اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ (۳۶) قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ المُنظَرِينَ (۳۷) إِلَي يَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ (۳۸) قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (۳۹) إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ المُخْلَصِينَ (٤۰) قَالَ هَذا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ (٤۱) إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الغَاوِينَ (٤۲) وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعينَ (٤۳) لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ (٤٤)﴾
در جريان ابليس اين مطالب ارائه شد كه جن غير از انسان است و جن ممكن است در تبهكاري نيازي به مبدأ بيروني نداشته باشد البته اگر مبادي بيروني او را وسوسه كنند گمراهتر ميشود ولي شايد نيازي به مبدأ بيروني نداشته باشد لذا ابليس كه برابر سورهٴ مباركهٴ «كهف» ﴿ كَانَ مِنَ الجِنِّ﴾[1] از سنخ و نوع جن بود نيازي به عامل بيروني نداشت براي اينكه نه دستگاه فطرت او مثل انسان با شكوه و جلال توحيدي خلق شد و نه صاحب نفس ملهمه بود در قرآن كريم از جن در بحث نفس ملهمه چيزي ياد نشده در بحث فطرت چيزي ياد نشده اما انسان است كه اگر بخواهد فريب بخورد يك عامل بيروني لازم است به همين مناسبت جريان استمهال شيطان مطرح شد كه شيطان مهلت خواست مهلتي را كه شيطان خواست ﴿إِلَي يَوْمِ الدِّينِ﴾[2] بود كه اشاره شد به اين مهلت پاسخ داده نشد براي اينكه اگر موجودي تا روز قيامت زنده باشد يعني ديگر مرگ نداشته باشد براي اينكه روز قيامت همگان زنده ميشوند كسي كه نميميرد اگر موجودي تا ﴿يَوْمِ الدِّينِ﴾[3] زنده بماند يعني براي هميشه زنده است در حالي كه هر كسي در دنياست بالأخره مرگي دارد در نفخه صور.
پرسش: ...
پاسخ: بالأخره پس بايد بميرد پس ﴿إِلَي يَوْمِ الدِّينِ﴾ نميتواند زنده باشد چون وقتي ﴿يَوْمِ الدِّينِ﴾ فرا ميرسد آن لحظه ديگر لحظه مرگ نيست لحظه بعث و حيات همگان است خب از اينجا معلوم ميشود كه اين ميميرد اما حالا چه زماني ميميرد ذات اقدس الهي ميداند چون فرمود يوم معلوم يعني براي خدا معلوم است ابهامي در كار نيست ابهام همان طوري كه در اصول ملاحظه فرموديد درباره تأخير بيان از حاجت و مانند آن نسبت به قوانين تكليفي بندگان است اما اگر كاري كار خدا باشد و خدا خودش بداند و بندگان ندانند و اين ندانستن هم مصلحت و حكمت باشد محذوري ندارد جريان عمر، حيات و ممات، احيا و إماته كار خداست نه كار خلق لذا قوانين تكليفي نيست اين يك خدا بايد بداند كه يقيناً ميداند اين دو خفاي او هم مصلحت و حكمت را به همراه دارد اين سه چون اگر كسي بداند كه چه زماني ميميرد خب هر كاري كه خواست ميكند و بعد توبه ميكند اما ندانستن حكمت است بنابراين آنكه گفتند اگر مبهم باشد زيانبار است نظير ﴿إِلاَّ مَا يُتْلَي عَلَيْكُم﴾[4] آن مربوط تكليف بندگان است و گرنه نسبت به كاري كه تكليف بندگان نيست جزء قضا و قدر الهي است و آنكه بايد بداند ميداند و آنكه لازم نيست بداند نميداند اينجا ابهام ضرري ندارد.
پرسش: طبق اين آيه ما احتمال ... نداريم كه الآن مطمئن نيستيم زنده باشيم؟
پاسخ: نه ما احتمال ميدهيم مرده باشد ولي با بعضي از شواهد ما ميتوانيم بگوييم كه اين زنده است براي اينكه در قرآن كريم دارد ﴿فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ﴾[5] ﴿الشَّيْطانِ الرَّجيمِ﴾ با «الف و لام» با وصف رجيم همان ابليس است يعني ما الشيطان الرجيمي غير از ابليس معهود نداريم گرچه شياطين الانس كم نيستند اما به ما فرمود خداي سبحان در قرآن ﴿فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ﴾ اين ﴿الشَّيْطانِ الرَّجيمِ﴾ همان است كه خداي سبحان به او فرمود: ﴿فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ﴾[6] ظاهرش اين است.
پرسش: ...
پاسخ: بله اين بايد زنده بماند تا وسوسه بكند ديگر اگر زنده نماند چگونه وسوسه بكند آن وقت.
پرسش: ممكن است وقت معلومش تمام بشود وسوسهاش تمام ميشود اينها حقيقت است؟
پاسخ: بسيار خب ولي او لازمهاش اين است كه نميرد پس سؤال او درست نبود درخواست او ناروا بود غير معقول بود او اگر ميخواهد عمر طولاني داشته باشد بايد بگويد تا خودت مصلحت ميدانيد عمر طولاني بدهيد و مانند آن اما تا روز قيامت را نميتواند بخواهد براي اينكه اگر تا روز قيامت موجودي زنده بود از آن به بعد يقيناً زنده است براي اينكه روز قيامت كه ديگر روز مرگ نيست روزي است كه همگان زنده ميشوند.
پرسش: اين هم جريان ملائكه بود ملائكه هم ...
پاسخ: بله خب نه جن بود و زاد و ولد داشت و در جمع ملائكه بود مَلك كه نبود ملائكه حسابشان ديگر است البته در نفخ صور ملائكه مرگ خاص خودشان را دارند اما اين مرگ عادي براي جن و انس است و خداي سبحان براي جن و انس مدت و عمر مشخص كرده است.
پرسش: قرآن تا قيامت هست بنابر اين آن ﴿ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾[7] را هم قاعدتاً حذف ميشود اينها را.
پاسخ: نه ديگر وقتي كه دار تكليف باشد زمان تكليف باشد اين است حالا الآن زنده است يا نه چون وقتي كه حضرت ظهور كرد و رجعت آمد تقريباً اشراط الساعة دارد ظهور ميكند آن وقت اوضاع اينچنين نيست نظير وضع فعلي نيست استعاذهاي در كار نيست يعني اغوايي نيست تا اينكه انسان استعاذه بكند آن براي زمينه اغواست وقتي كه آن روز شيطنت رخت بربست ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[8] شد شايد ديگر نيازي به استعاذه نباشد.
پرسش: ...
پاسخ: كم ميشود براي اينكه در آن روز در آياتي از سورهٴ مباركهٴ «مائده» هست كه يهوديها ﴿إِلَي يَوْمِ القِيَامَةِ﴾[9] هستند ميسحيها ﴿إِلَي يَوْمِ القِيَامَةِ﴾[10] هستند و اختلاف بين اينها هست البته بعضي از آيات اين ﴿إِلَي يَوْمِ القِيَامَةِ﴾ را به همان زمان ظهور حضرت (سلام الله عليه) تطبيق كردهاند براي اينكه اشراط الساعه به منزله ساعت است وقتي حضرت قيام ميكند و دين الهي را بر همه مكتبهاي باطل پيروز ميكند آثار قيامت گويا ظهور كرده است اما اين دو آيهاي كه مربوط به يهود و نصاراست كه فرمود: ﴿وَالقَيْنَا بَيْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ القِيَامَةِ﴾[11] كه ظاهراً براي يهود است يك ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ القِيَامَةِ﴾[12] كه براي مسيحيهاست دو نشانهاش اين است كه اينها تا روز قيامت هستند منتها در زمان حكومت حضرت (سلام الله عليه) مستأمناند گرچه مسلمان نشدند در پناه حكومت اسلامياند و جزيه ميپردازند اما بالأخره هستند از اينجا يك خطر ديگري هم جامعه اسلامي را تهديد ميكند تا يك جا اختلافي پيدا شد ميگويند دست ديگري در كار هست از باب فرّق تَسُد است و بيگانگان ميخواهد اختلاف بيندازند و خودشان حكومت بكنند اين سخن حق است بيگانه هميشه در صدد ايجاد اختلاف در جامعه اسلامي و حكومت بر مسلمانهاست اين فرّق تسد حق است عملاً اين طور است اما اين عامل منحصر نيست اختلاف تنها از آن راه نيست گاهي در اثر بدرفتاري خود ما معصيتكاري ما بيراهه رفتن ما گرفتار غضب الهي ميشويم خداي سبحان در اين آيات فرمود ما اين كار را كرديم ما بين يهوديها اختلاف انداختيم ما بين مسيحيها اختلاف انداختيم اين كه اينها به جان هم ميافتند عذاب ماست ﴿وَالقَيْنَا بَيْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ﴾ تا يك جا اختلاف ميشود ميگويند دست بيگانه است بيگانه خوشحال ميشود اما شايد بدرفتاري خود ما باشد عذاب الهي است اين را ذات اقدس الهي فرمود: ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾[13] فرمود اگر بيراهه رفتيد ما شما را به جان يكديگر مياندازيم ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾ بنابراين هميشه اختلاف به وسيله عامل بيروني نيست گرچه همه بيرونيها سعي در اختلاف ما دارند از آن طرف موجبه كليه كه نفسها منعكس نيست هر وقت بيگانهاي در كار است سعي در اختلاف دارد اين درست است اما هر جا اختلافي هست دست بيگانه در كار است اين طور نيست در خيلي از موارد است كه دست آشنا در كار است و آن خداي سبحان است اگر كسي حدود الهي را احكام الهي را حلال و حرام الهي را رعايت نكند به جان هم ميافتند اين عذاب الهي است ﴿اَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾[14] به هر تقدير يهوديها هستند مسيحيها هستند منقرض نميشوند و مستأمناند در پناه حكومت اسلامياند و جزيه ميدهند و مانند آن اما آيا ابليس لازم است باشد؟ يا شياطين الانس و الجن هم باشند كافي است ما يك منشأ شر ميخواهيم منشأ فتنه ميخواهيم منشأ اغواء ميخواهيم منشأ وسوسه ميخواهيم اينها درست است خيلي از دست پروردههاي ابليس از شياطين انس از شياطين جناند كه از آنها كارآيي خوبي مشهود است خب اينها كه دستپروردگان ابليساند منشأ خطا و خطيئه جامعه خواهند بود پس اگر يك وقتي در جامعهاي عصيان باشد گناهي باشد فتنهاي باشد اين لازم اعم است دليل اخص از مدعاست اين ثابت نميكند كه حتما ابليس هست ثابت ميكند يك منشأ شر و فتنه و وسوسهاي هست حالا يا ابليس است يا شياطين الانس و الجنياند كه او تربيت كرده اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود: ﴿إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾[15] اين است انسان گاهي راه شيطنت را طي ميكند راه فتنه را طي ميكند خب اين جزء دستپروردههاي ابليس است و ميتواند كار ابليس را انجام بدهد گرچه به آن فتاني نيست بنابراين اين دليل اخص از مدعاست ما هرجا فتنه ديديم هرجا گناه ديديم يك منشأ وسوسه لازم است اما حالا هميشه منشأ وسوسه شخص ابليس باشد اين ثابت نميكند لذا در زمان ظهور حضرت (سلام الله عليه) اولاً بايد تحقيق بشود كه آن حضرت شهيد ميشود يا نه يا به مرگ طبيعي رحلت ميكند بر فرض شهيد بشود بالأخره معصيت است حالا در ناحيه شهادت او نباشد معاصي ديگر هست همين يهوديها هستند همين مسيحيها هستند معاصي هم هست منتها حكومت، حكومت اسلامي است روي پرچم حضرت هم نوشته شده «البيعة لله»[16] معناي حكومت اسلامي اين نيست كه هيچ كسي مخفيانه غيبت نميكند معنايش اين است كه قوانين، قوانين اسلامي است عدل، عدل اسلامي است روال زندگي مردم اكثريت قريب به اتفاق اسلامي است البته معاصي هم در گوشه و كنار ممكن است انجام بشود آن گونه از معاصي شايد وابسته به همان شياطين الانس و الجن بشود نه اينكه مربوط به ابليس باشد بنابراين وجود ابليس را نميشود «الي يوم المعاد» ثابت كرد و يقين پيدا كرد چون در زمان حضرت گناه هست پس ابليس هست بلكه ميتوان گفت چون در زمان حضرت گناه هست شياطيني هستند حالا شياطين الانس و الجن، اما درباره جن گرچه قرآن كريم دارد ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّور﴾[17] اما اينها تغليب است نه تحقيق كه فقط قرآن براي هدايت انسانها نازل شده باشد اين سورهٴ مباركهٴ «جن» نشان ميدهد كه آنها هم مانند انس تكليف خاص دارند بايد حضور پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف بشوند و دينشان را فرا بگيرند مثل آن روايتي كه از مرحوم كليني (رضوان الله عليه) خوانديم كه اينها به حضور امام زمانشان مشرف ميشوند و دستور را ميگيرند سورهٴ مباركهٴ «جن» آيه اول اين است ﴿قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآنًا عَجَبًا ٭ يَهْدي إِلَي الرُّشْدِ فَآمَنّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَدًا﴾ تا پايان خب اين نشان ميدهد آنها هم مكلفاند و قرآن كريم آنها را هم مورد خطاب قرار داده در تحدي كه ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا القُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾[18] بنابراين آنها هم مثل انسان مكلفند و اين ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[19] گفتن يا ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّور﴾[20] اين گونه از امور براي تغليب است مطلب ديگر آن است كه وجود مبارك حضرت (سلام الله عليه) كه ظهور كردند چون دين در حقيقت تثنيه بردار نيست چه رسد به جمع احياناً وقتي گفته ميشود اديان يعني مكاتب وگرنه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾[21] تثنيه ندارد چه رسد به جمع اينكه فرمود: ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[22] به مقصد ميرسد اين دين اسلام اين ديني كه ﴿عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾ است اين حاكم است نه اينكه اصلاً گناهي نباشد و وجود مبارك حضرت اين دين را مستمر ميكند و مانند آن خب اما درباره تعهد كه گفته شد انسانها تعهد سپردند به خداي سبحان در سورهٴ مباركهٴ «يس» فرمود: ﴿ألَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ﴾[23] اين ظرف تعهد البته گذشته از عالم ذريه كه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم﴾[24] آنجا هم مطرح است از راه فطرت مطرح است از راه عقل برهاني مطرح است از راه نقل وحياني مطرح است بالأخره خداي سبحان به وسيله انبيا از انسان تعهد گرفته كه شما خدا را بپرستيد و غير خدا را اطاعت نكنيد هم به زبان عقل هم به زبان فطرت هم به زبان نقل البته در آن عالم هم هست اما الآن بايد انسان به يادش بيايد اگر در يك موطني تعهد سپرده باشد و الآن به يادش نباشد قابل احتجاج نيست ﴿ألَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ﴾[25] اگر مربوط به عالم ديگر باشد روح كه به اين عالم آمد تعلق گرفت يادش نباشد كه در عالم ديگر چه عهدنامهاي را امضا كرده است اين قابل احتجاج نيست سورهٴ مباركهٴ «يس» دارد احتجاج ميكند فرمود شما تعهد سپرديد ما هم از شما تعهد گرفتيم چه اينكه آيهٴ مباركهٴ ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ﴾ يعني اذكر آن مشهد را آن معهد را پس معهدي بايد باشد كه انسان يادش بيايد در عالم ديگري باشد كه مطابق آن در اين عالم انجام نشده باشد اين قابل احتجاج نيست حتماً در اين عالم مطابق آن عالم امضا شده عهدنامه پذيرفته شده حالا يا به زبان فطرت است يا به زبان عقل برهاني است يا به زبان وحي است بالأخره انسان اگر تأمل كند تدبّر كند يادش ميآيد كه تعهدي با خداي سبحان سپرده است.
مطلب بعدي آن است كه اين اسنادي را كه وجود مبارك يوسف به خود داد درباره خود فرمود: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[26] اين چون در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» مبسوطاً بحث شد ديگر اينجا بازگو نميشود تا تكليف هست وسوسه هست نه تا تكليف هست ابليس هست كه اين هم اشاره شد مطلب ديگر اينكه اين ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾[27] فخررازي بر اساس اينكه مكتب جبر را امضا كرده و جبري است و خدا را -معاذالله- مجبور كننده ميداند و اين كار خدا را ميستايد لذا اين اغواء را مقدس ميداند چون اغوا را مقدس ميداند قابل سوگند ميپندارد چون قابل سوگند ميپندارد «باي» ﴿بِمَا أغْوَيْتَنِي﴾[28] را «باي» قسم تلقي كرده است اما سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) فرمود اغوا كه قابل سوگند نيست اغوا خشم خداست غضب الهي است اغوا كه قابل سوگند نيست اما اگر ديديد به عزت قسم خورده است ﴿فَبِعِزَّتِكَ﴾[29] خب عزت از اسماي حسناي الهي است و درباره اغوا هم استدلال فخررازي اين است كه شيطان چون بعضي گفتند كه اين دليل جبر نيست چون شيطان گفته حرف فخررازي اين است كه خب درست است كه شيطان گفته ولي خدا قبول كرده اگر ميخواست رد ميكرد غافل از اينكه رد را كاملاً قبلاً بيان كرده اگر اين اغوا -معاذالله- اغواي الهي باشد يعني شيطان ابليس را اغوا كرده باشد خب اين زير سؤال بردن اين تندي كردن اين طعن كردن اين بيرون كردن و تبعيد كردن براي چيست؟ اين استيضاح و سؤال كردن كه چرا سجده نكردي ﴿مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ﴾[30] خب مگر تو گفتي نكن اين همه سؤال و جواب نشان ميدهد كه اين اغوا از آن ذات اقدس الهي نيست اين خودش خلاف كرده و خلاف خود را ميخواهد به اله اسناد بدهد اما آن اغوايي را كه به خدا اسناد داد و خداي سبحان او را نفي نكرده آن اغواي كيفري است آن اضلال كيفري است آن هم به معناي ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الفَاسِقِينَ﴾[31] است كه خداي سبحان اضلال ابتدايي ندارد يك اضلال كيفري دارد دو اين اضلال كيفري لعنت خداست و سلب توفيق است در حقيقت به امر سلبي برميگردد كه ﴿وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾[32] اين سه بنابراين اغواي در اينجا اغوايي نيست كه به آن سوگند ياد كرده باشد قهراً ميشود «باي» سببيه چون فخررازي اين «باي» ﴿بِمَا أغْوَيْتَنِي﴾[33] را «باي» قسم تلقي كرده «لام» ﴿لأُزَيِّنَنَّ﴾ را هم جواب قسم پنداشته اما چون آن «باء» «باي» سببيه است اين «لام» هم براي تأكيد است يعني حتماً من اين كار را ميكنم الاّ و لابد مجاري ادراكي اينها را ميگيرم تا از اين راه اينها را فريب بدهم في الارض هم اين كار را ميكنم تزيين شيطان هم چند قسم است يك بخش حدوثي دارد يك بخش بقايي دارد بخش حدوثي اين است كه آنچه روي زمين است كه به چهار قسم تقسيم شده در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آنها را تزيين ميكند تزيين بقايي اين است كه انسان وقتي كه رفت يك كاري را بر اساس آنها انجام داد كار منحوس انسان را براي انسان مسعود نشان ميدهد پس دو كار ميكند حدوثاً به سمت اين جهان طبيعت فرا ميخواند بعد از فرا خوان و ابتلا آن كاركرد را هم تزيين ميكند كه ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُم﴾[34] آنچه مربوط به حدوث است در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» مشخص شده آنكه مربوط به بقاست در خيلي از موارد است ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُم﴾ كه ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[35] اين است كه اينها كار بد ميكنند خيال ميكنند اين خوب است بيراهه ميروند خيال ميكنند در راه مستقيماند پس دو كار دارد يكي حدوثاً انسان كم خرد را به دلباختگي طبيعت فرا ميخواند يك دو بعد از فراخواني كه دست و پاي او را بند كرد اين كار او را براي او زيبا جلوه ميدهد دو اين بدبخت هم كار خود را خوب ميپندارد ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[36] سه آن اولي در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» است كه مهمترين بخش هم همان بخش است كه قبلاً بحث شد آيهٴ چهارده سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين است ﴿ زُيِّنَ لِلنَّاسِ﴾ چه چيز ﴿حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾ تنها شهوت نيست گرايش به شهوت علاقه به شهوت براي انسان زينت است اين ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَات﴾ شهوتها در عالم طبيعت از اين چهارتا بيرون نيست يا به جماد تعلق ميگيرد يا به نبات تعلق ميگيرد يا به حيوان تعلق ميگيرد يا به انسان از اين چهارتا كه بگذريم ميشود نسبت به فرشتهها و خدا آنكه بد نيست آنكه در عالم طبيعت هست همين چهارتاست اين چهارتا را در آيه چهارده سوره «آلعمران» تشريح كرده فرمود: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَات﴾ اين شهوات يا به انسان تعلق ميگيرد يك ﴿مِنَ النِّسَاءِ وَالبَنِينَ﴾ به زن و فرزند يا به جماد تعلق ميگيرد نقدين و مانند آن ﴿وَالقَنَاطِيرِ المُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّة﴾ دو يا به حيوان تعلق ميگيرد دامداري و داشتن دام فراوان و مانند آن ﴿وَالخَيْلِ المُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ﴾ يا به كشاورزي و گياهان و درختها و خوشهها و شاخههاست چهار ﴿وَالحَرْثِ﴾ بيش از اينكه ديگر نيست ﴿ذلِكَ مَتَاعُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ پس صدرش شهوت است ذيلش متاع دنياست يعني بهره دنيا اما كسي كه عنداللهي را بخواهد كه ديگر گرفتار اينها نيست ميفرمايد آن مرجع خوب نزد خداست عاقبت به خيري ميخواهيد معاد و مرجع خوب ميخواهيد نزد خداست اينجا پيدا نميشود اينجا همين چهار رقم است بالأخره ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ المَآبِ﴾ از اين ﴿وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ المَآبِ﴾ بر ميآيد كه انسان يا «سوء المآب» دارد بدعاقبت است يا ﴿حُسْنُ المَآبِ﴾ اگر علاقهٴ به خدا و دين خدا و انبيا و اوليا و فرشتهها باشد «له حسن المآب» اگر به اين چهار چيز دل ببندد «بالجمع او التفريع عليه سوء المآب» خب اين كار، كار شيطان است اين را تزيين ميكند فلان چيز خوب است فلان چيز را تهيه كن چه حلال چه حرام وقتي تهيه كرد ميآيد اين را ميآرايد و ميبالاند براي او كه عجب كاري كردي كه ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُم﴾[37] آن وقت اين شمالاً در تزيين شيطان غرق است جنوباً در تزيين شيطان غرق است بين اين دو تزيين دارد سعي ميكند اين همان حمار طاحونه است طبق بيان حضرت امير كه اصلاً نميداند كجاست ﴿فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾[38] همين است اين در مدار شيطنت دارد دور ميزند و نميداند دارد چه كار ميكند اين ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اْلأَرْضِ﴾ همين است اما ذات اقدس الهي فرمود من از درون انسان را تأمين كرده و ميكنم چيزي براي او زينت قرار ميدهم زيور او اين است ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ﴾[39] آن در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» بيان فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُم﴾ چيزي كه جان شما را زينت بدهد شما خيال نكنيد اگر خانهاي اتومبيلي ساختيد خودت مزين شدي آن تكه زمين را مزين كردي در سورهٴ مباركهٴ «كهف» فرمود شما حواستان جمع باشد شما انسانايد مواظب باشيد زينتتان چيست؟ هرچه بيرون از جان شماست براي ديگري است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾[40] نه لكم بر فرض آسمان هم برويد همين طور است ﴿وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ﴾[41] حالا بر فرض سوار شديد و رفتيد و شمس و قمر را هم گرفتيد كهكشان را هم گرفتيد ولي اين براي شما نيست ﴿وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ﴾ اما آنكه با شماست درون جان شماست ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُم﴾ اينجا ديگر جاي شيطنت نيست پس «ان الله سبحانه وتعالي يزين للناس الايمان و يحببه في قلوب الناس» شيطان يزين للناس اين امور اربعه را وقتي انسان دامنگيرش شد و مبتلا به اين امور اربعه شد كار كردش او لذا فرمود ﴿إِنَّهُمْ لَفِي سْكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾[42] اينها گرفتار عمه و كم بيني و كوري و تيرگي و تاريكياند اين كارهاي شيطنت است كه به خودش اسناد داد و گفت من اين كار را ميكنم يعني ذات اقدس الهي تمام اسرار دروني و بيروني او را تشريح كرده است كه مبادا كسي بگويد ما كه نميدانستيم اين چه كار ميكند خدا كاملا بيان فرمود.
پرسش: ...
پاسخ: اگر علم الهي باشد جزء ﴿زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُم﴾[43] است اگر خداي ناكرده به دنبال نان و آب باشد فقه فروشي كند اصول فروشي كند اين هم متاع حيات دنياست دنبال قناطير مقنطره ميگردد منتها حالا نميداند به دنبال چه چيزي دارد ميگردد يا ميخواهد با اين علم فروشي «قناطير مقنطره» تهيه كند يا نساء و بنين تهيه كند يا انعام تهيه كند يا ارض وگرنه كسي كه علم را براي ذات اقدس الهي تحصيل كند كه فرشتهها زير پاي او پر پهن ميكنند كم مقام است اين، كه «ان الملائكة» شما از كافي كليني تا معالم صاحب معالم ميبينيد اين روايت نوراني هست كه «ان الملائكة لتضع اجنحتها لطالب العلم»[44] خب اين كم مقامي نيست اگر خداي ناكرده كسي ناشكري كرد بله همان چهارتاست اگر انشاءالله عالم با عمل بود همان زينت سورهٴ مباركهٴ «حجرات» است.
پرسش: ...
پاسخ: البته مال هم اگر اينچنين باشد اگر كسي تلاش بكند در توليد و قناعت بكند در مصرف آن ميشود ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ﴾[45] اين باغبان حضرت امير (سلام الله عليه) دارد ميدانيد حجاز مدينه آنجاها كم آب است باغبان حضرت امير (سلام الله عليه) دارد كه بارها حضرت ميآمد اينجا كلنگ ميگرفت كند و كاو ميكرد كه چاهي بكند آب دربيايد نشد يك روز خسته و وامانده آمده كلنگ گرفته كند و كاو كرده سنگي را كنار زده و چشمه آب جوشيد همين باغبان ميگويد كه وقتي چشمه آب جوشيد از يك طرف چشمه دارد ميجوشد از طرفي وجود مبارك حضرت دارد صيغه وقف جاري ميكند فرمود «هذه صدقة» خب اين لله است ديگر اين «نعم المال الصالح للرجل الصالح»[46] اين است آدم بايد هرچه كه كرد به همراه ببرد اين آدم عاقل است گاهي زمين را ميبرند گاهي خانه را ميبرد گاهي مغازه را ميبرد اينكه لله ساخته براي خدمت ديگران اين را به همراه ميبرد ديگر مال انسان در آن وقت به همراه ميآيد اين را بزرگان گفتند اين را قرآن كريم گفته كه سرمايه آدم در جيب آدم نيست سرمايه آدم در جيب آدم است آن كه دست به جيب ميكند قارون است بالأخره گرفتار زمين ميشود آدم ميخواهد ببيند كه چه دارد يا چه ندارد كه در جيب دست نميكند كه، اين ميشود قارون اما اگر دست به جيب كرد به دنبال موساي كليم راه ميافتد ﴿اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ﴾[47] «يد بيضاء» ميخواهي به دلت بمال تا چه زمان بايد اين طرف آن طرف بروي اگر بخواهي با دشمن بجنگي جهاد اين دفاع هشت ساله را تأمين بكني آن عصا بشود اژدها بايد دست به جيب بمالي مشكل علمي را حل كني بايد دست به جَيب بمالي اين عزيزاني كه هشت سال است بالأخره پوز دشمن را به خاك ماليدند اينها دست به جيب كردند و بعد دست به سلاح كردند ﴿اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ﴾[48] آن وقت ميشود يد بيضاء وگرنه آدمي كه هميشه سرمايهاش را در جَيب دارد آن، جايي نميرسد كه اگر شرح صدر است در دل است اگر علم علماي رباني است در دل است اگر معارف اهل بيت است در دل است آن وقت اين دست وقتي به اين دل برسد هم مشكل خودش را حل ميكند هم مشكل جامعه را حل ميكند ديگر گفتند چرا دستي بدتر از دست بگير نيست «اليد العليا خير من اليد السفلي»[49] شما مستحضريد يك گوشهاي از حرفها و روايات عرضه نميشود وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دست كارگر را بوسيد اين درست است اينها اين را ميگويند آن بقيهاش را نميگويند كه مزدوري در اسلام مكروه است دست كارگر را بوسيد يعني اين آقا كه براي خودش كار ميكرد دستش بوسيدني است وگرنه كجا دست مزدور را حضرت بوسيد حرام نيست مزدوري ولي شما در تمام اين روايات باب فقه بگرديد كه آيا اجير شدن مزدور شدن مستحب است بعضي از نصوص كه مكروه كرده كار مستحب است نه كارگري براي ديگري آدم گوشه روايت را بگيرد بگويد پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دست كارگر را بوسيد پس شما بياييد براي كارخانه ما كارگري كنيد آخر مزدوري كنيد آن صدر با اين ذيل نميخواند آنجايي كه دارد اجير شدن مكروه است كراهت دارد آدم تمام توان خود را به كارفرما بدهد آن را هم بايستي بخوانيم روز كارگر و كارگري معنايش اين نيست كه روز مزدوري چيز خوبي است كار چيز خوبي است نه كارگري براي ديگري خب وام به همه بدهيد كاري باشد كه ديگري بتواند با اين كارهاي جزئي مشكل خودش را حل بكند غرض اين است كه آنكه سرمايه آدم است در جَيب آدم است نه در جَيب آدم اگر عالم رباني واقعاً علم را گذاشته در دل اين هر وقت ﴿اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ﴾ شد ﴿تَخْرُجْ بَيْضَاءَ﴾[50] ميشود آن وقت اگر دست به قلم برد چيزي نوشت يا علامه طباطبايي ميشود يا امام ميشود و مانند اين اگر فرمان مبارزه داد مثل امام، ميشود دست به عصا كردن و اژدها شدن اين دست اثر دارد كه وقتي مشت ميشود ميگويد من به دهن اين دولت ميزنم كه حشرش با انبيا و اوليا باشد آن دستي كه به جَيب خورده است مشت ميشود به دهن دولت را ميزند اما دستي كه در جيب است كه از آن كاري ساخته نيست اين راهها را قرآن به ما نشان ميدهد خب به ما گفته شما راه موساي كليم را برويد وارث او بشويد شما در هر مشهد و مزاري وقتي زيارت ميكنيد اول به حضرت آدم و انبياي ديگر سلام عرض بكنيد بعد به آن كسي كه مشهود در آن مشهد است ميگوييد «يا وارث آدم يا وارث نوح يا وارث ابراهيم يا وارث موسي يا وراث عيسي يا وارث» حضرت غرض اينها را ميگوييد اينها وارثاند و علما هم ورثه اينهايند خب اگر علما ورثه انبيايند اگر عالمي به دنبال صاحب جيب شدن بود اين مشمول آيهٴ سورهٴ «حجرات» است اگر خداي ناكرده به دنبال صاحب جيب شدن شد اين هم با آدمهاي عادي فرق نميكند حالا عاقبت چه در بيايد معلوم نيست خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن لله اگر باشد فرزندش است به دستور خداي سبحان دوست داشته باشد آنكه ﴿جَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾[51] آن باشد خب آن براي تأمين يك جامعه اسلامي است اما اينكه سؤال شده ائمه (عليهم السلام) وسوسه دارند يا نه شيطان بدش نميآيد كه نسبت به ذوات قدسي هم كاري انجام بدهد ولي تعبير لطيف سيدنا الاستاد (رضوان الله تعالي عليه) اين بود كه هر كاري كه شيطان نسبت به انسان معصوم (سلام الله عليه) دارد همين براي انسان معصوم ميشود عبادت براي اينكه آنهايي كه فرمودند ما شيطانمان را تسليم كرديم اين است مثالي كه ايشان ميزدنند اين است ميفرمودند اگر كسي بيايد در اين اتاق 1001 دليل اقامه كند كه كسي در اين اتاق نيست اين 1001 دليل 1001 برهان قاطع است براي اينكه او دروغ ميگويد خب اگر در اتاق كسي نيست تو چه كسي هستي؟ شيطان ميخواهد راه خدا را ببندد خب اگر راه خدا بسته بشود تو از كجا آمدي تو را چه كسي خلق كرد به تو چه كسي مهلت داد؟ هر كاري كه شيطان ميكند انسان كامل عليه او به نفع دين بهره ميبرد اين است كه حضرت فرمود ما شيطانمان را تسليم كرديم شيطان بدش نميآيد البته در بعضي از حالات آنها اصلاً شيطان راه ندارد براي اينكه سقف تجرد اگر تجرد عقلي شد آنجا اصلاً جا براي باطل نيست تا شيطان چيز بدلي جعل بكند به آنها ارائه كند از آن مرحله پايينتر جاي بدلي هست ولي درآن مرحله بالا كه مقام مخلصين است اصلاً باطل راه ندارد بدلي راه ندارد در آن مرحله انسان معصوم به چيزي دل بسته است كه بدلي ندارد چون در آن محدوده ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[52] است «ليس كمثله نِدّ» است «ليس كمثله بدل» است «ليس كمثله عدل» است چيزي كه بدلي ندارد از شيطان ساخته نيست شيطان چيزهايي درست ميكند كه آنجاها خريدار ندارد آنجاها چيزي خريدار دارد كه شيطان نميتواند بدلياش را بسازد اصلش را كه ندارد لذا دسترسي به آنها ندارد كه واقعاً در آن مقام اصلاً هيچ نفوذي بر آن ندارد اما در مراحل وسطا و نازله چرا اين بدش نميآيد كه دخالت بكند ولي تمام اين سيئات شيطان را اينها تبديل ميكنند به حسنات براي اينكه شيطان در پيشگاه همه اينها تسليم شده است واقعاً.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 50.
[2] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 35.
[3] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 35.
[4] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 1.
[5] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 98.
[6] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 34.
[7] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 98.
[8] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 33.
[9] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 64.
[10] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 14.
[11] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 64.
[12] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 14.
[13] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 65.
[14] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 65.
[15] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[16] ـ كمال الدين، ج2، ص654.
[17] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.
[18] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[20] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.
[21] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 19.
[22] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 33.
[23] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 60.
[24] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 172.
[25] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 60.
[26] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 52.
[27] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 16.
[28] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 16.
[29] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 82.
[30] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 12.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 26.
[32] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 2.
[33] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 16.
[34] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 48.
[35] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 104.
[36] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 104.
[37] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 48.
[38] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 45.
[39] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 7.
[40] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 7.
[41] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 12.
[42] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 72.
[43] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 7.
[44] ـ كافي، ج1، ص34.
[45] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 7.
[46] ـ مجموعه ورام، ج1، ص158.
[47] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 32.
[48] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 32.
[49] ـ كافي، ج4، ص11.
[50] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 32.
[51] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 21.
[52] ـ سورهٴ شور، آيهٴ 11.