24 01 2004 4872296 شناسه:

تفسیر سوره هود جلسه 33

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَي رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الأَشْهَادُ هَؤُلاَءِ الَّذِين كَذَبُوا عَلَي رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ (۱۸) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (۱۹) أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ العَذَابُ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُوا يُبْصِرُونَ (۲۰) أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (۲۱) لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ (۲۲) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَي رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۲۳) مَثَلُ الفَرِيقَيْنِ كَالأَعْمَي وَالأَصَمِّ وَالبَصيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ (۲٤)

قرآن كريم بعد از بيان آن معارف توحيد و وحي و نبوت و بخشي از معاد درباره قبول و نكول انسانها اين آيات را نازل كرد كه بشر در قبال معارف الهي يا اهل قبول و تسليم است يا اهل نكول و تمرد و استكبار آنها كه گرفتار تكذيب هستند يا گرفتار كذب يعني چيزي را كه ذات اقدس اله فرمود اينها نفي مي‌كنند مي‌گويند نگفت و چيزهايي را كه خدا نفرمود در دين نيست اينها به خدا اسناد مي‌دهند يا مكذّب هستند يا كاذب اينها سرمايه خود را باختند در تحليل اينها فرمود نه تنها اعمال اينها را گزارش مي‌دهند بلكه خود اينها را هم معروض مي‌دارند تنها عرض اعمال نيست يك وقت است كه گزارش مي‌دهند كه فلان شخص اين كار را كرده است يك وقت چون عمل از عامل جدا نيست عقيده از صاحب عقيده جدا نيست اخلاق از صاحب خُلق جدا نيست عرض اعمال همراه با عرض عاملان آن اعمال است گاهي مي‌گويند اعمال آنها را عرضه مي‌دارند گاهي مي‌گويند خود آنها را معروض مي‌دارند اين از آن آياتي است كه ناظر به عرض عاملان است ﴿اولئك يعرضون علي ربّهم﴾ و لسان هم لسان تهديد است خداي سبحان فرمود ﴿ما كنّا غائبين﴾[1] وقتي كه شما اعمالتان را انجام مي‌داديد ما حاضر بوديم ما كه غايب نبوديم شهود و حضور خدا در سوره مباركه يونس گذشت عدم غيبت خدا در سوره اعراف گذشت هم در سوره يونس فرمود هر كاري مي‌كنيد ﴿وما تكون في شأنٍ و ما تتلوا منه من قرآن ولا تعملون من عملٍ إلاّ كنّا عليكم شهوداً إذ تفيضون فيه﴾[2] هم در سوره مباركه اعراف فرمود ﴿و ما كنّا غائبين﴾[3] وقتي شما كاري را انجام مي‌داديد ما كه غايب نبوديم نبينيم و ندانيم اين عرض، عرضِ عاملان است نه عرض اعمال فرمود: ﴿اولئك يعرضون علي ربّهم﴾ و اين عرض تقريباً به منزله براي احضار است كه فقط مخلَصون و مردان الهي از احضار مصون هستند ﴿فإنّهم لَمحضرون ٭ إلاّ عباد الله المخلصين﴾[4] پس بنابراين آنها كه احضار مي‌شوند با رنج و درد و تهديد همراه است نشانه اين عرض به معناي احضار به معني جلب اين است كه ﴿ألاٰ لعنة الله علي الظالمين﴾ كنارش هست ﴿و يقول الأشهاد هؤلاء الذين كذبوا علي ربهم ألاٰ لعنة الله علي الظالمين﴾ هم مي‌تواند كلام شاهدان باشد كه از سوره اعراف قبلاً گذشت هم مي‌تواند كلام الله باشد كه در بخشي از

سؤال... جواب: كلام خداست در روز قيامت ديگر خداي سبحان تعبيري كه دارد اين است كه لعنت خدا، البته لعنت فعل خداست اما تعبير كلام خداست در سوره اعراف آنجا داشت كه ﴿فأذّن مؤذّن بينهم أنْ لعنة الله علي الظالمين ٭ الّذين يصدّون عن سيبل الله﴾[5] ولي در سوره غافر آيه پنجاه و 51 و 52 اين‌چنين است ﴿قالوا فادعوا وما دعاء الكافرين إلاّ في ضلال ٭ إنّا لننصر رسلنا و الذين آمنوا في الحياة الدنيا و يوم يقوم الأشهاد ٭ يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهم اللّعنة و لهم سوء الدّار﴾[6] اينجا ديگر كلام الله است كلام الاشهاد نيست چون قيام اشهاد در آيه 51 بود فرمود ﴿و يوم يقوم الأشهاد﴾[7] بعد فرمود ﴿يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهم اللّعنة و لهم سوء الدار﴾[8] پس به استناد آيه سوره غافر اين لعنت فرستادن از طرف ذات اقدس اله است به استناد سوره اعراف لعنت فرستادن از طرف اشهاد است فرشتگان است فرشتگان هم مثل انسان‌هاي كامل كه معصومند در آن روز بدون اذن خدا سخن نمي‌گويند و كلام آنها هم جز حق نخواهد بود اصولاً در آن صحنه ﴿يوم ... لا يتكلّمون إلاّ من أذن له الرّحمٰن و قال صواباً﴾[9] نه سخن بدون اذن خدا ممكن است نه كلام اشتباهي ممكن است هم كلام بايد مأذون باشد هم متكلم بايد مأذون با شد هم كلام بايد صواب و صحيح باشد خطا نباشد بنابراين اگر برابر سوره اعراف آمده است كه ﴿فأذّن مؤذّن بينهم أنْ لعنة الله علي الظالمين﴾[10] او را به اذن خدا مي‌گويند اينجا يعني در سوره غافر هم كه دارد ﴿يوم يقوم الأشهاد ٭ يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهم اللّعنة و لهم سوء الدّار﴾[11] سخن خدا است سخن خدا گاهي بلا واسطه است گاهي مع الواسطه آنجا هم كه فرشتگان و ﴿فأذّن مؤذّن بينهم أن لعنة الله علي الظالمين﴾[12] كلام دارند اين هم در حقيقت كلام ذات اقدس اله را ابلاغ مي‌كند خوب در چنين فضايي فرمود ظالمين چه كساني‌اند؟ ظالمين كساني‌اند كه صدِّ عن سبيل الله دارند يعني ينصرفون بِانفسهم و يُصرفون غيرهم نه خودشان مي‌آيند در راه حق و نه مي‌گذارند ديگران وارد راه حق شوند مشابه اين تعبير در سوره مباركه انعام آيه 26 گذشت كه ﴿و هم ينهون عنه و ينأونَ عنه و إن يهلكون إلا أنفسهم و ما يشعرون﴾[13] اينها هم نائي هستند هم ناهي، نائي يعني دور اينكه مي‌گويند حج تمتع مال نائي است و حج قران و افراد مال كساني است كه در محدوده حرم زندگي مي‌كنند به همين معناست نائي يعني دور نَئيٰ يعني بَعُدَ فرمود اينها هم خودشان نائي هستند دور از شريعت هستند هم ناهي‌اند ناهي از معروف هستند نمي‌گذارند كسي به طرف شريعت نزديك بشود ﴿وهم ينهون عنه و ينأون عنه﴾[14] هم نائي هستند هم ناهي اينها صدّ عن سبيل الله دارند صدّ با صاد يعني ديگران را منصرف مي‌كنند راه منصرف كردن گاهي به اين است كه انسان جلوي كسي را بگيرد عملاً راه بسته باشد راه ندهد امنيت را به خطر بياندازد و مانند آن گاهي هم از سنخ تهاجم فرهنگي تبليغ سوء و مانند آن است و آن در جمله ﴿و يبغونها عوجاً﴾ مندرج است ﴿الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجاً﴾ راه خدا را كج مي‌كنند صدِّ عن سبيل الله ممكن است در بحثهاي فقهي در بحث حج ملاحظه فرموديد كه مصدود حكمش چيست محصور حكمش چيست گاهي راه را مي‌بندند راه پر خطر است امنيت نيست گذرنامه نمي‌دهند بازپرسي معطل مي‌كنند بازرسي، اين صدِّ عن سبيل الله است و كارهاي فيزيكي نظير ﴿و من أظلم ممّن منع مساجد الله﴾[15] اما ﴿يبغونها عوجاً﴾ اين به آن صبغه فرهنگي‌اش نزديك تر است راه خدا كه راه محسوس مادي نيست يك كسي بيايد اين راه را آب ببندد كج بكند كج راهه درست كند نظير اتوبان يا نظير بزرگراه ديگر يا نظير آزاد راه يا نظير راه‌هاي عادي راه خدا همان دين خداست يعني معارف قرآن و سنت مطالب اعتقادي اخلاقي حقوقي فقهي اينها دين خداست اين را كج مي‌كنند كج مي‌كنند يعني چه؟ اين كه ـ معاذ الله ـ گاهي مي‌گويند قرآن يا دين يا اين احكام افيون است تاريخ مصرفش گذشته است ارتجاعي است كهنه است اين همان ﴿يبغونها عوجاً﴾ است يعني اين را كج نشان مي‌دهند مي‌گويند اين بر فرض كه صحيح باشد تاريخ مصرفش گذشت برفرض اينكه صحيح باشد مال چند قرن قبل است اين‌طور اين مي‌شود ﴿يبغونها عوجاً﴾ و منشأش هم اين است كه اينها ديدِ صحيح ندارند يك، برفرض هم ديدشان صحيح باشد ديدشان محدود است همين دنيا را مي‌بينند دو اين دو بيان را قرآن كريم تشريح كرده فرمود اينها مشكل درك و معرفتي دارند، اولاً نمي‌بينند برفرض هم ببينند شعاع ديدشان محدود است فقط دنيا را مي‌بينند آخرت را نمي‌بينند كسي مي‌تواند بگويد اين احكام تاريخ مصرفش گذشت كه آخرت را ببيند قيامت را ببيند بهشت و جهنم را ببيند آن روزِ پنجاه هزار سال را ببيند بگويد اين به درد آن روز نمي‌خورد به درد الان هم نمي‌خورد لذا مي‌شود افيون اين را چه كسي مي‌تواند بگويد اگر كسي ﴿يبغونها عوجاً﴾ شد مشكلي پيدا كرد گفت اين ارتجاعي است كهنه است افسون است افسانه است افيون است و مانند آن براي آن است كه آينده را اصلاً نمي‌بيند نسبت به محدوده دنيا آن را مي‌نگرد مي‌بيند اين بهره نقد ندارد در حالي كه نه از مطالب عميق دنيا با خبر است از همه جوانب  دنيا مستحضر است، نه آن قسمت مهم اصل را مي‌بيند انسان اگر مثل گياه بود مثل درخت بود كه با مرگ از بين مي‌رفت بايد فكر مي‌كرديم به اينكه از چه راه بهتري اين درخت را ما سر سبز نگه بداريم اما اگر انسان مثل درخت نيست مرغ باغ ملكوت است كه با مردن از قفس دنيا آزاد مي‌شود وارد عالم برزخ مي‌شود و براي هميشه «إنّما تنقلون من دارٍ إلي دار»[16] مي‌ماند بايد يك چيزي باشد كه توشه دنيا و و برزخ و قيامت او باشد اين را جز ذات اقدس اله كسي نمي‌تواند تنظيم بكند فرمود مشكل اينها اين است كه اينها مسئله آخرت را باورنكردند درباره دنيا هم ديد محدود دارند لذا ﴿يبغونها عوجاً﴾ اين ﴿يبغونها عوجاً﴾ غير از ﴿يصدّون عن سبيل الله﴾ است كسي كه كاري بكند كه جلوي ديد ديگري را بگيرد اين ﴿يصدّون عن سبيل الله﴾ است صدّ يعني صَرَف اما اگر يك كسي روي تهاجم فرهنگي روي تبليغات سوء كاري بكند كه اين راه را كج نشان بدهد متصف بكند به اين كه كج راهه است بيراهه است به عقب گرد است اين مي‌شود ﴿يبغونها عوجاً﴾

