اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجًا وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرينَ (16) وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجيمٍ (17) إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ (18) وَ اْلأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ (19) وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقينَ (20)﴾
چون سوره مباركه «حجر» در مكه نازل شد و سور مكي غالباً درباره اصول و معارف اعتقادي است دربارهٴ مبدأ و معاد و وحي و نبوت و مانند آن سخن ميگويد بخشي كه مربوط به وحي و قرآن بود تا حدودي به پايان رسيد گرچه مطالب ديگر هم در پيش است آنگاه راجع به آسمان و زمين سخن ميگويد كه اينها نعمت الهياند با نظم خلق شدند منافع شما ملحوظ است ارزاق معنوي و مادي شما در آسمان است ارزاق مادي شما در زمين است و مانند آن.
فرمود: ﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجًا﴾ گاهي از اين ستارهها به عنوان مصابيح ياد ميشود و گاهي به عنوان بروج از آن جهت كه برجستهاند، چشمگيرند نظير برجاند از اين جهت بروج ياد شده است كه اينها زيور شما هستند زينتاند براي ناظرين و عامل هدايتاند كه فرمود به وسيله ستارهها اينها هدايت ميشوند الان تمام حركتهاي رسمي هوايي و دريايي به وسيله همين قطبشناسي و ستارهشناسي و طلوع و غروب كوكب و امثال ذلك است، كه ﴿وِبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾[1] تمام مسافرتهاي دريايي، كشتي نوردها كارهاي خودشان را بر اساس همين قطب نماها و شمال و جنوب طي ميكنند، قطب و استوا تنظيم ميكنند، حركتهاي هوايي هم همين طور است.
فرمود: ﴿وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجيمٍ﴾ اينها را حفظ كرديم كه هيچ شيطاني آنجا نفوذ نكند معلوم ميشود آنجا معارفي مطرح است معادني مطرح است و مانند آن كه معدن حكمت و رحمت و علم و اينگونه از امور باشد، كه فرمود: ﴿وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ﴾[2] و فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[3] و مانند آن، اين سماء ظاهري كه كرات است اينها مثل كره زمين هم ميتواند مسكن مؤمنان باشد هم ميتواند مأواي كافران، اما آن سماء معنوي كه فرمود: ﴿و أوحي في كل سماء أمرها﴾[4] و فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ آن اين نيست كه با سفينهٴ سرنشيندار يا بي سرنشيندار ميروند. وقتي از وجود مبارك حضرت امير سؤال كردند كه بين آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ مرحوم طبرسي در احتجاجش نقل ميكند كه وجود مبارك امام مجتبي يك كودكي بود (سلام الله عليه) آنجا نشسته بود وجود مبارك حضرت امير فرمود اين سؤالتان را از اين كودك بپرسيد، وجود مبارك امام مجتبي (سلام الله عليه) كه در آن محفل حضور داشت فرمود خود اين جواب از خود حضرت امير هم در روايت ديگر نقل شده كه، فرمود: «مدّ البصر و دعوة المظلوم»[5] يعني اگر منظورتان آسمان ظاهر است كه سؤال كرديد بين آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ «مدّ البصر» تا آدم چشم ميبيند همان است، اگر منظور آسمان باطن و غيب است «دعوة المظلوم» دعاي انسان مظلوم و ستمديده به آسمان ميرسد يك نالهاي كه يك ستمديده داشته باشد بگويد يا الله اين به آسمان ميرسد و اثر ميگذارد. اين معلوم ميشود آسمان ظاهر نيست ديگر فرمود: «مدّ البصر و دعوة المظلوم»[6] يعني اگر منظور شما آسمان ظاهر است تا چشم ميبيند همان است و اگر منظور آسمان باطن است آه مظلوم. آه مظلوم به آن آسمان باطن ميرسد. چون اين آه به آن آسمان ميرسد از آن آسمان هم فيض به اين دل ميرسد معلوم ميشود اين دل شكسته با او رابطه دارد اگر اين دل بشكند و آهي بكشد مستقيماً به آن آسمان ميرسد و چيزي حاجب و مانع نيست فيضي هم كه بخواهد از آن آسمان غيب به اين قلب شكسته برسد چيزي حاجب نيست اگر گفته شد «أنا عند المنكسرة قلوبهم»[7] از همين قبيل است كه دلهاي شكسته جاي ظرف فيض خاص خداست معلوم ميشود اين رابطه، رابطه معنوي است نه رابطه مادي ﴿وَ حَفِظناها مِن كلِِّّ شَيطانٍ رَّجِيم﴾ معاني فراواني را جناب فخر رازي براي رجم و رجيم و مرجوم و اينها ذكر كرد و يك معناي جامعي هم براي اينها ذكر كرد كه هم تير ظاهر و هم تير باطن هر دو را شامل ميشود هم سب و لعن و قذف را شامل ميشود و هم سنگبارانكردن و مانند آن را كه رجم اعم از رجم مادي و معنوي اعم از سب و شتم و لعن و قضب و سنگزدن و مانند آن خب يك بحث در اين است كه وقتي وحي بر قلب مطهّر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل ميشود كه ﴿وَبِالحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالحَقِّ نَزَلَ﴾[8] هم مبدا فاعليش حق است و مسيرش حق است و به قلب مطهّر رسول هم حق نازل ميشود ﴿وَبِالحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالحَقِّ نَزَلَ﴾ خوب حالا كجا نازل ميشود فرمود: ﴿ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ﴾[9] اين مستقيم ميآيد در قلب پيامبر سؤال اين است كه اگر وحي مستقيم ميآيد در قلب پيامبر آنجا كه جا براي نفوذ شيطنت نيست شيطان كجا ميتواند نفوذ كند چه حاجتي به رجم شياطين با شهابسنگ و مانند آن؟ براي اينكه آنجايي كه وحي ميآيد كه جا براي نفوذ شيطان نيست پاسخش اين است كه اين وحي وقتي از آن مبدأ متعالي تنزل ميكند تا برسد به قلب مبارك رسول گرامي اين مسير گيرندههاي فراواني ممكن است اين را بگيرند و تحريف كنند. قبل از اينكه به قلب مطهّر حضرت برسد يا همزمان ممكن است قلوب ديگر هم بگيرند شياطين و جنها هم ممكن است داراي علومي باشند كه اين وحي را بگيرند فرمود اينها اگر بخواهند وحيياب باشند همان طوري كه وجود مبارك پيامبر يك سرزمين خاصي دارد يك زمان خاصي دارد كه متمم قابليت قابل است آنها هم بايد يك مكان خاص داشته باشند كه متمم قابليت قابل باشد، آن مكان خاصشان همان سماوات است اينها تا بخواهند بروند به سماوات مرجوم اين شهابسنگها و مانند آن ميشوند مثلاً يك معصوم اگر بخواهد وحي بيابد بايد در غار حرا باشد كه مدتها آنجا خالصانه عبادت كرده يا در كنار كعبه باشد كه بهترين معبد و مطاف و قبله مسلمانهاست اگر يك كسي بخواهد كنار كعبه يا غار حرا قرار بگيرد مرجوم بشود اين زمينه فيضيابي و وحييابي را از دست داده است اين قابل ديگر تامالقابليه نيست گرچه فاعل، تامالفاعليه است. بنابراين وحي بر قلب مطهر نازل ميشود درست است اما تا قلب مطهر حضرت نازل ميشود اين مسيرهاي معنوي را طي ميكند تا نازل بشود. اگر يك موجود غير معصومي، يك موجود ناپاكي مثل جن بخواهد از اين معاني آن هم با قلب خودش نه با ابزار مادي با قلب خودش درك بكند مرجوم شهابسنگها خواهد بود اين است كه فرمود اگر اينها بخواهند ﴿فَمَن يَسْتَمِعِ الآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً﴾[10] و مانند آن خب.
پرسش: حاج آقا مكر آنجا زمان ... است شهابها از جنس ماده است؟
پاسخ: شهابها بله شهابها از جنس ماده است اگر آن وحيگيرنده يك موجود مجرد محض بود نظير فرشته حامل عرش يا عرش الهي اينجا جا براي شهابسنگ و امثال سنگ نبود اما اگر يك موجود مادي است كه داراي بدن است از يك سو و داراي روح است از سوي ديگر، وحي را آن روح ميگيرد ولي شرايط زماني و زميني متمم قابليت قابل است براي ذات اقدس الهي فرقي بين طور سينا و غير طور سينا نيست اما موساي كليم فقط بايد از طور سينا كنار آن شجره اين فيض را بگيرد براي ذات اقدس الهي فرقي بين غار حرا و غير حرا نيست ولي وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بايد در حرا، كوه حرا و غار حرا آن فيض را بگيرد براي خداي سبحان فرقي بين مكه و غير مكه نيست كنار كعبه و غير كعبه نيست اما اگر كسي بخواهد وحي بگيرد بايد در مكه باشد و كنار كعبه مثل اينكه براي خداي سبحان فرقي نيست در اجابت دعا بين ليله قدر و غير قدر ولي اگر كسي بخواهد فيض بيشتري ببرد بايد در ليله قدر باشد در مسجد باشد يا در حال اعتكاف باشد و مانند آن. اينگونه از امور زميني و زماني متمم قابليت قابل است، شيطان اگر بخواهد يك مقداري از اين وحيها با خبر بشود بايد راهي به آسمانها داشته باشد كه متمم قابليت قابل است آنجا بخواهد نفوذ پيدا كند شهاب به حقيقت او خاتمه ميدهد يا او را رجم ميكند.
پرسش: ...
پاسخ: بله چون اينها امين نيستند طرد ميشوند، رجم ميشوند، مثل اينكه در همان مقام بالا ذات اقدس الهي به حضرت آدم و حوا يك طور حرف زد با شيطان يك طور تشر زد به اينها فرمود: ﴿اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً﴾[11] اما درباره حضرت آدم كه تشر نزد ولي درباره شيطان تشر زد فرمود: ﴿فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا﴾[12] آخر اينجا جاي تكبر نيست برو بيرون. اين اهبطوئي كه به حضرت آدم و حضرت حوا شده غير از اهبطي است كه به شيطان شده نسبت به حضرت آدم و حوا محترمانه فرمود بريد زمين براي اينكه زمين جاي وحييابي است نشئه تكليف آنجاست جامعه بشري آنجاست كه ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي﴾[13] از آن به بعد شريعت آمده اما نسبت به شيطان فرمود: ﴿فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا﴾ اينجا جاي تكبر نيست برو بيرون. دو گونه گفتن است درباره شيطان اگر بخواهد وحي بگيرد بايد يك مقداري برجستگي سمائي داشته باشد تا آنجا برود زمينه فيضيابي فراهم بشود متمم قابليت قابل فراهم بشود بعد وحي بگيرد همان كه ميخواهد آنجا برود متمم قابليت قابل فراهم بشود مرجوم خواهد بود.
پرسش: اين اسرار الهي به شيطان نرسد و اين شهابسنگها به سوي او اصابت كند قابل قبول است امّا اگر بگوييم قلب شيطان قرار است بقرباران بشود خود قرآن ميفرمايد كه اينها واقعيت ندارد اگر بخواهند از قرآن استفاده كنند باعث ضلالت آنها ميشود پس ما نعيت ندارد براي اينكه شهابسنگ بيايد ...؟
پاسخ: حالا حكمت اينكه چرا وحي به اينها نميرسد الان اشاره ميشود ولي بحث در اين است كه اين آيات معناي ظاهريشان قابل پذيرش است يا الا و لابد بايد توجيه بشود، حمل بر تمثيل بشود، حمل بر تشبيه بشود اين است كه وجوه فراواني از مفسران شيعه و سني ارائه كردند ميخواهيم عرض كنيم كه حمل اين آيه بر ظاهرش محال نيست يك راه معقولي دارد اگر يك راه معقولي دارد خب بر ظاهرش حمل ميكنيم اگر هيچ راه معقولي نداشت البته ميشود تشبيه، تمثيل كه فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هذَا القُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ﴾[14] يا فرمود: ﴿وَتِلْكَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾[15] ما اگر بخواهيم بر تمثيل حمل كنيم، بر تشبيه حمل كنيم و حمل بر مجاز بكنيم در صورتي است كه هيچ راهي براي حقيقت نداشته باشد اگر جن يك موجود مجرد محض بود نظير حاملان عرش اين شهابسنگ و رجوم و اينها معنا نداشت اين يك، و اگر وحييابي فقط به دل وابسته بود و هيچ متمم قابليت قابل لازم نبود، خصوصيت زماني، زباني، زميني، معبدي و مانند آن دخيل نبود، آسمان و زمين يكسان بود اين هم دو، ولي وقتي اينچنين نيست گيرنده وحي يك موجودي است كه داراي بدن است و روح و وحييابي هم گذشته از اينكه مبدأ تام فاعلي ميخواهد مبدأ قابليت تام هم ميطلبد. همه جا وحي نيست در هر شرايطي هم وحي نيست در هر زماني هم وحي نيست در طي اين 365 شب فقط شب قدر است كه فرشتگان اين رحمتها را نازل ميكنند با اينكه براي ذات اقدس الهي فرقي نيست، همه جا نازل نمي شوند بلكه ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[16] نازل ميشوند. پس مسجد از آن بيوت است، حرم از آن بيوت است، كعبه از آن بيوت است مشهد شهدا از آن بيوت است ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ اينچنين نيست كه همه زمينها براي فيضيابي يكسان باشد يا همه زمانها براي فيضيابي يكسان باشد، همه كوهها مثل كوه حرا نيست همه مراكز نظير كعبه و معبد مسلمين نيست. پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بخواهد وحي بگيرد بايد در كنار كعبه باشد يا در حال اعتكاف باشد يا در غار حرا باشد كه متمم قابليت قابل است شياطين هم اگر بخواهند وحي نصيبشان بشود بايد در آسمانها يك سيري داشته باشند آنجا اگر بروند اين شهابسنگها به حيات آنها خاتمه ميدهد اگر اين طور آيه توجيه بشود چه محذور عقلي دارد كه ما بگوييم الا و لابد تمثيل است يا حمل بر مجاز است يا تشبيه است و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: بله حالا برسيم به آن ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُم﴾[17] و مانند آن، اينها إيحا ميكنند كه همان وسوسه است نه اينكه آنچه را كه شياطين ميگيرند وحي است حالا اينها هم روشن ميشود فرق است بين اينكه شيطان موحي است ايحا ميكند اين وحي هم آن شعور مرموز است به تعبير سيدنا الاستاد كه يك رساله كوچكي ايشان مرقوم فرمودند كه درباره وحي يا شعور مرموز اين وسوسهها هم وحي است يعني طوري در جان انسان يك انديشهاي را ايجاد بكنند كه خيلي انسان متوجه نشود و مخفيانه، مرموزانه چيزي را در ذهن انسان جايگزين بكنند و چيزي را هم بردارند اين كار به نام وحي است اين كار را شيطان انجام ميدهد اين همان وسوسه است اما آنچه را كه خودش ميگيرد و ميداند وحي الهي نيست در اين آيه ندارد كه شيطان وحي دارد و وحي را ميگيرد بعد ميرساند كه، اين يوحون همان ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[18] است اين كه آرام آرام جاذبهاي در خودش ايجاد بكند و انسان را مجذوب ميكند انسان فريب ميخورد و لابلاي حرفش يك انديشه مسموم را به خورد مخاطب ميدهد اين همان وسوسه است اين گاهي از جن ساخته است گاهي از انس ساخته است كه انسانهايي هستند كه وسوسه ميكنند به عنوان ﴿شَيَاطِينَ الإِنْسِ وَالجِنِّ﴾[19]، رفقاي بد از اين قبيلاند، نوشتههاي بد از اين قبيل است، گاهي انسان در اثر استمرار مطالعه يك سلسله كتابها دفعتاً ميبينيد مسموم شده است و نمي داند به كه اين فكرش چه طوري عوض شده است خوب آدم مستمراً با يك سلسله كتابهاي تيره و تاريكي آشنا بشود خب سرانجام مسموم ميشود. با يك كسي كه آلوده دهان است مأنوس بشود سرانجام آلوده ميشود ديگر، مطلب مهم اين است كه آن كه از ابن عباس نقل شد يا ديگري هم نقل كرده است كه اينها تا زمان حضرت عيسي مثلاً ميرفتند ولي زمان نبوت حضرت عيسي تا ثلث سماوات بسته شد بعد وقتي وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) مبعوث شدند كل راهها بسته شد، اين يعني قبلاً اينها به وحي دسترسي داشتند؟ يا اين حكم از احكام نبوت عام است اختصاصي به نبوت حضرت عيسي و حضرت رسول (سلام الله عليهما) ندارد.
پرسش: اگر جن و انس هر دو تحدّي كردند و هر كدام ...؟
پاسخ: اين وحي معالواسطه را جلوگيري نكردند وحي معالواسطه يعني پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطالب را القا ميكند جن يا انس ميفهمند در تحدّي هم سهيماند اما خودشان مستقيماً بخواهند از وحي آسماني با خبر بشوند كه بشوند شريك نبوت و شريك نبي اين محذور دارد، خب مطلب بعدي اينكه اينها.
پرسش: در مورد قابليت شخص را مطحر كرديد در رابطه با پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شما ميگويد با آن عظمتي كه ايشان دارد و قرآن ميگويد: ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الكِتَابَ﴾[20] يعني اين بچه در كودكي كتاب به او داده شده است پيامبر كه به سن بلوغ رسيده مسلمان ... كتاب داده شده معنا ندارد غار و اسطه بشود كه كتاب به او داده شود؟
پاسخ: نه در جريان حضرت عيسي(سلام الله عليه) يك معجزهاي بود كه بعد به حالت عادي برگشت وجود مبارك مسيح (سلام الله عليه) بعدها ديگر يك فرد عادي بود تا به مقام شامخ نبوت برسد اين طور نبود كه آن معجزه مستمر باشد و همواره حضرت مسيح در گهواره حرف بزند وحي بگيرد و اينها. همان يك لحظه كه معجزه بود مشكل مريم (سلام الله عليهما) برطرف شد ديگر فرد عادي شد آنها گفتند: ﴿كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي المَهْدِ صَبِيّاً﴾[21] تو كه به قداست معروف بودي در بيت المقدس بودي در معبد بودي و اين فرزند را از كجا آوردي ﴿ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً ٭ فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾[22] به دستور الهي آنها ﴿قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي المَهْدِ صَبِيّاً﴾ وجود مبارك مسيح سخن گفته و معجزهاي آورد و مسئله حل شد بعد ديگر حال عادي شد اين طور نبود كه او مستمرا از كودكي پيامبر باشد بعد فرد عادي شد تا به مقام شامخ نبوت رسيد و بعد مأموريت پيدا كرد.
پرسش: ...
پاسخ: بله، ولي منظور اينكه اين نزول اين تنزل كه قبلا هم بحثش گذشت از سنخ آويختن است نه انداختن آن طوري كه خداي سبحان قطرات باران را مياندازد كه انزال باران انداختن است وحي مثل حبل متين است و آويختن است نه انداختن از بالا تا پايين از پايين تا بالا اين حبل متين وحي است كه فرمود: ﴿ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[23] اين از عربي مبين تا علي حكيم از علي حكيم تا عربي مبين همهاش وحي است خوب در اين امتداد فرمود اسكورت مخصوص ما داريم هيچ كسي غير از انبيا و اوليا در اين مسير مخصوص حق نفوذ ندارد شياطين اگر بخواهند در يكي از اين مسيرها چيزي از وحي با خبر بشوند ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ﴾ اين است معنايش حالا بحث اين است كه اين قسمت ظاهراً آنچه از ابن عباس و امثال اينها نقل شده است بايد همين به اين برگردد اين از احكام نبوت عام است مربوط به نبوت خاص است حضرت مسيح و حضرت رسول (سلام الله عليهما) اينها نيست اصلاً از مبدا نزول تا پايان نزول از پايان نزول تا مبدا آغازين اين دين خدا مصون از دستبرد شياطين است آنچه وحي تشريعي است مربوط به حلال و حرام خداست مربوط به عقايد است اخلاق است فقه است حقوق است اين بايد در هر ديني مصون باشد تا به دست مردم برسد وقتي به دست مردم رسيد از آن به بعد ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[24] خب خواستند كم و زياد كنند ديگر به خودشان است مثل ﴿ يَكْتُبُونَ الكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾[25] آن كاري كه مسيحيها كردند يهوديها كردند و مانند آن اين بعد از حجت بالغه الهي است اين ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾ است ولي تا به دست مردم نرسيد هيچ موجودي از جن يا انس حق دخالت ندارد اگر وحي دست خورده به مردم برسد كه حجتي براي مردم نيست آن آيات پاياني سورهٴ مباركهٴ «جن» فرمود: ﴿عَالِمُ الغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَي كُلَّ شَيءٍ عَدَداً﴾[26] يعني از بالا تا پايين از پايين تا بالا اين مصون است با فرشتهها اسكورت ميشود هيچ كسي غير از معصومين در اين حرم امن راه ندارند اين اختصاصي به حضرت عيسي و حضرت رسول ندارد كه نعم اخبار غيبي كه خارج از حدود وحي است و در تلقي آنها عصمت شرط نيست مربوط به احكام نيست مربوط به شريعت نيست مربوط به عقايد نيست مربوط به اخلاق نيست مربوط به حقوق نيست مربوط به فقه نيست خيلي از اخبار است كه چه حادثهاي واقع خواهد شد؟ چهكسي ميشود؟ چهكسي غني ميشود؟ چهكسي فقير ميشود؟ چهكسي ميميرد؟ چهكسي سليم ميشود؟ چهكسي مريض ميشود؟ همه اين حوادثها و رخدادها برابر آيهاي كه بعداً ميخوانيم ﴿ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾[27] هست آنجا و همه اينها تنزل ميكند در بخشي از اينها ممكن است شياطين راه داشته باشند بفهمند كه چه حادثهاي اتفاق ميافتد و اين را با اوهام ديگر مخلوط بكنند ﴿يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ﴾[28] نه كاهنها كه روابط تنگاتنگي با جن دارند به آنها بگويند آنها هم اخباري را ميگويند چهارتايش دروغ در ميآيد چهارتايش هم راست در ميآيد الآن هم همين طور است «كَهَنَ» هم همين طورند آنها كه با جن رابطه دارند اين طورند حالا مثلاً آنكه در خدمت حضرت سليمان(سلام الله عليه) بود گفت من قبل از اينكه شما از جايتان برخيزيد از فاصله هشتاد فرسخي اين تخت را ميآورم من ميآورم ﴿قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ﴾[29] خب اينها در فلسطين بودند آن تخت در يمن بود خب حداقل هشتاد، خب يك موجودي كه بتواند در ظرف يكي، دو دقيقه هشتاد فرسخ را طي كند و بداند تخت كجاست و تخت را از خانه در بياورد بدون بدون اينكه كسي بفهمد و بدون اينكه كسي ببيند اين كارها را ميكنند و اينها تعليم است و وجود مبارك حضرت سليمان فرمود اين درست است ولي وقت، وقتي كه طولاني است من ميخواهم زودتر بشود ﴿قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ﴾[30] اما ﴿ قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[31] گفتن همان و حاضركردن همان از اين كارها از آنها بر ميآيد، چه كسي ميميرد، چه كسي صحيح ميشود، چه كسي جلو ميافتد، چه كسي دنبال ميافتد همه اينها نقشههايش از پيش تعيين شده است به عنوان آزمون نه به عنوان جبر اينها را بلدند بعد آنها هم حق را با باطل، باطل را با حق مخلوط ميكنند به اين كهنه ميگويند اينها هم كاسبيشان ميگيرد اين است كه﴿كَانَ رِجَالٌ مِنَ الإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الجِنِّ﴾[32] همين است ﴿فَزَادُوهُمْ رَهَقاً﴾[33] هميشه روابط با كهن بود هميشه روابط كهن با جن بود و مانند آن يك كاري بود نامشروع نامعقول كه فقه هم تحريمش كرده است نه صبغه علمي دارد نه صبغه حليت خب اين ارتباطها كه هم حرام است و هم زياد دروغ ميگويند اين كار ممكن است ولي اين مربوط به وحي تشريعي كه به حريم نبوت و ولايت و رسالت و عصمت معصومين برميگردد ندارد اين محدوده كلاً به نحو موجبه كليه مأمن است و به نحو سالبه كليه از ازل تا ابد محفوظ از نفوذ شياطين است از آدم تا خاتم نه خاتم انبيا بلكه خاتم اوصيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) اينطور است احكامي كه وجود مبارك تبيين احكام نه اصل حكم چون اصل حكم تشريعي با رحلت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) تمام شد كه پيامبر با رحلتشان «لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوّة»[34] كه در نهجالبلاغه نسبت به حضرت است اما تبيين اينها و دستورات اينها اينچنين است در ليالي قدر هم آنچه بر وجود مبارك ولي عصر نازل ميشود همين طور است اين طور نيست كه ديگران شياطين اين چيزها را بفهمند و مخلوط بكنند در حق و باطل و بعد گزارش بدهند آنچه كه مربوط به عقايد است مربوط به اخلاق است مربوط به فقه است مربوط به حقوق، اينها در مأمن است و محفوظ است اما آنچه مربوط به سرگذشتها و سرنوشتها و اينها است بله اينها را ممكن است بفهمند اينها را بعضيها با علوم غريبه ديگر هم ميفهمند منتها صددرصد نيست معصوم نيست حقش با باطل مخلوط است صدقش با كذب مشوب است و مانند آن بنابراين اگر از ابن عباس و امثال ابن عباس نقل شده است كه شياطين قبلاً به آسمانها ميرفتند و خبرهايي ميگرفتند بعد زمان حضرت عيسي تا ثلث سماوات بسته شد و در زمان حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كلاً بسته شد اين نبايد به آن وحي تشريعي و اينها برگردد و آنچه وحي تشريعي و شريعت و دين است هميشه ﴿مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَشُهُباً﴾[35] بود كه ان شاء الله در آن بحث خواهد آمد فخر رازي اينجا بحث مبسوطي ندارد ميگويد بحث مبسوطمان در سوره «ملك» و «جن» است.
پرسش: ...
پاسخ: نه از عالم غيب نزول ميكند ولي آخر اينها موجودات غيبي هم هستند درك دارند از همينها ابليس بود كه شش هزار سال سابقه عبادي داشت ديگر در رده فرشتهها بود در بيان نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه است كه اين شش هزار سال عبادت كرده است «لا يدري أمن سني الدّنيا أم من سنيّ الآخرة»[36] اينها هم يك موجودي هستند كه در بخشهاي تحريك خيلي قويتر از انساناند اما در بخشهاي ادراك اينچنين نيست اما خيانتها و دغلها و استراقكردنها از اينها بر ميآيد استراق سمع يعني گوش دزدي يعني انسان گاهي ميبينيد يك نامهاي كسي دارد ميخواند آدم حق نگاه ندارد با گوشه چشم او را نگاه ميكند كه ببيند چه نوشته است اين را ميگويند استراق بصر كه سعي ميكند صاحب نامه نفهمد خودش هم طرزي چشم را نگه ميدارد كه ديگري متوجه نشود و از گوشه چشم بعضي از كلمات نامه را ميخواند اين ميشود استراق بصر غير از سرقت است چون با تكلف و با تلاش و كوشش دارد ميبيند بصر نيست استراق بصر است در استراق سمع هم همين طور است گوشگيريكردن غير از گوشدادن است يك وقتي كسي حرف ميزند آدم حرفش را گوش ميدهد به طور عادي اما با تكلف و مخفيانه و با فشار و با تحمل مشقت يك چيزي را گوش بدهد اين را ميگويند استراق، شيطان اگر بخواهد بخشي از اين كلمات را استراق كند شهابها به حيات آنها خاتمه ميدهد يا آنها را رجم ميكند. اين در محدوده وحي هميشه بايد همين طور باشد قاعده اين است يعني در مسائل شريعت و دين و عقايد ابداً اينها دسترسي ندارند و گرنه دخالتي در كار انبياست خوب تحريف ميكنند و كم و زياد ميكنند حق به دست مردم نميرسد و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: آنها نه ديگر مؤمنين از جنها مثل مؤمنين از انسان در اين كارها نيستند اصلاً ديگر آنها اصلاً مثل انسانهاي مؤمن وظيفه شان را ميدانند.
پرسش: ...
پاسخ: آنها؟ نه اما گوشههاي غيبي را راهشان است يعني از گزارهاي غيبي با خبرند مثل همين كسي كه در محضر حضرت سليمان (سلام الله عليه) بود گفت فاصله هشتاد فرسخ را من ميدانم تخت كجاست در كدام اتاق است در كدام سالن است در كدام قصر است قبل از اينكه شما بلند شويد من اين را ميآورم خب اين يك علم غيب ميخواهد ديگر اين گونه از غيوب را ميدانند منتها انسانهاي كامل هم اينها را ميدانند بالاتر از اينها را ميدانند با عصمت. توده جن از آنها اين كارها ساخته است چيزي را مخفيكردن از درون كسي با خبربودن اين كارها برايشان مقدور است اين كارها را ميكنند و آن كسي كه رئيس اينهاست شش هزار سال عبادت كرد در جمع فرشتهها بود هم از همين قبيل بود ولي اينها در محدوده شريعت به هيچ وجه نميتوانند راه داشته باشند اينكه عرض شد كه از آدم تا خاتم اوصيا نه خاتم انبيا براي اينكه در ليالي قدر هم آنچه مربوط به وجود مبارك ولي عصر است كه او شخصاً بايد بداند بر او نازل ميشود آن هم مصون از دسترسي شياطين است كه آنها هم آنجا هم نفوذ پيدا كنند و كم و زياد كنند حق و باطل كنند و مانند آن خب فرمود: ﴿وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجيمٍ ٭ إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ﴾ اين به منزله لكن است كه ميگويند استثناي منقطع است هيچ كسي دسترسي ندارد لكن اگر كسي بخواهد استراق بكند قبل از اينكه به نتيجه برسد ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ﴾ «اتبع» و «تبع» نظير «ابان» و «بان» به يك معناست در بحث﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ﴾ ﴿وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ﴾[37] در آن آيه گذشت كه ﴿فَأَتْبَعَهُ﴾ يعني «تبعه» اينجا هم ﴿فَأَتْبَعَهُ﴾ يعني «تبعه»، «تبعه شهاب مبين» «ابان» با «بان» يك معنا هستند دارد يعني روشن و آشكار كه به آن معناست بنابراين.
ميماند اين شبهه خب ميفرمايد به اينكه آن شبهه اين است كه شما گفتيد شيطان به وحي دسترسي ندارد ما از اول احتمال ميدهيم كه شياطين به وحي دسترسي داشته باشند و آنچه را پيامبر مييابد آنها هم بيابند و پس چون غير پيامبر هم اينها را مييابد پس آنچه را پيامبر آورده معجزه نيست اولين بار ما اين احتمال را ميدهيم ديگر ما احتمال ميدهيم كه آنچه را پيامبر مييابد شياطين و جنها هم بيابند پس اختصاص به نبوت ندارد پس هر كسي از اينها باخبر شد پيامبر نيست شما اگر بخواهيد به خود قرآن تمسك كنيد كه ميشود دور براي اينكه هنوز نبوت پيامبر ثابت نشد معلوم نيست كه اينها حرفهاي خدا باشد چون نبوت او ثابت نشد يك سلسله گزارشهاي غيبي پيامبر به ما ميگويد خب ما احتمال ميدهيم كه اين گزارشهاي غيبي همانهايي باشد كه شياطين هم _معاذالله_ دسترسي دارند از كجا اين گزارشها گزارشهاي وحياني است برخيها مثل فخررازي و امثال فخررازي ميخواستند پاسخ بدهند كه ما اول نبوت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را با معجزات ديگر ثابت ميكنيم وقتي با معجزه ديگر پيامبري پيامبر ثابت شد و او ادعا كرد كه اين وحي الهي است وحيانيبودن قرآن ثابت ميشود و وحيانيبودن قرآن كه ثابت شد معلوم ميشود كه به قرآن تمسك ميكنيم معلوم ميشود كه شياطين دسترسي ندارند اين راه طولاني است كه ايشان طي كردند ما ميگوييم خير با خود قرآن هم نبوت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثابت ميشود هم دسترسينداشتن شياطين يك كسي آمده يك كتابي را آورده به نام قرآن كريم و مدعي نبوت هم هست ما هم نميدانيم او پيامبر است يا نه خود قرآن را بررسي ميكنيم خود قرآن تحدّي كرده ميبينيم بررسي ميكنيم در بخشي ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ﴾[38] تحدّي كرده در بخشي ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ﴾[39] تحدّي كرده در بخشي ﴿بِسُورَةٍ﴾ تحدّي كرده در بخشي ﴿بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[40] تحدّي كرده كه تحدّي به خود پيامبر است كه يك درس نخوانده اين همه حرفها را زده شما هم يك درس نخوانده بياوريد اين حرفها را بزند شما يك نگار مكتب نرفته بياوريد كه اين طور حرف بزند خب آنكه درس خوانده است كه تعجب نيست آنكه مكتب نرفته تعجب است اين چهارراه را قرآن بيان كرده ما شك داريم كه اين آورنده نبي است يا نه؟ كتاب را ميبينيم معلوم ميشود معجزه است و پيامبر هم فرمود من از طرف خدايم چرا؟ براي اينكه مهر او و امضاء او به دست من است خط او به دست من است اگر كسي بگويد من از طرف فلان مرجعام شك داريد ببينيد اين نامه مرجع اين امضاء مرجع بياييد ببينيد خب آدم وقتي ميرود نامه مرجع را ميشناسد امضا مرجع را ميشناسد ميفهمد كه اين آقا نماينده مرجع است ديگر، ذات اقدس الهي در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «رعد» به حضرت فرمود كه به مردم بگو ﴿كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الكِتَابِ﴾[41] حالا ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الكِتَابِ﴾ حضرت امير هست هر كه هست باشد فرمود من دو تا شاهد دارم آن دومي فعلاً محل بحث نيست اولين كسي كه شهادت داد كه من پيامبرم خداست نه شهيد است يعني عالم است نه خدا ميداند من پيامبرم اينكه پيشنهاد كفايت مذاكره است اينكه احتجاج نيست اگر كسي در دعوا بگويد خب شما كه اين طور ميگوييد خدا كه ميداند حق با من است يعني كفايت مذاكرات ﴿كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً﴾ نه يعني «كفي بالله عليماً» خدا ميداند خب خدا ميداند او ميگويد خدا نميداند تو نيستي _معاذالله_ اينكه اول دعواست ﴿كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً﴾ استدلال و استشهاد است فرمود من از طرف خدا آمدهام خود خدا شهادت داد اين هم امضاي خدا اين هم نامه خدا ميگوييد نه مثل او بياوريد استدلال به قرآن استشهاد به سخن خداست اگر كسي گفت من از طرف فلان مرجع آمدهام كسي بگويد به چه دليل ما قبول نداريم تو از طرف فلان مرجع آمدي ميگويد آقا اين امضا مرجع اين مهر مرجع، اين خط مرجع كه براي من داده خب من هم نماينده او هستم ديگر، ديگر انسان ترديدي نميكند اگر خطشناس و امضاشناس باشد فرمود خدا شهادت داد من پيامبرم چرا؟ بر اينكه امضايش دست من است خطش دست من است حرفش دست من است كتابش دست من است ﴿كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الكِتَابِ﴾ بنابراين نيازي به آن تكلف فخررازي نيست كه ما بگوييم اول به وسيله معجزه ديگر نبوت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثابت بشود بعد كه او نبي شد ادعا كرد كه اين كتاب وحي خداست وحيبودن او ثابت بشود بعد ما به قرآن استشهاد بكنيم.
«و الحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 16.
[2] ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 22.
[3] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 40.
[4] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 12.
[5] ـ بحارالانوار، ج10، ص88.
[6] ـ بحارالانوار، ج10، ص88.
[7] ـ منية المريد، ص123.
[8] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 105.
[9] ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 و 194.
[10] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 9.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 38.
[12] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 13.
[13] ـ سورهٴ طـٰه، آيهٴ 123.
[14] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 54.
[15] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 43.
[16] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 36.
[17] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.
[18] ـ سورهٴ ناس، آيات 5 و 6.
[19] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 112.
[20] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 30.
[21] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 29.
[22] ـ سورهٴ مريم، آيات 28 و 29.
[23] ـ سورهٴ زخرف، آيات 3 و 4.
[24] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.
[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 79.
[26] ـ سورهٴ جن، آيات 26 ـ 28.
[27] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 223.
[28] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 223.
[29] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 39.
[30] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 39.
[31] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 40.
[32] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 6.
[33] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 6.
[34] ـ نهجالبلاغه، خطبه 235.
[35] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 8.
[36] ـ نهجالبلاغه، خطبه 192.
[37] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 175.
[38] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 34.
[39] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 13.
[40] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.
[41] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 43.