26 04 2006 4826338 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 49

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ (۵۱) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلاَماً قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ (۵۲) قَالُوا لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلاَمٍ عَلِيمٍ (۵۳) قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَي أَن مَسَّنِيَ الكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (۵٤) قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالحَقِّ فَلاَ تُكُن مِّنَ القَانِطِينَ (۵۵) قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ (۵۶) قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا المُرْسَلُونَ (۵۷) قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَي قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ (۵۸) إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ (۵۹) إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الغَابِرِينَ (۶۰) فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ المُرْسَلُونَ (۶۱) قَالَ إِنَّكُمْ قَومٌ مُّنكَرُونَ (۶۲) قَالُوا بَلْ جِئْنَاكَ بِمَا كَانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ (۶۳) وَأَتَيْنَاكَ بِالحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (۶٤) فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّيْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ وَامْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ (۶۵)

وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذلِكَ الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هؤُلآءِ مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ (۶۶)

اين گروه از فرشته‌ها(سلام الله عليهم) كه آمدند دو مأموريت داشتند يكي درباره حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) يكي هم درباره قوم لوط اما ذات اقدس الهي اينها را مهمانان ابراهيم(عليه السلام) معرفي مي‌كند نه مهمان ابراهيم و لوط(سلام الله عليهما) سرّش آن است كه خود لوط زير مجموعه نبوت وجود مبارك ابراهيم بود ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ[1] لوط صاحب كتاب نبود صاحب شريعت نبود حافظ شريعت حضرت ابراهيم بود و مبلغ شريعت حضرت ابراهيم خودش هم به حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) ايمان آورده بود ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ﴾ لذا دو جريان و دو ضيافت و مانند آن مطرح نيست اين يك مطلب بعدي آن است كه در حقيقت ضيافت خوردن و نوشيدن اخذ نشده است تا اطلاق ضيف بر فرشته‌ها مجاز باشد حقيقت ضيافت آن است كه كسي وارد بر ديگري بشود و از فيض او بهره ببرد خواه محسوس خواه معقول با اينكه فرشته‌ها اهل اكل و شرب نبودند قرآن كريم آنها را مهمانان حضرت ابراهيم مي‌داند براي اينكه گفتگويي بود، مذاكره‌اي بود و بشارتي بود و مانند آن اگر در موردي كسي كه وارد شد چيزي مي‌خورد و مي‌آشامد اينها جزء خصوصيتهاي مصداقي مفهوم ضيف‌اند نه مأخوذ در مفهوم ضيف تا اطلاق ضيف بر فرشته‌ها مجاز باشد اگر خصوصيتي جزء همراهان مصداق بود نه مأخوذ در مفهوم اطلاق آن مفهوم در جايي كه فاقد آن خصوصيت است حقيقت است در جريان ضيافت هم شما اين ادعيه ايام هفته را مي‌بينيد كه گاهي انسان مي‌گويد به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا ائمه(عليهم السلام) خطاب مي‌كند كه اين روز، روز شماست و من در اين روز مهمان شمايم «و انا فيه ضيفك و جارك فاضفني و أجرني»[2] ضيافت مرا به عهده بگيريد و مرا در جوار خود پناه بدهيد «اجرني» يعني مرا جوار بدهيد پناه بدهيد «اضفني» يعني مرا به ضيافت بپذيريد بنابراين اگر كسي از علوم اهل‌بيت(عليهم السلام) استفاده كند مي‌تواند بگويد كه اين روز، روز شماست و من در اين روز مهمان شمايم و از مائده و مأدبه معنوي شما مي‌خواهم استفاده كنم اين هم يك نحوه ضيافت است پس در حقيقت ضيافت اكل و شرب مادي مطرح نيست بهره بردن مأخوذ است اين دو، سوم اينكه درباره قرآن كريم وارد شده است كه «نزل القرآن علي اياك اعني و اسمعي يا جارة»[3] اين مثل معروف عرب است كه ما هم در فارسي اين حرف را داريم به در مي‌گوييم تا ديوار گوش بدهد اين به در مي‌گوييم تا ديوار گوش بدهد او به عكس يعني به مخاطبي ما حرف را متوجه مي‌كنيم كه منظور خود او نيست تا ديگري متوجه بشود در بعضي از روايات آمده است كه اصلاً قرآن به لغت «اياك اعني و اسمعي يا جارة» نازل مي‌شود يعني خطاب به پيغمبر است نهي متوجه پيغمبر است كه چرا اين كار را كردي يا مبادا اين كار را بكني ولي در حقيقت خطاب به امت است كه چرا اين كار را كرديد يا مبادا اين كار را بكنيد در جريان گفتگوي بين فرشته‌ها و حضرت ابراهيم(سلام الله عليهم) كه فرمود ﴿لاَ تُكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ﴾ يعني كسي حق قنوط و يأس ندارد نه اينكه تو قنوط نداشته باش اينكه گفته شد قرآن «نزل القرآن علي اياك اعني و اسمعي يا جارة»[4] اين اختصاصي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد درباره همه انبيا هم هست چون اختصاصي به خصوص پيغمبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ندارد كه انبياي ديگر را هم ذكر كرده پس اينكه فرشته‌ها به حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) گفتند: ﴿لاَ تُكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ﴾ يعني هيچ كس اهل قنوط و نااميدي نباشد.

مطلب بعدي اين است كه قنوط بر اساس قياس استثنايي نتيجه بيّن‌الغي دارد يعني قنوط امري است بين‌الغي و باطل چرا؟ براي اينكه قنوط نااميدي و يأس به اين معنا باشد ديگر مبدئي نيست كه مشكل من را حل كند و از او برنمي‌آيد براي آن است كه يا اصل مبدأ در عالم وجود ندارد ـ معاذ‌الله ـ كه اين مستحيل است اين ليس تامه يا نه مبدئي هست ولي وضع مرا در شرايطي كه من مبتلا هستم عالِم نيست اين هم مستحيل است يا نه مبدئي هست عالم هست ولي قدرتش بي‌كران نيست كه مشكل من را حل كند اين هم مستحيل است يا مبدأ هست عالم هست قدرتش هم بي‌كران است ولي آن جود و سخا و بخشش را ندارد آن صرف‌نظر كردن در او نيست و عفو او محدود است يا گرفتار بخل است اهل جود و سخا نيست اين هم محال است پس اگر يأس باشد منشأ يأس يا نبود رب است كه مي‌شود ليس تامه يا نبود علم رب است يا نبود قدرت رب است يا نبود جود رب «والتالي باسره مستحيل فالمقدم مثله» پس جا براي يأس نيست اين است كه يأس از رحمت الهي كفر است نظير ربا و دروغ و اينها جزء معاصي عملي نيست يك معصيت اعتقادي است يعني كفر است ﴿لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ[5] اما اگر كسي خودش را در كمال فقر و فلاكت ببيند بگويد خدا ارحم الراحمين است ولي من لياقت دريافت آن فيض را ندارم آن ديگر مطلب ديگر است اين ديگر يأس نيست اين جزء كفر و امثال ذلك باشد نيست مي‌گويد تو ارحم الراحمين هستي ولي من شايسته دريافت لطف و فيض او نيستم آن مطلب ديگر است خب پس اصل يأس جزء كفرهاي بيّن‌الغي است و تالي فاسد چهارگانه دارد كه همه‌اش مستحيل است وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) هم فرمود ﴿لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾ كه ضلالت كه براي ما نيست در جاي ديگر هم آمده است كه ﴿لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾.

مطلب بعدي آن است كه وجود مبارك حضرت ابراهيم از توحيد ناب برخوردار بود از آن موحدين سره و خالص و مخلِص و مخلَص است او كه بر اساس توحيد افعالي همه بركات را از ناحيه ذات اقدس الهي مي‌داند ﴿يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ٭ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ[6] اين انسان كامل موحّد تام، ارتباط تنگاتنگ با خود خداي سبحان دارد تجربه نشان داد در جريان آتش‌سوزي كه گفتند: ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ[7] آن قصه معروف مطرح شد كه فرشته وحي جبرئيل(سلام الله عليه) يا روح اعظم به حضرت ابراهيم فرمود كمك نمي‌خواهي؟ فرمود من نيازمند هستم اما به تو نه اين يك، كه قصه‌اش معروف است قصه ديگر در حال نزع روح و قبض جان است كه گويا سال گذشته از عطار نيشابوري نقل شد كه ايشان در منطق‌الطير نقل مي‌كند در هنگام قبض جان عزرائيل(سلام الله عليه) آمدند براي قبض روح فرمود من روحم را تسليم مي‌كنم ولي به تو نه اگر خدا به من بگويد به او بده مي‌دهم اما به تو نه خب اين خيلي حرف است هماني كه در ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ[8] به جبرئيل مي‌گويد محتاجم اما به تو نه در هنگام لقاءالله هم مي‌گويد من روح را تسليم مي‌‌كنم اما به تو نه پس اين هم به جبرئيل گفت نه هم به عزرائيل گفت نه اگر خدا بگويد به اين بدهم يا به آن بدهم تسليمم با خود خدا هم كه گفتگو مي‌كند عرض مي‌كند كه ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى[9] نه كيف تَحيَي الموتي نه چگونه مرده‌ها زنده مي‌شوند نه تو كه قدرت داري كه مرده‌ها را زنده كني يا نه؟ اين را خب من هم مي‌دانم تو يقيناً مي‌تواني براي اينكه خودم به دستور تو به تعليم تو مدتهاي قبل در مناظره علمي با نمرود گفتم ﴿رَبِّيَ الَّذِى يُحْيِيْ وَيُمِيتُ[10] من ترديدي ندارم كه تو احيا مي‌كني و اماته مي‌كني ولي مي‌خواهم بفهمم چطور مرده را زنده مي‌كني كه من هم ياد بگيرم به اذن تو بكنم اين خواست ديگر است اين چيز ديگر است وگرنه همين ابراهيم(سلام الله عليه) قبلاً در مناظره با نمرود كه ﴿أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ[11] فرمود: ﴿رَبِّيَ الَّذِى يُحْيِيْ وَيُمِيتُ﴾ آن يكي سفيهانه گفتند: ﴿أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ﴾.

‌پرسش: ...

پاسخ: نه ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِن[12] نه الم تومن يعني تو كه ايمان داري اين «واو» نقش تعيين كننده دارد منظورت چيست؟ ﴿قَالَ بَلَى وَلكِن لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي[13] من هم مي‌خواهم استاد اين كار بشوم خب تو بالأخره به مسيح ياد مي‌دهي كه چگونه مرده را زنده بكند بعداً خب به من هم ياد بده ديگر مگر عيساي مسيح بعد از او مي‌آيد فرزند همين ابراهيم نيست فرزند از راه نوه دختري و اين مي‌داند كه يكي از نوه‌هاي او به اذن خدا مرده زنده كردن را ياد مي‌گيرد عرض كرد به من هم ياد بده خب من هم بكنم همه كار كه براي توست خب چطور به اسرافيل دستور دادي ياد دادي حيات مي‌بخشد به عزرائيل دستور دادي جان مي‌گيرد خب به ما هم راه نشان بده كه ما هم كار آنها را بكنيم ﴿أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى[14] را نه تحيي الميت را نموداري از حشر اكبر را به من نشان بده خب فرمود اين كار را بكن اين كار را بكن اين كار را بكن و اينها را بخوان و اين مرده‌ها را هم بگو ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِيَنَّكَ سَعْياً[15] من در قيامت ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[16] به تو ياد مي‌دهم تو به اذن من وقتي گفتي يا طاووس يا كذا يا كذا اينها اجزاي پراكنده پَر مي‌كشند و زنده مي‌شوند اين چيزي ديگر است اين به مراتب از اين فرستاده‌ها بالاتر است اينكه نمي‌آيد نااميد باشد ـ معاذ‌الله ـ تا فرستاده‌ها بگويند ﴿فَلاَ تُكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ﴾ اين گفتگو براي تفهيم ماست اينكه در آن بالاها دارد سير مي‌كند اينكه براي جبرئيل و عزرائيل(سلام الله عليهما) آن حرمت را قائل نيست كه در برابر اينها تمكين بكند اينكه مي‌خواهد مظهر هوالمحيي باشد اين مي‌خواهد نمودار حشر اكبر را در دنيا پياده كند اينكه از انبياي اولوالعزم الهي است اينكه نمي‌آيد نااميد بشود كه خب.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله خدا به شما بگويد كافي نيست به من بگويد به اينها جان بده حضرت ابراهيم دنبال چنين مقامي است مي‌داند كه اينها از طرف او مي‌آيد نامه او را هم آوردند درست است اما به من بگويد من جانم را به اينها بدهم او چنين مقامي دارد كه ارتباط مستقيم با ذات اقدس الهي داشته باشد خب و خداي سبحان هم سنگ تمام گذاشت درباره حضرت ابراهيم كه اين از بندگان مخلص ماست و مانند آن اين همه انبياي ابراهيمي كه شرق و غرب عالم را گرفتند فرزندان همين ابراهيم خليل(سلام الله عليهم اجمعين)‌اند خب اين نمي‌آيد نااميد بشود پس بنابراين اين بر اساس «اياك اعني و اسمعي يا جاره»[17] گفتگو تنظيم شده است بعد ذات اقدس الهي وقتي بشارت داد وجود مبارك حضرت ابراهيم مي‌خواهد به ما بفهماند كه خداي سبحان سه گونه بشر خلق مي‌كند نه سه نوع سه سنخ آفرينش سه گونه است نه آفريده آفريده كه انواع و اقسامي است حالا انحاي ديگر هم هست ولي در شرايط كنوني سه گونه خلقت سه گونه است نه مخلوق در انسانها اين‌طور است البته در غير انسانها انواع ديگر دارد يك نوع خلقت است خلقت بشر است بدون پدر و مادر مثل حضرت آدم و حوا كه اينها را بدون پدر و بدون مادر خلق كرد نوع دوم بدون پدر است و آن آفرينش حضرت عيسي(سلام الله عليه) است نوع سوم اين است كه پدر و مادر دارد اما شرايط عادي و طبيعي و طبي و اينها هيچ كدام مساعد نيست دو پير زن و پير مرد كه يكي جوان بود عقيم بود الآن هم كه پير است فرمود اين كار هم از خدا ساخته است بعضي از جاها ليس تامه است بعضي از جاها ليس ناقصه در جريان حضرت آدم و حوا(سلام الله عليهما) ليس تامه بود اصلاً پدري نداشتند مادري نداشتند در جريان حضرت عيسي(سلام الله عليه) اينها هم ليس تامه بود پدري نداشت نسبت به اينها ليس ناقصه است پدر هست مادر هست اما كالعدم‌اند وقتي اينها در شرايط طبي و طبيعي نيستند كار ذات اقدس الهي بر خلاف طبيعت و عادت خواهد بود پس سه گونه كار كرده طب و تجربه قبلاً هم ملاحظه فرموديد كه آن راههاي مثبت را نشان مي‌دهد هرگز تجربه زبان نفي ندارد تجربه اگر از حد فرضيه بگذرد به صد در صد برسد علمي باشد كه بشود براساس آن تكيه كرد اين پيام مثبت را دارد يعني اين كار اين نتيجه را با اين شرايط مي‌دهد اما كار ديگر شرايط ديگر چيز ديگر اين نتيجه را نمي‌دهد كه از تجربه برنمي‌آيد تجربه مي‌گويد بر اينكه اين دارو براي اين بيماري يقيناً اثر دا رد اما حالا دعاي انسان مستجاب الدعا سورهٴ مباركهٴ «حمد» صدقه صله رحم اينها اثر ندارد كه از طب ساخته نيست طب اگر بگويد اثر دارد كسي حرفش را گوش نمي‌دهد بگويد اثر ندارد كسي حرفش را گوش نمي‌دهد بگويد من شك دارم كسي حرفش را گوش نمي‌دهد چون اين امري نيست كه با ترازوي تجربه اثبات بشود نفي بشود شك داشته باشد اين راه عقلي و فلسفي و كلامي مي‌خواهد كسي كه در قلمرو تجربه كار مي‌كند حق شك هم ندارد اين وظيفه‌اش جز سكوت چيز ديگر نيست اگر بگويد من شك دارم هم بيراهه رفته است براي اينكه شك عدم ملكه است يعني علم او شأنيت احد الطرفي سلب و اثبات را بايد داشته باشد تا او شك بكند اگر از اديبي سؤال بكنيد كه آقا اين «لا تعاد الصلاة الا من خمسة»[18] آن خمس هم استثنا شد يا نه؟ اديب بما هو اديب اين فقط بايد بگويد لا ادري من ساكت محضم نمي‌تواند فتوا بدهد به نفي نمي‌تواند فتوا بدهد به سكوت نمي‌تواند بگويد من شك دارم آخر اين كار ادبي نيست كه در صلاحيت ادبيات باشد تا او بگويد من آري يا نه يا مشكوكم است شك در مقابل آري يا نه است آن كسي كه زمينه دست اوست او مي‌تواند رأي ممتنع بدهد بگويد من شك دارم اما رهگذر خيابان كه نمي‌تواند بگويد من در فلان مسئله رأي ممتنع دارم كسي كه نماينده مجلس است يا مي‌گويد آري يا مي‌گويد نه يا مي‌گويد براي من مشكوك است رأي ممتنع مي‌دهد اما كسي كه بيرون از آن حوزه است او نمي‌تواند بگويد آري نمي‌تواند بگويد نه، نمي‌تواند بگويد من شك دارم غرض اين است كه از تجربه هيچ يك از اين سه امر ساخته نيست كه آيا دعا اثر دارد صدقه اثر دارد صله رحم اثر دارد اين را يك حكيم يا يك متكلم بايد طبعاً للعقل و النقل تثبيت كند وجود مبارك حضرت ابراهيم يقين داشت به همه مراحل سه گانه و هرگز آن فرستاده‌ها مطلب جديدي براي حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) نياوردند.

مطلب بعدي آن است كه وجود مبارك حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) ديد اينها يك گروهي آمدند يك باندي آمدند فرمود خب اگر بشارت به فرزند بود قبلاً هم ما اين بشارت را دريافت كرديم در اثر جريان اسماعيل اما يك گروهي يك اردويي بيايند اين‌طور نبود چه اينكه او مي‌داند وقتي كه خداي سبحان براي ذكريا مي‌خواهد فرزندي بشارت بدهد گروهي را اعزام نمي‌كند يك اردو را بفرستد يا براي حضرت مريم(سلام الله عليها) كه مي‌خواهد بشارت بدهد به فرزندي به نام عيسي اردويي را اعزام بكند نيت گروهي را تجهيز بكند نيست هيئتي را بفرستد نيست فرمود شما براي چه آمديد؟ كارتان چيست ﴿فَمَا خَطْبُكُمْ﴾ خطب يعني كار مهم چه هدف مهمي داريد؟ فرمودند آمديم جايي را ويران بكنيم كه بعد وجود مبارك حضرت ابراهيم تا آنجايي كه ممكن بود خواست شفاعت بكند كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» قصه‌اش مبسوطاً گذشت كه ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ[19] مجادله مي‌كرد درخواست مي‌كرد تمنا مي‌كرد صبر كنيد نكنيد مهلت بدهيد آنها گفتند كار گذشت لوط مكرر در مكرر گفت به اينها مهلت داده شد از حد نصاب گذشت ديگر شما درخواست نكنيد شفاعت نكنيد اين است كه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد انبيا حق شفاعت دارند شفاعت يك چيز بيّن‌الرشد و قطعي است اما ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إلاَّ بِإِذْنِهِ[20] اينجا فرمود مأذون نيستيد شفاعت بكنيد براي اينكه اينها يك گروهي‌اند از هر سل و سرطاني بدترند اينها را بايد زير خاك سپرد اينها حق حيات ندارند كسي كه گناه ننگين منفور دارد كه انسان از نام بردنش شرم دارد اين نبايد اصلاً علي وجه الارض زندگي كند شما ببينيد در حيوانات هم اين كارها نيست فرمود ديگر درباره اينها شما سخن نگوييد ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ[21] فرمودند شفاعت حق است اما نه اينجا خب اين براي حضرت ابراهيم مسلم شد كه اين گروه كه تجهيز شدند آمدند اينها تنها براي بشارت به فرزند نبودند اين يك خبر تو راهي بود براي اينكه همين بشارت قبلاً درباره حضرت اسماعيل بود يك و همين بشارت بعداً درباره حضرت ذكريا، يحيي هست دو، همين بشارت بعداً براي حضرت مريم و عيسي هست سه، اينها را كه مربوط به آينده است به علم غيب مي‌داند گذشته خودش را هم مي‌داند مي‌داند براي كار عادي و كار شخصي و جزئي گروهي از فرشته‌ها آن هم چهره‌هاي ناشناس كه پيداست علامت غضب در اينها هست اينها را اعزام نمي‌كنند فرمود ﴿فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ﴾ فرمودند ما داريم مي‌رويم و حركت كردند آمدند نزد حضرت لوط آن هم ديد ﴿إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ﴾ بعد گفت براي چه آمديد؟ فرمود براي آنكه اينها شك داشتند مي‌خواهم به اينها بفهمانيم كه اينجا جاي شك نيست و اين كار هم شدني است ﴿وَأَتَيْنَاكَ بِالْحَقِّ﴾ و راهش هم اين است كه آن مؤمنيني كه به تو ايمان آوردند گروه اندكي هم هستند بخشي از اينها فرزندان تو‌ هستند بخشي از اينها وابستگان شما هستند بسيار كم‌اند اينها را زود از اين شهر بيرون ببريد صبح نشده بيرون ببريد يك و خودت هم دنبال اين چند نفر باش نه پيشاپيش بروي مواظب باش كه يكي عقب نماند جا نماند كوتاهي نكنند غفلت نكنند اين سونامي به همه مي‌رسد خلاصه اين خطر كه آمد احدي نمي‌ماند اين يك سونامي ويران كننده‌اي است ﴿وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ﴾ دنبال اينها برو ﴿وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ﴾ فرمود مبادا كسي پشت سرش را نگاه كند اين مبادا كسي پشت سرش را نگاه كند كنايه از اين است يعني چند وجه دارد مي‌تواند كنايه از اين جهت باشد كه مبادا نگران قوم و خويش و بستگان ديگرتان باشيد اين كار را نكنيد يا اگر ساكي جا گذاشتيد اساسي جا گذاشتيد منتظر آن باشيد كه برويد آن را برداريد اين سونامي است آمد ديگر ﴿لاَ تُبْقِي وَلاَ تَذَرُ[22] است صبح هم به حيات همه اينها خاتمه مي‌دهد اگر چيزي جا گذاشتيد براي گرفتن او پشت سرتان را نگاه كنيد نباشد منتظر كسي باشيد نباشد آرام برويد نباشد كسي جا بماند به عنوان اينكه كودك است يا پيرزن است يا پيرمرد است نباشد هيچ كس پشت سرش را نگاه نكند تو هم موظفي پشت سر اينها حركت كني كه كسي جا نماند ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ[23] ﴿إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ[24] بعد فرمود: ﴿وَقَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ اْلأَمْرَ﴾ ما به حضرت لوط هم وحي فرستاديم كه كجا برو به طرف شام حركت كنيد يا به طرف آن سرزميني كه امن است و از اين آلودگي منزه است همسران پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) ممكن است كافر باشند ولي آلودگي دامن ندارند كه به حيثيت خانوادگي آسيب برساند شما در جريان سورهٴ مباركهٴ «نور» قرار داريد كه آيات فراواني نازل شده است براي تنزيه آن همسر كه او پاك از اين تهمت است از اين كار منزه است تهمت اين كار باعث افك عظيم باعث عذاب اليم الهي است نسبت به شما چرا جلويش را نگرفتيد آيات فراواني در سورهٴ مباركهٴ «نور» براي تنزيه آن بانو آمده است از اين طرف در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» به كنايه دستور مي‌دهد در خانه‌هايتان بنشينيد ﴿وَقَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ[25] ممكن است كسي با امام زمان بجنگد ولي آلوده‌دامن نيست خب همان با امام زمانش وجود مبارك حضرت امير جنگيد ديگر ولي آلوده‌دامن بودن يك ننگ حيثيتي است كه خدا اين منافقين را به عذاب اليم دنيا و آخرت گرفتار كرده و بكند ان‌شاء‌الله همين اينها اين بهانه‌ را درآوردند اين تهمت را زدند حالا در جريان ترور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در قصه يرموك و اينها كه خواستند شتر را برمانند و اينها مطلب ديگري بود آن افك و آن ترور مطلب ديگر بود دستشان از همه جا كوتاه شد اين تهمت‌زني به همسران پيغمبر را شروع كردند هيچ شرفي براي منافق نيست اينها اين دسيسه را درآوردند كه ـ معاذ‌الله ـ آن همسر آلوده‌دامن است و با يك جلال و شكوهي قرآن در بخشي از آيات سورهٴ مباركهٴ «نور» از اين زن حمايت كرده و دفاع كرده فرمود اين حرف نيست اين افك عظيم است چرا اين كار را مي‌كنيد همين منافقين.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله آنها اگر كه مربوط به اين خانواده بودند اما آن سونامي‌هايي كه مي‌آيد بچه‌هاي غير مذنب كه گرفتار مي‌شوند ذات اقدس الهي در اين بحث كلامي ملاحظه فرموديد در تجريد و غير تجريد اين مسئله اعواض مطرح است كه ذات اقدس الهي اين خردسالان را يك چند صباحي يا چند لحظه‌اي چند دقيقه‌اي آسيب مي‌بينند بعد اينها را كه از بين نبرده كه اينها را به يك روضه‌اي از رياض خود مي‌برد اينها اين‌طور نيست كه رفتند در اين حال كه اينها از يك زنداني در آمدند «في روضة من رياض الجنة» وارد شدند اين‌طور نيست كه نسبت به عدل الهي آسيب ببينند اين بچه‌ها از يك زنداني نجات پيدا كردند كه آينده‌اش چه بود بعد به اين روضه رضوان رسيدند اين در بحث اعواض كه خداي سبحان عوض عطا مي‌كند در بحثهاي كلامي ملاحظه مي‌كنيد اگر كسي در اين سونامي و غير سونامي بي‌گناه بود و طعمه زمين‌لرزه‌هاي جان‌فرسا بود همين مختصر آسيبي كه ديد فوراً ذات اقدس الهي ترميم مي‌كند يك وقت است انسان مرگ را آخر خط مي‌داند يك وقت است نه مرگ آخر خط نيست طليعه ميلاد عالم وسيعي است كه برزخ و اينها از او ياد مي‌شود.

پرسش: ...

پاسخ: بالأخره ذات اقدس الهي عالم به سرائر و ضمائر است اينها اگر آسيبي ببينند خداي سبحان به اينها پاداش خواهد داد طولي نمي‌كشد اينها يك چند لحظه‌اي آسيب مي‌بينند بعد راحت‌اند ديگر اين‌طور نيست كه خداي سبحان به كسي بدون پاداش عذابي برساند اين عصاره آنچه در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «حجر» درباره اين دو جريان هست.

‌پرسش: ...

پاسخ: نه بايد ذات اقدس الهي به اينها بگويد قدم به قدم هرچه را كه خداي سبحان به اينها فهماند و فرمود اينها عالم‌اند يا شايد مي‌داند و زمينه باشد براي آن شفاعت كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» خوانديم كه ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ[26] فرمود براي چه آمديد تا آنها بگويند كه آنجا هم همين‌طور بود در سورهٴ مباركهٴ «هود» هم همين‌طور بود براي چه آمديد؟ گفتند براي هلاكت قوم لوط.

‌پرسش: ...

پاسخ: نه منظور آن است كه براي چه آمديد؟ گفتند براي هلاكت فرمود اين كار را نكنيد به آنها مهلت بدهيد رحمت الهي شامل حال آنها بشود اين سؤال زمينه است براي آن شفاعت آنها دوباره مي‌گويند اين كار تمام شد خداي سبحان فرمود مهلت و توبه و امثال ذلك دورانش سپري شد اين‌طور بود.

‌پرسش: ...

پاسخ: اضطراب دروني است ديگر اين اضطراب دروني را درك مي‌كنند بالأخره براي عذاب آمدند.

حالا در اين بخش فرمود در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد ﴿وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ﴾ خب پيداست اين از سنخ «اياك اعني و اسمعي يا جار»[27] است آيه 48 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين است ﴿وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ﴾ مگر وجود مبارك پيامبر از كفار و منافقين اطاعت مي‌كرد يعني ديگران مواظب باشند كه مبادا پيرو پيشنهادها يا نيرنگهاي آنها باشند البته هر گناهي كه انسان كرده است تا زنده است راه براي بازگشت به هويت اصلي خود باز است كفر باشد و بيماريهاي اخلاقي اعتقادي هر چه باشد ذات اقدس الهي اين مي‌بينيد بدترين و متعفن‌ترين كود را به صورت گل يأس در مي‌آورد همين خداست مگر انسان از اين كودهاي عَفِن بدتر است مگر اين همه كودها نيست كه به صورت گل يأس در مي‌آيد مگر همين كودها نيست كه به صورت عسل در مي‌آيد عالم عالم تربيت است خب چه كسي رفت كه بي‌نتيجه برگشت هر كسي هر غفلتي دارد اگر واقعاً خب انبيا آمدند براي همين جهت اين سال سال وجود مبارك پيامبر اعظم(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) است اينكه ما مي‌بينيد وقتي حرم مي‌رويم در و ديوار را مي‌بوسيم براي اينكه اينها ما را آدم كردند خب اين علامه طباطبايي و اينها وقتي وارد حرم مي‌شدند در و ديوار را مي‌بوسيدند براي اينكه اين خاندان اگر نبودند خداي ناكرده آدم مثل همين غربيها مي‌شد اينها اين كار را بردند مجلس علني كردند قانوني كردند كاري كه هيچ حيواني نمي‌كند اينها تنها به ما نماز و روزه كه ياد ندادند كه هويت ما انسانيت ما شرف ما همه چيز را هم اينها آوردند آن بزرگان گفتند كه

گر نبودي كوشش احمد تو هم       مي‌پرستيدي چو اجدادت صنم

اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نبود ما هم بت‌پرست بوديم مگر نياكان ما غير از اين بودند گبر نبودند مگر دو قدم آن طرف‌تر اين همه بتها در هند نيست هنوز در چين و هند هست هنوز در ژاپن و هند هست آنها با اين پيشرفتي كه دارند اينكه آدم حرم مي‌رود در و ديوار را مي‌بوسد اين تنها براي اين نيست كه مريض ما را اينها شفا بدهند آن يكي از بركات ريز و جزئي اين خاندان است اينها ما را آدم كردند وگرنه ما هم مثل آنها گبر بوديم و آتش‌پرست بوديم و همين كارها را به مجلس مي‌برديم و اين‌طور است اينها چنين حقي نسبت به ما دارند اينها نسبت به ما حق حيات دارند كار درود بر اينها و عرض ادب به پيشگاه اينها تنها براي همين توسلات جزئي نيست.

گر نبودي كوشش احمد تو هم       مي‌پرستيدي چو اجدادت صنم

ما هم همين‌طور خب بوديم اين است كه ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً[28] اينها چنين حقي بر ما دارند فرمود اين كار را نكنيد و بشارت هم بشارت حق است و دليلي ندارد كه شما، در جريان اينكه وجود مبارك حضرت ابراهيم فرمود: ﴿فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ﴾ اين گروه اعزامي با اين جلال و شكوه براي چه داريد مي‌آييد براي چه آمديد؟ ﴿قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ﴾ اين استثناي از استثنا كه در بحث ديروز بحث شد ملاحظه بفرماييد كه جناب زمخشري و همفكرانشان موافق نيستند و يك نظر مثبتي هم دارند و آن اين است كه استثناي از استثنا در كتابهاي ادبي خوانديد مثلاً «له عندي» يا «له علي عشرة دراهم الا ثلاثة الا واحد» اين استثناي از استثناست اما بالأخره منسجم است اما اينجا دو فعل است دو قانون است دو حكم است چگونه يكي از ديگري مستثناست ملاحظه بفرماييد ﴿إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ﴾ اين مستثنيٰ منه ﴿إلاَّ آلَ لُوطٍ﴾ اگر به دنبال آل لوط مي‌فرمود ﴿إلاَّ امْرَأَتَهُ﴾ اين مي‌شد استثناي از استثنا نظير همان مثالهاي معروف در ادبيات كه «له علي عشرة دراهم الا ثلاثة الا واحد» اين استثناي از استثناست كه به چه برمي‌گردد مجموعاً چيست حاصل جمع چيست و اينها اگر اينجا فرموده بود «انا ارسلنا الي قوم مجرمين الا آل لوط الا امراته» مي‌شد استثناي از استثنا اما فرمود ﴿إلاَّ آلَ لُوطٍ﴾ اين تمام شد بعد فرمود ﴿إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ اين حكم جدايي است آن حكم ﴿إِنَّا أُرْسِلْنَا﴾ بود ﴿إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ﴾ كه ما رسالت داريم نسبت به آن قوم از اين حكم آل لوط مستثنا شد اگر الا امراته مي‌فرمود استثناي از استثنا بود اما اين يك قضيه ديگر است حكم ديگر است مطلب ديگر است ﴿إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ﴾ هست آن وقت ﴿إلاَّ امْرَأَتَهُ﴾ از اينها استثنا شده آن يكي ارسال است اين يكي تنجيه است از ارسال آل‌لوط استثنا شد از تنجيه امرأه استثنا شد ممكن است نتيجه اين باشد كه بالأخره زن جزء كساني نيست كه هلاكت دامنگيرشان بشود و در حوزه رسالت اهلاكي باشند اما در حوزه رسالت تنجيحي هستند اين نقد جناب زمخشري كه خب تا حدودي مورد قبول است ﴿إِنّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعينَ ٭ إِلاَّ امْرَأَتَهُ﴾ اين ﴿قَدَّرْنَا﴾ بر اساس قرب نوافل كاملاً قابل توجيه است آن قرب نوافلي كه حديثي است هم به طريق صحيح نقل شده هم به طريق حسن هم به طريق موثّق هم مرحوم كليني و ساير محدثان شيعه نقل كردند هم در جوامع روايي اهل سنت هست كه ذات اقدس الهي در آن حديث قدسي فرمود اگر «ليتقرب الي بالنافله حتي احبه فاذا احببته كنت اذا سمعه الذي يسمع به»[29] پنج شش امر را يكي پس از ديگري ذكر مي‌كند مجاري ادراكي و تحريكي «كنت... و لسانه الذي ينطق به» بر اساس قرب نوافل اين فرشتگان كه ممكن است به بركت قرب نوافل نائل شده باشند وقتي اينها مي‌گويند ما تقدير كرديم يعني ذات اقدس الهي دارد مي‌گويد گرچه اينها گفتند ولي خدا زبان اينهاست در مقام فعل ﴿قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ﴾ بعد هم استثناي مطلب بعدي را ذ كر كردند و آن وقت در دنباله اين، كه فرمود ﴿بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ﴾ اسراء هم اگر با «باء» متعدي بشود يعني به همراه ببريد تو اينها را به همراه ببر ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ﴾ كه چند وجه داشت بعد فرمود ما به حضرت لوط اين مطلب را وحي فرستادم چون قضا وقتي با اله استعمال بشود معناي اوحينا دارد ﴿وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ﴾ يعني اوحينا اليه كه كجا برويد يك بعد فرمود دابر، دابر يعني اصل، اله اصل اينها منقطع مي‌شود اگر گروهي اصلشان منقطع شد از آنها به عنوان مستأصل ياد مي‌كنند مستأصل يعني «من انقطع اصله» استأصله يعني «قطع اصله» فرمود كه ﴿وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذلِكَ الأمْرَ أَنَّ دَابِرَ﴾ اصل و ريشه اين گروه ﴿مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 26.

[2] ـ مفاتيح‌الجنان، زيارت روز شنبه.

[3] ـ بحارالانوار، ج17، ص71.

[4] ـ بحارالانوار، ج17، ص71.

[5] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 87.

[6] ـ سورهٴ شعراء، آيات 79 ـ 80.

[7] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 68.

[8] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 68.

[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 260.

[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 258.

[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 258.

[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 260.

[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 260.

[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 260.

[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 260.

[16] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 71.

[17] ـ بحارالانوار، ج17، ص71.

[18] ـ وسائل الشيعة، ج6، ص390.

[19] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 74.

[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.

[21] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 74.

[22] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 28.

[23] ـ سوره؛ٴ حجر، آيهٴ 73.

[24] ـ سوره؛ٴ هود، آيهٴ 81.

[25] ـ سوره؛ٴ احزاب، آيهٴ 33.

[26] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 74.

[27] ـ بحارالانوار، ج17، ص71.

[28] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 164.

[29] ـ كافي، ج2، ص352.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق