اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي المَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ المَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (۷) وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ العَذَابَ إِلَي أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلاَ يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ (۸)﴾
وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ
إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ﴾
بحث درباره آسمان و زمين چون تا كنون چند جا طرح شد در هر جايي به گوشهاي از اين مباحث پرداخته شد كه اصل خلقت اينها چگونه بوده است ترتيب اينها چگونه است و باز آياتي هم در پيش هست كه به خواست خدا بخشهاي ديگر را به عهده دارند اجمال مطلب كه تا كنون ثابت شد اين است كه اصل جرم و ماده و بدنه آسمان و زمين را مانند ساير موجودات ذات اقدس اله آفريد به استناد اين اصل كلي كه ﴿الله خالق كل شيءٍ﴾[1] يعني هر چيزي كه مصداق شيء است مخلوق خداست ﴿الله خالق كل شيء﴾ اين «كان»ي تامه است.
مطلب دوم اين بود كه تا كنون ثابت شد اين است كه هر چه خدا آفريد به زيباترين وجه آفريد ديگر بهتر از او ممكن نبود ﴿الذي احسن كل شيءٍ خَلَقه﴾ اين به كان ناقصه برميگردد يعني از اين زيبا تر ممكن نبود زيرا اگر از اين زيباتر ممكن بود و ذات اقدس اله نيافريده باشد يا «معاذ الله» در اثر جهل اوست يا در اثر عجز اوست يا در اثر بخل او «و التالي باطل مستحيل فالمقدم مثله» اگر بهتر از اين ممكن بود و خدا نيافريده باشد يا براي آن است كه نميداند بهتر از اين ممكن است يا ميداند ولي نميتواند يا ميداند و ميتواند ولي معاذ الله جودش را ندارد چون تالي به هر سه قسمش مستحيل است فالمقدم مثله پس از اين زيباتر ممكن نيست لذا اين آيهاي كه «كان»ي ناقصه را به عهده دارد فرمود ﴿الذي احسن كل شيء خلقه﴾ تام است اين مطالبي بود كه قبلاً هم گفته شد
بعد از اينكه اصل خلقت را ذات اقدس اله به خود اسناد ميدهد كه ﴿الله خالق كل شيء﴾ به استناد سوره مباركه انبياء يعني آيه سي سورهٴ مباركهٴ انبيا كه فرمود ﴿أولَم ير الذين كفروا ان السَّماوات و الأرض كانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا منَ الماءِ كل شيئ حيٍّ أفلا يؤمنون﴾[2] آسمان و زمين به هم مرتبط بودند حالا يا ماده اتمي بودند يا گازي بودند يا مواد ديگر ولي بالاخره بسته بودند به هم مرتبط بودند و بعد خداي سبحان اينها را تفريق كرده، تشريح كرده جدا كرده آن رتق و بستگي را به فتق و گشودگي تبديل كرده اينها را به اين صورتها در آورد.
مطلب بعدي آن است كه اثبات اينكه زمين تمام كارهايش قبل از آسمان بود بعد آسمان خلق شد اثبات اين معنا از آيات آسان نيست گرچه بخشي از كارهاي زمين قبل از تسويه آسمانها تنظيم شده است اثبات اين مقدار آسان است اما همه كارهاي زمين قبل از آسمان شده باشد اين اثباتش آسان نيست گرچه در سورهٴ مباركهٴ بقره آيه 29 كه قبلاً بحث شد آنجا مقداري درباره تقديم و تأخير زمين و آسمان سخن به ميان آمد در آيه 29 سوره بقره اين بود كه ﴿هو الّذي خلق لكم ما فى الأرض جميعاً ثمَّ استوي الي السماء فَسَواهنّ سَبعَ سماواتٍ و هو بكلّ شيءٍ عليم﴾[3] اما اثبات اينكه اين ثمّ «ثم»ي ترتيبِ واقعي است يا ترتيب ذكري كار آساني نيست چون در سوره مباركه نازعات جريان دحو الأرض را بعد از تسويه آسمانها ياد كرده است يعني آيه 27 و 28 سوره مباركه نازعات اين است ﴿أأنتم اشدّ خلقاً ام السّماءُ بناها رَفع سَمكها﴾[4] سمك يعني ارتفاع در قبال عمق اين حجم را گاهي از بالا ميبينند ميگويند اين طول و عرض و عمق دارد گاهي از پايين نگاه ميكنند ميگويند اين طول و عرض و عمق دارد عمق و ارتفاع يك حقيقت است منتها از دو منظر فرق ميكند، طول و عرض كه مشخص است اگر ما كه پايين هستيم نسبت به آسمان نگاه بكنيم ميبينيم آسمان بالا است ﴿رَفَع سَمكها و فسوّاها و أغطش ليلَها و أخرج ضُحٰها و الأرض بعد ذلك دحاها﴾[5] خوب دحو الأرض كه خروج زمين از زير آب و مانند آن است اين بعد از تسويه آسمانهاست پس همه كارهاي زمين قبلا انجام نشده آن طوري كه از ظاهر آيه 29 سوره مباركه بقره برميآيد مگر اينكه ثابت شود طبق شواهد خارج كه اين كلمه ثم يا بعد و مانند آن بعد ذكري است ظاهر اين بعد، بعدِ واقعي و خارجي است
مطلب ديگري كه باز تا كنون ثابت شد اين است كه ادبيات محاورهاي غير از ادبيات علميست يعني كسي كه درباره زمين شناسي در كلاس درس بحث ميكند درباره آسمان شناسي در كلاس درس بحث ميكند در اختر شناسي سپهر شناسي بحث ميكند اين غير از آن است كه با مردم دارد حرف ميزند ادبيات محاوره چيزيست و ادبيات علوم تجربي چيز ديگر است الان مثلا براي همه اين صاحب نظران روشن شده است كه زمين به دور خودش حركت ميكند شب و روز پديد ميآيد و به دور شمس حركت ميكند سال پديد ميآيد بر اساس شمس محوري و خوشيد محوري شب و روز و ماه و سال تنظيم ميشود اما وقتي بخواهند حرف بزنند چيز بنويسند قول و قرار داشته باشند تاريخي تنظيم بكنند ميگويند وقتي آفتاب در آمده آفتاب طلوع كرده ديگر نميگويند وقتي زمين درآمده زمين طلوع كرده يا ما طلوع كرديم از نظر علمي آفتاب كه طلوع نميكند اين زمين است كه طلوع ميكند وقتي كه او مركز است و ثابت است و زمين به دور او ميگردد طلوع و غروب مال زمين است نه مال شمس اگر كسي بخواهد در كلاس درس بحث زمين شناسي و آفتاب شناسي و اينها را بگويد ديگر نميگويد آفتاب طلوع كرد كه ميگويد وقتي زمين به دور او گشت و به آن صورت در آمد اما وقتي دارد با مردم حرف ميزند ادبيات عرفي را رعايت ميكند ميگويد وقتي آفتاب طلوع كرده ماه طلوع كرده قرآن آن بحثهاي علمي را محفوظ نگه داشته و ادبيات محاورهاي را محفوظ نگه داشته طلعت الشمس دارد بزغ الشمس دارد ﴿فلَمّا رأي الشَّمس بازغةً﴾[6] دارد و مانند آن اين معنايش آن نيست كه بنابر آيات قرآن زمين محور است و شمس حركت ميكند بنابراين انسان در مصطلحات علمي و رشته هاي تخصصي يك جور ادبيات دارد در جريان محاوره جور ديگر ما هم همينطور هستيم مثلاً ميگوييم مردم انقلاب كردند مردم راي دادند اين مردم در مقابل زنها نيستند از مجموع زن و مرد به مردم ياد ميكنند تعبير ميكنند آنهايي هم كه قائل به عدم تفاوت وقتي تحليل ميخواهند ميكنند ميگويند مردم رأي دادند مردم قيام كردند ادبيات محاوره يك مطلب است اصطلاحات فني مطلب ديگر در قرآن كريم دارد به اينكه
سوال: جواب: نه ضحاي شمس را بالاخره اگر زمين زير آب هم باشد بالاخره آن ضحي دارد ديگر ضحاي شمس كاري به دحو ارض ندارد زمين كه بخواهد از زير، چون بالاخره سه چهارم اين محدوده آب است يك چهارمش خشكي است اين مقداري كه خشكي است و بشر روي آن زندگي ميكند يك چهارم كره ارض است بقيه سه چهارمش را آب گرفته خوب.
سوال: جواب: نه منظور آن است كه آن برهان علقي تام است كه اگر بهتر از اين ممكن بود يقينا ذات اقدس اله ميآفريد ولي در مورد تقدم ارض و آسمان بر يكديگر اثبات اين معنا كه همه كارهاي زمين شده حتي دحو الأرض شده بعد مسئله تسويه آسمانها پديد آمد اين آسان نيست در خيلي از موارد كلمه ثم براي ترتيب ذكري است نه ترتيب واقعي تاويل رفع هم همين است اين كه در سوره مباركه نازعات فرمود ﴿رَفَع سَمكَها و فَسوّاها﴾[7] براي اينكه خوب ما كه در زمين زندگي ميكنيم قرآن هم براي تفهيم و هدايت ماست ﴿هديً للناس﴾[8] است با فرهنگ ما و ادبيات ما حرف ميزند خوب آسمان بالاي سر ماست ولي الان اينهايي كه مسافرتهاي كيهاني كردند به كرات ديگر رفتند وقتي آنجا رفتند ميبينند زمين بالاي سر آنهاست اينطور نيست كه اينها زمين را زير ببينند كه، اينها وقتي سرشان را بلند ميكنند زمين را ميبينند الان كره زمين براي آنها كه رفتند كره مريخ يا كرات ديگر به عنوان يك ستاره روشني است كه اين ستاره را بالاي سرشان ميبينند اينهايي كه دارند ميروند از هر دو طرف به طرف بالا ميروند وقتي هم كه ميآيند به طرف بالا ميآيند وقتي هم كه ميروند به طرف بالا ميروند اينها در كرات در فضا معلق هستند اينطور نيست كه زمين پايين باشد آسمان بالا باشد آنها كه در آسمان زندگي ميكنند كره زمين بالاي سرشان است مثل اينكه ماه الان بالاي سرمان است وقتي كسي رفت ماه ميبيند زمين بالاي سرشان است اما ادبيات محاوره جور ديگر است وقتي خداي سبحان با ما دارد حرف ميزند براي تفهيم ما بايد به همين زبان سخن بگويد وگرنه آن اصطلاحات علمي را كه نميشود به مردم منتقل كرد كه، ضمن اينكه آن اصطلاحات علمي را ارج مينهد آن مطالب علمي را براي خواص بازگو ميكند اما به لسان قوم حرف ميزند كه همه ميفهمند طلوع تعبير ميكند بالا تعبير ميكند در حاليكه نه آفتاب طلوع دارد و نه اين كرات بالاي سر ما هستند همه ما در فضاييم فرمود به اينكه در سوره مباركه روم آيه 25 ﴿و من آياته أن تقُومَ السّماءُ و الأرض بأمرِهِ﴾[9] اگر كسي مقدورش باشد كه بيرون اين نظام كيهاني زندگي بكند ميبيند يك فضاي وسيعي است اينها در فضا هستند بالا و پايين ندارد كه بالا و پايين يك امر نسبي است ديگران فكر ميكردند كه اين فوق و تحت طبيعي است آن جهات چهارگانه ديگر يعني يمين و يسار و امام و خلف اينها اعتباري است حالا معلوم شد كه آن دو جهت هم مثل اين چهار جهت مجموع جهات ستّ اعتباري است بالا و پايين هم اعتباري است اين چنين نيست كه آنها بالا باشند و ما پايين اگر كسي برود در كره مريخ يا زحل يا مشتري بالاتر پايين تر هر جا برود زمين را بالاي سر خودش ميبيند فرمود ﴿و مِن آياتِهِ أن تَقُومَ السّماءُ و الأرض بأمرِه﴾ اگر كسي مقدورش باشد بيرون نظام كيهاني به اين مجموعه زيبا نگاه بكند ميبيند اين مجموعه با جاذبه اراده الهي حل است او قدرت مرموز اين را نگه ميدارد يك وقتي ميفرمود به اينكه ﴿و جعلناها رجوماً للشّياطين﴾[10] ما اين ستارهها را تيرها براي شياطين قرار داديم كه دركش آسان نبود بر تمثيل تطبيق ميشد و مانند آن الان با اين شهاب بارانها و شهاب سنگها و اينها خيلي احتمالش قوي است كه از همين كرات برتر سنگهاي فراواني شهاب سنگها تيرباران شود و جلوي نفوذ شياطين را بگيرد بالاخره شيطان هم مثل انسان جسم دارد منتها رقيق و دقيق در حركت سريعاند گرچه در ادراك به اندازه انسان نيستند ولي در حركت سريعاند اين جنها، خوب جلوي اينها را ميگيرد گرچه وحي زمان و زمين ندارد ولي بالاخره برخي از زمانها بعضي از مكانها زمينه تجلي وحي را فراهم ميكند در بين مكانها بالاخره كوه حرا خصوصيتي داشت مكه خصوصيتي داشت كه شده مهبط وحي اگر فرشتگان بخواهند وحي را نازل كنند و اگر كسي بخواهد وحي را درك كند بالاخره بخشي از خصوصيات زماني و زميني سهمي دارد خوب ممكن است همانجا شهاب باران شود شهاب سنگها بشود و جلويش را بگيرد ﴿و جعلناها رجوماً للشّياطين﴾[11] اين احتمال طوري نيست كه انسان حتما وادار شود آيه را بر تمثيل حمل بكند فرمود اين مجموعه با اراده حق حل است بالا و پاييني در كار نيست آنها كه كرات ديگر هستند شما بالا سر اينهاييد شما كه در زمينيد آنها بالا سر شما مثل يمين و يسار شما كه در مشرقيد يك عده در مغرب يسار شمايند اگر اين بايستيد آنها كه در مغرباند شما يمين آنها هستيد اگر به اين سبك بايستيد مثلاً، امام و خلف بشرح ايضا يمين و يسار به شرح ايضا [همچنين] فوق و تحت هم همينطور
سوال: جواب: نه آسمان «كل ما علاك فهو سماء» الان اينها كه در كره ماه هستند وقتي ميگويند آسمان به كره زمين اشاره ميكنند زمين آسمان آنهاست ماها مادامي كه در اين محدوده طبيعتيم گفت
چو آن كرمي كه در گندم نهان است زمين و آسمان او همان است
اگر تريبون را به دست كرم بدهي بگويي زمينت كدام است آسمانت كدام است ميگويد اين دو سانتي يك قسمتش آسمان من است يك قسمت زمين من است ولي وقتي ذات اقدس اله اين هم گندم همين كه پوسيد اين هم در همان قبرش ميپوسد هيچ بيوتهم خاويه علي عروشهم اما اگر نه خدا توفيقي داد اين به كشاورزي آشنا شد شيار شد و در مزرعه رفت و حياطي پيدا كرد ميبيند آسمان چيز ديگر است زمين چيز ديگر است اين يك طرفش به زمين وصل ميشود، ميشود ريشه يك طرفش به آسمان مرتبط ميشود به طرف آسمان ميرود به نام خوشه و شاخه انسان مادامي كه در اين محدوده عادتها و آداب و رسوم خودش است زمين و آسمان او هم همين است مثل آن كرمي كه در گندم است كرمي كه در ميوه است ديگر او كه آ سمان را درك نميكند زمين را درك نميكند از اين محدوده كه در بيايد معلوم ميشود «آسمانهاست در ولايت جان» اين مجموعه يك نظام كيهاني است كه طولي نميكشد بساط اين جمع ميشود ﴿يوم تبدَّل الأرض غيرَ الأرض و السّماواتُ﴾[12] ديگر حالا آن سماوات جور ديگر است اين زمين جور ديگر است به يك مؤمن در بهشت آنقدر خانه وسيع ميدهند كه مساحت خانه يك بهشتي ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾[13] است نه مجموع مال مجموع نه كل بهشت ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾[14] خانه يك بهشتي اين قدر است كه در روايات آمده اگر همه اهل دنيا بخواهند مهمان يك بهشتي بشوند جا براي پذيرايي هست آن وقت آن نشئه را كسي حساب ميكند آن سماوات را حساب ميكند اين ميشود همان كرمي كه در گندم نهان است به هر تقدير ادبيات محاوره مطلبي است و اصطلاحات فني و تخصصي مطلبي ديگر اگر يك وقتي قرآن تعبير دارد كه آسمانها بالاي سر شما، خوب وقتي ميخواهد با ما حرف بزند به ما بفهماند همين جور بايد حرف بزند ديگر وقتي ميفرمايد آفتاب بازغ است يا طلوع دارد وقتي ميخواهد با بشر حرف بزند همين جور است آنهايي هم كه در همان آن رصد خانه هايشان براي ايشان قطعي است كه هرگز آفتاب طلوع نميكند اين زمين است كه طلوع ميكند زمين است كه ميگردد وقتي از رصد خانه در آمدند ميخواهند با مردم حرف بزنند قول و قرار بگذارند ميگويند هر وقتي آفتاب طلوع كرده انسان يك جور حرف ميزند كه با ديگران تفاهم كند مردم بفهمند يكي در كلاس درس در رشته تخصصي آنجا جور ديگر حرف ميزند
سوال: جواب: همين ديگر اين سموات و ارض كه هنگام استقرار بهشت بساطشان برچيده ميشود ﴿و الأرض جميعاً قَبضته يومَ القيامة و السّماواتُ مطويات بيمينه﴾ برابر آيه سوره مباركه ابراهيم هم فرمود ﴿يوم تبدَّل الأرض غيرَ الأرض و السّماواتُ﴾[15] يعني يوم تبدل السموات يوم تبدل الارض اينها بساطش برچيده ميشود يك آسمان و زميني پيدا ميشود «الي ارض لم يعص عليها» در روايات آمده انسان وارد سرزميني ميشود كه اصلا در آن زمين گناهي نشده آنگاه خانهاي كه براي مردان بهشتي هست آن خانه به قدري وسيع است كه اگر بخواهند آن را با مساحتهاي دنيايي تبيين كنند ميگويند ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾[16] حالا اين عرض اگر در مقابل طول باشد وقتي ﴿عرضُهَا السّماواتُ و الأرض﴾[17] شد طولش يقيناً بيشتر است اگر عرض به معني مساحت باشد كه كما هو الظاهر يعني اين مجموعه بنابراين اين مجموعه بامره قائم است يك وقتي اين امر ميرسد و بساط آسمان و زمين در هم ميشكند آيه 41 سوره مباركه فاطر اين است ﴿انّ الله يُمسِك السّماوات و الأرض أن تَزُولا﴾[18] نميگذارد اينها بيافتند ﴿و لَئِن زالَتا﴾[19] اگر فرصت رسيد كه اينها بخواهند سقوط كنند كه ﴿فدُكّتا دكة واحدة﴾[20] بشود ﴿يا دكَّت الأرضُ دكّاً دكّاً﴾[21] شود ﴿حملت الأرض و الجبال فدكتا دكةً واحدةً﴾[22] شود ﴿و لَئِن زالتا إن أمسكها من أحدٍ من بَعدِهِ إنَّهُ كانَ حليماً غفوراً﴾[23]
خوب پس اينها روي جاذبه است چه اينكه اراده الهي است كه قابل تطبيق بر جاذبه است و اين جاذبه هم تحت پوشش و اراده الهي است در سوره مباركه رعد هم كه فرمود اينها را ﴿رفع السَّماوات بغيرِ عمدٍ تَرونها﴾[24] حالا آيه دو سوره مباركه رعد اين است﴿ الله الذى رفع السَّماوات بغيرِ عمدٍ تَرونها﴾[25] زمين را هم اينچنين است اينكه فرمود ﴿رفع السَّماوات بغيرِ عمدٍ تَرونها﴾[26] نه يعني آسمان در مقابل زمين مجموعِ آسمانها، كه انسان وقتي كره ماه رفته يكي از سموات زمين است وقتي به كرات ديگر برود يكي از سموات زمين است ﴿ الله الذى رفع السَّماوات بغيرِ عمدٍ تَرونها﴾[27] چون قبلا سوره مباركه رعد بحث شد آنجا اشاره شد كه شما بدون عمد بدون ستون ميبينيد يا به غير ستوني كه شما ببينيد خلق كرده است يعني ستون ندارد يا ستون دارد شما نميبينيد؟ كه همان جاذبه باشد بنابراين اثبات اينكه زمين با همه خصوصيات قبل خلق شده آسان نيست گرچه از سوره مباركه سجده برميآيد كه بخش مهم از آفرينش زمين خصوصيات زمين قبلاً تأمين شده است بعد آسمان را خداي سبحان آفريد كه در آنجا فرمود ﴿ثمّ استَوٰي الي السَّماءِ و هي دُخآن فَقال لها و للأرضِ آئتيا طَوعاً أو كَرهاً قالتا أتينا طٰائِعِين﴾[28] اما به شهادت سوره نازعات و مانند آن انسان بتواند جزم پيدا كند كه همه خصوصيتهاي زمين حتي دحو الأرض قبل واقع شده بعد خداي سبحان به آفرينش و تسويه آسمانها پرداخت آسان نيست سوره مباركه شمس گرچه ترتيبش ذكري است ولي اول از شمس و قمر و ﴿و السّماءِ وَ مٰا بَناها﴾[29] سخن به ميان آمد بعد از ﴿و الأرضِ و ما طَحٰاها﴾[30] سخن بميان آمده است
حالا ممكن است بحثهاي ديگري در ضمن آيات ديگر به خواست خدا مطرح بشود
مطلب ديگر آن است كه اين آسمانها و زمين را فرمود يك روزي بساطش برچيده ميشود و مسئله معاد هست ﴿ليبلوكم أيكم أحسن عملا﴾ هست و گذشته از آن انذار به عذاب آخرت انذار به عذاب دنيا هم مطرح است كه ﴿و لئن اخرنا عنهم العذاب الي أمةٍ معدودةٍ ليقولن ما يحبسه﴾ اين ﴿ليقولن ما يحبسه﴾ را روي تحكم و استهزا ميگويند فرمود ﴿الا يوم ياتيهم﴾ كه ﴿ليس مصروفا عنهم﴾ به هيچ وجه عذاب اينها را رها نميكند و اينها را احاطه ميكند و در بر ميگيرد و آنچه را اينها مسخره ميكردند به صورت عذاب دامنگير اينها ميشود اين ﴿ليقولن ما يحسبه﴾ معلوم ميشود روي استهزا و تحكم ميگفتند به دليل ﴿ما كانوا به يستهزءون﴾ يعني همين استهزا محيط به آنها ميشود به صورت عذاب الهي ظهور ميكند دامنگيرشان ميشود
سوال: جواب: بهشت و جهنم الان مخلوقند سوال: جواب: اين سعه محتوايي است الان درباره الفاظ قرآن و معجزه قرآن سخن به ميان نيامد كه اين درباره محتوا و مضمون قرآن است
فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمةً﴾ انسان در قرآن كريم شايد در حدود بيش از 50 مورد نزديك 60 مورد با مذمت و نكوهش ياد شده است آن قسمتهاي جلال و شكوه و عظمت انسان كه ﴿و لقد كَرَّمنا بَنى آدم﴾[31] و مانند آن آنها موضع خاص خودش را دارد اما غالباً كلمه انسان با نكوهش همراه شده است براي اينكه اكثري انسان بجاي محمدت آن ﴿نفختُ فيهِ مِن رُوحي﴾[32] به دام ﴿إنّي خالقٌ بشراً من طينٍ﴾[33] افتادند اكثر شان به اين دام افتادند لذا خداي سبحان ميفرمايد به اينكه ما ا گر يك مقداري رحمت به اينها بچشانيم بعد رحمت را از اينها بگيريم اينها نااميد ميشوند و كفران ميكنند درحالي كه هم چشاندن رحمت آزمون الهي است هم چشاندن تلخيها ما كه اينها را با آن نعمتهاي مهم سرگرم نميكنيم يا با آن عذابهاي مهم اينها را درگير نميكنيم همان لبشان را تر ميكنيم بالاخره اينها كه نمينوشند كه ميچشند در حد شرب نيست در حد ذوق است يك موجود سبك سر و تهي مغز كه ﴿و افئِدَتُهُم هواء﴾[34] چنين انساني همين كه لبش تر شد يا نشاط بيجا دارد يا افسردگي و ياس ناروا فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمة﴾ ما اين را بچشانيم يك مقداري كه او ذوق كند نه بنوشد آن ﴿و سَقاهُم رَبُّهم شراباً طَهُوراً﴾[35] كه نصيب هر كسي نميشود اين ذوق است اگر مختصري رحمتمان را به اينها بچشانيم اينها بايد شاكر باشند تا اين رحمت ادامه پيدا كند ما هرگز چيزي را كه داديم نميگيريم دأب خدا و سنت الهي اين است كه هرگز نه ابتدائاً كسي را عذاب ميكند نه چيزي را كه ابتدائاً داده است ابتدائاً ميگيرد ﴿ان الله لا يُغَيّر ما بقومٍ حتّي يُغَيِّروا مٰا بأنفُسِهِم﴾
سوال: جواب: نه حالا نسبت به هر كسي هم بالاخره همان كس هم يا ذوق است يا شرب است يا ريِّ رَوِيّ است نعمتهاي دنيا زياد است فراوان است ولي خود اين شخص گاهي ذوق دارد گاهي شرب دارد و مانند آن در عذاب قيامت هم همينطور است عذاب قيامت اين طور نيست كه يك نفر بتواند همه را تحمل كند ولي درباره آنها گاهي ذوق است گاهي ﴿فمالِؤُنَ مِنهَا البُطُونَ﴾ است اعاذنا الله اينطور است ديگر
﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمةً ثم زعناها منه انه ليئوس كفور﴾ طبع انسان اين طور است البته مردان صالح زنان صالح اينها كه با ايمان و عمل صالح آميخته اند هر دو مرحله را از منظر آزمون نگاه ميكنند هم شاكر رحمتند هم صابر آن آزمونهاي تلخ كه ﴿إلّا الذين صبروا و عملوا الصالحات﴾ را استثنا كردند اين گروه را بازگو ميكنند فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمة﴾ اين كلمه ﴿منا﴾ تكرارش براي اين است چون ﴿اذقنا﴾ بالاخره رحمت هم از خدا است و ما خودمان ميچشانيم يعني اينچنين نيست كه رحمت مال ديگري باشد ما فقط واسطه فيض باشيم نه ما آ فريدگاريم «كان»ي تامه و ناقصه هر دو مال ماست ما رحمت آفرينيم و رحمت بخش هم ما رحمت را ميآفرينيم هم رحمت را عطا ميكنيم اين كه فرمود ﴿و لئن اذقنا الانسان منا رحمة﴾ اگر ﴿منا﴾ را نميفرمود معنايش اين بود كه بالاخره ما ميچشانيم لكن رحمت هم از ماست ﴿ثم نزعناها منه﴾ از او بگيريم ﴿انه ليئوس كفور﴾ او بايد در حال رحمت شاكر باشد در حال آزمون صابر باشد ﴿ثم زعناه منه انه ليئوس كفور﴾ او نبايد آيس باشد كلمه مايوس مگر صفت مشبهه باشد وگرنه در اين گونه از موارد بايد گفت آيس نه مأيوس آيس يعني نا اميد او يئوس است ايس است كفران ميكند بد ميگويد نا اميد ميشود و مانند آن اين در بخش رحمت ﴿و لئن اذقناه نعماء بعد ضرّاء مسته﴾ اگر از طرف خودش مصيبت و تلخي دامن گيرش شود ما هيچ كس را در مصيبت نمياندازيم آن رحمت را با دو تعبير متكلم مع الغير به خودشان اسناد دادند اين نعمت را با يك تعبير متكلم مع الغير به خودشان نسبت دادند اما ﴿ضرّاء﴾ را اصلاً به خودشان نسبت ندادند چون از طرف او ضرري و شري و نقصي نميآيد اين انسان است كه نا پرهيزي ميكند و نعمت را به صورت نقمت در ميآورد
سوال: جواب: خوب همان دمي هم غنيمت است مگر ما اين هشتاد سال ما يك دمي است ديگر اين صد سال دمي است همين يك دم را از ما ميخواهند ما ديگر فرصت آن براي حضرت نوح كه نه قرن و نيم پيغمبري كرد و شايد ده قرن عمر كرد آن هم همين است آن هم همين به اندازه فرصت است، نسبت به عدد كه ما در پيش داريم همين است تكليف هم همين مقدار است صبر هم همين مقدار است تلخي هم همين مقدار است نشاط هم همين مقدار است
﴿و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته﴾ كه اين ضرر و اين تلخي و مصيبت به آنها رسيده است ما نرسانديم ا و مبتلا شده است ميبينيد اين ميوه شاداب و شيرين را كه يك انساني كه گرفتار زخم معده است ميخورد بالاخره دردش افزوده ميشود مينالد خوب تقصير اين ميوه شيرين و شاداب كه نيست آن كسي كه گرفتار زخم دستگاه گوراشي است زخم اثني عشري است ميگويند ميوه خام براي تو خوب نيست انسان مريض اين است ديگر نقصي از طرف اين ميوه نيست او نميتواند هضم بكند فرمود نقصي از طرف رحمت ما و قرآن و وحي ما نيست ﴿و نُنَزّل منَ القُرآنِ ما هو شِفآء﴾[36] و اما ﴿وَ ما يَزيدُ الظالمين الّا خَساراً﴾[37] بنابراين خسارت ضرر نقمت در اثر سوء رفتار و گفتار و كردار خود افراد دامن گيرشان ميشود فرمود ما اگر اين كار را كرديم يك گرفتاري و نقمتي در اثر تبه كاري كسي دامنگير او شد ما مهربانانه اين مشكلِ ايشان را حل كرديم و نعمتي به او رسانديم اين ﴿ليقولن ذهب السيئات عني انه لفرح كفور﴾ ميگويد دو روز ديگر آن دوران گذشت فخر فروشي شروع ميشود فرح و نشاط بيجا و كاذبش شروع ميشود و مانند آن به جاي اينكه شاكر باشد به جاي اينكه بداند بالاخره ممكن است حوادث دوباره برگردد همان نقمت قبلي بيايد و مانند آن اين به لحاظ غالب انسانها اما تربيت شده هاي مكتب عقل و نقل اين هست ﴿الّا الذين صبروا﴾ اينها صبرِ محمود دارند در قبال صبر مذموم آن صبر مذموم از حريم بحث بيرون است ا نسان لجوج انسان عنود انسان لدود انسان متحجر روي همان آن باورهاي خودش ميگويد ﴿و اصبِروُا عَليٰ آلِهَتكم﴾[38] خوب وثنينيين هم صابر بودند اما روي وثنيت و جهالت و بت پرستي ميگفتند مبادا دست از بت پرستي برداريد دست از بتها برداريد ﴿و اصبِروُا عَليٰ آلِهَتكم﴾[39] اين ميشود صبر مذموم اين از بحث بيرون است هر چه اين صبر بيشتر باشد شرارت و تلخي و گناهش بيشتر است صبر محمود و ممدوح همان صبر عن المعصية است صبر علي الطاعة است صبر عند المصيبة است و مانند آن فرمود ﴿الا الذين صبروا و عملوا الصالحات اولئك لهم مغفرة و اجر كبير﴾ اينها گذشته از آن صبر و بردباري و استقامت، برد باري يعني اين بار را ميبرند يك كلمه بسيط كه نيست اين كلمه مركب است حالا حلم شايد بتواند با بساطتش اين معنا را بفهماند ولي بردباري يك كلمه مركب است يعني اين بار و اين امانت الهي را انسان بتواند ببرد خوب تنها بار امتحان بردن نيست دستورات ديگر هم هست ﴿الا الذين صبروا و عملوا الصالحات﴾ هر كاري كه بايد ميكردند بكنند ترك محرمات و فعل واجبات اينها را انجام دادند اينها ﴿اولئك لهم مغفرة﴾ كه گذشته از اينكه مغفرت دارند اجر كبير هم درند و اين تنوينها هم تنوين تفخيم است هم تنوين ﴿مغفره﴾ هم تنوين اجر كبير كه هم با لفظ هم با معنا هم با هيئت عظمت پاداش الهي را بازگو ميكند
و الحمد لله رب العالمين
[1] سوره زمر،آيه 62
[2] - سوره انبيا، آيه 30
[3] _ سوره بقره، آيه 29
[4] _ سورهٴ نازعات،آيه 28-27
[5] _ سوره نازعات، آيات 30-28
[6] _ سوره انعام، آيه 78
[7] _ سوره نازعات، آيه 28
[8] _سوره بقره، آيه 185
[9] _ سوره روم، آيه 25
[10] _ سورهٴ ملك، آيهٴ 5
[11] _ سورهٴ ملك، آيهٴ 5
[12] _ سورهٴ ابراهيم، آيه 48
[13] _ سورهٴ آل عمران، آيه 133
[14] _ سورهٴ آل عمران، آيه 133
[15] _ سورهٴ ابراهيم، آيه 48
[16] _ سورهٴ آل عمران، آيه 133
[17] _ سورهٴ آل عمران، آيه 133
[18] _ سورهٴ فاطر، آيهٴ 41
[19] _ سورهٴ فاطر، آيهٴ 41
[20] _ سورهٴ حاقه، آيهٴ 14
[21] _ سورهٴ فجر، آيهٴ 21
[22] _ سورهٴ حاقه، آيهٴ 14
[23] _ سورهٴ فاطر، آيهٴ 41
[24] _ سورهٴ رعد، آيهٴ 2
[25] _ سورهٴ رعد، آيهٴ 2
[26] _ سورهٴ رعد، آيهٴ 2
[27] _ سورهٴ رعد، آيهٴ 2
[28] _ سورهٴ فصلت، آيهٴ
[29] _ سورهٴ شمس، آيهٴ 5
[30] _ سورهٴ شمس، آيهٴ 6
[31] _ سورهٴ اسراء، آيهٴ 70
[32] _ سورهٴ ص، آيهٴ 72
[33] _ سورهٴ ص، آيهٴ 71
[34] _ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43
[35] _ سورهٴ انسان، آيهٴ 21
[36] _ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82
[37] _ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82
[38] _ سورهٴ ص، آيهٴ 6
[39] _ سورهٴ ص، آيهٴ 6