15 03 2006 4820036 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 24

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجًا وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرينَ (16) وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجيمٍ (17) إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ (18) وَ اْلأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ (19) وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقينَ (20)﴾

گرچه تتميم بحث در جريان شُهُبِ آسماني به سورهٴ مباركهٴ «صافات» و «ملك» و «جن» اين سه سوره واگذار شد اما اين سؤالهاي مكرر كه مي‌آيد نشان آن است كه بالأخره به اين موضوع خيلي علاقه‌مندند حالا اين آخرين بار باشد چون بعضي از اين سؤالها تكرار است و برخي از اين سؤالها هم مربوط به سوره مباركهٴ «صافات» و «ملك» و «جن» آن سه سوره است چند مطلبي كه حالا تصريحاً يا تلويحاً روشن شد بازگو كنيم و از اين بحث بگذريم مطلب اول اينكه در جاهليت يعني قبل از اسلام كاهناني بودند كه اخبار غيبي داشتند و اين اخبار غيبي هم مربوط به مسائل آسماني بود كه چه قضيه‌اي اتفاق مي‌افتد چه كسي در اين صحنه پيروز مي‌شود چه كسي شكست مي‌خورد و مانند چه دولتي سقوط مي‌كند چه دولتي صعود دارد اينها اين كاهنان گزارشها را از جنها مي‌گرفتند و اين جنها چيز‌هايي را از اخبار آسماني باخبر مي‌شدند مخلوط به كذب مي‌كردند يا باورهاي كذب هم ناخواسته آنها را همراهي مي‌كرد آن مجعولات را به كاهنان مي‌گفتند آن كاهنان هم به مردم مي‌گفتند گاهي راست درمي‌آمد گاهي دروغ اين براي قبل از اسلام با ظهور اسلام اين جنها ديدند كه آسمانها پر از نگهبان است و شهاب كه دو چيز است يكي حَرَسِ يكي شهاب دستشان از اخبار آسمان كوتاه شد البته جنها از اخبار زمين باخبرند چه كسي در كجاست اين مال را چه كسي دزديد الآن اين مال كجاست از اين‌گونه مسائل باخبرند اينها قطع نشده اينها اخبار زمين است نه اخبار آسمان همواره يك عدّه بودند كه با جنها رابطه داشتند از اين اخبار باخبر مي‌شدند گاهي راست و گاهي دروغ چون آنها كه معصوم نيستند اينها قطع نشده الآن هم هست منتها اين رشته رشتهٴ محرمي است در فقه اين‌گونه از كسبها جزء مكاسب محرمه است پس اخبار ارض كه جنها باخبرند و به يك عدّه از كساني كه با آنها در ارتباط‌اند گزارش مي‌دهند اين مسئله جداي از جريان حَرَِس و شُهُِب است آنكه قرآن مطرح كرده است اين است كه وقتي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طلوع كرد اين جنها گفتند ما وقتي سري به آسمان زديم كه از اخبار آسمان باخبر بشويم دو چيز را ديدم هم نگهبانان زياد را ديديم هم تيرهاي فراوان ﴿أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً﴾ يك﴿وَشُهُباً[1] اين دوتا مطلب بعدي آن است كه بعد از طلوع اسلام ديگر كهانت تقريباً رخت بر بست كاهناني باشند و با جن رابطه داشته باشند و از اخبار سماء باخبر باشند ظاهراً رخت بر بست امّا اخبار ارض ديگر خب فراوان است ديگر مطلب بعدي آن است كه هر وقت اينها بخواهند به آسمان بروند ﴿فَمَن يَسْتَمِعِ الآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً[2] نه هر وقت سنگ‌باران شده معلوم مي‌شود شيطان خواست برود به آسمان چون موجبهٴ كليه كه كنفسها منعكس نيست قرآن ندارد هر وقتي كه شهاب‌باران مي‌شود آن وقت جنها مي‌خواهند خبر بگيرند بلكه دارد ﴿فَمَن يَسْتَمِعِ الآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً﴾ هر كس از اين طرف بخواهد بالا برود و خبر بگيرد سنگ‌باران مي‌شود ديگر اينها نااميد شدند دستشان كوتاه شد ديگر فهميدند جا براي رفتن نيست پس نبايد گفت هر وقت سنگ‌باران شد معلوم مي‌شود كه شياطين دارند مي‌روند هر وقت شياطين خواستند بروند سنگ‌باران مي‌شوند آن هم صرف شهب دليل نيست كه شياطين دارند مي‌روند اگر حرس باشد يك و شهب باشد دو يعني نگهباناني باشند تير به دست و مشغول تيراندازي بله اين معلوم مي‌شود كه شياطين مي‌خواهند بروند خب پس بعد از طلوع اسلام كهانت به آن معنا رخت بر بست و آيه هم نمي‌گويد كه هر وقت شهاب‌باران شد معلوم مي‌شود كه شياطين مي‌خواهند از اخبار سماء باخبر بشوند بلكه مي‌فرمايد هر وقت شياطين خواستند از اخبار سماء باخبر بشوند شهاب‌باران مي‌شوند مطلب ديگر آن است كه در جريان ليله قدر و امثال آنكه سؤال مي‌شود بعد از جريان طلوع وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ديگر اينها نااميد شدند دستشان كوتاه بود ديگر رخت بر بستند از آن به بعد ديگر كسي اين كار را انجام نمي‌دهد پس بنابراين اين‌چنين نيست كه در ليالي قدر اينها بخواهند بروند و شهاب‌باران مي‌شوند چون مقدرات نازل مي‌شوند اينها ديگر نااميد شدند و دستشان كوتاه شد و ديگر جرأت اين كار را ندارند مطلب بعدي اينكه آنچه در سال 329 اتفاق افتاده يا 1310 اتفاق افتاده سالي كه مرحوم كليني و صدوق و بعضي از نواب خاص(رضوان الله عليهم) رحلت كردند كه تناثرنجوم شد ﴿إِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ[3] نثر يعني پراكنده تناثر يعني پراكندگي منثور شدن پراكنده‌ شدن اين اتفاق افتاد از اين قضيه اتفاقيه نمي‌شود استفاده كرد كه آسمان حالا به حال اينها اشك ريخت يا حوادثي ديگر مي‌شد نه آن سال دليلي بر اين نيست كه در اثر ارتحال اين بزرگان شهاب‌باران شده است يك حادثهٴ اتفاقي است يك حادثهٴ نجومي است حالا گاهي ممكن است رابطه داشته باشد گاهي ممكن است رابطه نداشته باشد خيلي از حوادث مهم رحلتهاي مهم پيدا شد تناثرنجومي نشد خيلي از موارد تناثرنجوم شد شهاب‌باران شد و رحلتي اتفاق نيفتاد اينها چون موجبه كليه كنفسها منعكس نيست معناش اين نيست كه هر وقت شهاب‌باران شد حادثه‌اي اتفاق افتاد بلكه هر وقت حادثه‌اي بخواهد اتفاق بيفتد اگر آن حادثه مربوط به استخبار و استراق‌سمع باشد نگهباناني باشند كه اين شهابها را به سمت مسترقها پرت كنند اين نشانه ارتباط بين استراق و سمع و تيراندازي است بنابراين دليلي نداريم آيه‌اي يا روايتي نداريم كه رابطه تنگاتنگي بين رحلت بعضي از بزرگان و تناثرنجوم را ثابت كند و اگر كسي صرف اينكه يك جا تناثرنجوم شد اين را حمل بكند بر در گذشت مثلاً بعضي از علما زلزله‌اي رخ داد حمل بكنند بر معصيت بعضي از افراد باراني آمد حمل بكند بر استجابت دعا اين‌چنين نيست اين بهانه‌اي به دست بيگانه مي‌دهد تا مسئله تعارض علم و دين را دامن بزند بايد آنچه در نظام طبيعت يعني در نظام خلقت مي‌گذرد آنها براساس معيار و هندسه علمي ارزيابي بشود يك و اين يك گوشه‌ قضيه است آنچه هم كه در جهان اسلام و ايمان و عقايد مطرح است دعاهايي كه گفتند نمازهايي كه گفتند صدقات و صله رحم گفتند اينها هم ارزيابي بشود دو شواهدي اگر تأييد كرد كه الآن جاي اين آيه است ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَيٰ الطَّرِيقَةِ لأسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً[4] هيچ علل و عواملي كه هواشناسي پيش‌بيني كرد نشان نمي‌داد كه مثلاً در فلان جا در فلان وقت بايد باران ببارد اما وقتي كه ما ديديم عالم جليل‌القدري سيد بزرگواري نماز استسقا خواند، نماز باران خواند و باران آمد اين معلوم مي‌شود كرامت است وگرنه اگر پيش‌بيني هواشناسي اين باشد كه باران در راه و اين آقا هم دعا كرده خب اگر دعا هم نمي‌كرد اين بود بنابراين صرف اينكه يك جا باراني آمده انسان فوراً حمل بر كرامت بكند حمل بر معجزه بكند اين با علم درگير شدن است و زمينه را براي معارضه علم و دين فراهم‌كردن در حالي كه علم در خدمت دين است و دين هم مؤيد علم است نه دين مي‌گويد معناي هماهنگي علم و دين اين نيست كه دين از علم حمايت كرده است نه خير دين حرف علمي مي‌زند معناي عدم تعارض علم و دين اين نيست كه اسلام گفت «طلب العلم فريضة»[5] اينكه معنايش نيست معنايش اين است كه همان مطلبي را كه علم گفته همان مطلب را نقل هم تأييد كرده خب.

پرسش: اينكه فرموديد ما روايت داريم اما براي تناثر نجوم روايت نيست اما براي زلزله داريم كه...

پاسخ: بله بعضي از گناهان است اما نه هر وقت زلزله آمد معلوم مي‌شود كه منشأ آن فلان است يا نه در روايات هست كه اگر فلان گناه پيدا شد زلزله پديد مي‌آيد نه هر وقت زلزله آمده است محصول فلان گناه است اينها موجبه كليه است كه كنفسها منعكس نمي‌شود نه در ناحيه مثبت نه در ناحيه منفي در ناحيه مثبت مسئله استجابت دعاست نماز استسقاست كه اگر كسي دعا كرد نماز باران خواند ذات اقدس الهي اجابت مي‌كند اما نه هر وقت باران آمده است در اثر استجابت دعا باشد در اين بخشهاي مثبت اين است در بخشهاي منفي هم همين طور است هر وقت فلان حادثه رخ داد فلان گناه رواج پيدا كرد زلزله پديد مي‌آيد نه هر وقت زلزله پديد آمد در اثر فلان گناه است ممكن است علل و عواملي ديگري داشته باشد

پرسش: اين به نظر مي‌رسد اين فرمايش شما محدود كردن و اينها در طبيعت است در صورتي كه داريم «و بكم رزق الوريٰ».

پاسخ: بله نه اين گونه از ذوات مقدس در همه امور ذات اقدس الهي اينها را خليفه خود قرار داده است اما اينها حكيمانه كار مي‌كنند اينها محققانه كار مي‌كنند براساس نظم كار مي‌كنند اگر روزي هست به بركت ولايت است نه به بركت دعاي آن آقا تا ما بگوييم چون اين دعا كرده است باران آمده نه ولي عصر خليفه الهي است و با وجود او مورد عنايت ذات اقدس الهي لطف دارد رحمت دارد به اين ملت باران داده نه چون آن آقا دعا كرده از آمدن بركت ما يقين داريم آن انسان كاملي كه «بيمنه رزق الوريٰ، و بوجوده ثبتت الارض و السماء»[6] آن سهم تعيين كننده دارد اين براي كل نظام است حتي دربارهٴ حيوانات حتي درباره كفار چون «لا بيمنه رزق الوريٰ» نه «رزق المومنون» اما آن آيات كه ناظر به بركت است مي‌فرمايد ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَيٰ آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأرْضِ[7] يا ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ[8] اينها درباره بركت است بعضي از روزيها استدراج است فرمود خيليها خيال نكنند اگر ما مال فراوان به آنها داديم اموال داديم فرزند داديم ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ[9] اين‌چنين نيست يا ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾ اين‌چنين نيست اينها ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُم﴾ ما كم‌كم مي‌خواهيم اينها را بگيريم ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ فرمود اين مال فراواني كه اينها دارند اولاد فراواني كه دارند نشانه رحمت ما نيست بلكه وسيله تعزير است مي‌خواهيم اينها را سرگرم كنيم كه يكجا بگيريم پس يك سلسله رحمت رحمانيه خداست كه به كافر و مؤمن مي‌رسد به شقي و سعيد مي‌رسد اما يك سلسله رحمتهاي خاصه و بركات است آن براي دعاست آن براي صدقه است آن براي نماز استسقاست آن براي عنايت ويژه وجود مبارك ولي‌عصر(ارواحنا له فداه) است غرض اين است كه ما هر حادثه‌اي كه پيش آمد كارهاي علمي‌اش را كاملاً بايد محترم بشماريم يك منتها اين كارهاي علمي تنها سهم تعيين كننده را ندارند اينها يك گوشه از تدبيرات الهي‌اند گوشه ديگر هم آن اعمال عبادي است آن عقايد است آن اخلاق است آن اعمال صالح است كه كل اين مجموعه را ذات اقدس الهي هماهنگ مي‌كند بنابراين هيچ ايجاب كلي نيست كه هر وقت شهاب‌باران شد معلوم بشود كه شياطين دارند مي‌روند خب مطلب ديگر اينكه گاهي سؤال مي‌شود اين سؤال تكراري است كه شيطان مجرد است چگونه با شهاب آسيب مي‌بيند شيطان مجرد نيست مثل انسان است گرچه روح او در حدّ تجرد وهمي و خيالي مجرد است اما يك بدني دارد مثل انسان كه داراي روح مجرد است و بدن و انسان آسيب مي‌بيند با آتش آسيب مي‌بيند با خاك آسيب مي‌بيند با آب آسيب مي‌بينند آنها هم همين طورند آنها هم آسيب‌پذيرند اين طور نيست كه نظير فرشته‌ها مجرد باشد خب و رفتن به ملكوت آسمانها هم شرط مادي‌اش اين است كه انسان نزديك اين آسمان ظاهري باشد كه اشاره شده همان‌طوري كه انسان كامل اگر بخواهد وحي بگيرد بايد در غار حراء باشد يا در كنار كعبه باشد يا مسجدالاحرام باشد يا بيت‌المقدس باشد و مانند آن گرچه ذات اقدس الهي نسبتش به جميع زمان و زمين يكسان است ولي متمم قابليت قابل اين امور ياد شده است شياطين هم لعل براي تتميم استعداد وحي‌يابي بايد بروند بالا تا آنجا مثلاً استعداد قابليت قابل و استعداد آنها شكوفاتر بشود و چيزي را درك بكنند در همان‌جا آسيب مي‌بيند خب و اما اينكه فرمود ﴿مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ﴾ گرچه اوّلين مرجوم ابليس است امّا كساني كه ذريّه او هستند و همان راه را طي كردند و در همان صدد وسوسه و اغوا هستند آن هم شيطان رجيم‌اند لذا در قيامت ابليس ﴿لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ[10] اين تابعان همان شياطين‌الانس و الجن‌ هستند چه از جن چه از انس ﴿مِمَّن تَبِعَكَ﴾ است بنابراين شياطيني كه تابع ابليس‌اند در اغوا و وسوسه و القاي شبهات اينها هم همين حكم را دارند و رجيم خواهند بود بنابراين ارتباطي با جريان شهاب‌باران‌ شدن اينها ندارند و طرد شياطين هم صرفاً به شهاب نيست بلكه ﴿مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَشُهُباً[11] و قبل از اسلام هم برابر آنچه در سوره مباركه «شعرا» هست اينها بر ﴿أَفَّاكٍ أَثِيمٍ[12] نازل مي‌شدند آيهٴ 221 سورهٴ مباركهٴ «شعرا» اين است ﴿هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَيٰ مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ٭ تَنَزَّلُ عَلَيٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ٭ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ﴾ اينها مي‌گفتند ـ معاذ الله ـ اخباري را كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گزارش مي‌دهد شبيه كاهنان است همان طوري كه فصاحت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را شبيه فصاحت فصحاي عرب كردند بعد معلوم شد كه يك سنخ ديگر است و معجزه است گزارشهاي غيبي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم شبيه گزارشات كاهنان كردند بعد معلوم مي‌شود اين معجزه است و آن يك رشته آميخته به كذب خب فرمود ﴿إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ﴾ اينها براي بخشهاي آسماني بود اما بخشهاي زميني فرمود ﴿وَالأرْضَ مَدَدْنَاهَا﴾ ما اگر زمين را نظير آن بخشهاي كوهستاني همه‌اش تضاري است و دندانها و درّه‌ها بود جايي براي زيست نبود لذا گسترش داديم مبسوط كرديم پهن كرديم كه هم جا براي مسكن باشد هم جا براي زيست شما باشد هم براي كشاورزي و دامداري باشد آن دامنه‌هاي كوه هم براي معادن و اينها باشد ﴿وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ﴾ گفتند رواسي جمعِ جمع است يعني جمع راسيه است كه راسيه هم جمع است جمع راسي است در بخشهاي ديگر فرمود اين كوهها را رواسي قرار دهيم ﴿أَن تَبِيدَ هذِهِ[13] اين ﴿أَن تَبِيدَ﴾ نظير ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا[14] يعني «كراهة ان تصيبه» مبادا اينكه به جاهل برخورد كنيد و گرفتار جهل او بشويد اينجا هم ﴿أَن تَبِيدَ هذِهِ﴾ يعني مبادا اينكه «كراهة ان تبيد بكم» و باعث هلاكت و ويراني شما بشود اين كوهها منشأ آرامش است اما نه معنايش اين است كه انسان در دامنه كوه زندگي كند بهتر است اين زمين در اثر آن مواد خاصي كه در درون اوست و اين بخارها و آن مواد ذخيره شده بخواهد آزاد بشود حركتي در زمين ايجاد بشود شكافي در زمين ايجاد بشود اين مي‌شود زلزله خب عامل ثبات زمين اين كوههاست اما قسمت مهم شناخت آن گسلهاست يك و شناخت آن رگهاي آتشفشاني است دو گاهي دامنهٴ كوه خطرزاست خب خيلي از كوههاست كه اصلاً نمي‌شود آنجا زندگي كرد نزديك آن شد در اثر آتشفشاني پس اين‌چنين نيست كه چون كوهها رواسي‌اند و اوتادند و ميخهاي زمين‌اند و عامل ثبات زمين‌اند پس بايد در كوهستان زندگي كرد دامنه كوه زندگي كرد و مانند آن بايد شناسايي كرد آن رگه اضطراب و نوسان و لرزش و زمين‌لرزه را چه اينكه بايد شناسايي كرد آن گسلهايي كه باعث انفجار است از آنجايي كه آتش در مي‌آيد يا حرارتهايي ديگر در مي‌آيد از آنجا پرهيز كرد اينكه فرمود تلاش و كوشش كنيد بررسي كنيد تدبر كنيد ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها[15] براي همين جهت است گاهي دامنه كوه خوب است گاهي فرار از دامنه كوه خوب است ﴿وَالأرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ﴾ اين پس زمين آرام شده است ﴿وَأَنبَتْنَا فِيَها مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ﴾ ما تمام گياهان چه اينكه انسانها هم همين طورند موزون هم يعني به اندازه نه وزن در برابر كيل موزون يعني به اندازه براساس مقدار هندسه‌ شدن در آيهٴ بعد كه جزء غرر اين سورهٴ مباركهٴ «حجر» است يعني آيهٴ 21 كه بعد به خواست خدا مي‌خوانيم فرمود ﴿وَإِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ يعني هر چيزي كه شما در عالم مي‌بينيد اصلش در مخزن الهي است و ذات اقدس الهي برابر با اندازه و هندسه عميق علمي اينها را نازل مي‌كند كه حالا اين آيه بعد مي‌آيد اين ﴿مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ﴾ هم برابر همان است از هر چيزي كه اندازه باشد ما نازل كرديم آن ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ[16] هم كه «سواءٌ للسائلات» گفته نشده براي آن است كه تغليب به ذوي‌العقول بر غير ذوي‌العقول است ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأرْضِ[17] «من في الارض» گاهي زن است گاهي مرد اما من آوردن ضمير مذكر آوردن فعل را مذكر آوردن اين تغليب مرد است بعضاً نه انحصار درباره مرد باشد ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ گفتن هم از همين قبيل است فرمود هر چيزي را ما به اندازه نازل كرديم نه زياد نه كم اما اين سؤالي كه مي‌شود خب ما چرا جلوي تكثير نسل را بگيريم اگر ذات اقدس الهي زمين را آماده كرده است چرا ما يگوييم اولاد كمتر و زندگي بهتر خب مستحضريد ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تنها اين حديث از آن حضرت صادر نشده است كه «تناكحوا تناسلوا فاني اباهي بكم الامم»[18] بلكه احاديث فراواني ديگر هم صادر شده درباره تربيت اولاد خب اگر كسي بتواند برابر همه اينها عمل بكند بله يعني هم تعليم فرزندانشان را تربيت فرزندانشان را بهداشت فرزندانشان را ورزش فرزندانشان را تأمين بكند بله «اباهي بكم الامم» اما در شرايطي كه بخشي از اين كارها به عهده پدر و مادر است بخش وسيعي از اين كارها به عهده دولت است و پدر و مادر از دولت طلب مي‌كنند و خود را طلبكار دولت مي‌دانند مي‌گويند بهداشت را واكسن فلج را تأمين بكنيد درمان را تأمين بكنيد بيمه را تأمين بكنيد پارك را تأمين بكنيد خيابان و بيابان را تأمين بكنيد خب توليد از پدر و مادر تأمين از دولت اينكه هماهنگ در نمي‌آيد هر وقت قدرت بود بله «اني اباهي بكم الامم» چون آنها را هم وجود مبارك پيغمبر فرمود، فرمود يكي از حقوق فرزند بر پدر و مادر «يحسن ادبه و يعلمه القران»[19] خب اگر خطر اعتياد هست خطر بيكاري هست خطر بداخلاقي هست خطر كم‌بهداشتي هست خطر كم‌درماني هست و اينها را پدر و مادر از دولت و ديگري بالأخره بخواهد مطالبه كند خب چگونه بگويد «اني اباهي بكم الامم»[20] و دولت تهيه كند ديگري تهيه كند.

پرسش ...

پاسخ: بله دولت هم همين چند نفري‌اند كه از خود مردم انتخاب شدند هر كدام از اينها چند روزي مي‌روند سر كار مي‌شود دولت اينها وقتي كه رفتند آنجا كه ديگر عوض نمي‌شوند كه مديريت را از همين ‌جا ديانت را همين‌ جا تقوا را همين‌ جا بايد به همراه ببرند اينها كه از آسمان نيامده‌اند كه اگر از همين مردم كساني هستند كه بتوانند طبق بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود «من وجد ماءً و ترابا ثم افتقر»[21] بله آن وقت درست است كشوري كه آب به اندازه كافي دارد خاك به اندازه كافي دارد الآن چندين برابر اين شهرهاي معمول زمينهاي موات يا باير مخروب در ايران فراوان است چندين برابر آبهايي كه صرف كشاورزي مي‌شود چندين برابرش هرز به درياها مي‌ريزد اگر وقتي اين قدرت شد آن‌گاه «اني اباهي بكم الامم» اين‌چنين نيست كه تا آن موقع نشده انسان طلبكارانه بگويد «اني اباهي بكم الامم» اين با ساير ادله است در بحثهاي فقهي هم همين طور است هرگز كسي فقيهي نمي‌گويد من كار به اين روايت دارم با روايات ديگر كه معارض‌اند يا مخصص‌اند يا مقيدند كار ندارم در بحثهاي اخلاقي همين طور است در بحثهاي تفسيري همين‌طور است اين روايات بعضها شارح است بعضاً مقيد است بعضاً ناظر است بعضاً مخصص است بعضاً اگر اين پنج شش روايتي كه حضرت فرمود كه حقوق عناصر محوري حقوق فرزند نسبت به پدر و مادر را مشخص كرد كه بتواند انسان فرزند خوب تربيت كند بله «اني اباهي بكم الامم» همچنان اين استحقاقش محفوظ است خب

پرسش: دليل اين آقايان در جلوگيري فرزند مسئله اقتصادي است كه با آيه قرآن نفي خشيت املاق نهي شده اينها مشكل اقتصادي را مي‌گويند؟

پاسخ: بله نه يكي از مشكلاتشان مشكلات اقتصادي است آنها در آيه قرآن سه‌گونه در جاهليت بچه‌كشي بود فرزند‌كشي بود هر سه گونه را ذات اقدس الهي در قرآن كريم بازگو كرد و جلويش را گرفت و گفت اين جاهليت است و محكوم يكي در خصوص دخترها بود كه معروف است كه ﴿يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ[22] او را مدسوس بكند در تراب بكند كه ﴿إِذَا الْمَوْءُودَةُ[23] يعني اين دختر بچه ﴿إِذَا الْمَوْءُودَةُ﴾ وعد آن قبر را مي‌گفتند مي‌گفتند بهترين صهر و داماد همان وعد است از قبر به عنوان بهترين داماد ياد مي‌كردند در عصر جاهليت اين گروه اوّل بودند كه البته تمام قبايل عرب نبودند بخشي اين جاهليت جهلها را داشتند كه دختر بچه‌ها را زنده به گور مي‌كردند كه اين مخصوص دخترها بود چه اينكه همه قبايل عرب هم نبود برخي از قبايل عرب بود گروهي ديگر بچه را براي بتها قرباني مي‌كردند كه اين را هم قرآن كريم بازگو كرده نقل كرده گفت اين سفاهت است و جاهليت است و حرام است آنجا ديگر پسر و دختر نداشت گروه سوم در اثر فقر و تنگدستي بود كه ﴿لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ[24]

كه اين هم دختر و پسر نداشت حالا شايد دخترها مقدم بودند اين هر سه گروه را ذات اقدس الهي نقل كرد و تقبيح كرد و تحريم كرد و ابطال كرد.

پرسش: يك واقعيت خارجي كه اخيراً ملموس و محفوف شده اين است كه اقتصادي كه مورد نظر است... مورد نظر است...

پاسخ: خب بله مردم را در حد معتدل بايد تأمين كرد اين مقدار كه ﴿كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأغْنِيَاءِ مِنكُمْ[25] حالا اگر كسي مشكل اقتصادي‌اش حل شد مشكل تربيتي‌اش حل شد مشكل بهداشت و درمانش حل شد مشكل پارك و بازي و ورزشش حل شد آن وقت اين «اني اباهي بكم الامم»[26] همچنان به قوت خود باقي است ديگر امّا اگر كسي آن حقوق را نتواند تأمين كند كه حق ولد بر والد چندين چيز است اگر نتواند آنها را تأمين كند چگونه مي‌تواند به اين «اباهي بكم الامم» استدلال بكند حالا منشأش يا قصور اوست يا تقصير ديگران ولي در اين شرايط شدني نيست وقتي شدني نيست حقوق افراد حقوق آن فرزندان رعايت نمي‌شود.

پرسش ...

پاسخ: نه آن خطبه حضرت منظورش اين است كه تلاش شما براي بچه‌ها نباشد آنجا كه حضرت فرمود فرمود تمام تلاش شما براي اين نباشد كه براي اينها بگذاريد براي اينكه اينها اگر آدمهاي خوب باشند كه خدا اينها را رها نمي‌كند اگر آدم بد باشد كه چرا دينت را براي بدها مي‌دهي آن فرمايش حضرت اين است اينها كه تمام حرص و جوششان اين است كه ميراث بگذارند «خزانه‌داري ميراث‌خوارگان كفر است» اين نسبت به آن است اما تلاش براي توليد و قناعت در مصرف را خود حضرت امير داشت تشويق هم كرد فرمود تا نفس مي‌كشي كار كن حالا هر صنفي هستي اگر روحاني هستي اگر دانشگاهي هستي تا زنده‌اي با قلم و كتاب تا آن آخرين نفس مثل ابوريحان بيروني ممكن نيست كسي بگويد من حالا فارق‌التحصيل هستم همان گفتار را مطالعه مي‌كنم يا براي مردم مي‌گويم يا درس مي‌گويم اين ديگر معنايش اين است كه مرگ را فراموش كرده كسي به ياد مرگ است كه از او سؤال كردند بگويند چه آوردي اينكه نمي‌تواند بگويد كه من آن درسي را كه سي سال قبل مي‌گفتم همان را مطالعه مي‌كنم مي‌گويم كه، خب تا نفس مي‌كشيم كار حالا هر كسي كار خاص خودش را دارد و برابر نفسي كه مي‌تواند بكشد يك انسان سالمند شب و روز دو سه ساعت مي‌تواند كار بكند يك نو سال بيشتر يك ميان سال بيشتر و مانند آن يكي قناعت در مصرف خود حضرت امير همين بود اين بيلها را كه فشار مي‌داد در موقع شيار آن آيه را مي‌خواند ﴿أَيَحْسَبُ الإنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُديً[27] بعد كشاورزي هم مي‌كرد تا انسان زنده است بايد كار بكند كه از ديگري بي‌نياز بشود حالا اگر كار مالي است دستش نزد ديگري دراز نشود اگر كار فكري و فرهنگي است سرش نزد ديگري خم نشود خب بالأخره آدمي كه محتاج است دارد سؤال مي‌كند سرش نزد ديگري خم است ديگر وقتي كه فرمودند شما خودت تحقيق كن بررسي كن ياد بگير يعني همين كه از ديگري بي‌نياز باش آن بيان نوراني حضرت اينكه شما تمام تلاش و كوشش شما اين است كه ارث بگذاريد خب اين چه كاري است مگر شما رازق هستيد الآن اينجا هم فرمود ﴿وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ﴾ همين است فرمود اين بچه‌ها را مگر شما تأمين مي‌كنيد آن بزرگسالان را مگر شما تأمين مي‌كنيد آن خدمتگزاران را مگر شما تأمين مي‌كنيد آن حيوانات را هم مگر شما تأمين مي‌كنيد اين درختان باغ و باغچه را مگر شما تأمين مي‌كنيد اينها همه را ما تأمين مي‌كنيم ﴿وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيَهامَعَايِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ﴾ بنابراين تا آنجا كه ممكن است زندگي آبرومندانه آنهايي كه عائله آدم‌اند اسلام بر انسان واجب كرده چون اينها واجب‌النفقه‌اند ديگر چه حكمي خب بالاتر از وجوب اسلامي است اين تلاش و كوشش، تلاش و كوشش محمود و ممدوحي است كه انسان براي امتثال دستور خدا كه واجب‌النفقه را تأمين بكن دارد كار مي‌كند به مقدار معقول و مقبول بقيه ديگر ميراث‌خوارگي است فرمود ﴿وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيَهامَعَايِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ﴾ در روز قبل اشاره شد به اينكه آيا اين ﴿من﴾ عطف است بر«كُم» در ﴿لَكُمْ﴾ يعني «جعلنا لكم معايش» «و جعلنا لمن لستم له برازقين معايش» كه اين بهتر به ذهن مي‌رسد منتها برخيها گفتند اشكال ادبي دارد و آن اين است كه شما اسم ظاهر را بر ضمير مجرور عطف كرديد بدون اعاده جار در روز چهارشنبه اشاره شد به اينكه ابوحيان در البحرالمحيط با اينكه صبغهٴ آن كتاب صبغهٴ ادبي تهم است روشن كرده كه بسياري از بزرگان نحوي تجويز كردند كه اسم ظاهر بر ضمير مجرور بدون اعادهٴ جار عطف مي‌شود نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده در سورهٴ «بقره» آيهٴ 217 اين است ﴿يَسْأَلُونَكَ﴾ اين استشهاد را ايشان مي‌كند در البحرالمحيط ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾ از اينجا شروع مي‌شود ﴿وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ﴾ كه اين ﴿وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ عطف است بر ضمير مجرور ﴿بِهِ﴾ بدون اعادهٴ جار ﴿وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ اين را ايشان استشهاد مي‌كند كه قبلاً هم گذشت البته گاهي هم در قرآن اسم ظاهر بر ضمير مجرور عطف شده است با اعاده جار نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيهٴ هفت آمده است ﴿و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم﴾ اين هيچ ﴿ومِنكَ وَمِن نُوحٍ﴾ نه «و منك و نوح» اين نوح كه اسم ظاهر است عطف شد بر ضمير مجرور كه كاف ﴿مِنكَ﴾ باشد با اعاده جار است فرمود ﴿مِنكَ وَمِن نُوحٍ﴾ چون بسياري از بزرگان ادب كوفيها، اخفش و ديگران تجويز كردند كه اسم ظاهر بر ضمير مجرور بدون اعاده جار عطف مي‌شود و اين معنا هم اُولي و اقرب به ذهن است لذا ﴿من﴾ در ﴿مَن لَّسْتُمْ﴾ عطف است بر «كم» در ﴿لكم﴾ «جعلنا لكم فيها معايش و جلعنا لميٰ لستم فيها برازقين فيها معايش»

«الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 8.

[2] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 9.

[3] ـ سورهٴ انفطار، آيهٴ 2.

[4] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 16.

[5] ـ كافي، ج 1، ص 30.

[6] ـ مفاتيح الجنان، دعاي عديله.

[7] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.

[8] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 66.

[9] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 178.

[10] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 85.

[11] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 8.

[12] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 222.

[13] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 35.

[14] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 6.

[15] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 15.

[16] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 10.

[17] ـ سورهٴ الرحمان، آيهٴ 29.

[18] ـ عوالي اللآلي، ج 1، ص 259.

[19] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 399.

[20] ـ عوالي‌اللآلي، ج 1، ص 259.

[21] ـ وسائل‌الشيعه، ج 17، ص 41.

[22] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 59.

[23] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 8.

[24] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 31.

[25] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 7.

[26] ـ عوالي‌اللآلي، ج 1، ص 259.

[27] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 36.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق