن دو روايت را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در روضه كافي نقل مي‌كند كه چند بار در اين بحث آن روايات خوانده شد اين بود كه بشرهاي اولي گرچه مي‌خوابيدند ولي خواب نمي‌ديدند رويا نداشتند به انبيا مي‌گفتند به اين‌كه اگر ما حرفهاي شما را اطاعت كنيم چه مي‌شود و اگر نكنيم چه مي‌شود مي‌فرمودند اگر بكنيد بعد از مرگ متنعم هستيد و اگر عمل  نكنيد بعد از مرگ معذبيد انكار اينها هم بيشتر مي‌شد مي‌گفتند كه بعد از مرگ كه خبري نيست كسي كه از قبرستان برنمي‌گردد و در زير قبر هم كه خبري از تعذيب و تنعيم نيست هرچه انبيا مي‌خواستند به آنها بفهمانند كه عالم برزخ چيز ديگري است شما توقع نداشته باشيد برزخ در زمين باشد آنها درك نمي‌كردند تا خداوند رويا را نصيب اينها كرده است بعد اينها مي‌آمدند به انبيايشان مي‌گفتند اينهايي كه ما در خواب مي‌بينيم اينها چيست؟ انبيايشان مي‌فرمودند اينهايي كه شما در رويا مي‌بينيد از سنخ همان چيزهايي است كه ما به شما مي‌گوييم اينكه مي‌گوييم بعد از مرگ خبري هست شما توقع نداشته باشيد در اين قبرتان اين‌چنين باشد گرچه مرده خودش مي‌بينيد كه در همين قبر زنده شد در همين قبر سرش به لحد خورد او مي‌بيند و حق هم مي‌بينيد لكن ديگران بي‌خبرند يك نحوه وجود برزخي هست كه در همين قبر ظهور مي‌كند كه مرده مي‌بينيد و وجود خارجي دارد نه وجود ذهني مرده درك مي‌كند و ديگران درك نمي‌كنند فرمود آنچه را كه ما مي‌گوييم از سنخ همينها است اين از آن لطايف روايات ما است يكيش را مرحوم كليني در جلد هشت از روضه كافي نقل كرده يكي ديگر را هم مرحوم فيض جمع آوري كرد.

سؤال ...

جواب: ديگر حالا بحث خاص خودش را دارد اگر چنانچه اين بشر اولي يك قدري ساده بود و خوش درك نبود بعيد نيست كه يك پيامبري مدتها طولاني در بين اينها زندگي كند به اينها چيز بفهماند لذا وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) نه قرن و نيم در بين اينها به سر برد مطلب ديگر اينكه جهل گاهي در مقابل علم است گاهي در مقابل عقل آن جهل در مقابل عقل را گاهي از او به جهالت ياد مي‌كنند وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) يك مطلبي را سؤال كرده نظير همان سؤال ملائكه است خداي سبحان دو مطلب را به نوح(سلام الله عليه) فرمود، فرمود: ﴿فلا تسئلنِ ما ليس لك به علم﴾ چيزي را كه نمي‌دانيد نپرس ﴿اني أعظك أن تكون من الجاهلين﴾ عاقل آن است چيزي را كه نمي‌داند ساكت باشد مشكل تو نوح اين است كه اولاً از اسرار پسرت با خبر نبودي، خوب اين يك امر طبيعي است شما كه ذاتا علم غيب نداريد تا ما نگوييم شما عالم غيب نيستيد تا خدا شما را تعليم ندهد عالم نيستيد اين نقص نيست سوال ذات اقدس إله و نقد الهي متوجه فقدان علم نيست يعني به نوح(سلام الله عليه) اعتراض نكرد كه چرا نمي‌داني خوب بالاخره نمي‌داند بايد خدا تعليم بدهد ديگر اين نيست در اين دعاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در ابوحمزه ثمالي هست كه البته اين لحن، لحن هر انسان دعا كننده‌اي نيست اين لحن دعايي نيست اين لحن مدلّ است. دعايي وظيفه‌اي دارد دعا يك ا دبي دارد آداب دعا مشخص است انسان بايد وامدار باشد چه اينكه هست بدهكارانه با خدا سخن بگويد نه طلبكارانه و نه رو در رو، اما گاهي يعني از راه نياز بايد دعا بكند. اساس دعا نياز است حاجت است أوحدي از انسانها كه به بارگاه قرب راه پيدا كرده‌اند به خودشان اجازه ناز هم مي‌دهند همان‌طوري كه نياز مي‌كنند اين ناز در دعاهاي أوحدي هست كه از اين ناز به دلال ياد مي‌شود غنج؟ و دلال. اين همين «مدلاً عليك»[9] كه در دعاي افتتاح هست از همين قبيل است «مدلا عليك»[10] يعني ما با ناز مي‌خواهم حالا با تو حرف بزنم. آن نيازها سر جايش محفوظ است «فارحم عبدك الجاهل»[11] كذا و كذا اينها همه نياز است اما يك دلالي است يك «مدلاً عليك» و يك نازي هم ما داريم آن در اوائل دعاي مبارك ابوحمزه ثمالي است در آنجا وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) عرض مي‌كند به اينكه خوب شما كه از ما خير خواستي صلاح خواستي فلاح خواستي حق با تو است اما از كجا تهيه كنيم؟ اگر مي‌فرماييد كه ديگران داشتند خوب ما مي‌گوييم ديگران راچه كسي داد آنها كه از خودشان نداشتند از جاي ديگر نياورند آنها همه را تو دادي خوب اگر به ما هم مي‌دادي ما هم اين راه را طي مي‌كردي «من اين لي الخير يا رب و لا يوجد إلاّ من عندك و من أين لي النجاة يا رب و لا تستطاع إلاّ بك لا الذي أحسن استغني عن عونك و رحمتك و لا الذي أسٰاء و اجترء عليك و لم يرضك خرج عن قدرتك»[12] خدايا هي مي‌گويي خوب باش، خوب باش آخه ما از كجا تهيه كنيم مي‌گويد چرا ديگران خوب هستند مي‌گوييم خوب ديگران را چه كسي به آنها داد؟ اين‌طور نيست كه خودشان داشته باشند اين لحن، لحن دلال است «مدلاً عليك»[13] است لحن ناز است و هر كسي مجاز نيست كه اين‌طور دعا بكند ماها قرائت مي‌كنيم يا به نيابت يا يك عبادت لفظي داريم ولي بالاخره مي‌كنيم امّا نه آن‌طوري كه وجود مبارك امام سجاد مي‌خواند گاهي نهايت فقر است و نهايت تضرع و لابه است آن هم در حال ما نيست گاهي هم در اوج ناز است آن هم در حال ما نيست ما همين اين نيازهاي عادي را داريم آنكه نيازهاي شديد است همان نياز شديد و مبرم مبارك حضرت امير است كه در دعاي كميل مشخص كرده است كه «هبني صبرت علي حر نارك فكيف أصبر عن النظر الي كرامتك»[14] خوب  اين نهايت احتياج است اين هم مقدور ما نيست يك «مدلاًّ عليك»[15] است يك ناز كردن است ناز كسي مي‌كند كه بالاخره به آن درگاه رابطه داشته باشد آن هم كار ما نيست ما كه مقدورمان نيست بگوييم خوب چرا از ما طلب داري تو ندادي به ما تا ما انجام بدهيم براي اينكه چندين بار خدا به ما آن چيزهايي كه داد آنها را عمل نكرديم حالا توقع داريم يك چيز اضافي را به ما عطا بكند آن كسي اين حرف را دارد كه از راه ناز با خداي سبحان سخن بگويد كه هر چه خدا به او داد برابر او عمل بكند ولو بالاتر را طلب بكند ما وظيفه مان اين است كه عالم بشويم و عاقل باشيم در جريان علمهايي كه بر ما واجب است اگر چيزي را بر ما واجب با شد واجب عيني يا واجب كفايي ياد نگيريم بله جاي اعتراض هست اما علم غيب كه بر انسان واجب نيست كه ياد بگيرد كه خوب از كجا ياد بگيرد. تا ذات اقدس إله تعليم ندهد كه اينها عالم نيستند نوح (سلام الله عليه) كه عالم الغيب و الشهاده نبود مثل ذات اقدس إله كه ﴿ليس كمثله شيء﴾[16] بايد خداي سبحان بفرمايد ﴿انه عمل غيرُ صالح﴾ تا او عالم بشود پس اشكال به وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) در اين نبود كه عالم نبود اشكالش در اين بود كه عقل را در اينجا إعمال نكرده است آن هم در حدي كه فرشته‌ها إعمال نكردند و آن اين است آدم چيزي را كه نمي‌داند وظيفه‌اش سكوت است. اگر كسي چيزي را نمي‌داند و مي‌داند كه طرف مقابلش حكيم علي الاطلاق است اينجا جز سكوت وظيفه ديگري ندارد بخواهد كمترين بار دهن باز كند اين مي‌شود ﴿إني أعظك أن تكون من الجاهلين﴾ اين جهل در مقابل عقل است عاقل آن است كه وقتي كه نمي‌داند ساكت باشد فرمود تو كه نمي‌داني چرا حرف مي‌زني تو ميد‌اني كه از من جز حكمت چيزي نمي‌آيد من هم كه يك عده را استثنا كردم گفتم ﴿و اهلك الا من سبق عليه القول﴾[17] تو هم الان داري مي‌بيني پسرت غرق مي‌شود خوب غرق بشود. آن اوج عقل اقتضا مي‌كند سكوت را لذا وجود مبارك نوح يك مطلبي داشت كه عالم غيب نبود خدا اعتراض نكرد يك مطلبي كه چون علم غيب نداشت با خدايي كه ﴿عالم الغيب و الشهادة﴾[18] است دارد سخن مي‌گويد اينجا جاي حرف زدن هم نيست اگر اين حرف زدن در حد استفهام محض بود جا براي ﴿إني اعظك﴾ نبود اما استفهام آميخته با توقع و انتظار اينجا براي ﴿إني أعظك أن تكون من الجاهلين﴾ هست.

[پس به دست مي‌آيد] كه جهل گاهي در مقابل علم است، گاهي در مقابل عقل كه از آن به جهالت ياد مي‌كنند وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) يك جهلي داشت كه اين جهل جا براي موعظه نبود و آن اين است كه عالم غيب نبود خوب علم غيب نداشتن كه نقص نيست كمال الهي را نداشت خداي سبحان اين كمال را بعداً به او عطا كرد فرمود ﴿إنه ليس من أهلك﴾ اما كسي كه علم غيب ندارد در برابر ﴿عالم الغيب و الشهاده﴾[19] بايد ساكت محض باشد اين ادب مع الله است. ادب مع الله اقتضا مي‌كند كه انسان هيچ حرف نزند لذا فرمود ﴿فلا تسئلنِ ما ليس لك به علم﴾ نه چرا علم نداشتي؟ چرا از چيزي كه علم نداشتي سوال كردي؟

سوال ...

جواب: بله چون آخه منافق آن‌قدر تعليم ديده است به وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم فرمود اينها كارشناس ارشد در نفاق هستند طوري كه اينها حرف مي‌زنند  تو گوش مي‌دهي اينها به قدري كارشناس در نفاقند كه وقتي سخن مي‌گويند ﴿و إِن يقولوا تسمع لقولهم﴾[20] وقتي حرف مي‌زنند تو گوش مي‌دهي خوب اگر كسي عالم غيب نباشد از درون كسي خبر نداشته باشد چه مي‌داند كه اين شخص منافق است فرمود اينها طوري منافقانه رفتار مي‌كنند كه حتي در محضر توي پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي حرف مي‌زنند تو گوش مي‌دهي ﴿و إِن يقولوا تسمع لقولهم﴾[21] ولي ما پرده برداري مي‌كنيم مي‌گوييم چه كسي منافق است چه كسي منافق نيست اسرار را برمي‌داريم تو هم بعدها در بخشهاي ديگر مي‌فرمايد ﴿قد نبّأنا الله﴾[22] اگر همسرت به تو گفت كه ﴿من أنبأك هذا﴾[23] بگو ﴿نبأني العليم الخبير﴾[24] چه كسي به تو گفته كي گزارش كرده بگو خداي خبير.

سوال ...

جواب: نه خوب، چون همه اعمال را كه ظاهراً انجام مي‌داد وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم تا خداي سبحان اعلام نمي‌كرد كه نمي‌دانست در آيه سي سورهٴ مبارك‌هاي كه به نام آن حضرت است يعني آيهٴ چهل و هفت آنجا، آيه بيست و نه‌اش اين است كه ﴿أم حسب الذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم﴾[25] اينهايي كه بيمار دلند خيال مي‌كنند كه ما بالاخره آن بيماري شان را در نمي‌آوريم افشا نمي‌كنيم بالاخره يك روزي افشا مي‌كنيم بعد فرمود ﴿و لو نشا‌ءُ لأريناكهم﴾[26] ما فعلا مصحلت نيست كه پرده برداري كنيم اگر بخواهيم نشانت مي‌دهيم كه چه كسي منافق است از آن به بعد ﴿فلعرفتهم بسيماهُم و لتعرفنَّهم في لحن القول و الله يعلم أعمالكم﴾[27] اگر ما بخواهيم افشا مي‌كنيم نشان مي‌دهيم ولي هنوز زود است بلكه آنها برگردند اتمام حجت بشود ﴿معذرةً إلي ربكم﴾[28] بشود ﴿ليهلك مَنْ هلك عن بينةٍ﴾[29] بشود و مانند آن ﴿و لو نشاء لأريناكهم﴾[30] از آن به بعد ﴿فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنهم في لحن القول﴾[31] نه اينكه تو ذاتا منافق را با اين وصف مي‌شناسي البته با تعليم الهي با ارائه الهي مي‌شناسي فرمود از آن به بعد كه ما اين كار را كرديم هر كه حرف مي‌زد تو مي‌فهميدي اين منافق است يا نه؟ الان كسي پشت ديوار حرف بزند ما مي‌فهميم زن است يا مرد از لحن قول از اين لهجه معلوم است اين زن است يا مرد فرمود وقتي منافق حرف مي‌زند تو مي‌فهمي اين مومن است يا منافق براي اينكه ما نشانت داديم تو همين كه ببيني مي‌فهمي اين منافق است يا مومن براي اينكه ما نشانت داديم ﴿و لو نشاء لأريناكهم﴾[32] آن‌ وقت از آن به بعد ﴿فلعرفتهم بسيماهم و لتعرفنهم فيالحن القول﴾[33]

سؤال ...

جواب: چرا خيلي هم به او نزديك بودند.

سؤال ...

جواب: نه، آنها خيلي با او بودند پنج وقت هم نماز را پشت‌سر حضرت مي‌خواندند.

سؤال ...

جواب: منظور اين است كه اينهايي كه وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) از زمان بعثتش تا اواخر عمرش با اينها بود اينها نمازها را پشت‌‌سر حضرت مي‌خواندند پاي منبر حضرت بودند، مصافحه مي‌كردند آيه نازل شد كه اينها كساني هستند كه ﴿و إن يقولوا تسمع لقولهم﴾[34] تو گوش به حرف اينها مي‌دهي و هنوز زود است كه ما پرده‌برداري بكنيم اگر هر وقت لازم باشد يك هشداري أولا به اين منافقان داد فرمود شما كه بيمار قلبيد بيمار دليد خيال نكيند هميشه اين درها بسته است ما بالاخره يك روزي إفشا مي‌كنيم ﴿أمْ حسب الذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم﴾[35] ما بالاخره خارج مي‌كنيم بعد به رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود ﴿و لو نشاء لأريناكهم فلعرفتهم بسيماهم﴾[36] آنها را به علامت مي‌شناسي ﴿و لتعرفنّهم في لحن القول﴾[37].

سؤال ...

جواب: يعني گوش به حرفشان مي‌دهي اما وقتي مي‌خواهي بپذيري ما فورا توجيه مي‌كنيم آيه نازل مي‌كنيم نظير ﴿قد نبأنا الله من أخباركم﴾[38] آنها گزارش دادند در همين بين راه در جريان جنگ تبوك كه با غربي‌ها وجود مبارك حضرت درگير بود يك عده‌اي مي‌گفتند الان صلاح نيست يا الان هوا گرم است يا هوا سرد است تداركات نداريم جمعيت ما كم است، جمعيت آنها چند برابر است، مگر حجاز مي‌تواند در برابر امپراطوري غرب مبارزه كند. همين بهانه‌ها را داشتند در بين راه ذات اقدس إله به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) گزارش دارد كه اين منافقان حرفشان اين است مي‌گويند جمعيت ما كم است اين غربيها قدرتمندند ما خودمان را چرا به كشتن بدهيم همه اين جريان را گفت. در بين راه خداي سبحان همه اينها را از راه وحي به پيغمبر رساند. حضرت كه وارد شد اينها آمدند پيشاپيش استقبال بكنند و بعد بگويند به سلامتي رسيديد تبريك ورود و بعد مصافحه بكنند حضرت فرمود ما  از اوضاع‌تان با خبريم يك عده خواستند عذر خواهي بكند ﴿يعتذرون إليكم﴾[39] حضرت فرمود عذر شما به درد شما هم مي‌خورد خدا فرمود اگر از اينها راضي باشي ﴿فإن ترضوا عنهم فإن الله لا يَرْضي عن القوم الفاسقين﴾[40] مبادا از اينها راضي بشي در بعضي از بخشها و قصص وقتي از پيغمبر سؤال مي‌كردند كه چه كسي به شما گفته فرمود ﴿نبأني العليم الخبير﴾[41] در همين جريان غزوهٴ تبوك هم فرمود ﴿نبأني العليم الخبير﴾[42] لحظه به لحظه ذات اقدس إله تاييد مي‌كرد تثبيت مي‌كرد آنجا كه مي‌رفت كار مشكل پيدا كند حضرت را با خبر مي‌كرد آنجا كه نه ضرورت نبود پرده برداري كردن لازم نبود پرده برداري نمي‌كرد غرض آن است كه آنجا كه مصلحت باشد ضرورت باشد ذات اقدس إله به پيامبرانش اسرار غيب را بازگو مي‌كند آنجايي كه نه اسرار را حفظ مي‌كند براي مسئله معاد و امثال ذلك.

سؤال ...

جواب: آن مال قوس نزول است كه در قوس نزول در اول ما خلق الله اينها هستند همه چيز را اينها دارند اما در قوص صعود يكي پس از ديگري بايد انجام بدهند هم وظايفشان را بايد انجام بدهند هم علم غيب را لحظه به لحظه بايد دريافت بكنند، خوب ﴿قال رب اني اعوذ بك﴾[43] عرض كرد به اينكه خوب من يك شكري بايد انجام بدهم كه من را عالم كردي آن را انجام مي‌دهم  و دادم يكي اينكه بايد عذر خواهي بكنم چيزي را كه من علم غيب ندارم در برابر اين علم غيب نداشتن وظيفه، سكوت است حتي سؤال هم نبايد بكنم. از اين من عذر خواهي مي‌كنم ﴿و إلاّ تغفر لي و ترحمني أكن من الخاسرين﴾ همان كارهايي كه حضرت آدم(سلام الله عليه) كرد. مستحضريد در جريان حضرت آدم گذشت آنجا كه حضرت آدم گفت ﴿ربنا ظلمنا أنفسنا وَ ان لم تغفرْ لنا و ترحمنا لَنكوننَّ﴾[44] اين قبل از شريعت بود، هنوز به زمين نيامده بود، هنوز نبوتي در كار نبود، هنوز وحي و رسالتي در كار نبود، هنوز حلال و حرامي نبود هنوز شريعتي نبود آنجا نه از سنخ نهي تحريمي است نه از سنخ نهي تنزيهي نه ترك اولي است و نه حتي ارشادي گاهي يك قدري رقيق مي‌كنند به ما مي‌گويند اين ترك أولي است يا نهيش ارشادي است كه ما متوجه بشويم وگرنه فضا، فضاي نهي تحريمي نيست، تنزيهي نيست، ترك اولي نيست، ارشاد نيست، فضا، فضاي شريعت نيست أصلاً، فضاي ارض نيست، بعد فرمود ﴿اهْبطوا منها﴾[45] برويد زمين ﴿فأمّا يأتينَّكم مني هديً فمن تبع هُداي فلا خوف عليهم﴾[46] حالا برويد زمين از آن به بعد دستورات من مي‌آيد هدايتهاي من مي‌آيد بعضي مهتدي هستند بعضي غير مهتدي در آن آسماني كه وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) اين حرفها را مي‌زند ﴿ربنا ظلمنا أنفسنا وَ إن لم تغفر لنا﴾[47] در همان فاز و فضا نوح قرار دارد نوحي كه در زمين است كار زميني‌اش صد درصد مطابق با عصمت است اما اينها كه زميني به فرع  آسماني به اصل هستند به تعبير نظامي تنها اينجا كه نيست آنجا هم حضور دارند در آن مرحله گاهي يك عتاباتي هم به اينها مي‌شود گاهي هم پاسخهايي مي‌دهند وگرنه خوب كسي كه علم غيب ندارد يك سوالي در حد ملائكه بكند كه بفهمد و آميخته با توقع هم باشد عرض مي‌كند خدايا بالاخره دستور ﴿قوا أنفسكم و أهليكم﴾[48] صرف مي‌دهند دستور خصوصي خانوادگي كه به همه انبيا مي‌دهي خوب من هم بايد بپرسم چرا بچه‌ام اين همه زحمت كشيدم دارد غرق مي‌شود ما يك وظيفه‌اي داريم نسبت به خودمان يك وظيفه‌اي داريم نسبت به اعضاي منزلمان يك وظيفه‌اي هم داريم نسبت به ديگران نسبت به ديگران هدايت است امر به معروف است. هدايت است؟ اينها اما نسبت به خودمان و نسبت به بچه‌هايمان چي؟ فقط امر به معروف، ما به ديگران موظفيم امر به معروف بكنيم نهي از منكر بكنيم اما نسبت به بچه‌هايمان گذشته از اينكه بايد امر به معروف بكنيم بايد دستشان را هم بگيريم نيفتند در آتش فرمودند ﴿قوا أنفسكم و أهليكم ناراً وقودها الناس و الحجارة﴾[49] خوب اين است بالاخره تنها ﴿و أمر﴾[50] كه نيست آن ﴿وأمر أهلك بالصلاه﴾[51] بيش از امر به معروف از او انتظار نمي‌شود اما ﴿قوا أنفسكم و أهليكم نارا﴾[52] خودت را ما درباره خودمان امر به معروف داريم يا وقايت داريم اين وقايت همان تقواست ديگر اين واوش تبديل به قاف شده وگرنه تاي تقوا كه جزء كلمه نيست اين وقوي بود شده تقوي ﴿قو أنفسكم﴾[53] يعني متقي باش خودت از آتش بپرهيز متقي باش پسرت از آتش بپرهيزد آن ﴿وأمر أهلك بالصلاة﴾[54] يك حساب دارد اين ﴿قوا أنفسكم و أهليكم ناراً وقودها الناس و الحجارة﴾[55] يك حساب ديگري دارد خوب در آن فضا وجود مبارك نوح دارد سؤال مي‌كند يعني شما خيلي برهان عقلي هم كه بخواهيد اقامه بكنيد مي‌بينيد اين سؤال سؤال حق است اما وقتي از آن برتر مي‌انديشيد مي‌بينيد بله در آنجا جز سكوت جز ﴿... فاخلع نعليك إنك بالواد المقدّس طويً﴾[56] هيچ وظيفه‌اي انسان ندارد ادب با خدا چيز ديگري است رعايت دستور‌ها چيز ديگري است.

سؤال ...

جواب: آنجا هم عذر خواهي همين است چون بعد‌ها شريعت آمده اين در سورهٴ مباركهٴ بقره مبسوطاً بحث شد بعداً شريعت آمد اصلاً شريعتي نبود فرمود ﴿إهْبطوا بعضكم لبعضٍ عدوّ﴾[57] به حضرت آدم و به حضرت حوا(سلام الله عليهما) و شيطان فرمود ﴿اهبطوا بعضكم لبعض عدو﴾[58] ﴿فامّا يأتينّكم منّي هديً﴾[59] اگر دستورات هدايت آميزي آمده آن وقت بعضي‌ها مومن هستند بعضي‌ها كافرند حكمشان اين است شريعت بعدا پيدا شده وگرنه در آن آسمان كه جا براي شريعت و حلال و حرام نبود. كسي پيغمبر كسي نبود. كسي رسول نبود كسي كتابي نياورده بود.

سوال ...

جواب: به احكم الحاكمين اگر احكم الحاكميني پس چرا مي‌گويي ﴿ربّ إن ابْني مِن أهلي و ان وعدك الحق﴾ در برابر احكم الحاكمين وظيفه سكوت است ادب مع الله همان‌طوري كه به ما گفتند وقتي خدا دارد حرف مي‌زند شما حرف نزنيد ﴿و إذا قرءَي القرآن فاسْتعموا له و أَنصتوا﴾[60] در برابر خدا كسي حرف نمي‌زند كه اگر در برابر خداي سبحان كه احكم‌الحاكمين است، كسي باور كرده او احكم الحاكمين است بايد ساكت باشد ببنيد جريان چيست؟ نه اينكه بگويد ﴿إن ابْني من أهلي و إن وعْدك الحق﴾

فتحصل [پس به دست مي‌آيد] كه يك جهلي است در مقابل علم اين اگر انسان آن علم واجب را نداشته باشد اين جلهش باعث عقاب است كه چرا انسان جاهل است اما علم غيب كه بر كسي واجب نيست در اختيار كسي هم نيست تحت قدرت نيست تا تحت تكليف باشد جهل در برابر او جرم نيست و خدا بايد انسان را عالم به غيب بكند. مي‌ماند جهالت، آن جهالت در مقابل عقل است يعني كسي كه چيزي را نمي‌داند بايد ساكت باشد اين هم محدوده‌اي دارد انسان در آن فضا هر چه با عقل مي‌انديشد مي‌بيند كه جاي سوال هست از عقل كه برتر مي‌رود مي‌بيند به اينكه در آنجا جز سكوت چيز ديگري نيست اين است كه همان حدي كه خداي سبحان با ملائكه رفتار كرد همان حدي كه با حضرت آدم در آسمان رفتار كرد همان حد در جريان حضرت نوح مطرح است معلوم مي‌شود اينها در فضاي طبيعت مورد اعتراض قرار نمي‌گيرند وقتي به فرا طبيعي رسيدند آنجا كه در صدر فرشتگان و حضرت آدم رفتند اين در حقيقت اين اعتراض مال آن نشئه است نه مال اين نشئه چون به حسب اين نشئه نقصي انجام ندادند.

سوال ...

جواب: خوب بله اين سؤالها سؤالهاي تقاضايي است كه اصلا به ما دستور دادند ﴿وَ سئلوا الله من فضله﴾[61] در نوبتهاي قبل اشاره شد كه سه قسم سوال است دو قسمش كه ماموربه است سؤال استفهامي ما چيزي را كه نمي‌دانيم بايد سؤال بكنيم ﴿رب زدني علما﴾[62] و مانند آن سؤال درخواست و تقاضا خدايا فلان چيز را به ما بده فلان چيز را به ما بده حسن عاقبت به ما بده سعادت به بده عمر طولاني بده فرزند صالح بده اينها ﴿وَ سئلوا الله من فضله﴾[63] اينها را به ما امر كردند اما سوال به معناي اينكه قضا و قدر الهي را زير سؤال ببريم كه مي‌گويند ﴿وقفوهم إنهم مسئولون﴾[64] اينكه مي‌گويند در قانون اساسي و غير قانون اساسي است كه فلان وكيل نماينده مجلس يا مجلس حق استيضاح دارد يك، حق سؤال كردن دارد دو، اين سؤال زمينه آن استيضاح است يعني زير سؤال بردن يعني اعتراض كردن وگرنه سؤال علمي را يا سؤال‌هاي استفهامي را دفتر وزير باز است هر روزي مي‌تواند آنجا سؤال بكند، اما او را إحضار مي‌كند در مجلس از او سؤال بكند يعني او را زير سؤال برده اين سؤال غير از آن سوال‌ها است و چون حقّ اين كار را دارد مي‌گويد من قانع نشدم بايد برود كميسون تحقيق اين زير سؤال بردن است فرمود ذات اقدس إله قضا و قدرش زير سؤال نمي‌رود ﴿لا يسئل عما يفعل و هم يسئلون﴾[65] چون اين عين حكمت است حكمت را كه نمي‌شود زير سؤال برد آن دو قسم سوالها هم خوب است هم مطلوب است هم مامور به است انبياء هم اين كار را مي‌كردند ما هم ماموريم اين كار را بكنيم، خوب

﴿و إلاّ تغفرلي و ترحمني أكن من الخاسرين ٭ قيل يا نوح اهْبط بسلام منا و بركات عليك﴾ فرمود يا نوح با سلامتي خاصي كه از طرف ما به تو مي‌رسد پايين بيا، حالا اين هبوط من الجودي است يا هبوط من السفينه است فرض در اين است كه اين سفينه ﴿و اسْتوت علي الجودي﴾[66] پايين بيا يعني از كشتي پايين بيا يا از كوه پايين بيا قصه وقتي است كه اين كشتي روي جودي نشست ﴿ و قضي الامر وَ اسْتوت علي الجودي و قيل بعداً للقوم الظالمين﴾[67] هر كه بايد غرق شود غرق شد آبها فروكش كرد كشتي هم روي جودي مستقر شد حالا خدا مي‌فرمايد پايين بيا، يعني از كشتي پايين بيا يا از جبل پايين بيا، هر دو ممكن است مشمول هبوط باشد چه از كشتي بخواهي بيرون بيايي با سلامت پايين مي‌آيي چه از جودي بخواهي به دامنه كوه بيايي باز به سلامت مي‌آيي از اينكه فرمود جودي اگر جودي دشت بود معلوم مي‌شود همه آبها رفت، باطلاقها رفت، تالابها هم رخت بربست، خشك شد اما اگر جودي بود أحيانا بايد در دامنه جودي در دشت يك مقداري آب باشد يامثلا يك مقداري گل و لاي باشد كه جا براي فرود كشتي نبود بالاخره از اينكه فرمود روي جودي اين كشتي نشست نه روي دشت معلوم مي‌شود هنوز يك مقداري فاصله دارد خوب اينجا اضطراب و دلهره را به همراه دارد فرمود نه ﴿بسلام منا﴾ پياده شو بخواهي از كشتي پياده بشوي ﴿بسلام منا﴾ است بخواهي از جودي پياده بشوي ﴿بسلام منا﴾ است ﴿اهْبط بسلام منا﴾ حالا كه به سلامت به مقصد رسيدي حالا سالم از اين خطر رهيدي حالا هم سالم هم از كشتي بيرون آمدي هم از جودي به سلامت پايين آمدي بركات فراواني هم به شما مي‌دهيم اين بركات ادامه دارد در بحثهاي قبلي هم معناي بركت و تبارك و امثال ذلك بازگو شد آن خير مستمر دائم را مي‌گويند بركت آبي كه در يك جا جمع مي‌شود مي‌ماند به او مي‌گويند آن جايي كه مقر آب است به او مي‌گويند بركه و اين قسمتهاي كرك جلوي سينه شتر كه هم لطيف است و هم با دوام است به او مي‌گويند برك كه يك پارچه با دوام و با لطافت است هر چيزي را هم برك نمي‌گويند بركت نمي‌گويند بركت آن است كه هم لطافت داشته باشد هم دوام داشته باشد فرمود با اين بركات مي‌آيي اين بركات همچنان مستمر است آن ﴿بسلام﴾ يك امر مقطعي است بالاخره انسان از آن خطري كه محل بحث بود به سلامت رهيد اما نياز مستمر بركت مستمر مي‌طلبد فرمود ﴿بسلام منا و بركات عليك﴾ اين منا روي بركات هم هست يعني بسلام منا و بركات منا عليك يك وقتي انسان امنيت مي‌طلبد فقط حسن فعلي و نعمت مي‌طلبد يك وقتي منعم را هم مي‌بيند كه اين امنيت از طرف خداي سبحان است. خداي سبحان مي‌فرمايد نعمتي كه به شما داديم تنها نعمت سرگرمتان نكند بدانيد كه اين نعمت از طرف ما است و آن اوحدي از انسانهاي صالح سالك مي‌فرمايد به فكر نعمت نباش به فكر منعم باشد پس مردم سه دسته‌اند بعضي‌ها سرگرم نعمتند نمي‌دانند نعمت از طرف چه كسي است اينها نعمت زده هستند اينها همانهايي هستند كه ﴿سنمتعهم ثم يمسّهم منا عذاب أليم﴾ اينها سرگرم نعمتند مومن نعمت را از خدا مي‌داند قهرا وقتي نعمت الله شد رحمة الله شد حمد الله و تكبير خدا و تحليل خدا را هم به همراه دارد گروه سوم كه اوحدي از بندگان الهي هستند اصلا به نعمت نمي‌نگرند به منعم متوجه هستند لذا قرآن كريم هر سه گروه را ياد كرده فرمود يك عده هستند كه ﴿و إذا أنعمنا علي الإنسان اعرض و نأَ بجانبه﴾[68] ما وقتي وضع مالي بعضي را خوب كرديم اين به جاي اينكه شاكر باشد كفر مي‌ورزد ناسپاسي مي‌كند و شروع به عياشي مي‌كند ﴿وَ إذا أنعمنا علي الانسان أعرض و نَأَ بجانبه﴾[69] مثل فرعون كه ﴿تولي بركنه﴾[70] نسبت به عده ديگر فرمود به اينكه ﴿يا بني‌إسرائيل اذْكروا نعمتي الَّتي أنعمت عليكم﴾[71] به ياد نعمت باشيد بگوييد اين را خدا داده، الحمد لله خدا عطا كرده سبحان الله ﴿اذْكُروا نعمتي الَّتي أنعمت عليكم﴾[72] گروه سوم كه اوحدي از اولياي الهي هستند فرمود ﴿فَاذكروني أذكركم﴾[73] به ياد من باشيد كه منعم هستم نه به ياد نعمت يا به نام نعمت الله ﴿فَاذكروني أذكركم﴾[74] اينجا چون نوح(سلام الله عليه) با همراهنش مطرحند فرمود ﴿يا نوح اهْبط بسلامٍ منا و بركات عليك و علي أُمم ممن معك﴾ البته اممي هستند كه ﴿سنمتعهم ثم يمسّهم منا عذاب أليم﴾ جناب امام رازي نقل مي‌كند به اينكه در جريان سفينه نوح دوتا قول است. يكي اينكه تنها كساني كه جزء ذريه حضرت نوح بودند اينها سوار كشتي شدند يعني در طول اين نه قرن و نيم اعقاب و نتايج و نبيره‌ها و فرزندان حضرت نوح بودن كه به او ايمان آوردند به دليل ﴿و جعلنا ذريته هم الباقين﴾[75] اينكه فرمود ﴿ذريته هم الباقين﴾[76] ثم أهلكنا الآخرين معلوم مي‌شود كه اينها فقط باقي ماندند اين يك قول، قول ديگر اينكه نه در سفينه نوح برابر همان آيات قبلي سوره هود خود نوح(سلام الله عليه) نشسته بود اعضاي متدين خانواده او هم نشسته بودند ﴿قلنا احْمل فيها من كلٍ زوجين أثنين﴾[77] كه اين مال حيوانات است ﴿وَ أهلك إلاّ من سبق عليه القول و من آمن و ما آمن معه إلاّ قليل﴾[78] كه ﴿من آمن﴾[79] غير از اهل است قول دوم هم اين است كه در كشتي غير از حضرت نوح و اعضاي متدين خانواده او افراد ديگري هم كه ايمان آورده بودند كه جزء ذريه نوح نبودند اينها هم نشسته بودند خوب آنگاه آيه سورهٴ مباركهٴ صافات را چه كنيم كه فرمود ﴿نجّيناه و أهله من الكربِ العظيم﴾[80] اين آيه را تعرض نكرده‌اند اين جمله ﴿و جعلنا ذريته هم الباقين﴾[81] را مي‌گويند مي‌فرمايد كه آيه كه نمي‌گويد ذريهٴ نوح سرنشينان كشتي بودند كه اگر بفرمايد كه سرنشينان كشتي ذريه نوح بودند بله معلوم مي‌شود كه همه آن ﴿وَ من آمن﴾[82] جزء اعضاي خانواده او مع الفصل يا بلافصل ... بودند اما دارد ﴿ذريته هم الباقين﴾[83] يعني چي؟ يعني اين جريان سفينه نوح كه به پايان رسيد ﴿و قضي الأمر﴾[84] و نوح و همراهانش به سلامت به مقصد رسيدند خود نوح و اعضاي خانواده او به عنوان سر سلسله نسل بعدي ماندن بقيه مردند نسل آنها منقرض شد و اهلكنا الآخرين نه ﴿اغرقنا الآخرين﴾[85] البته اين تعبير در تفسير فخر رازي ظاهرا نيست كه چرا ﴿أغرقنا﴾[86] نفرمود اهلكنا فرمود ثم اهلكنا الآخرين ولي فرمود ممكن است اينكه فرمود ﴿و جعلنا ذريته هم الباقين﴾[87] معنايش آن است كه بعداز جريان طوفان عده‌اي هلاك شدند ﴿ثم أغرقنا الآخرين﴾[88] دارد نه اهلكنا البته اين ديگر تاييد نمي‌كند او را اين قول را تاييد نمي‌كند چون آنجا اغرقنا الآخرين دارد نه اهلكنا الآخرين ﴿ذريتهُمْ الباقين﴾[89] يعني نوح (سلام الله عليه) اعضاي متدين خانواده او مومنان در آن شهر كه جزء شهروندان بودند نه جزء ذراري او، اينها سوار كشتي شدند به مقصد رسيدند سالم ماندند ولي در نسل بعد اينها از بين رفتند فقط نسل نوح و ذريه نوح مانده است اين ﴿وَ جعلنا ذريته هم الباقين﴾[90] صريح در اين نيست كه راكبان كشتي هم ذريه بوند. باقيان بعد از نوح ذريه نوح هستند. نه سرنشينان كشتي، فقط ذريه كشتي باشند اين دو وجهي است كه ايشان ذكر مي‌كند البته هيچ كدام از اين دو وجه را هم تاييد نمي‌كنند كه مثلاً كدام يك از اين دو وجه هر كدام از اين دو وجه باشد با ظاهر آيه قابل تطبيق هست اين جمله را دارند كه «و بالاخره بعد تقدير فالخلق كلهم تولدوا منه و من اولاده» لذا فرمود ﴿و جعلنا ذريته هم الباقين﴾[91] لذا همان حرفي كه قرطبي در جامع دارد امام رازي هم دارد كه نوح(سلام الله عليه) را مي‌گويند آدم اصغر در برابر آدم اكبر كه او سر سلسله همه نسلها است وجود مبارك نوح هم سرسلسله نسلهاي بعدي است اما اينكه فرمود ﴿تلك من أنباءِ الغيب﴾ ما به تو گزارش مي‌دهيم اين به طور اجمال در تورات و انجيل آمده به طور تفصيل در قرآن كريم آمده ولي يا در كتاب زرتشت نيامده يا اگر آمده در اثر آن سوخت و سوزي كه اتفاق افتاده است فعلاً چيزي در دست زرتشتيها نيست. قرطبي در جامعش نقل مي‌كند كه زرتشتيها كه منكر اين جريان مبسوط و مشروح نوح هستند براي اينكه قصه نوح در نوشته‌هاي اينها نيست قصه نوح در كتابهاي اينها نيست البته اين را بايد تحقيق كرد كه در آثار كهن زرتشتي‌ها جريان نوح با اين گسترش هست يا نيست ولي ايشان مي‌گويد كه اليوم كه زرتشتيها منكرند در آن روزگاري كه ايشان مي‌نوشت ممكن است الان منكر نباشند و بپذيرند اما اينكه فرمود اين گزارشهايي است كه ما به تو گفتيم و به قوم تو گفتيم و نه تو قبلا مي‌دانستي و نه قوم تو مي‌دانستند براي اينكه هم خود حضرت به پايداري و صبر انس پيدا كند هم قوم او اين گرچه امر به صبر متوجه خود پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) شد اما اينكه فرمود ما اين قصه را براي تو گفتيم براي قوم تو هم گفتيم نه تو مي‌دانستي نه قوم تو مي‌دانستند فاصبر يعني تو و قومت بدان كه در هر مجموعه تاريخي در هر جمله تاريخي حق پيروز است يك وقت است كه كل عالم را يك جمله حساب مي‌كنيم بله ﴿أنّ الأرض يرثها عبادي الصالحون﴾[92] با ظهور حضرت(سلام الله عليه) حكومت عدل و داد جهانگير خواهد شد و در هر مقطع تاريخي در هر داستاني در هر جرياني آنكه بالاخره ..... آنكه پيروز است حق است اين ﴿إن العاقبة للمتقين﴾ مال همه اعصار است در همه مقاطع.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 14.

[2]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 31.

[3]  ـ سورهٴ علق، آيهٴ 5.

[4]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 4.

[5]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 4.

[6]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 4.

[7]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 31.

[8]  ـ سورهٴ الرحّمان، آيات 1 ـ 3.

[9]  ـ إقبال، ص 58.

[10]  ـ إقبال، ص 58.

[11]  ـ إقبال، ص 59.

[12]  ـ إقبال، ص 67.

[13]  ـ إقبال، ص 58.

[14]  ـ إقبال، ص 708.

[15]  ـ إقبال، ص 58.

[16]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 11.

[17]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 27.

[18]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 73.

[19]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 73.

[20]  ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 4.

[21]  ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 4.

[22]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 94.

[23]  ـ سورهٴ تتحريم، آيهٴ 3.

[24]  ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 3.

[25]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 29.

[26]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 30.

[27]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 30.

[28]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.

[29]  ـ سورهٴ أنفال، آيهٴ 42.

[30]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 30.

[31]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 30.

[32]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 30.

[33]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 30.

[34]  ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 4.

[35]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 29.

[36]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 30.

[37]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 30.

[38]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 94.

[39]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 94.

[40]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 96.

[41]  ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 3.

[42]  ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 3

[43]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 47.

[44]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 23.

[45]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 38.

[46]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 38.

[47]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 23.

[48]  ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

[49]  ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

[50]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 132.

[51]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 132.

[52]  ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

[53]  ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

[54]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 132.

[55]  ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

[56]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 12.

[57]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 36.

[58]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 36.

[59]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 38.

[60]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 204.

[61]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.

[62]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[63]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.

[64]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 24.

[65]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 23.

[66]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.

[67]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.

[68]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 51.

[69]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 51.

[70]  ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 39.

[71]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 122.

[72]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 122.

[73]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 152.

[74]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 152.

[75]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 77.

[76]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 77.

[77]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 40.

[78]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 40.

[79]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 40.

[80]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 76.

[81]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 77.

[82]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 40.

[83]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 77.

[84]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 44.

[85]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 82.

[86]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 82.

[87]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 77.

[88]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 82.

[89]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 77.

[90]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 77.

[91]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 77.

[92]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 105.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق