اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الحِجْرِ المُرْسَلِينَ (۸۰) وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ (۸۱) وَكَانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الجِبَالِ بُيُوتاً آمِنِينَ (۸۲) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ (۸۳) فَمَا أَغْنَي عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۸٤) وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الجَمِيلَ (۸۵) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الخَلَّاقُ العَلِيمُ (۸۶) وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ المَثَانِي وَالقُرْآنَ العَظِيمَ (۸۷) لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ (۸۸) وَقُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ المُبِينُ (۸۹)﴾
بعد از جريان قوم لوط و قوم شعيب(سلام الله عليهما) جريان قوم صالح يعني ثمود را مطرح فرمود اين سه قصه در بسياري از آيات كنار هم ذكر ميشود فرمود اصحاب حِجر مردم سرزمين حِجر يعني قوم ثمود انبيا را تكذيب كردند با اينكه آنها بيش از يك پيامبر به نام حضرت صالح نداشتند اسناد تكذيب به همه انبيا يا براي آن است كه حرف هر پيامبري مطابق با حرف انبياي ديگر است چون اينها از ظرف ذات اقدس الهي آمدهاند ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[1]اند ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي﴾[2]اند و مانند آن حرفهاي گذشتگان را تصديق ميكنند نسبت به آينده هم مبشرند اگر يك پيامبري را تكذيب كردند گويا همه انبيا را تكذيب كردند اين يك وجه. وجه ديگر اينكه اين گروه منكر اصل نبوت بودند نبوت عام را نميپذيرفتند نه اينكه مشكلشان نبوت خاص بود مشكل اهل كتاب نبوت خاص است مثلاً كليميها نبوت وجود مبارك حضرت عيسي(سلام الله عليه) را نميپذيرند يا عيسويها نبوت حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را نميپذيرند اينها مشكلشان نبوت خاص است نه نبوت عام و اصل نبوت ولي قوم ثمود و مانند آنها با اصل نبوت مشكل جدي داشتند اصلاً وحي و نبوت و رسالت را نميپذيرفتند بنابراين چون اينها با اصل نبوت درگير بودند اينها هيچ پيامبري را قبول نداشتند نه تنها حضرت صالح را شايد به اين مناسبت كلمه مرسلين اضافه شده وگرنه قوم ثمود بيش از يك رسول نداشتند ممكن است هر دو وجه عامل باشد براي اسناد تكذيب به همه انبيا كه همه انبيا را تكذيب كردند ﴿وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ﴾ يعني مردم سرزمين حِجر مرسلين را در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد اينها چون بر كوههاي سنگي مسلط بودند و خانه را از كوه ميساختند نه از سنگ كه از دامنههاي كوه سنگ جمع بكنند خانه بسازند بلكه كوه را ميشكافتند و ميتراشيدند و خانه ميساختند كه ﴿يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتًا آمِنينَ﴾ اين كار، كار هر كسي نيست كه انسان بتواند اين كوهها را آنقدر بتراشد و به صورت اتاقهاي متعدد در بياورد اينها پس از امكانات فراواني برخوردار بودند و روز خطر هيچ كدام از اين امكانات مشكل آنها را حل نكرد اگر بنا بود سيلي بيايد يا زلزلهاي بيايد يا خَسْفي بشود آمده به حيات همه اينها خاتمه داده آنچه را كه اينها كسب كرده بودند يعني خانههاي سنگي ساختند به صورت كفْت غار در آوردند و مصون از دسترس حوادث قرار دادند هيچ كدام كافي نبود بلكه آن قهر الهي بر همه اينها مسلط شد و به حيات همه اينها خاتمه داد.
پرسش ...
پاسخ: خب آن ديگر يك دركي ميخواهد يك معرفتي ميخواهد ايمان ميخواهد درك صحيح ميخواهد الآن شما ميبينيد مستكبراني هستند كه ميتوانند آسمانها را طي كنند اما دركي ندارند نسبت به وحي و نبوت و اينها خب
مشكل جدي قوم ثمود همان طغيان و افساد و قتل و اينها بود كه مشكل خاصي نظير قوم لوط يا نظير قوم شعيب نداشتند همه فسادها را مرتكب ميشدند اما يك مشكل خاصي كه قرآن روي آن مشكل اشاره بكند نبود فقط دارد اينها طغيان داشتند فساد داشتند و مانند آن در سورهٴ مباركهٴ «شمس» دارد ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا﴾[3] يعني اينها اهل طغيان بودند در سورهٴ مباركهٴ «فجر» بعد از اينكه جريان قوم عاد را ذكر كرد چون قوم ثمود بعد از عاد بودند و قرآن كريم دارد كه اينها بعد از عاد در آن سرزمينها زندگي ميكردند در سورهٴ مباركهٴ «فجر» آيهٴ هفت به بعد دارد ﴿أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ ٭ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ ٭ الَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ ٭ وَ ثَمُودَ الَّذينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ﴾ اينها سنگ را سوراخ ميكردند و ميتراشيدند ﴿وَ فِرْعَوْنَ ذِي اْلأَوْتادِ﴾ آنگاه در وصف ثموديها و فرعونيها دارد ﴿الَّذينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ ٭ فَأَكْثَرُوا فيهَا الْفَسادَ ٭ فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ ٭ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ مشكل اصلي اينها طغيان و فساد بود انكار توحيد بود انكار توحيد ربوبي بود انكار مسئله معاد بود و دست به هر گناهي هم ميزدند.
پرسش ...
پاسخ: نه همان وسايل صنعتي پيشرفته آن روزها آن روزها هم يك وسايل فراواني داشت حوادث زيادي آمد و آثار تمدن را از بين برد اگر الآن خداي ناكرده يك حادثهاي پيش بيايد يا جنگ جهاني سومي پيش بيايد كل اين وسايل تخريب بشود باز بشر ميافتد تقريباً شبيه اعصار گذشته بعد از چند قرن ممكن است باز همين وسايل را با پيشرفتشان امكاناتي فراهم بشود و بسازند كه بتوانند مثلاً هوايي بروند و مثلاً سفر دريايي داشته باشند و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: ديگر معلوم نيست آنها اين پيشرفتها را داشتند چون در جريان سورهٴ مباركهٴ «فجر» دارد كه ﴿إِرَمَ ذاتِ الْعِماد ٭ِ الَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ﴾ خانهها و قصرهايي كه مردم قوم عاد درست ميكردند در روي زمين بيسابقه بود الآن شما ميبينيد اهرام مصر كسي نميتواند مثل اهرام مصر بسازد و اينها در اين
پرسش ...
پاسخ: چرا ولي خب اگر بيايند جلوي كتابخانهها را بگيرند آزمايشگاهها را بگيرند عده زيادي را زير بمباران خاكستر كنند خب تنزل ميكند بعد هم ترقي ميكند ديگر.
مطلب ديگر اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود اينها در جريان دنباله قصه قوم ثمود از آيهٴ 45 شروع ميشود سورهٴ «نحل» ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا﴾ تا ميرسد به آيهٴ 48 ﴿وَ كانَ فِي الْمَدينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي اْلأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ﴾ اينها مردان مفسدي بودند اهل صلح و اصلاح و صلاح و مصلحت و اينها نبودند و براي از بين بردن معجزه وجود مبارك صالح(سلام الله عليه) بيتوته ميكردند پشت درهاي بسته سوگند ياد ميكردند﴿قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنّا لَصادِقُونَ﴾ اهل ترور و فتق قتل و طغيان و فساد و اينها بودند در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه بحثش قبلاً گذشت فرمود اينها تنها خانههايشان در دامنههاي كوه نبود در دشت هم قصرهاي خوبي داشتند در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 74 به اين صورت آمده است كه ﴿تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتًا﴾ از سهل زمين از دشت زمين آن قسمتهايي كه نرم است قصرهاي خوبي ميسازيد و در دامنههاي كوه هم از كوه هم قصرهاي خوبي ميسازيد كه اين ﴿رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ﴾[4] شما با اين قصرهاي برين همراه است خب پس امكانات مالي فراواني داشتند صنعت قصرسازي هم داشتند اهل طغيان و فساد هم بودند نبوت عام و خاص هيچ كدام را قبول نداشتند و با وحي و رسالت هم به عنوان يك بازيچه برخورد ميكردند ذات اقدس الهي به اين مناسبت فرمود: ﴿وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلينَ﴾ اينها مرسلين را تكذيب ميكردند يعني اصل نبوت را نميپذيرفتند خب بعد فرمود ما بالأخره معجزه بيّن و شفاف و روشني داديم خب از دل سنگ شتر درآوردن حيواني را درآوردن يك آيه بينه است آن هم عظيمالجثه بودن آن هم شير يك روزه مردم آن منطقه را تأمين كردن همه اينها هر كدام به نوبه خود آيه بينه است اينها به جاي تأمل در معجزات و آيات الهي به عقر و پي كردن و ترور اين شتر كه معجزه بود پرداختند ﴿وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا﴾ به جاي بررسي و ارزيابي اعراض كردند ﴿و كانوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتًا آمِنينَ ٭ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾ بعد ميفرمايد اين نظام به حق است چون نظام به حق است شما غمگين نباشيد يك مقداري عفو كنيد يك مقداري صبر كنيد كار ربوبي را به عهده خودتان نسپريد شما تلاش و كوششتان اين نباشد كه از مجرمين خودتان انتقام بگيريد يا به دست شما انتقام گرفته بشود يا در زمان شما انتقام گرفته بشود در چند آيه قبل هم فرمود ﴿فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ﴾[5] اين ﴿فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ﴾ يعني از اصحاب ايكه و مدين كه هر دو براي شعيب است يا نه منطقهاي كه قوم لوط بودند و منطقهاي كه قوم شعيب بودند از اين دو منطقه ما انتقام گرفتيم اين جمله ﴿فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ﴾ يك حلقه ارتباطي است بين قصه قوم لوط و قوم شعيب از يك سو و قوم ثمود از سوي ديگر انتقام الهي هم كه بحثش قبلاً گذشت براي تشفي نيست يك وقت است انتقامي است كه مظلوم از ظالم ميگيرد اين براي تشفّي است يك وقت انتقامي است كه قاضي محكمه از ظالم ميگيرد اين براي برقراري نظم است نه براي تشفّي قسم سوم انتقامي است كه طبيب از بيمار ناپرهيز ميگيرد كه بعد از دو سه ماه ممكن است آثار مسموم بودن در او ظهور كند اين يك انتقام تكويني است قسم چهارم كه از همه اينها دقيقتر است انتقامي است كه ولي از كودك بازيگوش ميگيرد اگر كسي مادري به كودكش گفت دست به اين شعله نزن اين شعله قشنگ است ولي سوزنده است اگر او حرف ولي را گوش نداد دست زدن همان و سوختن همان انتقام ذات اقدس الهي از تبهكار شبيه انتقام چهارمي است نه انتقام سومي فضلاً از اولي يا دومي انتقام تشريعي كه در حدود و قصاص و تعزيرات و اينها مطرح است اين براي تنظيم امور دنيايي مردم است اين انتقام تشريعي است اما اينجا كه فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾[6] در حقيقت انتقامي است كه ولي از كودك بازيگوش ميگيرد اين شخص هم اكنون مسموم ميشود يا هم اكنون سوخته ميشود منتها چون مست دنياست يا مست جواني او را سرگرم كرده مستي جواني او را سرگرم كرده [آن را] احساس نميكند اين اقسام چهارگانه انتقام قبلاً گذشت و اين جمله ﴿فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾[7] حلقه ارتباطي آن دو جريان به جريان قوم ثمود است آنگاه فرمود كار خدا را ذات اقدس الهي خودش انجام ميدهد و دنيا يك گوشهاي است طولي نميكشد كه اينها به دارالحساب منتهي ميشوند ﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ﴾ او آفريده او ميداند چه زماني انتقام بگيرد در سورهٴ مباركهٴ «فجر» هم فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾[8] خدا در كمين است او كه غافل نيست چون در كمين است آنها نميتوانند فوت بشوند ﴿ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ﴾[9] و مانند آن بعد فرمود تو چرا بايد صفح جميل كني عفو جميل كني؟ براي اينكه ﴿وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ﴾ تبهكار كه بالأخره گرفتار انتقام الهي خواهد شد شما بايد مواظب باشيد كار بنده را انجام بدهيد نه كار رب را ما كساني داريم كه مأموريت ﴿ خُذُوهُ فَغُلُّوه ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[10] را به عهده دارند و امتثال هم ميكنند و ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾[11] مسئولان دوزخ هستند معصوماند شما كار خودتان را انجام بدهيد وظيفهتان بيش از اين نيست نگران هم نباشيد اينها فوت نميشوند ﴿ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ﴾ ﴿وَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ﴾[12] نه آنها ميتوانند ما را عاجز كنند نه ميتوانند جلو بيفتند كه ما بشويم مسبوق آنها بشوند سابق جلو بيفتند دست مايند دنبال بيفتند دست مايند جلو و دنبالي نسبت به يكديگر معنا دارد نسبت به قضا و قدر الهي معنا ندارد تو اهل صفح باش تو با بزرگي و با كرامت عمل بكن تو كريمانه زندگي بكن و مردم را هم به كرم دعوت كن صفح جميل دشته باشد عفو جميل داشته باشد نه تنها مشكلي كه آنها انجام دادند شما انتقام نگيريد انتقام را ما خواهيم گرفت بلكه به رويشان هم نياوريد البته كاري كه از ذات اقدس الهي برميآيد از هيچ كس برنميآيد همانطوري كه در انتقام ﴿لايُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَد ٭ وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾[13] در عفو هم بشرح ايضاً [همچنين] يعني طرزي خدا عفو ميكند كه احدي مثل او عفو نميكند طرزي خدا صفح دارد كه احدي مثل او توان صفح كردن و گذشت كردن را ندارد بشر حد اكثر كرمش اين است كه اگر كسي نسبت به او بد كرده است او اصلاً اظهار نكند انتقام نگيرد اظهار نكند گله نكند و نسبت به آن طرف هم عفو و احسان بكند همين ديگر بيش از اين از بشر ساخته نيست منتها آن طرف تبهكار هر چه احسان از اين طرف ميبيند شرمندهتر ميشود اگر اين طرف مظلوم كه مورد اهانت قرار گرفت بخواهد آن سوزش دروني تبهكار را برطرف كند مقدورش نيست هر چه نسبت به او بيشتر احسان بكند او شرمندهتر ميشود اما ذات اقدس الهي طرزي عفو ميكند كه هيچ كس مثل خدا عفو نميكند همانطوري كه در پايان سورهٴ «فجر» فرمود: ﴿لايُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَد ٭ وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ طرزي خدا عفو ميكند كه احدي مثل او نميتواند عفو بكند همه اين تائبان كه بد كردند اصلاً حر(سلام الله عليه) خب خيلي بد كرد يعني اصلاً قابل قياس نيست بدي او نسبت به ديگران اين هميشه شرمنده است در بهشت هم باشد در عذاب اليم است اما بالأخره شهيد است همه بر او سلام ميكنيم ذات اقدس الهي چگونه او را در بهشت متنعم ميكند كه ﴿لا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[14] او ميگويد: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[15] اصلاً ياد حر(سلام الله عليه) نيست كه آن جنايت را كرده است وقتي يادش نباشد شرمنده نيست چه كسي ميتواند خاطره را از ياد آدم ببرد؟ غير از مقلب القلوب مگر حر در بهشت يادش است كه چنين جنايتي كرده اگر يادش باشد كه آب ميشود كه او لذتي ندارد در بهشت كه آنهايي كه توبه كردند شهيد شدند اگر يادشان باشد سوابق سوء دارند كه در بهشت هميشه غمگيناند اصلاً در بهشت يادشان نيست كه بد كردند اين فقط از خدا برميآيد مگر از كسي برميآيد كه صحنه قلب را زير و رو كند انسان ميتواند كمربند زمين را ببندد كسي بيرون نرود كسي داخل نيايد بر جو حاكم باشد اينها را ميتواند تمام اين كرات را ميتواند يك كمربندي بگذارد دستگاهي بگذارد كسي نزديك نشود كسي دور نشود اما مدار قلببستن مقدور كسي نيست كسي آدم بتواند قلبش را ببندد كه خاطره تلخ نيايد يا خاطره شيرين نرود اين مقدور كسي نيست تنها به عهده مقلب القلوب است كه ميبندد و انسان تائب در قيامت اصلاً يادش نيست معصيت كرده وگرنه در بهشت هميشه در عذاب اليم است اينهايي كه بعدها شهيد شدند اگر يادشان باشد نسبت به وجود مبارك سيدالشهداء(سلام الله عليه) چه كردند همشيه نگراناند و شرمندهاند اما ذات اقدس الهي از صحنه قلبشان اين خاطره تلخ را ميزدايد بنابراين او هم اشد المعاقبين است «في موضع النكال و النقمة»[16] كه ﴿لا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَد ٭ وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾[17] ارحم الراحمين است «في موضع الرحمة و الكرامة» و كذا و كذا هيچ كس مثل ذات اقدس الهي مهربان نيست و پيامبر فرمود تو صفح جميل بكند تا آنجايي كه مقدور است بقيه را بگذار به ربوبيت ما ما نعمتهاي فراواني به تو داديم اين نعمت فراوان از همين مسائل قرآني و معارف شروع ميشود كه حالا يكي پس از ديگري در همين آيات مطرح ميشود اين حديث نوراني كه در بحث ديروز خوانده شد در نامه 31 نهجالبلاغه است نامهاي كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) براي فرزند بزرگوارش مرقوم ميفرمايد اين مضمون هست كه «ان استطعت ألاّ يكون بينك و بين الله [سبحانه وتعالي] ذو نعمة فافعل» خلاصه مفتخوري بد است دست بگير بد است كاري اگر كرد توانستيد بكنيد بكنيد آن وقت بيتالمال مأمور است موظف است شما را تأمين كند به پسرش فرمود همه نعمتها از خداست «و ان كان الكل منه» اما اگر بتواني مستقيماً از او بگيري خب اگر كاري كردي مستقيماً داري از او ميگيري ديگر از كسي چيزي بخواهي اين خوي گدايي را هرگز در خودت راه نده يكي از دوستان ما روحاني است پدر دو شهيد است اين از طرف مقام معظم رهبري (حفظه الله) مسئوليت پيدا كرد كه روحانيون سالمند بازنشست را شناسايي كند يك مقداري هم از بيتالمال به اينها اهدا كند اين گفته بود كه من در همان منطقه آذربايجان آنهايي كه فخر مملكتاند هم فخر سياسياند هم فخر علمياند اين منطقه وقتي عالم ميپروراند خدا رحمت كند شهريار را ميگويد شما اين الغدير اميني را كم نگيريد
لا قلم الا امين لا رقم الا غدير ٭٭٭ بازويش از لا فتي منطقش از هل اتي
اين را مرحوم شهريار درباره همين اميني گفت اگر از عترت بخواهند دفاع كنند آذري از قرآن بخواهند حمايت كنند الميزان آذري خدا چه نعمتي به اين مردم داده به هر تقدير گفت من رفتم خدمت يكي از اين بزرگواران سالمند آذري گفتم از طرف مقام [معظم] رهبري آمدم مسئوليت ما اين است كه روحانيون سالمند بازنشست را چون خودشان كه مراجعه نميكنند ما موظفيم از راه بيتالمال تأمين كنيم به همين مناسبت اين روحاني بزرگ و بزرگوار آذري زبان شعر مرحوم شهريار را مطرح كرد گفت شهريار در وصف عليتبنابيطالب(سلام الله عليه) شعري گفت افسوس كه يك بيتش بسيار ناقص است و كمرنگ گفتم كدام بيتش نقص دارد؟ گفت اين بيت كه
«برو اي گداي مسكين در خانه علي زن ٭٭٭ كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را»
اين بسيار بد است گفتم اين شعر بد است؟ اين از شعرهاي خوب آن غزل است گفت علي گداپرور نيست كريمپرور است اي كاش شهريار به جاي اينكه گفته بود برواي گداي مسكين در خانه علي زن ٭٭٭ كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را» اي كاش ميگفت:
مرو اي گداي مسكين تو در سراي مولا ٭٭٭ كه علي هميشه ميزد در خانه گدا را
در خانه علي هم نرو بگذار او بيايد مگر علي گداپرور است علي كريمپرور است علي يعني بيتالمال ديگر مرواي گداي مسكين در خانه علي هم نرو علم ميخواهي شفاعت ميخواهي كرامت ميخواهي مغفرت از او ميخواهي برو در خانه علي اما دنيا ميخواهي او بايد بيايد
«مرواي گداي مسكين تو در سراي مولا ٭٭٭ كه علي هميشه ميزد در خانه گدا را»
او كريمپرور است گداپرور نيست اين روح است اگر گفتند آذري فخر اين مملكت است براي همين روحيهها ست غرض آن است كه اينها در همان نامه 31 نهجالبلاغه است كه وجود مبارك حضرت امير به پسرش فرمود بالأخره خدا همه را اداره ميكند تو هم يك كاري بكن او تأمين كند حالا يا براي اشخاص كار ميكني آنها موظفاند يا براي نظام كار ميكني بيتالمال موظف است تو حق خودت را داري ميگيري آنها خدمتگزار تواند چيزي از كسي توقع نداشته باشد «إن استطعت ألاّ يكون بينك و بين الله ذو نعمة فافعل»[18] گرچه اين ذو نعمت است هر چه دارد از ذات اقدس الهي دارد خب فرمود تو كريمانه با مردم رفتار بكن ﴿فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ﴾ براي اينكه ﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ﴾ در همين بخش فرمود ما سبع مثاني به تو داديم قرآن داديم «فاتحةالكتاب» داديم تو چشم ندوز به مال مردم ﴿وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ ٭ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ اين سبع مثاني گفتند فاتحهالكتاب است يك، گفتند هفت سوره طولاني از سورهٴ مباركهٴ «بقره» تا «توبه» «بقره» است «آلعمران» است «نساء» است «مائده» است «انعام» است شش سوره «انفال» و «توبه» جمعاً يك سوره بنا بر اينكه «توبه» تتمه سورهٴ «انفال» باشد هفت اين هفت سوره جزء سبع مثاني است به يك تعيبر برخيها گفتند سبع مثاني بين اين طوال است و فوق آن مئين، مئين يعني سورههايي كه دويست آيه دارند بين اينها و بين آنها سبع مثاني است اما غالباً معروف بين مفسران اين است كه سبع مثاني همان سورهٴ مباركهٴ «فاتحه الكتاب» است براي اينكه هفت آيه دارد يك، مثنا مثنا هم هست دو براي اينكه بخشي وظيفه عبد است نسبت به ذات اقدس الهي بعضي لطف و صفا و رأفت و رحمانيت و رحيميت ذات اقدس الهي است نسبت به عبد كه آن بخش اولش از ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ﴾[19] شروع ميشود تا ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[20] بخش دومش هم از ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾[21] شروع ميشود كه وظيفه بنده است نسبت به ذات اقدس الهي و اين بخشهاي دروني هم هر كدام دو به دو مقابل هماند ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِين ٭ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيم ٭ صِرَاطَ الَّذِينَ﴾ اينها دو به دو تقسيم ميشوند لذا گفتند سبع مثاني است مثاني هم جمع مثناست آنهايي كه به هم منعطفاند مرتبطاند برخيها گفتند منظور از ﴿سَبْعاً﴾ «فاتحة الكتاب» است منظور از مثاني كل قرآن است چون قرآن كلش مثاني است مثاني كه جمع مثناست يعني تمام آيات شش هزار و اندي آيات قرآن اينها نظير هلالي به هم منثنياند منعطفاند هر آيهاي نسبت به آيه ديگر گرايش دارد اينكه گفته شد آيات «يفسر بعضه بعضا»[22] اين است كه اين شش هزار آيه به منزله شش هزار ستون نيست كه همهشان عمودي باشند بلكه شش هزار هلالي است كه همه روي دوش هماند همه منعطفاند همه ناظر به يكديگر هستند همه مبيّن يكديگر هستند لذا فرمود ﴿اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتابًا مُتَشابِهًا مَثانِيَ﴾[23] صدر و ذيل اين كتاب شبيه هم است همسان است و مثنا مثنا است منعطف منعطف است خب ما سبع از مثاني را به تو داديم و قرآن عظيم را داديم اين تأييد ميكند كه منظور از سبع مثاني همان «فاتحة الكتاب» باشد بعد فرمود در برابر اين نعمت چشم به دنياي دنيازدگان ندوز ﴿لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ﴾ گاهي انسان نگاه ميكند رهگذر رد ميشود هيچ اما وقتي نگاه ممتد كرد با توقع همراه است فرمود به مال مردم به خانه مردم به قصر مردم به دارايي كه در دست مردم است نگاه ممتد نكن كه با توقع همراه باشد و نگاهت را كشش نده به آن سمت نگاه ممتد با توقع همراه است با انتظار همراه است ﴿لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ﴾ اينكه گفته شد نَظْره اُولي حكمش اين است نَظْرِه ثانيه گاهي نَظْرِه اُولي حكم نَظْرِه ثانيه دارد يك نظر اولاي طولاني كار نَظْرِه ثانيه را ميكند نه اينكه لازم باشد آدم يكبار چشم ببندد بار ديگر چشم باز كند بشود نَظْرِه ثانيه همان نظره اولاي ممتد كار نَظْرِه ثانيه را ميكند اگر نَظْرِه ثانيه حرام بود اين نَظْرظه اولاي ممتد هم حرام بود خب ﴿و لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا﴾ يعني گروههايي را ما متنعم كرديم يك متاع و لذت و بهرهاي از دنيا به اينها داديم در سورهٴ مباركهٴ «طه» فرمود سرّ اينكه من ميگوييم نگاه به آنها نكن براي اينكه آنها چيز خوبي نيست هيچ وقت براي كسي دنيا ميوه نشده سورهٴ مباركهٴ «طه» آيهٴ 131 اين است ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ زهر يعني شكوفه زهرالربيع يعني شكوفه بهار ازهار يعني شكوفهها فرمود ما به يك عده شكوفهٴ دنيا داديم نه ميوهٴ دنيا اين ناظر به آن است كه اصلاً اين زرق و برق و جاه و پست و مقام براي كسي ميوه نميشود فقط در حد شكوفه است شما ديديد اين منطقههاي ييلاقي آنهايي كه منطقههاي سردسير است درخت به ثمر نميرسد آن منطقههاي ييلاقي كه هواي معتدلي دارد خب ميوه دارد اما آن منطقههاي سردسير درختش به ميوه نميرسد ممكن است در وسط تابستان يك شكوفهاي بزند اما سرماي زودرس ميآيد و آن شكوفه را از بين ميبرد اين فقط تا حد شكوفه توان دارد آنجا اصلاً جاي سردسير جاي ميوه نيست فرمود اينجا دنيا جاي سردسير است اينجا جاي ميوه نيست فقط شكوفه است تا شما ميخواهيد بچينيد او ميافتد و خودت هم از بين ميروي اين در حد شكوفه است خيلي به شكوفهها دل نبند ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ نه (ثمرة الحياة الدنيا) اين براي چه كسي ميوه شده حالا ما دومي باشيم براي هيچ كس ميوه نشده همه اينجا سرانجام ميبينيد يا منزوياند يا منزجاند يا اعتراض ميكنند يا گلايه ميكنند يا ميگويند اي كاش همه، يك نفر نشد بگويد كه خوب دوراني ما گرانديم اگر براي هيچ كس ميوه نميشود خب تو چه چيزي را نگاه ميكني خب جاي ديگر درخت بكار ﴿كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماء ٭ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ آنجايي كه در تمام مدت ميوه ميدهد آنجا درخت بكار اينجا كه اصلاً ميوه نميدهد اينجا دنبال چه چيزي ميگردي؟ خب ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلىٰ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾[24] آن هم تازه براي آزمون است پس بنابراين به ذات مقدس پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود به اين قسمتها نگاه نكن ما سبع مثاني به تو داديم قرآن كريم به تو داديم و آنچه خير دنيا و آخرت است در دسترس توست و نگران هم نباش براي اينها نه به مال اينها نگاه بكن نه براي خود اينها محزون باش ما بالأخره حجت خدا را بالغ كرديم ساليان متمادي گفتيم اينها ﴿فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ﴾[25] ساليان متمادي نصيحت كرديم ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا﴾[26] آيات الهي نازل كرديم ﴿فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ﴾ خب چه نگراني داري؟ نسبت به اينها نگران نباش اما نسبت به اين طبقه محروم ضعيف مؤمن مسلمان متديّن به خاك افتاده متواضع باش ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ﴾ هر چه ميتواني نسبت به اينها خفض جناح بكن پرها را پهن بكن تو كه قدرت پر كشيدن داري قدرت پرواز داري ميتواني از اينها فاصله بگيري تا ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[27] بروي ولي در بين اينها باش با اينها باش پر پهن كن اينها را زير پرت بگير اينها ميمانند تو اگر اينها را نجات دادي به مقام ميرسي البته به حساب قوس النزول حسابشان جداست اما در قوس صعود بالأخره تكليف دارند ديگر فرمود آنها را رها كن آنها هميشه به دنبال شكوفهاند اين محرومين را درياب ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ اين خفض جناحِ ترحمي است آن خفض جناح 0حترامي وظيفه فرزندان است نسبت به پدر و مادر ﴿إِمّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ ٭ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[28] اينجا جناح ذل نيست جناح عزّ است هيچ كس حق ندارد بگويد ما نوكر مردم هستيم نه دولتمردن نه ديگران ما نوكر مردم نيستيم مردم هم نوكر ما نيستند ما خدمتگذار مردميم مردم هم مسلماناند آدم هم بايد حيثيت خودش را حفظ بكند مواظب زبان و دهن خودش باشد آبروي خودش را هم حفظ بكند نوكر كسي هم نباشد داعيه آقايي هم نداشته باشد فرمود نوكر كسي نباش اما خفض جناح بكن متواضع باش خيليها را زير پر بگير درباره پسر و دختر نسبت به مادر و پدر فرمود ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[29] اين ميشد ترحم آنجا ميشود احترام آنجا فطرت انسان نسبت به پدر و مادر هر چه بكند جا دارد اما نسبت به شهروندان و نسبت به امت و اينها آدم بايد خدمتگذاري بكند اما بگويد ما نوكر شماييم نه خير نه ما نوكر شماييم نه شما نوكر ما خب ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ اين سه چهار بخش دارد كه حالا موقع اذان است فردا انشاءالله مطرح خواهيم كرد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 97.
[2] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 6.
[3] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 11.
[4] ـ سورهٴ قريش، آيهٴ 2.
[5] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 79.
[6] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.
[7] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 79.
[8] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 14.
[9] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 60.
[10] ـ سورهٴ حاقه، آيات 30 ـ 31.
[11] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.
[12] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 51.
[13] ـ سورهٴ فجر، آيات 25 ـ 26.
[14] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 23.
[15] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 34.
[16] ـ مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح.
[17] ـ سورهٴ فجر، آيات 25 ـ 26.
[18] ـ نهجالبلاغه، نامهٴ 31.
[19] ـ سورهٴ حمد، آيهٴ 2.
[20] ـ سورهٴ حمد، آيهٴ 4.
[21] ـ سورهٴ حمد، آيهٴ 5.
[22] ـ بحارالانوار، ج 54، ص 218.
[23] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 23.
[24] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 131.
[25] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 12.
[26] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 11.
[27] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 8.
[28] ـ سورهٴ اسراء، آيات 23 ـ 24.
[29] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.