اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أَفَمَن كَانَ عَلَي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَي إِمَاماً وَرَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّكَ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ (۱۷)﴾
گر چه در اين كريمه احتمالات زيادي ارائه شده لكن برخي از اين احتمالات أظهر و أقوي است و با شواهد قرآني هماهنگتر است برخي دو احتمال از اين احتمالات را پذيرفتهاند و ذكر كردهاند مثل صاحب المنار ميگفتند اين آيه به دو بخش قابل تقسيم است لكن اگر درباره يكي از دو وجه كه منظور من در ﴿أفمن كان علي بيّنة من ربّه﴾ شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد و منظور از ﴿شاهد﴾ حضرت امير (سلام الله عليه) باشد اينها به عنوان جري و تطبيق است نه تفسير يعني تصرف در مفهوم نيست منظور اين نيست كه ﴿من﴾ استعمال شده در پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا ﴿شاهد﴾ استعمال شده در حضرت امير (سلام الله عليه) بلكه ﴿شاهد﴾ همان معناي جامع خود را دارد من همان معناي جامع خود را دارد لذا ﴿اولئك﴾ را به صورت جمع آوردند لكن مصداق كامل ﴿من كان علي بيّنة﴾ پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و مصداق كامل شاهد وجود مبارك حضرت امير است.
مطلب بعدي آن است كه سيّدنا الاستاد در الميزان فرمودند اگر ما تك تك اين كلمات محتملاتش را جمع بندي كنيم در يكديگر ضرب كنيم به هزارها احتمال ميرسد كه بعضي از آن احتمالات ضعيف است بعضيها قوي بعضي از آن وجوه مقبول است بعضيها غير مقبول منظور از ﴿من﴾ چيست منظور از ﴿بينه﴾ چيست منظور از ﴿يتلو﴾ تلاوت است يا تلو منظور از ﴿شاهد﴾ كيست گفتند جبرئيل است خود پيغمبر است حضرت امير است درباره تك تك اينها وجوه فراواني گفته شده هر كدام از وجوهي كه درباره ﴿من﴾ گفته شده درباره ﴿بينه﴾ گفته شده درباره تلاوت يا تلو گفته شده در باره ﴿شاهد﴾ گفته شده درباره مرجع ضمير ﴿منه﴾ كه ﴿منه﴾ به آن من برميگردد يا به رب برميگردد به هزارها احتمال ميرسد لكن آنچه كه مهم است دو نكته است يكي اينكه در ذهن بعضي از آقايان هم هست كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) سن كافي نداشتند در آن وقتي كه اين سوره نازل ميشد زيرا اين سوره در مكه نازل شده است نه در مدينه و كساني كه به خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) ايمان نياوردند چگونه به شهادت حضرت امير اكتفا ميكنند پس جريان حضرت امير از جهت اينكه سنش كم بود و شناخته شده نبود مدّعي سمتي هم نبود نه پيغمبر بود و نه امام بنابراين شهادت او چه نقشي ميتواند داشته باشد يكي درباره اين است يكي هم درباره معناي بينه است گرچه دليل بينه است دليل نقلي بينه است و بينه بر معجزه اطلاق ميشود بينه بر كتاب آسماني اطلاق ميشود كه آن هم معجزه است لكن منظور از اين بينه همان بصيرت دروني و روشن بيني قلب است بينه بمعناي خود قرآن كريم در سوره مباركه انعام بحثش قبلا گذشت آيه مباركه 57 به اين صورت بود آيه 57 سوره انعام ﴿قل اني علي بيّنةٍ من ربّي و كذّبتم﴾[1] به من بينه الهي دارم و شما اين را تكذيب كرديد و منظور از اين بينه كه تكذيب كرديد قرآن است و ضمير مذكر است بلحاظ اينكه منظور از بينه قرآن است گاهي مراد از بينه معجزه است نظير آنچه كه در آيه 105 سوره مباركه اعراف آمده وجود مبارك حضرت موسي فرمود ﴿حقيقٌ عليٰ أن لا أقول علي الله إلاّ الحق قد جئتكم ببيّنة من ربّكم﴾[2] اين آيه 105 سوره مباركه اعراف بيّنه را بمعناي معجزه بر معجزه تطبيق كرده است كه اينها همه از سنخ تطبيق است نه تفسير، تفسير آنجا است كه مفهوم را بيان كند آنجا كه مصداق را شرح ميدهد يا كاملترين مصداق را بيان ميكند از سنخ جري است جري همين است كه در اصطلاح الميزان زياد به كار ميرود و از آن حديث وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) استفاده شد كه حضرت فرمود «القرآن آية ... منه ما لم يكن يجري كما تجري الشّمس و المقمر»[3] همان طوري كه آفتاب در طول سالها ميتابد و همه جا را روشن ميكند و اختصاصي به يك سرزمين معين و زمان و خاص ندارد تا يوم القيامه هست مثلاً قرآن هم «يجري كما تجري الشمس و القمر»[4] اين «يجري» يعني ينطبق اين كه ايشان در الميزان دارد من باب الجري است يعني از باب تطبيق آن مفهوم كلي بر مصداق است نه تفسير مفهومي بنابراين اگر در روايات آمده من منظور پيغمبر است جري است يعني تطبيق مفهوم جامع من است بر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه اينكه جري و تطبيق مفهوم جامع شاهد است بر وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه)
سؤال... جواب: نه بيان مصداق كامل است و آن حصار در جريان آنجا قرائن خاص خودش را دارد نظير آيه مباهله نظير ﴿إنّما وليّكم الله﴾[5] نظير ﴿لا يمسّه إلاّ المطهّرون﴾[6] آيه تطهير ﴿إنّما يريد الله﴾[7] اينها مواردست كه قرائن خاصه بر انحصار است اما در موارد ديگري كه قرينه نباشد.
سؤال... جواب: نه قرينه بر حصر نه آن هم يكي از شواهد است ديگر خوب
پس ﴿بينه﴾ گاهي بر قرآن تطبيق ميشود گاهي بر معجزه تطبيق ميشود گاهي هم بر آن بصيرت دروني تطبيق ميشود كه آن را در كلمات حضرت امير(سلام الله عليه) ميخوانيم كه حضرت فرمود «إنّي علي بيّنة من ربّي»[8] گاهي به بعضي از عمّالش اعتراض ميكند ميفرمايد اين گزارشي كه من دادم كه بيراهه رفتي «كإنّك لم تكن علي بيّنة من ربّك»[9] گويا بينه الهي در دلت روشن نيست بي بينه داري كار ميكني من ﴿علي بينة من ربه﴾ هستم اين تعبيرات مال آن بصيرت ديني و آن نور دروني است همه اينها مصاديق براي بينه است نه مفهوم بينه در اينها استعمال شده باشد پس من معناي خودش را دارد مصداق كاملش وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است شاهد هم همينطور است درباره ﴿من قبله كتاب موسي امام و رحمة﴾ يعني جريان حقانيّت دين اسلام و قرآن كريم و وحي و نبوت وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) در كتاب آسماني قبلي مثل تورات خوب تشبيه شده است اينكه فرمود ﴿من قبله كتاب موسيٰ إماماً و رحمة﴾ در سوره مباركه اعراف آيه 157 به اين صورت است كه ﴿الذين يتّبعون الرّسول النّبي الأمّيّ الذي يجدونه مكتوباً عندهم في التّوراة و الإنجيل﴾[10] خوب خصوصيات پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فضايل اخلاقي و كرامات آن حضرت برنامهها و سيره هاي آن حضرت در تورات و انجيل مشخص شده است آيه 157 سوره مباركه اعراف اين بود ﴿ الذين يتّبعون الرّسول النّبي الأمّيّ الذي يجدونه مكتوباً عندهم في التوراة و الإنجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر﴾[11] در قبال اينها احزاب متعدداند هر حزبي روي مبناي خاص خودش روي آن مكتب خودش به سر ميميبرد و به آن خوشحال است لكن جامع همه احزاب اين است كه ﴿و من يكفر به من الأحزاب فالنّار موعده﴾ حزب يعني گروه دسته يك راه خاصي را دارد طي ميكند احزاب در عالم زيادند مكتبها در عالم زيادند در آيه 53 سوره مباركه مؤمنون.
سؤال... جواب: بالأخره ﴿بينة﴾ آن بصيرت الهي است كه در درون شخص است بر اساس ﴿وما بكم من نعمةٍ فمن الله﴾[12] اين بصيرت الهي را ذات اقدس اله ميدهد ديگر خود شخص كه فاعل اين نعمت نيست منتها خداي سبحان به خيليها آن كمالات را عطا ميكند به همه آن نوع فطرت را ميدهد اگر اينها به اين دادههاي الهي بها دادند و عمل كردند اين ميماند و افزوده ميشود كه «من عمل بما علم كفي ما لم يعلم»[13] اما اگرنه به اينها عمل نكرد و بي اعتنايي كرد كم كم از آنها گرفته ميشود اين بيان نوراني از حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است بعد هم در كلما بعدي ائمه (عليهم السلام) مخصوصاً وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) آمده است كه «أحسنوا جوار النعم ... قلّ ما أدبر شيء فأقبل»[14] فرمود شما كه اكنون در همسايگي نعمتيد قدر اين همسايه را بدانيد وگرنه اين همسايه اگر پرواز كند به زودي برنميگردد اين تعبير هماي سعادت هماي سعادت از همين تعبيرات روايي است فرمود اين سلامت هست امنيت هست اعتقاد خوب هست طهارت درون هست اينها بر اساس ﴿ما بكم من نعمةٍ فمن الله﴾[15] نعم الهي است قدر اين نعمت را بدانيد خداي ناكرده اگر اين نعمت رفت به اين آساني برنميگردد «قلّ ما أدبر شيء فأقبل»[16] خيلي كم اتفاق ميافتد كه اين مرغي كه پر كشيده دوباره بيايد سلامتي اين طور است امنيت اين طور است صداقت اين طور است طهارت اين طور است فرصت مناسب براي تحصيل معارف اين طور است آرامش قلبي انسان اين طور است فرمود اكنون كه همسايه نعمت هستيد قدر اين همسايه را بدانيد «أحسنوا جوار النعم»[17].
سؤال... جواب: چرا همه مؤمنين اين خصوصيت را دارند ديگر وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعلان عمومي كرد فرمود من و حضرت امير آمادگي مان را اعلام كرديم كه شما را به عنوان فرزندي قبول بكنيم «أنا و علي أبوا هذه الأمة»[18] كوتاهي از ما است كه نميرويم شناسنامه بگيريم آنها كه حيات و مماتشان يكسان است الان ببنيد اين طرح اكرامي كه كميته امداد دارد آماده كرده كه اين يتيمها را مردم بيايند قبول بكنند حالا يك وقت است كه يك كسي كريمانه آمادگي خودش را اعلام ميكند ميگويند من حاضرت كه حامي اين ايتام باشم خوب بالأخره بايد اين بچهها خودشان را برسانند فرمود ما آمادهايم كه شما را به عنوان فرزندي قبول بكنيم «أنا و علي أبوا هذه الأمة»[19] حالا اگر يكي نپذيرفت بايد خودش را ببيند همه ما الان ﴿بينة﴾ هستيم همه ما ﴿يتلوه شاهد منه﴾ هستيم همه ما جزء امن اوئيم مشكلي نداريم چيزي براي ما مجهول نيست عمده آن راه رفتن است حالا ما كه نميخواهيم به آن اوج برسيم نه طمع آن را داريم نه مقدور ما است همين را كه بلديم عمل بكنيم
سؤال... جواب: مطلق است نه مفرد شاهد مطلق است يك وقتي
سؤال... جواب: نه ميتواند تطبيق بشود ولي حصر نيست بدليل اينكه در پايان فرمود: ﴿اولئك يؤمنون به﴾ جمع آورد معلوم ميشود من مطلق است شاهد مطلق است بله مصداق كاملش وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است بعد ﴿شاهد﴾ وجود مبارك حضرت امير است ﴿آمن الرّسول بما أنزل اليه من ربه﴾[20] بعد هم ﴿والمؤمنون﴾[21] اينطور نيست كه ما وسيله نداشته باشيم يا مثلا كوتاهي باشد ابزار فراهم نباشد يا «معاذ الله» بين حيات و ممات آنها فرق بكند اين طور كه نيست خوب پس اگر يك غفلتي هست از طرف خود ما است در سوره مباركه مؤمنون آيه 53 فرمود قبلش يعني 52 فرمود ﴿وإنّ هذه أمّتكم أمة واحدة﴾[22] يك وحدت جهان شمولي قرآن كريم دعوت كرده است ما سه وحدت در قرآن كريم داشتيم و داريم يك وحدت درون گروهي است كه «إنّما المؤمنون إخوة»[23] اين حوزههاي اسلامي است يك وحدتي است مال پيروان انبياي الهي كه ﴿يا أهل الكتاب تعالوا إلي كلمة سواء بيننا و بينكم﴾[24] بالأخره هر كسي تابه دين الهي است ميتواند در يك گروه ميانه باهم متحد بشوند يك وحدت جهان شمولي است كه در سوره مباركه ممتحنه مشخص شده است كه بين مسلمانها و مسيحيها و يهوديها و زرتشتيها و كافران و ملحدان اين وحدت انساني برقرار شده منتها شرطش اين است كه اينها اهل تجاوز و تعدّي و توطئه و اينها نباشند كه فرمود ﴿لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين ... إنّ الله يمبّ المقسطين﴾[25] شما با كافران ميتوانيد زندگي انساني داشته باشيد شرطش هم اين است كه آنها اهل توطئه نباشند شما هم عليه آنها حق ظلم نداريد اين وحدت سوم است در آن وحدت مياني كه وحدت اديان الهي است آيه 51 سوره مباركه مؤمنون چنين دارد كه ﴿يا أيّها الرسل كلوا من الطّيبات و اعملوا صالحاً إنّي بما تعملون عليم ٭ و إنّ هذه أمّتكم أمّة واحدة و أنأ ربّكم فاتّقون﴾[26] خطاب به رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست خطاب به رسل است سلسله انبيا را كه مخاطب قرار داد سلسله امم هم زيرمجموعه آنها است يعني اي پيروان قرآن اي پيروان تورات اي پيروان انجيل اي پيروان زرتشت آن بزرگان اهل حكمت همين ايران زمين ثابت كردند كه ايرانيهاي قبل از اسلام موحّد بودند اين ثنويت مجهول از جريان مزدك و ماني و اينها پيدا شده وگرنه زرتشت هرگز ثنويت نياورده بود اين در سخناني كه در مربوط به مرحوم شيخ اشراق بود آنجا بررسي كردند خوب فرمود ﴿يا أيها الرّسل﴾[27] خطاب به انبيا است بعد فرمود شما كه يك حرف داريد ﴿مصدّقاً لما بين يديه﴾[28] بود امم شما هم برادران ديني يكديگر هستند نه آن برادران گروه اول ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾[29]
سؤال... جواب: بالأخره مضمون هست شواهدي هم تأييد ميكند البته به صورت تواتر آنطوري كه در باره يهوديها هست درباره مسيحيها هست كه قرآن كريم اينطور تأكيد ميكند اين طور نيست لكن شواهد تاريخي تأييد ميكند برخي از روايات تأييد ميكند خوب و خود اين زرتشتيها هم چنين ادعايي دارند كه ما از دير زمان موحد بوديم آنكه شيخ اشراق و امثال شيخ اشراق دارند ميگويند اين جريان ثنويت و بت پرستي و دوگانگي از ماني و مزدك و از اينها دارند از اين به بعد درآمده به هر تقدير فرمود ﴿يا أيها الرّسل كلوا من الطيّبات و اعملوا صالحاً اني بما تعملون عليم ٭ و إنّ هذه أمّتكم أمة واحدة﴾[30] يعني سلسله بشريت توحيدي آنگاه اين وحدت مياني محفوظ است ﴿وأنا ربّكم فاتقون﴾[31] بعد فرمود ﴿فتقطّعوا أمرهم بينهم زبراً كل حزب بما لديهم فرحون﴾[32] اينها بجاي آن وحدت جامع گروه گروه شدند كه هر كدام ديگري را رد ميكند پس بنابراين ما احزاب فراواني داريم در اين آيه محل بحث سوره مباركه هود فرمود ﴿و من يكفر به من الأحزاب فالنّار موعده﴾ بالأخره آنها هم مقدسات دين خودشان براي خودشان محفوظ هست آنها را فالجمله قرآن تصديق ميكند نه بالجمله ولي با آمدن قرآن بايد به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ايمان بياورند به قرآن ايمان بياورند و مانند آن هر حزبي كه پيغمبر اسلام را نپذيرد و قرآن را بپذيرد عالماً و عامداً حكم كلامياش اين است كه در قيامت محكوم نار است اما حالا حكم فقهياش كه در دنيا بتواند با هم زندگي مسالمت آميز داشته باشد بحث خاص خودش را دارد ﴿فالنار موعده فلا تك في مرية منه إنّه الحق من ربّك و لٰكن أكثر الناس لا يؤمنون﴾
سؤال... جواب: بله الان آن مطلب است
ميماند در جريان حضرت امير كه البته اين به عنوان مطلق هست و نه استعمال شاهد در وجود مبارك حضرت امير و مصداق كاملش آن است قرآن كريم اصراري دارد كه وجود مبارك پيغمبر را خوب معرفي كند و وجود مبارك حضرت امير را هم خوب معرفي كند جريان حضرت امير با نوجوانها و جوانها و ميانسالها و كهنسالها با همه اينها فرق ميكند نبايد گفت حضرت امير نوجوان بود جوان بود مردم كه او را قبول نداشتند بله مردم عدهاي قرآن را قبول نداشتند پيغمبر را قبول نداشتند چه رسد به حضرت امير ولي كار قرآن معرفي پيغمبر و حضرت امير است اينها يك حساب جدايي دارند نبايد گفت چون اينها باور نكردند چرا قرآن گفته است قرآن گفته است تا آنكه ﴿علي بيّنة من ربّه﴾ است بفهمد و باور كند جريان كم سني اينها معيار نيست براي اينكه ﴿و آتيناه الحكم صبيّاً﴾[33] درباره يحييٰ و امثال ذلك و عيسي (سلام الله عليه) است يحييٰ هست ﴿و آتينا موسي الكتاب و جعلناه هديً﴾[34] وجود مبارك امام جواد دارد كه خداي سبحان همانطوري كه جريان نبوت را با ﴿و آتيناه الحكم صبيّاً﴾[35] حل كرده است جريان امامت را حل ميكند اين بخش اول بخش دوم اين است كه خود حضرت امير خودش را معرفي ميكند المنار ذيل همين آيه ميگويد ﴿شاهد﴾ را گفتند جبرئيل هست ﴿شاهد﴾ را گفتند پيغمبر هست البته در بعضي از روايات ما هم ﴿شاهد﴾ بر در وجود تفسيري شاهد بر خود جبرئيل هم تطبيق شده چون دارد ﴿و الملائكة يشهدون﴾[36] چه اينكه اين كتاب از ناحيه خداست به قرينه آن و بعضيها گفتند كه منظور از ﴿شاهد﴾ وجود مبارك پيغمبر است كه در سوره احزاب دارد كه ﴿يا أيها النبي انا أرسلناك شاهداً و مبشّراً و نذيراً﴾[37] شاهد بر پيغمبر اطلاق شده است.
سؤال... جواب: براي تثبيت رسالت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه بعد ميفرمود ﴿فلا تك في مرية منه﴾ آنها خيال كردند كه مراد از ﴿شاهد﴾ جبرئيل است تا پيغمبر مريه و شك نداشته باشد براي او يقين باشد درحالي كه چون پيغمبر ﴿علي بيّنة من ربه﴾ است و اهل شك و ترديد و مريه نبود نميتوند منظور از ﴿شاهد﴾ جبرئيل باشد خوب پس اگر گفتند ﴿و الملائكة يشهدون﴾[38] يك اگر در سوره اسراء دارد ﴿وما أرسلناك إلاّ مبشراً و نذيراً﴾[39] دو آنها هيچ كدام نميتواند شاهد باشد كه منظور از شاهد در اينجا شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است المنار دارد كه يك سلسله رواياتي كه روايتًاو درايتًا ضعيف است شيعهها نقل كردهاند و بر علي بن ابي طالب (سلام الله عليه) تطبيق كردهاند در مقابلش هم يك عدّهاي ﴿شاهد﴾ را بر ابي بكر تطبيق كردهاند اين حرف جناب المنار است خوب ما حالا آن بحثهاي زير مجموعه فرعي را كار نداريم ولي بالأخره اين دو شخص يعني ابابكر و وجود مبارك حضرت امير را از همان صدر اسلام بايد بشناسيم كه شناختيم وجود مبارك حضرت امير خودش را خوب معرفي كرده در حضور پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين حرفها را گفته در حضور اصحاب گفته و همه هم باور كردند و پذيرفتند يك چنين حرفي هرگز از ابوبكر نرسيد در جريان حضرت امير كه هرگز نبايد گفت وجود مبارك حضرت سنش كم بود يا مردم قبول نكردند بله مردم خيلي چيزها را باور نكردند اما حقانيّت قرآن را هم باور نكردند ولي مرتب ذات اقدس اله در باره قرآن وحي و نبوت آياتي نازل كرد چه آنها بپذيرند كه نپذيرفتند جريان حضرت امير هم بشرح ايضا [همچنين] اولا خود حضرت اصل كلي را كه تعبير ميكنند خودشان را كاملاً معرفي ميكند.
سؤال... جواب: آن وقت ديگر نميپذيرفتند ديگر ارتد الناس علني ميشد آن ارتداد از ولايت بود كم كم به نبوت و اينها هم ميكشيد در خطبه 97 نهج البلاغه آنجا كه درباره اصحاب خود و اصحاب پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) سخن دارند در پايان آن خطبه كه ميفرمايد: «يا أهل الكوفة منيت منكم بثلاث واثفتين»[40]
در پايان ميفرمايد كه «و إنّي لعلي بيّنة من ربي و منهاج من نبيّي و إنّي لعلي الطّريق الواضح ألقطه لقطاً»[41]
من راهم روشن است من روي بينايي حركت ميكنم اينطور نيست كه شكي داشته باشم ترديدي داشته باشم سنت من سيره من بصيرت دروني من «اني لعليٰ بيّنة من ربّي»[42] همانطوري كه درباره پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شد كه «علي بيّنه»[43] است اين هم درباره حضرت امير است آن خطبه قاصعه كه مناسبتهاي گوناگون خوانده شد و تقريباً جزء طولاني ترين خطبه هاي نهج البلاغه است خطبه 192 نهج البلاغه است كه بنام خطبه قاصعه معروف است در آنجا خودش را معرفي ميكند ميفرمايد «أنا وضعت في الصّغر بكلاكل العرب»[44] من در نوجواني خيلي از اين تاجها را گذاشتم كنار خيليها را بي سر كردم خيلي از آنها را به خاك كشيدم «و كسرت نواجم قرون ربيعة ومضر و قد علمتم موضعي من رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة»[45] من اصلاً در دامن پيغمبر تربيت شدم از بچهگي وارد «وضعني في حجره و أنا ولد يضمّني إلي صدره و يكتفني في فراشه و يمسّني جسده و يشمّني عرفه»[46] بوي خوشش را به من اشمام ميكرد كه من بو كنم من را در ديديد خوب پدر گاهي بچه هاي كوچك را در بغل خودش ميخواباند فرمود من را اينگونه ميخواباند در رخت خوابش من در بچهگي در آن حادثهاي كه پيش آمد وجود مبارك حضرت امير در اختيار پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) قرار گرفت فرمود «و يكنفني في فراشه»[47] او همانطوري كه يك پدري بچه سه چهار سالهاش را دو سه سالهاش را بغل خودش ميخواباند در رخت خواب گفت من را آنجا ميخواباند و معطر كه ميشد بوي عطر او را من استشمام ميكردم و در دوران كودكي نه تنها غذا در دهن من ميگذاشت بالأخره اگر اين نان احتياج به جويدن داشت بايد نرم ميشد اين نان را با دندان مبارك نرم مضع ميكرد نرم ميكرد در دهن من ميگذاشت «و كان يمضغ الشيء ثمّ يلقمنيه»[48] مضغ ميكرد ميجويد نرم ميكرد بعد لقمه ميكرد ميگذاشت در دهنش من با شما فرق داريم «و ما وجد لي كذبة في قولٍ و لا خطلةً في فعل»[49] بعد خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) همان كاري كه خود آن حضرت با من ميكرد فرشتگان غيبي هم در دروان كودكي با خود پيغمبر ميكردند «و لقد قرن الله به (صلّي الله عليه و آله و سلّم) من لدن أن كان فطيماً»[50] تازه از شير گرفته شده «أعظم ملك من ملائكته يسلك»[51] به طريق المكارم و محاسن اخلاق «العالم ليله و نهاره» شب و روز آن فرشتگان او را ميپروراندند كه مبادا خداي ناكرده در حرم امن اين كودك چيزي راه پيدا كند و من هم از بچهگي حالا او رشد كرده بود او چهل سالش بود من شايد ده سيزده سالم بود من از بچگي ايشان كه چهل ساله بود پيغمبر شد من هنوز بالغ نشده بودم ولي من در طي اين 13 سال قبل از اينكه آن حضرت به مقام نبوت برسد مثل يك برهاي كه به دنبال مادر حركت ميكند من اينطور به دنبال او ميرفتم «ولقد كنت أتّبعه اتّباع الفصيل أثر أمّه»[52] اين بچه آهو كه به دنبال مادرش ميرود من اينطور دنبالش بودم «يرفع لي في كل يوم من أخلاقه علماً و يأمرني بالإقتداء به»[53] بعد تا رسيدم به اين سن ديگر با افراد ديگر فرق ميكنم من حالا فرشتهها را ميبينم من بوي نبوت را ميشنوم من صداي فرشتهها را ميشنوم من نزول قرآن را درك ميكنم «و لقد كان يجاور في كل سنة بحراء»[54] چون من در خدمت آن حضرت بودم اين هر سال در كوه حراء مجاروت ميكرد يك جاي خيلي خلوتي بود لابد مشرف شديد تقريباً مرتفعترين كوه آن اطراف است كه اشراف دارد بر بيت الهي شبهاي زلال و شفافي هم دارد مكه چون منطقه استوايي است كم ابر است شفاف است پاك است هم براي عبادت در شب آماده است هم روز «لقد كان يجاور في كل سنةٍ بحراء فأراه و لا يراه غيري»[55] من مواظب بودم كه او دارد چه كار ميكند به حراءِ ميرود ديگران كه نميديدند «و لم يجمع بيت واحد يومئذ في الإسلام غير رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و خديجة و أنا ثالثهما»[56] آن روز خاندان اسلامي خانواده مسلمان بيت اسلامي همين يك خانه بود و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اول خديجه از نظر سن از من بزرگتر بود و من هم سومي اينها بودم «أري نور الوحي و الرّسالة و أشمّ ريح النّبوة»[57] من نور وحي را ميبينم نور رسالت را مييبنم نه رايته اين «أري» فعل مضارع است و استمرار را ميفهماند نه رايته «أري نور الوحي و الرّسالة و أشمّ ريح النّبوة و لقد سمعت رنّة الشيطان حين نزل الوحي عليه (صلّي الله عليه و آله و سلّم)»[58] وقتي وحي نازل شد در كوه حرا و او به مقام نبوت رسيد من يك نالهاي شنيدم «فقلت يا رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ما هذه الرّنّة»[59] اين ناله چيست؟ «فقال هذا الشّيطان قد أيس من عبادته»[60] اين ناله افسوس مدارانه شيطان است كه در اين سرزمين ديگر جا براي او نيست بعد فرمود «إنّك تسمع ما أسمع و تري ما أري إلاّ أنّك لست بنبيٍّ و لكنّك لوزير و إنّك لعلي خير»[61] فرمود: يا علي هرچه من ميشنوم تو ميشنوي هر چه من ميبينم تو ميبيني منتها آن وحي تشريعي بر من نازل ميشود نه تو آن وحي تصديقي و معارف ديگر و امثال ذلك محفوظ است اما وحي تشريعي فقط بر من نازل ميشود من نبيام تو اخبار را از من ميگيري نه اينكه تو نبي باشي تو وزير مني «إنّك تسمع ما أسمع و تري ما أري إلاّ إنّك لست بنبي و لكنّك لوزير و إنّك لعليٰ خير»[62]
بعد آن جريان معجزه را نقل مي كند كه درختي آمد و اينها قبول نكردند و اينها در پايان همين خطبه 192 فرمود «وانّي» آنها كه ميگويند من باور كردم آنها اعتراض نكرد نه خواستند نسبت به من دهن كجي بكنند حضرت باز خودش را معرفي ميكند «و إنّي لمن قوم لا تأخذهم في الله لومة لائم سيماهم سيما الصّديقين و كلامهم كلام الأبرار عُمّار الليل و منار النهار متمسّكون بحبل القرآن يحيون سنن الله و سنن رسوله لا يستكبرون و لا يعلون و لا يغُلّون و لا يفسدون قلوبهم في الجنان و أجسادهم في العمل»[63]
الان من در بهشتم من جزء آن قوميام كه دلشان در بهشت است الان قلبم در بهشت است بدنم در كار و فعّاليّت و كوشش خوب اين را خداي سبحان مرتب دارد به مردم معرفي ميكند قرآن دارد معرفي ميكند ميگويد علي با پيغمبر است اين را بحث بايد بكنند جستجو بكنند ببينند علي كيست؟ نبايد گفت آنها قبول نداشتند يا سن حضرت امير كم بود چه احتياجي دارد آن وقت ميشود حرف المنار اين همان بيان نوراني حضرت امير است كه «فلقد اضحكني الدّهر بعد إبكائه»[64] من را با ديگري مقايسه ميكند او كجا ميداند يك بيان لطيفي سيّدنا الاستاد مرحوم علامه داشتند كه چند بار هم به عرضتان رسيد ايشان ميفرمايد كه كساني كه محضر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را درك كردند خوب گروه فراواني بودند ديگر آنهايي كه به رقم آمده است در اسد الغابه في معرفة الصحابه مثلاً 12 هزار نفرند بيش از اينها هم هستند آنهايي كه از يك ساعت تا يك عمر خدمت پيغمبر بودند اينها دوازده هزار نفر البته بيش از اين مقدارند اين 12 هزار نفر ايشان ميفرمودند يك طرف وجود مبارك حضرت امير يك طرف آن دوازده هزار نفر به اندازه حضرت امير حرف نياوردند آنها هم يك عمر خدمت پيغمبر بودند ديگر دوازده هزار نفر را جمع بكني مثل يك نفرحرف نزند معلوم ميشود نبايد گفت اين جوان است يا نوجوان است بايد اين را معرفي كرد تا كم كم روشن بشوند بپذيرند و خود حضرت امير هم به اين آيات استشهاد ميكرد و گاهي هم كه بعضيها بيراهه ميرفتند برخي از عمّال آن حضرت در چهل و يكمين نامه نهج البلاغه به اين صورت آمده است كه حضرت به آن والياش اعتراض ميكند ميفرمايد «و كأنّك لم تكن علي بيّنة من ربّك»[65] مثل اينكه چراغ روشني در دستگاهت نيست هر چه دلت بخواهد ميكني بيراهه ميروي اين «علي بيّنة من ربك»[66] يعني آن كسي كه بصيرة دروني دارد دلش روشن است اين ﴿علي بيّنة من ربّه﴾ است يكي از مصاديق بارز ايشان است.
و الحمد لله رب العالمين
[1] ـ سوره انعام، آيه 57.
[2] ـ سوره اعراف، آيه 105.
[3] ـ وسائل الشيعه، ج 27، ص 196.
[4] ـ وسائل الشيعه، ج 27، ص 196.
[5] ـ سوره مائده، آيه 55.
[6] ـ سوره واقعه، آيه 79.
[7] ـ سوره احزاب، آيه 33.
[8] ـ نهج البلاغه، ج 5، ص 247.
[9] ـ نهج البلاغه، نامهٴ 41.
[10] ـ سوره اعراف، آيه 157.
[11] ـ سوره اعراف، آيه 157.
[12] ـ سوره نحل، آيه 53.
[13] ـ وسائل الشيعه، ج 27، ص 164.
[14] ـ بحارالانوار، ج 68، ص 47.
[15] ـ سوره نحل، آيه 53.
[16] ـ بحارالانوار، ج 68، ص 47.
[17] ـ بحارالانوار، ج 68، ص 47.
[18] ـ بحارالانوار، ج 23، ص 259.
[19] ـ بحارالانوار، ج 23، ص 259.
[20] ـ سوره بقره، آيه 285.
[21] ـ سوره بقره، آيه 285.
[22] ـ سوره مؤمنون، آيه 52.
[23] ـ سوره حجرات، آيه 10.
[24] ـ سوره آل عمران، آيه 64.
[25] ـ سوره ممتحنه، آيه 8.
[26] ـ سوره مؤمنون، آيات 51 ـ 52.
[27] ـ سوره مؤمنون، آيه 51.
[28] ـ سوره بقره، آيه 97.
[29] ـ سوره حجرات، آيه 10.
[30] ـ سوره مؤمنون، آيات 51 ـ 52.
[31] ـ سوره مؤمنون، آيه 52.
[32] ـ سوره مؤمنون، آيه 53.
[33] ـ سوره مريم، آيه 12.
[34] ـ سوره اسراء، آيه 2.
[35] ـ سوره مريم، آيه 12.
[36] ـ سوره نساء، آيه 166.
[37] ـ سوره احزاب، آيه 45.
[38] ـ سوره نساء، آيه 166.
[39] ـ سوره اسراء، آيه 105.
[40] ـ نهج البلاغه، خطبه 97.
[41] ـ نهج البلاغه، خطبه 97.
[42] ـ نهج البلاغه، خطبه 97.
[43] ـ نهج البلاغه، خطبه 97.
[44] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[45] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[46] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[47] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[48] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[49] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[50] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[51] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[52] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[53] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[54] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[55] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[56] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[57] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[58] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[59] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[60] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[61] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[62] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[63] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[64] ـ نهج البلاغه، خطبه 162.
[65] ـ نهج البلاغه، نامهٴ 41.
[66] ـ نهج البلاغه، نامهٴ 41.