خوب فرمود سرّش اين است كه ﴿هم بالاٰخرة هم كافرون﴾ آخرت را باور نكردند يا منهاي آخرت دارند حساب مي‌كنند آن‌گاه تهديد كرده فرمود اينها چه كار مي‌خواهند بكنند در جريان آخرت كه از دسترس ما فرار نمي‌كنند در دنيا هم هر جا بروند بالاخره سپاهيان و ستاد ما آماده‌اند اگر ﴿لله جنود السّمٰوات و الأرض﴾[17] اينها كجا مي‌خواهند فرار كنند در بيانات نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) قبلاً هم گذشت كه اصلاً فرار از ذات اقدس اله محال است نه اينكه ممكن باشد ولي آدم شكست مي‌خورد ممكن است يك كسي در برابر يك ابر قدرتي شكستش يقيني باشد ولي مي‌تواند يك لحظه مقاومت كند بگويد من يك لحظه در برابر او مقاومت مي‌كنم ولو او مرا از بين ببرد اين ممكن هست منتها كشته مي‌شود و شكست مي‌خورد لكن مقاومت در برابر ذات اقدس اله محال است نه اينكه فايده ندارد براي اينكه انسان با چه وسيله‌اي مي‌خواهد مقاومت كند با فكرش با انديشه‌اش با قلبش با قالبش با اعضاي بدني و جوارح و جوانحش مي‌خواهد مقاومت كند ديگر و همه اينها سربازان الهي هستند اين بيان نوراني حضرت امير اين بود كه «اعلموا عباد الله أنّ عليكم رصداً من أنفسكم و عيوناً من جوارحكم و حفّاظ صدقٍ يحفظون أعمالكم »[18] و كذا و كذا «و جوارحكم جنوده»[19] يعني اعضا و جوارح شما سربازان خدايند خوب اگر اعضا و جوارح ما سرباز اوست و در اختيار اوست خوب او با زبان ما ما را مي‌گيرد با فكر ما ما را مي‌گيرد با قدم ما ما را مي‌گيرد انسان يك حرفي مي‌زند آبرويش مي‌رود اين همان گرفتن خداست ديگر يك چيزي را امضا مي‌كند مسلوب الحيثيه مي‌شود فرض ندارد كه كسي بخواهد به جنگ خدا برود نه اينكه فرض دارد و شكست مي‌خورد آن جريان ﴿فأذنوا بحربٍ من الله﴾[20] يا ﴿يحاربون الله و رسوله﴾[21] اينها براي تهويل امر است يعني هايل نشان دادن هولناك كردن و مهم نشان دادن گناه است وگرنه فرض ندارد كه يك كسي كه تمام هويتش سرباز خداست و مطيع اوست او در برابر خدا بخواهد بايستد اين فرض ندارد فرمود شما نمي‌توانيد مأموران ما قدرتهاي ما دستورهاي ما را عاجز كنيد شما بشويد معجِز ما بشويم عاجز اين‌چنين نيست غير خدا هم كسي نيست كه ولايت شما را به عهده بگيرد سرپرستي شما را به عهده بگيرد نياز شما را برطرف بكند عذاب شما هم دو برابر است براي اينكه هم خودتان منصرف شديد از دين و هم ديگران را منصرف كرديد هم بيراهه رفتيد و هم دين را افيون معرفي كرديد در جامعه، گفتيد اين تاريخ مصرفش گذشت خوب چهارتا جوان و نوجوان را كه شما فريب داديد گناه آنها به عهده كيست آنها البته خودشان يك گناهي دارند كه بايد در برابر اعمال خودشان كيفر ببينند ولي از سنخ گناه آنها هم در نامه اعمال شما نوشته مي‌شود براي اينكه شما هم گرفتار ضلالت بوديد هم مبتلا به اِضلال از سنخ اعمال آنها هم در نامه اعمال شما نوشته مي‌شود نه از اعمال آنها چون بار كسي را در قيامت ديگري حمل نمي‌كند

سؤال... جواب: نه در دنيا هم او را خدا گرفته ديگر همين با عقيده او، او را گرفته منتها حالا بعد از چند روز فريادش بلند است مثل اينكه الان كسي گرفتار اعتياد شده همين گرفتار اعتياد شده به تدريج دارد سقوط مي‌كند ديگر اين‌چنين نيست كه الان خدا مهلت داده بعد گرفته همين الان راه سقوط او شروع شده ديگر منتها بعد از دو سال يا ده سال فريادش بلند است نه اينكه بعد از دو سال عذاب ببيند كه عذاب از هم اكنون شروع شده بعد به آن جريان معرفتي پرداختند فرمودند مشكل علمي اينها آن است كه اينها گوش نمي‌دهند ﴿ما كانوا يستطيعون السّمع﴾ چون سرسپرده و دل سپرده مظاهر دنيا هستند كه الان نمونه‌هايش ذكر مي‌شود اصلاً طاقت گوش دادن حرفهاي پيغمبر‌‌ها را ندارند فرصتش را ندارند در تفسير المنار اين داستان را رشيد رضا نقل مي‌كند مي‌گويد چند وقت قبل مثلاً يك مرد مؤمني از مؤمنان اين ديار قرآن را و كلام و وحي الهي را به يك متفرنِك همين كه ما مي‌گوييم مستفرنگ همين كه ما مي‌گوييم غربزده متفرنِك يعني كسي كه فريب فرنگ را خورده با اينكه آن سرزمين علما و حكما و دانشمندان بسيار بزرگي هستند اينها به جاي اينكه بروند حرفهاي آنها را ياد بگيرند مي‌روند به سراغ مظاهر فساد گفت ما اين كتاب را يكي از مؤمنان داده بود به او كه او مطالعه كند و ببيند و بررسي كند فكر مي‌كرد كه بعد از يك مدتي او خيلي خوشحال است كه مثلاً اين قرآن را با اين عبارتهاي فصيح و بليغ مثلاً ديده لذت برده بعد از چند روز مدتي، سؤال كرد كه نظرتان درباره اين كتاب چه بود گفت من اصلاً حال و حوصله مطالعه اين چيزها را ندارم اين همان ﴿ما كانوا يستطيعون السّمع﴾ است قرآن كريم از اينها خبر داد فرمود اينها به چيزي عادت كردند كه وحي براي آنها خيلي سنگين است در سوره مباركه شورا آيه سيزده به اين صورت بيان فرمود، فرمود: ﴿كبر علي المشركين ما تدعوهم إليه﴾[22] براي اينها خيلي سخت است سخن از خدا و قيامت كه به ميان آمد ﴿واذا ذكر الله وحده اشمأزّت قلوب الّذين لا يؤمنون﴾[23] اينها مشمئز مي‌شوند اما ﴿اذا ذكر الذين من دونه اذا هم يستبشرون﴾[24] خوب اگر كسي اين‌چنين هست اصلاً حوصله گوش دادن اين حرفها را ندارد لذا نفرمود ما يسمعون او ما يستمعون فرمود ﴿و ما كانوا يستطيعون السّمع﴾ اصلاً قدرت گوش دادن را ندارند حوصله گوش دادن را ندارند و براي آنها مشكل است در بخشهاي ديگر هم آنها اين تعبيرات را دارند يعني آيه 26 سوره مباركه فصلت هم همين را تأييد مي‌كند ﴿و قال الّذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرٰان وآلْغَوْا فيه لعلكم تغلبون﴾[25] كفار به يكديگر مي‌گفتند گوش به اين قرآن ندهيد برويد هوچي گري و بلوا و ضوضا و غوغا كنيد تا غالب بشويد ﴿و قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه﴾[26] لغو و باطل و هوچي گري و غوغا سالاري و ضوضاسالاري بكنيد تا پيروز بشويد اين از دير زمان بود فرمود اينها و ﴿ما كانوا يستطيعون السّمع﴾ پس سمعشان اين چنين است در جريان بصر هم همين مشكل را اينها دارند كه اينها واقعا نمي‌بينند در بخش سوره مباركه اعراف گذشت كه ﴿و تراهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون﴾[27] اينها اهل نظر هستند نه اهل بصر اينها اهل نگاه هستند نه اهل ديدن ما در فارسي بين نگاه و ديدن فرق مي‌گذاريم آن كسي كه چشمش ضعيف است هنگام استهلال مي‌گويد نظرت الي القمر و لم اره من نگاه كردم ولي ماه را نديدم اين مال ضعيف‌الباصره هست كه نظر هست ولي بصر نيست آن كه اهل بصر است مي‌بيند آنكه اهل نظر است مي‌نگرد تا شايد ببيند در سوره مباركه اعراف گذشت كه ﴿و ترٰاهم ينظرون إليك و هم لا يبصرون﴾[28] اينها اهل نظرند نه اهل بصر اينها فقط نگاه مي‌كنند نه اينكه ببينند لذا فرمود ﴿ما كانوا يستطيعون السّمع و ما كانوا يبصرون﴾ اينها گوش هم نمي‌دهند و اهل بصر هم نيستند كه ببينند گرچه نگاه مي‌كنند.

تفاوت سمع و بصر يك بحثهايي يكي از بزرگان دارند كه سمع نافع تر است يا بصر؟ انسان با سامعه بهتر موفق مي‌شود يا با باصره؟ ادله‌اي طرفين اقامه كردند كه ممكن است انسان نابينا باشد ولي در اثر داشتن سامعه عالم و دانشمند بشود ولي ممكن نيست كسي سامعه نداشته باشد ولي در اثر باصره عالم و دانشمند بشود سمع به تجرد نزديك تر است سمع به تعقل نزديكتر است  ادله فراواني آورده‌اند بر تقويت سمع نسبت به بصر اما آنچه كه در اين بخش مطرح است آن است كه بصر عمومي است انسان همه چيز را نگاه مي‌كند بخواهد گوش بدهد بايد يك چيز معيني را گوش بدهد كتاب معيني را گوش بدهد يك سخنراني و موعظه و درس معيني را گوش بدهد بنابراين گوش دادن استطاعت مي‌طلبد تأمل مي‌طلبد تدبر مي‌طلبد حوصله مي‌طلبد و تصميم و عزم مي‌طلبد و مانند آن، بصر، خوب انسان همه چيز را مي‌بيند لكن در حقيقت آني كه باصره انجام مي‌دهد نظر است نه بصر اينها همه چيز را نگاه مي‌كنند اما چيزي را نمي‌بينند براي اينكه فرمود ﴿و في الأرض آيات للموقنين ٭ و في أنفسكم أفلا تبصرون﴾[29] اينها تنظرون هست اما تبصرون نيست آنجا كه دعوت به نظر مي‌كند دعوت به مقدمه است ﴿أفلا ينظرون إلي الإبل كيف خلقت ٭ و إلي السماء كيف رفعت﴾[30] آن دعوت به نظريه است نه نگاه وگرنه همين عرب جاهلي مرتب به شترهايش نگاه مي‌كرد ديگر اين ﴿أفلا ينظرون إلي الإبل﴾[31] كيف خُلِقَتَش هست يعني ابل مخلوق است كيفيت مخلوق بودن را بررسي كن به خالق پي ببر اما كيفيت خار خوردن او و بار بردن او را خوب هر روز عرب مي‌ديد ديگر اين نظريه‌پردازي است وگرنه صِرف نظر مشكل را حل نمي‌كند اينجا فرمود ﴿ما كانوا يستطيعون السّمع و ما كانوا يبصرون﴾ خوب مجاري ادراك اينها كه بسته است قهراً چيزي هم وارد قلبشان نمي‌شود ﴿اولئك الذين خسروا أنفسهم و ضلّ عنهم ما كانوا يفترون﴾ هم سرمايه را باخته‌اند و هم راهي براي بازگشت نيست.

مطلب بعدي آن است كه در قبال اين گونه از افراد كه از ﴿من اظلم﴾ شروع شد مردان الهي هستند كه آيات حق را خوب، اهل سمع و بصر هستند درك مي‌كنند مي‌پذيرند و برابر آن عمل مي‌كنند وقتي آنها را ذكر كرد به سنجش اين دو گروه مي‌پردازد فرمود اين گروهي كه ﴿ضلّ عنهم ما كانوا يفترون ٭ لاجرم﴾ يعني حتماً كه الان صبغه قسمي هم دارد لذا در جواب او به صورت حرف لام و امثال ذلك در مي‌آيد كه جواب قسم باشد ﴿لاجرم﴾ يعني تحقيقاً و حتماً اين ﴿لا جرم﴾ در قرآن كريم نظير ﴿لا ريب فيه﴾[32] همان كاربرد بالضروره را دارد كه در منطق مطرح است در منطق مي‌گويند الف با است بالضروره يعني حتماً اين‌چنين است كه يك جهت منطقي است اين تعبير﴿ الم ٭ ذلك الكتاب لا ريب فيه هديً للمتقين﴾[33] اين هدايت متقين است اين كتاب از ناحيه خداست ﴿لا ريب فيه﴾[34] يعني بالضروره ﴿ربّنا إنّك جامع الناس ليوم لا ريب فيه﴾[35] شما مردم را براي قيامت جمع مي‌كنيد كه ﴿لا ريب فيه﴾[36] اين ﴿لا ريب فيه﴾[37] كار آن بالضروره را مي‌كند يعني حتماً البته قطعاً ﴿لاجرم﴾ هم كم و بيش كار آن بالضروره را مي‌كند كار آن حتماً و قطعاً را مي‌كند ﴿لاجرم أنّهم في الاٰخرة هم الأخسرون﴾ در قبال اين كافران و منافقان و سيه‌دلان مردان الهي‌اند ﴿إنّ الذين آمنوا﴾ يك ﴿و عملوا الصالحات﴾ كه حسن فاعلي را با فعلي هماهنگ كردند هم معتقدند هم برابر اعتقاد عمل مي‌كنند و آنها اگر مستكبر و متمردند اينها مخبت هستند اينها مسلِّم هستند اهل تسليمند ﴿و أخبتوا إلي ربّهم﴾ معناي اخبات همان تسليم و خضوع است مي‌گويند آن مرغي كه هيچ پر نمي‌كشد اگر بر سر كسي يك چيزي باشد هيچ پرنكشد و مستوي باشد و هيچ تكان نخورد مي‌گويند حالت اخبات اين آقاياني كه منازل سير و سلوك را ذكر كردند يكي از آن منازلشان منازل اخبات است مناجات مخبتين هم كم و بيش در بعضي از تعبيرات هست يعني آنها كه مسلِّم هستند و منقادند و مطيع هستند اصل تعبيرش را هم مي‌گويند اخبَتَ يعني مال الي الارض المطمئن در قبال انجد اسهل اَتْهَمَ انجد يعني به طرف نجد و برجستگي ميل كرد اسهل يعني به طرف زمين سهل مايل شد اتهم يعني به طرف تهامه ميل كرده اين اتهم اسهل انجد رديفي هم دارد بنام اخبط، اخبط يعني ميل به ارض مستوي دارد در مفردات راغب اين ﴿و إنّ منها لما يهبط من خشية الله﴾[38] را هبوط مخبتانه دارد معنا مي‌كند مي‌گويد برخي از سنگها به طرف زمين از خشيهٴ خدا هبوط مي‌كنند كه آنجا بيارمند اين تسليم محض شدن و خضوع صرف داشتن را مي‌گويند اخبات اينها كه ﴿أخبتوا إلي ربّهم﴾ در قبال آن منكران و مستكبران ﴿اولئك أصحاب الجنة هم فيها خالدون﴾ خوب پس گروه مستكبر و كافر و مانند آن‌ها ﴿لاجرم أنهم في الاٰخرة هم الأخسرون﴾ هستند چون سرمايه‌‌ها را باختند در قبالش مردان الهي مؤمن هستند كه ﴿أصحاب الجنة﴾اند ﴿هم فيها خالدون﴾ بعد فرمود ﴿مثل الفريقين﴾ بررسي مسائل قرآني براي عموم مردم است چون ﴿هديً للناس﴾[39] است ﴿شهر رمضان الّذي أنزل فيه القرآن هديً للنّاس﴾[40] است در قرآن مطلبي نيست كه توده مردم از آن استفاده نكنند حتي ساده ترين فرد بشر از آن بهره‌مند نباشد اين‌چنين نيست هيچ مطلبي در قرآن نيست كه حتي ساده‌ترين فرد نتواند آن را درك بكند اين يك بحث است بحث ديگر اينكه در قرآن كريم آيات فراواني است كه اوحديِ از علما بايد بفهمند اين دو مطلب جمع بين اين دو مطلب اين است كه آن مطالب عميق قرآني كه صاحب نظران بلكه صاحب بصران و اوحديِ از بشر مي‌فهمند و غير آنها نمي‌فهمند همان را ذات اقدس اله در سايه تشبيه در سايه تمثيل در سايه قصه و داستان براي فهم توده مردم تنزل مي‌دهد خوب نمونه هاي فراواني در بحثهاي عقلي هست حكمت كلام هست كه بسياري از بزرگان اهل حكمت و كلام در معنا كردن اين تامل دارند همان آيه سوره مباركه انبيا كه برهان تمانع را ذكر مي‌كند ﴿لو كان فيهما آلهة إلاّ الله لفسدتا﴾[41] تلازم مقدم و تالي به چه نحوه است بطلان تالي كه در سوره مُلك است به چه نحوه است اين اگر كسي آشنا به اين مسائل باشد مي‌بيند اين چقدر پيچيده است بعد از جريان حكمت و كلام نوبت به فقه و اصول و اينها مي‌رسد خوب شما ببينيد مسئله برائت نقلي برائت عقلي اقلّ و اكثر ارتباطي اقلّ و اكثر استقلالي احكام وضعي احكام تكليفي اينها را ما بخواهيم از اصل برائت استفاده كنيم كه سند اصل برائت ﴿ما كنّا معذّبين حتّي نبعث رسولاً﴾[42] است اين يك بحث عميق اصولي است كه فضلاي حوزه را مي‌طلبد اين را كه توده مردم نمي‌فهمند كه شما اگر بخواهيد ﴿ما كنّا معذّبين حتّي نبعث رسولاً﴾[43] را معنا كنيد بايد چند صفحه كفايه و رسائل را براي مردم بگوييد آنها مي‌فهمند؟ اين آيه مال آنهاست آن اشكالات عميق ما يمكن الذب و ما لايمكن الذب كه مرحوم شيخ در رسائل دارد درباره آيه نبا ﴿إن جائكم فاسقٌ بِنَبَإٍ فتبيّنوا﴾[44] خوب خود ايشان مي‌گويد اين اشكالات لايمكن الذب است بالاخره دركش آسان نيست خوب اين را توده مردم مي‌فهمند؟ از اين معارف برتر و عميق تر در مسائل اسماء خداست مسئله توحيد است مسئله معاد است كيفيت حشر است كه اينها بالاخره بعداز سي چهل سال درس خواندن انسان بايد بفهمد اما همه آنها را ذات اقدس اله در سايه قصه در سايه مثل در سايه تشبيه، تشبيه معقول به محسوس طرزي تنزل مي‌دهد كه توده مردم مي‌فهمند از همين قبيل است آيه محل بحث ما، فرمود ﴿مثل الفريقين كالأعمي و الأصّم﴾ شما در منطق عنايت كرديد كه راه فهميدن و فهماندن پنج چيز است چهار چيزش علمي است در حوزه‌‌ها و دانشگاه‌ها رواج دارد يك قسمش در حوزه خطابه و فرهنگ و هنر و فهماندن جوانها و نوجوانها رواج دارد آن پنج قسم عبارت از حدين است و رسمين است و تمثيل حد تام حد ناقص رسم تام رسم ناقص اينها چهار قسم معرف و قول شارحي است كه در منطق كار برد دارد اما اين پنجمي كه تمثيل است در خطابه كاربرد دارد در مسائل اجتماعي كاربرد دارد در مسائل اخلاقي كار برد دارد و قرآن از اين مثل فراوان استفاده مي‌كند و مي‌خواهد به همه بفهماند بنابراين بايد بين اين دو مطلب فرق گذاشت آنچه كه مرحوم كليني (رضوان الله تعالي عليه) نقل كرده مرحوم صدوق نقل كرده كه از معصوم (سلام الله عليه) كه ذات اقدس اله مي‌دانست كه در آخر الزمان اقوام متعمّقي مي‌آيند لذا سوره مباركه ﴿قل هو الله احد﴾[45] و اوائل سوره مباركه حديد تا ﴿و هو عليم بذات الصدور﴾[46] را نازل كرده است معناي صمديت چيست معناي واحديت چيست معناي احديت چيست معناي ﴿هو الاوّل و الاٰخر و الظاهر و الباطن﴾[47] چيست؟ اينها مطالبي نيست كه با لاخره انسان بتواند با فضلاي عادي در ميان بگذارد چه رسد به توده مردم اما همين مطالب را در ضمن قصه در ضمن مَثَل در ضمن داستان تشبيه و تنظير و امثال ذلك براي توده مردم تنزل مي‌دهد تا دست آنها به دامنه اين مطلب برسد آنها هم بفهمند به مردم مي‌گويد كه همان‌طوري كه در ظاهر شما يك چشمي هست در باطن شما هم چشمي هست كه در عالم رؤيا مي‌بينيد در ظاهر شما يك گوشي هست در باطن شما هم يك گوشي هست در عالم رويا مشاهده مي‌كنيد اينهايي كه خدا و قيامت و دين و امثال ذلك را خوب درك نمي‌كنند واقعاً كور هستند واقعاً كرند براي اينكه حرفهاي ما كه مادي و حسي و تجربي نيست كه اينها با چشم ظاهري ببينند آيا كور با بينا يكسان‌اند؟ آيا كر با شنوا يكسانند؟ بعد هم فرمود در درون شما در دل شما يك چشمي هست كه برخي‌‌ها آن چشمشان كور است بعضي چشمشان باز است مثل اينكه در سوره حج فرمود ﴿فإنّها لا تعمي الأبصار و لكن تعمي القلوب الّتي في الصدور﴾[48] آن چشمي كه در دل است آن كور است اين را همه مي‌فهمند بالاخره خوابهاي خوب را خوب همه دارند ديگر يا شنيدند خوب انسان كه خواب خوب مي‌بيند خواب صدق مي‌بيند خواب واقعي مي‌بيند با واقعيت  عالم ارتباط پيدا مي‌كند مي‌بيند با كدام چشم مي‌بيند با آن چشم دل مي‌بيند ديگر يك حرفهايي را مي‌شنود واقعاً مي‌شنود و واقعيت‌‌ها را مي‌شنود حرفهاي صحيح را مي‌شنود با چه گوشي مي‌شنود با گوش دل مي‌شنود همان اگر تقويت بشود بيدار بشود انسان در بيداري خيلي چيزها را مي‌فهمد فرمود آني كه شما نمونه‌هايش را مي‌بينيد در خواب در بيداري هست منتها در بيداري مفهوم را مي‌فهمند در خواب مصداق را مي‌بينند اينها كه كور هستند نه در خواب مصداق را مي‌بينند نه در بيداري مفهوم را مي‌فهمند يك چشمي در درون هست يك چشمي در بيرون يك گوشي در درون هست يك گوشي در بيرون اينها با هم يكسان نيستند نشانه‌اش اين است كه اينها به اين فكر هستند كه چه چيزي بفهمند به چه چيزي گوش بدهند آنها به اين فكر هستند كه خانه چه كسي بهتر است فرش چه كسي بهتر است اتومبيل چه كسي بهتر است مجلس چه كسي بهتر است جشن عروسي چه كسي بهتر است همين، فرمود آنها نگاه كنيد حرفشان چيست؟

سؤال... جواب: خوب البته آن ديگر از آنِ ائمه (عليهم السلام) است و شاگردان مخصوص آنها با آن همين مقداري كه براهين اقامه مي‌شود و انسان مي‌تواند با آن براهين روبرو بشود اينها قابل دركِ علما هست اما ما فوق آن البته مخصوص اولياي الهي است در سوره مباركه مريم ملاحظه بفرماييد آيه 73 به بعد فرمود ﴿و إذا تتلي عليهم آياتنا بيّنات قال الذين كفروا للّذين آمنوا أيّ الفريقين خير مقاماً و أحسن نديّاً﴾[49] فرمود ما داريم آيات الهي را مي‌خوانيم احكام الهي را مي‌گوييم از مبدأ و معاد سخن مي‌گوييم اين مي‌گويد ببينيم فرش چه كسي بهتر است خانه چه كسي بهتر است باغ چه كسي بهتر است نديِّ چه كسي بهتر است نادي ندي منتديٰ يعني انجمن مجلس محفل آنها بحثشان اين است كه جشن ما بهتر است يا جشن آنها؟ خانه ما بهتر است يا خانه آنها؟ ما مي‌گوييم خدا و قيامت و پيغمبر، خودت را درياب اين مي‌گويد فرش من بهتر است يا فرش او خوب با او چه بگوييد شما؟ نادي يعني انجمن و محفل ﴿في ناديكم المنكر﴾[50] اين است منتديٰ اين است ندي اين است مي‌گويد ما اين‌گونه حرف مي‌زنيم آنها مي‌گويند كه اتومبيل ما بهتر است يا آنها ما مي‌گوييم اين حرف بهتر است يا آن حرف اينها مي‌گويند اين فرش بهتر است يا آن فرش خوب به او چه بگوييد شما؟ اينها را مي‌شود نشيند ديگر، حرف شما را نشنيد براي اينكه شما يك چيزي گفتيد او چيز ديگر جواب داد ﴿و إذا تتلي عليهم آياتنا بيّنات قال الذين كفروا للّذين آمنوا أيّ الفريقين خير مقاماً﴾[51] ما پست و جاه و مقاممان بيشتر است يا شما ما مجلسمان بهتر است يا شما ما ميوه هاي منزلمان بهتر است يا شما خوب آن سؤال با اين جواب هماهنگ نيست تمام تلاش و كوشش اين است كه ﴿هم أحسن اثاثا و رِءْياً﴾[52] كه در آيه ديگر است اثاث باث مثلثه يعني سه نقطه يعني لوازم البيت اينها مي‌گويند خانه ما و فرش ما بهتر است يا خانه و فرش شما خوب شما با اين چه بگوييد؟ ما چشم‌گير تريم يا شما رؤيت مرئيٰ، مرئي بودن ما بهتر است يا شما؟ ﴿أحسن أثاثاً و رِءْياً﴾[53] آيا رئي ما چشم گيري ما بيشتر است يا چشم‌گيري شما؟ همين، خوب اين كور است ديگر و اين كر است براي اينكه حرف شما را نشنيد شما مي‌گوييد خودت را درياب اين لاشه پس فردا اينجا مي‌ماند به تعبير حضرت امير «فصار جيفةً بين أهله ... فأسلموه فيه إلي عمله»[54] همه بستگان بيني‌‌ها را مي‌گيرند مي‌گويد به سرعت دفنش كنيد براي اينكه بو گرفته اينجا را خوب اين است ديگر اگر «فصار جيفة بين أهله فاسلموه فيها الي عمله» خوب چرا به دنبال لاشخوري حركت مي‌كنيد خودت را درياب تا شما اين آيات را مي‌خواني مي‌گويند ﴿اي الفريقين خيرٌ مقاماً وأحسن نديّاً﴾[55] يا ﴿أحسن أثاثاً و رءياً﴾[56] خوب اين نه گوش دارد اينها را كه وقتي به توده مردم مي‌گويند همه مي‌فهمند البته براي همه نافع است حتي براي علما و حكما و متكلمان هم نافع است يك چيزي است دلپذير و تنها براي آنها نيست تمثيلش طوري است كه با آن تحقيق همراه است ﴿مثل الفريقين كالأعمي و الأصمّ و البصير و السميع﴾ اين لف و نشرش مرتب است اعمي در قبال بصير اصم در قبال سميع ﴿هل يستويان مثلا أفلا تذكّرون﴾ فرمود اين يك مطلبي نيست كه حالا شما ندانيد اين مطلب را مي‌دانيد اگر بررسي كنيد به يادتان مي‌آيد در جريان اخبات سوره مباركه حج به اين‌صورت بيان شده است قبلش جريان كفار را ذكر فرمود ﴿و القاسية قلوبهم﴾[57] را ذكر كرد بعد هم جريان كفار را وسط جريان مخبتين را آيه 53 به بعد سوره حج اين است ﴿ليجعل ما يلقي الشّيطان فتنةً للّذين في قلوبهم مرضٌ و القاسية قلوبهم و إنّ الظالمين لفي شقاقٍ بعيدٍ﴾[58] اما ﴿و ليعلم الذين أوتوا العلم أنّه الحقّ من ربّك فيومنوا به فتخبت له قلوبهم﴾[59] يعني تُسَلّموا دلها مي‌آرمد بعد هم آيه بعد آيه 55 ﴿ولا يزال الذين كفروا في مريةٍ منه حتّي تأتيهم السّاعة بغتةً﴾ [60].

مطلب ديگر اين است كه همان‌طوري كه انسان وقتي به مرحله بالاي عقلي رسيد همه اعضا و جوارح چشم هم مي‌بيند گوش هم مي‌بيند دست هم مي‌بيند سراپا نور مي‌شود دست او هم مي‌شنود چشم او هم مي‌شنود گوش هم مي‌شنود سراپا نور مي‌شود كلٌ في كلٍ است اگر خداي ناكرده اهل درجات نبود به دركات افتاد همه را يك‌جا از دست مي‌دهد اينهايي كه قرآن يك قدري مدارا مي‌كند مال كساني است كه ممكن است يك مقدار حرف بفهمند يك مقداري كُند شوند يك مقداري توقف بكنند تأمل كنند از عاقبت خوب برخوردار شوند و مانند آن لذا مي‌فرمايد اينها گوش دارند نمي‌شنوند و اينها كه گوش دارند و نمي‌شنوند با افراد سميع فرق مي‌كنند با اين تعبيرات نرم و رقيق سخن مي‌گويد اما آنهايي كه ﴿إنّ المنافقين في الدّرك الأسفل من النار﴾[61] آنهايي كه ﴿سواءٌ عليهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون﴾[62] آنها به جايي رسيدند كه همه يك‌جا را خدا بدون واو عطف ذكر مي‌كند مي‌فرمايد ﴿صمٌّ بكمٌ عميٌ فهم لا يعقلون﴾[63] اين ديگر نمي‌فرمايد كه اينها اصم هستند و ابكم هستند و اعمي هستند اين‌طور نيست بدون واو عطف يك‌جا همه را ذكر مي‌كند اين براي اين است كه اينجا همه سرمايه‌‌ها را اينجا از دست دادند ﴿صمٌ بكمٌ عميٌ﴾ ديگر ﴿فهم لايرجعون﴾[64] اگر كسي خداي ناكرده در بين راه خودش را باز نيافت كل سرمايه را از دست مي‌دهد لذا اگر پيغمبر خاتم (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) هم با اينكه ﴿رحمة للعالين﴾[65] است با اينكه موعظه او ﴿شفاءٌ لما في الصدور﴾[66] است بخواهد در اينها اثر بگذارد اينها اثر پذير نيستند فرمود ﴿سواء عليهم اانذرتهم ام لم تنذر هم لا يومنون﴾ چه بگويي چه نگويي انذار كني انذار نكني حرف تو در اينها اثر ندارد براي اينكه اينها مبادي ادراكي شان را از دست دادند بنابراين مَثَل يك نقش سازنده‌اي دارد در فهميدن و فهماندن و اين دو گروه مساوي هم نيستند اما آن گروه كه ﴿لهم قلوبٌ لا يفقهون بها لهم أعين لا يبصرون بها و لهم آذانٌ لا يسمعون بها﴾[67] اينها همه را چون يك‌جا باختند فرمود ﴿صمٌّ بكمٌ عميٌ فهم لا يعقلون﴾[68] اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيّئات اعمالنا.

 

و الحمد لله رب العالمين

 

[1]  ـ سوره اعراف، آيه 7.

[2]  ـ سوره يونس، آيه 61.

[3]  ـ سوره اعراف، آيه 7.

[4]  ـ سوره صافات، آيات 127 ـ 128.

[5]  ـ سوه اعراف، آيات 44 ـ 45.

[6]  ـ سوره غافر، آيات 50 ـ 52.

[7]  ـ سوره غافر، آيه 51.

[8]  ـ سوره غافر، آيه 52.

[9]  ـ سوره نبأ، آيه 38.

[10]  ـ سوره اعراف، آيه 44.

[11]  ـ سوره غافر، آيات 51 ـ 52.

[12]  ـ سوره اعراف، آيه 44.

[13]  ـ سوره انعام، آيه 26.

[14]  ـ سوره انعام، آيه 26.

[15]  ـ سوره بقره، آيه 114.

[16]  ـ بحارالانوار، ج 58، ص 78.

[17]  ـ سوره فتح، آيه 4.

[18]  ـ نهج البلاغه، خطبه 157.

[19]  ـ نهج البلاغه، خطبه 199.

[20]  ـ سوره بقره، آيه 279.

[21]  ـ سوره مائده، آيه 33.

[22]  ـ سوره شوري، آيه 13.

[23]  ـ سوره زمر، آيه 45.

[24]  ـ سوره زمر، آيه 45.

[25]  ـ سوره فصّلت، آيه 26.

[26]  ـ سوره فصلت، آيه 26.

[27]  ـ سوره اعراف، آيه 198.

[28]  ـ سوره اعراف، آيه 198.

[29]  ـ سوره ذاريات، آيات 20 ـ 21.

[30]  ـ سوره غاشيه، آيات 17 ـ 18.

[31]  ـ سوره غاشيه، آيه 17.

[32]  ـ سوره بقره، آيه 2.

[33]  ـ سوره بقره، آيه 2.

[34]  ـ سوره بقره، آيه 2.

[35]  ـ سوره آل عمران، آيه 9.

[36]  ـ سوره بقره، آيه 2.

[37]  ـ سوره بقره، آيه 2.

[38]  ـ سوره بقره، آيه 74.

[39]  ـ سوره بقره، آيه 2.

[40]  ـ سوره بقره، آيه 185.

[41]  ـ سوره انبياء، آيه 22.

[42]  ـ سوره إسراء، آيه 15.

[43]  ـ سوره اسراء، آيه 15.

[44]  ـ سوره حجرات، آيه 6.

[45]  ـ سوره اخلاص، آيه 1.

[46]  ـ سوره حديد، آيه 6.

[47]  ـ سوره حديد، آيه 3.

[48]  ـ سوره حج، آيه 46.

[49]  ـ سوره مريم، آيه 73.

[50]  ـ سوره عنكبوت، آيه 29.

[51]  ـ سوره مريم، آيه 74.

[52]  ـ سوره مريم، ايه 74.

[53]  ـ سوره مريم، آيه 74.

[54]  ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 109.

[55]  ـ سوره مريم، آيه 73.

[56]  ـ سوره مريم، آيه 74.

[57]  ـ سوره حج، آيه 53.

[58]  ـ سوره حج، آيه ؟.

[59]  ـ سوره حج، آيه 54.

[60]  ـ سوره حج، آيه 55.

[61]  ـ سوره نساء، آيه 145.

[62]  ـ سوره بقره، آيه 6.

[63]  ـ سوره بقره، ايه 171.

[64]  ـ سوره بقره، آيه 18.

[65]  ـ سوره انبياء، آيه 107.

[66]  ـ سوره يونس، آيه 57.

[67]  ـ سوره اعراف، آيه 179.

[68]  ـ سوره بقره، آيه 171.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق