24 12 2003 4871602 شناسه:

تفسیر سوره هود جلسه 8

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (۶) وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي المَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ المَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ (۷)﴾

براي بيان توحيد ربوبي و ساير اسماي حسناي ذات اقدس اله براهيني در اين سوره كريمه مباركه بيان فرمود يكي مسئله رازق بودن خداي سبحان است نسبت به هر موجود اينكه فرمود ﴿و ما من دابة في الأرض إلّا علي الله رزقها﴾ صغراي قياس را در سوره مباركه نوح بيان كرده است چه اينكه بخشي از اين صغري را در سوره مباركه انعام افاضه فرمود در سورهٴ  مباركهٴ انعام فرمود آيهٴ 38سورهٴ انعام ﴿و ما من دابّة في الأرض و لا طائر يطير بجناحيه إلّا أمم أمثالكم ما فرّطنا في الكتاب من شييء ثمّ الي ربهم يحشرون﴾[1] هيچ جنبنده‌اي در زمين نيست و هيچ پرنده‌اي در فضا نيست مگر آنها هم مثل شما نظام‌مند هستند امت هستند و قانوني دارند حسابي دارند و كتابي دارند و عقابي دارند و ما در كتاب الهي حالا يا لوح محفوظ است يا موضع ديگر هيچ چيز را فروگذار نكرديم همه اينها را تنظيم كرديم تدوين كرديم تكويناً و ارائه مي‌كنيم و بازگشت همه اينها در حشر اكبر هم بطرف خداي سبحان است ﴿ثم الي ربّهم يحشرون﴾[2] اين مربوط به حشر اكبر است همان‌طوري كه انسانها محشور مي‌شوند زمين هم محشور مي‌شود موجودات زميني محشور مي‌شوند اگر ﴿و الأرض جميعاً قبضَتُه يوم القيامه﴾[3] اگر ﴿و السموٰات مطويّاتٌ بيمينه﴾[4] معلوم مي‌شود كه كل اين نظام در حشر اكبر حضور دارند و موجودات اين نظام هم بايد در حشر اكبر حضور داشته باشند در سوره مباركه نور از دواب به اين صورت ياد كرده است آيه 45 سوره مباركه نور ﴿و الله خلق كل دابة من ماء﴾[5] كه ريشه اصلي و ماده اصلي اين موجودات آب است حالا بايد مشخص كرد كه منظور از اين آب چيست ﴿فمنهم من يمشي علي بطنه﴾[6] مثل خزنده‌ها ﴿و منهم من يمشي علي رِجُلين﴾[7] مثل انسان مرغ و مانند آن ﴿و منهم من يمشي علي أربع﴾[8] مثل انعام ﴿يخلق الله ما يشاء انّ الله علي كل شييءٍ قدير﴾[9] انواع و اقسام حيواناتي را كه خداي سبحان آفريد و ممكن است بعداً خلق بكند و هنوز شما آنها را نديديد اين‌چنين نيست كه تمام حيوانات كشف شده باشند و تمام حيوانات از قوه به فعليت رسيده باشند خيلي از چيزها است كه ذات اقدس اله بعدها ممكن است خلق بكند همين ويروسها، همين ميكروبها، همين موجودات ريزي كه بعدها كشف مي‌شود حالا چه جاندار باشد چه بي‌جان اينها مخلوقات بعدي است كه اينها ممكن است موادشان قبلا خلق شده باشد اما افاضه صورتهاي گوناگون كه باعث تميّز اين انواع ذي‌روح يا غير ذي‌روح بعداً پيدا شده است اينكه در آيهٴ 8 سورهٴ مباركهٴ نحل فرمود ﴿والخيل والبغال والحمير لتركبوها و زينةً و يخلق ما لا تعلمون﴾[10] اين فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد يعني خيلي از چيزها هنوز در پيش است كه خدا مي‌آفريند كه شما نمي‌بينيد اين‌طور نيست كه همه حيوانات از قوّه به فعليت رسيدند و يك جانوري ميكربي چيزي بعدها خلق نشود اين‌طور نيست يك بيان نوراني وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) دارد كه فرمود «كلّما أحدث العباد من الذنوب ما لم يكونوا يعملون أحدث الله لهم من البلاء ما لم يكونوا يعرفون»[11] هر وقت مردم گناهان بي سابقه انجام دادند ذات اقدس اله اينها را به بلاهاي بي سابقه گرفتار مي‌كند بلاهاي بي سابقه هم گاهي به صورت بيماريها، ويروسها و ميكربهاي بي سابقه‌اي است كه بعدها  كشف مي‌شود يا خدا مي‌آفريند و اينها كشف مي‌كنند فرمود ﴿و يخلق ما لا تعلمون﴾[12] نه اينكه «خلق ما لا تعلمون» در جريان «خلق ما لا تعلمون» آن آيات مربوط به نظام آسمان‌ها اين‌چنين است فرمود ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرو﴾[13] حالا يا لام زائد است يا زائد نيست بالاخره يا سوگند است يا نيازي به سوگند نيست فرمود آنچه در سحر موجود است دو قسم است بعضي چيزها را شما مي‌بينيد بعضي چيزها را نمي‌بينيد ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾[14] الان هم خيلي از كواكب هستند كه با چشمهاي مسلح هم ديده نمي‌شوند بعدها البته ممكن است با پيشرفتهاي علم ببينند بنابراين همه اينها زيرمجموعه خلقت خدا است.

سوال: جواب: اين درباره ذي روح است البته آنها هم ممكن است كه ذات اقدس اله توفيقي به بشر عطاء كند كه صنايع نو افتتار كند آن هم مما لا تعلمون هست لكن جزءِ اين امور ذي روح نيست آنها هم البته خداي سبحان افاضه مي‌كند چون ﴿و ما بكم من نعمة فمن الله﴾[15] خوب پس اين‌ها صغريات مسئله است كه گاهي در سوره انعام گاهي در سورهٴ نحل گاهي در سورهٴ نور اينها را بيان فرمود كبراي مسئله اين است كه هر چي دابه شد اين رزقش به عهدهٴ خدا است البته منظور رزقهايي است كه در دنيا تأمين مي‌شود اما رزقهاي آخرت آن ديگر با كسب و تلاش و كوشش نيست آن محصول كاري است كه در دنيا انجام شده است يا رزقي كه شهدا دارند ﴿أحياء عند ربهم يرزقون﴾[16] آن رزق دنيايي نيست كه با كسب و كار جديد حاصل بشود البته محصول شهادت آنها است آنها كه ﴿الحمد لله الذي صدقنا وعده﴾ يا ﴿كلما رزقوا منها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الذي رزقنا من قبل و اتوا به متشابهاً﴾[17] اين روزيهايي كه در بهشت دارند روزيهايي كه در برزخ دارند مخصوصا روزيهاي كه شهدا عند الله دارند آنها خارج از محدوده اين آيه است در آيات ديگر داخل هست و اما اين ناظر به ربوبيّت خدا است كه برهان اقامه بكند كه چون اين رزق است اين ربوبيّت حكيمانه است پس يك رازق حكيمي هست ﴿و ما من دابة في الأرض إلّا علي الله رزقها﴾ و اين‌چنين نيست كه دنيا نظير بهشت باشد كه كسب و كار نباشد خداي سبحان فرمود من شما را آفريدم روزي شما را خلق كردم راهي كه شما را به روزي برساند خلق كردم شما را با عقل و نقل هدايت كردم چگونه اين راه را طي كنيد و به مقصد برسيد و روزي پيدا كنيد بقيّه ديگر به عهدهٴ شما است ﴿اعطي كل شيءٍ خلقه ثمّ هديٰ﴾[18] بعد فرمود ﴿للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنّساء نصيب ممّا اكتسبن﴾[19] چه زن چه مرد هر چه كسب كرد ديگر مال خودش است اين‌چنين نيست كه انسان بيكار بنشيند و روزي به دهان او بيايد مستحضريد يكي از گروههايي كه دعاي آنها مستجاب نيست همان گروه بيكار و تنبل است انسان تنبل و بيكار جزءِ چند گروهي هستند كه دعايشان مستجاب نمي‌شود آنها نه تنها گرسنه مي‌مانند اگر دعا هم بكنند خدا به آنها روزي نمي‌دهد چون نظام رزق بر اين است كه انسان را بيافريند انسان را و دستگاه گوارشي او به او عطاء بكند با عقل و نقل فكرش را هدايت بكند كه چگونه روزي تهيه كند راه رسيدن به روزي را مشخص بكند روزي را هم بيافريند منتها تخلق و پيمودن اين راه به عهدهٴ خود انسان است بارها اين كريمه‌اي كه فرمود ﴿و هزّي إليك بجذع النّخلة ساقطعليك رطباً جنّياً﴾ را ملاحظه فرموديد خوب در اينجا وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) همه آن بركات را از راه اعجاز غيبي مشاهده كرد يعني از راه اعجاز غيبي ﴿فتمثّل لها بشراً سوياً﴾[20] شد از راه اعجاز غيبي مادر شد از راه اعجاز غيبي آن بارش را از رحم به دامن نهاد از راه اعجاز غيبي بعدها بچه در گهواره حرف مي‌زند همه اينها معجزه است و از راه اعجاز غيبي هم ﴿فأجاءها المخاض الي جذع النّخلة﴾[21] اين ﴿جذع النّخلة﴾[22] اين درختي كه بارور نبود باور شد و ميوه‌هاي فراوان آورد همه چيز از راه غيب بود اما بالاخره ﴿و هزّي إليك بجذع النّخلة تساقط عليك رطباً جنيّاً﴾[23] هم مطرح است به او دستور داده شد تو هم دستي دراز كن اين شاخه را اهتزاز بده تكان بده هزي اهتزاز بده كه اين ميوه‌ها بيافتد يعني تو هم بالاخره بايد يك دستي دراز بكني يك شاخه‌اي تكان بدهي بنابراين نيست كه انسان در دنيا هيچ كاري نكند حتي اگر كسي اهل كرامت شد روزيهاي او هم فراوان شد بالاخره يك قدمي هم بايد بردارد چون خاصيّت عالم طبيعت اين است پس بنابراين اگر چنان‌چه ذات اقدس اله روزي تهيّه كرده است مربوط به آن عناصر محوري است كسب و كار را از ما نگرفتند بلكه كسب و كار را بر ما واجب كردند كه در فقه مستحضريد تحصيل رزق براي عائله واجب است تحصيل رزق هم بر خود انسان واجب است «شرّ الناس من كان كَلّاً علي الناس»[24] بدترين مردم يك ملت بيكاري هستند كه روزي آنها را ديگران تأمين مي‌كنند و كل بر مردم باشند اگر «شرّ الناس من كان كَلّاً علي الناس»[25] است پس معلوم مي‌شود تحصيل رزق واجب است كار كردن واجب است حالا كار يك وقتي كار كشاورزي و دامداري است يا فوق اينها كارهاي فرهنگي و علمي بالأخره كار لازم است آن نظام بيت المال نظام‌مند بايد همه را تأمين كند كارگر و كشاورز و دامدار را يك جور فرهنگي‌ها را جور ديگر بالأخره كار تلاش كوشش يك حساب خاصي لازم است.

سوال: جواب: بله آن نشانه كرامت بود آن را چون عهده‌‌دار بود كارش هم اداره مسجد بود انجام مي‌داد بيكار كه نبود اين ذات اقدس اله هم او را قبول كرده اين را به عنوان خدمتگزار اصلاً مريم يعني خادمة المسجد خادمة المعبد اين بايد كار مي‌كرد تميز مي‌كرد نظافت مي‌كرد و مي‌كرد اينطور نبود يك آ‌دم بيكار باشد كه مادرش هم اين را وقف مسجد كرده بود اين كلمه عمرش خودش را وقف كرد خودش را وقف كرد وقف اصطلاحي نيست اما در تعبيرات فقهي در تعبيرات روايي ما اين است كه اگر كسي عمرش را وقف بكند به خدمت مردم اين تعبير وقف در روايت ما است خوب اين را مادرش(سلام الله عليهما) نذر كرده بود كه اين بچه‌اش را به مسجد بدهد به معبد بدهد كه معبد را اداره بكند و خيال مي‌كرد كه اين بچه پسر است و مرد بهتر مي‌تواند خدمات معبد را به عهده بگيرد بعد ذات اقدس اله به او دختر دارد و اين هم گفت ﴿ربّ أنّي وضعتها أنثي﴾[26] بعد خدا فرمود ﴿والله أعلم بما وضعت وليس الذّكر كالأنثي﴾[27] يعني آن پسر بچه كه تو مي‌خواستي مثل اين دختري كه ما به تو داديم نيست اين تشبيه هم تشبيه معكوس نيست همان تشبيه أصيل و أصلي است در جاي خودش است ليس الذكر التي طلبتها كالانثي التي وهبت لها آن پسر بچه‌اي كه تو مي‌خواستي كار اين دختر بچه را نمي‌كند اين مي‌شود مادر عيسي او ديگر پدر عيسي نمي‌شد بنابراين چيزي ما به تو داديم كه فوق آن خواسته تو بود بعد اين هم رفت و مسجد و خدمتگذاري مسجد را به عهده مي‌گرفت و بعد هم ذات اقدس اله تأمين مي‌كرد به هر تقدير يك آدم بيكار اهل رزق و روزي نخواهد بود چون بر او واجب است «شر الناس من كان كَلّاً علي الناس»[28] اما اگر كسي كار بد مردم نكند فقط در خانه بنشيند خودش مطالعه بكند بر معلومات خودش بيافزايد اين معلوم نيست كه كار ضايعه‌اي دارد اين همه نيازي كه مردم دارند به نشر معارف به تربيت به ارشاد به هدايت به طرح هجرت آدم در خانه بنشيند فقط دارد مطالعه مي‌كند بر معلومات خودش مي‌افزايد آن وقت گله بكند به روزگار بد بگويد تو داري كار بدي مي‌كني تو بايد كسب و كار بكني اين را هم مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده هم در نهج البلاغه در كلمات قصار حضرت است كه اگر صاحب شريعت بر جهّال واجب كرده است كه عالم بشوند و از آنها تعهّد گرفته است كه متعلّم بشوند قبل از اخذ تعهّد از جهّال از عالمان دين تعهّد گرفته شده است كه شما تعليم بدهيد «لأنّ العلمكان  قبل الجهل»[29] خوب اگر بر جهّال تعلم واجب باشد بر علما هم تعليم واجب است ديگر و اگر چنانچه كسي اهل منبر و مسجد و ارشاد و هدايت نباشد به همين اوهام كه اينها براي من كوچك است قهرا اينها كه نرفتند نوبت به شاگردانشان مي‌رسد شاگردانشان هم نمي‌روند نوبت به مداحان مي‌رسد همين كه مي‌بينيد وضع ايران خداي ناكرده نظير وضع پاكستان مي‌شود كه دست ذاكران مي‌افتد مردم را بايد عالم كرد شما جلد اول اصول كافي را ببينيد جلد دوم اصول كافي را هم ببينيد تا فاصله خيلي است اين جلد دومش خيلي نرم است اخلاقي است اين را ائمه گفتند ديگر بسياري از علما و بزرگان منبر مي‌رفتند حالا آن منبرهاي حرفه‌اي كه لازم نيست آدم احكام مي‌گويد حرف خوب مي‌زند حرف خوب هم حرف مي‌زند نيم ساعت حرف مي‌زند ورّاجي هم نمي‌كند خودش مي‌فهمد كه دارد چه مي‌گويد خودش به فهميده‌اش باور دارد و عمل مي‌كند به مردم هم مي‌گويد مردم هم تشنه اين حرفها هستند اگر بر مردم اثر نمي‌كرد كه بر ما گفتن واجب نبود كه هميشه اثر مي‌كند ديگر اين‌چنين نيست كه آدم همه‌اش بخواهد حرفهاي عالمانه مال حوزه و دانشگاه است اما براي مردم بايد اخلاقيات را گفت اينها را رقيق كرد نازل كرد تنزّل داد و گفت به هر تقدير وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) كارش اين بود بالاخره انسان بايد يك كاري بكند براي جامعه يا اين كار فرهنگي كار فرهنگي نشر معارف نه گوشه نشستن بر معلومات خود يك وقت يك كسي استگوشه مي‌نشيند كتاب عميقي مي‌نويسد خوب آن هم نشر است يك وقتي چهارتا كلمه را به چهل تا كلمه قبلي افزوده مي‌كند با هم دفن مي‌شوند اين فقط خودش را دريافت اين چه حقّي بر جامعه دارد و بيت المال چه تعهّدي نسبت به هم‌چه آدمي دارد بالأخره تعليم مردم تربيت مردم از كارهاي رسمي انبياء و اولياء است خوب مريم(سلام الله عليها) هم عهده‌‌دار همان كار بود و خدا هم تأمين مي‌كرد و زكريا هم ﴿كلّما دخل عليها زكريّا المحراب وجد عندها رزقاً﴾[30] اما اينجا كه حالا از مسجد بيرون آمده ﴿إذ انتبذت من أهلها مكاناً شرقيّاً﴾[31] اينجا ديگر خدمتگذاري مسجد نيست اينجا ديگر مادري است بطور عادي در چنين حالي گرچه بسياري از كرامات براي آن حضرت فراهم شد اما بالاخره او هم بايد دستي تكان بدهد اين شاخه را اهتزاز بدهد چهارتا ميوه هم بيافتد و او استفاده كند ﴿و هزّي إليك بجذع النّخلة تساقط عليك رطباً جنّيا﴾[32] خوب اگر همه آنها روي مجاري غيب بود اين شاخه را يك قدري خم كردن هم مقدور خدا بود ديگر حرفي در آن نبود ديگر لازم نبود اين دست تكان بدهد و شاخه را حركت بدهد غرض اين است كه بساط نظام بر حركت است و تحصيل است و كار است و تلاش و كوشش در آن آيه‌اي كه باز قبلا قرائت شد فرمود ﴿فامشوا في مناكبها و كلوا من رزقه﴾[33] يعني روي دوش زمين سوار بشويد روزيهايتان را بگيريد بالاخره اگر دامداريد، اگر كشاورزيد، اگر معدن شناس هستيد با اين دشت و دريا و كوه آشناييد ديگر روزيهاي شما يا درون كوه است به نام معدن يا بالاي كوه است به نام خار و مزرع و مرتع امثال ذلك يا در دشت است به عنوان جاي كشاورزي بالأخره ﴿فامشوا في مناكبهاو كلوا من رزقه و اليه النشور﴾[34]  اگر كسي همين‌طور صاف بنشيند اين را كه خدا وعده نداده كه اين را اين فقط مال بهشتيها است مطلب ديگر آن است كه تعهّد الهي همان‌طوري كه قبلا ملاحظه فرموديد به اين برمي‌گردد كه اسمي از اسماي حسناي خدا در ساير اسماي او حكومت مي‌كند و همه اينها هم زيرمجموعهٴ الرّحمان هستند يا الله هستند كه الرّحمان و الله محكوم به هيچ اسمي نيست و اما اينكه ذات اقدس اله روزي را به برخي عطاء مي‌كند به برخي عطاء نمي‌كند اين نيست به همه مي‌دهد منتها در قبض و بسطش ﴿الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر﴾[35] اختلاف است و اين هم مربوط به كار و كوشش افراد است از يك سو و مربوط به آزمون الهي است از سوي ديگر در سوره مباركه فجر هم قبلا ملاحظه فرموديد كه فرمود ما هيچ كسي را با روزي كريم نكرديم رزق كريم يك چيز ديگر است وجود مبارك شعيب(سلام الله عليه) از نبوّت خود بعنوان رزق كريم ياد مي‌كند ﴿و رزقني منه رزقاً حسنا﴾[36] اين رزق كريم رزق حسن مربوط به نبوّت است رسالت است امامت است خلافت است اين‌گونه از معنويات است كه ﴿الله أعلم حيث يجعل رسالته﴾[37] ا ما اين امور مادّي نشانه كرامت نيست هر كس را خداي سبحان هر چه داد روي آزمايش است آن خطبه نهج البلاغه قبلا اينجا خوانده شد كه اگر كسي وضع مالي‌اش رو به راه است و هر چه بخواهد براي او فراهم است سفره گسترده دارد نعمتهاي بي شمار دارد او بايد بداند كه خداي سبحان او را توهين كرده است تحقير كرده است استدلال حضرت امير(سلام الله عليه) بعد از اينكه ما را با دو اصل آشنا كرد و آن زمينهٴ اين است اصل اول اين است كه انسان تا نفس مي‌كشد كار كند حالا هر كاري دارد اين حسب حلال كار حلال چه فرهنگي چه غير فرهنگي انسان تا زنده است كار كند اين حريص در كار باشد يك دو، قانع در مصرف برخي قانع در كار هستند حريص در مصرف خود حضرت امير اين‌طور بود ائمه(عليهم السلام) اين طور بودند اينها هيچ‌كدام بيكار نبودند سعي و تلاششان اين بود كار كنند توليد كنند مشكل جامعه را حل كنند خودشان كه هم اعهد من الناس قانعانه به سر مىبرند اين تلاش در توليد و قناعت در مصرف باعث تمدن ديني مردم است اين جابجا كردن مىشود فرهنگ مصرفي يعني آن قناعت بيايد جاي توليد و اين توليد بيايد جاي تلاش و اين تلاش بيافتد روي مصرف.

سوال: جواب:  نه بالاخره بايد به طرف اگر اين فرهنگ پياده شود غالب اين طور مي‌شود ديگر دين اساسش بر اين است كه مردم تلاش بكنند در توليد تا كسي نيازمند نماند قانع باشند در مصرف چون بقيه ديگر بين نصيب و موتلف است فرمود ما قزني هستيم يك عده خزني كه يك وقتي در خطبه هاي نماز جمعه اين بيان نهج البلاغه مشخص شد كه چه فرق است بين اينها اين قزن با قاف و زا يعني كسي كه به اندازه ديديد اين نان خشك را انسان وقتي مي‌خواهد بخورد با گوشه دندان اين نان خشك را تكه مي‌خورد يا به گوشه لب مي‌خورد چون بالاخره خيلي غذاي گوارا نيست اين‌طور نيست كه تمام دهانش را باز كند براي اينكه يك تكه نان خشك بخورد اينها را مي‌گويند اهل قزن غذاي عادي هم كه چه مهماني چه غير مهماني بالاخره لقمه مختصري مي‌گذارند قاشق معتدلي برمي‌دارند كه سير بشوند بعضي ما مي‌بينيد اگر گرسنه‌اند اگر يك غذاي چرب و شيريني گوارايي نصيبشان مي‌شود اينها خزني مي‌خورند اينها با تمام دهان مي‌خورند قاشق را پر مي‌كنند كه گاهي از كناره هاي لبشان مي‌ريزد حضرت هر دو گروه را معرفي كرده فرمود اينها «يخضمون مال الله خضمة الإبل نِبْتة الرّبيع»[38] فرمود ديديد بالاخره اين شترهاي بيابان گرسنه اينها اگر زمستان و پاييز را با سختي بگذرانند وقتي بهار چهار تا علف با بوته گيرش بيايد اين خزني مي‌خورد يعني با دهان پهن و لب و لوچه پهن همه اينها را مي‌گذارد زير اين بوته اين بوته را از ريشه درمي‌آورد ديگر آنجا بوته‌اي نمي‌رويد اين سرمايه ملت هم مي‌خورد يك گوسفند اگر بخواهد بخورد سرمايه را نمي‌خورد اين برگها را مي‌خورد اين ساقه‌ها و خوشه‌ها و شاخه‌ها را مي‌خورد اما اين‌طور نيست نظير بولدوزر دندان بگذارد زير ريشه ريشه را در بياورد ديگر يك وقت است يك كسي چهار تا خيانت مي‌كند يك وقتي نفت مملكت را خيانت مي‌كند اين مثل «يخضمون» است فرمود يك عده «يخضمون مال الله» يا بيت المال «خضمة الإبل نبتة الربيع»[39] كه آنجا نقد مي‌كند خوب نان خشك را كه انسان خضمي نمي‌خورد قضمي مي‌خورد آنجا مشخص فرمود بعد در خطبه ديگر بيان كرد كه انبيا(عليهم السلام) ساده زيستند حالا ما اينها را بدانيم اگر هم عمل نمىكنيم لااقل گاهي پيش خودمان خجالت بكشيم كه خبر ديگري است راه راه ديگر است فرمود آدم اگر نداند خجالت هم نمىكشد اين از خطبه‌هاي بلند علوي(سلام الله عليه) است فرمود من وضع انبيا را براي شما تشريح كنم شما همه‌تان مىدانيد كه فلان پيغمبر فلان پيغمبر فلان پيغمبر ساده زيست بعد به وجود مبارك پيغمبر را از قبل ذكر فرمود بعد جريان حضرت موسي را بعد جريان حضرت عيسي را بعد جريان حضرت داود را بعد جريان حضرت عيسي را بعد دوباره جريان حضرت پيغمبر را ذكر كرد و تحليل كرد فرمود اينها كه ساده زندگي مىكردند امر خالي از اين دو قسم نيست يا انسان بايد بگويد به اينكه و اينها هم كه اين دو مطلب روشن است يكي اينكه اينها ساده زندگي مىكردند و نداشتند براي اينكه هر چه بود در اختيار ديگران قرار مىدادند و امر دوم اين است كه از اينها كامل‌تر و شريف‌تر ذات اقدس اله كسي را خلق نكرد اين دو اصل همين‌ها ساده زندگي مىكردند هم از اينها شريف‌تر و كامل‌تر كسي خلق نشده بود آنگاه روي اين دو عنصر محوري استدلال مىكند مىگويند داشتن متنعم بودن نه وقتي كسي دارد كارهاي خير فراوان مىكند نظير خديجه(سلام الله عليها) نه همان دارد كه خضمي زندگي كند نه قضمي اگر داشتن و خضمي زندگي كردن و سفره رنگين داشتن كمال است بايد بگوييم يا كمال است يا كمال نيست اگر كمال است بايد ملتزم بشويم كه اين كمال را ذات اقدس اله به انسانهاي كامل نداد و آنها از اين جهت ناقص هستند زيرا كسي ملتزم نمىشود كه كامل‌ترين انسان را خداي سبحان از يك جهتي ناقص كرده باشد پس معلوم مىشود اينها كمال نيست كمال نيست هم بي تفاوت هم نيست چون بالاخره انسان حيات خودش را دربارهٴ اين امور صرف مىكند بعد فرمود معلوم مي‌شود اينها نه عيب است و نقص است و وهن است و بخل و بداند هر كسي كه در كنار سفره رنگين مىنشيند بداند كه ذات اقدس اله اهانه او را مسخره كرده توهين كرده شكمباره بار آورده دارند فرشتگان به او مىخندند اين لااقل بفهمد كه ملائكه دارند او را مسخره مىكنند بين خود و بين خداي خود بالاخره يك وقتي خوب است كه خجالت بكشد اين نقص است اين عيب است بنابراين دنيا زدگي به اين معنا است كه انسان خصني زندگي بكند آن وقت تا نفس مىكشد اگر اهل حوزه و دانشگاه است مثل ابوريحان كه در جريان ابوريحان شنيديد اين در حال بود در بستر احتضار بود در محله ايشان يك فقيهي بود در همان كوچه گفت اين فقيه را حاضر كنيد من در مسئله ميراث جدّات ثمانيه و اينها نظري دارم گفتند الان آخر اين آخرها لحظات عمر شما است گفت نه من بفهمم و بميرم بهتر است يا نفهميده بميرم اين بزرگوار و فقيه را آوردند و ايشان شروع كرد به مباحثه و مناظره فكري و اين فقيه بزرگوار از محضر ايشان فاصله گرفت هنوز به خانه‌اش نرسيد كه شيوند بلند شد كه ابوريحان مرد اين در شرح ابوريحان بيروني است اينها كه به اينجا رسيده‌اند آن وقتهاي فارق را درباره علوم گوناگون صرف مىكردند هرگز وقت را به بطالت نگذراندند انسان تا زنده است كار حالا هر كسي در هر رشته اين يكي اين مىشود تلاش در توليد آن هم مىشود قناعت در مصرف در بخشهاي امور مالي قانعانه زندگي كند چون راحت‌ترين وضع همين است ساده‌ترين وضع همين است مىماند مسئله سعه و رزقي كه بشر به او مبتلا است در سوره مباركه فجر فرمود به اينكه ما البته افراد را كريم نگه مىداريم كرامت دارند پيش ما مكرم هستند و مكرم هستند ولي اين بعد الارض علي الله است أمّا در دنيا كه معلوم نمىشود كه كي كريم است كي كريم نيست اين به حسن عاقبت انسان معلوم است انبياء و اولياء كه ﴿الله أعلم حيث يجعل رسالته﴾[40](عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه تكليفشان روشن است اما ديگران را فرمود به اينكه ما هر چه داديم امتحان كرديم بعضي در مبتلا به ثروت هستند بعضي مبتلا به فقر فرمود ﴿فأما الإنسان اذا ما ابتلاه ربّه فأكرمه و نعّمه يقول ربي اكرمن ٭ و امّا اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربّي اهانن﴾[41] ما هر دو را مبتلا كرديم يكي را به ثروت مبتلا كرديم يعني ممتحن كرديم مورد ابتلا امتحان و آزمون ما است ببينيم شكر مىكند يا نه يكي را به فقر مبتلا كرديم مبتلاي ما است ممتحن ما است آزموديم ببينيم صبر مىكند يا نه هر دو مبتلايند الان كه ما اينجا سالماً الحمدلله نشستيم مبتلا به سلامت هستيم نه اينكه آنها كه در تخت بيمارستان هستند آنها مبتلا به مرض باشند ما مبتلا نباشيم اين سلامت ابتلاي ما است ما ببينيم از اين سلامت چه بهره‌اي مىبريم اين‌طور رايگان كه در دنيا به كسي چيزي نمىدهند كه آنجايي كه رايگان است بهشت است اگر يك چيزي به آدم دادند و چيزي از آدم نخواستد معلوم مىشود رايگان است اما اگر چيزي به آدم دادند در قبالش مسئوليّت خواستند معلوم مىشود ابتلا است ديگر الان ما كه الحمد لله سالم هستيم مبتلا به سلامت هستيم يعني ممتحن هستيم ابتلا كه به معني درد نيست ابتلا به معني آزمون است در هر دو بخش فرمود ما اينها را مىآزماييم يا به ثروت ابتلا دارند يا به فقر ابتلا دارند فتحصل آنچه كه مربوط به ذات اقدس اله است تأمين رزق است ايجاد راه است تأمين هدايت به راه است و آماده كردن اين مهتدي است كسب و كوشش به عهده خود انسان است ﴿للرجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنّساء نصيبٌ ممّا اكتسبن﴾[42] و هر چه گير انسان آمده است نشانه كرامت نيست چون «الغني و الفقر بعد العرض علي الله»[43] و اگر چيزي در دنيا بخواهد نشانه كرامت باشد همان تقوا است حالا مسائل ديگر براي نوبت بعدي.

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ أنعام، آيهٴ 38.

[2]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 38.

[3]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 67.

[4]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 67.

[5]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 45.

[6]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 45.

[7]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 45.

[8]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 45.

[9]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 45.

[10]  ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 8.

[11]  ـ كافي، ج 2، ص 275.

[12]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 8.

[13]  ـ سورهٴ حاقه، آيات 38 ـ 39.

[14]  ـ سورهٴ حاقه، آيات 38 ـ 39.

[15]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.

[16]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 169.

[17]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.

[18]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 50.

[19]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.

[20]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 17.

[21]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 23.

[22]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 23.

[23]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 25.

[24]  ـ ر. ك كافي، ج 5، ص 67.

[25]  ـ ر. ك ؛ ج 5، ص 67.

[26]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 36.

[27]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 36.

[28]  ـ ر. ك كافي، ج 5، ص 67.

[29]  ـ كافي، ج 1، ص 41.

[30]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 37.

[31]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 16.

[32]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 25.

[33]  ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 15.

[34]  ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 15.

[35]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 26.

[36]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 88.

[37]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.

[38]  ـ نهج البلاغة، خطبه 3.

[39]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 3.

[40]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.

[41]  ـ سورهٴ فجر، آيات 15 ـ 16.

[42]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.

[43]  ـ نهج البلاغة، حكمت 452.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق