اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذًا مُنْظَرينَ (8) إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ (9)﴾
در جريان نزاهت قرآن كريم از تحريف به افزايش يا كاهش وجوهي بيان شد اگر سورهاي از سورههاي قرآن حذف شده باشد از دو جهت با آيات تحدي هماهنگ نيست گذشته از اينكه با آيه محل بحث هم هماهنگ نيست اما از جهت اولي براي همان ناهمانگي با آيه سوره «نساء» است در سوره «نساء» فرمود: ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[1] يعني چون قرآن كلام خداست و من عندالله است هيچ اختلافي در او نيست خب اگر سورهاي از سورههاي قرآن حذف شده باشد -معاذالله- خصم ميتواند بگويد كه ما بخشي از قرآن را در دست نداريم چگونه با آيات ديگر بسنجيم ببينيم مخالف است يا مخالف نيست بنابراين با آيه ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾ هماهنگ نيست گذشته از اينكه وجه دوم اين است كه ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[2] با او هماهنگ نيست زيرا خصم ميگويد شما تحدي كرديد گفتيد قرآن معجزه است و هر كدام از سور او هم جداگانه معجزهاند و شما اگر توانستيد مثل يكي از اين سورهها بياوريد خب ما آن سورهاي كه محذوف است در دست نداريم تا با او به مبارزه برخيزيم و مثل او بياوريم پس از اين دو جهت با آيات قرآن با آيات تحدي مطابق نيست چه اينكه با آيه محل بحث كه ﴿اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ هم مخالف است پس اگر سورهاي از سور قرآن -معاذالله- حذف بشود سه اشكال دارد يكي اينكه با ﴿اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ مخالف است دو اينكه با تحدّي ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[3] يكي هم با تحدي به عدم اختلاف كه ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ﴾ ولي اگر آيهاي از آيات قرآن كريم حذف شده باشد از دو جهت با قرآن مخالف است يعني قرآن او را نفي ميكند يكي همين آيه ﴿اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ است يكي هم آيه سوره مباركه «نساء» كه ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[4] اما اينكه در جريان نزول قرآن اگر وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عمر طولانيتري ميداشت قرآن كاملتر بود و جامعتر ميبود اين سخن درست نيست براي اينكه در همان اوائل سوره مباركه «مائده» آمده است ﴿اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً﴾[5] پس هيچ حكمي نمانده و هيچ آيهاي نمانده كه ذات اقدس الهي نازل نكرده باشد اين به كمال و تمام رسيده است البته اگر عمر مبارك آن حضرت بيشتر بود در تبيين آيات در تعليم كتاب و حكمت در تفسير آن در تشريح آن البته جامعه استفاده بيشتري ميكرد اما قرآن همين است بيش از اين هم نيست و چون كامل شده است.
مطلب بعدي اين است كه در جريان خلافت حضرت امير (سلام الله عليه) وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رعايت اسلام و مصالح اسلامي را در نظر داشت آن ﴿وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[6] هم ناظر به صيانت شخصيت حقوقي آن حضرت بود كه قبلاً هم بحث شد براي اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن وقتي كه تنها بود از هيچ كسي هراسي نداشت و تقيهاي نميكرد ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ المُؤْمِنِينَ عَلَي القِتَالِ﴾[7] ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ﴾[8] ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَحَرِّضِ المُؤْمِنِينَ﴾[9] يعني اگر هيچ كسي تو را ياري نكرد تو بايد مبارزه را ادامه بدهي آن وقتي كه هيچ كسي ياور آن حضرت نبود حضرت دست از مبارزه برنميداشت الآن كه همه تسليم شده يا «اسلموا» يا «أو استسلموا» چون بعد از فتح مكه همه اسلحهها را انداختند ديگر ﴿يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾[10] بود در آن فضا ديگر كسي نبود كه وجود مبارك حضرت از آنها بترسد اين معلوم ميشود كه ناظر به هراس از شخصيت حقوقي است يعني اصل رسالت را زير سؤال ميبرند ميگويند اين داماد خودش را آورده جانشين خودش كرده اين امر شخصي است -معاذالله- و مانند آن چه اينكه با مشاهده هزارها نفر بالأخره جريان غدير را زير سؤال بردند از اين جهت است.
مطلب بعدي اينكه چرا سوره معجزه است و فصحاي عرب نميتوانند مثل آن بياورند براي اينكه اين آيه سوره مباركه «نساء» يك آيه جهاني است اختصاصي به قرآن كريم ندارد در سوره مباركه «نساء» آيه 82 اين است ﴿أفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافًا كَثيرًا﴾ برهان مسئله هم كه قبلاً بازگو شد اين است كه اگر كتابي از غير خدا باشد بالأخره در اثر جهل آن مؤلف يا سهو او يا نسيان او يا غفلت او يك اختلافاتي پيش ميآيد يا تكامل علمي او و چون ذات اقدس الهي از همه اين نقصها منزه است پس صدر و ساقه كتاب او يكدست است اين برهان درباره همه دربارهٴ سنجش قرآن با همه كتابهاي آسماني است بيان ذلك اين است اگر در قرآن يك مطلبي باشد كه برخلاف تورات باشد برخلاف انجيل باشد برخلاف زبور باشد برخلاف صحف ابراهيم باشد همين اشكال است يك وقت است مسئله نسخ شريعت است اين هيچ محذوري ندارد چون بازگشت از نسخ به تخصيص ازماني است نظير جريان خود قبله كه در اسلام اتفاق افتاده قبلاً قبله مسلمانها بيت المقدس بود آن سخره بود بعد برگشت كعبه شد اول به طرف آن قدس نماز ميخوانند بعد به طرف كعبه بازگشت اين نسخ هم به تخصيص ازماني است هيچ مشكلي هم ندارد و خود قرآن كريم هم ميگويد قبلاً آن طور بود بعداً اين طور بود اين ميشود نسخ هيچ محذوري هم ندارد اما درباره معارف توحيدي، معارف نبوّت، وحي، رسالت، عصمت، ولايت، خلافت، انسانشناسي، معادشناسي، جهانشناسي پيوند انسان و جهان اين همه معارفي كه در قرآن كريم است هيچ كدام از اينها با هيچ كدام از معارفي كه در تورات در انجيل آمده آمده در زبور آمده در صحف آمده نبايد مخالف باشد چرا؟ چون گوينده همه يكي است اگر مخالف باشد همه زير سؤال ميرود يا بعضيها زير سؤال ميروند بعضيها ميمانند چون همه اين كتابها من عندالله است اگر معارف اينها با يكديگر مخالف باشند معلوم ميشود من عندالله نيست لذا هر مطلبي كه در قرآن كريم است بعنوان ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[11] است ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ وجود مبارك عيساي مسيح كه كلام ميآورد به نام انجيل از طرف خدا ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ در انجيل هم است وجود مبارك موساي كليم هم همين است خب پس يك كسي كه اين سوره را ميخواهد بياورد بايد طرزي حرف بزند كه با هيچ آيهاي از آيات قرآن كريم مخالف نباشد اين يك، با هيچ آيهاي از آيات تورات مخالف نباشد دو، با هيچ آيهاي از آيات انجيل مخالف نباشد سه با هيچ آيهاي از آيات زبور مخالف نباشد چهار، با هيچ آيهاي از آيات صحف ابراهيم مخالف نباشد پنج، اين كار فقط از پيغمبر برميآيد معناي اينكه شما سورهاي بياوريد اين نيست كه شما يك عربيها را سرهم كنيد تا بگويند آنها كه سبعه معلقه را گفتند چطور نتوانستند يك سورهاي مثل «كوثر» بياورند يك طور حرف بزنيد كه با كتابهايي كه هزارها سال قبل نوشته شده با او مخالف نباشد خب اين از قدرت چه كسي برميآيد؟ اين است كه هر سورهاي معجزه است احدي به خودش اجازه نداد كه همآورد كند فوراً خجالت كشيدند رفتند كنار فرمود من با اينكه زبور را نديدم صحف ابراهيم را نديدم تورات را نديدم انجيل را نديدم يك طور حرف ميزند كه با همه آنها مطابق است اين حرف كيست؟ فرمود شما اينكه من ميگويم من كه تورات شما را نديدم كه درس هم نخواندم شما تورات را برديد در خانههايتان قايم كرديد به آن احبار و رهبان فرمود در اين آيه آمده﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[12] اين حرفي را كه من ميزنم در تورات شما هست من هم كه در عمرم تورات نديدم چه برسد به اينكه تورات بخوانم شما علماي يهود و احبار و رهبان كه تورات دستتان است برديد در خانههايتان قايم كرديد دربياوريد ببينيد همين حرفهايي كه ميگويم در او هست يا نيست خب چرا برديد آنجا ﴿قُل﴾ ذات اقدس الهي به رسولش فرمود به احبار و رهبان بگو ﴿قُل فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾ اينها همه بهتزده كنار رفتند اين ميشود معجزه وگرنه آدم يك سوره سه جملهاي بياورد اينكه معجزه نيست يك طوري بايد حرف بزند كه ملاحم در او باشد اخبار غيب در او باشد فصاحت و بلاغت داشته باشد با آيات قرآن هماهنگ باشد با مبدأ و معاد هماهنگ باشد با اصول اعتقادي هماهنگ باشد با اسماي حسناي الهي هماهنگ باشد آنها فهميدند كه پيغمبر از آنها چهچيزي ميخواهد همه حريم گرفتند وگرنه اگر ممكن بود خب بالأخره يك سورهاي ميآوردند و از آن جنگها و هشتاد غزوه و سريره راه نميانداختند كه بنابراين سوره آوردن كه معجزه است هر سورهاي باشد لازم نيست كه قرآن به پايان برسد تا آنها ببينند كه آنها هر لحظه اين آيات را بررسي ميكردند كه با آيات قبل مطابق است يا نه چون نبايد اختلاف داشته باشد هر سورهاي هم كه ميآمد هماورد داشتند در درون خودشان ميبينند نه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين آيه سوره مباركه «نساء» را كه آورد از آدم تا خاتم خبر داد نه تنها قرآن با يكي اختلاف ندارد مگر قرآن كلام پيغمبر است -معاذالله- كه باهم اختلاف نداشته باشد قرآن كلام ذات اقدس الهي است ﴿ لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾[13] خداي سبحان از آدم تا خاتم از خاتم تا آدم نزد او يكسان حاضر است آن فرمايشاتي را كه براي حضرت آدم فرمود تا آن فرمايشاتي را كه براي حضرت خاتم فرمود و آن فرمايشاتي كه به اينها فرمود همه يكجا براي او حاضر است هيچكدام باهم اختلاف ندارند لذا همهاش ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[14] ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ يك مطلبي اگر در تورات بود در انجيل بود و با قرآن هماهنگ نبود داد آنها در ميآمد فقط مسئله شريعت و منهاج است كه خب اصلاً اعلام كرده كه عوض شده فرمود: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[15] اين را در همه كتابها گفته كه فرمود هر ملتي هر امتي يك فروع خاص خودشان را دارند براي اينكه در هر زماني مصلحت اقتضا ميكند كه مثلاً نمازشان چند ركعت باشد به كدام طرف باشد و مانند آن اين هم صريحاً در كتابهايشان اعلام كرده و وجود مبارك عيساي مسيح كه آمده اينچنين نيست كه جميع شرايع و مناهج و فروع و خطوط ريز يهوديت را امضا كرده باشد كه اين هم همين طور بود فرمود: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[16] شريعتها جداست منهاجها جداست فروع جزئي بله جداست، ما اصلاً آن اول اعلام كرديم اما خطوط كلي عقائد و اخلاق و فقه و حقوق يكي است خب چهكسي به خودش اجازه ميدهد كه يك طور حرف بزند كه با همه كتابهاي آسماني مطابق باشد يك، با همه مطالب اين كتابي كه در ضمن طي 23 سال نازل ميشود هماهنگ باشد دو، اين ميشود معجزه ديگر بنابراين البته اعجاز يك طرف، فصاحت يك طرف، بلاغت يك طرف اما علم غيب يك طرف، ملاحم يك طرف، تأمين سعادتهاي بشر إلي يوم القيامه طرف ديگر همگون بودن با معارف 23 ساله طرف ديگر همگون بودن با معارف همه كتابهاي آسماني طرف ديگر اين ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[17] يك برهان عام است شامل تورات ميشود شامل حالا تورات و انجيل الفاظشان معجزه نيست ولي معارفشان اين است مگر در تورات اختلاف است مگر در انجيل اختلاف است مگر در زبور اختلاف است مگر در صحف ابراهيم(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اختلاف است آنها هم همين طورند منتها الفاظ آنها بعنوان فصاحت و بلاغت و مانند آن معجزه نشده بنابراين اين برهان ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾ يك برهان عام است برهان نبوت عام است برهان نبوت خاص نيست اين نظير عصاي موسي نيست كه برهان نبوت خاص باشد اين برهان عام است برهان نبوت عام است يعني هيچ پيامبري از نظر درون ديني حرفش ناهماهنگ نيست يك هيچ پيامبري با انبياي گذشته و آينده از نظر برونمذهبي حرفهايش مختلف و ناهماهنگ نيست دو، اين دليل صحت براي نبوت عام است نه نبوت خاص اين نظير يد بيضا نيست نظير عصاي موسي(عليه الصلاة و عليه السلام) نيست كه مخصوص خود آن حضرت باشد خب بنابراين سر معجزه بودن سور قرآني اين است آنها هم سورهها را مواظب بودن هم آيات را نسبت به يكديگر ..؟ اينها لجنهاي داشتند نادي داشتند به اصطلاح منتدا يعني انجمن نادي نادي نادي آنجايي كه محفل بود منتدا بود انجمن بود به آن ميگفتند نادي آنجا داشتند و مشورت ميكردند و فكر ميكردند و چارهاي جز تحمل جنگ چيز ديگر نبود اينها خصوصيات اين بخش و قرآن كريم گذشته از اينكه تك تك اين سورهها معجزه است و كل قرآن معجزه است حفظ و نگهداريش هم معجزةٌ اخري ممكن است يك چيزي معجزه باشد ديگري نتواند مثل او بياورد ولي ميتواند او را از بين ببرد اين فقط يك جهتش معجزه است مثل او نميتواند بياورد ولي ميتواند او را از پا دربياورد ولي بعضي از معجزاتاند كه نه مثل او ميتوان آورد نه سابقه داشت مثل او را هم نميتوان آورد و نه او را ميشود از پا درآورد خب اين ناقه صالح معجزه بود ولي بالأخره عقرش كردند ديگر ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَي فَعَقَرَ﴾[18] اين معجزه را ذات اقدس الهي به درخواست وجود مبارك صالح ايجاد كرده است اما ﴿فَعَقَرُوهَا﴾[19] و وعده هم نداد خداي سبحان هم پيشبيني كرد كه ممكن است آنها آن كار را بكنند فرمود: ﴿نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا﴾[20] كار به او نداشته باشيد وگرنه عذاب الهي ميآيد و اگر حراست او و حفظ او را به عهده ميگرفت البته اين محفوظ ميماند بنابراين معجزه گاهي دوجانبه است كه خدا اصلش را فرستاده بعنوان اعجاز حفظش را هم بعنوان معجزه به عهده دارد نظير قرآن كريم گاهي نه اصلش معجزه است و حفظش عادي و آسيبپذير است نظير ناقه صالح كه اينچنين شده آسيبپذير بود و عذاب الهي هم دامنگير آنها شد.
مطلب بعدي آن است كه گاهي ممكن است گفته بشود كه نام مبارك پيامبر با خصوصياتش در تورات و انجيل و مانند آن آمده پس اصل نبوت پيامبر محفوظ است و لازم نيست كه قرآن بعنوان معجزه محفوظ بماند چون در طي بحثهاي قبل گفته شد كه الآن اصليترين عامل اثبات نبوت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همين قرآن كريم است اگر قرآن كريم -معاذالله- آسيب ميديد يا آسيب ببيند دليلي بر نبوت پيامبر نيست براي جمعيت كنوني ممكن است كسي بگويد كه نه چون ذات اقدس الهي در تورات و انجيل اوصاف پيامبر را مشخص كرد و علماي يهود و نصارا به طور مشخص وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را شناختند ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُم﴾[21] بنابراين نيازي نيست كه حالا قرآن به عنوان معجزه بماند خب اگر در تورات آمده چه اينكه آمده اولين كاري كه كردند همان تورات را در همين بخش تحريف كردند اين ﴿يَكْتُبُونَ الكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾[22] درباره همين علماي يهود و نصارا است كه بخش مهمش مربوط به نبوت برميگردد آنهايي هم كه شناختند انكار كردند خب چه چيزي ميماند اگر خصوصيات حضرت در تورات و انجيل آمده تورات و انجيل را بهم زدند اگر احبار و رهبان آگاه بودند به وصف وجود پيامبر اكرم همينها انكار كردند آن وقتي كه زنده بودند منكر بودند الآن كه رخت بربستند بعد چيزي نميماند پس مهمترين عامل اثبات نبوت همين قرآن كريم است اما جريان نهجالبلاغه و امثال نهجالبلاغه قبلاً هم به عرضتان رسيد نهجالبلاغه يك كتاب فصيح بليغ كتاب ادبي كتاب معارف كتاب پربركتي است ولي ذات مقدس حضرت امير(سلام الله عليه) هم هرچه دارد از قرآن كريم دارد اما مسجع و مقفع سخنگفتن غير از معجزهبودن است الآن يك آيه خطي در وسط سنگينترين و وزينترين خطبههاي نهجالبلاغه باشد خودش را نشان ميدهد و قبلاً هم به عرضتان رسيد كه مثل حضرت امير عدهاي هم سخن ميگفتند خطبه قراء زياد هست نامههاي مجعول ابوحيان توحيدي را كه آن روز به عرضتان رسانديم كه ابن ابيالحديد اين جعل را كشف كرده همين ابوحيان توحيدي خدا نكند يك عالمي كجراه برود چون همه اين ملتها را انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) آوردند اين نحلهها را همينها آوردند ديگر شما ملل النحل ابن حضر را ببينيد دو جلد است ملل النحل شهرستاني را ببينيد دو جلد است آن ملل را انبيا آوردند نحلههاي دروغين را همينها آوردند ديگر مگر آمار متهنبيان باندازه آمار انبيا نيست اگر بيشتر نباشد خب چه كسي متنبّي است همانهايي كه درسخوانده و كجراه رفته -معاذالله- ديگر خب همينها اوضاع را بهم زدند همين ابوحيان توحيدي چندتا نامه بين وجود حضرت امير(سلام الله عليه) و عمر رد و بدل كرد كه حضرت امير اين طور نامه نوشت عمر اين طور نامه نوشت عمر اين طور نامه نوشت حضرت امير اين طور نامه نوشت همش جعل يك محاكمهاي كرد بين اين دو نفر و سرانجام وجود مبارك حضرت امير را -معاذالله- محكوم كرده و اين را منتشر كرده عدهاي هم خيال كردند بله اين درست است ابن ابي الحديد جزو پيشكسوتان اين رشته بود كه پرده برداشت كه اينها همش جعل ابوحيان توحيدي است خب بازار جعل و اينها فراوان بود غرض اينكه اين مرد آن قدر نويسنده است كه به سبك حضرت امير نامهنگاري ميكند و خيليها هم متوجه نميشوند تا يك محقق توانمندي قيام كند بگويد اين جعل است اما نسبت به قرآن كريم يك چنين كسي، كاري شدني نيست و اما در رواياتي كه احياناً دارد كه در روايت وجود مبارك امام رضا يا ائمه ديگر دارد ﴿الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾[23] آنجا دارد «بنو تَميم»[24] خب پيداست كه حضرت دارد مصداق را مشخص ميكند كه اينها بودند نه كه بنوتميم در آيه بود يا اگر دارد «في عليٍ» يعني مصداقش آن است در اين زمين نازل شده يعني شأن نزول است اينها مورد آيه است نه اينكه اينها در قرآن كريم بود آن جملههايي هم كه در روايات است پيداست كه براي تفسير است دارد تنزيلش اين است يعني تفسيرش اين است معنايش اين است نه اينكه آيه اين است كه «الذين ينادونك من وراء حجرات بنو تَميم اكثرهم لايعقلون» بتعبير سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) فرمود شما آن جملهها را ببينيد با آيات قرآن بسنجيد ببينيد اصلاً با قرآن هماهنگ نيست بنابراين آنچهكه در اين روايات آمده همان براي بيان تفسير و تأويل به رأي است نه اينكه قرآن اينچنين بود.
پرسش: ...
پاسخ: اوحدي يعني مثل حضرت امير الآن حضرت امير از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معجزه نميخواست آن بيان نوراني خود حضرت امير در خطبه قاصعه آنجا به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد كه اين آهي كه من شنيدم چيست؟ اين رنه يا رَنهاي كه من شنيدم چيست؟ «ما هذه الرنة؟»[25] وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه اين آه شيطان است الآن يك آه سنگيني كشيد كه من ديگر نااميد شد كه ديگر كسي حرف من را گوش نميدهد بعد از آمدن وحي و نااميد شد كه در اين سرزمين كسي او را بپرستد اينها در نهجالبلاغه در خطبه قاصعه هست بعد فرمود كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به من فرمود: «ياعلي إنك تسمع ما أسمع و تري ما أري الاّ أنك لست بنبيٍ لكنّكَ لوزير و إنك لعلي خير»[26] فرمود خيلي از چيزهايي را كه من ميشنوم تو ميشنوي منتها تشريع براي من است تو امت مني تو پيغمبر نيستي خب ديگر وجود مبارك حضرت امير يا حضرت زهرا (سلام الله عليه) اينها از پيامبر معجزه نميخواستند كه تو معجزه بياور ما به تو ايمان بياوريم اين روي رابطه معنوي، روي پيوند معنوي، روي مشاهدات ملكوتي اينها ميدانند از كجا دارند حرف ميزنند وجود مبارك پيامبر به مردم فرمود كه من يك نفرم آن هم درسنخوانده شما همه درسنخواندههايتان جمع بشويد من نميگويم مثل اين كتاب يا ده سوره يك سوره كوچك مثل اين بياوريد من كه درسنخواندهام شما همه علمايتان جمع بشوند اوحدي نه يعني زيد و عمر و بكر و خالد خب بالأخره اينها همه افراد عادي هستند افراد عادي معجزه ميطلبند اما وقتي جزء مردان اوحدي شدند آن معارف را سنجيدند آن حقايق را سنجيدند خب ميفهمند ديگر احتياجي به معجزه نيست آن وقت معجزه براي اينها ميشود مؤيد.
پرسش: ...
پاسخ: يا شاگردان نظير سلمان نظير اباذر نظير مقداد اينهايي كه بالأخره يك راه معنوي دارند كه.
پرسش: ...
پاسخ: ممكن است بعد نميشود منكر شد.
پرسش: ...
پاسخ: اما خب همانها يا خانهنشيناند يا مطرودند كسي حرف آنها را گوش نميدهد مگر سلمان و اباذر را به بند نكشيدند مگر اينها را تبعيد نكردند مگر اينها را يا اعدام نكردند يا به زندان نبردند اينچنين نيست كه حالا حرفهاي اينها را گوش بدهند كه.
پرسش: ...
پاسخ: چرا كاملاً مسدود ميشود يك نفر دو نفر كه امت نيست يك نفر دو نفر مثل خود انبيا ﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الحَقِّ﴾[27] اگر ﴿وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الحَقِّ﴾ بود انبيا را پشتسرهم كشتند خب چهار نفر افرادي مثل سلمان و اباذر را هم شهيد ميكنند ديگر ميكشند ديگر خب.
پرسش: ...
پاسخ: اما خود حضرت امير دارد كه ما هرچه داريم از قرآن ميگيريم ديگر خود حضرت امير دارد كه من مستنطقام در قرآن اخبار گذشته است حال است آينده است درياي بيكران است بحري است كه پايانپذير نيست «ذلك القرآن فاستنطقوه»[28] أما «ولن ينطق» اما او با شما حرف نميزند منم كه «اخبركم عنه» منم سخنگوي قرآن شما ميتوانيد از قرآن حرف در بياوريد؟ نميتوانيد «فأستنطقوه» ولي «ولن ينطق» با شما حرف نميزند منم كه با او حرف ميزنم او را به حرف درميآورم و حرفش را ميشنوم به شما ميگويم اينها همه را از همان قرآن كريم دارند ديگر اين طور نيست كه از جاي ديگر داشته باشند كه.
مطلب ديگر درباره صيانت وحي است از سلطه و دستيابي شياطين كه ذات اقدس الهي فرمود حرس شديد در قرآن كريم حرس شديد نگهبانان و نگهداران فراواني است كه احدي به آنجا راه ندارند كه اين قبلاً بازگو شد اما اينكه آيا ميشود به كرات ديگر رفت يا نه؟ بله اگر كسي مسلط باشد به سلطان علم بله ميتواند حالا اگر ولي و معصوم باشد راه ديگري دارد اگر عالم بود و نظام كيهاني را خب شناخت بله ميتواند چون ذات اقدس الهي اين سفره را پهن كرد بعد بشر را بعنوان مهماني كنار اين سفره آفريد فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ﴾[29] همه اينها را تسخيرپذير كرد خود او مسخر است نه ما مسخريم نه ما «به زير آوريم چرخ نيلوفري را» او به زير آورد چرخ نيلوفري را به ما گفت سوار شويد ما آن توان را نداريم كه اين كار را انجام بدهيم او اين كار را كرده فرمود سوار بشويد﴿فَانفُذُوْا﴾ اما ﴿لاَ تَنفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ﴾[30] اگر علم داشتيد معرفت داشتيد خب برويد اين كار را انجام بدهيد برويد به عمق دريا برويد به آسمانها آنها همانجا شدني است اما آسمان برويد خدا خداست زمين بياييد خدا خداست﴿هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الأَرْضِ إِلهٌ﴾[31] آسمان و زمين ملك و ملك اوست او آفريد او تسخير كرد آنجا برويد همين تكليف است اينجا باشيد هم همين تكليف. شياطين با القاي شبهه جامعه را آلوده ميكنند بعضيها ميآمدند در محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي اينكه حرفهاي خودشان را بزنند از همان اول سه چهارتاشان شبهه در ذهنشان رديف كردند كه بيايند بگويند اصلاً حاضر نبودند گوش بدهند كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه چيزي ميگويد كه فرمود رسول من «وإذا جاءك الذين يجادلون في آياتنا» حكمش اين است اين است اين است يك عده ميآيند حرفهاي خودشان را ميزنند نه حرف تو را بشنوند از اينها تعبير كرده «وإذا جاءك الذين يجادلون في آياتنا» اينها از همان اول پنج شيشتا شبهه در ذهنشان هست آمده كه حرفهاي خودش را بزند اما اگر نه ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[32] اگر كسي آمده ببيند تو چه چيزي ميگويد اول به اينها سلام بكن اينكه ميبينيد خطيب جمعه مستحب است سلام بكند از همين جاها درآمده ديگر دستور خاص هم دارد از همين جا درآمده فرمود وقتي يك عده آمدند محضر تو ببينند تو چه چيزي ميگويي اول به اينها سلام بكن در سوره مباركه «انعام» ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ آن وقت مسائل را مطرح بكن اما آنها ميآيند كه حرفهاي خودشان را بر تو تحميل كنند نه حرفهاي تو را بشنوند نه حرفهاي تو را گوش ميدهند نه حاضرند با تو بحث كنند فقط آمدند حرفهاي خودشان را بزنند و بروند آنها يك عدهاند فرمود شياطين هم به رهبري و به راهبردي ابليس آنها شب و روز دستاندركارند تمام مغالطهها و تمام شبهات و تمام اشكالها مثل تمام وسوسهها به شيطان برميگردد يا بلاواسطه يا معالواسطه چون فرشتهها كه اين كار را نميكنند انبيا كه اين كار را نميكنند ذات اقدس الهي هم كه منزه از اين رذائل است تمام شبهات براي اين است هر كس در هر جا گرفتار مغالطه شد محصول وسوسه شيطان است اين است كه يا موضوعات را عوض ميكند يا محمولها را عوض ميكند يا حد وسطها را عوض ميكند يا مبادي را عوض ميكند يا منابع را عوض ميكند يا مباني را عوض ميكند بالأخره آدم را گير مياندازد ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُم﴾[33] فرمود شياطين اينها به رهبري آن ابليس وسوسهها و شبههها و اينها را جااندازي ميكنند جاسازي ميكنند تا به دوستانشان به شاگردان خودشان القا بكنند اين كار شياطين است و شياطين هم چون تربيت شده ابليساند از اين شبهات مستحضرند او هم يك آدم عجيبي است براي اينكه شش هزار سال با فرشتهها بود غالب اين علوم را بلد است غالب اين شبهات را بلد است غالب وساوس را بلد است غالب براهين را بلد است جابهجايي هم كاملاً به سرعت ميتواند انجام بدهد اگر كسي خداي ناكرده مواظب خود نباشد و بالأخره مواظب نگاهش مواظب چشمش مواظب گوشش مواظب شكمش غذايش نباشد بالأخره او از آن راه ميآيد ديگر ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾[34] وقتي آمد درمانش مشكل است يك سرماخوردگي يك ويروس كوچك اگر بيايد آدم مدتها گير است چه رسد به اينكه بيايد آنجا لانه بكند وقتي لانه كرد كار مشكلي است ديگر هر وقت هم بخواهد نماز بخواند سروكله او پيداست هر وقت ميخواهد مطالعه بكند سروكله او پيداست اين نيامده موقع خوردن جلوي آدمها را بگيرد كه موقع خوردن جلوي آدمها را باز ميگذارد و اما موقع فهميدن و عبادت كردن ميآيد بلوا راه مياندازد اگر بيايد اين است كه از شيخناالاستاد مرحوم آقاي الهي قمشهاي(رضوان الله عليه) سؤال كردند ما چه كنيم نماز در حال نماز حضور قلب داشته باشيم فرمود عمده بيرون نماز است شما در نماز ميخواهي مشكلت را حل كني بيرون نماز را مواظب باش كه نيايد اگر بيرون نماز را مواظب نبودي آمد خب در نماز دستت بسته است او هر كاري بخواهد خاطرهاي را بالأخره در ذهن القا ميكند ديگر بنابراين بيرون نماز را بايد مواظب بود تا انسان در حال نماز يك حضور قلبي داشته باشد بيرون مطالعه را بايد مواظب باشد تا در مطالعه حالت خبي داشته باشد اين ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُم﴾[35] همين است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميديد اينها اين طورند وجود مبارك حضرت امير در همان خطبه وقتي آن شخص آن اعتراض را به حضرت امير كرد فرمود اين تو نميداني تريبون دست چه كسي است چه كسي از دهن تو دارد حرف ميزند آن شيطان است كه «نفخ فيك» كرده تو الآن مجراي او او حرف را از دهن تو زده بالأخره اين شبهات را ذات اقدس الهي بيان كرده پيامبر بيان كرده فرمود يك عده ميآيند براي اينكه حرفهاي خودشان را بزنند يك عده ميآيند كه حرفهاي تو را گوش بدهند يك عده هم بالأخره كه ميآيند اهل مباحثهاند و كار خبي است اشكالاتي دارند سؤالاتي دارند تو جواب ميدهي و پاسخ آنها را خواهي داد در بخشهاي اين سؤالها را هم مواظب باشيد آنچه را كه به بحث برميگردد سؤال كنيد در تعبير جانبازي و اينها كه در روزهاي قبل مطرح شد اين از سربازي گرفته شده و چون نظام اسلامي مستقر شد و انقلاب اسلامي شد و دفاع مقدس شد كم كم همان بازي، بازي بازيهاي سربازيها به جانبازي درآمده ولي وقتي كه فرهنگ خود اسلام كم و بيش رشد كرده ميبينيم كه جمعيت ايثارگران نام گرفتند خب اين لغت خبي يك فرهنگ خبي است به عنوان اشتراك به عنوان شراع اينها اصطلاحات قرآني است در نامه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) براي معاويه (عليه من الرحمان ما يستحق) آمده كه خب خيليها ميروند در جبهه كشته ميشوند ولي از ما اگر كسي برود كشته بشود ميشود حمزه سيدالشهداء خيليها ميروند در جبهه اعضاي بدنشان را در راه خدا ميدهند اما از ما اگر كسي برود دست بدهد ميشود جعفر طيار خب اينها را وجود مبارك حضرت در آن نامه مرقوم فرمود كه كشتههاي ما را چه چيزي ميگويند و آنهايي را كه اعضا و جوارحشان را در راه دين دادند به آنها چه ميگويند اين شده جعفر طيار در بخشهاي ديگري آمده است كه «يطير بهما مع الملائكة في الجنة»[36] شايد اين قسمت در نهجالبلاغه نباشد ولي آن قسمتهايش هست غرض اين است كه اين اصطلاحات را ميشود به عنوان فرهنگنامه كه سبقه ديني هم داشته باشد اين كار را انجام بدهند و اما اينكه تفسر به رأي شده و قرآن كريم جلويشان را نگرفته خدا جلويشان را نگرفته خب بله مختارند كسي كه تفسير به رأي بكند راه جهنم باز است اما اصل قرآن محفوظ است و در هر عصري مردان الهي هستند كه «ينفون عنه تحريف الغالبين»[37] را و مانند آن اينها كه در روايات ما هست اينها آمده در بخشي از سؤالات راجع به رسمالخط قرآن كريم مطرح است كه مربوط به علوم قرآني است البته كه قرآن را بايد به چه سبكي نوشت اين يك بحثي است مربوط به علوم قرآني نه بحث تفسيري و دليل متقن و قوي نيست به اينكه از نظر فقهي كه الاّ و لابد به اين سبك بايد نوشت حالا براي اينكه حرمت قرآن محفوظ بماند و مانند آن اين است وگرنه اينچنين نيست كه آدم حتماً بايد با الف كوچك بنويسد و اين نوسالان ما كه ميخواهند بخوانند بايد در زحمت باشند نه ميشود طوري نوشت كه آنها به خبي بخوانند با خط نستعليق بنويسند خب باشد بخوانند منتها جامعه ميپذيرد يا نه تالي فاسد ديگر دارد يا نه خيال ميكنند قرآن تغيير پيدا كرده يا نه اينها مسائل ديگريست ولي اگر حكم فقهي ظاهراً حرمتي ندارد كه كسي قرآن را به اين سبك خط نستعليق بنويسد واضح بنويسد الفش را درشت بنويسد كجا بايد الف بنويسد كجا بايد واو بنويسد واوش را خوانا بنويسد آنجا كه خواناست خوانا بنويسد آنجا كه خوانا نيست غير مغروب بنويسد يعني طرزي بنويسد كه اين علامت غيرمغروب بودن است حالا اين بحث اين پنج ششتا سؤال است كه مربوط به علوم قرآن است كه از بحث ما بيرون است.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 23.
[4] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.
[5] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[6] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[7] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 65.
[8] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.
[9] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 84.
[10] ـ سورهٴ نصر، آيهٴ 2.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 98.
[12] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 93.
[13] ـ سورهٴ قيامه، آيات 16 و 17.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 98.
[15] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.
[16] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.
[17] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.
[18] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 29.
[19] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 14.
[20] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 13.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 146.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 79.
[23] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 4.
[24] ـ تفسير قعي، ج2، ص318
[25] ـ نهجالبلاغه، خطبه 192.
[26] ـ نهجالبلاغه، خطبه 192.
[27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 61.
[28] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 158.
[29] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 13.
[30] ـ سورهٴ رحمن، آيهٴ 33.
[31] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 84.
[32] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[33] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.
[34] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 64.
[35] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.
[36] ـ بحارالانوار، ج22، ص274.
[37] ـ كافي، ج1، ص32.