اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجًا وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرينَ (16) وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ﴾
در اين سورهٴ مباركهٴ «حجر» برخي از معارف توحيدي را بازگو ميكنند. برخي معارف وحي و نبوت را و در جريان مسائل توحيدي نظم آفرينش را نظم آسمان و زمين را فوايد فراواني را كه در آفرينش موجودات زميني و آسماني مطرح است ذكر ميكند. فرمود ما در آسمان بروج قرار داديم برج لغتاً به معناي ظهور است كه ﴿وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجَاهِلِيَّةِ﴾[1] اين است و قصرهاي بلند هم كه برج ميگويند براي اينكه او ظاهر است و آشكار است و اين ستارهها را هم چون شفاف و روشن و ظاهرند برج ميگويند و اين بروج دوازدهگانهاي كه حمل و ثور و جوزا و اسد و سرطان و سنبله و ميزان و اينهاست نامگذاراش براي اين است كه اين ستارهها كنار هم كه جمع ميشوند يك صورت خاصي را تشكيل ميدهند.
يك بيان لطيفي جناب شيخ اشراق دارد ميگويد كه گاهي افراد خودشان خوباند ولي تركيبشان اجتماعشان دور هم نشستنشان ناهنجار است نظير سرطان. برج سرطان، سرطان يعني خرچنگ يك واژه عربي است اين بيمارياي كه انشاءالله خدا پزشكي و پزشكان را هدايت به درمانش بكند از آن جهت كه مثل خرچنگ از هر طرف ميدود و ريشه ميدواند به آن گفتند سرطان. اين واژه، واژه عربي است يعني خرچنگ چون اين چند ستاره كه كنار هم جمع شدند با يك سبك خاصي كه شبيه خرچنگ است ميگويند برج سرطان. فرمايش جناب شيخ اشراق اين است كه گاهي افراد خوباند ولي هيئتي، يك حزبي، يك باندي تشكيل ميدهند كه اين تركيبشان تركيب بدي است ميشود تركيب خرچنگ يا تركيب فلان گاهي هم تركيب خوبي است مثل ميزان و امثال ذلك. اينها را ميگويند برج چون چند ستاره كنار هم هستند ميشود برج حَمل بَره گوسفند چند برج ستاره كنار هم هستند ميشود ثور يعني گاو و همچنين اين ماه وقتي در قبال اين چند ستاره قرار بگيرد ميگويند ماه در برج حمل است وقتي در مقابل آن چند ستاره قرار بگيرد ميگويند در برج ثور است تا برسد به برج دوازدهم به اينها ميگويند بروج.
فرمود ما در آسمان بروجي قرار داديم و اينها را براي بينندهها زينت قرار داديم اهداف فراواني در آفرينش اين ستارههاست يكي از آنها مسئله زيبايي و زيور شما بينندههاست موجودات زمين را هم كه در سورهٴ مباركهٴ «كهف» ذكر ميكند ميفرمايد آنچه كه در زمين است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾[2] زينت براي زمين است در حقيقت اينجا سه مسئله است يكي اينكه در زمين باغهايي است، آبشارهايي است، كوههايي است، دشتهايي است دمنهاي زيبا مناظر طبيعي زيباست همه اينها زينةالارض است پس اگر كسي سعي كرد يك جايي را آباد بكند در حقيقت آن منطقه زمين را مزيّن كرده است نه خودش را ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ نه «لكم» پس اگر كسي زحمت كشيد باغي درست كرد آن زمين را مزيّن كرد نه خودش، را زينت انسان چيز ديگر است كه در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» بيان شده اين براي زينةالارض بر فرض انسان آسمان برود آسماني بشود و ستارهها را هم مالك بشود اين ستارهها زينةالسماء است نه زينةالانسان ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الكَوَاكِبِ﴾[3] پس شمس و قمر زينة السماء هستند بر فرض هم كسي سوار سفينههاي فضانورد بشود برود آنجا اينها را تملك بكند باز اينها «زينةالانسان» محسوب نميشوند زينةالسماء هستند.مطلب بعدي آن است كه بيننده لذت ميبرد البته، بيننده همان طوري كه از زينت خود لذت ميبرد از زينت ديگري هم لذت ميبرد.
مطلب بعدي آن است كه «زينةالانسان ما هي»؟ انسان زيوراش به چيست؟ اين را در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» بيان فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُم﴾[4] ايمان را در دلهاي شما محبوب قرار داد و ايمان را زينت جان شما قرار داد جان انسان مزين به ايمان است اگر مؤمن بود مزين است و اگر مؤمن نبود از اين زينت تهي است پس آنچه بيرون از جان انسان است زينت انسان نيست حالا يا زينةالسماء است يا زينةالارض است يا زينت افراد ديگر است و مانند آن اينجا فرمود اينها در حقيقت زينت آسمان است ولي شما لذت ميبريد ﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ﴾ اما زينت سماء است و شما لذت ميبريد ﴿ وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ﴾ ما اين بروج را از نفوذ هر شيطان رجيم و مرجوم و تير خوردهاي حفظ كرديم اين يك بحث خاص خودش را دارد كه إنشاءالله از آيات سوره «صافات» وساير سور بايد كمك گرفته بشود كه ﴿وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّيَاطِينِ﴾[5] ما آسمان را با ستارهها مزين كرديم و اين ستارهها را زينت آسمان قرار داديم و اينها را رجوم شياطين قرار داديم يعني چه؟ آيا همين شهابسنگهاست يا اينها تمثيل است يا معناي خاص خودش را دارد يا ما بايد درباره اينها بحث نكنيم اصلاً إنشاءالله به خواست خدا براي بعد از تعطيلات اربعين و نوروز اين بحث ادامه پيدا ميكند و اما سؤالهايي كه شده به بعضي از اين سؤالها پاسخ داده بشود إنشاءالله، حالا ببينيم كه نوبت ميرسد يكي از سؤالها و اشكالهايي كه خيلي وارد است و اشكال خيلي خوبي است اين است كه شما تكرار ميكنيد تكرار ملال آور است حق هم با اين بزرگوار است سرش اين است كه آدم بايد هم مسائل علمي را رعايت كند هم مسائل اخلاقي را رعايت كند و اين بسيار مشكل است و ماها همه بايد بدانيم كه؛ كسي كه؛ يك وقتي ما اشارات را آن طبيعيات اشارات را خدمت مرحوم آقاي شعراني ميخوانديم الهياتش را نزد مرحوم آقاي الهي قمشهاي. يك روز يك كسي در اواخر نمط سوم و اينها بود ظاهراً آمده بحثهاي قبلي را نديد اين يك سؤالي كرد و شيخنا الاستاد مرحوم آقاي شعراني (رضوان الله تعالي عليه) پاسخ داد و بالاخره ايشان بار دوم گفت كه امام بايد رعايت اضعف مأمومين بكند در آنجا گفته شد كه معناي رعايت اضعف مأمومين اين نيست كه اگر مأمومي در ركعت سوم يا چهارم رسيد امام برگردد كه، امام در همانجا بايد توضيح لازم را بدهد حالا اگر كسي بعد از گذشت خيلي از اين مباحث تحريف و امثال تحريف بعداً وارد بحث تفسير شد اشكالي به ذهنش رسيد اين بايد مطالب ديگر را ببيند لازم نيست حالا گوينده برگردد همه حرفها را تكرار بكند هر كسي يك اشكالي دارد به اين فكر باشد كه اين اشكال اگر براي جمع است يا براي اكثري است يك چيزي بنويسند بدهند اما اگر براي شخص خودشان است آنجا كه نشستيم بعد از بحث خب بايد سؤال بكند.
مطلب مهم در جريان صيانت قرآن از تحريف اين است كه ما اگر بخواهيم به تواتر تمسك بكنيم مستحضريد سيدنا الاستاد (رضوان الله تعالي عليه) غالب آنها را در همان اشكالات هفت، هشت فصلي كه در ضمن اين آيه است فصول چندگانه بيان كرده است اگر ما بخواهيم به تواتر تمسك بكنيم تواتر فقط ثابت ميكند كه اين قرآن اين كتاب از لبان مطهّر حضرت صادر شده است اما او پيامبر است اين قرآن معجزه است اين كتاب معجزه است هيچ كدام را ثابت نميكند تواتر فقط ميگويد آن كسي كه مدعي نبوت است اين حرفها را گفته تواتر فقط سبقهٴ تاريخي دارد اين سخن حق است تواتر البته قويتر از اجماع است قويتر از اجماع محصل هم است براي اينكه اجماع محصل حجيتش چون حجت است فرع بر آن است كه ديني باشد نبياي باشد معصومي باشد كه از رضاي آن معصوم يا از دخول آن معصوم كشف بكند اما تواتر يك سبقهٴ تاريخي دارد كار به دين و حجيت قول امام، حجيت رأي معصوم و اينها ندارد ثابت ميكند اما سخن از حجتبودن و اينها نيست ثابت ميكند اين حرفها را آن شخص مقدس گفته است اين يك مطلب كه بين تواتر و اجماع فرق است اجماع ولو محصل هم باشد حجيتش بعد از اثبات دين است اما تواتر يك راه عقلي يا عقلايي است كه حجت است البته تواتر را ميگويند مفيد يقين است لكن جاي شبهه منطقي باز است كه تواتر يقينآور است يا ظن متاخم و قوي چون تكتك اينها خبر واحدند و تكتك اينها مظنهآورند تراكم ظنون و ترتب ظنون غير از قطع است قطع به وسيله همان برهان حاصل ميشود به هر تقدير تواتر بالاتر از اجماع است در اين بحثها اگر نبوت وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به وسيله معجزه ديگري مثل شق القمري، حديث داري، طير مشوي اينها ثابت شد خب فهو رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اين رسول الله ادعا كرده است اينها كلام الله است و ثابت ميشود اما اگر معجزه آن حضرت قبلاً ثابت نشده است ما هستيم و همين قرآن كه با تواتر ثابت شده است كه آن حضرتي كه مدعي رسالت است اين حرفها را گفته با اين چه چيز ثابت ميشود تواتر فقط ميگويد كه ثابت ميكند كه اين كلمات را او گفته است اما تواتر ثابت نميكند كه اين معجزه است يك ثابت نميكند كه آورندهاش پيامبر است دو.
مطلبي كه مهم است اين است كه همان طوري كه ذات اقدس الهي دل علي ذاته بذاته كلام او هم دل علي ذاته بذاته است خود اين كلام دليل است به اينكه اين كلام الله است به دليل اينكه اين 114 سوره 114 معجره است از آغاز نزول تا الان اين ادعا را دارد اين تحدّي و هماوردطلبي را دارد كه اگر شك داريد يك سوره مثل اين بياوريد خب 114 معجزه الآن اينجا هست ديگر و همگان را هم دعوت ميكند فرمود من يك نفر بودم درس نخوانده شما همه درس خواندههايتان را جمع بكنيد يك سوره مثل اين بياوريد و اگر مقدورشان بود اين همه خونريزي و جنگ و جدال راه نميانداختند پس 114 معجزه حضور دارد كه ما در مشهد و محضر و خدمت او هستيم يكي از آن 114 معجزه همين سورهٴ مباركهٴ «حجر» است با اين سوره «حجر» ثابت ميشود اين كلام الله است قهراً آورندهاش هم رسول الله است با همين سوره «حجر» ثابت ميشود كه اين نه كم است يعني كل اين 114 سوره همهاش قرآن است و بيش از اين هم نبوده و كمتر از اين هم نيست تواتر براي اثبات عدم زياده خوب است كه اينها عين چيزي است كه وجود مبارك پيامبر گفته يعني كسي كه ادعاي نبوت دارد رسالتش هنوز ثابت نشده ولي اينها به طور يقين از لبان مطهّر او شنيده شده است كسي اضافه نكرده است. پس اين 114 معجزه يكياش سوره «حجر» است اين سوره «حجر» ميگويد كه اين كلام الله است وقتي ثابت شد كلام الله است پس آورندهاش رسول الله است در همين سوره هم ثابت ميشود كه اين از افزايش و كاهش مصون است ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[6] فتحصل اگر كسي نبوت حضرت را قبلاً احراز كرده است ميتواند بگويد اين رسول خداست و ادعا كرده است كه اينها كلام خداست پس اين ميشود كلام الله اما اگر كسي رسالت حضرت را قبلا احراز نكرد فقط در برابر ادعاي او قرار دارد با تحدّي، او مدعي يك چنين كسي بود به تواتر، ادعاي رسالت هم داشت به تواتر، اين 114 سوره را هم او آورد به تواتر و ادعا كرد و خود اين سور هم دارند كه هر كدام از ما معجزهايم يعني 114 معجزه است در اختيار شما هر كدام را خواستيد انتخاب بكنيد مثل آن بياوريد اين هم مطلب چهارم يا پنجم. بنابراين از چند راه ميشود اين مسئله اعجاز قرآن را اولاً و رسالت و نبوت وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ثانياً ثابت كرد.
اما مسئله اختلاف قرائت قبلاً به عرض رسيد كه اگر دليلي معتبر نباشد كه حكم فقهي ندارد اگر به روايت معتبر برسد كه آن روايت معتبر از معصوم رسيده است همه معصومين در مسئله دين برابر ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي﴾[7] هستند إما معالواسطه أو بلافاصله بالاخره از وجود مبارك پيامبر دريافت ميكنند و ذات اقدس الهي از راه وحي اينها را به آن سيزده معصوم ديگر بيان ميكند اين طور نيست كه _معاذالله_ آنها براساس اجتهاد بگويند كه، پس اگر اختلاف قرائت شد معنايش اين است كه ذات اقدس الهي فرمود اين سبكش معجزه است آن چند وجه ديگر هم قرائتش جايز است شما ميتوانيد در نماز به آن سبك بخوانيد هنگامي كه اجير شديد براي قرائت قرآن به آن سبك هم بخوانيد به اجارهتان عمل كرديد هنگامي كه خواستيد ثواب تلاوت را ببريد به آن سبك خوانديد ثوابش را ميبريد اما مادامي كه سند فقهي داشته باشيد در صورتي كه به روايت معتبر ثابت شده باشد مسئله «ضحي» و «اليل» و همچنين «فيل» و سوره «فيل» و سوره «قريش» اينها حكم فقهيشان با ساير سور فرق ميكند ولي حكم تفصيليشان كه فرق نميكند كه اين سوره «ضحي» با «ليل» سوره «فيل» و سوره «قريش» اينها چهار سورهاند چهار معجزهاند منتها در حكم فقهي گفتند قرآن بين سورتين جايز نيست مگر در اين چهارجا كه اگر كسي «والضحي» را خوانده «والليل» را بايد بخواند يا «فيل» را خوانده به دنبالش «قريش» را هم بايد بخواند نه اينكه _معاذالله_ تحريف شده اين چهار سوره شده دو سوره كم و زياد شده اينها چهار سورهاند چهار معجزهاند از نظر بحث تفسيري دو سورهاند از نظر بحث فقهي. يعني جمع بين دو سوره را در فقه بايد از روايات خاصش شنيد كه قرآن بين سورتين جايز نيست مگر اينجا كه نه تنها جايز است بلكه گفتند احدهما كافي نيست و ديگري هم در كنارش بايد باشد.
مطلب بعدي آن است كه در جريان اختلاف اهله و رويت هلال اين يك مشكلي است كه همه نگران آن هستند بيوت نگرانند مقام معظم رهبري نگران است شما آقايان هم اگر راه حلي داريد به دفاتر ارجاع بكنيد كه بالاخره اينچنين نيست كه راه حل نداشته باشد يك راه حلي كه بالاخره همگان بپذيرند و عملي هم بشود انشاءالله پيش بيني بشود يك بيان لطيفي مرحوم صاحب جواهر دارد كه اين بيان مكرر از جلد 21 جواهر در بحثهاي نماز جمعه خوانده شد در همين بحثهاي تفسيري خوانده شد اين بيان خيلي بيان بلند است مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله عليه) در جلد 21 جواهر دارد كه اگر كسي قائل به ولايت فقيه نباشد «كأنه ما ذاق من طعم الفقه شيئاً»[8] اين درس خوانده مجتهد شده اين خيلي چيز ممكن است بلد باشد ولي فقه را نچشيده بالاخره اين فقه اين احكام اين چند جلد جواهر اين از طهارت تا ديات اين متولي ميخواهد يا نميخواهد يا تئوري محض است؟ متولي نميخواهد؟ يعني فقط تئوري محض است؟ يا متولي ميخواهد؟ متولياش چه كسي است؟ چه كسي بايد اين را پياده بكند؟ متولياش غير از كارشناس فقهي است؟ غير از فقيه جامعالشرايط كسي ديگر نميتواند باشد كه. اصرار صاحب جواهر اين است كه اگر كسي قائل به ولايت فقيه نبود ممكن است خيلي درس خوانده باشد ممكن است خيلي كتاب نوشته باشد ولي فقه را نچشيده بالاخره اينها مجري ميخواهد يا نميخواهد «كأنه ما ذاق من طعم الفقه شيئاً» الآن شما ميبينيد يك كسي فردي فكر ميكند ميگويد كه خوب هر كسي برابر كار خودش، در جريان مكه و جريان ذي حجة هم همين طور است ميگويند براي كسي كه اول ماه ثابت شده است مثلا فلان روز اول ماه است خوب امشب نهم است سعي بكند كه فردا خودش را به عرفات برساند و اگر براي او ثابت نشد امشب هشتم است خوب فردا ترويه است احرام ميبندد پسفردا وارد عرفات ميشود «كل علي رأيه» اين كه اشكال ندارد برابر استصحاب عمل ميكند اين مثل كسي است كه شما در بعضي از كتابهاي فقهي قدما ميبينيد فتوا هم دادند و الان نوشته است در رسالههاي قدما كه مستحب است وقتي كسي كه وارد ميشود با شتر وارد بشود نزديك كعبه و آنجا برود استعلام حجر بكند در هر شوط از اشواط سبعه استعلام حجر بكند مستحب است شترش را آنجا ببرد پس شترش را آن جا جاي ديگه ببندد و خلف المقام اين حرفها بعنوان سنن حج در رسالههايشان بود و هست الان دو ميليون جمعيت ميخواهند بروند بگوييم «كل علي رأيه» هر كسي كه براي او ثابت شده است امروز برود هر كسي كه براي او ثابت نشد فردا برود مگر اداره اين دو ميليون در صحراي عرفات آسان است در مشعر آسان است در مني آسان است؟ اين ديني كه همه را دعوت كرده تازه يك ذرهاش آمدن اين است بالاخره اين دين دعوت كرده يا نه، واجب است يا نه؟ اين جهاني فكركردن اسلامي باز فكركردن خدا غريق رحمت كند امام را اينكه ميگفت زمان و مكان اثر دارد اين يعني در ديد يك مجتهد اثر دارد الا و لابد فاصله بين مقام ابراهيم و كعبه اين بايد مطاف باشد؟ خوب آخر ديني را كه شما ارائه كرديد دستوري كه داديد دعوتي كه كرديد با اين هماهنگ نيست شما بر همه واجب كرديد فرمود: ﴿عَلَي النَّاسِ حِجُّ البَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾[9] بسيار خب جهان هم كه به طرف رشد اسلامي دارد ميرود الان يك ذرهاي از اين مستطيعها آمدند حالا اگر برخي از اين مستطيعها متوجه شدند توبه كردند خواستند تكليف الهيشان را انجام بدهند اين فريضه الهي را انجام بدهند حداقل پنجاه ميليون است آن اقل اقل پنجاه ميليون است الان حج يك واجب متروك است در كشورهاي اسلامي مستطيع فراوان است حداقل پنجاه ميليون شما اين پنجاه ميليون را جا بدهيد بالاخره به اين پنجاه ميليون ميگوييد الا و لابد بايد بين مقام كه همين سيزده متر تقريباً نزديك سيزده متر است با كعبه بايد طواف بكنيد اين است معنايش حكم اوليتان چه چيزي است اين همه را دعوت كرديد در تنگه مني آنجا ميخواهي جا بدهيد يا اين به شما ديد ميدهد كه مكان افضل و فاضل را ادراك كني كل مسجدالحرام را مطاف بدانيد اين خب خدا غريق رحمت كند ابن ادريس را، ابن ادريس وقتي فتوا ميدهد ميگويد اين چه طرز فكركردن است ما هستيم و اين روايت ما هستيم و اين آيه شما ديديد يا شنيديد فرض اين است ما هستيم و اين روايت ببينيد چه چيز ميخواهد بگويد بله ما هستيم و اين روايت و صدها روايات ديگر ما هستيم و اين آيه و صدها آيه ديگر ما هستيم اين آيه و خطوط كلي دين ما هستيم و اين روايت چيست؟ شماييد و اين روايت بله بايد فتوا بدهيد الا و لابد بين مقام و اينهاست اما آيات ديگر را هم ببينيد ادله ديگر را هم ببينيد بر مردم واجب است كه بيايند اگر اينها خواستند فريضه الهي را عمل بكنند حداقل پنجاه ميليوناند شما جا بدهيد به اين پنجاه ميليون شما در بيت مشكل داريد در عرفات مشكل داريد در مشعر مشكل داريد در مني مشكل داريد از آن طرف ميگوييد اگر كسي مكه نرفته در اواخر عمر به او ميگويند «يهودياً أو نصرانياً»[10] ميشود اين كار پس به اين پنجاه ميليون جا بدهيد نگوييد ما هستيم و اين روايت در جريان حج هم همين طور است حالا آن پنجاه ميليون هيچ شما دو ميليون شناور و سرگردان داريد ميگوييد: «كل علي رأيه» هر كسي براي او ثابت شده است اول ماه چه زماني است برود نشد استصحاب ميكند بقاء ليل و يوم و شهر را و فردا ميرود مگر اين كار آساني است حل ترافيك كار آساني است؟ خدمات دادن كار آساني است؟ درمان و بهداشت كار آساني نيست و اين پنجاه ميليون نه اين دو ميليون را آدم نميتواند اداره بكند اينكه مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله عليه) بالصراحت فرمود اگر كسي قائل به ولايت فقيه بالاخره يك نفر يا زيد يا عمر يا بكر يا خالد يا وليد مرجع تصميمگيري يا وحدت كلمه است يا اتحاد احدهما بايد باشد بيش از شما آقايان بيش از همه ما اين بيوت مراجع دامت معاليهم در فكراند در زحمتاند نگراناند كه حل بشود رهبري اينچنين است بيت رهبري بيت مراجع همه نگرانند كه اين حل بشود شما آقايان اگر طرحي داريد كه قابل عمل باشد توجيه باشد اين چيزهايي را كه نوشتيد به بيوتات هم بنويسيد آنها هم در جريان باشند تا بلكه انشاءالله يك راه حلي پيدا بشود هم در جريان رويت اهله ماهها هم در جريان حج كه واقعه كنگره جهاني است و براي همه مشكلساز است اگر خداي ناكرده يك مركز تصميمگيري نباشد.
اما درباره اينكه مجمع تشخيص مصلحت چه كار ميكند در بحثهاي قبل به عرض رسيد به اينكه اجتهاد چهار قسم بود يكي اجتهاد در نص است كه چيز بينالرشد است خلافاً للاخباريين اين اجتهاد در نص است كه بركات فراواني داشت و اصول را و بحثهاي عميق فقه را به همراه داشت اين «علينا إلقاء الاصول و عليكم التفريع»[11] از همين راه است يكي اجتهاد در مقابل نص است _معاذالله_ كه بينالغي است كه جريان متعتان كانتا كذا و كذا از همين قبيل است انسان در برابر نص معصوم بخواهد اجتهاد كند اين بينالغي است قسم سوم اجتهاد در ما لا نص فيه است اين اجتهاد در ما لا نص فيه خب يك وقت است انسان همين طور رها ميگويد: «كل شيء لك حلال»[12] يك وقت ميگويد نه كار كارشناسي فلان گياه خوب است فلان حيوان خوب است فلان كار خوب است فلان ضرر دارد يا ضرر ندارد مصلحت است يا مصلحت نيست اين در ما لا نص فيه كه منطقةالفراغ است كار كارشناسي ميشود بعد از اينكه كار كارشناسي شد يك وقت است يك كسي به علم خودش تخصص خودش مغرور است اين را بر خطوط كلي فقه عرضه نميكند گرچه ما نص خاصي درباره فلان كار، فلان گياه، فلان عمل، فلان صنعت، فلان كشاورزي يا فلان دامداري نداريم ولي يك سلسله خطوط كلي هست كه اينها به منزلهٴ قانوني اساسي است نظير آنچه كه مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در آخر من لا يحضره الفقيه از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد كه «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»[13] اينها از آن قوانين اساسي است كه تغيير ناپذير است يعني هيچ كسي نميتواند يك كاري انجام بدهد كه رضايت كسي را بدست بياورد با معصيت خدا خوب اينها خطوط قرمز دين است يك وقت است كه اجتهاد ميكند در ما لا نص فيه با عرضه بر خطوط كلي اين هم خوب است يك وقت هست نه قسم چهارم اجتهاد ميكند در ما لا نص فيه و ميگويد اين عقل كافي است اين ميشود حسبنا العقل اين حسبنا العقل مثل حسبنا كتاب الله راه دوزخ است حسبنا العقل و النقل نه حسبنا العقل اگر حسبنا العقل شد اين راه دوزخ است ميشود راه چهارم مجمع تشخيص مصلحت كارش غير از كار فقهاي شوراي نگهبان است شوراي نگهبان برسيشان اين است كه اين مطابق با كتاب و سنت است يا نه مجمع تشخيص مصلحت كار فقهي نميكند موارد تزاحم را در ما لا نص فيه را در مورد تزاحم را ارزيابي ميكند يك چيزي است كه شوراي نگهبان ميگويد حرام است برابر آيه و روايت ميگويد حرام است همه آقايان مجمع تشخيص مصلحت هم همه آنها ميفرمايند اين حرام است بله حرام است هيچ ترديدي نيست حالا يا اجتهاداً يا تقليداً ميگويند حرام است ولي ميگويند اين حرام مزاحم حرام ديگر است آسيبرساندن به جامعه، ايجاد ترافيك سنگين، ايجاد تصادفها، قتل و ضرب و جرحها، جنگ روانيها، ضعف اعصابها، استهلاكها ضررها اينها ناشي از اين است كه خانه فلانكس در مسير خيابان قرار گرفته و حاضر نيست كه خانه را بفروشد. خرابكردن خانه مردم حرام است از آن طرف اين همه صدمات جاني و مالي و عمري و وقتي به جامعه اسلامي آن هم حرام است كدام مهم است كدام اهم اينجا كار كارشناسي است ما در مسائل شخصي چه كار ميكنيم در مسائل شخصي در مال خودمان تزاحم اهم و مهم را رعايت ميكنيم يعني اگر يك جايي آتش سوزي شده انسان همين طور بنشيند نگاه بكند فرش منزلش بسوزد معصيت كبيره است و اين اسراف است ديگر حفظ اين فرش واجب است اگر فرش را حفظ نكند معصيت كبيره كرده است در قيامت هم معذب است بچه هم دارد ميسوزد حفظ آن بچه هم واجب است اگر حفظ نكند معصيت كبيره است حالا كدام مهم است كدام اهم؟ ترك فرش براي حفظ جان فرزند لازم است اين ميشود تزاحم، تزاحم غير از تعارض است تعارض كار مجتهد است چون يكي حجت است يكي حجت نيست ميخواهد ببيند حجت كدام است لا حجت كدام؟ جمع بكند بين حجت و لاحجت و يكي را ترجيح بدهد تعارض براي ادله است تزاحم براي ادله نيست هر دو مسلم است هر دو واجب است يا هر دو حرام است ولي ما نميدانيم كه كدام مهم است كدام اهم اينجا كار كارشناسي است مصالح ديگر هم همين طور است اداره مملكت واجب است اما از راه كشاورزي يا از راه صنعت كشاورزياش به چه قسم صنعت به چه قسم؟ اينها ما لا نص فيه است كار مجتهدانه متخصصانهٴ اهل تخصص است آنجا هم به لطف الهي هم فقيهان حضور دارند هم متخصصان لذا اين است كه مجمع تشخيص مصلحت كار خودش را انجام ميدهد شوراي محترم نگهبان كار خودش را انجام ميدهد اما معناي اينكه وجود مبارك حضرت ظهور كردند دين جديد ميآورند اين نيست كه _معاذالله_ قرآن جديد يا دين جديدي ميآورد الان بسياري از اين احكام است كه عمل نميشود فقط در رسالهها است آن عدل علي (سلام الله عليه) الان شما جايي سراغ داريد يا سراغ نداريد؟ اين سهام آن حضرت كه بايد عادلانه توضيح بشود شما سراغ داريد يك جايي يا نداريد؟ حضرت كه بيايد همين كار را ميكند خيلي از چيزهايي كه آدم در كتابها ميخواند و در خارج نميبيند حضرت پياده ميكند اين ميشود دين جديد الان مثلاً در جريان ديه بر عاقله است از همان آن اوايل انقلاب كه اين لوايح قصاص و حدود و ديات تنظيم ميشد اين سه قسم تصادف مطرح شده بود به صورت لايحه قصاص و حدود و ديات شوراي عالي قضايي تنظيم كرد تصويب كرد داد به هيئت دولت از آنجا هم رفت مجلس تصويب هم شد اما در طي اين 26 و 27 سال يك بار هم نشد عمل بشود بخشي از اينها يك بار هم نشد عمل بشود بيان ذلك اين است فعل كه به فاعل اسناد دارد اين فعل اگر به فاعل اسناد داشته باشد اگر به فاعل اسناد نداشته باشد از بحث بيرون است اگر فعل به اين فاعل مشخص اسناد داده باشد نحوه اسنادش يا عمد است يا شبه عمد است يا خطا يك وقت است يك كسي دارد راه خودش را برابر قانون طي ميكند حالا يا با دوچرخه است يا با موتور است يا با اتومبيل يك رهگذر ناشناسي خود را زد به اين دوچرخه يا اتومبيل يا موتور اينجا اين فعل اصلا به نحوي از انحاء به راننده يا سرنشين ارتباط ندارد ديگري خودش را زد به ماشين اينجا فعل او نيست اصلاً از بحث خارج است رأساً اينجا نه قصاص دارد نه ديه دارد هيچ ندارد اما يك وقت است كه اين راننده به فعل خودش به كسي آسيب ميرساند اين سه جور است ميگويند قتله يا جرحه عمدا أو شبه عمد أو خطئاً كه اين شخص ميخواست مثلاً به اين سمت برود ولي يادش رفت و به آن سمت رفت و تصادف كرد ولي او رفت و تصادف كرد فعل به او اسناد دارد اما خطئاً فعل به فاعل اگر اسناد نداشته باشد كه از حوزه ديه و قصاص خارج است اگر فعل به فاعل اسناد داشته باشد در حوزه قصاص و ديات است اگر عمدي باشد قصاص، شبه عمد باشد ديه خودش بايد بدهد خطأ محض باشد ديه را عاقله بايد بدهد اين فقه رسمي ماست كه همه شما مستحضريد در طي اين 26 و 27 سال شما يك جا ببينيد كه يك كسي با موتور تصادف كرده باشد با ماشين تصادف كرده باشد به عاقله يعني بستگان پدري او بگويند كه تو بايد ديه بدهي اين اصلاً قابل قبول نيست براي جامعه ما، چه روحاني چه غير روحاني چه مسجدي چه غير مسجدي ميگويند به من چه؟ پدرش بدهد خودش بدهد ميگويند بابا اسلام ميگويد ديه قتل خطايي ديهاش بر عاقله است تو عموي اويي تو بايد بدهي اين فكر براي شماها هم خداي ناكرده همچنين حادثهاي پيش بيايد براي شما ناآشنا است ميگوييد به من چه؟ اين به من چه؟ را وقتي حضرت ظهور كرد ميگويد به تو چه؟ بله تو بايد بدهي آن وقت ميگويند اين دين جديد آورده از اين احكام فراوان است كه عمل نشده و فقط در كتابها نوشته ميشود اين حكم، حكم فقهي است شوراي عالي قضايي تنظيم كرده داده به دولت دولت هم داده به مجلس، مجلس هم تصويب كرده داده به شوراي نگهبان شوراي نگهبان هم بر آن صحه گذاشته اما اين سواد علي بياض همين طور خاك ميخورد. قضات محترم ما وقتي ميبينند اين عمل نميشود به ايّ نحو كان سعي ميكنند اين را به شبه عمد برگردانند كه ديه را خودش بدهد با اينكه عمد نيست معلوم است خطاست چون ميدانند كه امر عملي نميشود اين كار از اين احكامي كه عملي نميشود وقتي حضرت ظهور كردند ميگويند دين جديد آورده است وجوه اين طور است توزيع سهم امام همين طور است و توضيح كارهاي ديگر همين طور است رعايت دستورات همين طور است الان بعضي از دوستان نوشتند كه شما اينجا بحث ميكنيد دو قدمي در كنار حرم مطهر آن بيحجابيها است خوب درد اينهاست وقتي حضرت بيايد همه اينها را قلع و قمع خواهد كرد ميگويند اين بر خلاف آزادي است ديگران ميگويند اين دين جديد آورده چه كار داري به همهشان خوب بالاخره اينجا جاي بحث تفسير است آنجا جاي فقه است و آنجا جاي بدحجابي است اينها كنار هم جمع نميشود اما تا شما بگوييد ميگويند بر خلاف آزادي است و نظام هم نظام اسلامي است همين چهارشنبه سوزي و سوريها همين سيزدهبدرها اينها كم، كم خرافات بودنشان معلوم ميشود آن وقت وجود مبارك حضرت اينها چيز جديدي نيست ولي وقتي براي جامعه جا افتاد ميگويند دين جديد آورده نه _معاذالله_ قرآن جديدي دين جديدي همين ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[14] همين ديني كه ذات اقدس الهي به رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) داده است همين را وجود مبارك حضرت ظاهر ميكند خدا به دست او ظاهر ميكند.
مطلب ديگر اينكه تفسير بايد موضوعي باشد كه جامع باشد البته تفسير اگر انسان بخواهد اين مطلب را از قرآن استخراج كند اجتهاداً اين تفسيرش بايد موضوعي باشد تفسير ترتيبي نميشود اما تفسير موضوعي مسبوق به تفسير ترتيبي است يعني يك دور انسان بايد در خدمت قرآن كريم باشد تا از هر مطلبي طرفي بسته باشد و براي تفسير موضوعي گذشته از اينكه «ان القرآن يفسر بعضه بعضاً»[15] به كمك المعجم بايد حل بشود بخش عميقي از «ان القرآن يفسر بعضه بعضاً» با المعجم حل نميشود المعجم در مدار لفظ است كه اين لفظ در چند آيه بهكار رفته اينها جمعبندي ميشود يك استخراج و يك استنباط هم خواهد شد اما خيلي از آيات است كه همين مطلب را دارد يا نقيض اين را دارد يا مويد اين را دارد يا ضد اين را دارد اما نه با اين لفظ پس اگر كسي در خدمت قرآن كريم بود يك دور تفسير ترتيبي ديد آن گاه توانا است كه تفسير موضوعي را هم استخراج كند و ارائه كند.
مطلب ديگر مربوط به تجرّي بوده است كه سؤال شده است تجرّي مستحضريد كه منع كلامي دارد ولي منع فقهي ندارد يعني كسي وسوسه شده كه معصيتي را انجام بدهد اين از عدالت ساقط نشده معصيتي نكرده طبق رواياتي دارد كه «من همّ بسيئة»[16] و اگر آن سيئه را عمل نكند «لم تكتب عليه» ولي از نظر كلامي اين شخص مشكل دارد اين همان است كه در كفايه آمده كاشف از سوء سريره او است يعني مشكل كلامي دارد و بر اساس آيه ﴿وَإِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[17] در قيامت مسئول است البته ولي از عدالت ساقط نشده است. ببينم مطلب ديگري اينجا تنظيم شده يا تنظيم نشده ظاهراً آنچه كه آقايان سؤال فرمودند اينجا بيان شده.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
[2] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 7.
[3] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 6.
[4] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 7.
[5] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 5.
[6] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 9.
[7] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.
[8] ـ جواهرالكلام، ج21، ص397.
[9] ـ سورهٴ ، آيهٴ 97.
[10] ـ وسائل الشيعه، ج11، ص32.
[11] ـ وسائل الشيعه، ج27، ص62.
[12] ـ كافي، ج6، ص339.
[13] ـ من لايحضره الفقيه، ج4، ص381.
[14] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 33.
[15] ـ بحارالانوار، ج54، ص218.
[16] ـ كافي، ج2، ص428.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 284.