19 02 2006 4819326 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 2

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿الر تِلْكَ آيَاتُ الكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ (1) رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مِسْلِمِينَ (2) ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (3) وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلاَّ وَلَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ (4) مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ (5)

پايان سوره مباركه «ابراهيم» درباره عظمت قرآن و اينكه قرآن ﴿بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ[1] آغاز سوره مباركه «حجر» هم گفتند مناسب با پايان سوره «ابراهيم» است درباره عظمت قرآن است و قرآن چون از همين حروف تشكيل شده است و يكي از وجوهي كه درباره حروف مقطع گفته شد اين است كه قرآن از همين حروف تشكيل شد ولي معجزه است و همين مواد اوليه در اختيار شما فصحا و بلغاي عرب و غير عرب هست و توان درآوردن چنين كتابي را نداريد به عظمت اين قرآن اشاره مي‌كند كه قسمت مهم عظمت قرآن كه همان محتواي معرفتي اوست ﴿تِلكَ﴾ يعني اين سوره آيات قرآن كريم است كه هم ﴿تِلكَ﴾ كه اشاره به دور است نشانه عظمت اين كتاب است و هم تنوين تفخيم كه در ﴿وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ﴾ است نشانه جلال و شكوه اين كتاب است اين كتاب جز حق چيزي را در‌بر ندارد و همه حقايق را هم در بر دارد و كساني كه در اثر انديشه‌هاي وهمي يا انگيزه‌هاي مادي از فيض و فور اين كتاب محروم‌اند هم در دنيا به هلاكت مي‌رسند منتها وقت معيني براي هلاكت آنهاست و هم در آخرت آرزو مي‌كنند اي‌كاش مسلمان بودند در آخرت اعتراف دارند كه كار بدي كردند كفر ‌ورزيدند اين اعتراف در دنيا نعمت است ولي در آخرت نقمت است و ندامت در دنيا اعتراف از بهترين وسايل است «فقد جعلت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي»[2] اقرار به گناه در پيشگاه ذات اقدس الهي توسل خوبي است ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوَسِيلَةَ[3] اما اقرار به گناه در آخرت جز حسرت و ندامت چيز ديگري نيست ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ[4] دوزخيان گذشته از اعتراف كه جز ندامت چيز ديگري به همراه ندارند تمنّياتي هم دارند كه ‌مي‌گويند اي‌كاش ما برگرديم به دنيا و كار خوب انجام بدهيم اين را خداي سبحان پاسخ داد كه شما ساليان متمادي آزموديد الآن هم برگرديد همان‌ايد ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ[5] و آنچه كه در كريمهٴ سوره «مؤمنون» هست كه ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً[6] پاسخش همين است ﴿كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا[7] كه قبلاً بحث‌اش گذشت كه اينجا گر‌چه قائل مفهوم ندارد لقب مفهوم ندارد وصف مفهوم ندارد اما چون در مقام تهديد است مفهوم دارد ﴿كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ لا فاعلها جاي ديگر اگر بگويند او قائل است مفهوم ندارد خب قائل است اعم از اين است كه فاعل باشد يا نه اما اينجا چون در مقام تهديد است معنايش اين است كه اين حرفي است كه مي‌زنند و عمل نمي‌كنند خب پس گاهي پاسخ اين است كه ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ گاهي پاسخ همان است كه در سوره «مؤمنون» آمده است﴿كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ اين براي ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ يا ﴿يَالَيْتَنَا نُرَدُّ[8] و ﴿نَعْمَلْ صَالِحاً[9] و مانند آن تمنّي رجوع مي‌كنند اما محل بحث تمنّي اين است كه اي‌كاش در گذشته كه ما در دنيا بوديم اسلام مي‌آورديم نه اي‌كاش ما بر‌مي‌گشتيم به دنيا و اسلام مي‌آورديم پس آيات در اين قسمت دو طايفه است غير از طايفه اعتراف يك طايفه در خواست تمنّي شان اين است اي‌كاش ما بر‌مي‌گشتيم به دنيا و آدم خوبي مي‌شديم ﴿يَالَيْتَنَا نُرَدُّ[10] و ﴿نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ يا ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً[11] يك طايفه اين است كه حالا كه فهميدند رجوع به دنيا ممكن نيست مي‌گويند اي‌كاش ما در دنيا كه بوديم آدم خوبي بوديم مسلماني بوديم خب اين جز حسرت چيز ديگر نيست يعني بعد الفراق از اينكه رجوع در دنيا و محال است و بعد الفراغ از اينكه دنيا گذشته است ‌مي‌گويند اي‌كاش ما سابقاً ما چنين كاري را مي‌كرديم اطلاق اين آيه شامل جميع حالات مي‌شود كه هر فرصتي را كه براي مؤمنان و مسلمانها هست و كفار و دوزخيان مي‌بينند چنين حالتي ممكن است به آنها دست بدهد اما در ذيل اين آيه رواياتي از وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) و اهلبيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) نقل شده است كه وقتي عدّه‌اي از مسلمانانِ فاسق كه به دوزخ رفتند اينها چون مُخلَّد در نار نيستند عذاب آنها منقطع‌الآخر است طبق علل و عواملي اينها آزاد مي‌شوند به بركت اسلامشان چون آنها كه مخلد در نار نيستند آن گاه دوزخياني كه كافرند و مخلد در نارند ‌مي‌گويند: ﴿رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مِسْلِمِينَ﴾ اگر چنين روايتي در اين‌گونه از آيات وارد شد اين معني حصر و اختصاص را در بر ندارد اين يكي از آن مصدايق مورد تمنّي كافران است هر حالت خوبي كه براي مسلمانها هست و كفار از آن محروم‌اند و ممكن است باعث بشود كه آنها تمنّي بكنند اي‌كاش ما در دنيا مسلمان بوديم ﴿رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مِسْلِمِينَ﴾ اين مودت به قرينه لوي در ﴿لَوْ كَانُوا مِسْلِمِينَ﴾ همان تمنّي است وگرنه دوستي صادق نيست اين يك دوستي كاذبي است براي اينكه اين أمل، أمل كاذبي است أمل يعني آرزو، آرزو وقتي كاذب بود دوستي‌اش هم مي‌شود كاذب آرزو وقتي صادق بود دوستي‌اش هم مي‌شود صادق آرزوي صادق را در آن بيان نوراني كه از رسول خدا(صلّي الله و عليه و آله و سلّم) رسيده است كه «الأمل رحمة» أمل رحمت است و اگر أمل نبود «لو لا الأمل ما رضعت والدة ولدها، ولا غرس غارس شجراً»[12] هيچ مادري بچه‌اش را شير نمي‌داد، هيچ كشاورزي درخت را غرس نمي‌كرد اين درباره عمل صادق يعني آرزوي صادق است آرزوي صادق خب محبت صادق را دارد مودت صادق را دارد باقيات‌الصالحات به عنوان أمل صادق در سوره مباركهٴ «كهف» مطرح شده است آنجا براساس تقابل بين دنيا و آخرت چنين آمده كه آيه 46 سوره مباركهٴ «كهف» اين است كه ﴿المَالُ وَالبَنُونَ زِينَةُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ اما ﴿وَالبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَخَيْرٌ أَمَلاً﴾ آرزوي خوبي است انسان يك كار خيري انجام مي‌دهد به اين آرزو كه بعداً نتيجه‌اش را بگيرد بازگشت چنين عمل و آرزويي به رجا و اميد است و چيز خوبي است كسي كه كار خوب انجام مي‌دهد براي اينكه در قيامت از او طرفي ببندد يك عمل صادق يعني آرزوي صادق است كه همان رجا است و مودتش هم مودت صادق خواهد بود امّا وقتي انسان نسبت به دنيا كه از بين رفته است و وارد آخرت شد آرزو داشته باشد چنين آرزويي، آروزي كاذب است و آن مودتش هم مودت كاذب.

پرسش ...

پاسخ: بله حق و باطل مي‌تواند باشد چون حق و باطل‌بودن او مستلزم اين است كه وقتي انسان از او خبر مي‌دهد تعبير به صدق و كذب مي‌كند وگرنه اين شايعات صدق و كذب ندارد ولي حق و باطل دارد ﴿رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مِسْلِمِينَ﴾ خب منشأ كفر چيست؟ حالا چه چيزي باعث شده است كه اينها به اين كفر افتاده‌اند منشأ اينها يك مشكلات عملي است و يك سلسله معضلات فكري فرمود: ﴿ذَرْهُمْ﴾ اينها را رها كن ﴿يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾ اينكه فرمود اينها را رها كن يعني خيلي براي اينها وقت صرف نكن طوري نباشند كه اينها براي تو دغدغهٴ فكري باشند تو را از آن كار اصلي باز بدارند البته بايد اتمام حجت بكنيم ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ[13] بشود تا ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ[14] باشند و مانند آن و اگر حجر است و رهاكردن است حجر جميل است نه اينكه قهر بكن اينها را رها بكن ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً[15] است اما اينكه فرمود اينها را رها بكن براي اين است كه براي تو دغدغه فكري نباشد حالا نپذيرفتند، نپذيرفتند اين‌چنين نيست كه اگر يك عده‌اي دينت را نپذيرفتند آسماني به زمين بيايد اين طور نيست عده‌اي زيادي هم مي‌پذيرند خب اين «ذر» به معني إذن نيست كه امام‌رازي پنداشت و براساس جبر اين آيه را معنا كرده است كه ﴿ذَرْهُمْ﴾ بگذار كه كافر باشند يعني رهاشان كن كه حرف در آنها اثر نمي‌كند إذن تكويني است البته خب وقتي إذن تكويني باشد معناش جبر نيست در تكوين انسان مختار است در تشريع كه اينها را خداي سبحان دعوت كرده به معروف و نهي كرده است از منكر و مانند آن فرمود: ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ﴾ اين أمل، أمل باطل است به‌دليل اينكه سرگرم مي‌كند آدم را ﴿الهَاكُمُ التَّكَاثُرُ ٭ حَتَّي زُرْتُمُ المَقَابِرَ[16] آن عملي كه فروغ مي‌آورد عمل حق است آن آرزويي كه نشاط مي‌آورد و انسان را حركت مي‌دهد عمل حق است اما آن آرزويي كه انسان را غرق مي‌كند بجاي غواصي آن عمل، عمل باطل است رها كن اينها را كه اينها مشغول كارهاي خودشان باشند كار اينها چيست؟ اكل و شرب است كار يك حيوان چيست؟ كار حيوان جز اكل و شرب چيز ديگري نيست در قرآن كريم از اين گروه ياد كرده است كه اينها اهل خوردن هستند آن طوري كه حيوانات مي‌خورند خود خوردن يك نعمتي ذات اقدس الهي آن را مقرر كرده است براي بقاء حيات و درباره أنبياء و اوليا و مانند آن (عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ[17] ما آنها را فرشته قرار نداديم كه غذا نخورند أنبياء احتياجي به غذا دارند غذا مي‌خوردند و مانند آن اين يك اكل محمود و ممدوحي است براي حفظ حيات. اما پرخوري و بدخوري و خوردن را هدف قراردادن كار حيوان است در سوره مباركه كه به نام وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است سورهٴ چهل و هفتم آيه 12 آن جا به اين صورت ياد كرده است ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ اما ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ﴾ آن طوري كه حيوان غذا مي‌‍‌خورد كه حلال و حرام براي حيوان غصب و غير غصب براي حيوان فرقي نمي‌كند كه و كار حيوان و هَمّ حيوان هم غذاخوردن است خب براي او حلال و حرام يكسان است غصب و غير غصب يكسان است و هَمّ او هم خوردن است فرمود: ﴿وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ[18] و حقيقت اينها هم انعام است براي اينكه ﴿إِن هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً[19] و در قيامت هم به صورت حيوان محشور مي‌شوند ﴿وَالنَّارُ مَثْويً لَهُمْ[20] خب پس اگر در اينجا گفته شد ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا﴾ يعني اينها يك حيواناتي هستند كه در چراگاه دارند مي‌چرند حيوان ناطق‌اند منتها حرف مي‌زنند حيوان ناطق يعني حيواني است كه حرف مي‌زند اين تنها چيزي كه براي آنها صادق است همين حيوان ناطق است؟ نه آن انسان ملكوتي فرمود: ﴿وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ﴾ چون اين‌چنين است اينها مشكلي براي تو نباشند كه حالا نگران اينها باشي اينها را به حال خودشان رها كن در سوره مباركهٴ «مرسلات» آيه 46 به اين صورت آمده است ﴿وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ٭ كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكُم مُجْرِمُونَ﴾ در‌ دنيا ‌هم مي‌گويند كه شما بهره‌برداري كنيد بخوريد اما اين خوردن و بهره‌بري شما بسيار كم است نسبت به ابد كه در پيش داريد اصلاً قابل قياس نيست يك چند صباحي مشغول خوردن حيواني هستيد بعد ﴿وَالنَّارُ مَثْويً لَهُمْ﴾ كه در سوره مباركه 47 بود. از اين جهت مي‌فرمايد به اينكه اينها را به اين صورت رها بكن در آياتي ديگر هم در سوره مباركهٴ «زخرف» آيه 83 هم به اين صورت آمده است ﴿فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّي يُلاَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ﴾ اينها را رها كن فرو ‌بروند در آن اهداف پليدي كه دارند و اهل لعب و بازي‌اند لعب هم قبلاً معنا شد به اينكه اين بازيها چون هرگز انسان را سير نمي‌كند و اصلش هم لعاب دهان است يك تشنه هرگز با لعاب دهان سير نمي‌شود اين لعاب دهان را تا به لب بياورد خشك مي‌شود اين طور نيست كه حالا لعاب دهان اين قدر نيست كه فرو برود و اَتش را فرو بنشاند اين طور نيست بازيها هم همين طور است حالا فرق نمي‌كند بازيهاي ظاهري يا بازيهاي مقامي و مانند آن هر چه كه بازي شد لعب است فرمود: ﴿بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ[21] دارند بازي مي‌كنند اما با لعاب دارند بازي مي‌كنند اين‌چنين نيست كه مشكلشان حل بشود قالب اين بازيگرها چه بازيگرهاي سياسي چه بازيگرهاي غير سياسي آخر امر ببينيد دستشان خالي است چيزي در دستشان نيست فرمود: ﴿بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ﴾ اينجا هم فرمود كه ﴿فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّي يُلاَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ[22] تا اينكه به لقاي معاد بروند به لقاء الله در يوم‌القيامه بروند در سورهٴ مباركهٴ «انعام» اصل كلي و جامع را ذكر كرده است آيه 91 سوره مباركه «انعام» اين است فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾ بگو الله و مستقيم باش چون ﴿الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا[23] ﴿قل الله﴾ يعني حودثاً و بقائاً الله بگو اينها را به حال خودشان رها بكن اما حجر جميل بكن نه اينكه آنها را رها كني ابلاغ نكني نهي از منكر نكني امر به معروف نكني ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً[24] آنها مزاحم تو نباشند بالاخره حالا نپذيرفتند، نپذيرفتند نظير همان آياتي كه فرمود: ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ[25] اين قدر غصه بخوري داري جان مي‌دهي قالب تهي مي‌كني ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الحَدِيثِ أَسَفاً[26] دو آيه به اين سبك است كه ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ﴾ اين هم آيه سوم است كه ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ[27] آيه ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ با دو آيه‌اي كه با تفاوت مختصر به اين وزان آمده ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الحَدِيثِ أَسَفاً[28] يعني قالب تهي نكن خب نپذيرفتند، نپذيرفتند غصه نخور نگران نباش وقت را بر اين صرف نكن اتمام حجت كردي نپذيرفتند، نپذيرفتند تو كار خودت را انجام بده اينها ﴿فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾ طولي نمي‌كشد كه اينها بيدار مي‌شوند آدم خوابيده كه [تا] ابد نمي‌خوابد كه بالأخره بيدارش مي‌كنند ديگر ﴿فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾ زود است كه حالا مي‌فهمند اينها را پس ﴿ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ[29] اينها با لعاب سرگرم‌اند بالأخره.

پرسش ...

پاسخ: در جريان فكري از نظر تفتيش ‌عقايد اول و وسط و آخر يكسان است اما سورهٴ مباركهٴ «حجر» در اوايل بعثت است اصلاً براي اينكه در همين سوره آمده ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ[30] يعني حالا ديگر علني بكن معلوم مي‌شود آن سه، چهار سال اوّلي كه گفتند كه وجود مبارك حضرت مخفيانه دعوت مي‌كرد تك‌تك دعوت مي‌كرد به صورت علني سخنراني نمي‌كرد اين تأييد مي‌كند كه سوره مباركه «حجر» اين بخشش است در اوايل بعثت نازل شد در مكه هم نازل شد براي اينكه در همين سوره دارد كه ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ﴾ حالا ديگر علني كن صادع باش علني دعوت بكن اما از نظر تفتيش عقايد خب آخرهاي همين سوره مباركه «زخرف» كه خوانديم همين ذرهم بود «انعام» كه خوانديم چه در مدينه چه در مكه فرمود: اينها مشكلي براي تو نباشند اگر آنها دست به سلاح كردند كه شما مسلحانه دفاع مي‌كنيد اما اگر فقط در حد انديشه است و انگيزهٴ پرخوري و اينها است موعظهٴ تو در آنها اثر نكرده آيات ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ[31] يك، ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ[32] كه در دو منظور آمده دو و سه ﴿ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ[33] ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ﴾ چهار، پنج و مانند آن فرمود اين براي شما يك دغدغه فكري نباشد كه شما را از آن كار اصلي باز بدارد نگران بشو خب چرا نگراني غصه براي چه بخوري يك عده زيادي هم هستند كه ﴿فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي المُؤْمِنِينَ[34] مردان الهي در راه‌اند اين طور نيست كه حالا چهار نفر نپذيرفتند جايي آسيب ببيند كه مردان الهي در راه‌اند ﴿فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ﴾ محبان الهي‌اند محبوبان الهي‌اند دين هم به دست آنها زنده مي‌شود نگران نباش از اينكه چهار نفر بيراهه رفته‌اند اين اول و وسط و آخر نبوت بود اين مطلب بود خب فرمود كه ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾ اما حالا تا كسي كفر ورزيد ما فوراً عذاب الهي بياوريم و بساط را جمع بكنيم خب اين مي‌شود اضطرار، اين مي‌شود الجا ما مهلتي مي‌دهيم تا كسي ملجاء به ايمان نباشد مضطر به ايمان نباشد با حُسنِ اختيار خود ايمان بپذيرد ﴿وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلاَّ وَلَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ ٭ مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ﴾ براي هر ملّتي همان طوري كه براي هر فردي يك مدتي هست اگر شرايط ديگري را رعايت بكند عمرش طولاني است نظير صدقه، صله رحم، بهداشت و علل و عوامل ديگر و اگر رعايت نكند سقوط مي‌كند جامعه هم اين‌چنين است براي جامعه هم يك عمري است اگر فضايل را رعايت بكنند دوام بيشتري دارند و اگر رعايت نكنند زودتر سقوط مي‌كند و مانند آن ﴿مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ﴾ اگر مطالب ديگري مربوط به اين سه، چهار آيه باشد إن‌شاء‌الله به خواست خدا در نوبتهاي بعد بازگو مي‌شود عمده، اين مطلبي است كه ﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ[35] در سوره مباركه «ابراهيم» در تعطيلات قبل از مُحرَّم آنجا براساس اينكه عقل از نظر معرفت ديني مثل نقل حجت شرعي است بحث شد كه ديگر معارضه‌اي بين علم و دين نخواهد بود يك چيزي به عنوان تعارض علم و دين نداريم براي اينكه عقل حجت شرعيِ خداست مثل اينكه نقل حجت است عقل«مما الهمه الله» است كه ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[36] نقل «مما انزله الله» است همان‌طوري كه «ما انزله الله» حجت شرعي است «ما الهمه الله» هم حجت شرعي است اگر كسي با برهان عقلي يك مطلبي را فهميد حتماً بايد به او عمل بكند در اصول ما اين طور است در فقه ما اين طور است در مسائل ديگر هم همين طور است اينكه تعارض علم و دين پيدا شده و اينكه ‌مي‌گويند ما فيزيك اسلامي داريم يا شيمي اسلامي داريم براي همين جهت است كه اينها اين نظام خلقت را به طبيعت تعيير كرده‌اند يك، آن بال ﴿هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ[37] را از اين اشياي خارجي گرفته‌اند كه چه كسي كرد براي چه كرد اين را رها كردند لاشه علم را به دانشگاه‌ها بردند دو عقل را كه الهام الهي است و حجت شرعي است براي خودشان به غصب گرفتند گفتند اين فكر بشري است سه، آن وقت گفتند علم سكولار است مگر مي‌شود فيزيك‌ اسلامي باشد فيزيك ‌اسلامي و غير ‌اسلامي نداريم خب بعضي كه ارباً ارباَ [پاره، پاره] كرديد اين لاشه‌اش را تحويل داديد مي‌گوييد بله فيزيك، اسلامي و غير اسلامي است مگر مي‌شود فيزيك غير اسلامي داشته باشيم مگر ما شيمي غير اسلامي داريم مگر ما رياضي غير اسلامي داريم شما هر چيزي را سر جايش قرار بدهيد ببيند اسلامي است يا نه شما از زمين‌شناسي و دريا‌شناسي و عمق دريا‌شناسي تا سپهر‌شناسي و كيهان‌شناسي و امثال ذلك همه اينها را به امانت حفظ بكنيد دست به چيزي نزنيد اينها خلقت‌اند نه طبيعت يعني كسي بالاخره اينها را خلق كرده طبق بيان نوراني حضرت امير اينها مثل علف خودرو هستند يعني آسمان و زمين مثل علف خودرو خودش پيدا شده يا يك زارعي و كشاورزي و باني دارد يك بناي با عظمت هندسي شده بدون بنّا ساخته شده اين بنا يا بنّا دارد اگر بنّا دارد اگر خالق دارد كما هو الحق پس از دريا‌شناسي به عمق دريا، آسمان‌شناسي به اوج سپهر ما دربارهٴ خلقت سخن مي‌گوييم نه طبيعت، وقتي خلقت شد يك خالقي دارد به نام ﴿هُوَ الأَوَّلُ[38] يك هدفي دارد، مقصدي دارد، مقصودي دارد، به نام «هو ﴿وَالآخِرُ﴾» كه بشود معاد چه كسي انجام داد براي چه انجام داد ما وقتي اين دو تا كار را كرديم از اين دو تا غصب نجات پيدا كرديم و آمديم طبيعت را به حال اوّلي برگردانيم گفتيم خلقت يك، گفتيم چه كسي خلق كرد و براي چه خلق كرد دو، آن كار سوم هم بايد بكنيم، آن كار سوم اين است كه آنچه را ما مي‌فهميم اگر مربوط به وهم و خيال و قياس و استحسان و مصالح موصله است كه برهان عقلي آنها را تأييد نمي‌كند اين بافته‌هاي خود ماست حجت نيست اما اگر قياس و استحسان و وهم و خيال و امثال ذلك نيست برهان عقلي است اين اگر برهان عقلي است ما نياورديم اين «مما الهمه الله» است ما همان‌ايم كه فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً[39] و بعد هم برخيها اگر اين امانتها را رعايت نكنند در سن پيري به فرتوتي مي‌رسند ﴿وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ العُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً[40] اين علوم براي ما نيست به دليل اينكه مسبوق به عدم است و ملحوق به عدم آن روزي كه واردِ حوزه و دانشگاه شديم اينها را نمي‌دانستيم روزي هم كه ‌مي‌گويند بسترش را به طرف قبله برگردانيد همه هم ياد‌مان مي‌رود خب اگر براي ما باشد براي ماست ديگر مي‌ماند چرا يك وقتي ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ كه در سوره «نحل» است برخي هم وقتي به پيري رسيدند ﴿وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ العُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾ پس اينها براي ما نيست ما نبايد قارون‌گونه فكر بكنيم بگوييم ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي[41] من خودم زحمت كشيدم عالم شدم اگر علم است و عقل استدلالي است «مما الهمه الله» اگر «مما الهمه الله» است مي‌شود حجت شرعي فن شريف اصول با همين عقود رابطه دارد ديگر بخش وسيعي از فقه كه معاملات فقه است با همين عقل رابطه دارد ديگر خب پس عقل مي‌شود «مما الهمه الله» و حجت شرعي نقل كه ظاهر آيه و حديث است مي‌شود «مما انزله الله مع الواسطه يا بلاواسط» مي‌شود حجت شرعي اگر عقل «مما الهمه الله» است و اگر نظام هستيِ خلقت است نه طبيعت است اگر يك هو الاولي دارد و يك هو الاخر ما اصلاً فيزيك غير اسلامي نداريم شيمي‌ غير اسلامي نداريم آن وقت اين دانشگاه‌ها با اين سبك و سياق متون درسي‌اش تدوين مي‌شود دانشگاه مي‌شود اسلامي معناي اسلامي‌شدن دانشگاه اين نيست كه ما دانشجوي مسلمان تربيت كنيم براي هر دانشكده يك نمازخانه‌اي باشد پسر و دختر از هم جدا باشند شبهاي جمعه دعاي كميل داشته باشيم اينها مسلمان تربيت‌كردن است كار بسيار خوبي هم است اما اسلامي‌شدن يعني علم بشود اسلامي فقه ما علمي است اسلامي حوزه ما چرا اسلامي است براي اينكه مي‌گوييم خدا چنين گفت دانشگاه مي‌شود اسلامي براي اينكه مي‌گوييم خدا چنين كرد اگر دانشگاه مقدس‌تر از حوزه نشود همتاي حوزه است حوزه مي‌گويد خدا چنين گفت دانشگاه مي‌گويد خدا چنين كرد آن وقت مگر به طلبه ‌بگويند كه شما مواظب باش كه كلاس زن و مرد از هم جدا باشند اين سبك درسش نزاهت است مگر به او ‌مي‌گويند كه شما نماز شب بخوان استادت را دعا بكن يا سبك درس اين طور مي‌پروراند يا به او بگويند نماز جماعت بخوان يا اول وقت بخوان سبك درس، خودش مي‌پروراند بنابراين ما اصلاً فيزيك غير اسلامي نداريم، شيمي غير اسلامي نداريم رياضي غير اسلامي نداريم اينها براي كساني است كه در راه‌اند يعني اهل استدلال‌اند اينها عصاره حرفهايي بود كه در سورهٴ مباركه «ابراهيم» گذشت آنچه كه الآن در سوره «حجر» ما در پيش داريم اين است محاربهٴ بين علم و دين اگر سخن از معارضهٴ علم و دين است اين كاملاً قابل حل است قابل علاج است راه حلش همين است اما بعضي محارب‌اند نه معارض، محاربه اين جنگ دو طرفي است از دو طرف آتش روشن است هم خط آتش اسلام، روشن است هم خط آتش كفر، آنها مرتب به پيغمبر «معاذالله» ‌مي‌گويند ديوانه پيغمبر هم مرتب ‌مي‌گويند اينها ديوانه‌اند الآن اين آيه‌اي را كه داريم مي‌خوانيم همين است ﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ[42] خب اين قابل حل نيست شما حالا چه كار مي‌كنيد اين كاريكاتور را، چه كار مي‌كنيد آن اهانتها را اين قابل بحث و گفتمان و گفتگو و اينها نيست اين خطِ مقدّمِ آتش است و آتش از دو طرف روشن است منتها حالا ما بايد مواظب باشيم بهانه به دست كسي ندهيم محاربهٴ بين علم و دين قابل علاج نيست اما معارضه كاملاً قابل علاج است. از اين طرف آنها پشتِ ‌سر ‌هم خط آتششان روشن است ‌مي‌گويند: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ[43] اين هم خط آتششان روشن است ‌مي‌گويند: ﴿إِن هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[44] خب اين قابل حل نيست آنها ‌مي‌گويند شما افسانه مي‌گوييد آنها ‌مي‌گويند شما ديوانه‌ايد و حيوان‌ايد مگر اين فحش طرفيني نيست اين فحش طرفيني كه با گفتگو و گفتگمان و مذاكره و ميز مذاكره نيست اين بعدا از اينكه همه حرفها گذشته پشت سر هم ‌مي‌گويند پيامبر ـ معاذالله‌ـ ديوانه است پيامبر هم پشت سر هم فرمود: ﴿إِن هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ بنابراين محاربهٴ بين علم و دين هيچ قابل حل نيست اما معارضه بين علم و دين كاملاً قابل حل است اصلاً معارضه‌اي نيست علم آنچه را كه عقل و استدلال چه در علوم تجربي چه در علوم رياضي چه در علوم ما فوق تجربي، يا نيمه تجديدي نيمه تجربي مانند آن مطرح است همه علوم اسلامي است منتها اينها توسلي است نه تعبدي فراگير‌يشان تعبدي نيست عمل كردنش هم تعبدي نيست توسلي است و اگر قصد قربت كردند البته ثواب مي‌برند قصد قربت نكردند نه اين خط آتش از دو طرف هست از آن طرف ملاحظه فرموديد﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ﴾ كه در جاهاي ديگر فرمود: ﴿يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا﴾ ﴿وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ[45] اين ﴿إِن هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[46] اين خط آتش اسلام است ﴿إِنْ هذا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ﴾ خط آتش كفر خب اينكه قابل علاج نيست اينجا ذات اقدس الهي به رسول خدا فرمود: ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا﴾ بگذار بچرند من به حسابشان مي‌رسم اما اگر سخن از معارضهٴ علم و دين است يعني كسي دين را قبول دارد منتها دين را اربا اربا [پاره پاره] كرده است عقل كه حجت شرعي است به حساب خود آورده جهان هستي كه خلقت است اين را به صورت طبيعت درآورده بال ﴿هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ[47] را از خلقت گرفته لاشه علم را به دانشگاه داده اين قابل علاج است قابل علاج بودنش به اين است كه متون درسي را بايد طوري تنظيم كرد كه اين مثلث را دارا باشد اولاً سخن از طبيعت نيست خلقت است ثانياً يك﴿هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ﴾ بايد داشته باشيد ثالثاً هر چه را كه با برهان فهميديد اعم از برهان تجربي، رياضي، نيمه تجريدي و تجريدي در تمام اين چهار بخش هر چه را فهميديد حجت الله است برخلاف هم بكنيد معصيت است چه در كشاورزي چه در دامداري چه در مسئله درمان و بهداشت اگر كسي با علم با برهان عقلي يا تجربي، تجريدي بر او ثابت شده كه فلان بيماري هست و راهش هم فلان است و كوتاهي كرده آيا در قيامت جهنم مي‌رود يا نمي‌رود عذاب مي‌بيند يا نمي‌بيند اين مي‌تواند بگويد خدايا شما كه در قرآن نفرموديد آنفولانزاي مرغي را چگونه مي‌‌شود معالجه كرد مي‌تواند بگويد يا خدا به او مي‌‌گويد بگويد اين فهمي كه به تو دادم «مما الهمه الله» است اين«مما الهمه الله» مثل «ما انزل الله» حجت الهي است شما هيچ مسئله‌اي را از زيردريايي تا سفينه‌هاي فضايي پيدا نمي‌كنيد كه عقل تجربي يا رياضي يا نيمه تجريدي يا تجريدي تامّ در تمام اين بخشها به آن برسد مگر اينكه حجت الله است يوم القيامه «به يحتج الله علي العبد و العبد علي المولي» اگر كسي اين كارها را كرده براي رضاي خدا استحقاق بهشت دارد حجت يعني همين «يحتج به العبد علي المولي» اگر در قيامت اين كار را نكرده خدا او را به جهنم مي‌برد اين ديگر نمي‌تواند بگويد خدايا آنفولانزاي مرغي را من فهميدم شما كه در قرآن نگفتيد مي‌گويد چه كسي به تو داد اين فهم را چرا نگفتي به جامعه اين مستقيماً ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ[48] به جهنم مي‌رود اين مي‌شود حجت شرعي مثل آيه قرآن است اگر كسي نماز صبح را از وقتش عالماً عامداً تأخير بيندازند چرا معذّب مي‌شود به دليل نقلي «مما انزله الله» يك آنفولانزاي مرغي را اگر كسي فهميد و راه علاجش را هم مي‌داند و نگفت چرا جهنم مي‌رود چون«مما الهمه الله» است هيچ فرقي بين فهمِ برهاني با فهم ظاهر آيه و روايت نيست كه اصلاً اصول ما همين است الآن روزانه حداقل 10000 فكر مستعد براي فهميدن اين پنج و شش خط است يك «رفع ... و ما لا يعلمون»[49] داريم كه يك خط است «لا تنقض اليقين أبداً بالشك»[50] داريم كه بي‌زحمت يك خط است و يك دو، سه خطوط ديگري هم ممكن است باشد كه حوزه را همين سه چهار خط دارد اداره مي‌كند مگر طلبه‌هاي فاضل خارج خواني كه دارند اصول مي‌خوانند كمتر از هفت، هشت هزار نفرند در حوزه‌ها اين ده هزار مغز را عقل دارد اداره مي‌كند نه نقل براساس همين ده خط است اين همه حرفهايي كه اصوليين ما آوردند ترتّب اين است وحدت قضيه يقينه مشكوكه و متيقنّه اين است شك در مقتضي اين است شك در مانع اين است شك در مانعيت موجود اين است اينها كه در آيه نيست اينها كه در روايات نيست اينها مربوط به برهان عقلي است كه عقل استنباط مي‌كند و همه اينها حجت شرعي است حجت شرعي نظير آيه قرآن است نظير روايات است بنابراين آنهايي كه دين را قبول كردند هرگز فرض ندارد كه بگويند علم با دين معارضه است آنهايي كه دين را افيون افسون مي‌دانند همين است اين خط آتش دو طرفه است از آن طرف ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا﴾ اينها ﴿وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ[51] از اين طرف ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ[52] طرفين يكديگر را ديوانه مي‌خوانند «و الى يوم‌القيامة» اين محاربه هم است اما اگر كسي دين را پذيرفته خدا را پذيرفته و وحي را پذيرفته نمي‌تواند اين كالبد‌‌شكافي بكند خلقت را به طبيعت تبديل بكند لاشه علوم را به دانشگاهها بدهد عقل را سهم بشر بداند و حجت شرعي نداند بعد بگويد فيزيك مگر اسلامي و غير اسلامي داريم

پرسش ...

پاسخ: عقل در تمام اين چهار بخش حجت است اگر كسي واقعاً عاقلانه پيشرفت كرد يا مصيب است يا مخطي اگر مصيب بود دو تا اجر دارد و اگر مخطي بود يك اجر دارد مگر در اصول ما اختلاف نيست در فقه ما اختلاف نيست در بعضي از معقولين هفده، هجده قول هست اگر كسي روشمندانه شروع كرده يا مصيب است يا مخطي «فإن أصاب فله أجران و من أخطأ فله أجرٌ واحد»[53] غرض اين است كه ما علوم غير اسلامي نداريم در فضايي كه جهان‌بيني ديني پذيرفته شده و انسان باور كرد خدايي هست و وحي‌اي هست و نبوتي هست در اين فاز و فضا هيچ معارضه‌اي بين علم و دين نيست بر اينكه علم هم علم اسلامي است حالا يا عبادي است يا توسلي است ولي اگر كسي ـ معاذالله‌ـ اين فضا را نپذيرفته جهاني‌بيني او الحادي است اين محاربهٴ با دين دارد نه معارضه و قابل حل هم نيست طرفين هم خط آتششان هم روشن است مثل همين آيه اين آيه مگر خط آتش دو طرف را بازگو نمي‌كند از آن طرف مي‌گويند ـ معاذالله‌ـ پيامبر ديوانه است از اين طرف پيامبر مي‌فرمايد اينها حيوان‌اند اليوم هم همين طور است ديگر.

پرسش ...

پاسخ: از متون اسلامي منتها اسلام نه يعني نقل، اگر عقل مثل نقل است مگر اصول جزء علوم اسلامي نيست اين خميرمايه‌اش يك خطشان است وحدت قضيه متيقن و مشكوكه شك در مقتضي شك در مانع اينها همين حرفهايي است كه اخباري هم اين را نقل كرده فرق نمي‌كند يا از گفته خدا يا از فعل خدا خلقت فعل خداست آيه گفته خداست آن فيزيكدان از فعل خدا استنباط مي‌كند مي‌گويد خدا چنين كرد اين اصولي از قول خدا استنباط مي‌كند مي‌گويد ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً[54] مي‌گويد خدا چنين گفت خب او اگر مقدس‌تر نباشد مثل همين خواهد بود منتها او نمي‌داند دارد چه كار دارد مي‌كند مگر فرقي بين فعلِ خدا و قولِ خداست چون اينها خلقت را به طبيعت تبديل كردند خيال كردند كه ما علوم غير اسلامي داريم يا علوم اسلامي و غير اسلامي نيست غرض آن است كه ما يك معارضه داريم كه در بحث سورهٴ «ابراهيم» گذشت يك محاربه داريم كه اينجا مطرح است اين محاربه خط آتش دو طرفه فرمود آنها اين‌چنين‌اند اينها هم ‌مي‌گويند اينها اين‌چنين‌اند.

«الحمد لله رب العامين»

 

 

[1] ـ سورهٴ ابراهيم ، آيهٴ 52.

[2] ـ مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.

[3] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.

[4] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 11.

[5] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 28.

[6] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 99 و 100.

[7] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 100.

[8] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 76.

[9] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 37.

[10] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 76.

[11] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 99 و 100.

[12] ـ بحارالانوار، ج74، ص175.

[13] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.

[14] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[15] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 10.

[16] ـ سورهٴ تكاثر، آيات 1 و 2.

[17] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 8

[18] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 12.

[19] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 44.

[20] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 12.

[21] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 9.

[22] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 83.

[23] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[24] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 10.

[25] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.

[26] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6.

[27] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.

[28] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6.

[29] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 91.

[30] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 94.

[31] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 8.

[32] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 6.

[33] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 91.

[34] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 54.

[35] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 6.

[36] ـ سورهٴ شمس، آيات 7 و 8.

[37] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 3.

[38] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 3.

[39] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 78.

[40] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 5.

[41] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 78.

[42] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 6.

[43] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 25.

[44] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 44.

[45] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 12.

[46] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 44.

[47] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 3.

[48] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 30.

[49] ـ وسائل الشيعه، ج1، ص245.

[50] ـ وسائل الشيعه، ج1، ص245.

[51] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 12.

[52] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 6.

[53] ـ صراط‌المستقيم، ج3، ص236.

[54] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق