بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ (۱) أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُم مِنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ (۲) وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَتاعاً حَسَناً إِلَي أَجَلٍ مُسَمّيً وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ (۳) إِلَي اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (٤) أَلاَ إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخفُوا مِنْهُ أَلاَّ حِينَ يَستَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۵)﴾
نتايج آن چند آيه اين شد كه قرآن كريم چون مثل حبل آويخته شد نه مثل قطرات باران انداخته شد يك مقام محكم دارد يك مقام مفصّل در بخش آيات تدويني و مقام كتاب هم يك بخش محكم دارد كه توحيد است يك بخش محكم كه اسماي حسنا هست و اخلاقيات است و احكام و فروع است كه اينها تفصيل آن محكم هستند كه اگر توحيد را باز كند ميوههايش اينها خواهد بود اينها را اگر بخواهند جمع بندي كنند و عصاره اينها را بگيرد توحيد در ميآيد مطلب ديگر آن است كه استغفار كردن و از ذات اقدس اله درخواست فيض كردن باعث فراواني نعمت دنيا و آخرت است در جريان نعمت آخرت روشن است كه اگر كسي استغفار كند و اهل تقوا باشد نعمت اُخرويش تأمين است اما درباره نعمت دنيا قرآن كريم انسان را جداي از عالم نميداند اينطور نيست كه جامعه انساني يك موجود جدايي باشد و حوادث عالم جدا بلكه حوادث عالم و جامعه انساني جمعاً يك واقعيتي هستند كه هر كدام در ديگري تأثير و تأثر متقابل دارد همانطور كه انسان ميتواند محيط را سالم يا آلوده بكند ﴿ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت أيدي الناس﴾[1] ظهر الصلاح في البر و البحر بأيدي الناس هم خواهد بود صلاح و فلاح عالَم به عهده انسان است همانطوري كه انسان ميتواند حوادث عالم اثر بگذارد حوادث عالم هم در انسان اثر ميگذارد اين طوري نيست كه انسان هر كاري بكند حوادث عالم هم يكسان بگردد چون عالم براي انسان مسخر شده است اين سفره را خداي سبحان اول پهن كرد بعد انسان را آفريد و به اين سفره دعوت كرده است اينطور نيست كه انسان هر كاري را انجام دهد حوادث عالم به همان سبك باشد چون بين اعمال عباد و حوادث عالم رابطه است لذا گاهي عذاب ميآيد گاهي رفاه و نعمت نازل ميشود در بخش عذاب كم نيست آياتي كه فرمود چون اينچنين كردند ﴿كذبوا بآياتنا فأخذهم﴾[2] فرمود يك عدهاي را به دريا ريختيم يك عدهاي را به زمين فرو برديم يك عده را گرفتار ﴿سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية أيام﴾ كرديم ﴿منها قائم وحصيد﴾[3] بعضي را درو كرديم بعضي هنوز سر پا هستند حصيد با صاد به معني محصود است محصود يعني درو شده ﴿ٰاتوا حقه يوم حصاده﴾[4] يعني روزي كه شما اين مزرعه تان را درو ميكنيد فرمود بعضيها را ﴿فأخذناه وجنوده فنبذناهم في اليم﴾[5] يا ﴿فغشيهم من اليم ما غشيهم﴾[6] بعضيها هم ﴿فخسفنا به وبداره الأرض﴾[7] ﴿منهم من أخذته الصيحة﴾[8] منهم كساني هستند كه ﴿سخرها عليهم يسمع ليال وثمانية أيام﴾[9] بعد از جمع بندي كردن امور فرمود ﴿منها قائم و حصيد﴾[10] فرمود ﴿وتلك القري أهلكناهم﴾[11] بعضيها را درو كرديم بعضيها هنوز سرپا هستند پس از طرف عذاب و كيفر بين اعمال مردم و حوادث روز رابطه است كه اگر انسان رفتار بد داشته باشند گرفتار كيفر الهي هستند البته بعد از گذشت عفو و رحمت و احسان الهي وقتي اينها به نصابش رسيد آن وقت نوبت به عدل ميرسد در طرف استغفار و تقوي و توبه و امثال ذلك اين يقيني است وعده الهي فرمود ﴿ولو أنّ أهل القري ٰامنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والأرض﴾[12] يا ﴿ولو أنّهم أقاموا التورات والإنجيل و ما أنزل إليهم من ربهم لأكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم﴾[13] در بخشهاي ديگر فرمود ﴿و أن لو استقاموا علي الطريقة لأسقيناهم ماء غدقاً﴾[14] فرمود اگر اينها مردان با ايمان باشند مردم مؤمن باشند و مستقيم باشند و در صراط مستقيم باشند ما باران به موقع تگرگ به موقع برف به موقع برايشان نازل ميكنيم اينچنين نيست كه اين مردم واجد شرايط باشند اهل ايمان باشند ما باران نفرستيم ﴿و أن لو استقاموا علي الطريقة لأسقيناهم ماء غدقاً﴾ مرحوم بوعلي يك رسالهاي دارد در اين زمينه كه نماز استسقاء چه اثري دارد و در الهيات شفا هم به صورت روشن اين مطلب را بيان كرده كه اگر كسي رابطه بين اعمال انسان و حوادث عالم را انكار بكند يا بگويد مثلاً نماز استسقاء چه تأثيري در نزول باران دارد يا فلان كاري كه تودهٴ مردم انجام ميدهند و عبادتي را انجام ميدهند چه نقشي در نزول بركت آسماني يا زميني دارد فرمود اينها متفلسف هستند اينها فيلسوف نيستند فضع هولاء المتشبة بالفلاسفه اينها روشنفكراني هستند كه آن الهيات فلسفه را درك نكردهاند و اينچنين نيست كه اگر كسي نماز استسقاء بخواند باران نيايد و بي اثر باشد يا دعا بكند بي اثر باشد براي اينكه انسان و عقايد انسان اخلاق انسان و اعمال انسان با نظام آفرينش گره خورده است اينطور نيست كه حوادث عالم در انسان اثر نكند يا عقايد و اخلاق و اعمال انسان در حوادث عالم اثر نكند اين تأثير و تأثر متقابل است فضع هولاء المتشبة بالفلاسفة لذا روي رسالهاي نوشته در تأثير اينگونه از امور يعني كارهاي خير نماز استسقاء و مانند آن اثر دارد ريشه همه اين حرفها اين آيه قرآن است فرمود ﴿و أن لو استقاموا علي الطريقة لأسقيناهم ماء غدقاً﴾[15] اينها اگر مردم مستقيم باشند بي جا كار بكنند بيراهه نروند ما آن باراني كه ميفرستيم كه به درياها ميرود يا به بيابانها ميرود خوب دستور ميدهيم أستقيناهم إلي أرض جرس ما كه ﴿أرسلنا الرياح لواقح﴾[16] اين بادها كه در اختيار ما است اين ابرها كه در اختيار ما است رهبري همه اينها در اختيار ما است ما اين را ميفرستيم در شهرها و روستاها ببارد وقتي ميبينيم لايق نيستند ميگويم در دريا بريزند يا در بيابانها بريزند وگرنه آنجا ﴿أنّا نسوق الماء إلي أرض الجرز﴾[17] ما بايد بالاخره بايد راهنمايي بكنيم كه ابر كجا برود كجا ببارد ما بايد راهنمايي بكنيم ببينيم اينها لياقت دارند هم آنجا ميبارد گاهي ميبينيم لياقت ندارند ميرويم جاي ديگر ميبارد خوب پس اين اصل هست كه ﴿و أن لو استقاموا علي الطريقة لأسقيناهم ماء غدقاً﴾[18] اين يك نمونهاي است در برابر آن آيات كلي آيات كلي اين بود كه ﴿ولو أن أهل القري ٰامنوا واتّقوا لفتحنا عليهم بركات﴾[19] يا ﴿ولو أنهم أقاموا التورات والإنجيل و ما أنزل إليهم من ربهم لأكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم﴾[20] اينها اصول كلي است در جريان خصوص باران و تأثير نماز استسقا و امثال ذلك هم اين آيه نازل شده است ﴿وأن لو استقاموا علي الطريقة لأسقيناهم ماء غدقاً﴾[21] اينها خطوط كليي است كه قرآن بيان كرده در جريان جزئيات و حوادث تاريخي هم زمان نوح اين طور بود براي قوم هود هم همينطور است در جريان قوم نوح در سوره مباركه نوح به اين صورت بيان شده است كه فرمود وجود مبارك نوح سلام الله عليه به آنها اينچنين فرمود كه آيه 26 سورهٴ مباركهٴ نوح اين است ﴿و قال نوح رب لا تذر علي الأرض من الكافرين ديّاراً﴾[22] قبلش فرمود استغفار بكنيد بركات فراواني نصيب شما خواهد شد آيهٴ 10 سوره مباركه نوح فرمود ﴿فقلت استعفروا ربكم إنّه كان غفاراً ٭ يرسل السماء عليكم مدراراً ٭ و يمددكم بأموال و بنين و يجعل لكم جنّات و يجعل لكم أنهاراً﴾[23] اينها قصه هاي واقع شده است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ هود يعني همين سورهاي كه محل بحث است آيه 52 به اين صورت بيان شده كه هود سلام الله عليه به قوم خود فرمود ﴿ويا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا إليه يرسل السماء عليكم مدراراً و يزدكم قوة إلي قوتكم و لا تتولّوا مجرمين﴾[24] پس اصل عقلياش آن است كه بين انسان و حوادث عالم رابطه متقابل است يك، خطوط كلياش هم آن دوتا آيه است كه ﴿و لو أنهم أقاموا التورات و الانجيل﴾[25] يا ﴿أن أهل القري ٰامنوا واتّقوا لفتحنا﴾[26] اين دوتا آيه اين دو، جريان ﴿و أن لو استقاموا علي الطريقة لأسقيناهم ماء غدقاً﴾[27] بيان يكي از صغريات اين كلي است دربارهٴ نماز استسقا و امثال استسقا اين سه اين جريان حضرت نوح و حضرت هود سلام الله عليه هم يك قصه هاي تاريخي واقع شده است چهار و پنج، اينها شواهد كلي است كه اگر يك جامعهاي رو به راه بود و اهل تقوا بود هرگز نميماند اما حالا چطور بعضي از علما و رجال علمي در معيشت سخت به سر بردند و مانند آن اين را بايد بازگو كرد از يكي از ائمه عليهم السلام سؤال كردند كه چرا خردمندان و عقلا و علما اينها وضع ماليشان خوب نيست حضرت فرمود «أليس العلم رزقاً أليس العقل رزقاً» خداي سبحان بر اساس عدل كار ميكند خوب شما دلتان ميخواهد تمام مدت عمر را صرف بكنيد يك سلسله چيزهايي ياد بگيريد كه هم كمال روحي شما باشد هم زمينه تكميل جامعه را فراهم بكنيد هم با كمالاتتان سفر بكنيد الي يوم القيامه هر چه فراهم كرديد به همراهتان ببريد دنيايتان هم آباد باشد اينكه عدل نيست آنكه تمام عمرش را صرف كرده براي اينكه يك مقداري پول در بياورد بعد با دست خالي برود چيزي همراه ندارد ببرد كمالي ندارد كه به ديگري منتقل كند عدل همين است كه اين عمر داده فرمود به اينكه لا يبخسون أعمالهم هست يؤفون أعمالهم هست ﴿لا يبخسون﴾[28] است هر كسي كاري كرده چيزي ميگيرد بالاخره علم را به اينها دادند مال را به اينها دادند اين وقت صرف كرده براي اينكه عالم بشود روزيش را گرفته آن هم وقت صرف كرده براي اينكه مال بدست بياورد خوب مال بدست آورده نبايد يك آدم عالم خودش را به پيشور و كاسب قياس كند كه من تحصيلم اين است تو اهل دانش و فضلي گناهت همين بس اين نيست اما خوب يك مقدار كار هم بايد عرضه بكند از اين طرف مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه از امام سلام الله عليه نقل كرده است كه اگر چنانچه تعلّم احكام و حكم بر جهال واجب است تعليم اينها هم بر علما لازم و واجب است و خداي سبحان هرگز از جاهل تعهد نگرفته كه عالم شود مگر اينكه قبل از آن از علما تعهد گرفته كه با گفتارشان رفتارشان نوشتارشان تشكيل جلساتشان طرح هجرتشان بالاخره به مردم چيز ياد بدهند بعد استدلال حضرت اين است كه «لأن العلم كان قبل الجهل»[29] فرمود علم قبل از جهل است قبل از اينكه از جهال تعهد بگيرد كه شما بايد عالم بشويد از علما تعهد گرفته است كه برويد به مردم ياد بدهيد اين همه جوانها الآن بيست ميليون جوان در اين كشور هست غالب اينها هم نيازمند به كلاس درس هستند حالا بعضي اهل حسينيه و مسجد هستند بعضيها اهل كلاس درس و آموزش و پرورش و جاهاي ديگر هستند بالاخره اينها را هم بايد دريافت و چيز ياد داد ديگر اين همه فراخوان مقاله سفره پهن شده براي علما و مناسبتها انسان در حوزه بنشيدند نه مقالهاي بنويسد نه سخنراني بكند نه جلسهاي تشكيل بده بعد بگويد چرا وضع ماليم خوب نيست اين توقع بيجايي است بنابراين ميفرمايد علم جزء روزي است و كار كردن هم واجب است فرمود بايد كار بكنيد الآن نقش تقوي هم عرض ميشود كه چيست فرمود كار بكنيد روي دوش زمين سوار بشويد و روزي بگيريد شما ميتوانيد روي دوش شتر سوار شدن روي دوش اسب سوار شدن و اسب غير ذلول كار آساني نيست فرمود ﴿فامشوا في مناكبها﴾[30] ﴿وابتغوا من فضل الله﴾[31] روي منكب زمين سوار شويد راه برويد روي تپهها روي كوهها در تپه و ماهورها كشف بكنيد ارتزاق بكنيد روزي تان را به دست بياوريد از معدن زمين از دشت زمين ارتزاق بكنيد ﴿فامشوا في مناكبها﴾ و اگر كسي بخواهد با داشتن چهار تا كلمه علم تمام نعمتها برايش حاصل شود اين در بهشت است فقط در بهشت ﴿لهم ما يشاؤون فيها و لدينا مزيد﴾[32] اما دنيا جاي تلاش و كوشش و كار و كسب است بايد تلاش و كوشش كرد اما نقش تقوا چيست تقوا يك امام خوبي است يك رهبر خوبي است يك انسان با تقوا رهبر خوبي دارد و اين رهبر خوب هم رهبر امين است صادق است خوب هدايت ميكند به مقصد هم ميرساند و اگر كسي يك امام خوبي داشت ولي امت خوبي نبود براي آن امام راه نيفتاد خب در زحمت است ديگر فرمود اينچنين نيست كه ما براي شما سفره پهن آماده كرده باشيم اين فقط بهشت است در دنيا بايد تلاش و كوشش بكنيد و تلاش و كوشش هر كسي به اندازه خودش است و اما اينكه چطور در گذشته تاريخ اينطور است آفريقاييها در اتيوپي و امثال اتيوپي الآن در فقر و فلاكت به سر ميبرند اين براي آن است كه عدهاي جلوي روزي اينها را گرفتهاند يك وقتي معاويه عليه من الرحمن ما يستحق در حضور يك عدهاي سخنراني كرده گفته كه خداي سبحان همه اشيا را و نعم را در مخزن خود دارد بر اساس ﴿وإن من شيء إلاّ عندنا خزائنه﴾[33] و بعد فرمود ﴿و ما ننزله إلاّ بقدر معلوم﴾[34] اينها فرمايش خدا است خدا براي شما همين مقدار روزي نازل كرده پس اصل اول اين است كه خدا فرمود همه چيز در مخزن ما است دوم اين است كه ﴿و ما ننزله إلاّ بقدر معلوم﴾ و سوم اين است كه معيشت شما روزي شما همين است عدهاي از گراني و تورم و اينها شكايت كردند اين معاويه با اين سه مطلب خو است سر مردم را گرم بكند احنف بن قيس در حضور جمع بلند شد و گفت معاويه اينجا سه مطلب است تو داري خلط مبحث ميكني آنكه گفتي تمام اشياء در مخزن الهي است از آيات استناد كردي آن حق است و لا ريب فيه ﴿إن من شيء إلاّ عندنا خزائنه﴾ ما هم در باره آن حرف نداريم اين مردم هم اعتراضشان به مطلب اول نيست درباره مطلب دوم كه گفتي ﴿و ما ننزله إلاّ بقدر معلوم﴾ خداي سبحان به اندازه معلومي كه لازم ميداند مصلحت ميداند نازل كرده است آن هم مورد عقيده ما است مردم در باره آن هم حرفي ندارند ما روي مطلب سوم حرف داريم ميگوييم ذات اقدس اله به اندازه كافي روزي ما را تعيين كرده نازل كرده فرستاده از مخزن غيب براي ما فرستاده تو غاصبانه از ما گرفتي در خزينه خودت گذاشتي ما روي اين مطلب سوم اشكال داريم مردم حرفشان اين است اين حرفي بود كه احنف در حضور جمع به معاويه زد الآن هم همينطور است شما در اتيوپي و غير اتيوپي در جاهاي ديگر ببينيد روزيهاي فراواني ذات اقدس اله براي اين آفريقاييها فراهم كرده اما خوب همين استكبار جهاني همين صهيونيست همين متكاثران اينها نميگذارند اينها به آن گنجشان دست رسي داشته باشند يا اينها را به جان هم مياندازند يا اينها را در جهل نگه ميدارند يا اينها را به انواع بيماري مبتلا ميكنند و مانند آن بنابراين هرگز استغفار و تقوا كه امام كارها است كار امت را نميكند امت بايد كار خودش را بكند چون داراي امام خوبي است به مقصد ميرسد يك انسان با تقوا تقواي او امامت خوبي ميكند رهبري خوبي ميكند او را بيراهه نميبرد به راه ميبرد به مقصد هم ميرساند ولي راه افتادن به عهده خود او است لذا فرمود اين كار را انجام بدهيد ﴿يمتعكم متاعاً حسناً﴾[35] و اما در جريان فضل هر ذيفضل آن بر اساس ﴿والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا﴾[36] آن هم مراحل برتري دارد هم سير ظاهري و هم سير باطني به هر وسيلهاي كه باشد ذات اقدس اله آنها را تأمين ميكند اينها نكاتي بود كه مربوط به مطالب قبلي اين آيات تلاوت شده سورهٴ مباركهٴ هود است.
اما در مورد آيه محل بحثي كه از امروز شروع ميشود
سؤال: جواب: بله خوب بالاخره انسان چرا افراد مناطق سرد سير اين جور تصميم ميگيرند گرم سير اينجور تصميم ميگيرند منطقه هاي استوايي اين جور تصميم ميگيرند منطقه هاي استوايي خوابيدنشان خواب ديدنشان هم مطابق با آن منطقه است انديشههايشان هم اينطور است تحجر يا ميعان بودنشان هم همينطور است اينطور نيست كه شرقيها شما ضريب هوش شرقي را با غربي بينيد خوب خيلي فرق ميكند مردم يك منطقهاي كم استعداد هستند مردم يك منطقهاي خوش استعداد هستند حوادث هواي گرم هواي سرد هواي معتدل داشتن غذاهاي خوب اينها بيتأثير نيست در كيفيت رشد بدن رشد فكر رشد سلول و مانند آن اين تأثير حوادث طبيعي است در رويدادهاي بدني و معنوي انسان است حتي فرمود به اينكه يك روزي در پيش است كه روز بزرگي است البته آن روز عذابش هم بزرگ است چون عذاب كبير است آن روز ميشود كبير لعن كبير هست آن روز ميشود كبير اين شواهدش در بحث ديروز گذشت گاهي خود روز بزرگ است بزرگي روز به اين است كه همگان آنجا حضور دارند حشر اكبر براي آن است كه ﴿إنّ الأولين و الاٰخرين ٭ لمجموعون إلي ميقات يوم معلوم﴾[37] اگر طبق سورهٴ إذا وقع ﴿إن الأولين و الاٰخرين ٭ لمجموعون الي ميقات يوم معلوم﴾[38] پس اين ميشود قيامت كبري آن حشر اكبر باعث ميشود كه اين سرزمين قيامت هم بشود قيامت كبري فرمود ما اين معارف را گفتيم اگر يك عدهاي اعراض بكنند گرفتار عذاب يوم كبير خواهند شد هم عذاب كبير است هم آن روز كبري است قيامت كبري است اما يك عده ﴿ألا﴾ آگاه باش ﴿إنهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه ألا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرّون و ما يعلنون إنّه عليم بذات الصدور﴾[39] فرمود شما اين نصايح را ابلاغ كردي اما يك عده سينههايشان را منعطف ميكنند سرشان را خم ميكنند كه اين آيات را نشنوند اينها كه مستكبر هستند راه خاص خودشان را دارند علناً اعتراض ميكنند اينها كه منافق هستند يا ﴿الذين في قلوبهم مرض﴾[40] هستند يا بهانه جو و فرصت طلب هستند اينها هميشه سعي ميكنند كه از صحنه خارج بشوند دنبال بهانه هستند اگر توانستند يك بهانهاي ميگيرند و از آن بهانه كمك سوء ميگيرند و از صحنه خارج ميشوند اگر نشد در پناه ديگري يا ديگران موضع ميگيرند و در سايه آنها خودشان را از صحنه بيرون ميبرند اگر نشد خودشان با يك ادا و اطوار خاص از صحنه بيرون ميروند اين موضع گيريها و بهانه گيريها را ذات اقدس اله در مقاطع گوناگون بيان كرده در سورهٴ مباركهٴ احزاب و اينها فرمود اينها براي اينكه صحنه جنگ و جبهه دفاع حاضر نشوند ﴿يقولون إنّ بيوتنا عورة﴾[41] عرض ميكنند يا رسول الله صل الله عليه و آله و سلم ما خونه مان درحاشيه شهر است آن منطقه نوساز است آنجا خيلي آباد نيست در و پيكر ندارد آنجا بچه هايمان در امان نيستند بچههايمان مي ترسند ﴿إن بيوتنا عورة﴾ اجازه بدهيد ما بريم و نياييم و اينها خدا فرمود ﴿و ما هي بعورة إن يريدون إلاّ فراراً﴾[42] نه آنجا خيلي امن است محله امني است با محله هاي ديگر فرقي نميكند اينها نميخواهند در جبهه شركت كنند ﴿إن يريدون إلاّ فراراً﴾ اين يك نحو است يك نحوه كساني هستند كه تا آيات رحمت و گذشت الهي و اينها مطرح است خوب گوش ميدهند اما آيات تعيين و تكليف و جهاد و نفر و مبارزه و امثال ذلك است اينها منتظر هستند يك حادثهاي در مجلس پيش بيايد كه اينها فوراً از آن حادثه استفاده سوء ببرند و بروند بيرون در آيه 63 سوره مباركه نور به اين صورت آمده فرمود ﴿لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً قد يعلم الله الذين يتسللون منكم لواذاً فليخذر الذين يخالفون عن أمره أن تصيبهم فتنة أو يصيبهم عذاب أليم﴾[43] شما ميبينيد اينها دارند گوش ميدهند الان كه سخن از رحمت و بهشت است اينها دارند گوش ميدهند اما وقتي سخن از جبهه و جنگ و وظيفهٴ مبارزه و جهاد شده اينها كاملاً منتظر هستند كه ببينند كي دارد ميرود بيرون يا كاري برايش پيش آمده بالاخره در هر مسجدي در هر مركزي يك عده هستند مأمور انتظامات هستند مأمور خدمات هستند رفت و آ مد ميكنند اين آقا كه كاري دارد و دارد ميرود بيرون اينها هم در لواذ او يعني در پناه او ميگويند فلان كس ملاذ الانام است يعني آنها به او لياذ دارند لياذ يعني پناه بردن لاذ يعني به او پناه برد اين آقا ميشود ملاذ و مرجع و محل پناه گيري يك عدهاي فرمود اينها كه دنبال بهانه ميگردند بالاخره يك عده در اين مراكز عمومي مأمور رفت و آمد هستند رفت و آمدشان بجا است همه هم ميبيند كه دارد ميرود كار هم دارد و بايد هم رفت و آمد بكند چون اين آقا راه افتاده آنها در لواذ و در پناه اين يواشكي ميروند بيرون كه پيغمبر آنها را نبيند يا مردم آنها را نبيند فرمود اين چه كاريي است داريد ميكنيد آنكه حساب دستش هست كه ميبيند چرا لواذاً حركت ميكنيد ﴿فليحذر الذين يخالفون عن مره﴾[44] چرا تسلل شما لواذ است آن وقتي شمشير را از غلاف در ميآورند ميگويند سلً سيفه من قمضه شمشيرش را از غلاف در آورد سيف مسلول يعني شمشيري كه از غلاف در آمد من سلً سيفاً قتل به يعني كسي از غلاف در بياورد خب اين را ميگويند تسلل اين تسلل يك وقتي علني است اينها چون ﴿في قلوبهم مرض﴾[45] است منافقانه زندگي ميكنند نميخواهند علني باشد لواذاً تسلل دارند يعني در پناه يك كسي كه دارد ميرود حركت ميكنند ميروند بيرون كه كسي اينها را نبيند يا پيغمبر صل الله عليه و آله و سلم او را نبيند و امثال ذلك بعد فرمود خدا كه اصل كار است كه ميبيند اينچه… در اين گونه از موارد هم فرمود اينها ﴿يثنون صدورهم ليستخفوا منه﴾[46] شما در آيات الهي را ميخواني معارف را ميخواني احكام را ميگويي اينها اولاً سر خم ميكنند يك وقت است كه نه متكبرانه بي اعتنايي ميكنند اين را در سوره مباركهٴ اسراء فرمود در جاي ديگر هم فرمود كه ﴿وإذا أنعمنا علي الانسان اعرض و نأيٰ بجانبه﴾[47] كه اين بايش هم باي تعديه است جانب يعني پهلو نأي يعني دور شد نائي يعني دور شد اين پهلوي خود را دور ميكند انسان وقتي به اين سمت است وقتي رويش را بر گرداند پهلوي خودش را دور كرده ﴿نأيٰ بجانبه﴾ كه اين با باي تعديه است نائي يعني دور اينكه ميگويند حج نائي اين است حج قريب اين است نائي يعني دور ﴿نأيٰ بجانبه﴾ يعني اين پهلويش را دور كرده صورتش را برگردانده بي اعتنايي كرده ﴿أعرض و نأيٰ بجانبه﴾ اين كسي كه مستكبرانه برخورد ميكند اما حالا در مجلس است و نميخواهد او را ببينند ﴿يثنون صدورهم﴾[48] سر خم ميكند يواش به آرامي كه كسي او را نبيند اينجا ميفرمايد ﴿يثنون صدورهم﴾[49] سرشان را خم ميكنند سينه را منعطف ميكنند وقتي ايستاده است واحد است وقتي سر خم كرد ميشود اثنين اثنين را كه اثنين گفتند براي اينكه دومي در كنار اولي انثناء و انعطاف دارد الآن اين شخص مثل دو نفر است از قسمت بالا يك نفر است كه پايين خميده از قسمت پايين هم يك نفر است اين شده اثنان چنين حالتي را ميگويند ﴿ثاني عطفه﴾[50] يا ثاني صدره صدرش را منثني كرده سينهاش را منعطف كرده الآن شده دو نفر سينه به بالا يك نفر است كه مستور است و كسي نميبيند سينه به پايين هم كه يك نفر را كه ميبيند اين هم كه شنا خته نميشود ﴿يثنون صدورهم﴾ چرا؟ ﴿ليستخفوا منه﴾[51] از كتاب الهي از مجلس الهي از رسول الهي از دين الهي خودشان را مخفي بكند آنهايي كه بي باكانه راه ميروند درباره آنها در سورهٴ مباركهٴ حج آيه 8 فرمود به اينكه ﴿و من الناس من يجادل في الله بغير علم و لا هديً و لا كتاب منير ٭ ثاني عطفه ليضل عن سبيل الله﴾[52] اين عطف يعني كنار اينكه ميگويند صحافي عطفي است يعني گوشه عطف به عطف يعني كنار گوشه پهلو اين پهلويش را برميگرداند بغلش را برميگرداند اين ديگر لازم نيست سرش را خم بكند ما هم در تعبيرات فارسي ميگوييم سرش را خم كرده دارد راه خودش را ميرود يعني كسي را نميبيند اما اينكه فرمود ﴿ثاني عطفه﴾ يعني جانب خود را كنار خود را پهلوي خود را برگرداند آدم وقتي ميخواهد بي اعتنايي بكند ميشود ﴿أعرض و نأيٰ بجانبه﴾[53] اين ﴿ثاني عطفه﴾ سورهٴ حج با آن ﴿أعرض و نأيٰ بجانبه﴾ سورهٴ اسراء ميشود هماهنگ اما اين ﴿يثنون صدورهم﴾ اين يعني سر خم كردن بقرينه ﴿ليستخفوا منه﴾[54] ميخواهند از كتاب الهي و دين الهي و مجلس الهي و رسول الهي عليه و علي آله آلاف التحية والثناء فاصله بگيرند اين يك كار عدهاي هم گذشته از اين اگر ردا و عبا داشتند عبا به سر ميكشيدند اگر جامه ديگر داشتند آن را به سر ميكشيدند ﴿يستغشون ثيابهم﴾ كسي آنها را نبيند حالا يا اينها ضمن انثناء صدور ﴿يستغشون ثيابهم﴾ هستند يا بعضيها ﴿يثنون صدورهم﴾ هستند بعضي ﴿يستغشون ثيابهم﴾[55] هستند بالاخره هر چه باشد جمعاً أو فرادا فرمود به اينكه شما سه حال داريد شمايي كه (يثنون صدورهم) هستيد شما كه ﴿يستغشون ثيابهم﴾ هستيد ﴿ليستخفوا منه﴾ هستيد شما سه حال داريد يعني انسان در تمام شئونش اين سه حال را دارد يك كار علني دارد يك كاري است جزء اسرار و رموز او كه در درون او است خودش ميداند گاهي مستور را مشهور ميكند گاهي همچنان مستور نگه ميدارد هر كسي يك راز و رمزي دارد اين دو، گاهي در نهانِ نهان او يك چيزهايي هست كه او خودش نميداند و اگر روز امتحان شد از درون او ظهور ميكند معلوم ميشود در درونِ درون چه دارد اين ميشود اخفاي من السر هر كسي اينجور است بالاخره فرمود به اينكه ما هر سه قسم را ميدانيم شما در درون چه داريد ميدانيم در درون درون شما چگونه است آن درونِ درون بر شما مخفي است اين است كه خداي سبحان از ما به ما نزديك تر است سرّش اين است ما به خودمان نزديك تريم يا خدا خب خدا براي اينكه او ﴿يحول بين المرء و قلبه﴾[56] اينطور نيست كه معاذ الله ما و خدا با هم يك اندازه از درون خودمان با اطلاع باشيم يا ما از خداي معاذ الله بيشتر از دورنِ درون با خبر باشيم اين چنين نيست او از ما به ما هم اعلم است هم اقرب است و هم ارحم اگر ارحم است ماست چون او ارحم الراحمين است به قول المطلق نه ارحم الراحمين نسبي ارحم الراحمين نفسي است بنابراين خير ما را از ما بهتر ميخواهد و بهتر ميتواند و بهتر هم انجام ميدهد چارهاي جز اين نيست كه خود را به او بسپاريم فرمود به اينكه هر سه قسم را او ميداند حالا شما پتو سر كشيدي يا عبا سر كشيدي يا پارچه سر كشيدي كه خودت را مخفي كني برخيها گفتند كه اين ناظر به حالت خواب است انسان وقتي كه به بستر استراحت ميرود پتو سر ميكشد لحاف سر ميكشد آن حال درون كه خودش هست و دارد ميخوابد و كسي نيست ذات اقدس اله از آن حالت او باخبر است اين مطلب بد نيست سيدنا الاستاد فرمودند كه اين را ديگران گفتند و خالي از ظهور نيست بله اين مطلب درست است اما خالي از ظهور بودنش محل تأمل است اين آيه نميخواهد بگويد كه آن زمان خوابتان را ميداند كه ميخواهد بفرمايد كاري كه در زمان نوح كردند شما نكنيد كاري كه در زمان انبياي ديگر كردند نكنيد اگر لباس سر ميكشيد پتو سر ميكشيد عبا سر ميكشيد كه ميدانيد هر سه حال شما را خدا ميداند در جريان قوم نوح فرمود كه اينها طوري هستند كه ﴿جعلوا أصابعهم في آذانهم﴾ يا ﴿واستغشوا ثيابهم﴾[57] در جريان قوم نوح فرمود به اينكه اينها وقتي موعظه الهي به اينها ميرسد اينها ﴿واستغشوا ثيابهم﴾ هستند ﴿جعلوا أصابعهم في آذانهم﴾ هستند اين حالات را دارند و ذات اقدس اله از اوضاع اينها با خبر است آيهٴ هشت سورهٴ مباركهٴ نوح وجود مبارك نوح سلام الله عليه عرض ميكند خدايا ﴿وإنّي كلما دعوتهم لتغفرلهم جعلوا أصابعهم في آذانهم و استغشوا ثيابهم﴾[58] اينها انگشتهايشان را در گوش ميگذارند كه حرف من را نشنوند حالا يا اهل عبايند يا اهل ردايند يا اهل لباس و جامه ديگر هستند آنها را سر ميكشند كه نشنوند اين حرفها را ﴿واستغشوا ثيابهم﴾[59] اينها هست در اين آيه محل بحث هم فرمود به اينكه اينها ﴿يثنون صدورهم ليستخفوا منه ألا حين يستغشون ثيابهم﴾[60] اينكه سيدنا الاستاد رضوان الله تعالي عليه فرمودند اين فرمايشي كه برخيها گفتند خالي از ظهور نيست براي اينكه تقريباً بعد از ﴿ليستخفوا منه﴾[61] اين جمله آمده كه ميخواهد بفرمايد به اينكه آن مخفي ترين حالات آنها كه اينها در جامه خواب ميروند در بستر خواب ميروند براي ما مشهود و مشهور است چه رسد به حال عادي آنها فرمود ﴿ألا حين يستغشون ثيابهم﴾[62] آن وقتي كه اينها تنها هستند و جامه بر سر كشيدند ميخواهند بخوابند يا نه آن وقتي كه اينها قصد استغفار دارند هر سه حالشان را خدا ميداند يك، ﴿يعلم ما يسرّون و ما يعلنون﴾[63] دو، آنچه را كه اينها علن ميگويند خدا ميداند ﴿وإن تجهر بالقول فإنّه يعلم السرّ و أخفي﴾[64] آن آيه هم به اين سه حال اشاره كرده منتها اولي چون بين الرشد بود نفرمود كه فرمود «إن تجهر بالقول فإنّه يعلم الجهر» اين را ديگر ذكر نفرمود فرمود ﴿إن تجهر بالقول فانه يعلم السرّ﴾ خوب جهر را به طريق اولي ميداند اگر سرّ را ميداند جهر را به طريق اولي ميداند ﴿إن تجهر بالقول فإنّه يعلم السرّ﴾ دو، ﴿و اخفي﴾ آن را كه خودت هم ميداني اخفاي از سرّ است در درونِ درون تو است او ميداند اين سه امر را يعني جهر را سرّ را اخفاي از سرّ را كه آن آيه فرمود اينجا به اين صورت بيان شده فرمود ﴿يعلم ما يسرّون﴾ يك، ﴿و ما يعلنون﴾ دو، ﴿إنه عليم بذات الصدور﴾[65] ذات الصدور يعني چه؟ صدر را كه خدا خودش آفريد ميداند صدر كه ظرف آن علوم است اين كه هيچ آن اسراري كه در سينه است و گاهي مثل اينكه آدم اول تصميم ميگيرد بعد كاري انجام ميدهد اين را نميگويند ذات الصدور براي اينكه اين گاهي ذات الصدور است گاهي ذات الجوارح است گاهي ذات الجوانح است اين ذات الصدر نيست پس سرّي كه گاهي مستور است گاهي مشهور اين ديگر ذات الصدر نيست اين دو، آن نهانِ نهان كه در صدر است و بيرون نميآيد و منزوي در او است آن راز و رمز نهانِ نهان را ميگويند ذات الصدور يعني اينها صاحب خونه هستند ما يك خانه داريم يك صاحب خانه يك صدر داريم يك ذات الصدر آن اسرار ذات الصدر هستند آن سرّ ذو صدر است ذو صدر بودن ذات الصدر بودن ذوات الصدور بودن مال آن نهانِ نهان است كه صاحب خانهاند يا اصلاً بيرون نميآيند و خدا ميداند در درون اينها چه خبر است كه اگر يك حادثهاي پيش بيايد معلوم ميشود چه كاري هستند يا دير به ظهور ميرسد به عرصه ميآيد موقع امتحان اتفاق ميافتد يك وقتي اتفاق نميافتد يك وقتي اتفاق ميافتد خدا آنها را ميداند آن نهانِ نهان را ميداند و نهان را ميداند خب اين كار كه علني است پس چه ميشود مخفي ميكند ﴿ألا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرّون و ما يعلنون إنّه عليم بذات الصدور﴾[66].
و الحمد لله رب العالمين
[1] ـ سوره روم، آيه 41.
[2] ـ سوره آل عمران، آيه 11.
[3] ـ سوره هود، آيه 3.
[4] ـ سوره انعام، آيه 141.
[5] ـ سوره ذاريات، آيه 40.
[6] ـ سوره طه، آيه 78.
[7] ـ سوره قصص، آيه 81.
[8] ـ سوره عنكبوت، آيه 40.
[9] ـ سوره حاقه، آيه 7.
[10] ـ سوره هود، آيه 100.
[11] ـ سوره كهف، آيه 59.
[12] ـ سوره اعراف، آيه 96.
[13] ـ سوره مائده، آيه 66.
[14] ـ سوره جن، آيه 16.
[15] ـ سوره جن، آيه 16.
[16] ـ سوره حجر، آيه 22.
[17] ـ سوره سجده، آيه 27.
[18] ـ سوره جن، آيه 16.
[19] ـ سوره اعراف، آيه 96.
[20] ـ سوره مائده، آيه 66.
[21] ـ سوره جن، آيه 16.
[22] ـ سوره نوح، آيه 26.
[23] ـ سوره نوح، آيات 10 ـ 12.
[24] ـ سوره هود، آيه 52.
[25] ـ سوره مائده، آيه 66.
[26] ـ سوره اعراف، آيه 96.
[27] ـ سوره جن، آيه 16.
[28] ـ سوره هود، آيه 15.
[29] ـ كافي، ج 1، ص 41.
[30] ـ سوره ملك، آيه 15.
[31] ـ سوره جمعه، آيه 10.
[32] ـ سوره ق، ايه 35.
[33] ـ سوره حجر، آيه 21.
[34] ـ سوره حجر، آيه 21.
[35] ـ سوره هود، آيه 3.
[36] ـ سوره عنكبوت، آيه 69.
[37] ـ سوره واقعه، آيات 49 ـ 50.
[38] ـ سوره واقعه، آيات 49 ـ 50.
[39] ـ سوره هود، آيه 5.
[40] ـ سوره توبه، آيه 125.
[41] ـ سوره احزاب، آيه 13.
[42] ـ سوره احزاب، آيه 12.
[43] ـ سوره نور، آيه 63.
[44] ـ سوره نور، آيه 63.
[45] ـ سوره بقره، آيه 10.
[46] ـ سوره هود، آيه 5.
[47] ـ سوره إسراء، آيه 83.
[48] ـ سوره هود، آيه 5.
[49] ـ سوره هود، آيه 5.
[50] ـ سوره حج، آيه 9.
[51] ـ سوره هود، آيه 5.
[52] ـ سوره حج، آيات 8 ـ 9.
[53] ـ سوره اسراء، آيه 83.
[54] ـ سوره هود، آيه 5.
[55] ـ سوره هود، آيه 5.
[56] ـ سوره انفال، آيه 24.
[57] ـ سوره نوح، آيه 7.
[58] ـ سوره نوح، آيه 7.
[59] ـ سوره نوح، آيه 7.
[60] ـ سوره هود، آيه 5.
[61] ـ سوره هود، آيه 5.
[62] ـ سوره هود، آيه 5.
[63] ـ سوره هود، آيه 5.
[64] ـ سوره طه، آيه 7.
[65] ـ سوره هود، آيه 5.
[66] ـ سوره هود، آيه 5.