اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الحِجْرِ المُرْسَلِينَ (۸۰) وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ (۸۱) وَكَانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الجِبَالِ بُيُوتاً آمِنِينَ (۸۲) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ (۸۳) فَمَا أَغْنَي عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۸٤) وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الجَمِيلَ (۸۵) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الخَلَّاقُ العَلِيمُ (۸۶)﴾
قصص قرآن كريم همانطوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد به دو قسم تقسيم شده بود آن بخشي كه مربوط به خاور ميانه بود و قابل اثبات بود آنها را روشن بيان فرمود آن بخشي كه مربوط به خاور دور يا باختر دور بود و قابل اثبات نبود آنها را تعرض نكرد و در دو بخش قرآن كريم فرمود انبياي الهي فراوان بودند ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ﴾[1] اين مضمون در دو جا با دو تعبير گوناگون آمده است گرچه قرآن هم كلي است و هم هميشگي يعني هم عمومي است و هم دائم و اگر داستان انبيا و امم خاور دور يا باختر دور را نقل ميكرد الآن قابل فهم بود ولي آن روز چون قابل فهم نبود منشأ يك فتنه و آشوب بود منشأ تكذيب بود چيزهايي را نقل كرد كه قابل اثبات باشد و آشوب و فتنهاي را به همراه نداشته باشد اگر چيزي را نقل ميكرد كه براي مردم عصرهاي بعد مفيد بود ولي در عصر نزول منشأ فتنه بود خب اين را چرا نقل بكند چيزهاي فراواني را نقل كرد كه هم براي عصر نزول نافع بود و هم براي اعصار آينده و چيزهايي كه براي عصر نزول فتنه بود آنها را نقل نكرد فرمود هيچ ملتي نيست مگر اينكه خداي سبحان براي او هادي و راهنما فرستاده ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ كه ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ﴾[2] هيچ امتي نيست ﴿إلاَّ خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ﴾ و مانند آن جريان حضرت نوح(سلام الله عليه) چون در آن خاور ميانه بود و ذريه كساني كه طوفان عمومي را ديده بودند در كشتي و از كشتي به بعد منتقل شدند در بين مردم زندگي ميكردند يداً بيد و لسان بعد لسان به مردمهاي عصر بعدي رسيده است اينكه فرمود ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾[3] خب يك عده قابل توجهي از مردم همان عهد سوار كشتي شدند و نجات پيدا كردند و اين تاريخ و واقعه هولناك را هم يداً بيد لسانا بعد لسان براي اقوام ديگر نقل كردند براي همه مسلم شد و شواهد تاريخياش هم الآن تا حدودي قابل اثبات است بنابراين اين فرق جوهري است بين قصص انبيا و اممي كه در خاور دور يا باختر دور بودند و قابل طرح در آن وقت نبود با انبيايي كه در خاور ميانه زندگي ميكردند.
پرسش: قرآن اين همه مسائل معنوي و غيبي را بيان ميكند كه اصلاً ...
پاسخ: خب بله آن غيبي منشأ فتنه نيست قرآن مطلبي ندارد كه قابل فهم نباشد آيات فراواني دارد كه عميق و دشوار است ولي همان آيات را به صورت قصه و داستان بيان كرده كه توده مردم در سطح درك خودشان ميفهمند اما در بسياري از موارد بالأخره فرمود هر كسي خبري به شما داد بايد مطمئن باشيد تا علم پيدا نكرديد عمل نكنيد ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾[4] اينها را فرموده اما آياتي دارد كه خواص بايد بحث بكنند همين آيه نبأ ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾[5] اشكالات مرحوم شيخ انصاري و ديگران(رضوان الله عليهم اجمعين) كه فرمودند اشكال ما «يمكن الذب» اشكال ما «لا يمكن الذب» آن مسائل عميق رسائل كه مگر براي مردم قابل فهم است اما همين پيام آيه نبأ را به صورت قصه داستان تمثيل نرم كرده تنزل داده كه همه مردم فهميدند تا چيزي براي شما ثابت نشد باور نكنيد آن «ما يمكن الذب و ما لا يمكن الذب» رسائل كجا بيان كردن آن مطالب عميق در غالب داستان و قصه كجا چون كتاب عمومي است همان مطالب را به صورت قصه و داستان در سطح عموم مردم تفهيم كرده و چون معلم كتاب و حكمت است فحول علما را بايد بپروراند آن آيات را هم به همراه دارد اين معارف غيبي هم از همين قبيل است اما يك چيزي كه منشأ فتنه است ميگويند -معاذالله- تو دروغ ميگويي يك چيزهايي را ميگويي كه دسترسي نيست اصلاً خبري نيست اينها از همان زمان نزول با تكذيب همراه بود اينها را نقل نميكرد و دو اصل را به صورت جامع بيان كرد يكي اينكه هر جا فكر و انديشه هست رهبري الهي هست ممكن نيست جايي سرزميني يا در زماني بشر زندگي بكند كه اهل فكر و انديشه است و در آنجا هدايت الهي وحي و نبوت و رسالت و امامت نباشد اين نيست، بعد هم فرمود هيچ محلي نيست مگر اينكه ما هدايتمان را به آنجا رسانديم حالا يا امام رفت يا پيامبر رفت يا نماينده امام رفت نماينده پيامبر رفت اين شد آن وقت اين جامع بين همه خواستههاست بدون فتنه.
مطلب بعدي اينكه اين كريمه ﴿فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا﴾[6] معنايش اين نيست كه امطار بعد از زير و رو كردن است چون امطار با «فاء» عطف نشده جعل با «فاء» عطف شده فرمود: ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقينَ﴾، ﴿فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَأَمْطَرْنا﴾[7] نه فامطرنا آن سنگباران بعد از زير و رو كردن نيست اين سنگباران ظاهراً همزمان با زير و رو كردن است اگر دوتا «فاء» بود يكي روي جعل يكي روي امطار نشان آن بود كه امطار بعد از جعل است يعني بعد از زير و رو كردن ما سنگباران كرديم اما يكي با «فاء» است ديگري با «واو» است ظاهرش اين است كه اين سنگباران با زير و رو كردن همزمان بود هم بلا از بالا آمد هم داخله زير و رو شد مطلب ديگر اين است كه چرا عذاب براي عصرهاي گوناگون يا اين عصر كنوني نميآيد؟ پاسخش همان بحثهاي قبلي سورهٴ مباركهٴ «انعام» ميتواند به عهده بگيرد آيه 65 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود كه ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ فرمود ذات اقدس الهي از چند راه ممكن است عذاب بكند اينها مانعةالخلو است كه اجتماع را شايد گاهي با عذاب از بالا حالا يا سيل ميآيد يا ساعقه ميآيد يا از پايين زلزله ميآيد و مانند آن يا نه عذاب فرهنگي است عذاب سياسي است شما را به جان هم مياندازيم اختلاف داخلي ايجاد ميكنيم اين اختلاف داخلي كه خداي ناكرده با دست بيدستي خداي سبحان انجام ميپذيرد آن ديگر درمانپذير نيست اين عذاب الهي است كه با دست خودشان خودشان را ساقط ميكنند ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾[8] اگر خداي ناكرده يك ملتي بيراهه برود لازم نيست كه سيل بيايد يا زلزله بيايد بدترين سيل و زلزله همين است كه به جان هم ميافتند خب اينها عذابهاي الهي است و در طي اين مدت هم ما عذابهاي الهي را با چشممان مشاهده كرديم منتها در قرآن كريم آمده بسياري از آياتي است كه اينها ميبينند ﴿يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾[9] و مانند آن خب همين جريان حمله نظامي طبس نبود كه با يك مقداري شن مسئله حل شد مگر جنگ احزاب عذاب الهي چه چيزي بود؟ همين شنها مأمور نشدند هم بساط آنها را نچيدند هم خيمههاي آنها ديگ و .. آنها را همين طوفان از بين نبرده خب همين عذاب الهي بود اينها با پيشبيني هواشناسي با رعايت همه مسائل ايمني زيست محيطي حركت كردند آمدند اين منطقه و طبس اينچنين نبود كه هواشناسي نكرده باشند بگويند هوا سالم است طوفان نيست دريا طوفان نيست صحرا طوفان نيست همه كارها را كردند اما دفعتاً ديدند اين شنها برخاست و مأموريت الهي را انجام داد به حيات همه خاتمه داد ما در نعمت الهي هستيم منتها نميبينيم همين دفاع مقدس اينطور بود همين فروپاشي نظام شما در آن نقشه جهان قبل از فروپاشي كه ميبينيد ميبينيد بخش وسيعي از آسيا و اروپا را همين نقشه شوروي پر كرده بود اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي اين خاك به قدري وسيع بود كه بخشي از آن در آسيا بود بخشي از آن هم در اروپا بود هيچ كسي كاري به آنها نداشت نه انقلابي شد نه جنگي شد نه كودتايي شد اما خوبهخود مثل آدم برفي آب شد خب اينها آيات الهي است آيات الهي كه يك جايي نبايد نوشته باشد كه فرمود: ﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَهُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ﴾[10] قدم به قدم اين دفاع مقدس هشت ساله اين كشور را وجود مبارك ولي عصر به عنايت الهي اداره كرد بسياري از شماها در اين صحنهها بوديد آن روز نفت به هشت دلار رسيد و بودجه مملكت هم به سه قسمت تقسيم شد يك قسمت براي جنگ بود يك قسمت بودجههاي اجرايي حقوق كارگران و كارمندان بود يك قسمت هم بازسازي نوسازي و آبادي مملكت بود يك سوم بودجه براي جنگ بود جنگ هم آن وقتي كه شروع شده بود نفت به 24 دلار رسيد اينها آمدند با دسيسه و حيله همين بريتانياي كبير پليد اين نفت را به هشت دلار رساندند يعني به يك سوم رساندند نفتي كه بودجه مملكت براساس 24 دلار بسته شد گفتند هشت دلارش براي جنگ هشت دلار براي همين هزينههاي اجرايي هشت دلار هم براي بازسازي و آبادي مملكت اينها 24 دلار را به هشت دلار يعني يك سوم رساندند آنهايي كه دست اندركارند ميدانند اين هشت دلار خالص گير ايران نميآمد براي اينكه تمام اين منطقه ناامن بود ما بايد يك مقداري كرايه اضافه ميداديم تا كشتيها بيايند پاي بار نفت بار كنند ببرند هشت دلار خالص هم نصيب ايران نميشد همه ماندند بودجه هم با 24 دلار بسته شد همه در مسجد يا الله يا الله ميگفتند اصلاً نميدانستند كه بودجه مملكت چيست با كدام بودجه دارد اداره ميشود خب اين سر تا پايش معجزه بود شما بعضيها اگر حضور داشتيد خب حضور داشتيد [حضور] نداشتيد اين تاريخ بودجه را در آن مدت بخوانيد همين انگليس پليد تمام ذخاير نفتيشان را آوردند عرضه كردند نفت شده هشت دلار بودجه با 24 دلار بسته شده بود معجزه نيست چيست آيات الهي نيست چيست عذاب الهي نميآيد چيست تأييد الهي نميآيد چيست اين همه تأييد الهي بود ديگر منتها ذات اقدس الهي فرمود يك مقدار چشم بينا ميخواهد ببيند كه ماوراي اين قصه چيست هيچ وقت افقي فكر نكنيد يك مقداري عمودي فكر بكنيد دست بيدستي و غير مرئي ذات اقدس الهي را شما ببينيد گفت ما اين كارها را كرديم ما اين دست را داديم مقدور شما نبود خيليها نگران بودند كه بالأخره با كدام پول نه حقوق كسي قطع شد نه آباداني از بين رفت نه جنگ خداي ناكرده مشكلي داشت اينها صدر و ذيلش به بركت خون شهداست خب.
پرسش: ...
پاسخ: نه منظور اين است كه گاهي كل اينها آثارش را مثل اينكه محو بشوند اصلاً كل اينها جريانشان محو بشود.
ميفرمايد ما اين كارها را نيك ميكنيم گاهي اينطور است گاهي رانش زمين است گاهي زير و رو كردن است كه كل آثارشان محو ميشود در همان جريان قبلي هم فرمود آنها سر راهتان است برويد از نزديك بررسي كنيد خب اگر اين هست پس عذاب الهي نسبت به تبه كاران تأييد الهي نسبت به پرهيزكاران هميشه هست اختصاصي به عصر و دون عصري ندارد در چند جا ذات اقدس الهي تصريح كرده كه اين نظام حق است يكي در پايان زندگي كه بالأخره غنا و فقر بعد از مرگ در روز حساب مشخص ميشود به اعمال همه ميرسند يك يكي اينكه در هر دوره از مبارزه در هر پاراگراف تاريخي حق پيروز است شما ميبينيد اين بازيها نود دقيقه است حالا گاهي بازي نود ساله است نه ساله است ده ساله است هر دورهاي در هر مقطع و پاراگراف تاريخي هيچ ممكن نيست استثناپذير نيست هميشه حق پيروز است يعني اگر عالم از گذشته خيلي دور شروع شده باشد به آينده خيلي دور هم ختم بشود در هر مقطع تاريخي حق پيروز است اين را در سورهٴ مباركهٴ انبيا فرمود، فرمود حق و باطل درگيرند منتها برخيها خيال ميكنند حق با آنهاست معلوم ميشود كه نه بيراهه ميروند خودشان را ميخواهند نه حق را اگر خودشان را اصلاح كردند در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هست كه جنگي بود آنها ميكشتند ما ميكشتيم آنها قرباني ميدادند ما شهيد ميداديم آنها اسير ميدادند ما اسير ميداديم تا ثابت شد براي ذات اقدس الهي ثابت شد كه حق با ماست آنگاه ما را ياري كرد دشمن ما را مخزول كرد و فلان گفت «يتهاولان يتساومان» مثل دو كبش جنگي دو قوچ جنگي به جان هم ميافتاديم گاهي آنها ميكشتند گاهي ما ميكشتيم گاهي آنها اسير ميگرفتند گاهي ما اسير ميگرفتيم تا در مجموع اين امتحان معلوم شد كه ما حقيم يعني ما براي چيزي جز رضاي او نميجنگيم آنگاه ما را ياري كرد تا الآن اين تبيين صريح فرمايش حضرت است در نهجالبلاغه در سورهٴ مباركهٴ «انبيا» هم ميفرمايد حق و باطل درگيرند اما ما دماغ و مغز باطل را با حق از بين ميبريم ﴿فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾[11] در سورهٴ مباركهٴ «انبيا» به اين صورت بيان فرمود آيه هجده سورهٴ مباركهٴ «انبيا» ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ﴾ درست است ﴿إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً﴾[12] ولي تا سركوب نشود كه از بين نميرود چه كسي باطل را سركوب بكند؟ چه چيزي باطل را سركوب ميكند؟ مردان حق با دست حق دماغ و مغز باطل را كه بيمغز است حق سركوب ميكند ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْباطِلِ فَيَدْمَغُه﴾ حق باطل را وقتي مدموغ كرد دماغ و مغز او را كوبيد ﴿فَإِذا هُوَ زاهِقٌ﴾ هميشه همينطور است كل جريانها را درباره معاد پياده ميكند ولي اينچنين نيست كه گاهي حق پيروز بشود گاهي باطل پيروز بشود و حساب و كتابي نباشد اما اين سؤال كه رابطه اعمال و حوادث چيست؟ اين را قبلاً مفصل بحث شد ممكن است در ذيل آيه ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ﴾[13] آنجا جستجو كرد يك، ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجيلَ وَما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[14] دو، در ذيل اين آيات و همچنين آيات ديگري دارد كه اگر اينها رو به راه بودند ما پيروزي نصيبشان ميكرديم ﴿وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَا﴾[15] آنجاها در الميزان و غير الميزان مبسوطاً رابطه اعمال و حوادث هست اينچنين نيست كه ما جداي از عالم باشيم عالم جداي از ما باشد ما چه بد باشيم چه خوب عالم راه خودش را طي ميكند و عالم هر طوري باشد ما هم اينچنين خواهد بود اينطور نيست اينكه گفتند نماز استسقا اثر دارد دعاي باران اثر دارد ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾[16] اثر دارد همين است فرمود اگر اينها مستقيم باشند درست عمل بكنند واجباتشان را انجام بدهند از محرمات بپرهيزند ما هم باران به اندازه كافي و لازم ميفرستيم وگرنه دستور ميدهيم به اين بادها كه ابرهاي بارانزا را ببرند طرف دريا يا طرف كوير كه بياثر باشد ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾ آب فراوان را آن وقت نازل ميكنيم.
مطلب بعدي آن است كه اين عذابهايي كه در همين دفاع مقدس در همين هشت سال پيش آمد براي همسايههاي ناخلف ما همينطور بود آنهايي كه اين پسر پيغمبر را راه ندادند همين كويت اينها هيچ كسي به داد آنها نرسيد همين صدام افلقي بر اينها مسلط شد اين امير كويت مظلوم شد ولي مأجور نبود اين بدبختي نيست كه آدم آواره بشود مظلوم بشود از خانه بيرون بكنند اما هيچ اجري نداشته باشد خب اين ﴿وَكَذلِكَ نُوَلّي بَعْضَ الظّالِمينَ بَعْضًا﴾[17] فرمود ما بعضي از اين ظالمين را بر ظالم ديگر مسلط ميكنيم آن ظالم ديگر مظلوم ميشود ولي مأجور نميشود آن روزها نميدانم عكس امير كويت را ديديد يا نديديد اين دست از اين آستين عباي مطلايش درآورده در نيويورك دستمال هم درآورده و اشك ريخت و گفت من همان حرف چرچيل را ميزنم براي نجات كشورم ولو به شيطان هم كه شد پناه ميبرم اين است خب شما به اين امام قول داديد اجازه داديد كه تشريف بياورد خب حالا كه گفتيد در را بستيد اين معجزه الهي نيست فرمود ما ظالمي را بر ظالم مسلط ميكنيم بدون اينكه او كمترين اجر را ببرد و اگر كسي براي رضاي خدا تلاش و كوشش كرد خدا مستقيماً پاداش او را ميدهد آن گروه اول از اين آزادگان ممنون هيچ كسي نيستند حتي ممنون امام هم نيستند آن گروه اول هيچ كس باعث آزادي آزادگان نشد آنهايي كه فقط براي رضاي خدا اين چند سال آن رنج را تحمل كردند هيچ كس اينها را آزاد نكرد فقط خدا يك وقت است كه دو كشور مصالحه ميكنند امام دستور ميدهد مسئولين مذاكره ميكنند استرداد اسراست آن براي بعد است اما گروه اول را چه كسي آزاد كرد؟ همين صدام افلقي كه به كويت حمله كرد اين بعثيها ناچار شدند يك عده را آزاد كنند گروه اول بعدها كه كمي اوضاع آرام شد و اينها مذاكره دولتمردان از دو طرف شد و استرداد اسرا شد و ايران اسير پس داد و آنها اسير پس دادند و گاهي ايران اسير يك جانبه پس داد و اينها مذاكرات دولتي بود اما آن گروه اول احدي بر آنها حق ندارد اين عنايت الهي است هيچ كس قدرت نداشت آنها را آزاد كند فقط خدا اين عنايت الهي است اگر كسي با او معامله بكند او در رواياتي هم هست كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود، فرمود شما يك راه ميانبري هم داريد بالأخره شهريه خوب است حقوق خوب است وجوه شرعي خوب است هر كسي سهم امام بدهد بيتالمال خودش را ميدهد اما فرمود: «إن استطعت ألا يكون بينك و بين الله ذو نعمة فافعل»[18] فرمود اگر طوري توانستي زندگي كني كه مستقيماً از خدا بگيري ديگران هم بندگان خدا هستند حق شرعي را دارند ميدهند حق مسلم شما را دارند به شما ميدهند اما اگر توانستي يك كاري بكني از راه ميانبر روزي بخوري كه بين شما و بين خدا ذو نعمتي فاصله نباشد فافعل اين در جريان آزادسازي آن آزادگان گروه اول آزادگان همينطور بود هيچ كس بر اينها حق نداشت رابطهاي نبود بين ايران و عراق كه استرداد اسرا و اينها اينها نعمتهاي الهي است هميشه اين راه باز است چه در مسئله علم آدم بخواهد عالم بشود چه در مسئله مال بخواهد حيثيتش محفوظ باشد چه در جهات ديگر اين راه هست البته راههاي ديگر هم حلال است طيّب است مشروع است اينطور نيست كه آنها مشكل داشته باشد اما اين راه بر اين است خب اينها آيات الهي است اينها معجزات الهي است هميشه اينها ظهور ميكند و اگر كسي خواست در اين زمينه كار بكند به عنوان تفسير موضوعي يا پاياننامه جا دارد كه قرآن همين بيان نوراني سيد الشهداء(سلام الله عليه) كه با بشر از دو راه حرف ميزند يكي از راه شريعت است يكي از راه فطرت است كه فطرت هم همان شريعت دروني است اگر آيات ارزيابي بشود اين بيان نوراني سيد الشهداء(سلام الله عليه) است كه «ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم»[19] اين هم حق ندارد حالا وجود مبارك حضرت امير ميفرمود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود بالأخره وجود مبارك حسينبن علي مثل پيغمبر مثل حضرت امير به عنوان وليالله مطلق معصوم محض دارد سخن ميگويد ديگر فرق نميكند كه حالا چه روي منبر باشد چه در قتلگاه باشد فرمود بالأخره دو راه دارد براي حفظ ما يا حرف بيرون را گوش بدهيد يا حرف درون را ديگر حريت مردانگي آزادي حيا ادب وفا اينها ارزشهاي انساني است اينها «مما الهمه الله» است آيات قرآني دروغ نگوييد تقوا داشته باشد معصيت نكنيد نماز بخوانيد روزه بگيريد غصب نخوريد مال مردم را نخوريد ربا نخوريد وقف نخوريد رشوه نخوريد اينها «مما انزله الله» است بالأخره «مما الهمه الله» حكم شرعي است «مما انزله الله» هم حكم شرعي است انسان دو راه دارد اين ﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾[20] راجع به همين است ﴿لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾[21] ناظر به همين است يك عده را فرمود اينها ايمان ندارند ناظر به «مما انزله الله» است فرمود يك عده با آنها بجنگيد ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ﴾[22] اين ناظر به «مما الهمه الله» است نفرمود چون ايمان ندارند كافرند بسيار خب حالا كافرند اما ﴿أَيْمانَ﴾ يمين قطعنامه كنوانسيون مواثيق بينالملل امضا اينها كه امر انساني است ديگر قرآن كريم براساس اينها هم تكيه ميكند اين ميشود «ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم» ذات اقدس الهي فرمود يك عده كافرند كاري با شما ندارند با آنها زندگي مسالمتآميز داشته باشيد و لو «لا ايمان لهم» اما ميتوانيد با آنها كنار بياييد اما يك عده هستند كه ﴿لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾[23] اين مثل صهيونيست مثل بوش و امثال بوش فرمود اينها به هيچ يميني به هيچ سوگندي هيچ كنوانسيوني ميثاق بينالمللي هيچ عهدنامهاي اينها هيچ پايبند نيستند اين همان بيان نوراني سيد الشهداء(سلام الله عليه) است كه اگر كسي پاياننامهاش را در اين زمينه بنويسد يا تفسير موضوعي بنويسد يك رساله عميق علمي است كه قرآن كريم گاهي با زبان ﴿أَنْزَلَهُ اللّهُ﴾ گاهي با زبان ﴿الهمه الله﴾ گاهي از درون حرف خودش را به ما ميرساند گاهي از بيرون همين استدلالهاي وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) همينطور است حضرت شعيب همينطور است جريان كمفروشي اينطور است جريان آن درندگي و خوكصفتي و سگصفتي، بدتر از سگصفتي قوم لوط همينطور است كه فرمود ﴿لاَ تُخْزُونِ ٭ فَلاَ تَفْضَحُونِ﴾[24] بالأخره حيا داشته باشيد مروّت داشته باشيد انسان باشيد مهماننواز باشيد اينها جزء «مما الهمه الله» است كه حكم شرعي است اين «فكونوا احرارا في دنياكم»[25] هم حكم شرعي است منتها اين حريّت يك چيزي است كه ذات اقدس الهي در نهاد انسان گذاشته نماز و روزه را از بيرون بيان كرده هر دو بالأخره كار خداست خب.
پرسش: ...
پاسخ: ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾[26] چون امر ارشادي است تابع مرشد اليه است مرشد اليه آن اگر ﴿مما الهمه الله﴾ باشد امضاي همان فطرت دروني است ﴿مما انزله الله﴾ باشد تبيين حكم بيروني است اين حريت و وفا و ادب و حيا اينها ﴿مما الهمه الله﴾ است اين ﴿أَطِيعُوا﴾ ارشاد به آن ﴿مما الهمه الله﴾ است ربا نگيريد رشوه نگيريد وقف نخوريد اينها جزء ﴿انزله الله﴾ است ﴿أَطِيعُوا﴾ ناظر به اين بخش است چون ﴿أَطِيعُوا﴾ مستحضريد ارشاد به حكم شرعي است حكم شرعي هر صبغهاي داشته باشد اين همان را امضا ميكند اما قصص قرآن كه مكرر ذكر ميشود ملاحظه فرموديد قبلاً در هر جايي يك نكته خاصي را به همراه دارد همين جريان قوم لوط كه در چند جا ذكر شده آن طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» آمده كه محل بحث است آنطور نه در سورهٴ «هود» آمده نه در «عنكبوت» و نه در سورهٴ «ذاريات» هر جايي با يك سبك خاصي با يك ادبيات مخصوصي آمده.
مطلب بعدي آن است كه گرچه فرستادههاي الهي گفتند ما ميدانيم وقتي حضرت ابراهيم گفت كه شما ميخواهيد آن محل را ويران كنيد لوط در آن محل هست آنها گفتند ما ميدانيم كه در آن محل چه كسي هست و ما قصدمان اين نيست كه مؤمنين را لوط و آل لوط را هلاك كنيم اين دليل نيست كه استثنا استثناي منقطع است چرا؟ براي اينكه معيار اتصال يا انقطاع استثنا همان ادبيات محاوره و كلام است در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آيه 31 به اين صورت ذكر شده است ﴿وَلَمّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ﴾ خب آن وقت ﴿إلاَّ آلَ لُوطٍ﴾[27] كه بعد ذكر ميشود ميشود استثنا متصل ديگر آن مطلبي كه در قصد آدم است كه استثنا به آن مقصود دروني نميخورد استثنا يك گوشه كلام است ميخورد به مستثنا كه گوشه ديگر كلام است آنچه در كلام هست رفع و نصب و جر دارد استثنا دارد اتصال و انقطاع دارد همان است كه براساس قانون محاوره تنظيم ميشود اما مقصود گوينده چيست؟ و گوينده غرض نهايياش چيست؟ آن ديگر در ادبيايت كلامي حضور ندارد خب بنابراين اين بخش كه فرمود ما قوم لوط را به اين هلاكت رسانديم اصحاب ايكه را به اين هلاكت رسانديم اصحاب حجر را به آن هلاكت مبتلا كرديم يعني آنچه را كه حضرت لوط فرمود حضرت شعيب فرمود حضرت صالح فرمود اينها عمل نكردند ما اينها را گرفتار عذاب كرديم بعد فرمود اين اصحاب حجر همين قوم ثمود كه ﴿يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً﴾[28] كه بحثش گذشت اينها بامداد به عذاب الهي گرفتار شدند آن امكاناتي كه ساخته بودند فراهم كردند هيچ يك از آن امكانات مشكل اينها را حل نكرد گرچه اينها در كوه خانه ساختند نه اينكه ويلايشان را بردند در كوه بلكه از كوه از همان سنگهاي كوه سقف و كف و ديوار درست كردند تراشيدند شده اتاق آنجا زندگي ميكردند كه ديگر هيچ عاملي نتواند آن را ويران كند فرمود ﴿فما اغني عنكم ما كانوا يكسبون﴾ بعد جمعبندي كرد فرمود اين نظام بر حق است هم در افت و خيزش بر حق است هم سرانجام آدرسش حق است به كوي حق ميرسد يعني به قيامتي ميرسد كه جز حق در آنجا چيزي نيست ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللّهُ دينَهُمُ الْحَقَّ﴾ آنجا ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾ با نفي جنس فرمود اليوم ظلم نيست هيچ كس نميتواند به كسي ظلم بكند ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾[29] اين نفي جنس است خب ميشود حق محض آن روز حق محض هست دنيا حقش با باطل مخلوط است ولي در تمام مقاطع تاريخي حق پيروز است پس اين ساختار با مصالح ساختماني حق ساخته شده ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إلاَّ بِالْحَقِّ﴾ اينها مصاحب حقاند لباس حقاند ملاتش حق است سيمانش حق است سنگش حق است آجرش حق است ميخش حق است همهاش حق است اين خانه با حق ساخته شده خانهاي كه با حق ساخته شده شما چكار ميخواهيد بكنيد؟ فرمود اين ساختمان را كه من مهندس و معمار او هستم با مصالح حق ساختم چند جاي قرآن كريم فرمود اصلاً باطل در دستگاه ما راه ندارد ما بازي نميكنيم بازيگر نيستيم در اين بخش فرمود با حصر ﴿وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ وَما بَيْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ هيچ كس خيال نكند با باندبازي به جايي ميرسد با باندبازي راه خودش را پر ميكند همين در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» فرمود انسان چه خيال كرد در آيه 36 و 37 سورهٴ مباركهٴ «قيامت» اين است ﴿أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى﴾ اينها بيچارهها كه احساس پوچي ميكنند سرانجام دست به خودكشي ميزنند خيال ميكند وقتي مردند خاك ميشوند در حالي كه اول مسئوليت آنهاست اينها اگر بدانند بعد از مرگ چه خبر است كه دست به چنين كار نميزنند اينها خيال ميكنند با مردن نابود ميشوند و موجودي كه نابود شد احساسي ندارد در حالي كه طليعه حساس شدن آنها بعد از مرگ است وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) كه كشاورزي ميكشد پاي مبارك را روي دوش اين بيل فشار ميدادند كه خاكها را شيار بكنند اين جمله را ميخواندند آنطوري كه امينالاسلام نقل كرد ﴿أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى﴾[30] بالأخره اين كارگرها يك زمزمهاي زير لب دارند براي رفع خستگي حضرت اين آيه را ميخواند ﴿أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى﴾ سدي يعني ياوه اينها خيال ميكنند وقتي كه حداكثر اين است كه بروند در اين قبرستان و ببينند يك گودالي است يك متر و نيم عمقش است يك متر هم مثلاً يا هفتاد هشتاد سانت عرضش است يك متر و خوردهاي هم طولش است خيال ميكنند همين است «قبر هو البرزخ» است وقتي از امام(سلام الله عليه) سؤال ميكند كه برزخ چه زماني است؟ فرمود «القبر منذ»[31] ما چهارتا عالم كه نداريم دنيا داشته باشيم قبر داشته باشيم برزخ داشته باشيم و قيامت ما دنيا داريم و برزخ و قيامت و برزخ همان قبر است منتها اين بيچاره خودش ميفهمد چه خبر است خودش ميبيند آنجا يا وسيع شده يا خداي ناكرده گودالي از گودالهاي جهنم شده او درك ميكند و واقع هم درك ميكند.
پرسش: با توجه به اينكه انبيا و اوليا از ملائكه بالاتر هستند ...
پاسخ: بله ديگر اينها مراحل فراواني دارند انبيا و اوليا آنجايي كه معلماند يا در قوص برتر حرف ديگر است اما در مراحل نازل بايد ببينند دستور از طرف ذات اقدس الهي چه ميآيد اينها ميگويند اعلميم نه اينكه از شما اعلميم وجود مبارك حضرت ابراهيم كه به همه مسائل عالم بود چون خود لوط از طرف حضرت ابراهيم رفته در آن منطقه ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ﴾[32] از بستگان آن حضرت هم بود و دستور حضرت و با اجازه حضرت با مأموريت حضرت وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) از طرف حضرت ابراهيم رفته بود در آن منطقه كه آن آيهاش را هم خوانده بوديم ﴿فامن له لوط و قال اني مهاجر﴾ اين با آمريت حضرت ابراهيم بود حضرت ابراهيم فرمود آنجا لوط هست اينها گفتند بله ما ميدانيم آنجا لوط هست.
خب اينكه فرمود نظام با خلق بخلق شده است در سورهٴ مباركهٴ «دخان» آيه 38 و 39 اين است ﴿وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ وَما بَيْنَهُما لاعِبينَ﴾ ما بازيگر نيستيم ﴿ما خَلَقْناهُما إِلاّ بِالْحَقِّ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «ص» ميفرمايد عالم ياوه است خب بعضي ظالم هستند و بعضي عادل بعضي متقياند بعضي تبهكار اگر حساب و كتابي نباشد معلوم ميشود عادل و ظالم يكي است عدل و ظلم يكي است بد و خوب يكي است بدان و خوبان هم يكي است براي اينكه وقتي هر دو از بين رفتند و مردند و معدوم شدند حساب و كتابي نباشد معلوم ميشود مؤمن و كافر يكياند ديگر چون اگر ـ معاذالله ـ حسابي نباشد و كتابي نباشد متقي و فاسق ميشوند يكي در سورهٴ مباركهٴ «ص» براي ابطال اين مسئله اين آيه را نازل كرد آيه 27 به بعد سورهٴ «ص» اين است فرمود: ﴿وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَاْلأَرْضَ وَما بَيْنَهُما باطِلاً﴾ اينچنين نيست كه هدف نداشته باشد اينچنين نيست كه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى﴾[33] باشد اينچنين نيست با هر دوخت و دوزي كار حل بشود اين ساختمان مصالحش حق است هر جايي باطل بخواهد برويد آژير ميكشد حالا اگر كسي مهندس خوبي بود معمار خوبي بود تمام ذرات اين ساختمان را پر از آژير كرد كه هر كسي بخواهد اينجا بيايد دزدي بكند آژير ميكشد خب اين آقا خيال كرده كه ميشود دزدي كرد هر جا برود ميبيند آژير است فرمود اين ساختمان حق است كسي بخواهد با زد و بند به جايي برسد از هر راهي برود سرش به سنگ ميخورد تمام صالح اين ساختمان حق است ﴿وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَاْلأَرْضَ وَما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ﴾ برهان مسئله، برهان مسئله، برهان مسئله اين است كه اگر عالم به حق نباشد باطل باشد -معاذالله- بعد از مرگ پوچي باشد خبري از حساب و كتاب نباشد عدل و ظلم ميشود يكي، عادل و ظالم ميشود يكي، هر كسي هر چه كرد، كرد ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي اْلأَرْضِ﴾ خب اگر قيامتي نباشد مصلح و مفسد يكياند ديگر چون هر دو هم از بين رفتند الآن چون حساب و كتابي براي آن قتاد آن درخت پر تيغ جنگلي و درخت گلابي نيست هر دو بعد از مرگ ميشوند هيزم اينطور نيست كه يكي را پاداش بدهند يكي را شلاق بزنند كه به آن درخت پرتيغ جنگلي ميگويند تو كه سبز بودي تيغ ميدادي اين درخت گلابي پژمرده را پاداش ميدهند ميگويند تو آن وقتي كه سبز بودي گلابي شيرين ميدادي اينطور كه نيست كه مدح و قدح براي اين دوتا هيزم نيست اگر انسان بعد از مرگ بشود هيزم مثل درخت هيچ كتابي حسابي نباشد ـ معاذالله ـ آن وقت مصلح و مفسد ميشوند يكسان ديگر فرمود ما اين كارهايم ـ معاذالله ـ اين شده باطل صرف ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي اْلأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّارِ﴾[34] خب متقي و فاجر و باتقوا ميشود يكي ديگر مثل درخت گلابي و درخت پرتيغ جنگلي هر دو شدند هيزم يعني اينطور است؟ يا نه عالم حسابي دارد كتابي دارد بعد از اين سه جريان يعني جريان قوم لوط جريان قوم شعيب جريان قوم صالح(سلام الله عليهم) فرمود ﴿وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ وَما بَيْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ اينچنين است ﴿وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ﴾ پيامبر، تو يك مقدار عفو بكن خب بنا بر اين نيست كه كل جريان حساب و كتاب در همين چند روز زمان حيات شما حل بشود كه در بخشهايي از قرآن كريم فرمود يك مقدار عذابها را ما در زمان حيات تو نشانتان ميدهيم يك مقدار هم بعد ﴿وَإِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَعَلَيْنَا الْحِسابُ﴾[35] اين را در سورهٴ مباركهٴ «رعد» هم فرمود جاي ديگر هم فرمود آيه چهل سورهٴ مباركهٴ «رعد» اين است فرمود: ﴿وَإِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ﴾ يا در زمان حيات تو ما اينها را عذاب ميكنيم يا بعد از آن ﴿فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَعَلَيْنَا الْحِسابُ﴾ پس بنابراين يك مقداري آرامتر يك مقداري با عفو يك مقداري با صفح يك مقداري با گذشت شما اينها را حل كنيد تا ما به جمعبندي نهايي برسيم.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 78.
[2] ـ سورهٴ طاغوت، آيهٴ 36.
[3] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 77.
[4] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 36.
[5] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 6.
[6] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 74.
[7] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 74.
[8] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 65.
[9] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 105.
[10] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 105.
[11] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 18.
[12] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 81.
[13] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[14] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 66.
[15] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[16] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 16.
[17] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 129.
[18] ـ نهجالبلاغه، نامهٴ 31.
[19] ـ لهوف، ص120.
[20] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 10.
[21] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 37.
[22] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.
[23] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.
[24] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 68.
[25] ـ لهوف، ص120.
[26] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 33.
[27] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 59.
[28] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 82.
[29] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 17.
[30] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 36.
[31] ـ كافي، ج3، ص242.
[32] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 26.
[33] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 64.
[34] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 28.
[35] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 40.