اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لَوْ ما تَأْتينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ (7) ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذًا مُنْظَرينَ (8) إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ (9)﴾
منكران وحي با كلمه ﴿لَوْ ما﴾ كه به منزله تحريض است و تشويق است كه حتماً اين كار را بكنيد چرا ملائكه را نازل نميكند خدا چرا با ملائكه نميآييد چرا ملائكه شما را همراهي نميكنند كه اگر شما نبي هستيد ملائكه بايد شما را همراهي كنند.
پرسش...
پاسخ: پاسخش اين است كه فرمود ملائكه به حق نازل ميشوند كه معناي نزول ملائكه به حق گذشت.
رسيديم به بحث صيانت قرآن كريم از تحريف كه فرمود: ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ ما اين كتاب را كه نام خداست و ياد خداست نام وحي است و ياد وحي است و امتي كه به نام خدا و ياد خدا متذكر باشد نامور ميشود نامبردار ميشود صاحبنام ميشود اين كتاب را ما نازل كرديم و ما تحقيقاً او را حفظ ميكنيم پس مبدأ نزولش ذات اقدس الهي است عهدهدار صيانت و حفظش هم خداي سبحان است قرآن كريم از همان آغازين كه به عنوان محور اصلي دين بود مورد اعتقاد جامعه اسلامي قرار گرفت به طوري كه در نماز و غير نماز از او استفاده ميكردند و سعي ميكردند «آناء الليل و اطراف النهار» اين كتاب را تلاوت كنند طوري نسبت به اين كتاب با اهميت رفتار ميكردند كه نه تنها سورهها بلكه آيهها نه تنها آيهها بلكه جملهها نه تنها جملهها بلكه كلمات نه تنها كلمات بلكه حروف نه تنها حروف بلكه حركات و شدّ و مدّ قرآن را تك تك اينها را شمردند چنين كتابي است مرحوم سيد حيدر آملي اين شاگرد مرحوم فخرالمحققين پسر مرحوم علامه است اجازه اجتهاد ايشان را اگر ملاحظه بفرماييد مرحوم فخرالمحققين ميگويد اين سيد حيدر كه زين العابدين ثاني است چون در بين عرفا كسي كه شيعه ناب و محض ميباشد و تشيع و بينالرشد باشد و در برابر برخي از عرفا مثل ابنعربي و اينها كاملاً مقاومت كند نقد كند اعتراض كند همين سيد حيدر آملي است آن اجازه اجتهادشان را ملاحظه بفرماييد كه ايشان نزد من فلان كتاب را خوانده در تفسير جوامع مرحوم طبرسي را خوانده در فقه تهذيب شيخ طوسي را خوانده در حديث نهجالبلاغه را خوانده خود تهذيب را خوانده نهجالبلاغه را خوانده شرح نهجالبلاغه ابن ميثم را نزد من خوانده اينها كتابهاي درسي و رسمي حوزه نجف بود كه مرحوم فخرالمحققين در اجازه اجتهادش نسبت به مرحوم سيد حيدر آملي اين حرفها را دارد كه او نزد من نهجالبلاغه را خوانده يك، شرح نهجالبلاغه ابن ميثم را خوانده دو، جوامع مرحوم طبرسي را خوانده در تفسير سه، تهذيب شيخ طوسي را در حديث و فقه خوانده چهار و خيلي از احكام و كتابها را نام ميبرد و از او به عنوان زين العابدين ثاني اسم ميبرد ايشان در تفسير محيط مرحوم فيض (رضوان الله تعالي عليه) در وافي مطلبي را از سيد حيدر آملي نقل ميكند كه مناسب ديديم از كتاب خود سيد حيدر نقل كنيم مرحوم سيد حيدر در اين تفسير محيطشان در جلد دوم صفحه 402 اين بحث را دارند ذيل صفحه 401 جلد دوم تفسير محيط مرحوم سيد حيدر اين است «في اعداد حروف القرآن و حركاته» كه قرآن چند تا حرف دارد و چند تا حركت ميفرمايند عدد سور و اينها كه خب مشخص است بعد ميفرمايد «فاعلم» در صفحه 402 «فاعلم ان اكثر القراء ذهبوا الي ان السور القرآن باصلها مع باربع عشر سورة» معروف بين قاريان اين است كه قرآن 114 سوره دارد چون غير معروف اين است كه سورهٴ مباركهٴ «توبه» همان طوري كه از ابن عباس نقل شده است تتمه سورهٴ «انفال» است و اگر سورهٴ مباركهٴ «توبه» بسم الله جدا ندارد براي اينكه دنبالهٴ سورهٴ «انفال» است «انفال» و «توبه» يك سورهاند اين يك نظري است از ابن عباس و امثال ايشان ولي معروف همين است كه سورهٴ مباركهٴ «توبه» سوره مستقل است و لنكتة اخري اولش بسم الله نيست اين مطلب اول «و الي ان آياته ستة آلاف و ستمائة و ستون آية» آيات قرآن كريم 6660 آيه است اين براي آيه اكثر قراء «ذهبوا الي ان كلماته سبعة و سبعون الفاً و أربعمائة و سبع و ثلاثون كلمه» كلمات قرآن كريم 77437 كلمه است «و الي ان حروفه ثلاثمائة و اثنان و عشرون الفاً و ستمائة و سبعون حرفاً» حروف قرآن كريم 367000 حرف است «ثلاثمائة ألف سيصد هزار و اثنان و عشرون الفاً» 322670 حرف است «و الي ان فتحاته» كه قرآن چند تا فتحه دارد «ثلاثة و تسعون الفاً» 93000 «و مئتان و ثلاثة و اربعون فتحةً» 93243 فتحه دارد «و الي ان ضمّاته» چند تا ضمه در قرآن كريم است؟ «اربعون الفاً و ثمانمائة و أربع ضمّات» 40804 ضمه دارد «و الي ان كسراته تسعةً و ثلاثون الفاً و خمسمائة و ستة و ثمانون كسرة» كسرههاي قرآن 39586 كسره دارد «و الي ان تشديداته» چند تا تشديد دارد؟ «تسعة عشر الفاً و مئتان و ثلاث و خمسون تشديدتاً » 19253 تشديد دارد «و الي ان مدّاته» چند تا مد دارد؟ «الف و سبعمائة و واحد و سبعون مددةً» 1771 مد دارد «و الي ان همزاته» چند تا همزه دارد؟ «ثلاثة آلاف و مئتان و ثلاث و سبعون همزةً» 3273 همزه دارد «و الي ان الفاته» چند تا الف دارد؟ «ثمانية و اربعون الفاً و ثمانمائة و اثنان و سبعون الفاً الي ان الفاته» 48872 الف دارد «و كذلك الي آخر الحروف» چند تا «دال» دارد چند تا «ياء» دارد همه را شمردند خب چنين كتابي است كه دومي علي وجه الارض شما پيدا نميكنيد اين كار رسمي قراء بود [كار] يك نفر دو نفر نبود آن وقت اينها اجازه ميدهند كه چيزي كم بشود چيزي زياد بشود؟ اين با جان مردم تماس داشت با دين مردم تماس داشت در نماز هم بود الآن اين كلمه كلب ﴿وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ﴾[1] را اگر كسي وضو ندارد بخواهد ببوسد حرام است چنين كتابي است ابولهب، كلب، نار، جهنم چنين كتابي است مگر كتاب عادي است آنقدر خون به پايش ريخته شد تا برايشان معلوم شد كه اين كلامالله است كلام احدي نيست ببينيد با هيچ كتابي اين كار را كردند آن وقت كسي دست به آن بزند مردم هم ساكت باشند يك وقت ديدند شعار رسمي جناب اباذر (رضوان الله تعالي عليه) در خيابانهاي شام راه افتاد ديگري هم همين شعار را داد اين شمشير دوش گرفته فرمود: «لا اضع السيف عن عاتقي حتي توضع الواو في مكانها» اين شعار يا مرگ يا واو همين بود ميفرمود من شمشير از دوشم نميكشم مگر اينكه «واو» سر جايش باشد گفتند اباذر جريان چيست؟ گفت اين معاويه ميخواهد «واو» ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ﴾[2] را بردارد اين واو ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ﴾ را كه بردارد معنا عوض ميشود عوض هم نشود نبايد بردارد او دلش ميخواهد كه اين ﴿وَالَّذِينَ﴾ را از قبل جدا بكند و معنايش اين باشد كه به قبل مرتبط بشود يعني احبار و رهبان اگر اهل اكتناز و سرمايه جمع كردن و زراندوزي بودند حرام است وگرنه براي مسلمانها حرام نيست معاويه بعد از جمع ثروت و غنائم به اين فكر بود كه اين «واو» را بردارد چون اگر «واو» ﴿وَالَّذِينَ﴾ باشد استيناف است معنايش اين است كه هر كسي زراندوزي كرد و جامعه را محروم كرد چه مسلمان چه يهودي چه زرتشت چه مسيحي كار حرامي است ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾[3] اين با برداشتن «واو» ميخواهد بگويد اين ﴿وَالَّذِينَ﴾ صفت آن احبار و رهبان است «الاحبار الذين كذا و كذا» وجود مبارك اباذر (رضوان الله عليه) فهميد ديگري هم فهميد گفتند ما اجازه نميدهيم شما دست به اين «واو» بزنيد «لا اضع السيف من عاتقي حتي توضع الواو في مكانها» آن «واو» ﴿وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾[4] هم همين است آن هم داستان ديگري دارد هر دو اثر مثبتي دارند، باشند خب اين چنين كتابي است آن وقت بيايند يك چيزهايش را بردارند جامعه همينطور ساكت باشد آن هم مخصوصاً اهلبيت مخصوص خود حضرت امير اينها بيايند همينطور ساكت باشند تاراج بشود و حراج بشود و اينها قابل قبول نيست اينكه امام (رضوان الله تعالي عليه) به بعضيها حمله كرد خب حق با او بود آن روز عرض كردم امام خب اشكالاتي نسبت به آخوند ساير فقها اصوليين (رضوان الله عليهم) دارد خب حالا اشكال معمولي است ديگر همه فقها نسبت به يكديگر اشكال دارند اما حمله كردن طور ديگر است آن روز در همان شبستان شرقي وقتي خواست فرمايش مرحوم آخوند صاحب كفايه را نقل كند حمله كرد كه اين چه حرفي است شما ميزنيد كه اعتبار مساعد است كه بعضي از آيات برداشته بشود ولي مربوط به فقه نيست بعد فرمودند به گمان شما مثلاً بخشي از آيات مربوط به ولايت و اينها در قرآن بود و برداشتند و احدي از اهلبيت هم بر اساس آن استدلال نكردند همهاش به حديث غدير و طير مشفي و حديث دار و اينها تمسك كردند اين چه حرفي است شما ميزنيد خب بنابراين چنين كتابي است كه شما دومي علي وجه الارض پيدا نميكنيد كه نسبت به او اين كار را كرده باشند.
مطلب ديگر اين است كه.
پرسش: ...
پاسخ: اين در نزاهت قرآن كه چاپ شده در آن هست در ذيل همين آيه ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ﴾[5] هست ذيل آيه ﴿وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾[6] هست همه اينها هست در همين كتاب نزاهت قرآن از تحريف هم كه چاپ شده هست غرض اين است كه وجود مبارك اباذر (رضوان الله تعالي عليه) اينطور كارها را هم كرده.
اما درباره اينكه اگر كسي همه روايات را جمعبندي بكند و به يك مطلبي برسد نميتواند به اسلام اسناد بدهد سرّش اين است اسلام اصلش قرآن كريم است كه قرآن كريم چون معجزه است طبق ادله فراواني به ما فرمود درك صحيح قرآن تقييد مطلقات تخصيص عمومات قرينه ذيالقرينه شرح كليات به عهده اهلبيت است براي اينكه خود قرآن كريم فرمود: ﴿أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِم﴾[7] تو بايد بيان كني ما كليات را ميگوييم يك، جزئيات را هم از راه الهام به تو ميفهمانيم دو، اين دستور را هم به تو ميدهيم كه آن فهميدههاي الهامي و وحي حديث قدسي و مانند آن را شارح اين وحي قرآني قرار بدهي و به مردم بگويي خود قرآن كريم فرمود: ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾[8] ببينيد پيامبر چه گفته خود قرآن كريم فرمود اين قرآن كتابي است ظاهري دارد در كتاب ديگر است ﴿انه لقرآنٌ كريمٌ﴾[9] يك، ﴿في كتابٍ مكنونٍ﴾[10] دو، ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[11] سه، مطهرون را هم در سوره مباركه احزاب فرمود اهلبيتاند ﴿إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً﴾[12] خب پس اگر كسي به خود قرآن مراجعه بكند به حسب ظاهر و به روايات مراجعه نكند اين ميشود قرآن منهاي قرآن اصلاً به قرآن مراجعه نكرده چون قرآن كه نگفته همهاش منم كه فرمود شرح اينها تبيين اينها تقييد مطلقات تخصيص عمومات همان كسي كه اين كتاب را نازل كرده از راه ديگر به اهلبيت فهمانده ببينيد آنها چه ميگويند تا معلوم بشود من چه ميگويم پس اگر كسي به تمام آيات قرآن به حسب ظاهر مراجعه بكند به اهلبيت مراجعه نكند در حقيقت به قرآن مراجعه نكرده چون اين چند طايفه ميفرمايد قرآن براي تبيين مبيّن دارد كسي كه بتواند دستي به معارف قرآن بزند بايد طاهر باشد مطهر باشد طاهر و مطهر همان اهلبيتاند خب ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[13] ﴿إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا﴾ و مانند آن اين براي قرآن است حالا اگر كسي به جميع روايات مراجعه كرد بر قرآن كريم عرضه نكرد اينها به روايات عمل نكردند براي اينكه روايات فراواني هست كه هر چه از ما نقل شده است الاّ و لابد بر قرآن كريم بايد عرضه كنيد موافقت قرآن شرط نيست مخالفت قرآن مانع است خب اين همه مقيدات مخصصات قرائن شروح اينها كه در قرآن نيست تا ما بگوييم اين موافق با قرآن نيست موافقت قرآن شرط نيست مخالفت قرآن مانع است چون تقييد كه در قرآن نيست تخصيص كه در قرآن نيست قرينه كه در قرآن نيست قيود ديگر كه در قرآن نيست خود ائمه (عليهم السلام) فرمودند مثل ما حرف ميزنند «ستكثر علي القالة»[14] از وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است لذا فرمودند آنچه از ما نقل شده است بر قرآن كريم عرضه كنيد اگر مخالف قرآن كريم بود حرف ما نيست و اگر مخالف نبود او را بپذيريد اين دو طايفه از نصوص است يك طايفه به عنوان نصوص علاجيه است كه در كتاب اصول معروف است و در تعادل و تراجي يك طايفه هم مطلق روايات است كه فرمودند چه روايت مخالف داشته باشد چه نداشته باشد حتماً بايد بر قرآن كريم عرضه كنيد با آن قانون اساسي مطابق باشد مرحوم كليني (رضوان الله تعالي عليه) آن روايات را در همان جلد اول اصول كافي نقل كردند چون مرحوم فيض (رضوان الله تعالي عليه) غير از روايات اصول كافي روايات ديگر را هم نقل ميكنند شما اگر به وافي طبع جديد جلد اول وافي صفحه 295 به بعد مراجعه بفرماييد روايات اين باب را ملاحظه ميكنيد «باب الاخذ بالسنة و شواهد الكتاب» وافي طبع جديد جلد اول صفحه 295 اولين روايت را از اصول كافي نقل ميكند از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) كه امام صادق (سلام الله عليه) فرمود: «قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ان علي كل حق حقيقةً و علي كل صوابٍ نورا فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه» اين چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد روايت دومي كه باز از اصول كافي مرحوم كليني نقل ميكنند اين است كه از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) سؤال كردند «عن اختلاف الحديث يرويه» اين همان نصوص علاجيه است كه ديگر لازم به خواندن نيست چون اين را مسبوق هستيم روايت سومي كه از اصول كافي نقل كردند اين است كه وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) فرمود: «كل شيءٍ مردودٌ الي الكتاب والسنة و كل حديثٍ لا يوافق كتاب الله فهو زخرف» ما هم بايد به كتاب الله هم به عترت طاهرين چون «اني تارك فيكم الثقلين»[15] آن سنت قطعي اگر كسي در محضر امام (سلام الله عليه) باشد كه جاي تقيه هم نباشد آنجا هر چه را امام (سلام الله عليه) فرمود اين حد وسط برهان است يعني يقيني است بدون ترديد اگر ما براي حدوث عالم يك حد وسطي مثلاً ذكر ميشود ميگوييم «العالم متغير و كل متغير حادث» قول معصوم به نظر حكما حد وسط برهان قرار ميگيرد چون يقينآور است ديگر صدورش قطعي جهت صدور قطعي دلالتش هم نص چون بنا شد تقيه نباشد ديگر فرض بحث هم در جايي است كه كسي نيست تقيه هم نيست خب اگر فرض در اين است كه صدور قطعي است جهت صدور قطعي دلالت قطعي خب اين ميشود حد وسط برهان ديگر اگر خود انسان در محضر امام (سلام الله عليه) بود كه هر چه فرمود نور است و يقينآور و اگر نبود خبر واحد بود اين خبر واحد اگر محفوف به قرائن قطعي بود صدوراً جهت صدورٍ و دلالتاً آن هم يقينآور است و اگر متواتر بود سنداً و جهت صدورش هم تأمين بود يقيني بود دلالتش هم نص بود اين هم يقيني است چه بلا واسطه چه مع الواسطه چيزي كه يقيناً از معصوم (سلام الله عليه) صادر بشود اين يقيني است اين ديگر نيازي بر عرض بر قرآن كريم نيست براي اينكه اين هم خودش قرآن ناطق است هم قرآن صامت را دارد به ما بيان ميكند اما غير از اين، چيزهاي يقيني نباشد يا اگر سند يقيني است دلالت ظني باشد احتمال تقيه بدهيم و مانند آن اين بايد بر قرآن كريم عرضه بشود تا ببينيم مطابق با قرآن كريم است يا نه فرمود روايت چهارم اين باب از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) است «ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف» خب اين ديگر چه معارض داشته باشد چه نداشته باشد روايت پنجم اين باب كه مرحوم كليني نقل كرده است از وجود مبارك امام صادق امام صادق (سلام الله عليه) ميفرمايد «خطب النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) بمنيً» در منا وجود مبارك پيامبر اين خطبه را خواندند «فقال ايها الناس ما جاءكم عني يوافق كتاب الله فانا قلته» اگر حديثي از من پيغمبر نقل كردند شما بر قرآن عرضه كرديد ديديد مطابق قرآن است حرف من است «و ما جاءكم يخالف كتاب الله فلم اقله» چيزي كه مخالف قرآن است من نگفتم به نام ما جعل كردند.
پرسش: همين موالفقت شرط است يا... ؟
پاسخ: اينجا چون به قرينه ما يخالف است معلوم ميشود مخالفت مانع است چون يك چيزي كه در اساس كار هست فرمود آنكه مخالف نيست حرف من است.
پرسش: هم موافقت است و هم مخالفت ؟
پاسخ: پس بنابراين چون مخالفت را معيار قرار داد معلوم ميشود كه ما اگر نميدانيم اين چون اگر اين شيء وجودش شرط باشد ما وقتي كه شك كرديم بايد احراز بكنيم اما وقتي بالصراحه فرمود نه مخالفت مانع است معلوم ميشود او به عنوان احد المصاديق است نه تمام المصاديق.
خب روايت ششم كه وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) دارد اين است كه «من خالف كتاب الله و سنة محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) فقد كفر» روايتهاي ديگري هم هست كه وجود مبارك پيامبر مردم را به قرآن كريم دعوت ميكند و ائمه ديگر (عليهم السلام) هم فرمودند سعي كنيد كه هر چه به شما رسيد به كتاب خداي سبحان عرضه كنيد چه اينكه به سنت قطعي هم همينطور است اگر قطعي باشد همينطور است «كل شيءٍ خالف» روايت پانزدهم اين است «كل شيءٍ خالف كتاب الله عزوجل رد الي كتاب الله و السنه» چه اينكه در سنت هم همينطور است فرمود اگر روايتي كه خود پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود از من نقل كردند ولي مخالف قرآن كريم بود اين حرف ما نيست خب روايات ديگري هم هست كه در جوامع ديگر آمده است اگر كسي همه روايات را جمعبندي كند و به قرآن كريم نشان ندهد و بر قرآن عرضه نكند و به ميزان قرآن كريم نسنجد اين در حقيقت به روايات عمل نكرده چون روايات دستورش اين است كه هر چه از ما رسيده است بر قرآن كريم عرضه كنيد آن وقت قرآن سندش ميشود قطعي اگر آن مطلب مربوط به اصول دين است بايد قطعي باشد اگر مربوط به اصول دين بود و قطعي نشد ما ظني اسناد ميدهيم نميگوييم جزماً، [ميگوييم] ظناً اين چنين فرمودند براي اينكه روايت كه ظني شد ما نميتوانيم اسناد قطعي به معصوم بدهيم ميگوييم به گمان ما كه ائمه اين چنين فرمودند نه اينكه يقين داشته باشيم كه ائمه اينچنين فرمودند اما اگر مربوط به مسائل فقهي باشد مسائل عملي باشد ما حجت شرعي داريم كه چون اينها همين طمأنينه كافي است ظن خاص كافي است اين همان است كه گفته شد «ظنية الطريق لا يمكنا في قطعية الحكم» اين پشتوانه قرآني دارد ما قطع داريم كه كلام معصوم حجت است منتها اين كلام ظني است و خود معصوم فرمودند در احكام فقهي به همين ظنون ظنون خاصه طمأنينه ميتوانيد اكتفا بكنيد يونسبن عبدالرحمن ثقه است هر چه گفته از ما ميگويد اين تعبيرات كم نيست چون اين تعبيرات كم نيست ما اگر چيزي در فقه به او اطمينان پيدا كرديم ظن خاص پيدا كرديم بالأخره يا شخصي يا نوعي ميشود معتبر بنابراين هم حكم اصول دين مشخص ميشود هم حكم فروع دين و اگر ما بخواهيد به يك جمعبندي برسيم الاّ و لابد بايد كه هم قرآن كريم را من البدء الي الختم ارزيابي كنيم در خدمتش باشيم هم روايات را وگرنه نميشود به اسلام اسناد داد ميشود به روايت اسناد داد يا به ظاهر قرآن اسناد داد اما هرگز نميشود به اسلام اسناد داد.
پرسش: ...
پاسخ: ـمعاذاللهـ اينها مشكلشان تحريف است ميگويند تحريف شده قرآن بنابراين قرآن حجت نيست در اصول ملاحظه فرموديد مشكل آنها اين است كه ظاهر قرآن را حجت نميدانند به همين اخبار عمل ميكنند آن وقت چون ظاهر قرآن را حجت نميدانند به اخبار عمل بكنند بر آنها نقض وارد ميشود كه خود اخبار ميگويد بر قرآن عرضه كنيد اگر قرآن ـ معاذاللهـ تحريف شده باشد بر چه چيزي عرضه كنند؟
پرسش: ...
پاسخ: نه ديگر حرف را مرحوم شيخ و ديگران در رسائل ملاحظه فرموديد حرفهاي آنها را ابطال كردند يك وقتي اين صهيونيستها كتابي چاپ كردند الآن هم همين كار را ميكنند هر روز ولي فوراً رسوا ميشوند جمع ميكنند اين آيه سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» را تغيير دادند آيه 85 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران » «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَيُقْبَلَ مِنْهُ» ـ معاذالله ـ اين ﴿فَلَنْ﴾ را حذف كردند همين صهيونيستها در همين بخشهاي فلسطين اشغالي اليوم هم دارند از اين كارها ميكند پشت سر هم اما فوراً رسوا ميشوند با يك تبليغ بد دوباره جمع ميكنند آيه اين است ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ﴾ اينها خواستند بگويند يهوديت و غير يهوديت فرق نميكند غير اسلام هم حق است اين ﴿فَلَنْ﴾ را برداشتند فوراً مسلمين اقدام كردند اينها ناچار شدند جمع بكنند از اين فتنههاي مقطعي هست اينها نشانه همان ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ است ديگر خب.
اگر در معارف ما به اندازه ادله كافي نداشتيم خب به همان اصول اوليه اكتفا ميكنيم اگر داشتيم چون به همان ادله مجموع ادله نقلي و عقلي استدلال ميكنيم پس آياتي كه ميفرمايد: ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ﴾[16] يا ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ﴾[17] يا ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُم﴾[18] يا ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[19] به ضميمه آيه تطهير اين را رد ميكنند ﴿إِلَي الرَّسُولِ وَإلَي اُولي الأمرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾[20] اين همه آيات هست كه اگر چيزي رسيده شما به اهلبيت مراجعه كنيد ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾[21] اينها اهل ذكرند ﴿لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ اينها ميتوانند استنباط بكنند اگر كسي به قرآن مراجعه نكرده فقط روايات را جمع بندي كرده در حقيقت به قرآن عمل نكرده و به روايت هم كاملاً عمل نكرده اينها نموداري از ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾ است مشكلي كه برخيها گفتند قرآن كريم بالأخره در سينهها بود عده زيادي هم در جنگها كشته شدند در جريان ردّه كشته شدند در جمع زكات كشته شدند حافظان قرآن كشته شدند و قرآن كه نوشته نشده بود در سينهها بود آنها هم از بين رفتند اين توهم هم توهم باطل است كه قرآن نوشته نشده بود البته آن طوري كه الآن كتاب نوشته ميشود و تكثير ميشود اينطور نبود ولي خيليها داشتند اصل نوشتن را شما ببينيد قرآن كريم براي اينكه اختلاف پيش نيايد در مسائل مالي كه يك امر جزئي است مفصلترين آيه را به او اختصاص داده سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 282 كه يك صفحه است تقريباً اين آيه و طولانيترين آيه قرآن هم همين آيه است ملاحظه بفرماييد اين دستور تنظيم سند، قبالهنويسي، صورت جلسه كردن را چگونه گوشزد ميكند آيهٴ 282 سورهٴ مباركهٴ «بقره» ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّي فَاكْتُبُوهُ﴾ اگر وامي گرفتيد بنويسيد بسياري از همين مراجعه به محاكم بر اثر همين است كه به يكديگر اطمينان دارند خب بالأخره به يكديگر اطمينان دارند درست است اما به حافظه هيچ كسي اطمينان نيست هم اين فراموش ميكند هم او يادش ميرود ميگويند چيزي خريديد چيزي فروختيد نسيه بود يا وام بود يا قرض الحسنه بود اين را بنويسيد سند در دست طرفين باشد ﴿إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ﴾ خب من به او اطمينان دارم چيست همين كه غالب اينها كه به محاكم قضايي مراجعه ميكنند همين است ديگر خب اين را چه وقت فرموده؟ در مدينه بعد فرمود: ﴿وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾ يك نويسندهاي كه ادبيات حقوقياش را شما مطمئن هستيد و او هم عادلانه تحرير ميكند او بنويسد حالا يا احد الطرفين مينويسند يا ثالث مينويسد اين چنين باشد و اگر طرفين مشكل دارند از كسي خواستند كه او بنويسد ﴿و لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ﴾ مبادا كسي كه حالا قدرت تنظيم سند دارد بگويد به من چه ﴿اَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللّهُ﴾[22] اين از همان نمونههايي بود كه قرآن ميگويد كه هيچ كس خيال نكند كه چيزي را كه ميداند خودش ياد گرفته تنظيم سند را هم ما به شما ياد داديم همانطوري كه تعليم حيوانات شكاري را هم ما به شما ياد داديم كه از اوايل سورهٴ مباركهٴ «مائده» خوانده شد كه ﴿تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ﴾[23] اين باز شكاري را اين يوز شكاري را اين باشه شكاري را كه شما چيزي را ياد ميدهيد ما به شما گفتيم اين حرفها را هم ما يادتان داديم آن وقت شما ياد حيواناتتان ميتوانيد بدهيد آن وقت اين اصرار قرآن كريم به اينكه اين چيزها را خدا به شما ياد داد براي آن است كسي نگويد به اينكه من خودم زحمت كشيدم ياد گرفتم قبلاً هم به عرضتان رسيد كه قطع واجب الحجيه است نه واجب الوجود قطع ممكن الوجود است و واجب الحجيه وقتي كه ممكن الوجود شد فاعل ميخواهد معلم ميخواهد ديگر خود انسان كه نميتواند خود به خود به اين علم برسد كه يك كسي بايد عطا بكند او معلم يا بلاواسطه يا مع الواسطه ذات اقدس الهي است فرمود: ﴿و َلا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ﴾[24] آن كسي كه مديون است حق بر عهده او است او درست املاء بكند املال همان املاء است املال بكند املاء بكند خوب تقرير بكند خوب اقرار بكند كه نويسنده درست بنويسد ﴿وَ لْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا﴾[25] تا پايان خوب حالا اگر كسي خواست ده دينار وام بگيرد بيست درهم وام بگيرد اين آيه ميگويد سند تنظيم بكنيد تا اختلاف نشود آن وقت خود دين خود قرآن را پيامبر رها كرده رفته و چيزي ننوشته و به دست مردم نداد؟ عقل بالأَخره بهترين فضيلت است قرآن را ننوشتند يعني چه ميشود چنين كسي بگويد شما در معاملات براي اينكه اختلاف نشود يك چيزي بنويسيد سند تنظيم بكنيد بعد اصل دين اصل خلافت اصل ولايت اصل قرآن را همينطور رها بكند برود؟ ميبينيد چه حرفهايي اين اخباريين ميزنند يا بعضيها ميگويند پيامبر ـ معاذاللهـ همينطور كتاب را رها كرده ورفته تدبر تدبر همين است ديگر خب آنكه عاقلانه هم است حكيمانه هم است معصومانه هم است كه جلوي اختلاف را بگيريد خب كار خوبي و تدبير خوبي است ديگر اينكه نميگذارد براي چند درهم دو نفر به جان هم بيفتد اين اساس دينش را رها ميكند به هر كسي بشود فوزا و غوغا هر كسي به ميل خودش قرآن را تفسير بكند كم بكند زياد بكند چنين چيزي قابل قبول است اين؟ بنابراين مسئله كتابت بينالرشد است يقيناً نوشته عدهاي داشتند حالا مثل حالا نبود كه عده زيادي مثلاً هر كسي قرآن در خانهاش باشد ولي يك امر قطعي بود به دليل اينكه از صدر تا ساقه از ساقه تا صدر اينها اين فتحه و ضمهاش را شناسايي كردند و رقم گذاشتند خب اگر كتاب نباشد فتحهاش اين قدر است ضمهاش اين قدر است «الف» آن اين قدر است همزهاش آن قدر است دالش آن قدر است حالا اين مقداري كه مرحوم سيد حيدر بيان كرده اين به عنوان نمونه است فرمود تا آخر آن «هاء» و «ياء» همه هم اين كار را كردند چند «نون» دارد چند «واو» دارد چند «ياء» دارد چند «هاء» دارد.
پرسش...
پاسخ: همهٴ اينها اگر باشد آن كارهاي ديگر را هم كردند ديگر آن قرآن يعني چيزهايي كه وجود مبارك حضرت امير داشت با تنزيل بود با تفسير بود آنها را چيز نكردند آن اختلاف قرائت چون در حضور حضرت امير (سلام الله عليه) كه همه را ننوشتهاند كه احياناً اختلافاتي هم احياناً بود اينها را در يك ظرف ديگي آب جوشي كه مثلاً اينها حرمتش هم محفوظ بماند اين را چيز كردند بعد اگر خداي ناكرده يك چيزي از قرآني كه همه حافظ بودند و معروف بين اصحاب بود كم بود دادِ همه بلند ميشود اينها براي يك مختصر براي قيام كردند عثمان را كاري كردند كه بالأخره اوضاعش طور ديگر شد براي دين آرام بودند؟ آنها هم كه ميرفتند براي جمع زكات كشته ميشدند در جريان ردّه براي حفظ دين بود حالا اينها بيايند با قرآن و آنها هر كاري كه دلشان بخواهد بكنند اينها هم ساكت باشند همين اباذرها همانجا بودند ديگر مگر اباذر وقتي كه اين حرف را در شام ميزند ديد كه شام رفته تحريف بكند يك «واو» را بردارد آنجا دست به شمشير كرد خب همه اينها بودند ديگر مقداد بود اباذر بود سلمان بود همه اينها بودند ديگر اينها با قرآن كريم هر چه دلشان ميخواهد بكنند و اينها هيچ ساكت و خود حضرت امير كه فوق همه اينها بود.
بنابراين جزء محالات است مسئله تحريف قرآن و الآن قرآني كه ما در خدمت آن هستيم من البدء الي الختم همان است كه از لبان مطهر پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به اذن الهي اين وحي الهي كه ما ينطق عن الهوي صادر شده است.
«و الحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 18.
[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 34.
[3] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 35.
[4] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 100.
[5] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 34.
[6] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 100.
[7] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 44.
[8] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 7.
[9] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 77.
[10] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 78.
[11] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 79.
[12] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
[13] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 79.
[14] ـ تفسير الميزان، ج5، ص273.
[15] ـ مستدرك الوسائل، ج7، ص255.
[16] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 44.
[17] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 7.
[18] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[19] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 79.
[20] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 83.
[21] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 43.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 282.
[23] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 4.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 282.
[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 282.