03 05 2006 4826508 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 55

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الحِجْرِ المُرْسَلِينَ (۸۰) وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ (۸۱) وَكَانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الجِبَالِ بُيُوتاً آمِنِينَ (۸۲) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ (۸۳) فَمَا أَغْنَي عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۸٤) وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الجَمِيلَ (۸۵) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الخَلَّاقُ العَلِيمُ (۸۶) وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ المَثَانِي وَالقُرْآنَ العَظِيمَ (۸۷) لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ (۸۸)

درباره نام‌گذاري «حجر» وجوهي ارائه شد كه بعضي از آنها گذشت يكي از آن وجوه آن است كه اين حجر به معني منع از حجراً محجوراً يعني منعاً ممنوعاً چون آن منطقه، منطقه اختصاصي و ويژه بود و ديگران حق ورود نداشتند از آن جهت اين منطقه منطقهٴ حجر نامگذاري شد اين يكي از وجوه است وجوه ديگري هم بيان شد اما حَجر به فتح «حاء» آن يكي از بلاد يمامه و بحرين محسوب مي‌شود كه ديگر غير از منطقه حجر است اين حجر گفتند بين خيبر و تبوك است و قابل دسترسي است و آن حَجر جزء بلاد بحرين محسوب مي‌شود و منظور از اصحاب حجر همين است كه بين خيبر و تبوك است ﴿وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلينَ﴾ درباره﴿الْمُرْسَلِينَ﴾ هم دو بيان گذشت يكي اينكه چون حرف همه انبيا يكي است اگر كسي يكي از انبيا را تكذيب كرد گويا همه انبيا را تكذيب كرد وجه دومي كه گذشت اين بود كه اينها راجع به نبوت عام ترديد داشتند انكار مي‌كردند نه تنها نبوت خاص اهل كتاب درباره نبوت خاص مشكل دارند مثل اينكه كليميها نبوت وجود مبارك حضرت مسيح را نمي‌پذيرند مسيحيها نبوت وجود مبارك پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را نمي‌پذيرند اينها با اصل نبوت درگير نيستند با نبوت خاص درگيرند لكن اصحاب حجر و مانند آن با نبوت عام درگير بودند اصلاً اصل نبوت را نمي‌پذيرفتند آيات فراواني هم كه [از جانب] خداي سبحان به آنها داده شد آنها از همه آنها اعراض مي‌كردند گاهي اين آيات مفرد است گاهي جمع اگر مفرد است در حقيقت جنس مراد است كه قابل انطباق بر كثيري است و اگر جمع باشد براي آن است كه آن متوسم آنها كه اهل نظر هستند بر اساس «ينظر بنور الله»[1] كار مي‌كنند يا وسمه‌شناس و ميراث فرهنگي و باستان‌شناس‌اند آنها تك تك اين جزئيات را هم ارزيابي مي‌كنند لذا در بخشي آيات جمع آمده (لآياتٍ) در بخشي هم مفرد آمده آنجا هم كه مفرد آمده جنس است كه قابل انطباق بر كثيرين است چون جامع همه آنها يكي است هر كدام از اينها براي مؤمن آيه الهي است لذا آنجا جنس مراد شده است ولي درباره متوسمين كه كار فني انجام مي‌دهند هر كدامش يك اثر خاص باستاني ويژه دارد از آن جهت جمع آورده شده خب.

مطلب ديگر اينكه برخي از مستشرقان فكر مي‌كردند كه اين قصرهايي كه اين بناهايي كه در دل كوه ساخته شده اينها قبور اشراف است در حالي كه بيوت اشراف بود نه قبور اشراف و خانه‌اي در آن محدوده نبود دشتي بود كه كشاورزي و دامداري داشتند اما خانه مسكوني‌شان در همين سينه‌هاي كوه بود و از كوه درست مي‌كردند البته آن بخشي كه دارد ﴿تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُوراً[2] آن براي منطقه‌هاي قشلاقي‌شان است گاهي ﴿رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ[3] داشتند قشلاقيها در سهل بود و ييلاقيها در جبل بود و خانه‌ها را هم در جبل درست مي‌كردند البته اين هيچ استبعادي هم ندارد كه بخشي از آن خانه‌ها در خود كوه بود كه آنها مي‌ساختند بخشي هم در دشت بود ولي آنچه را كه در اين كوهها بود خانه مسكوني اين اشراف بود نه قبور آنها البته ممكن است بعضي در اثر همين حوادث سهمگين الهي كه مُردند در همان كهفها و غارها مردند و جسدشان هم پيدا شده اين قبر آنها نبود اين خانه مسكوني آنها بود خب كه فرمود اينها ﴿وَكَانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً آمِنِينَ﴾ و اين عذاب هم صبح وارد شده كه اينها مثلاً مشغول كار بودند شايد در خانه‌ها نبودند آمده بودند بيرون درباره اين عذاب درباره گروه قبلي فرمود به اينكه ما زير و رو كرديم ﴿فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها[4] كه اين بحثش قبلاً گذشت اينكه فرمود ما عالي را  سافل كرديم و سافل را عالي كرديم اين نه يعني آنچه در بعضي از روايات مثلاً مرسل و اينها آمده كه به قدري اينها را بردند تا صداي اين خروس و اينها را ملائكه شنيدند شايد اثبات اينها كار آساني نباشد هر چه كه بالا باشد به طرف آسمان است مي‌گويند باران از آسمان آمده در حالي كه شما وقتي سوار اين وسيله‌هاي هوايي مي‌شويد مي‌بينيد ابر زير پاي شماست و آن باران از همين ابري مي‌آيد كه زير هواپيماست و منظور از آسمان «كل ما علائك فهو السماء» اگر هم گفته شد به آسمان رفت يعني مقداري بالا رفت نه به آن آسمان به آن معنا كه ملائكه هستند و صدا را ملائكه مي‌شنوند اثبات اين معاني هم به وسيله روايات مرسل كار آساني نيست.

پرسش ...

پاسخ: نه ممكن است كه همان سنگهاي خانه‌هايشان بوده كه بر سرشان خراب شده يا سنگهاي كوه بوده البته آن سنگهايي كه فرمود: ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ[5] سنگهاي ديگر است آن سنگها حالا يا شهاب‌سنگ است يا سنگهاي ديگر آنكه فرمود: ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ﴾ نظير ﴿أَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ[6] نظير آن است اين مربوط به آن كوهها و خانه‌هاي مسكوني و اينها نيست اينها يك ﴿ فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا﴾ داشتند يكي هم ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ﴾ بود اين ﴿سِجِّيلٍ﴾ نظير آنچه در جريان ابرهه پيش آمد از همان قبيل است ﴿أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفيلِ ٭ أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيل ٭ وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبابيلَ­ ٭ تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ[7] از همان قبيل است

پرسش ...

پاسخ: حالا ممكن است با زمين‌لرزه و عوامل طبيعي همراه شده باشد ولي اين ﴿حِجَارَةٍ مِن سِجِّيل﴾ نظير آنچه كه براي ابرهه فرستاده است ﴿وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبابيلَ ت٭ َرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ[8] اين هم شبيه آن است.

مطلب ديگر اينكه اين عذابها گاهي ذات اقدس الهي عذاب را به خود اسناد مي‌دهد گاهي هم به وسيله فرشته‌ها و مأموران و مدبران الهي درباره قوم ثمود همين قوم حضرت صالح(سلام الله عليه) به خود اسناد داد چه اينكه درباره قوم عاد هم به خودش اسناد داد آنچه در سورهٴ مباركهٴ «حاقه» گذشت از همين قبيل است سورهٴ مباركهٴ «حاقه» آيهٴ پنج به بعد اين است ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ ٭ فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطّاغِيَةِ ٭ وَ أَمّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِريحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ ٭ سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ﴾ كه اين تسخير را ذات اقدس الهي به خود اسناد داد يعني خداي سبحان اين ريح صرصر را بر قوم عاد هفت شب و هشت روز مسخر كرده است كه تسخير را به خودش اسناد داد چه اينكه در بعضي از آيات ديگر باز عذاب شديد را خداي سبحان به خود اسناد مي‌دهد آيهٴ هشت سورهٴ مباركهٴ «طلاق» اين است ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِسابًا شَديدًا وَ عَذَّبْناها عَذابًا نُكْرًا﴾ يك عذاب ناشناس يك عذاب بي‌سابقه در بخشي ديگر هم تدمير و زير و رو كردن و هلاكت را و تبتير را به خود اسناد مي‌دهد در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» بعد از ذكر جريان قوم نوح فرمود: ﴿وَ عادًا وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُونًا بَيْنَ ذلِكَ كَثيرًا﴾ آيهٴ 39 به بعد سورهٴ «فرقان» ﴿وَ عادًا وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُونًا بَيْنَ ذلِكَ كَثيرًا ٭ وَ كُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ اْلأَمْثالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبيرًا﴾ كه اين عذاب را ذات اقدس الهي به خود اسناد مي‌دهد مي‌فرمايد ما اين كار را كرديم نه اينكه به فرشته‌ها دستور داده‌ايم كه شما اينها را عذاب بكنيد در بخشهاي ديگري از سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و آنها هم مشابه اين گذشت پس عذاب را گاهي خداي سبحان به خود اسناد مي‌دهد گاهي هم به فرشته‌ها و مانند آن اسناد مي‌دهد اما اينكه فرمود: ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ در بخشي از آيات نظير آنچه در سوره «ص» و مانند آن آمده در بخشي از آيات سما را مفرد ذكر كرده اينجا جمع براي اينكه آنجا كه مفرد ذكر كرده منظور جنس است و قابل انطباق بر كثيرين و اينجا هم كه جمع آورده با آن هماهنگ است آنجا دارد ما سما و ارض را به حق آفريديم اينجا دارد سماوات و ارض را به حق آفريديم كه در هر دو جا معنايش اين است كه مجموعه نظام به حق خلق شده‌اند اين طور نيست كه مثلاً بعضي به حق خلق شده باشند بعضي ـ معاذالله ـ به باطل چون هرگز بطلان در نظام هستي راه ندارد.

مطلب ديگر اينكه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَليمُ﴾ اين خلاق هم صيغه مبالغه است هم نسبت كه حرفه خلاقيت براي خداست اين پيشه و اين شغل و اين سمت مخصوص ذات اقدس الهي است و او هم عالم است، عالم است كه چه چيزي بيافريند عالم است كه چطور بيافريند و عالم است كه مخلوقات او چه كرده‌اند يكي از براهيني كه ذات اقدس الهي اقامه مي‌كند به اينكه خداي سبحان به تمام اعمال بندگان آگاه است همان حد وسط قرار دادن علم است فرمود: ﴿أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ[9] خب كل اين مجموعه را، انسان را و ساختار او را و نظام را خداي سبحان آفريد او نمي‌داند در اينجا چه مي‌گذرد؟ نمي‌داند كه بايد چطور اداره كرد؟ ﴿أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ﴾ كه در حقيقت برهان است كه خدا چون عالم است خالق است اينجا هم عليم را در كنار خلاّق ذكر كرده است فرمود به همه اينها آگاهي دارد به جرم اينها هم آگاهي دارد و چه وقت بايد اينها را عقوبت كرد هم آگاهي دارد بنابراين تو صفح جميل بكن تو طرزي رفتار بكن كه هيچ بهانه‌اي به دست كسي ندهي چون اين چنين است ﴿وَ إِنَّ السّاعَةَ َلآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميلَ﴾ گاهي اين صفح بدون «الف و لام» در قرآن ذكر مي‌شود گاهي هم با «الف و لام» ذكر مي‌شود گاهي هم بدون وصف ذكر مي‌شود گاهي با وصف ذكر مي‌شود گاهي هم به مؤمنان دستور مي‌دهد ﴿وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا[10] گاهي هم به طور خاص به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور مي‌دهد صفحه خاطرات را برگردانيد به طوري كه نام گناه كسي را نبريد نه تنها علناً چيزي نگوييد [و] انتقام نگيريد نام گناه را نبريد از صفحه ذهنتان هم سعي كنيد عمداً به خاطر نياوريد گرچه زدودن از خاطر مقدور كسي نيست فقط مقلب‌القلوب است كه مي‌تواند مطلبي را از ذهن كسي كند فراموشش بدهد.

پرسش ...

پاسخ: همين طور است ديگر براي اينكه اين جريان ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ[11] كه باز در بحث ديروز اشاره شد اين است كه نسبت به كفار اين چنين باشيد كفاري كه بالأخر با انسان درگير است در سورهٴ مباركهٴ «فتح» آنجا فرمود به اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنان همراه او آنها ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ سورهٴ «فتح» آيه پاياني‌اش يعني 29 اين است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسالت را دارد مؤمنان با او ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾اند ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ اما در برخوردها در مجادله‌هاي علمي، در مناظره‌هاي علمي شما صفح جميل بكنيد آنجايي كه مربوط به مبارزه است كه آيات مبارزه هست در بخشي از اين كتابهاي تفسيري دارد كه اين آيه منسوخ به آيه سيف است يعني آيه جهاد كه ﴿جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ[12] يا ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً[13] آن منسوخ به اينهاست اينها سخن از نسخ نيست در زماني كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مكه بودند براي خيليها مسايل اسلامي و معارف ديني روشن نبود فرمود شما با صفح جميل رفتار كنيد با حُسن خلق برخورد كنيد ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم[14] است با آنها به گفتگو بنشينيد فوراً نرنجيد اينها از جاهليت به عقل و علم و دين بخواهند منتقل بشوند بايد فرسنگها راه طولاني را طي كنند عقبه‌هاي كئود را پشت سر بگذارند و مانند آن بعد از اينكه حق روشن شده است و آنها در برابر حق قيام كردند آن‌گاه ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ[15] هست ﴿جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ[16] هست ﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً[17] هست و مانند آن اين نسخ نشده است به آيه سيف چون اين سوره در مكه نازل شده است فرمود تحمل بكن براي اينكه اينها ساليان متمادي درباره همين بت و بت‌پرستي انس داشتند الآن شما دفعتاً اينها را بخواهيد به نور هدايت بكنيد به توحيد منتقل بكنيد سخت است ﴿وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ﴾ هر وقت سخن بت و بت‌پرستي و غير خداست اينها خوشحال‌اند خندان‌اند و مسرور هر وقت سخن از توحيد و خدا و خداپرستي است همه‌شان مشمئز مي‌شود ﴿وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ[18] اما ﴿وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ[19] با چنين مردمي صفح جميل بكن ما در فرصت مناسب هم اينها را به عذاب اليم گرفتار مي‌كنيم هم شما را به پيروزي مي‌رسانيم نظير آنچه درباره قوم لوط گفته شد درباره قوم شعيب گفته شد و درباره قوم صالح پيامبر گفته شد آن‌گاه در اين بخش مي‌فرمايد به اينكه شما هيچ كمبودي نداريد كه صبر كنيد در حقيقت جا براي صبر نيست جا براي شكر است فرمود مي‌دانيد ما در برابر آنچه اينها داشتند به تو چه داديم؟ يك وقت است ما مي‌گوييم صبر كنيد اين نشان مي‌دهد كه شما مثلاً كمبودي داريد بايد اين رنج را تحمل بكنيد يك وقتي مي‌گوييم نه بايد شكر كنيد براي اينكه يك چيزي را آنها دارند كه بايد بگذارند و با دست خالي و روي سياه سفر كنند شما چيزي را داريد كه با دست پر و روي سفيد بر اساس ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ[20] حركت مي‌كنيد ﴿وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ﴾ در اين روايات حتماً ملاحظه فرموديد سبع مثاني بر اهل‌بيت(عليهم السلام) تطبيق شده است خب باطن قرآن اينها هستند اگر تطبيق بشود از باب تطبيق آن معناي جامع بر حقيقت مصداقي خودش است فرمود به اينكه اينها در صدر اين سوره آمده است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ﴾ آيهٴ شش همين سورهٴ «حجر» اين بود ﴿وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ﴾ حالا از باب «رد العجز الي الصدر» كه كم كم سوره دارد به بخش پاياني مي‌رسد به آن بخش ابتدايي برمي‌گردد كه جمع‌بندي شروع بشود پايان سوره به آن صدر سوره مرتبط بشود در صدر سوره آمده است كه عده‌اي گفتند‌ اي كسي كه قرآن بر تو نازل شده است به ادعاي تو، تو ـ معاذالله ـ مجنوني آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود ما قرآن را به حق نازل كرديم ما خودمان نازل كرديم كلام ماست، او پيام ما را به شما رسانده ما هم حفظش مي‌كنيم اين قرآن را از هر گزندي حفظ مي‌كند حالا در اينجا مي‌فرمايد كه ﴿وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ﴾ كل قرآن مثاني است برابر همان آيه سورهٴ «زمر» كه خوانده شد ﴿اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتابًا مُتَشابِهًا مَثانِيَ[21] اين متشابه در مقابل محكم نيست آن متشابهي كه در مقابل محكم است كه آيات الهي را به دو قسم تقسيم مي‌كند محكمات و متشابهات آن از شبهه است چون شبيه در آن هست شبهه‌ناك است اما اين متشابه يعني اينها همه تشابه دارند يكدست‌اند نه اينكه شبهه‌برانگيزند شبيه هم هستند مفسر يكديگرند، مبيّن يكديگرند يكدست‌اند كتاباً متشابهاً سراسر قرآن متشابه‌ است آن متشابهي كه به معني شبهه‌افكن باشد آن در برابر محكم است اينجا مي‌فرمايد چون متشابهات به محكمات برمي‌گردد يك، اين محكمات سايه‌افكن متشابهات است ام‌الكتاب است اين محكمات كه ام است متشابهات را مثل كودك در دامن خود مي‌پروراند تغذيه مي‌كند شفاف مي‌كند ارائه مي‌دهد دو، پس همه قرآن متشابه است يعني منسجم است و يكسان است و يكدست اين متشابه سورهٴ «زمر» غير از متشابه سورهٴ «آل‌عمران» است متشابه سورهٴ «آل‌عمران» در برابر محكمات است بعد فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ[22] آنها شبهه‌ناك است خب شما اين آيات شبهه‌ناك را بايد به وسيله آيات محكم حل كنيد اگر آيات محكم سايه‌افكن متشابهات است بايد در دامن محكمات اين متشابهات حل بشود اين كار را بايد كرد وقتي كرديم متشابهات در سايه محكمات محكم شد آن وقت تمام آيات قرآن هم محكم است به اين معنا هم متشابه است به اين معنا بيان ذلك اين است كه فرمود: ﴿الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ[23] ما اصلاً آيه متشابه در قرآن نداريم براي اينكه اين آيات متشابه در دامن محكمات محكم مي‌شود چون در دامن محكمات به بركت متشابه‌شناس يعني اهل‌بيت(عليهم السلام) محكم شدند پس آيات متشابه در قرآن نيست لذا سراسر قرآن محكم است ﴿كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ﴾ بتمامها و رأسها و ازافيرها و اما سراسر قرآن متشابه است يعني يكدست است شما هرجا را نگاه كنيد نشان كلام خدا هست هرجا را بررسي كنيد مي‌بينيد نشانه معجزه در آن هست هرجا را ارزيابي كنيد نشانه صدق و طهارت در آن هست ﴿اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتابًا مُتَشابِهًا مَثانِيَ[24] اينها مثل شش هزار و خرده‌اي هلالي‌اند كه همه به هم منثني و منعطف‌اند نه شش هزار ستون كه هر كسي براي خودش كار خودش را انجام بدهد تمام اين هلاليها منثني‌اند منعطف‌اند، منسجم‌اند بار ديگري را حمل مي‌كنند به ديگري نظر دارند هيچ هلالي بدون نظر به هلالي ديگر نيست چون همه كنار هم‌اند فرمود شما هيچ آيه پيدا نمي‌كنيد كه منثني نباشد منعطف نباشد مثنا نباشد گرايش نداشته باشد به جايي مرتبط نباشد اين چنين نيست اينها همه با هم مرتبط‌اند يك واحد را تشكيل مي‌دهند خب پس اول در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيات را به محكمات و متشابهات تقسيم كرد يك، بعد فرمود متشابهات الا و لابد بايد به مادرشان به اُمشان به اصلشان برگردند دو، آن محكمات به وسيله اهل‌بيت(عليهم السلام) كه سايه‌افكن متشابهات‌اند اين متشابهات را معنا مي‌كنند تفسير مي‌كنند توجيه مي‌كنند از تشابه و شبهه‌افكني درمي‌آورند محكم مي‌كنند سه، آن وقت سراسر قرآن مي‌شود محكم سراسر قرآن مي‌شود يكدست سراسر محكم شدن را در اين آيه بيان كرد كه ﴿كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ[25] يا فرمود: ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ[26] يكدست شدن را در سوره «زمر» بيان كرد كه فرمود: ﴿اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتابًا مُتَشابِهًا مَثانِيَ[27] اگر همه قرآن مثاني است پس فاتحة الكتاب كه هفت آيه از قرآن كريم است سبعي از مثاني است ﴿سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي﴾ فرمود ما به تو حمد داديم سبع‌المثاني داديم قرآن عظيم داديم كه اين شرف دنيا و آخرت را تأمين مي‌كند اين چه قابل قياس با آن خانه‌هاي سنگي كه بر سر صاحبانش خراب شده و امثال ذلك شما نگران چه چيزي هستيد بعد هم نفرمود اوحينا نفرمود انزلنا گرچه اوحينا درست است انزلنا درست است اما فرمود ما به تو داديم اين ايتاء مانند ﴿إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ[28] اينها غير از اوحيناست غير از انزلناست يك بار كرامتي را به همراه دارد يعني اين كلمه يك بار كرامتي دارد يك پيام تعظيم و تشريفي دارد كه آن كلمات اين بار را به همراه ندارد البته آنها معناي خاص خودشان را دارند ممكن است در بخش وحي و مانند آن آنها لازم باشند اما اين تعبير ايتاء و اعطاء بار كرامتي را به همراه دارد فرمود نگران چيزي نباش ﴿لَقَدْ آتَيْنَاك﴾ با «لام و قاف» تحقيق ﴿آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي﴾ براي اينكه در هر نماز از اين نمازهاي پنج‌گانه دو بار اين سورهٴ مباركهٴ «حمد» خوانده مي‌شود منثني است مثناست دو بار خوانده مي‌شود از اين جهت اين را مثاني گفتند البته وجوه فراواني بود كه بخشي از اينها در نوبت ديروز گذشت. خب

پرسش ...

پاسخ: خب بله چون سورهٴ مباركهٴ «حمد» مي‌گويند معارف فراواني دارد كه عصاره قرآن در او جمع شده است اين سبع مثاني اين است اين سبع مثاني خصوصيتي دارد اهل معرفت مي‌گويند به اينكه «حواس پنج نماز است و دل چو سبع مثاني» يعني چشم و گوش و اعضا و جوارح ظاهري اينها نماز است اما قلب سبع مثاني است همان طوري كه «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب»[29] حواس هم هيچ كاري نمي‌تواند انجام بدهند الا به معرفت قلب و تصديق قلب اگر حس و تجربه هست بايد به پايگاه معرفتي عقل و قلب برسد تا قلب امضا بكند و پشتوانه معرفتي حس و تجربه باشد كه «حواس پنج نماز است و دل چو سبع مثاني» كه «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب» آن اشعاري هم كه مربوط به مرحوم علامه اميني بود چند بيت لطيفي است در اين ياد‌نامه مرحوم علامه اميني كه در اوايل ارتحالشان چاپ شده مبسوطاً اشعار شهريار آنجا هست خب فرمود: ﴿وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ﴾ اينجا جاي عظمت است و از عظمت قرآن اينجا سخن به ميان آمده حالا كه اين است اصلاً نگاه نكن ببين آنها چه دارند ﴿لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ﴾ نگاه نكن ببين آنها چه دارند مرحوم امين الاسلام نقل كرده است كه وجود مبارك پيامبر با نازل شدن اين آيات اصلاً نگاه نمي‌كرد مي‌بينيد بعضيها كه خيلي اهل معنا هستند نگاه نمي‌كنند به اين قصرها و اتومبيلها بالأخره انسان يك راهي دارد يك جايي مي‌خواهد برود ديگر اينجا باشد همين است اگر يك منظور ديگري دارد اگر بخواهد راه بحرالعلوم را طي كند راه نمي‌دانم ابن‌فهد حلّي را طي كند يا راه ديگري را طي كند بايد يك راه ديگري را طي كند و هر طور كه انتخاب كرده به او خوش مي‌گذرد اين‌طور نيست كه آنها يك كمي نگران باشند اگر ساده زيست‌ند اين‌طور نيست كه در زحمت باشند اينها با ترحم به ديگري نگاه مي‌كنند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طبق اين نقل مرحوم امين الاسلام در مجمع‌البيان بعد اين سر راه اصلاً نگاه نمي‌كرد چه كسي چه دارد چه كسي چه ندارد ﴿لاَ تَمُدَّنَّ﴾ اين ﴿لاَ تَمُدَّنَّ﴾ را كه قرآن فرمود اين در حد لاتنظر عمل كرد نگاه نمي‌كرد حالا گاهي چشمش مي‌افتد اما بالأخره همه اينها زينت ارض‌اند و اينها كه از اين زينت ارض برخوردارند در هنگام مرگ يك جان كندن سختي دارند براي اينكه به تك تك اينها دل بستند يك، تك تك اينها از اينها گرفته مي‌شود دو، تعلق مي‌ماند سه، عذاب قبر از همين جا شروع مي‌شود چهار، سرّ عذاب حال جان دادن همين است كه محبوب را مي‌گيرند محبت مي‌ماند فرياد شروع مي‌شود اين‌طور نيست كه وقتي آدم مي‌ميرد اين ذخاير را از دست بدهد تعلق هم گرفته بشود كه وگرنه آدم راحت است اين مثل معتاد به مواد مخدر است كه وقتي به دام افتاد مواد را از او مي‌گيرند اعتياد مي‌ماند فريادش شروع مي‌شود فشار جان دادن بخش عظيمي مربوط به همين است كه چه كار بكند بتواند اين را رفع بكند اما اگر كسي راحت باشد يعني بدون تعلق باشد به آساني جان مي‌دهد ما مسئله مرگ و جان دادن و اينها براي ما ـ معاذ الله ـ شده افيون و افسانه در حالي كه اين هفتاد هشتاد سال نسبت به ابد اصلاً قابل قياس نيست حالا آن معارف بحث ديگر است اينجا خلاصه اگر كسي بخواهد راه فقهي را طي كند شيخ انصاري بشود راه باز است راه اصولي را طي كند راه باز است راه تفسير و حكمت و كلام را باز كند باز است راه اخلاق را بخواهد طي كند راه باز است راههاي ديگر هم هست اما اين بيان نوراني حضرت امير در همين غرر و درر مشخص كرد فرمود: «لا تجتمع الفطنة و البطنه»[30] «لا تجتمع عزيمه و وليمة»[31] آدم بخواهد فطن بشود، عاقل بشود خوش‌استعداد بشود خوش‌فهم بشود اين با پرخوري هماهنگ درنمي‌آيد آدم هم اهل بطن باشد هم اهل فطانت و فطن و زيركي باشد اين نمي‌شود اگر بخواهد اهل عزم باشد مرد اراده باشد، مرد ميدان باشد اين با سور چراني جمع نمي‌شود فلان كس دعوت كرده از مكه آمده، از مدينه آمده، از عمره آمده، امروز فلان جا سور است پس فردا فلان جا سور است به وليمه‌خوري سرگرم بشود انسان وليمه‌چر اهل عزيمت نمي‌شود «لاٰ تجتمع عزيمة و وليمة» او يك آدم عادي است البته جهنم نمي‌رود، بهشت مي‌رود همين ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ[32] را به او مي‌دهند اما ديگر بحرالعلوم و شيخ انصاري بشود نيست فرمود راه را مي‌خواهيد آن راه ديگر باز است ﴿وَلاَ تَمُدَّنَّ﴾ به ما در سوره «احزاب» فرمود پيامبر اسوه شماست كسي مي‌خواهد نسوزد خب پيغمبر را نگاه مي‌كند پيغمبر معصيت نكرد او هم معصيت نمي‌كند ولي نسوختن هنر نيست بارها به عرضتان رسيد اين قدر افراد در قيامت هستند كه جهنم نمي‌روند اين همه ديوانه‌ها مگر خدا اينها را جهنم مي‌برد؟ اين همه صبيان مگر اينها به جهنم مي‌روند؟ اين همه افراد جاهلي كه در روستاهاي دوردست‌اند و حجت الهي به آنها نرسيده است مستضعف‌اند واقعاً حجت الهي به آنها نرسيده خب اينها هم كه اهل جهنم نيستند پس جهنم نرفتن هنر نيست بهشت هم آن ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ[33] باشد و اين لوازم بدني باشد و يك مقدار لذتهاي حسّي اينها هم كه كمال نيست حالا اگر حشر با انبيا بود حشر با اوليا بود از آن معارف توانست آدم استفاده بكند بايد زمينه‌اش را اينجا فراهم بكند فرمود: ﴿لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ﴾ در سورهٴ [مباركهٴ] «طه» دارد ﴿زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ بايد بدانيم به اينكه اين زرق و برق براي هيچ كس ميوه نمي‌شود بالأخره ما به اندازه سنّمان حالا يا جوانيم يا نوجوانيم يا كاهليم يا كهنسال هر كدام ما در اين چهار مقطع يك چند نفري را ديديم كه اين زرق و برق براي هيچ كس ميوه نشد و هميشه در حد شكوفه است بعد سرما مي‌زند و مرگ و مرض و اينها مي‌آيد و مي‌ميرد فرمود چشمت را به اين شكوفه دراز نكن اين براي كسي ميوه نمي‌شود همان مقداري كه خودش داده البته آن را ذات اقدس الهي مشخص كرده ﴿نحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ[34] فرمود شما اين مقداري كه حفظ آبرو باشد من تأمين مي‌كنم شما كار حلال بخواهيد دنبال كار حلال برويد تلاش و كوشش بكنيد تأمين مي‌شود اما راه بهتر هم هست آن راه بهتر را اگر انتخاب كرديد «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» اگر در سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[35] براي مردان الهي تأسّي حَسن نسبت به وجود مبارك پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در همين مقاطع است كه ﴿لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ﴾ از وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيد كه «من اوتي القرآن» بعد خيال بكند كسي بهتر از او نصيبش شده است «فقد عظم ما حقر الله و حقر ما عظم الله» يك چيز كوچكي را بزرگ شمرده يك چيز بزرگي را كوچك شمرده «من اوتي القرآن فظن ان احداً الناس اوتي افضل مما اوتي فقد عظم ما حقر الله و حقر ما عظّمالله»[36] بنابراين فرمود ﴿لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ﴾ حالا اين ازواج يا همان معني مصطلح است كه خود آنها با همسرانشان متنعم بودند يا ازواج يعني گروه گروه و دسته دسته بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ﴾ اين ﴿وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ﴾ ناظر به اصل حزن نيست ناظر به آن شدت حزن است كه ذات اقدس الهي به پيامبر در چند جاي قرآن كريم فرمود: ﴿فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَليٰ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفًا[37] يك، ﴿لاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَات[38] دو، اين قدر غصه مي‌خوري گويا داري جان مي‌دهي خب ايمان نياوردند، نياوردند اين ﴿لاَ تَحْزَنْ﴾ ناظر به اصل حزن نيست ظاهراً ناظر به آن حزن شديد است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بسيار نگران بود كه اينها را من دارم به راه دعوت مي‌كنم اينها عالماً عامداً به طرف چاه مي‌روند وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود: «بلية الناس علينا عظيمة» ما سخت مبتلا به بري آزمونيم براي اينكه «ان دعوناهم لم يستجيبوا لنا و ان تركناهم لم يهتدوا بغيرنا»[39] ما كه نمي‌توانيم بگوييم «بگذار تا بيفتد و بيند سزاي خويش» رها كنيم راه غير از اين نيست لذا هميشه نگران بودند.

«والحمدلله رب العالمين»

 

 

[1]  ـ كافي، ج 1، ص 218.

[2]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 74.

[3]  ـ سورهٴ قريش، آيهٴ 2.

[4]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 74.

[5]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 74.

[6]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 32.

[7]  ـ سورهٴ فيل، آيات 1 ـ 4.

[8]  ـ سورهٴ فيل، آيات 3 ـ 4.

[9]  ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 14.

[10]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 22.

[11]  ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.

[12]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 73.

[13]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 123.

[14]  ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 4.

[15]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 73.

[16]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 73.

[17]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 123.

[18]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 45.

[19]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 45.

[20]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 106.

[21]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 23.

[22]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 7.

[23]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 1.

[24]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 23.

[25]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 1.

[26]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 2.

[27]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 23.

[28]  ـ سورهٴ كوثر، آيهٴ 1.

[29]  ـ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 158.

[30]  ـ غرر الحكم، ص 360.

[31]  ـ غرر الحكم، ص 483.

[32]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.

[33]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.

[34]  ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.

[35]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 21.

[36]  ـ كافي، ج 2، ص 604.

[37]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6.

[38]  ـ سورهٴ فاط، آيهٴ 8.

[39]  ـ بحار الانوار، ج 26، ص 253.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق