اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ (۳۶) قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ المُنظَرِينَ (۳۷) إِلَي يَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ (۳۸) قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (۳۹) إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ المُخْلَصِينَ (٤۰) قَالَ هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ (٤۱) إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الغَاوِينَ (٤۲) وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ (٤۳) لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ (٤٤)﴾
تتمه مطالب مربوط به ابليس يكي اين است كه خود ابليس با پيروانش وارد دوزخ ميشوند اصولاً رهبران كفر همراه پيروان كفر به جهنم ميروند منتها آنها پيشاپيش ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[1] كه درباره فرعون و امثال فرعون است اينجا هم درباره شيطان به اين صورت آمده است در پايان سورهٴ مباركهٴ «ص» اين است ﴿قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ﴾[2] آنچه من ميگويم حق است و آن اين است كه ﴿ َلأَمَْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعينَ﴾ پس ابليس يقيناً اهل جهنم است و پيروان او به دنبال او به دوزخ ميروند اينطور نيست كه فقط وعيد نسبت به پيروان ابليس باشد گرچه در آيه محل بحث فرمود ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ﴾ خيلي درباره خود ابليس از نظر دوزخي بودن او سخن نهفرمود لكن در آيهٴ 86 به بعد سورهٴ مباركهٴ «ص» فرمود ﴿لأَمَْلأَنَّ جَهَنَّمَ﴾ بعد از اينكه حرف ابليس را نقل كرد كه گفت ﴿فبعزتك َلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ ٭ إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾[3] آنگاه ذات اقدس الهي در پاسخ فرمود ﴿قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ ٭ لأَمَْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعينَ﴾ پس او هم اهل دوزخ است اما از اينكه فرمود ﴿لَمَوْعِدُهُمْ﴾ وعيد اينهاست در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد وعد و وعيد چون از سنخ انشا است نه از سنخ اخبار صدق و كذبپذير نيست اما وفا و تخلف دارد خلف وعده عيبي ندارد با حكمت حكيم سازگار است با خلف وعيد ولي خلف وعده با حكمت الهي سازگار نيست پس هر وعدهاي كه داد يقيناً انجاز ميكند و عمل ميكند اما وعيد را ممكن است عمل بكند ممكن است عمل نكند لكن اصل اينكه جهنمي هست و عدهاي وارد جهنم ميشوند و نسبت به اينها گذشتي نيست اين ديگر به منزله خبر است اين ديگر يقيني است اما فلان شخص معين را ذات اقدس الهي الا و لابد به جهنم ميبرد علم اين براي غير معصوم ميسر نيست ممكن است عقبات كئودي كه در راه است اين شخص پاك بشود و به دوزخ نرود ممكن است لطف الهي شامل حال او بشود ممكن است فرزند صالحي خدا به او بدهد اين فرزند راه دين را حفظ دين را طي كند و به بركت چنين فرزندي آن پدر بخشوده شود اينها اسرار عالم است كه كسي جزم ندارد ولي انسان تا زنده است بايد بين خوف و رجا زندگي كند يك برابر ظواهر هم عمل بكند دو برابر ظاهر آيات قرآن و همچنين روايات پايان معصيتكار عذاب الهي است اما حالا ميبخشد يا نميبخشد آن ديگر علم غيب ميخواهد اينكه فرمود ﴿لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ﴾ همه اينها را به دوزخ تهديد فرمود اين وعيد است اصل جهنم خبر است «لا ريب فيه» عدهاي يقيناً به جهنم ميروند اين هم خبر است «لا ريب فيه» اما فلان شخص معين الا و لابد جهنم ميرود اين را جز معصوم كسي ديگر نميداند و در اثناي اين راه ممكن است پاك بشود اما حالا پاك شدنش به اين آسانيها نيست هر روز مثل اينكه كسي را ببرند در اتاق عمل و عمل بكنند بدون بيهوشي چون انسان كه ميميرد بدون بيهوشي ميميرد لذا جان كندن خيلي سخت است چرا وقتي دندان آدم را ميكشند درد ميآيد براي اينكه ميخواهند يك زندهاي را بميرانند دست آدم را ميخواهند عمل بكند چرا درد ميآيد براي اينكه ميخواهند يك زندهاي را بيروح كنند اين گوشت را ميگيرند اين پوست را ميگيرند بالأخره اماته است ديگر اين درد ميآيد لذا يا كل بدن را بيهوش ميكنند يا بيهوشي موضعي مشكل مرگ اين است كه انسان در حالي كه زنده است و بيدار است بيهوشي نيست تكتك اعضا ميميرند اين است كه هيچ حادثهاي به اندازه حادثه جان كندن نيست آدم نميداند آن بيچاره مرده در چه حالت است كه ولي يك عده راحتاند البته غرض اين است كه اگر كسي را ببرند در اتاق عمل بيهوش نكنند بيحسي موضعي هم نسبت به او اعمال نكنند بخواهند يك گوشهاي از دندانش را بگيرند يا مثلاً پوستش را بگيرند يا گوشش را بگيرند خب درد ميآيد ديگر انسان در حالي كه زنده است و بيدار است تمام اعضاي او را ميميرانند لذا هيچ حادثهاي به اندازه تامه موت نيست فقط يك چيز است كه انسان را ميتواند در آن حال نجات بدهد آن ايمان است خب ممكن است كسي با اين حالات با اين عقبات كئود پاك بشود غرض اين است كه جزم به اينكه فلان شخص در جهنم هست اين مقدور كسي نيست البته نسبت به معاندين و منافقين و اينها اطمينان هست
پرسش ...
پاسخ: وعيد حتمي نسبت به منافقين و اينها داريم ديگر بله
پرسش ...
پاسخ: نه در آن صحنه محاسبه است آن روايت شريف هم يك روز خوانده شد در همين كتاب شريف نهجالفصاحه است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد خدايا حساب بندگان مرا در قيامت به عهده خود من واگذار كن كه مبادا در حضور انبيا و امم ديگر من شرمنده بشوم كه بندگان تو امتان من معصيت كردهاند در آن حديث وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه اين درخواست را كرد ذات اقدس الهي به حضرتش فرمود اعمال بندگان تو را در قيامت خودم به عهده ميگيرم كه حتي تو هم نبيني كه مبادا تو شرمنده بشوي يا نزد تو شرمنده بشوند خب اين مال همگان نيست البته آن كسي كه عمري را به ستاري گذرانده نه آبروي كسي را برده نه سعي كرده عملاً هتك حرمت بكند پردهدري بكند چنين كساني در قيامت از اين فيض برخوردارند اما اگر كسي باكش نبود حرمت احكام را رعايت نكرد خب اين پردهدري است ديگر علناً گناه كرده يا علناً چيزي نوشته كه بالأخره هتك حرمت اسلام شده خب اينها خيلي است اين افراد كه هتاكاند اينها همانند كه در مناجات شعبانيه آمده «علي رئوس الاشهاد» ممكن است اينها گرفتار بشوند اما آنهايي كه عمري به ستاري گذراندند سعي كردند آبروي ديگران را حفظ كند يك سعي كردند احكام الهي را حفظ كنند دو اگر هم يك وقتي بين خود و بين خداي خود گرفتار معصيت شدند سعي كردند كسي نفهمد كه آبروي حكم خدا را از بين نبرند بالأخره احكام الهي هم آبرو دارند ديگر آنها حسابشان جداست
پرسش: آن ﴿لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ﴾ با آن ﴿ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ مطابق است يا نه؟
پاسخ: نه آن براي اينكه ذات اقدس الهي فرمود تو خيال كردي ميتواني اينها راه گمراه بكني هيچ سلطهاي نداري مگر آنهايي كه به دنبال تو راه افتادند با غاوين هماهنگ است نه با اغوينهم اجمعين شيطان گفته ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ خدا فرمود نه ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾ تو چه حقي داري چه سلطهاي داري تو فقط ميتواني دعوت بكني خب انبياء هم دعوت ميكنند ما هم دعوت ميكنيم ملائكه هم دعوت ميكنند عقل و فطرت هم دعوت ميكنند اين همه دعوتنامهها هست تو هم يك دعوتنامهاي بده بله اما ﴿إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾ آنها كه غاوياند و دنبال تو راه افتادهاند اين ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُم﴾ موعد غاوين كه به دنبال تو راه افتادهاند نه موعد آنهايي كه تو خيال كردي ﴿لْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين﴾ بله نسبت به خيليها سلطه نداري
پرسش ...
پاسخ: نه خلف وعيد عيب ندارد خلف وعده عيب دارد خلف وعده با حسن و قبح عقلي هماهنگ نيست ذات اقدس الهي وقتي وعدهاي داد قبيح است كه يك حكيمي وعده بدهد و عمل نكند اما هيچ قبحي ندارد كه يك حكيمي تهديد بكند و عفو بكند و ذات اقدس الهي عفو بكند كه فرمود خداي سبحان ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾[4] ما در دعاها و غير دعاها از آن آيه كمك گرفتيم گفتيم «يا من قبل القليل و يعفو عن كثير اقبل منا اليسير» و اين دعاي چهار جملهاي از آن آيه نوراني گرفته شده كه ﴿ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ﴾ از بسياري از لغزشهاي شما صرف نظر ميكند عفو مخالف با حكمت نيست خلف وعيد مخالف با حكمت نيست اين احسان است و لطف خلف وعده مخالف با حسن عقلي است و مانند آن خب ﴿وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ ٭ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ﴾ هفت در دارد درها يك وقتي نظير درِ خانه است كه بالأخره آدم وقتي در باز شد وارد دالان ميشود وارد پاگرد ميشود وارد راهرو ميشود بعد وارد اتاقها ميشود يك وقتي اين است يك وقتي در نظير در شهر است وقتي كه وارد شد كل شهر اينچنين نيست كه كوچه پس كوچه و اينها ورود ممنوع داشته باشد و مانند آن سالن بزرگي است اين طور گاهي در كل اطراف در است نه اينكه يك جاي مشخص در باشد درِ جهنم از كدام قبيله است اين يك مطلب كه بايد در ابواب جهنمي كه بعدها مطرح ميشود بازگو بشود يكي اينكه اين در براي جهنم هفت در است نظير آن درهايي كه براي شهر است كه درهاي ورودي است كه شرقيها از يك طرف بيايند غربيها از يك طرف بيايند شماليها از يك طرف بيايند جنوبيها از يك طرف بيايند براي شهرهاي بزرگ سابقاً درهاي متعدد بود نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» گذشت كه وجود مبارك يعقوب(سلام الله عليه) فرمود ﴿لاَ تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ﴾[5] شما ده، دوازده برادر از يك در وارد نشويد يكي، دوتا از آن در يكي، دوتا از آن در همينطور از ابواب متفرقه از اين باب است كه شهري است چند در دارد يك سالن بزرگي است چند در دارد كه جهنم داراي هفت در است كه همه درها به يك جا باز ميشوند به يك جا ميرسند يا منظور از اين درها طبقات است دركات است و مانند آن شايد ناظر به اين دركات باشد از يك سو و گناهان مخصوص هم هر گناهي از يك درِ مخصوص وارد بشود به يك دركه خاص هم ختم بشود اين دوتا آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آمده است كه ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ از همين قبيل است آيهٴ 145 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ در آن ته دوزخاند خب اين نشان ميدهد كه دوزخ طبقاتي دارد دركاتي دارد «بعضها دون بعض، بعضها فوق بعض» و مانند آن بعضي از بخشها ﴿فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾[6] است ﴿عَلَيْهِم مُؤْصَدَةَ﴾[7] است عمد ممدد سابقاً اين درهايي بود كه الآن نظير اين دزدگيرهاست درهايي كه سابق درست ميكردند براي حفظ امنيت يك كليد مقطعي بود كه پشتبند بود كه اين دو لنگه در را به هم مرتبط ميكرد يك كليد سرتاسري بود كه سرتاسر اين مصراعين را به هم مرتبط ميكرد الآن هم دزدگيرها اين كار را ميكنند فرمود يك عده را ما وارد دوزخ ميكنيم اين در دوزخ را ميبنديم عمد ممدد دارد يعني كليد سرتاسري دارد نه كليد پشتبندي في عمد كه ممدّد است ممتد است از بالا تا پايين بسته است كه هيچ راهي براي فرار نيست بهشت هميشه درهايش باز است چون باز بودن در خودش نعمت است و آزادي است جهنم هميشه درهايش بسته است اين نه براي اينكه جهنمي فرار نكند براي اينكه آن ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الأصْفَادِ﴾[8] است او آنجا هم كه هست بسته است با زنجير بسته است اما بسته بودن در يك ضيق خناقي است كه جلوي آزادي را ميگيرد يك وقت است ميگويند تو بايد در اين اتاق محبوس باشي در اتاق باز است بالأخره او يك نفسي ميكشد با اينكه بسته است قدرت فرار هم ندارد يك وقت است نه با اينكه بسته است و قدرت فرار ندارد در هم بسته است آن هم اينچنين بسته است عمد ممدد كليد سرتاسري نه كليد پشتبندي «في عمد ممددة ممتدة من العالي الي الداني» اين براي اينكه عذاب فوق العذاب باشد و درباره بهشت فرمود ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الأبْوَابُ﴾[9] نه غير بهشتي حق ورود دارد يك نه بهشتي از بهشت بيرون ميآيد دو ولي باز بودن در نعمت است باز بودن در نعمت است اينجا بسته بودن در عذاب است ولو هيچ كسي حاضر نيست وارد جهنم بشود يك آن هم كه در جهنم است ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الأصْفَادِ﴾ است اين در زنجيرها بسته است اين همان طوري كه دست و بال ديگران را بسته بود همين طور مقرن است در زنجير بند است و در جنهم جايش هم تنگ است اينچنين نيست كه در جاي وسيعي باشد بگويد اينجا بنشين بسوز اين ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الأصْفَادِ﴾ ﴿مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ﴾[10] است جايش هم تنگ است نه جهنم جاي كمي باشد به او ميگويند تو كه تنگنظر بودي و فقط براي خودت ميخواستي و ديگران را در محاصره و ديوار امنيت و اردوگاه معطل كردي همين يك محدوده بايد باشي [كه] بسوزي جاي ديگر هم نبايد بروي اين عذاب فوق العذاب است ﴿مَكَاناً ضَيِّقاً﴾ است خب در را هم ميبندند بسته بودن عذاب فوق العذاب است براي همين صهيونيستها كه شما ميبينيد چاره غير از اين نيست خب فرمود اين هفت در دارد ممكن است منظور از اين هفت كثرت باشد نه در برابر هشت و نُه و اگر منظور رقم خاص است كه دليلي بر نفي او نيست منظور طبقات است نه درهايي كه نظير آنچه وجود مبارك يعقوب(سلام الله عليه) فرمود ﴿ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ﴾ از يك در نرويد آيهٴ 67 سورهٴ مباركهٴ «يوسف» اين بود ﴿وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ﴾ اين نظير درِ شهر نيست كه بالأخره همه به يك جا ميرسد اين نظير دركات است
مطلب ديگر اينكه در بخشي از آيات قرآن كريم فرمود ما به جهنم ميگوييم پر شدي سير شدي اين دادش بلند است ميگويد ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[11] اين ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾ را همه طبقات جهنم ميگويند يا آن طبقهاي كه براي قارونهاست آنها ميگويند شايد آن طبقهاي كه براي قارون و امثال قارون باشد كه هيچ سير نميشوند آنها بگويند به آن طبقه ميگويند ﴿هَلِ امْتَلأتِ﴾ پر شدي ﴿تَقُولُ هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[12] اينجا جاي ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾ گوهاست يعني كساني كه عطش كاذب دارند هيچ چيزي آنها را سير نميكند نه قناعت اينها را سير ميكند نه خاك گور اينها را سير ميكند آنجا هم كه رفتند ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾ ميزنند اينها وارد چنين طبقهاي ميشوند همه طبقات اينچنين باشد بعيد است آن طبقهاي كه براي قارونهاست آنها هميشه دادشان بلند است ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾ ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾ كه اينها يك عذابي باشد فوق عذاب براي همين گروه وگرنه ديگران اينطور نيست يعني احتمال است البته
مطلب بعدي درباره نفخ صور است كه اين شيطان تا چه زماني زنده است اين بحث قبلاً ملاحظه فرموديد اگر در زمان ظهور حضرت حجت(سلام الله عليه) معصيت هست حتي يك عده اولياي الهي را شهيد ميكنند اين دليل است بر اينكه طغيان هست وسوسه هست معصيت هست و اين لازم اعم از مدعاست يا اخص از مدعاست اين دليل نيست كه ابليس وجود دارد دليل است كه شيطنت وجود دارد عده زيادي هستند جزء شياطين الانس و الجناند تربيت شدههاي مكتب منحوس ابليساند آنها ممكن است اين كار را انجام بدهند پس اگر در زمان ظهور حضرت(سلام الله عليه) معصيت هست قتل هست دليل بر وجود شيطنت هست نه دليل بر وجود ابليس اما حالا ابليس تا چه زماني هست ﴿إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ هست و خداي سبحان ميداند و مصلحت هم اين است كه او نداند حالا در نفخه صور است چه زماني هست روشن نيست در نفخهٴ صور كه دو نفخه صور است سورهٴ مباركهٴ «زمر» آيهٴ 67 به بعد به اين صورت آمده است ﴿وَ اْلأَرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ ٭ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ﴾ در نفخ صورِ اول يك عده را خدا استثنا ميكند ميفرمايد همه گرفتار صاعقهاند مگر آنهايي كه خدا بخواهد حالا اينها چه كساني هستند جزء عاليناند و انبيا و اوليايند اهلبيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام)اند چه كساني هستند مشخص نيست قابل تطبيق هست بر اين ذوات مقدس ﴿ِالاّ مَنْ شاءَ اللّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْريٰ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ﴾ آنها كه خب مردهاند بالأخره هر كدام از اين اوليا باشد بر اساس ﴿مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُون﴾[13] ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾[14] به حسب ظاهر موت اين عالم را پشت سر گذاشتند اما در آن صعقه اينها مدهوش نميشوند اينها ارواحشان البته، موت هر چيزي به حسب همان چيز است روح كه ميميرد يك معناست بدن [كه] ميميرد يك معناست بدن ميميرد معنايش اين است كه روح بدن را رها كرده خب وقتي روح بدن را رها بكند اين ميپوسد ديگر اينكه خودش نيست يك كسي آن را تدبير بكند تغذيه ميكند جمع و جور ميكند حفظ ميكند وقتي صاحبخانه رفت اينچنين خواهد شد ديگر اين ميپوسد مرگ بدن عبارت از اين است اما روح ميميرد يك معناي خاص خودش را دارد در نفخه صور اولي نفخه اولي ممكن است بعضي از ارواح همچنان ثابت بمانند اما چه كسانياند و چگونه ثابت ميشوند بايد در بحث سورهٴ مباركهٴ «زمر» جستجو كرد
پرسش: آنها جزء ابديها هستند ...
پاسخ: اينها در دنيا بودند مردند ديگر ابدي نيستند منتها مرگ روح ندارند وگرنه ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾[15] دامنگير اينها شده حالا اگر مربوط به اهلبيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) باشند اينها در مرحله روح ديگر مرگ روحي ندارند بعضيها مرگ روحي هم دارند خود مرگ هم مرگ دارد در صحنه قيامت اين در روايات هست مرگ را به صورت كبش املح در ميآورند مرگ را ميميرانند يعني اشاره به آن است كه ديگر تحولي نيست حيات، حيات ابدي است اگر مرگ رخت بربست يعني تحولي ديگر نيست ميشود ثبات.
پرسش ...
پاسخ: ديگر خب عرض كرديم در سورهٴ مباركهٴ «زمر» بايد بحث بشود كه اين من شاء الله چه كسانياند و چگونه زندهاند صاعقه دامنگير آنها نميشود ﴿ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْريٰ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ ٭ وَ أَشْرَقَتِ اْلأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها﴾[16] در نفخ صور دوم خب همگان دوباره زنده ميشوند و ناظر به رحمت الهياند شايد ابليس تا نفخ صور زنده باشد و در نفخ صور بميرد اين يكي از محتملات يوم معلوم است اما آنچه در دعاي سي و دوم صحيفهسجاديه نوراني آمده است كه ذات مقدس امام سجاد(سلام الله عليه) عرض ميكند خدايا اين شيطان «استمهلك» براي اغوا از تو مهلت خواسته است «و استمهلك الي يوم الدين لاضلالي فامهلته» معنايش اين نيست كه «فأمهلته الي يوم الدين» مدت مهلت آنجا مجهول است محذوف است ذكر نشده وقتي ذكر نشده نيازي به بيان دارد بيانش همين آياتي است كه فرمود ﴿إِلَيٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ از دعاي 32 صحيفه سجاديه برنميآيد كه تا «يوم الدين» مهلت دارد در آن دعا آمده است كه «استمهلك» براي اغوا و اضلال ما از تو مهلت خواسته است «الي يوم الدين لاضلالي فامهلته» نه «فاملهته الي يوم الدين» پس متعلقش محذوف است اين ميشود سكوت آيات فراواني كه دارد همه جا سخن از ﴿إِلَي يَوْمِ الدِّينِ﴾ است ميشود بيان اين بيان شارح اوست و مفسر اوست اينچنين نيست كه از دعاي سي و دوم بر بيايد كه «فاملهته» يعني «فاملهته الي يوم الدين» اينچنين نيست
پرسش ... حجآقا بعضي از روايات دارد كه در زمان رجعت حضرت رسول و حضرت امير به دست مبارك حضرت رسول از بين ميرود ابليس؟
پاسخ: خب آن جريان رجعت مستحضريد كه حكم قيامت را دارد در زمان ظهور حضرت حجت(سلام الله عليه) اين جزء اشراطالساعة است طليعه قيامت است كه احكام يكي پس از ديگري به آن واقعيت مطلقش نزديك ميشود يكي هم همان ظهور حق است اين است كه او تا آن وقت ممكن است باشد و بعد از بين برود و اما اين حديث شريف كه «العقل شرع من داخل والشرع عقل من خارج»[17] اين را آن روز هم عرض شد كه مرحوم طريحي در مجمع البحرين از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل كرده است اما اين مرسل است شما سند پيدا كنيد وگرنه از همان اول نقل شده است كه طريحي در مجمع البحرين اين را نقل كرده عمده سنديابي براي اين حديث مرسل است در جريان بهشت ارتقاي علمي ممكن است و اما ارتقاي عملي ممكن نيست يعني خيلي از حقايق و معارف براي بهشتيها روشن ميشود آنچه را نميدانستند ميدانند يك آنچه را با علم حصولي ميدانستند علم شهودي ميشود دو اينها را ميدانند اين كمالات علمي است اما كمال عملي يعني يك كاري انجام بدهند كه به وسيله آن كار به يك مقامي برسند اين ديگر در بهشت نيست اين بيان نوراني رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است در بيان حتي حضرت امير(سلام الله عليه) هم آمده است كه «اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل»[18] كه فردا انسان ايمان بياورد يك كاري انجام بدهد برابر آن ايمان و برابر آن كار يك درجهاي اضافه بشود اينچنين نيست اگر آنجا عمل صالح ممكن باشد خب آنجا هم شريعت است و كتاب است و سنت است و رساله عمليه هست و ميشود دنيا آن ديگر بهشت نخواهد بود كه خب.
مطلب بعدي آن است كه اين ﴿إِنَّ عِبَادِي﴾ شامل همه بندگان ميشود نه عباد من به يك معنا بندگان مؤمن عبادِ خدا بودن با شرك سازگار نيست اما با معصيت سازگار است خيليها هستند كه بنده خدا هستند اطاعت ميكنند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[19] و اگر معصيت كردند نادماند بعد توبه ميكنند و مانند آن عبدِ خدا بودن با مشرك بودن سازگار نيست نه با معصيت مطلب ديگر اينكه اين شيطان كه وجودش در كل نظام بركت است براي آن است كه بسياري از پيشرفتهاي علمي به وسيله همين شبهات است حالا يا خود آن شبهه گيرنده توبه ميكند بعد وقتي حق براي او روشن شد متنبه ميشود يا نه كارش القاي شبهات است و سموم پراكني ولي بالأخره جامعه وقتي با شبه روبهرو شد فعاليتهاي علمي را شروع ميكند بسياري از معارف علمي به بركت شبهات نضج پيدا كرده اين شبهات هم از وسوسه شيطان است كه ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَيٰ أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُم﴾[20] اين يك كار معصيت كردن و عدهاي را وادار كردن باعث ميشود كه انسان به مقابله با او برخيزد و اين تجهيزات را فراهم بكند نيروي دفاعي فراهم بكند از علوم هندسي حداكثر بهره را ببرد اين هم يك بركت آن مثالي كه ذكر ميشد مثل مرض يك وقت است يك كسي نظير يك روستايي در دامنه كوهي كهنسالانه زندگي ميكند بيمار نميشود و بعد هم ميميرد اين كمال علمي پيدا نكرده بله يك عمر طولاني دارد آنجا چون مرض نيست كمال علمي هم نيست اما يك وقت است كه نه كسي در اثر بيمار شدن خودش يا افراد جامعه اين ناچار است اسرار عالم را بفهمد اين بدن انسان را بشناسد صحت و سلامت بدن را مرض و عافيت بدن را گياهان را خصوصيت گياهي را در رابطه طب و درمان و شفا را آثار شيميايي را آثار طبيعي را وقتي به نظم بدن انسان و گياهان و رابطه درمان و درد و اينها را بفهمد همه اينها معارف توحيدي است اين چنين نيست كه حالا اگر كسي مريض نشد ميگويد خب چون ما مريض نشديم از اسرار عالم هم بيخبريم عيب ندارد خير «هر ورقي دفتري است معرفت كردگار» منتها اگر انشاءالله روزي اين دانشگاهها اسلامي بشود اين علوم اسلامي بشود معلوم ميشود آيات قرآني رفته در اين فيزيك و شيمي معلوم ميشود اين نظم يك ناظمي دارد وقتي انسان يك مطلب علمي را فهميد ميفهمد ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[21] ﴿يَعْقِلُونَ﴾[22] ﴿يَتَدَبَّرُونَ﴾ و مانند آن پس مرض صدر و ساقهاش بركت است منتها همه ما موظفيم مريض نشويم شيطان وجودش در كل نظام رحمت است همه ما موظفيم نه شيطنت بكنيم نه طعمه شيطان باشيم اين از آن جهت منشأ بركت استت خب درباره اسراري كه اين قسمت مطرح شد تا كنون به اين شبهات پاسخ داده شد بعضي از سؤالات مانده و آن اينكه اختلافي كه بين متفكران عقلي با هم نقلي با هم عقلي و نقلي با هم دارند اين از چه سنخ است اين اختلاف هم رحمت است «اختلاف امتي رحمة»[23] ميتواند شامل اين هم بشود اختلاف نظر چه بين ارباب عقل چه بين ارباب نقل چه بين ارباب عقل و ارباب نقل رحمت است اما بعد از اينكه حق روشن شد اگر -معاذالله- از آن به بعد كسي بيراهه برود ﴿فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ﴾[24] از آن به بعد ديگر بغي است از آن به بعد ديگر جدال است و مراء است و حرام وگرنه اصل اختلاف نظر رحمت و بركت است كه پيشرفت علوم به وسيله همين اختلاف نظر است كه نبايد تبديل بشود به جدال.
پرسش ...
پاسخ: بله اما شرك خفي اين شرك خفي با عبد بودن سازگار است آن شرك جلي است كه سازگار نيست فرق بين مخلِص و مخلَص آن است كه مخلِص كسي است كه سعي كرده «اخلص دينه لله سبحانه تعالي» اينها جزء مخصليناند در بين مخلصين يك گروه خاصي را ذات اقدس الهي «يستخلصهم الله لنفسه» آنهايي كه «استخلصهم الله لنفسه» ميشوند مخلَصين كه بالاتر از مخلصيناند و برچين شده از بين مخلصيناند امام رازي در تفسيرش نقل ميكند كه هر جا در قرآن اين كلمه مطرح شد يك عده به فتح خواندند مخلَصين اصلاً نخواندند همه جا را مخلِصين ياد كردند اما خب اين دليلي ندارد و ممكن است كه آنها اين قرائت را كرده باشند ولي سندي براي آن نيست اما اصل لعن كه سؤال شد آيا انبيا و اوليا داشتند مبسوطاً گذشت كه لعن جايش كجاست لعن ابتدايي جايش كجاست لعن استدامي جايش كجاست گاهي در سورهٴ مباركهٴ «انعام» دارد كه شما بتها را سب نكنيد گاهي هم در مبارزات دست به تبر ميكنند و بتها را ﴿ فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاّ كَبِيراً لَّهُمْ﴾[25] ميكنند ﴿أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾[26] ميكنند و خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين بتها را دستور داد از پشت بام كعبه ريختند دمِ درِ باب بنيشيبه بعد فرمودند مستحب است هر كس وارد مسجد الحرام ميشود از باب بنيشيبه وارد بشود كه روي اين بتها پا بگذارد اين مرحله هم بود پنج، شش مرحله بود كه كجا آدم حق لعن دارد كجا حق لعن ندارد كجا جاي مبارزه است كجا جاي تبرگيري است كجا جاي بتشكني است اينها مبسوطاً گذشت خب فرمود ﴿ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ﴾ همه تقسيم شده است اين اجمال بحث درباره عذاب الهي و اما آنچه به نعمت الهي برميگردد چون قرآن كريم هم مبشر است هم منذر وجود مبارك رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بشير است هم نذير در اينجا بعد از بازگو كردن جريان عذاب فرمود ﴿إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ ٭ ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنينَ ٭ وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ إِخْوانًا عَليٰ سُرُرٍ مُتَقابِلينَ ٭ لا يَمَسُّهُمْ فيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجينَ﴾[27] آنگاه جمعبندي كرد فرمود ﴿نَبِّىْ عِبادي أَنّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ﴾[28] يك ﴿وَ أَنَّ عَذابي هُوَ الْعَذابُ اْلأَليمُ﴾ دو بعد از اينكه اين بخش اول كه مربوط به وعيد است و عذاب به پايان رسيد بخش دوم كه راجع به وعده است و مؤمنان است و اهل تقواست و بهشت است اين را ذكر ميفرمايد بعد جمعبندي ميكنند كه ما يك رحمتي داريم و يك نقمتي.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 98.
[2] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 84.
[3] ـ سورهٴ ص، آيات 82 ـ 83.
[4] ـ سورهٴ شوريٰٰ، آيهٴ 30.
[5] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 67.
[6] ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 9.
[7] ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 8.
[8] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 38.
[9] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 50.
[10] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 13.
[11] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 30.
[12] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 30.
[13] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 34.
[14] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 30.
[15] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 30.
[16] ـ سورهٴ زمر، آيات 68 ـ 69.
[17] ـ مجمع البحرين، ج 3، ص 224.
[18] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 42.
[19] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[20] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.
[21] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 11.
[22] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 67.
[23] ـ وسائل الشيعه، ج 27، ص 141.
[24] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 17.
[25] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 58.
[26] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 67.
[27] ـ سورهٴ حجر، آيات 45 ـ 48.
[28] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 49.