اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَي بَيِّنَةٍ مِن رَبِّي وآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِندِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ (۲۸) وَيَا قَوْمِ لاَ أَسْأَلُكُم عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَلكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (۲۹) وَيَا قَوْمِ مَن يَنصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ (۳۰) وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (۳۱)﴾
حضرت نوح(سلام الله عليه) آنطوري كه از قرآن كريم بر ميآيد اولين پيامبري است كه صاحب كتاب جهاني شده بود از نظر مكان نه از نظر زمان آنكه از نظر مكان و زمان جهاني است آن دين خاتم است حضرت ختمي مرتبت(صلي الله عليه و آله و سلم) و اولين گروهي كه تن به شرك رسمي دادند قوم نوح بودند منشأ همه اين انحطاطها آن معرفت شناسي حسي و تجربي اينها بود اينها ميگفتند چيزي را باور ميكنيم كه ببينيم محسوسمان باشد و چيزي ارزش دارد كه از مسائل مالي برخوردار باشد پس نظام فكري آنها را حس و تجربه تشكيل ميداد و نظام ارزشي آنها را ثروت و مال همين. تمام إشكالات و شبهاتي كه منكران نبوت و نوح(سلام الله عليه) داشتند در همين دو مدار دور ميزد يكي اينكه شما بشريد و ما فضلي براي شما نميبينيم فرشته نيستيد و مانند آن يكي هم اينكه سرمايهاي نداري ثروتي نداري اطراف تو هم يك عده فقرا جمع شدند اراذل جمع شدند همين وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) براي درمان آن معرفتشناسيشان از يكسو و شفابخشي اين نظام أرزشيشان از سوي ديگر چند جمله بيان كردند كه قرآن كريم آنها را يكي پس از ديگري بازگو ميكند و اين مشكل در اقوام و ملل ديگر هم بود و قرآن كريم آنها را هم نقل و نقد كرد در جريان نوح (سلام الله عليه) حضرت چند بار با گفتن كلمه ﴿يا قوم﴾ ضمن ارائه آن مطلب عقلي نحوه گفتارش هم گفتار عاطفي است كه هم عقل آنها را و هم عاطفه آنها را همراه كند فرمود ﴿يا قوم أرأيتم﴾ يعني اخبروني ﴿ان كنت علي بيّنةٍ من ربي و آتاني رحمةً من عنده﴾ من بينه وحي و نبوت دارم تنها جنبه بشري بودن من نيست ﴿فعمّيت عليكم﴾ منتها بر شما تعميه شده است اين ﴿فعمّيت عليكم﴾ نه تنها از خفيت بهتر است بلكه از ﴿فعمّيت عليهم الأنباء﴾[1] كه در آن آيه ديگر هست هم برتر است چون باب تفعيل است تشديد و تكثير و مبالغه را هم به همراه دارد خيلي اين امر بر شما پوشيده شده است واز چند لايه شما نابيناييد ﴿فعمّيت عليكم﴾ خوب پس بينه دارند و رحمت هست و من نبي هستم منتها شما چون كور هستيد نميبينيد و ما كوران را اجبار نميكنيم اوّل اينها را بينا ميكنيم بعد اينها را هم راهي راه حق ميكنيم. حالا اگر كسي نخواست بينا بشود ديگر عليه خودش قيام كرده است چند كار را اينجا اثبات كرد يكي بينه داشتن و ديگري رحمت بودن كه بازگشت اين دو به يك حقيقت است و بحثش گذشت چند امر را نفي كرده است پنج، شش امر را نفي كرده است برخي را به صورت نفي صريح برخي را هم به صورت استفهام انكاري آنكه به صورت استفهام انكاري است ﴿أنلزمكموها و أنتم لها كارهون﴾ ما شما را اجبار كنيم نظير تفتيش عقايد كه الا و لابد بايد شما اين دين را بپذيريد اين كه روا نيست اين ﴿أنلزمكموها و أنتم لها كارهون﴾ همان بيان ﴿لا اكراه في الدين﴾[2] يعني ما اهل اكراه و اجبار نيستيم بعد فرمود و يا قوم اين بار دوم است كه مطلب عقلي را با مطلب عاطفي آميخت تا آنها جذب بشوند ﴿لا اسئلكم عليه مالاً﴾ من در تمام اين تلاش و كوشش، مالي از شما طلب نكردم اين حرف را تا آخرين لحظه داشتند يعني نُه قرن و نيم كسي تلاش و كوشش بكند و نگويد به من چه؟ ما خسته شديم و چيزي از مردم طلب نكند اين ﴿لا اسئلكم عليه مالا﴾ را تا آخر اين نُه قرن و نيم داشتند ﴿و يا قوم لا أسئلكم عليه مالاً﴾ در بعضي از تعبيرات دارد كه ﴿لا اسئلكم عليه أجرا﴾ اينجا دارد ﴿لا اسئلكم عليه مالاً﴾ اين مال همان أجر است به دليل اينكه فرمود ﴿ان أجْري إلاّ علي الله﴾ مشكل همه ما آن مشكل توحيد است يعني واقعا اگر ما موحد باشيم هم خودمان راحتتر زندگي ميكنيم هم راحتتر تبليغ ميكنيم هم راحتتر آثار اهلبيت را منتشر ميكنيم الان در آستانه دههٴ عاشورا هستيم كه اين دهه عاشورا براي ما از بهترين ذخائر الهي است و بهترين فرصت نشر معارف است اين تنها ذكر مصيبت و عزاداري و اينها نيست ذكر مصيبت هست، عزاداري هست، تقرب به ذات أقدس اله از راه تعزيت سالار شهيدان و اهل بيت(عليهم السلام) هست. اما واقع جريان كربلا يك مدرسهٴ تفسير و حكمت و فقه و برهان و أخلاق است بالاخره در عين حال كه حماسه و شهامت و شجاعت و مبارزه و سلحشوري و تسليم نشدن و ستم ستيزي را هم به همراه دارد خوب كسي نهصد و پنجاه سال تلاش و كوشش بكند و چيزي از مردم نخواهد اين ديگر الگو است براي همه ما. اينچنين نبود كه خداي سبحان نوح(سلام الله عليه) را در زحمت قرار دهد و او را تأمين نكند او كه ما را آفريد روزي ما را هم به عهده گرفته است منتها ما بايد او را باور داشته باشيم و به او تعهد بسپاريم آنكه خدايياش را نسبت به ما إعلام كرده است ما اگر بندگي آن حضرت را بپذيريم هرگز ما را به ديگري واگذار نميكند خوب ﴿إن أجري إلاّ علي الله﴾ درباره وحي و نبوت خودش مرتب برهان اقامه ميكرد در حمايت از محرومان هم كاملاً از اينها دفاع كرد چون امام يك امت، پيغمبر يك امت، رسول يك امت، حافظ آبرو و ارزش آن امت هم خواهد بود از چند جهت وجود مبارك نوح از اين پيروانش حمايت كرد دفاع كرد فرمود اينكه شما گفتيد ما اينها را ترك كنيم خداي سبحان هم كه دارد ﴿و لا تطرد الذين يدعون رّبهم بالغداة و العشيّ﴾[3] من چرا اينها را طرد كنم ﴿ما أنا بطارد الذين آمنوا﴾ شما چهكار داريد اينها فقيرند يا غني هستند ملاك ارزش هم آن اعتقاد و ايمان و مسائل اخلاقي است نه مسائل مالي ﴿ما أنا بطارد الذين آمنوا﴾ اين تعليق حكم بر وصف مشعر به علّيت است اگر كسي بگويد ما علما را طرد نميكنيم يعني چون دانشمند هستند محترماند بگويد ما صلحا را، صديقين را شهدا را طرد نميكنيم اين تعليق حكم به وصف است اما اگر بگويد من فلان گروه را طرد نميكنم اين بايد برهان اقامه كند كه چرا فلان گروه را طرد نميكنيد بايد دليل بياورد كه چون يا عالم هستند، يا متدين هستند يا مؤمن هستند و مانند آن اينجا هم تعليق حكم بر وصف است ﴿ما أنا بطارد الذين آمنوا﴾ يعني چون مؤمن هستند دليل ندارد من اينها را طرد كنم آنها از ايمان سخن نياوردند از پيروي زودباورانه سخن به ميان آوردند كه ﴿ما نرٰاك اتّبعك إلاّ الذين هم أرٰاذلنا بادي الرّأي﴾[4] نوح سلام الله عليه فرمود ﴿و ما أنا بطارد الذين آمنوا إنّهم ملاقوا ربهم﴾ اين غير از آن ايمان است كه حد وسط آن دليل عدم طرد است مقاماتي هم براي اينها ذكر كرد كه اينها جزء ملاقيان پروردگارند. بعد فرمود ﴿و لكنّي أراكم قوماً تجهلون﴾ شما در همه اين امور جاهليد گرچه اين در ذيل طرد مؤمنان ذكر شده است لكن شما هم در مسئله معرفت شناسي جاهليد زيرا معيار شناخت شما حس و تجربه است يك هم در مسئله انسان شناسي جاهليد زيرا انسان را در همان آن ﴿يأكل الطّعام و يمشي في الأسواق﴾[5] و جنبه عادي بودن و مادي بودن و زميني بودن خلاصه ميكنيد اين دو آن جنبه ﴿نفخت فيه من روحي﴾[6] و آن خصوصيات را درك نميكنيد و از نظر نظام ارزشي هم جاهليد براي اينكه خيال ميكنيد هر كس اهل تكاثر است و سرمايهدار است. شريف است و اگر أهل كوثر بود و اهل ايمان بود شريف نيست اين همان دانهگذاري است كه دامنگير سناديد و سرمايهداران عصر پيامبر خاتم(صلي الله عليه و آله و سلم) دامنگير آنها شد سوره مباركه عبس و تولي هم از همين زمينه خبر ميدهد ﴿ عَبَسَ وَتَوَلَّيٰ ٭ أَن جَاءَهُ الآعْمَيٰ ٭ وَ مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكّيٰ ٭ أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَيٰ﴾[7] آن سرمايه داري كه پيش پيغمبر نشسته بود و يك فقيري، يك نابينايي، يك مستمندي آمده و آن شخص خودش را جمع كرد و متكبرانه فاصله گرفت روي همين نظام باطل ارزشي است كه خيال ميكرد كسي كه فقير است رذل است كسي كه ندارد پست است اين از زمان نوح تا زمان حضرت رسول(صلي الله عليه و آله و سلم) دامن گير اين مترفين و مسرفين متكاثران بود فرمود ﴿أراكم قوماً تجهلون﴾ پس در معرفت شناسي بر اساس حس و تجربه حركت ميكنيد جاهليد در انسان شناسي همان جنبه بشريت را ميبينيد ديگر ﴿نفخت فيه من روحي﴾[8] و بينات الهي و رحمتهاي الهي را نميبينيد اين دو در نظام ارزشي هم چشمتان به ماده است و مال است ببينيد چه كسي مال دارتر است چه كسي متكاثرتر است او را صاحب ارزش ميدانيد كسي كه ندارد اين را رذل ميپنداريد پس ﴿أراكم قوماً تجهلون﴾ چه در معرفت شناسي چه در انسان شناسي چه در نظام ارزشي اين ﴿عبس و تولّي﴾[9] هم همان است و آن هم كه به پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) ميگفتند كه چرا گنج نداري در همين سوره مباركه هود قبلاً خوانده شد آيهٴ 12 همين سورهٴ هود قبلا بحث شد كه ﴿فلعلّك تارك ٌبعض ما يوحيٰ إليك و ضائق به صدرك أن يقولوا لولا أنزل عليه كنز أو جاء معه ملك﴾[10] اينها ميگويند چرا پيامبر نيامده چرا فرشته نيامده و چرا سرمايه نداريد، همين مرحوم آقا سيد نور الدين(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف القرآن و العقل كه سه جلدش چاپ شد و مرحوم آقاي اراكي(رضوان الله تعالي عليه) يك تغريز خوبي نوشتند چون مرحوم آقاي اراكي(رضوان الله تعالي عليه) اين بزرگوار را درك كردند اين بزرگوار مرحوم آقاي سيد نور الدين اين تفسيرش به نام القرآن و العقل كه بيش از سه جلد چاپ نشد اينها همه را در جبهه نوشته و هيچ كتابي همراهشان نبود مگر معالم كه براي پسرشان در جبهه جنگ تدريس ميكردند آن در جنگ جهاني كه ايشان در نجف بودند و تا موصل ميرفتند در جبهه در خاكريز اول و دوم و اينها حضور داشتند و پسرشان هم همراهشان بود و در ميدان جنگ هم براي پسرش همين معالم را تدريس ميكردند و در آنجا هم در آن كتابشان هم مينويسند كه مثلاً اين رأس در موصل نوشتم من اين كتاب را در فلان جبهه نوشتم آيهٴ اين آيه در فلان جا تمام شده بعد ميگويند غير از يك ماه و نيم كه من براي بچهام تدريس مي كردم كتابي پيش من نيست مرحوم آقاي اراكي(رضوان الله تعالي عليه) از حافظه شديد ايشان زياد تعريف ميكردند در آن تغريزشان هست اين القرآن و العقل را كه نوشتند چون روايات در دسترس ايشان نبود و چون ساير كتابهاي تفسيري نبود فقط از اين منظر قرآن را تفسير ميكردند كه معارف قرآن مطالب قرآن مخالف با عقل نيست هرگز مطلبي در قرآن نيست كه مطابق با عقل نباشد يعني عقل انكار بكند البته چيزهايي هست كه عقل ميفهمد كه نميفهمد و چون ميفهمد كه نميفهمد حق إظهار نظر ندارد لكن آنجاهايي را كه عقل ميفهمد و در دسترسي عقل هست هرگز يك چنين مطلبي كه مخالف عقل باشد در قرآن كريم نيست ايشان در سورهٴ مباركهٴ انعام است ظاهراً. در رد سخنان كساني كه ميگويند بايد فرشته بيايد از طرف خدا چون فرشته با خدا رابطه دارد ايشان اين فرمايش لطيف را دارند كه بله فرشته آمد ديگر غير از فرشته كه كس ديگر نيست اين پيامبر ظاهرش پيامبر است باطنش فرشته است روح او فرشته است آخه روح كه دست و پا ندارد جسم نيست، ماده ندارد ﴿ياكل الطّعام و يمشي في الأسواق﴾[11] نيست غذا نميخورد نميخوابد. يك چنين موجودي ميشود فرشته مگر حقيقت فرشته غير از اين است كه يك موجودي است كه اهل خورد و خواب نيست ماده نيست ديدني نيست روح بشر روي بشر است فرشته نيست اما همه آثار فرشته را دارد شما ميخواهيد يك موجود مجرد باشد اين روح است اهل خورد و خوراك نباشد هست اهل عصيان نباشد اين روح نبوي اينچنين است ماده نداشته باشد مادي نباشد اينچنين است اهل عصيان نباشد اهل طغيان نباشد اين روح نبوي اينچنين است. اينكه فرقي با فرشته ندارد اين ظاهره بشر و باطنه ملك اين از لطايف فرمايش مرحوم آقاي سيد نوري(رضوان الله تعالي عليه) است كه در اين كتاب شريف القرآن و العقل در تفسير اوائل سورهٴ مباركهٴ انعام ظاهراً.
سؤال ...
جواب: آن را ذات اقدس اله به پيامبر فرمود ﴿و لا تطرد الّذين يدعون ربّهم بالغداة و العشيّ﴾[12] آن را خداي سبحان به پيامبر فرمود ﴿و لا تطرد الذين يدعون ربّهم بالغداة و العشي يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شيء و ما من حسابك عليهم من شيء﴾[13] نه حساب تو بر اينها است نه حساب آنها بر تو است ﴿إنّهم ملاقوا ربهم﴾ آن وقت به استناد همان معارف، انبيا ميگويند كه حساب هر كسي با خدا است در قيامت. چه كسي پست است چه كسي شريف است زود در قيامت ميشود معلوم كرد و مشكل شما اين است كه از نظر معاد شناسي هم جاهليد هم در معرفت شناسي هم در انسان شناسي هم در نظم ارزشي هم درباره آينده نگري انسان در اين عناصر چهارگانه اساسي شما جاهليد. گرچه آيه درباره ﴿إنّهم ملاقوا ربهم﴾ است بعد فرمود ﴿أراكم قوماً تجهلون﴾ و سيدنا الاستاد(رضوان الله تعالي عليه) مايلند بگويد كه شما چون به مسئله معاد جاهليد يك چنين حرفي ميزنيد ولي اطلاق آيه ميتواند همه اين عناصر چهارگانه را در بر داشته باشد يعني شما كه ميگوييد ما نري ما نري يعني نميبينيم مگر همه چيز را با چشم ميشود ديد؟ اينكه ميگوييد به اينكه ﴿ما أنْتَ إلاّ بشر﴾[14] مگر آن ﴿نفخت فيه من روحي﴾[15] من هم بشر است آن جنبه وحي يابي من هم بشر است اينكه گفتيد اراذل دور تو جمع شدهاند مگر هر كسي فقير باشد رذل است اينها چون ملاقي حق هستند و در قيامت هم اين لقاء الله روشن تر ميشود و شما به مسئله معاد جهل داريد مشكلتان اين است پس ﴿أراكم قوماً تجهلون﴾ در معرفت شناسي ﴿تجهلون﴾ در انسان شناسي ﴿تجهلون﴾ در نظام ارزشي ﴿تجهلون﴾ در مسئله معاد شناسي ﴿و لٰكنّي أراكم قوماً تجهلون﴾ بار سوم كلمه ﴿يا قوم﴾ را تكرار ميكند كه هم مطلب معقول است هم مطلب عاطفي است ﴿و يا قوم من ينصرني من الله إن طردتهم أفلا تذكّرون﴾ من اگر بخواهم مؤمنان را چون اينها فقير هستند اينها را طرد كنم تا شما مثلا با ما مصاحبه كنيد يا بياييد يا بپذيريد چه حجتي دارم در برابر خدا خداي سبحان خداي مظلومان است گرچه خداوند رب العالمين است و خداي جهان و جهانيان است اما آن لطف خاصش را نسبت به مومنان دارد نسبت به طاغيان ندارد اينكه گفته ميشود «الله موليٰنا و لا مولي لكم»[16] كه شعار رسمي مسلمانها در بعضي از جبهههاي جنگ بود آنها ميگفتند «لنا عزّي و لا عزّي لكم»[17] حضرت دستور داد شما هم بگوييد «الله موليٰنا و لا مولي لكم»[18] آن مولاي اختصاصي كافران نار است «مولاهم النار»[19] اينها تحت ولايت آتش سوخت و سوز دارند براي اينكه ﴿الله وليّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظّلمات الي النور﴾[20] اما ﴿و الذين كفروا أولياؤهم الطاغوت﴾[21] آن رب العالمين اين شيطان را بر اينها مسلط كرده است كه ﴿إنا أرسلنا الشياطين علي الكافرين تؤزّهم أزّاً﴾[22]﴿إنا جعلنا الشياطين أولياء للذين لا يؤمنون﴾[23] كذا و كذا لا يؤمنون، خوب آن رب العالمين شيطان و امثال شيطان را اغراء ميكند نظير كلب معلم در اينجا فرمود به اينكه خوب من چه حجتي دارم اگر اينها را طرد بكنم پس چه كسي ما را از دست خدا نجات ميدهد. خدا، خداي اين محرومان است در يكي از مسافرتها وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به اينكه «هلتنصرون إلاّ بضعفائكم»[24] شما اين محرومان و فقرا را دريابيد شما در كنار سفره اينها نشسته ايد نميدانيد خدا به بركت اينها به شما روزي ميدهد «هل تنصرون إلاّ بضعفائكم»[25] اينها مومناني هستند كه مشكلات فقر را براي رضاي خدا تحمل ميكنند حرفي هم نميزنند از اينها بهتر چه كسي است و اگر شما أحياناً مورد لطف خداييد به بركت همين فقراي محروم است دين خدا را ياري ميكنند جبهه هم ميروند تظاهرات هم ميروند براي هم ميدهند فقر هم تحمل ميكنند فرياد هم برنميآورند «هل تنصرون إلاّ بضعفائكم»[26] وجود مبارك نوح گفت خوب اينها بندگان خاص خدا هستند حتي من كه پيغمبرم اگر نظام ارزشي را رعايت نكنم اين فقرا و محرومان را طرد بكنم خدا از من انتقام ميگيرد آن وقت چه كسي ميتواند من را از دست خدا نجات بدهد ﴿من ينصرني من الله﴾ او اگر بخواهد انتقام بگيرد چه كسي ميتواند من را از دست او نجات بدهد أحدي اين همان است كه مشابه اين در جريان حضرت ختمي مرتبت(صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است كه ﴿و لو تقوّل علينا بعض الأقاويل ٭ لأخذنا منه باليمين ٭ ثمّ لقطعنا منه الوتين ٭ فما منكم من أحدٍ عنه حاجزين﴾[27] منتها آن مرحله شديدش است فرمود ﴿و يا قوم من ينصرني من الله ان طردتهم افلا تذكرون﴾ وجود مبارك حضرت امام سجاد(سلام الله عليه) در اين دعاي نوراني صحيفهٴ سجاديه در دعاي سي و پنجم كه به عنوان رضاي به قضا و قدر الهي است« اذا نظر الي اصحاب الدنيا» وقتي متكاثران و سرمايه داران و مسرفين و مترفين را ميديدند اين دعا را ميخواندند «الحمد لله رضيً بحكم الله شهدت أنّ الله قسم معايش عباده بالعدل»[28] تا به اينجا ميرسد همه دعاهاي ان حضرت نوراني است اينها معارف است كه به صورت دعا درآمده ببينيد اين نظام ارزشي را وجود مبارك حضرت سجادبه صورت دعا به ما تفهيم كرده جملههايي كه در اين دعا هست اين است كه عرض ميكند خدايا «و اعصمْني من ان أظُنَّ بذي عدم خساسة أو أظنّ بصاحب ثروةٍ فضلاً فإنّ الشريف من شرّفته طاعتك و العزيز من أعزّته عبادتك»[29] عرض ميكند خدايا مرا حفظ بكن از اين كه ديد من اينچنين باشد كه اگر كسي ندارد خسيس و رذل و پست است و اگر كسي دارد شريف است. مرا حفظ بكن كه در درك نظام ارزشي بيراه نروم و نگويم آن كسي كه دارد عزيز است آنكه ندارد ذليل است. آنكه دارد شريف است آنكه ندارد رذل است «و اعصمني من» اصلا دعا كردن و دعا گفتن را اينها به ما ياد ميدهند. ما شد يك وقتي در نماز غير نماز از خدا بخواهيم خدايا آن توفيق را بده كه ما هيچ مغالطه اي نكنيم نه در خود، در هيچ علمي مغالطه نكنيم اشتباه نكيم اينها اصلا در دعاهاي ما رسميت ندارد ما فقط براي طلب روزي دنيا و مغفرت مردهها دعا ميكنيم «و اعصمني من ان أظنّ بذي عدم خساسة أو أظن بصاحب ثروة فضلاً فان الشريف من شرّفته طاعتك»[30] اين مثل اينكه دارد كتاب علمي مينويسد خوب انسان با خدا كه سخن ميگويد استدلال ميكند اين دارد يك كتاب علمي تدوين ميكند منتها بر اساس «ما منّا إلاّ مقتول أو مسموم»[31] يا مانند آن اينها راهي نداشتند و تشكيل حوزه علميه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) وقتي برخي از اصحاب را ميديدند ميفرمودند «اشكو الي الله عزّ و جلّ وحدتي و تقلقلي»[32] من از تنهايي به خدا شكايت ميكنم خوب وجود مبارك امام صادق امام باقر(سلام الله عليهما) يك فرصتي پيدا كردند اما امام سجاد(سلام الله عليه) كه چنين فرصتي نداشت اين مثل اينكه يك حوزه علميه است يك استاد رسمي است دارد نظام ارزشي اسلام را تدوين ميكند مدعا اين است كه ذي عدم خساست ندارد صاحب ثروت فضل ندارد چرا؟ دليلش چيست؟ «فان الشريف من شرّفته طاعتك»[33] اگر كسي اهل طاعت است شريف است «و العزيز من أعزّته عبادتك»[34] كسي كه تو را ميپرستد عزيز است پس نظام ارزشي روي طاعت و عبادت خدايي است كه رب العالمين است نه مالي است كه دست هر كسي است اين را ميگويند دعا كردن اگر اين باشد انسان گرفتار ﴿عبس و تولّي﴾[35] در صدر اسلام نميشود گرفتار ﴿و ما نرٰاك اتّبعك إلاّ الذين هم اراذلنا بادي الرّأي﴾[36] عصر حضرت نوح هم نخواهد شد وجود مبارك نوح از اينها از چند جهت دفاع كرده و حمايت كرده فرمود ﴿و يا قوم من ينصرني من الله ان طردتهم افلا تذكرون﴾ خوب پس تا كنون دو امر از امور چندگانه اي كه بايد نفي ميكرد نفي فرمود آنهايي كه اثبات كرد كه من بينة دارم، رحمت دارم، نبوت دارم، اما آنچه فرمود شما كوريد و نميبينيد شما جاهليد و نميفهميد آن اموري كه نفي كرده تا حال دو امر گذشت يعني ﴿لا اكراه في الدين﴾[37] اين يكي ﴿انلزمكموها و أنتم لها كارهون﴾ و يكي اينكه لا شرف مع الثروة و لا عزة مع التكبر و التمني و ما الي ذلك بلكه عزت و شرف در اطاعت و عبادت است اين دو امر از امور چندگانه اي بوده كه نفي كرده يكي به صورت استفهمام انكاري است كه فرمود ﴿أنلزمكموها و أنتم لها كارهون﴾ يكي راهم صريح فرمود ﴿و ما أنا بطارد الذين آمنوا﴾ اما امور ديگري را كه نفي كرده و در آن امور ديگر سخن از ياقوم يا قوم نيست تا حال مثل اينكه سه امر را نفي كرده يكي ﴿لا اسئلكم عليه مالاً﴾ است يكي ﴿لااكراه﴾[38] است يكي ﴿ما أنا بطارد المؤمنين﴾[39] است آنكه ﴿لا أسئلكم عليه مالاً﴾ صريحاً گفت لااسئل كه نفي كرده اين آيات بعدي عطف بر او است آن قبلي اين است كه ﴿لا اسئلكم عليه مالاً﴾ ﴿و لا أقول لكم عندي خزائن الله و لا أعلم الغيب و لا أقول انّي ملك وَ لا أقول للذين تزدري أعينكم لن يؤتيهم الله خيراً﴾ من هيچ كدام از اين شش، هفتتا كار را نميكنم نه شما را اجبار ميكنم چون ﴿لا إكراه في الدين﴾[40] نه از شما چيزي طلب ميكنم چون مامورم از طرف خدا كه رايگان تبليغ كنم نه اين فقرا و محرومان را طرد ميكنم و ديدم نسبت به آنها نظير ديد شما نيست اين سه امر و ادعايي هم ندارم كه مخازن زمين به دست ما است كه هر كس ايمان بياورد فردا سفره چربي داشته باشد ما چنين ادعايي نكرديم بناهم بر اين نيست كه با پول تبليغ بكنيم با مال تبليغ بكنيم نه ادعا داريم نه اين كار را ميكنيم ﴿و لا أقول عندي خزائن الله﴾ و شما از ما طلب داريد كه مثل ذات اقدس اله معاذ الله ذاتاً عالم غيب باشيم و لو وحي نيايد هرگز يك چنين چيزي ما نداريم ﴿و لا أعلم الغيب﴾ البته ذات اقدس اله علوم فراواني از علوم غيبيه را به أنبيا داده است هر لحظه كه به اينها خبر داد اينها عالمند در باره غالب اين بزرگواران دارد كه ﴿تلك من أنباء الغيب نوحيها إليك﴾[41] اين اخبار غيبي است كه ما به تو ميفهمانيم در جريان همين حضرت نوح در آيات بعد دارد كه ..
سؤال ...
جواب: علوم هم همينطور است از علوم و اشياي عيني و خارجي ديگر اينها مجراي فيض هستند، واسطهاند، شفيع هستند وسيله هستند ولي آنها توقع داشتند كه ذاتا اين حرفها را داشته باشند ولو از طرف خدا نيايد اينها ميفرمايند كه هرگزچنين نيست ما هر چه داريم از طرف ذات اقدس اله است و خداي سبحان چيزهاي فراواني را به ما ارجاع داده و ما ميدانيم چه اينكه از آن به بعد وجود مبارك نوح مامور شده است و موظف شده است يا مجاز شده است كه نفرين كند خداي سبحان هم به او وحي فرستاده است در رتبه سابق در همين صفحه دو سه آيه بعد است كه انشاء الله بعداز تعطيلات عاشورا بايد بخوانيم اين است ﴿و اُوْحِي الي نوح﴾ آيهٴ 36 همين سورهٴ ﴿و أوحي الي نوح أنّه لن يؤمن من قومك إلاّ من قد آمن فلا تبتئس بما كانوا يفعلون ٭ واصغ الفلك بأعيننا و وحينا ولا تخاطبني في الذين ظلموا إنّهم مغرقون﴾[42] اينها صريح در علم غيب است ديگر، اخبار غيب است، فرمود از اين به بعد هيچ كس به تو ايمان نميآورد. علم غيب است ديگر وجود مبارك حضرت نوح فهميد ديگر كسي به او ايمان نميآورد يك بعد فرمود كشتي بساز ما ميخواهيم اينها را غرق بكنيم وجود مبارك نوح يقين پيدا كرد موفق ميشود به ساختن كشتي موفق ميشود طوفاني خواهد آمد يقين پيدا كرد طوفاني خواهد آمد و يقين پيدا كرد خودشان و مومنان سالم ميمانند و يقين پيدا كرد كافران همه غرق ميشوند اينها همه علوم غيبي است ديگر بدون كمترين ترديد با جمله اسميه و با تاكيد ﴿إنّهم مغرقون﴾[43] ديگر فكر نميكرد آخه اينجا كه دريا نيست در خشكي حالا برفرض باران بيايد باران كه دريا نميكند كه فرمود ما اين خشكي را جاي بارش باران ميكنيم جاي جوشش چشمهها و اينها ميكنيم اين منطقه را ما دريا ميكنيم اين ميشود معجزه اين ميشود علم غيب همه اينها علوم غيبي است ديگر منتها اينها توقع داشتند معاذالله بدون تعليم الهي بدون اينكه ذات اقدس اله وحي بدهد وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) از خودش بداند فرمود ما يك چنين علمي نداريم كه. آنكه عالم غيب است خدا است ولي قدم به قدم لحظه به لحظه آثار غيبي را به ما داده است و ميدهد مكرر در مكرر قرآن دارد كه ﴿تلك من أنباء الغيب نوحيها إليك﴾[44] و مانند آن فرمود آنطوري كه شما از ما علم غيب ميخواهيد ما نداريم دلتان ميخواهد مخازن سموات آن دست خداست ﴿عنده مفاتح الغيب﴾[45] است و ﴿له مقاليد السّمٰوات و الأرض﴾[46] است ﴿تبارك الّذي بيده الملك﴾[47] است بله او خدا است ما اگر ذات اقدس اله عنايت كرد واسطه در علم غيب هستيم واسطه در رزق هستيم واسطه در پيدايش گنجيم بله اينها هست تا آن نخواهد كه نميشود ﴿و لا أقول لكم عندي خزائن الله﴾ كه حالا اگر كسي مومن شده فوراً وضع مالي اش خوب بشود و لا أعلم الغيب من كه غيب دان نيستم ذاتا، آنكه عالم الغيب و الشهاده است خدا است البته او اگر به من بگويد كه ديگر بس است. كشتي بساز. من دريا ميكنم همه آنها را غرق ميكنم اين پنج شش امر غيبي را به من بگويد من جزم پيدا ميكنم همين كار را هم كرده ديگر وجود مبارك حضرت نوح كه معاذ الله با شايد و اما و ليت و لعل شروع به كشتي سازي نكرده كه او ﴿علي بيّنةٍ من ربه﴾[48] بود مثل روز روشن بود كه در كشتي سازي موفق ميشود طوفان هم ميشود و اين منطقه خشك دريا ميشود و اين مومنان سوار كشتي ميشوند و نجات پيدا ميكنند بقيه به طور قطع غرق ميشوند بدون كمترين ترديد فرمود ﴿و لا أقول لكم عندي خزائن الله و لا أعلم الغيب و لا أقول إنّي ملك﴾[49] شما ميگوييد ﴿ما نرٰاك إلاّ بشراً مثلنا﴾[50] شما مشكل معرفت شناسي تان حل نشده شما فقط اين را بدانيد پيامبر كسي است كه بتواند با ذات اقدس اله رابطه برقرار كند وحي الهي را تلقي كند و به شما هم برساند نه لازم است فرشته باشد و نه من ادعاي فرشته بودن را دارم. باز دوباره برگشتند به آن نظام ارزشي ﴿و لا أقول للذين تزدري أعينكم﴾ شما كه معرفت عقلي نداريد معرفت قلبي نداريد معرفت حسي داريد به چشمتان اين فقرا رذل ميآيند به اينها تحقير ميكنيد من هرگز درباره اينها نميگويم ﴿لن يؤتيهم الله خيراً﴾ خدا به اينها كه خير نداد چنين حرفي هرگز نميزنم ﴿الله أعلم بما في أنفسهم﴾ خدا ميداند در نهان اينها چيست در دلهاي اينها چه گوهري است اگر من اين مومنان را بي جهت تحقير بكنم ﴿إنّي إذاً لمن الظالمين﴾ خوب هم از مسئله نبوت خوب دفاع كرد هم در انسان شناسي خوب دفاع كرد هم در معرفت شناسي خوب دفاع كرد هم در نظام ارزشي خوب دفاع كرد كه چه ميارزد چه نميارزد چه كساني ميارزند چه كساني نميارزند. چند بار از اين فقرا حمايت كرد آنها گفتند كه أراذل دنبال تو افتادهاند فرمود ﴿ما أنا بطارد الذين آمنوا إنّهم ملاقوا ربّهم ولكنّي أراكم قوماً تجهلون﴾ گفتند اينها بادي الراي هستند فرمود نه ﴿لا أقول للذين تزدري أعينكم لن يؤتيهم الله خيراً الله أعلم بما في أنفسهم﴾ اين چه حرفي است شما ميزنيد من ﴿إنّي إذاً لمن الظالمين﴾ خوب اين دفاع همه جانبه وجود مبارك نوح است هم از شخصيت حقوقي خود دفاع كرده يعني نبوت و رسالت هم از نظام ارزشي دفاع كرد هم از مؤمنان همراه او دفاع كرد و هم در برابر قومش ايستاد آنها را تجهيل كرد تعميه كرد گفت كوريد و نادان وگرنه من بينه دارم آنها بعدها ديگر آن حرف آخر را زدند گفتند كه ﴿يا نوح قد جادلتنا فأكثرت جدالنا فأتنا﴾[51] بالاخره ما را خسته كردي اگر راست ميگويي معجزه اي بياور وجود مبارك حضرت نوح هم دعا كرد و آن جريان طوفان پيش آمد.
بقيه به خواست خدا براي بعد از دهه عاشورا ولي تبليغ فراموشتان نشود انشاء الله عظمت سالار شهيدان عظمت اين ايام و سيد الشهدا و ساير ائمه(عليهم السلام) را اگر خواستيد معرفي بكنيد از حد قرآن كريم پايين نياوريد براي اينكه اينها عدل قرآنند. منتها قرآن يك ترجمه اي دار يك تفسير ظاهري دارد يك تفسير دقيق دارد يك تفسير ادق دارد يك باطني دارد باطني، باطني دارد و مانند آن همانطوري كه براي قرآن شما معارفي و مدارجي و معارجي قائل هستيد براي جريان اهل بيت(عليهم السلام) مخصوصاً سيد الشهدا(سلام الله عليه) اينطور باشد كار به اشك، اشك ريزان بسنده نكنيد آن كار بسيار كار خوبي است ولي از اين فرصت طلائي و زرين حد اكثر استفاده را بكنيد اهل بيت را خوب معرفي بكنيد خودشان، خودشان را معرفي كردند كه «فأنزلو هم بأحسن منازل القرآن»[52] فرمود وجود مبارك حضرت امير فرمود خواستيد اهل بيت را معنا كنيد و معرفي كنيد اينها را به آن عالي ترين درجه قرآن كريم معرفي كنيد اينها همتاي آن هستند اينها با افراد ديگر كه سنجيده نميشوند كه همانطوري كه براي قرآن حرمت قائليد قرآن را معنا ميكنيد و با خداي سبحان مرتبط ميدانيد اين ذوات مقدس هم اينچنين هستند «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن» و اينها سرمايه مملكت هستند هم قرآن و هم عترت طاهرين اينكه ميبينيد شما در بسياري از اين كشورها در تونس در الجزائر در بخشي از افغانستان بخشي از عراق انقلاب به آن مراحل قريب به ثمر بخشي رسيده است بعد اُفت كرد براي آن است كه سيد الشهدا(سلام الله عليه) در آن كشورها حضور و ظهور نداشت كشوري كه ابي عبد الله حضور دارد و شهادت حضور دارد و كربلا حضور دارد مردمش مردم حماسه هستند يعني برايشان برهاني است كه انسان كه شهيد ميشود تازه زنده ميشود چيزي كم ندارد كم نميآورد از چيزي محروم نميشود اين با تلقين حل نميشود اين با اعتقاد صحيح و راسخ هل ميشود و شما در شبهاي عمليات لابد ديديد شنيديد عدهاي از آنها كه در جبهه حضور داشتيد ديديد در خاكريز مقدم اول مرثيه يا حسين، يا حسين بود در خاكريز سوم و چهارم سرود ايران، ايران بود الان هم همينطور است اول جريان دين است و اسلام است و شهادت است و كربلا است و قرآن است و عترت بعد آب و خاك اگر آن محفوظ باشد آب و خاك هم محفوظ است اما اگر خداي ناكرده آن محفوظ نباشد نه آب و خاك محفوظ است نه مطالب ديگر اميد واريم كه (جعلكم مباركين اين ما كنتم)
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 66.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[3] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 52.
[4] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 27.
[5] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 7.
[6] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 72.
[7] ـ سورهٴ عبس، آيات 1 ـ 4.
[8] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 72.
[9] ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 1.
[10] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 12.
[11] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 7.
[12] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 52.
[13] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 52.
[14] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 154.
[15] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 72.
[16] ـ بحار الانوار، ج 31، ص 520.
[17] ـ بحار الانوار، ج 31، ص 520.
[18] ـ بحار الانوار، ج 31، ص 520.
[19] ـ ر . ك سورهٴ حديد، آيهٴ 15.
[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 257.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 257.
[22] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 83.
[23] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[24] ـ بحار الانوار، ج 19، ص 269.
[25] ـ بحار الانوار، ج 19، ص 269.
[26] ـ بحار الانوار، ج 19، ص 269.
[27] ـ سورهٴ حاقه، آيات 44 ـ 47.
[28] ـ صحيفهٴ سجاديه، ص 158، دعاي 35.
[29] ـ صحيفهٴ سجاديه، ص 158، دعاي 35.
[30] ـ صحيفهٴ سجاديه، ص 185، دعاي 35.
[31] ـ بحار الانوار، ج 27، ص 216.
[32] ـ كافي، ج 8، ص 215.
[33] ـ صحيفهٴ سجاديه، ص 158، دعاي 35.
[34] ـ صحيفهٴ سجاديه، ص 158، دعاي 35.
[35] ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 1.
[36] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 27.
[37] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[38] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[39] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 114.
[40] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[41] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 49.
[42] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 37.
[43] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 37.
[44] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 49.
[45] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 59.
[46] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 63.
[47] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 1.
[48] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 17.
[49] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 31.
[50] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 27.
[51] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 32.
[52] ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 87.