اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ المُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (٤۵) ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِينَ (٤۶) وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَي سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ (٤۷) لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ (٤۸) نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الغَفُورُ الرَّحِيمُ (٤۹) وَأَنَّ عَذَابِي هُوَ العَذَابُ الأَلِيمُ (۵۰)﴾
چون در اين سورهٴ مباركهٴ حجر خطوط كلي مسائل اعتقادي و اخلاقي مطرح شد قهراً مسئله سعادت و شقاوت و نعمت و نقمت الهي طرح شد بخشي از آيات مربوط به تبهكاران است بخشي ديگر مربوط به پرهيزكاران بعد از ذكر دوزخ تبهكاران به جنت پرهيزكاران پرداخت فرمود مردان باتقوا افراد باتقوا اينها در بهشتها و در چشمهها مستقرند در چشمه مستقر بودن يعني چشمه در اختيار آنهاست اگر جنت است باغ هست يقينا آب هست لكن ذكر چشمه براي آن است كه آب از يك خصوصيت خاصي برخوردار است و يك نعمت ويژهاي است از اين جهت از چشمه ياد شده است كثرت اين جنت نه تنها كثرت عددي است بلكه كثرت نوعي هم هست لذا خود تنوع نعمت زايدي است فوق آن نعمت از اين جهت بهشت متنعم است و متعدد است و متنبه چشمههايي كه در اين بهشت هست ميتواند منشأ آن نهرهايي باشد كه در سوره چهل و هفتم كه به نام پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده در آنجا انهار بهشت را مشخص فرمود آيا اين عيون همين نهرها هستند يا منشأ جوشش اين چهار نهرند آيهٴ پانزده سورهٴ مباركهٴ «محمد»(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين است ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ وصف بهشت اين است وصف بهشتي كه به پرهيزكاران وعده داده شدند اين است﴿فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ﴾ نهرهايي است نه تنها يك نهر نهرهايي است از آب كه اين هرگز بو نميآيد ولو ميلياردها سال بماند خاصيت آب بهشت اين است كه بدبو نميشود متغير نميشود اين يك ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ﴾ نهرهايي از شير هست كه آنها هم هرگز متغير نميشوند رنگ مزه آنها عوض نميشود طعم آنها مزه آنها دگرگون نميشود اين دو ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ﴾ نهرهايي از خمر هست كه براي نوشندهها لذت است و اين هم يقيناً متغير نميشود چون هميشه لذيذ است در وصف آب و در وصف شير عدم تغيّر را ذكر كردند كه وصف سلبي است نشانهاش اين است كه هميشه گواراست در وصف خمر لذت را ذكر كردند كه امر ثبوتي است نشانهاش آن است كه متغير نميشود طعمش عوض نميشود وگرنه لذيذ نيست ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّي﴾ نهرهايي از عسل تصفيه شده است كه موم و مانند آن آن را همراهي نميكند عسلي نيست كه از زنبور استخراج بشود استحصال بشود خب اينها انهار چهارگانه است ﴿وَ لَهُمْ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ آيا آن عيوني كه در اين آيه مطرح شده است همين انهار چهارگانه است يا منشأ اين انهار چهارگانه است يا منشأ نهرهاي ديگر است صرف احتمال انطباق هست اما دليلي بر تعيين و تطبيق و حصر نيست ممكن است اين عيون غير از آن انهار باشد و منشأ جوشش انهار ديگر باشد ولي بالأخره الآن در صدد بيان كيفيت آن عيون و نهرهايي كه از آن عيون منشعب ميشود نيست
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر منتها مصداق فرق ميكند لفظ در آن ما وضع له استعمال ميشود و بر مصداق تطبيق ميشود نه در مصداق استعمال بشود البته اگر قرينهاي در كار نباشد همين ظواهر حجت است و مصداقاً البته فرق ميكند ديگر خب فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾ اينكه فرمود: مردان باتقوا در بهشتاند آن حرف جناب امام رازي كه در بحث ديروز مبسوطاً بيان شد مردود است لذا متقين كساني كه ملكه تقوا را دارند مشمول اين هستند منتها ملكه مراتبي دارد بعضيها در حد اعلا داراي ملكهاند ملكه اعلي را دارند بعضيها ملكه وسطا را دارند بعضيها ملكه نازله را دارند ولي بايد به صورت ملكه باشد آنهايي كه ملكه نازله را دارند احياناً غفلتي دارند ذنبي هم دارند آيه ذيل كه فرمود: ﴿نَبِّيْ عِبادي أَنّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ﴾ نشان آن است كه بالأخره اين متقيان همه اينها در رديف كساني كه هيچ گناهي ندارند نيست گناهاني هم هست منتها ذات اقدس الهي ميبخشد و مانند آن خب
پرسش ...
پاسخ: هر كسي كه متقي باشد اين است حالا خداي سبحان به ديگري هم بخواهد عطا كند كه كسي دليل بر استحاله اقامه نكرده اما آن مقداري كه از اين وعده الهي استفاده ميشود همين است كه اگر كسي متقي بود نه آن طوري كه فخر رازي استفاده كرده است كه از يك گناه بپرهيزد ميشود متقي منتها آن گناه بايد شرك باشد براي اينكه ادعاي اجماع شده است كه مشرك وارد بهشت نميشود پس اگر كسي «اتقي الشرك» اين مستقيم وارد بهشت خواهد شد اين درست نيست چون متقي صفت مُشْبِهَه است و ملكه و ثبات را ميرساند بايد مستمراً اين وصف را داشته باشد لكن مراتبي هم هست البته اينچنين نيست كه همهشان آن مرحله عاليه تقوا مثل مقدس اردبيلي(رضوان الله عليه) را داشته باشند كه
پرسش ...
پاسخ: بله خب شرك را بله خدا نميبخشد ولي اينچنين نيست كه اگر كسي مشرك نبود ولي ظالم بود فاسق بود عاصي بود غاصب بود اين اهل بهشت است براي اينكه ما آيات فراواني داريم كه ظالمين در دوزخاند فاسقين در دوزخاند و طاغيان اهل طغيان در دوزخاند رباخواران در دوزخاند و اينها خب.
مطلب ديگر اينكه اين متقين را كه برخيها خواستند حمل بر مصداق كامل بكنند اين هم درست نيست نه آن طور تفريطي است كه جناب فخر رازي مبتلا شد نه افراطي است كه فقط متقين منظور افرادي نظير مقدس اردبيليها و اينها باشند چون مطلق را نميشود بر فرد كامل حمل كرد حمل مطلق بر فرد كامل دليل ميخواهد چه اينكه مطلق را نميشود بر فرد نادر حمل كرد اما شمول مطلق نسبت به كامل و نادر محذوري ندارد افراد متعارف را شامل ميشود يقيناً كامل هم مشمول اين كلمه است حتماً ناقص و ضعيف هم مشمول اين است نميشود گفت كه آن كلمه اين متقين فرد ضعيف را شامل نميشود يا فرد نادر را شامل نميشود حمل مطلق بر فرد نادر درست نيست اما شمول مطلق نسبت به فرد نادر كه محذوري ندارد.
پرسش ...
پاسخ: حرف درستي نيست ديگر «ينصرف الي المتعارف» مگر اينكه اين مطلق مكرر در آن فرد كامل استعمال شده باشد كه از كثرت استعمال ظهور بيايد و اين ظهور همان انصراف را به همراه دارد وگرنه به چه دليل مطلق بر فرد كامل حمل ميشود اين اصالة الاطلاق كه اصل لفظي است همه جا محكَّم است مگر اينكه قرينهاي قائم بشود اگر يك وقتي اين مطلق مكرر در فرد اكمل استعمال شد با قرينه حالا كه بيقرينه استعمال شد چون ظهور دارد در آن فرد اكمل باعث انصراف اوست كثرت استعمال است كه انصراف ميآورد ظهور ميآورد وگرنه اگر مطلقي استعمال شد افراد عالي و متوسط و داني داشت و در هيچ فردي بالخصوص به نحو كثرت استعمال نشد كه ظهور پيدا كند خب به چه دليل منصرف است اصالة الاطلاق محكَّم است همه را ميگيرد فرد نادر را بخواهيم اختصاص بدهيم مطلق را بر فرد نادر حمل بكنيم اين با اصول لفظي سازگار نيست اما مطلق فرد نادر را هم شامل بشود كه محذوري ندارد
پرسش ...
پاسخ: خب نه آب اصولاً كه گفته ميشود در اثر كثرت استعمال آب طاهر است اين كثرت استعمال ظهور ميآورد اين ظهور همان انصراف است ولي اگر در يك چيزي زياد استعمال نشود نظير عالم خب اين عالم مصاديق فراواني دارد ديگر نحوي باشد صرفي باشد فقهي باشد اصولي باشد همه را ميگيرد
پرسش: حاجآقا فرمايش شيخ چه محذوري دارد كه ميهفرمايد فرد قادر هم ... يك گناه را هم ترك كند ممكن است به بهشت برود؟
پاسخ: نه متقي آن فرد نادر آن است كه ملكه تقوا را دارد ولي ضعيف آنكه جناب فخر رازي گفته است ملكه نيست اصلاً صرف پرهيز از شرك اگر كسي مشرك نبود همين كه از شرك تقوا داشت مشمول ﴿ إِنَّ الْمُتَّقِينَ﴾ است غافل از اينكه اين ملكه است ملكه بايد از معاصي تقوا داشته باشد حذف متعلق هم «يدل علي العموم» «ان المتقين عن المعاصي» نه «ان المتقين عن الشرك» كسي كه متقي است يعني معصيت خدا را انجام نميدهد اين بايد به يك مقدار معقول و معتنابهي از معاصي را ترك كرده باشد تا مصداق متقين شده باشد ديگر.
پرسش: پرهيز از شرك جلي و خفي ...
پاسخ: هر دو لازم است منتها اينها يك گوشهاي از معاصياند چه جلي چه خفي يك گوشه از معصيتاند معاصي فراواني را كه خداي سبحان تهديد به عذاب كرده است فرمود رباخوار اهل عذاباند فاسقين اهل عذاباند ظالمين اهل عذاباند كساني كه ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[1] تبديل كنندههاي وصيت و وقف از اهل عذاباند همه را شامل ميشود ديگر خب پس ﴿إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾ در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه بهشت و جهنم هم اكنون موجودند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در معراج وارد بهشت شدند و جهنم را از نزديك ديدند منتها مصالح ساختماني بهشت از همين جا فراهم ميشود در آن روايات معراج هست كه وجود مبارك حضرت(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) ديدند فرشتگاني دارند قصر ميسازند گاهي ميسازند گاهي دست برميدارند از همراهش حالا جبرئيل يا فرشته ديگر(سلام الله عليه) پرسيد فرشته كه خسته نميشود چرا اينها گاهي كار انجام ميدهند گاهي دست برميدارند به عرض حضرت رساند كه اينها منتظر آمدن مصالح ساختمانياند مصالح ساختماني را هر وقت آن اشخاص بفرستند كه كار خير است و اطاعت است و نماز است و روزه است و حسنات است و مانند آن اينها هم ميسازند اگر ذكري نامي يادي طاعتي نكنند مصالحي نميآيد اينها نميسازند اصل صحنه بهشت و اينها هست منتها ساختمانش و مواد اوليهاش همين عبادات و اطاعات است كه ساخته ميشوند گاهي انسان بنايي را ميسازد ـ معاذالله ـ بعد تخريب ميكند كه جريان حبط عمل يا جريان ارتداد يا جريان معاصي ديگر از اين قبيل است گاهي يك خانهاي را نيمهساز گذاشته بعد با توبه تمام ميكند اين با توبه تمام كردن يا با ارتداد ـ معاذالله ـ تخريب كردن اين تا آخرين لحظه انسان را تهديد ميكند و هست ﴿إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾ خب حالا اينها چطور وارد ميشوند چطور به سر ميبرند و تا چه زماني ميمانند سرفصل بحث اين است كه متقيان در بهشت و عيون مستقرند بخواهند وارد بشوند با چه تشريفاتي وارد ميشوند يك آنجا كه هستند چه خبر است اين دو فرمود ورودشان به اين است كه به آنها گفته ميشود ﴿ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنينَ﴾ گوينده يا ذات اقدس الهي است يا فرشتگان اين مربوط به آن است كه اين متقي جزء چه گروه باشند اگر جزء متقيان اعلا باشند اين قول را از ذات اقدس الهي تلقي ميكنند اگر جزء متقيان مياني باشند از فرشتگان برين تلقي ميكنند اگر جزء متقيان نازل باشند از فرشتگان مادون تلقي ميكنند كه قبلاً مبسوط اين سه مرحله در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت آنجا كه فرمود ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾[2] در سورهٴ «انعام» فرمود وقتي عدهاي آمدند در مسجد در حضور شماي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي تلقي احكام و حِكَم الهي به آنها سلام بكن اينكه براي خطيب نماز جمعه شايسته است اول سلام بكند از همين قبيل است ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾[3] اين رسم سخنرانان سابق در منابر و امثال اينها بود حالا كم كم فقط در نماز جمعه مانده است پيشينيان وقتي منبر ميرفتند هم به مستمعينشان اين سلام را ابلاغ ميكردند برابر همين آيه سورهٴ مباركهٴ «انعام» آنجا اگر مخاطبان جزء اوحدي از اهل نظر باشند سلام الله را تلقي ميكنند و دريافت ميكنند اگر مياني باشند سلام را از رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اگر نازل باشند كه خب از مراحل نازلتر تلقي ميكنند تا وارد شونده چه كسي باشد بالأخره آن كسي كه اذن دخول ميدهد ميفرمايد: ﴿ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ﴾.
مطلب ديگر اينكه سلام در آنجا قول نيست فعل است يعني اين سلام را هم گفتند كه سالمين آمنين يعني با سلامت وارد بشويد با امنيت وارد بشويد چون خطر گاهي از درون است گاهي از بيرون خطرِ درون همان بيماري است و مشكلات بدني مشكلات روحي را در آيه بعد مطرح ميكنند يك انسان سالم كه بيمار نباشد مشكلي در بدن او نباشد اين ميتواند متنعم باشد وقتي كه مشكلي هم از بيرون او را تهديد نكند يعني در امنيت باشد دشمني از بيرون مزاحم او نباشد اين هم سلامت دارد هم امنيت ميتواند متنعم باشد فرمود شما نه مشكلي در درون داريد كه بيماري در آنجا باشد هيچ مرضي آنجا نيست و نه مشكلي از بيرون داريد كه كسي مزاحم شما باشد هم سالميد هم در امن در بهشتي كه وجود مبارك آدم و حوا(سلام الله عليهما) بودند آنجا حالا هر مقطعي از بهشت بود و هر نوع بهشتي بود اين خصوصيت را داشت كه نه از درون آسيب ميديدند نه از بيرون اينكه ابليس به او گفت كه ﴿إِنَّ لَك ...﴾ وارد بهشت ميشويد كه ﴿أَلاَّ تَجُوعَ﴾ وارد بهشتي ميشويد كه ﴿أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَي ٭ وَأنّكَ لا تَظْمَؤُا فِيهَا وَلا تَضْحَيٰ﴾[4] همين است انسان اگر گرفتار ظمأ و عطش بشود از درون مشكل دارد اگر آفتابي از بيرون بتابد گرما زده ميشود فرمود نه از درون عطشي شما را رنج ميدهد نه از بيرون هواي گرم به شما آسيب ميرساند نه گرسنه ميشويد نه برهنه ﴿أَلاّ تَجُوعَ فيها وَ لا تَعْري﴾ اين اوصاف چهارگانه ناظر به آن است كه در بهشت نه مشكل دروني هست نه مشكل بيروني آنچه در آن سورهٴ «طه» است راجع به اين نِعَم چهارگانه از آن معارف بريني كه اين سوره دارد خبري نيست چون آنجا سخن بين شيطان است و آدم و حوا و مانند آن اما اينجا ذات اقدس الهي گذشته از سلامت بدن آن سلامت روح را هم مطرح فرمود فرمود، به اينكه ﴿ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنينَ﴾ خب حالا كه ميخواهيد وارد بشويد شرايط ورود چيست چه كساني وارد بهشت ميشوند متقي وارد بهشت ميشوند خب متقي كساني هستند كه اهل تقوايند ولي اگر كينه برادر مؤمن را در دل داشته باشند حسدي كينهاي مشكلي در دل داشته باشند اينكه با تقواي ضعيف يا با تقواي متوسط سازگار است با آن تقواي عالي سازگار نيست با اينها چه ميكنيد ميفرمايد اينها درست است كه از لحاظ ملكه تقوا يا ضعيف بودند يا متوسط ولي بالأخره ما اينها را شستشو ميدهيم حالا اگر كسي واقعاً خودش را تطهير كرد كينه كسي را به دل نگرفت خب اين راحت است اگر كينهاي داشت بعد توبه كرده يا طلب استغفار كرد و براي آن طرف بركاتي از خدا خواست اين هم حل ميشود و اگر نه اهل حسد و حقد و كينه بود ولي بالأخره مسلمان بود متدين بود اين بيماري اخلاقي را هم داشت اين را ميبرند در اتاق عمل خلاصه تا در اتاق عمل نبردند و از جان او نكندند و به او آسيب نرساندند تطهير نميشود تا تطهير نشد بهشت راه ندارد آخر بهشت جاي آدم حسود نيست اگر كسي از خود بيرون نكرد بالأخره از دل او بيرون ميآورند ولي با اتاق عمل بردن و جراحي كردن دست فرشتگان عذاب طاقتفرساست ولي بالأخره متقين كسانياند كه هم اكنون به اين فكرند كه مزاحم كسي نباشند و اهل حسد هم نباشند آخر دليلي ندارد كه ما از براي زيد حسادت كنيم به خدا ميگوييم خدايا تو كه به او دادي به ما هم بده ديگر چرا حالا تلاش و كوشش كنيم كه او را از پا در بياوريم حالا او از هر راهي به دست آورد بالأخره ما به جايي ميتوانيم وصل بشويم كه بدون زحمت به ما بدهد ديگر اگر مصلحت ما هم در اين هست از او بخواهيم به او هم ميدهد يقيناً فرمود بخواهيد من ميدهم دليلي ندارد كه انسان تلاش و كوشش بكند زيد را از پا در بياورد كه خب اين از بركات انقلاب است كه اين حديث نوراني را معنا كرده و واقعاً انقلاب مفسر خوبي بود معلم خوبي بود مكتب خوبي بود نه تنها مكتبي بود كه انقلاب كرد مكتبي بود مفسري بود و هست معلمي بود و هست كه خيلي از احاديث را معنا كرد و معنا ميكند ما قبل از انقلاب ميشنيديم كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در يكي از جبهههاي جنگ شنيد كه يكي از اصحاب حضرت به آن حضرت عرض كرد كه اي كاش برادر من در اين جبهه با من بود اين را همه ما ميشنيديم وجود مبارك حضرت فرمود كه «أهوي اخيك معنا»[5] آيا برادرت با كار ما هماهنگ است راضي است به كار ما يا نه؟ عرض كرد بله فرمود او در تمام اين ثواب سهيم است «انما يجمع الناس الرضا و السخط»[6] بعد به آيه ﴿فَتَعَاطَي فَعَقَرَ﴾[7] استدلال كردند كه ﴿إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴾[8] در آن ﴿إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴾ يك نفر ناقه صالح را ترور كرد و كشت ذات اقدس الهي اين عَقْر را پي كردن را به همه اسناد داد فرمود چون همهشان راضي بودند به اين كار ديگر «انما يجمع الناس الرضا و الغضب»[9] اين واقعاً يك حديث مشكلي است كه چگونه يك كسي در ميدان ميرود دارد كار انجام ميهد حالا يا جهاد فرهنگي است يا جهاد سازندگي است يا جهاد نظامي است بالأخره دارد كار انجام ميدهد ديگري راضي است به كار او و در ثواب او سهيم است اين واقعاً حلش مشكل بود اما انقلاب كاملاً براي ما روشن كرد شما ببينيد يا دو روحاني يا دو دانشگاهي يا دو بازاري يا مختلف اينها همدورهاند يكي به يك جايي رسيده دارد خدمت ميكند ديگري ببين چه كار كه نميكند براي اينكه او را از پا در بياورد خب براي اينكه مزاحم او نباشي راضي باش [به كار او] در تمام ثواب او [سهيم باش] اگر يك كمي دندان روي جگر بگذاري خب به تو نرسيد عللي داشت يا مصلحت نبود يا مفسدهاي در راه بود ما چه ميدانيم چه خبر است اگر انسان دندان روي جگر بگذارد و اين آقا را تأييد بكند در همه ثواب سهيم است البته كار مشكلي است كه بگويد حالا ما اين همه زحمت كشيديم آن آقا دارد اين خدمت را ميكند ما مگر مشكلمان چيست ما كه نميدانيم مشكل ما چيست كه ولي اگر سنگاندازي نكنيم از او حمايت بكنيم دعا بكنيم تشويق بكنيم راضي باشيم به كار او در تمام ثواب او سهيم هستيم البته مشكل ما بيش از مشكل اوست براي اينكه ما دائماً داريم با اين ديو ميجنگيم اگر انشاءالله اين كار را كرديم در همه ثواب سهيم هستيم «انما يجمع الناس الرضا و السخط»[10] در جريان حقد هم همين طور است اگر كسي خداي ناكرده اهل حقد بود بالأخره بايد خودش را اصلاح كند نشد او را عمل جراحي ميكنند و بعد وارد بهشت ميكنند اينچنين نيست كه او را به جهنم ببرند بالأخره خب مسلمان است شيعه است متقي است صدها كار خير دارد خب چرا به جهنم ببرند اما در درون يك مشكلي هم دارد بالأخره اين حسد هست اين عقده را دارد اين حقد را دارد آنجا از بس جاي طيّب و طاهر است جا براي حقود و حسود نيست بالأخره اين وسطها بايد جراحي بشود مردان الهي كه به اين نكته متوجهاند و از خطر جراحي باخبرند برابر آيات سورهٴ «حشر» هميشه دست به دعايند در سورهٴ مباركهٴ «حشر» دارد كه اين مردان الهي به ذات اقدس الهي عرض ميكنند خدايا كينه هيچ مؤمني را در دل ما قرار نده سورهٴ مباركهٴ «حشر» آيه ده اين است ﴿وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ ِلإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِاْلإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾ ما كينه استكبار و صهيونيست را داشته باشيم براي ما ذخيره آخرت است اين ميشود تبرّي اين نه اما كينه برادر مؤمن را داشته باشيم آنجا كه جاي ﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[11] است آنجا جاي كينه را داشته باشيم خب اين مشكل جدي است ديگر اينها كه مردان الهياند ميگويند خدايا مبادا يك وقتي در اثر فراز و نشيب دنيا ما كينه برادر مؤمني را داشته باشيم حالا او دارد خدمت ميكند ديگر ﴿وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيمٌ﴾ ميبينيد اينها بهشتيمنش زندگي ميكنند الآن عدهاي در بهشتاند شما اين روايات نوراني مرحوم ابن بابويه قمي در كتاب شريف امالي را ملاحظه بفرماييد شايد در حدود بيست و هفت، هشت روايت باشد قسمت مهم اين 28 روايت درباره «انا مدينة العلم و علي بابها»[12] است كه معروف است يكي، دوتا از اين روايات از آن غرر روايات است كه مرحوم ابن بابويه قمي(رضوان الله عليه) در امالياش نقل ميكند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به حضرت امير(عليه السلام) فرمود «انا مدينه الحكمة و هي الجنة و انت يا علي بابها»[13] اين را نگاه كنيد اين روايت با آن بيست و هفت، هشت روايت فرق ميكند اين مثل «لا تنقض اليقين» نيست كه با هفت، هشت سال درس حل بشود انسان الآن در بهشت است يعني چه چطوري ميشود انسان الآن در بهشت باشد ما چون نه آن بهشت نقد را درك كرديم نه خودمان رفتيم نه كسي را كه رفت ديديم مكرر ناچاريم اين احاديث را حمل بر خلاف ظاهر بكنيم يا بگوييم علمش فرمود من شهر حكمتم و اين حكمت بهشت است حكمت، حكمت مصطلح نيست در برابر فقه و اصول، فقه حكمت است اصول حكمت است تفسير حكمت است حديث حكمت است علوم الهي همه حكمتاند «انا مدينة الحكمة و هي الجنة و انت يا علي بابها»[14] خب اگر اين است پس مردان الهي الآن احساس بكنند در بهشتاند دفعتاً كه آدم ميميرد ميبيند عجب اينجا كجا بود من بودم نميديدم عدهاي هم الآن در جهنماند ﴿ يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ انٍ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ اين از اداره به منزل ميآيد از منزل به اداره ميآيد كه بين صفا و مروه سعي نميكند كه اين رشوهبگير يا آن رباخوار اين ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ انٍ﴾ آنجا درآمد حرام دارد اينجا مصرف حرام دارد ﴿يَطُوفُونَ﴾ فرمود اينهايي كه ميروند در دو گودال آتش رفت و آمد ميكنند ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ انٍ ٭ فَبِأَيِّ﴾ اين فعل مضارع است قدر متيقنش الآن است آنكه محل بحث است نسبت به «من قضي عنه المبدأ» است كه مجاز است يا حقيقت وگرنه نسبت به «من يتلبس بعد» كه همه ميگويند مجاز است استعمال مشتق در «من يتلبس بعد عند الكل» مجاز است نسبت به «من قضي عنه المبدأ» محل اختلاف است ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾[15] اين مشتق است يا نه يعني بعد از اينكه مُردند محيط بود يا الآن استعمال كرده شما ببينيد بعضيها همين كه مردند ميبينيند عجب دارند ميسوزند اينجا كجاست سالها بايد بگذرد تا بفهمند مُردند اين خيال ميكند اينجا يك آتشسوزي است اينطور نيست آن هم هست در بحثهاي قبلي هم داشتيم كه در سورهٴ مباركهٴ «فجر» دارد كه بالأخره جهنم دو قسم است يك جهنم غير منقول است كه عدهاي را وارد آنجا ميكنند يك جهنم منقول ﴿وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الإِنسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَي﴾ روزي كه جهنم را كشان كشان ميآورند اين كدام جهنم است شما رواياتي كه ذيل آن آيه است ملاحظه بفرماييد كه با چند غل و زنجير اين جهنم را كشان كشان ميآورند اين يعني چه؟ جهنم منقول چيست؟ جهنم غير منقول چيست؟ ولي اين مقدار هست كه وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به حضرت امير فرمود «انا مدينة الحكمة و هي الجنة و انت يا علي بابها»[16] من شهر حكمتم اينها مثبتاناند هيچ كدام مقيد ديگري نيستند اين بهشت حق است آن بهشت حق است آن بهشت حق است بعضي الآن است بعضي فرداست بعضي پسفرداست بعضي بعد از مرگ ظهور ميكند و مانند آن غرض اين است كه اگر اينچنين شد پس متقي هم اكنون در بهشت است مگر بهشتي از ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ چه طَرْفي ميبندد كه مردان الهي از آن لذت بيبهرهاند حالا آن كوثر خبري نيست آن ﴿أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّيٰ﴾[17] خبري نيست ﴿أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِين﴾[18] خبري نيست اما از ﴿نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلّ﴾ كه خبري هست اين است كه در سورهٴ «حشر» ميگويد خدايا مبادا در نماز شب و غير نماز شب مبادا كينه برادر مؤمن را در دل من قرار بدهي هر كينهاي كه من دارم نسبت به اين استكبار و صهيونيست و كفار باشد كه تبّري است در برابر تولّي از اركان دين ماست و عبادت است اين كار را بكن كه من نسبت به احدي از برادران مسلمان كينه نداشته باشم ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[19] خب در اين بهشت كه اين آقا هست حالا آن ﴿أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ﴾[20] نصيبش نميشود اين است كه در اين آيه فرمود اگر كسي خداي ناكرده كينه در او بود ما بالأخره ميگيريم اگر بيكينه آمد كه ﴿طُوبيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ در همان سورهٴ مباركهٴ «حشر» قبلاً هم به يك مناسبتي اين آيه مطرح شد آنهايي كه با هم كينه دارند و اختلاف دارند اصلاً عاقل نيستند در سورهٴ مباركهٴ «حشر» آيه چهارده اين است كه ﴿تَحْسَبُهُمْ جَميعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ﴾ فرمود اينها را خيال ميكنيد يهوديها باهماند اينها كنار هم مينشينند در بيان نوراني حضرت امير هم بود فرمود «ايها الناس المجتمعة ابدانهم المختلفة اهواؤهم»[21] فرمود شما نزد من كه ميآييد همه با هم هستيد در مسجد با هم هستيد اما هر كدام يك خواستهاي داريد اينكه نميشود «ايها الناس المجتمعة ابدانهم المختلفة اهواؤهم» همين است فرمود ﴿تَحْسَبُهُمْ جَميعًا﴾ اما ﴿وَ قُلُوبُهُمْ شَتّى﴾[22] چرا؟ چون ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ﴾ معلوم ميشود اينهايي كه با هم درگيرند و نميسازند يا هر دو بيعقلاند يا احدالطرفين بيعقلاند ديگر اگر هر دو باطل باشند كه هر دو بيعقلاند اگر احدالطرفين باطل باشد كه آن بيقل است ﴿تَحْسَبُهُمْ جَميعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ﴾ آن وقت بهشت براي آدم عاقل است نه غير عاقل لذا فرمود به اينكه ﴿وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ اگر نظر شريفتان باشد در سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبلاً همين مضمون گذشت در سورهٴ اعراف» آيهٴ 3 اين بود كه قبلاً بحث شد ﴿وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلًّ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ اْلأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ به اينها ندا ميدهند شما وارث خودتان هستيد خودتان به خودتان ارث داديد عمل شما باعث شد كه اين بهشتها به شما رسيده است ﴿أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ آنگاه در بخشهاي پاياني فرمود به اينكه پس اينها مشكل دروني ندارند نه مشكل بدني دارند نه مشكل روحي اين ميشود نعمت مطلق
پرسش ...
پاسخ: بله؟ خب آنهايي كه از تقواي برتري برخوردارند ذات اقدس الهي آنها را به خودش اسناد ميدهد كه اينها را گروه گروه ما وارد بهشت ميكنيم با احترام وارد بهشت ميكنيم حالا سلام را چه كسي ميدهد چه كسي آنها را ميبرد مربوط به درجه تقواي آنهاست فرمود اين پس هم سالماند هم مشكل دروني ندارند اما بيرون راحتاند ﴿لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ﴾ اصلاً مس نميكنند نه تنها به سراغ اينها نميآيد اينها مبتلا نميشوند مساسي با اينها ندارد خستگي با اينها مسي ندارد حرفي كه فخر رازي دارد اين است كه وقتي نعمت با اين اركان چهارگانه همراه بود خيلي برجسته است نفع باشد با احترام باشد با امنيت باشد و ابدي باشد اين حرف فخررازي است در تفسير گفت اينجا هر چهارتا حاصل است براي اينكه فرمود بهشت هست با امنيت و سلامت ميرويد مشكلي از درون و بيرون نداريد ابدي هم هست آدم گاهي وارد يك جايي شده همين كه ميگويد خب بعداً من بايد از اينجا مفارقت كنم يك غم مرموزي در درون او هست يا مرگ هست يا موقت بودن هست فرمود اينچنين نيست آنگاه ﴿نَبِّيء عِبادي أَنّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ﴾ با ﴿إني﴾ با ﴿أنا﴾ و با تصريح مسئله مغفرت را مطرح كرده اما در جريان عذاب عني معذب اينها نيست اني انا المعذب نيست اين با تلويح است آن با تصريح مشابه آنچه قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» گذشت در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي افزايش نعمت را بالصراحه ذكر فرمود و آن تهديد را به تلويح آيهٴ هفت سورهٴ «ابراهيم» اين بود ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ﴾ لاعذبنكم نفرمود فرمود ﴿إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ﴾
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 181.
[2] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[3] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[4] ـ سورهٴ طه، آيات 118 ـ 119.
[5] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 12.
[6] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 201.
[7] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 29.
[8] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 12.
[9] ـ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 164.
[10] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 201.
[11] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[12] ـ امالي صدوق، ص 345.
[13] ـ امالي صدوق، ص 388.
[14] ـ امالي صدوق، ص 388.
[15] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 49.
[16] ـ امالي صدوق، ص 388.
[17] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 15.
[18] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 15.
[19] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 10.
[20] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 15.
[21] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 29.
[22] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 14.