13 04 2011 4791485 شناسه:

تفسیر سوره حج جلسه 38 (1389/01/24)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَيْئاً لاَّ يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿73﴾ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿74﴾ اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿75﴾ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿76﴾

  بيان اموري دراثبات ربوبيّت و بطلان شرک

سورهٴ مباركهٴ «حج» كه در مدينه نازل شد هم معارف اعتقادي را در بردارد، هم بخشي از احكام اخلاقي، فقهي و حقوقي را. در قسمتي از آيات قرآن كريم بر توحيد، برهان از راه خلقت اقامه شده است كه كسي معبود است كه خالق باشد و كسي كه خالق نيست معبود نيست. ربوبيّت به وسيلهٴ خلقت تأمين مي‌شود آن كه خالق است، آفريد، مي‌تواند بپروراند كسي كه آفريدگار نيست پروردگار هم نيست كسي كه رب و پروردگار نيست، معبود هم نيست. اين براهين را اقامه مي‌كند بعد به عنوان بيان صغرا دربارهٴ آلههٴ دروغينِ وثنيها و صنميها مي‌فرمايد اينها كه چيزي خلق نكردند كه، اگر كسي چيزي خلق نكرد نمي‌تواند رب باشد و معبود. و اگر شما بين اينها و بين خداي سبحان ـ معاذ الله ـ تساوي قائل شديد چه اينكه در قيامت اعتراف مي‌كنيد مي‌گوييد ﴿إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ[1] اين تساوي باطل است مثل تساوي زنده و مُرده و مثل تساوي كور و بينا، اگر حيّ و ميّت با هم مساوي نيستند، بينا و كور با هم مساوي نيستند، خالق و غير خالق مساوي نيستند پس فهاهنا امور: امر اول آن است كه معبود كسي است كه رب باشد و رب كسي است كه خالق باشد، اگر كسي نيافريد، توان پرورش را ندارد و اگر كسي صلاحيّت پرورش نداشت صلاحيّت معبود بودن را ندارد اين امر اول. امر دوم اينكه تصريح مي‌كند اين آلههٴ شما اين معبودهاي شما هيچ‌كاره‌اند چيزي را نيافريدند و اگر همه‌شان جمع بشوند بخواهند مگسي را خلق بكنند قادر نيستند. امر سوم آن است كه شما بر اساس جهالت مي‌آييد ﴿إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ[2] را مي‌پرورانيد خالق را با غير خالق يكسان مي‌دانيد مثل اينكه زنده و مُرده را يكسان بدانيد در بخشهايي از قرآن كريم فرمود اينها كه چيزي خلق نكردند كه ﴿أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ[3] خب اين بيان ساده‌ترين و رقيق‌ترين گفتاري است كه قابل درك براي تودهٴ مردم است حالا آن آياتي كه احديّت و واحديّت و امثال ذلك را ثابت مي‌كند براي جمهور قابل درك نيست اما اين آياتي كه مي‌گويد: ﴿أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ﴾ اين براي همه قابل ادراك است يا همين آيهٴ 74 سورهٴ «حج» كه محلّ بحث است براي همه قابل فهم است.

  ناتواني خدايان دروغين در آفرينش و حل مشکلات

در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بخشي از اين آيات را ذكر فرمود كه آيهٴ 191 به بعد سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است كه ﴿أَيُشْرِكُونَ مَا لاَ يَخْلُقُ شَيْئاً﴾ كسي كه هيچ كاره است خالقي نيست وقتي خالق نبود ربّ نيست، وقتي ربّ نبود معبود هم نيست آخر چرا او را مي‌پرستيد او كه هيچ‌ كاره است ﴿أَيُشْرِكُونَ مَا لاَ يَخْلُقُ شَيْئاً﴾ و مهم‌تر از آن ﴿وَهُمْ يُخْلَقُونَ﴾ نه تنها اينها خالق نيستند اينها مخلوق پروردگارند ﴿وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلاَ أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ﴾ اينها مشكل ديگران را حل نمي‌كنند (يك)، مشكل خودشان را هم نمي‌توانند حل كنند اگر كسي تبر بگيرد اينها را ريز ريز بكند نمي‌توانند از خودشان دفاع بكنند همين جريان ﴿وَإِن يَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَيْئاً﴾ از همين قبيل است كه اين چوبهايي كه فرمود: ﴿أتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ[4] اينها مشكل خودشان را حل نمي‌كنند چه رسد به مشكل عابدان خود را ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدَي لاَ يَتَّبَعُوكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ﴾ بعد در آيهٴ 195 مي‌فرمايد: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِها﴾ خب اين طرز بيان كردن براي آن است كه اين تبيان كلّ شيء است،[5] ﴿هُديً لِلنَّاسِ[6] است اين نيازي براي توضيح ندارد براي جمهور،

قابل درک نبودن برخي اوصاف نامتناهي باري تعالي

اما آن براهين عميق كه حق آن است كه حقيقتِ محض باشد ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ[7] اين را شما ده بار براي يك طلبهٴ فاضل هم بگويي قابل درك نيست كه حقيقتِ نامحدود يعني چه؟ آن وقت آن دوتا روايتي كه مرحوم صاحب وسائل در باب تفسير تكبير كه حضرت فرمود: «ألله أكبر مِن كلّ شيء» نيست نگو «الله أكبر مِن كلّ شيء» مگر در عالم چيزي هست كه خدا از او اكبر باشد عرض كرد پس معناي «الله اكبر» چيست؟ فرمود: «الله أكبر مِن أن يوصف»[8] شما اين را براي يك طلبهٴ ده، پانزده سال درس خوانده بيست بار هم بگويي قابل درك نيست. چنين روايات و آياتي هم هست اين ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا﴾ هم هست، آن روايت مي‌فرمايد حقيقتِ نامتناهي مقابل ندارد آن وقت اين عالَم هم سراب نيست تمام مشكل ما اين است.

كه پس آسمان و زمين چيستند؟ *** بني آدم و ديو و دَد كيستند؟[9]

اگر غير از خدا كسي نيست پس اينها چه هستند؟ يك راه‌حلّي دارد كه اينها را حل كنند هم اينها هستند هم خدا هست و هم خدا نامتناهي نيست و اينها جاي ديگر را نشان مي‌دهند اين قابل درك نيست يعني قابل درك نيست اين است كه گفتند اين حرفها را براي همه نگوييد.

  ادلّه قرآني بر حقّانيت خالق يکتا و بطلان معبودان ديگر

خب، اما آنكه براي همه قابل درك است همين آيات است كه معبود بايد رب باشد (يك)، رب كسي است كه خالق بايد باشد (دو)، غير خدا خالق نيست غير خدا ربّ هم نيست غير خدا معبود هم نيست. اين را قرآن در سه طايفه از آيات مشخص كرده فرمود: ﴿أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ[10] آيا خالق و غير خالق يكسان‌اند؟ اينها ناچارند بگويند نه، بعد در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود اينها كه كاري نكردند كه چيزي خلق كردند؟ نه، اينها نه تنها خالق نيستند بلكه خودشان مخلوق‌اند خب اگر مخلوق‌اند چرا اينها را مي‌پرستيد؟ آيا اينها دست دارند كار انجام بدهند؟ پا دارند راه بروند؟ چشم دارند ببينند؟ گوش دارند بشنوند؟ خب اين سطح حرف زدن براي آن است كه قرآن كريم با «عربي مُبين» هم دارد هدايت مي‌كند با «حكيمِ عليم» هم دارد هدايت مي‌كند بين «عربي مبين» و «حكيمِ علمي» هم مراتب. خب پس يك بخش از آيات دارد كه ﴿أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ[11] ﴿أَيُشْرِكُونَ مَا لاَ يَخْلُقُ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ[12] خب اگر اين‌چنين است پس مي‌فرمايد: ﴿أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ﴾ اين براهين را انبيا آوردند اقامه كردند تشريح كردند بعد سرانجام گفتند ﴿أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ﴾ ديدند چاره نيست تبر برداشتند اينها را ريز ريز كردند بعد رفتند در آتش و آتش را گلستان كردند و مسئله را حل كردند. اين است كه در خاورميانه توحيد به بركت ابراهيم(سلام الله عليه) مانده همين است اينها اول برهان اقامه كردند نشد، بعد فرمودند: ﴿أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ[13] نشد، بعد تبر گرفتند اينها را ريز ريز كردند نشد، رفتند درون آتش ديدند شد. با اين وضع خاورميانه را موحّد كردند اين طور نبود كه بشر به طور عادي در اثر اين حس‌گرايي، تجربه‌گرايي و انحصار معرفت‌شناسي به حس و تجربه بشود موحّد آن كوشش و تلاشِ انبيا را اينها پشت‌سر گذاشتند. خب، پس بخشي از آيات براي اين است كه معبود بايد ربّ باشد، ربّ بايد خالق باشد الاّ ولابد. بعد يك قسمت ديگر هم از اينها اقرار مي‌گيرد كه اينها خالق نيستند كاري هم انجام نداد. در بخشهاي ديگر مثل سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيهٴ هفده مي‌فرمايد: ﴿أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ﴾ خب حيّ و ميّت مساوي نيستند، عالِم و جاهل مساوي نيستند، خالق و غير خالق مساوي نيستند ﴿أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لاَّ يَخْلُقُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ﴾ اين را ذكر مي‌كند. بعد در بخشهاي خودمان هم مي‌فرمايد اينها مخلوق‌اند لذا در آيهٴ محلّ بحث مي‌فرمايد خوب گوش بدهيد اينها كاره‌اي نيستند فرد فرد اينها كه قادر نيستند، همه‌شان هم جمع بشوند نمي‌توانند يك مگس خلق كنند البته بين خلقت كه كارِ دشواري است با استنقاذ كه مثل خلقت نيست فرقي يقيناً هست لذا يك جا با «لن» به كار رفت يك جا با «لا» ولي هر دو براي يك انسانِ عاجز يكسان است يعني يك جماد، يك چوب نه مي‌تواند خلق كند نه مي‌تواند مگس را از خود دفع كند براي او يكسان است بالأخره ﴿لَن يَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَيْئاً لاَّ يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ

عدم بهره مندي مشرکان از برهان عقلي، نقلي و نصرت الهي

 اما اينكه در بحثهاي قبل فرمود شما كه نه دليل عقلي داريد نه دليل نقلي اين تقابل را خود قرآن كريم در موارد زيادي اِعمال كرده است اين تقابلي كه در آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «حج» كه يكي دو روز قبل خوانده شد اين بود كه آيهٴ 71 ﴿وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ آنچه را كه به وسيلهٴ وحي يا الهامِ به ائمه(عليهم السلام) مي‌شود، مي‌شود سلطانِ الهي ﴿وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ﴾ اين علم، علم خاص است وگرنه علمِ عام شامل دليل عقلي و نقلي خواهد شد فرمود نه خودشان علم دارند نه وحيِ آسماني و الهامِ الهي در اين زمينه نازل شده است لذا ﴿وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ﴾ اينها وقتي به خطر افتادند هيچ كسي به داد اينها نمي‌رسد اين بر خلاف آنچه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ[14] آنجا امداد افتتاني و آزموني است فرمود ما وسايل را چه در اختيار مؤمنين، چه در اختيار كفار، چه در اختيار مطيع، چه در اختيار عاصي قرار مي‌دهيم اين‌چنين نيست كه اگر كسي خواست معصيت كند ما وسيله را در اختيارش قرار ندهيم ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾ هم مؤمنين را با وسايل روزي مجهّز مي‌كنيم هم كفّار و معصيت‌كارها را ﴿وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾ ما جلوي عطا و رزق را نگرفتيم ما اينها را مي‌دهيم به عنوان آزمون بعضيها از آن بهرهٴ سوء مي‌برند بعضيها بهرهٴ حُسن مي‌برند اينجا نصرت نيست ولي وقتي موقع احتجاج شد يا موقع كيفر شد هيچ كسي به داد اينها نمي‌رسد پس بنابراين امدادِ الهي به عنوان آزمون براي هر دو گروه است لكن عندالاحتجاج كافر و معاند نصير ندارد عندالعِقاب كافر و معاند نصير ندارد ﴿وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ[15]

ناتواني معبودان دروغين در خلقت و آفرينش نظام هستي

اما تقابلي كه بين علم عقلي و نقلي است قبلاً هم مشابه اين آيات خوانده شد در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» اين است فرمود: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ كه اين همان حقّي است كه در كتابهاي اهل معرفت مي‌گويند حقّ مخلوقٌ‌به[16] اين حقّ مخلوقٌ‌به عينِ خَلق است مِن وجهي و غير خلق است مِن وجهي اين مطلب يعني اين مطلب نه اينكه ـ معاذ الله ـ آن حقّي كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ[17] او عين خَلق است مِن وجهي او كه اصلاً «لا يمسّه شيء» كه، خب اين را مي‌گويند حقّ مخلوق‌به اين حقّ مخلوق‌به اصطلاحي است از قرآن كريم گرفته شده كه فرمود كلّ عالَم با حق خلق شده يعني مصالح ساختماني سماوات و ارض و عرش و فرش حق است ما با حق اينها را خلق كرديم فرمود: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمّي وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ﴾ خب، به آنها بگو شما چرا از حق اِعراض مي‌كنيد؟ ﴿أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ شما كه مشركيد غير خدا را مي‌خواهيد دليلتان چيست؟ ﴿أَرُونِي﴾ يعني «أخبروني» ﴿مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ اين معبودهاي شما چه‌كاره‌اند؟ خالق‌اند؟ نه، شريك خالق‌اند؟ نه، دستيار و ظَهير خالق‌اند كه در سورهٴ «سبأ»[18] آمده؟ نه، پس هيچ‌كاره‌اند خب چرا اينها را مي‌پرستيد؟ ما در آيه‌اي از آيات الهي نازل كرديم؟ نه، شما حرفي براي گفتن داريد؟ نه، خب اگر شما حرفي براي گفتن نداريد ما هم آيه‌اي نازل نكرديم چرا به دنبال اينها مي‌رويد؟ اين معنايش اين است كه عقل در مقابل نقل است فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي﴾ يعني «أخبروني» ﴿مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ (يك)، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ﴾ آيا اينها اگر خالق نيستند شريك‌الخالق‌اند؟ اين هم كه نيستند. براي اين حرفتان ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ در قرآن كه اين حرفها نوشته نيست اگر در تورات باشد در انجيل باشد در زبور باشد در صحف ابراهيم(عليهم الصلاة و عليهم السلام) باشد آنها را بياوريد آن هم كه نيست ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ يك اثرِ علمي، يك نقل علمي، يك مطلب علمي بياوريد كه اينها كاره‌اي هستند خب اگر نه دليل نقلي داريد نه دليل عقلي داريد چرا به دنبال اينها راه افتاديد ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ٭ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لاَ يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ﴾.[19]

فتحصّل كه خالق و غير خالق يكسان نيست و قرآن كريم قدم به قدم خلقتِ اينها را نفي كرد، شركت اينها را نفي كرد فرمود اين بتهاي شما چيزي را بالاستقلال خلق كردند؟ نه، شريك خالق‌اند؟ نه، دستيار و ظهير و كمك خالق‌اند؟ نه، خودشان مخلوق‌اند؟ آري، پس چرا اينها را عبادت مي‌كنيد اين برهاني است همه‌فهم لذا فرمود نه دليل عقلي در اين زمينه داريد نه دليل نقلي.

 

  بررسي سخنان اهل جهنم در برابر عذاب الهي

اما اينها كه در قيامت گرفتار مي‌شوند دو گروه‌اند: يك عدّه لجوجِ عَنودند كه فرمود: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً[20] اينها كساني‌اند كه اگر بخواهند سخن بگويند نمي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا[21] اينها به مالك دوزخ(سلام الله عليه) مي‌گويند ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ[22] اما آنها كه به اين حد نرسيدند نيستند لدود نيستند عنود نيستند لجوج نيستند مي‌گويند ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ[23] اين ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا[24] در چند جاي قرآن آمده كه اينها مي‌گويند خدايا! ما را برگردان ما مثلاً صالح مي‌شويم اصلاح مي‌شويم كه خدا مي‌فرمايد: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ[25] اينها الآن در جهنم‌اند چنين حرفي مي‌زنند ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ[26] چه اينكه در حال احتضار هم مي‌گويند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ[27] خدا مي‌فرمايد: ﴿كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا[28] اين از جاهايي است كه به قرينهٴ مقام، اين لقب، مفهوم دارد يعني «إنّه قائلها لا فاعلها» اين حرفش را مي‌زند كارش را نمي‌كند اين الآن مي‌گويد ولي اهل عمل نيست وقتي گفتند ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ خدا مي‌فرمايد: ﴿كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ يعني «لا يكون فاعلها» فاعلش نيست حرفش را مي‌زند كارش را نمي‌كند اينها هم كه مي‌گويند ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا[29] يا ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا[30] آنها به حدّ ﴿قَوْماً لُّدّاً[31] نرسيدند آنها كه قدري نرم‌ترند اين طور مي‌گويند وگرنه آنها حتي در جهنم هم كه باشند مي‌گويند درِ جهنم را بگذاريد كه ما نبينيم. خب، فرمود اينها خدا را نشناختند براي اينكه ما برهان اقامه كرديم خالق و معبود الاّ ولابد بايد ربّ باشد كه مشكل آدم را حل كند ربّ هم غير از خالق نيست و اينها هم كه خالق نيستند بلكه خودشان مخلوق‌اند لذا فرمود: ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ خدا آن است كه قوي باشد اينها ضعيف‌اند، خدا آن است كه عزيز باشد اينها ذليل‌اند پس اينها خدا نيستند.

 تبيين رسالت فرشتگان در ابلاغ وحي

اينها دربارهٴ توحيد، اما دربارهٴ نبوّت كه محلّ ابتلاي مشركان حجاز بود مخصوصاً در مدينه هم گاهي از اين حرفها بود آنها حرفشان اين بود كه يا وحي و نبوّت نيست يا اگر هست بايد مثلاً فرشته اين كار را بكند رسالت را به عهده بگيرد. خداي سبحان در همين سور‌ه مي‌فرمايد: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً﴾ (يك)، ﴿وَمِنَ النَّاسِ﴾ (دو)، ﴿إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾ (سه)، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ (چهار)، ﴿وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾ (پنج). هاهنا امور خمسه: اما امر اول اين است كه درست است كه فرشته‌ها مدبّرات امرند و درست است كه هر فرشته‌اي يك رسالتي دارد برابر آنچه در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آمده اوّلين آيه سورهٴ «فاطر» اين است كه خداي سبحان همهٴ فرشته‌ها را رسول و فرستادهٴ خود قرار داده است آيهٴ اول سورهٴ «فاطر» اين است كه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً﴾ اين ملائكه جمع مُحلّي به الف و لام است و مفيد عموم، پس هيچ فرشته‌اي نيست مگر اينكه رسالت دارد منتها رسالت علي أقسامه، بعضيها رسالت دارند براي احياء كه زيرمجموعهٴ حضرت اسرافيل(سلام الله عليه) هستند برخيها رسالت دارند براي تعليم زيرمجموعهٴ حضرت جبرئيل(سلام الله عليه) هستند بعضيها رسالت دارند براي تأمين ارزاق زيرمجموعهٴ حضرت ميكائيل(سلام الله عليه) قرار دارند، بعضيها مأموريت دارند براي قبض ارواح زيرمجموعهٴ حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) قرار دارند كه فرمود: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا[32] آنها كه مأمور قبض ارواح‌اند آنها رُسُل پروردگارند، پس رسالت به معناي فرستادهٴ خدا كه مأموريّتي را انجام بدهد اين دربارهٴ همهٴ ملائكه است ديگر لازم نيست بفرمايد ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً﴾  كه «مِن»، «مِن» تبعيض باشد پس رسالتِ به معناي عام با مدبّر بودن فرشته‌ها همراه است و هر فرشته‌اي مأموريتي دارد، اما در اينجا مسئله وحي معيار است كه فرمود: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً﴾ چون آنچه محلّ ابتلا بود اين بود كه شما كه مي‌گوييد خدا وحي فرستاده، قانون فرستاده خودِ فرشته‌ها بايد بيايند ما با آ‌نها هماهنگ باشيم آ‌نها را ببينيم. فرمود در بين فرشته‌ها همهٴ ملائكه مأمور اين كار نيستند بعضيها هستند كه شما با آنها ارتباط نداريد ﴿وَمِنَ النَّاسِ﴾ يعني «الله يصطفي من الناس رسلا» شما دلتان مي‌خواهد كه ﴿أَن يُؤْتَي صُحُفاً مُنَشَّرَةً[33] همه‌تان بخواهيد صبح كه برخاستيد كتاب بر شما نازل بشود اينكه نيست در بين بشر يك گروه شايستگي دارند صَفْوه‌اند، مُجتباي‌‌اند، جبايه‌شده‌اند، برچين شده‌اند براي رسالت خب پس ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً﴾ (يك)، «الله يصطفي من الناس رسلا» (دو)، نه همهٴ ملائكه مأمور اجراي وحيِ تبليغي‌اند نه همهٴ انسانها صالحِ نبوّت و ولايت و امامت‌اند. چرا؟ چون خدا نيازهاي شما را مي‌داند نيازهاي شما را مي‌بيند، صلاحيّت فرشته‌ها را مي‌داند مناجات آنها را مي‌شنود هم نسبت به آنها سميع و بصير است مي‌داند چه كسي را براي وحي، چه كسي را براي رزق، چه كسي را براي احيا، چه كسي را براي قبض روح انتخاب بكند هم جامعهٴ بشري را مي‌شناسد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[34] هم نيازهاي شما را آشناست كه مي‌داند از چه راهي مشكلات شما را حل كند او سميع است بالقول المطلق و بصير است بالقول المطلق، حالا كه انتخاب كرده ﴿مِنَ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً﴾ حالا كه انتخاب كرده «من الناس رسلاً» از خودش تا گوشِ شما، از گوشِ شما تا زبانِ بي‌زباني خودش همه را كنترل مي‌كند آنچه را كه از زبانِ بي‌زبانيِ او رسيده تا به گوشِ شما نرسد دست‌بردار نيست اين محدوده را خدا كنترل مي‌كند

محدوده اختيار انسان در قبول يا نکول اوامر الهي

حالا حكم خدا وقتي به جامعه رسيد مردم يا قبول يا نكول آن ديگر آزادند البته تكويناً آزادند ولي تشريعاً اگر كسي بيراهه رفته است ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾ كنارش هست. در نظام تكويني ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[35] جبري در كار نيست اضطراري در كار نيست الجايي در كار نيست، انسان آزادانه مسلمان است و آزادانه كافر. ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[36] اما مثل اينكه انسان يا آزادانه به سراغ تحصيل علم مي‌رود يا آزادانه معتاد مي‌شود هر دو بر اساس اختيار است آن به هلاكت است اين به حيات. فرمود جبري در كار نيست ولي اگر حرفِ ما را گوش نداديد حرفِ وحي را گوش نداديد حرف الهام را گوش نداديد حرف عقل را گوش نداديد حرف فطرت را گوش نداديد ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ دنبال شماست بگير و ببند هست يك ﴿لاَ إِكْرَاهَ﴾ است كه با بگير و ببند همراه است ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ٭ ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُكُوهُ[37] بگيريد، ببنديد، بكوبيد، بكُشيد هست، اما آن ﴿لاَ إِكْرَاهَ﴾ ناظر به تكوين است كه بشر آزادانه انتخاب مي‌كند.

علم و تدبير الهي در ارسال اوامر و ابلاغ وحي

خب، در اين بخش فرمود حالا كه اين طور شد از ملائكه يك عدّه را برچين كرد، از انسانها يك عدّه را برچين كرد اين طور نيست كه رها كند ملائكه را، رها كند انسانها را، آنچه خودش فرمود تا به ملائكه برسد، آنچه ملائكه تحويل گرفتند تا به انسانها برسد يعني انبيا، آنچه انبيا تحويل گرفتند تا به سطح جامعه برسد فرمود من شخصاً كنترل مي‌كنم كه وحي آسيب نبيند حالا كه اين كار را كرد خداي سبحان ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أيْديهِم﴾ يعني ايديِ اين سه گروه را، رُسل، (رسل فرشته‌ها) رُسلِ انساني و تودهٴ مردم ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أيْديهِم﴾ يعني اَيديِ ملائكه و انبيا و جمهور مردم ﴿وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ آنچه پشت‌سر گذاشتند همه را مي‌داند ﴿وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾ حساب هم با اوست اين تقديم «إليٰ» كه متعلّق است و حرف جرّ براي آن است كه نه غير خدا مرجع است (يك)، نه خدا و غير خدا بالاشتراك مرجع‌اند (دو)، نه خدا و غير خدا بالمظاهره مرجع‌اند (سه)، بلكه منحصراً مرجعِ همهٴ امور خداست و لاغير (اين چهار)، ﴿وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ﴾ همهٴ كارها. خب، چگونه ﴿يَعْلَمُ﴾، ﴿يَعْلَمُ﴾ يعني چه؟ وقتي كه خداي سبحان وحي فرستاده به ملائكه هم جلوي ملائكه را مواظب است هم پشت سر ملائكه را مواظب است وقتي كه وحي به انبيا رسيد هم جلوي انبيا را مواظب است هم پشت سر انبيا را مواظب است اين فرشته‌ها كه وحي را گرفتند عازم رساندن وحي به انبيا هستند پشت‌سرِ اينها، بين اينها و خداست، پيشاپيش اينها، بين اينها و انبياست انبيا كه تحويل گرفتند پشت‌سر اينها بين انبيا و حرفهاي فرشته‌هاست، پيشاپيش اينها حرفِ انبيا و گوشِ جامعه است، پس تا گوشِ جامعه و زبانِ بي‌زباني خدا اين وسط خدا كنترل مي‌كند. فرمود اين طور نيست كه ما وحي را رها كنيم نظير غلام پُست بگوييم ببر خير، با اينها هستيم، قبل از اينها هستيم، بعد از اينها هستيم، لذا فرشته‌ها بالصراحه مي‌گويند ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ[38] اين ﴿وَمَا بَيْنَ ذلِكَ﴾ با اينكه شايد ده بار گفته شد باز هم براي خيليها قابل فهم نيست اين ﴿مَا بَيْنَ ذلِكَ﴾ يعني چه؟ اين قبل از ما و بعد از ما و درونِ ما كارگاه اوست همه جا بر اساس ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾،[39] «وما ارسلت اذ ارسلت»، «ما قلت اذ قلت»، «ما نطقت إذ نطقت» دارد كار انجام مي‌گيرد اين چون در فصل سوم است توحيد افعالي است كارگردان يكي است نه اين است كه به اينها گفته شما كار بكنيد من از خارج كنترل مي‌كنم شما با ابزارِ من داريد كار مي‌كنيد وگرنه آن مي‌شود تفويض هم جبر باطل است هم تفويض باطل است توحيدِ افعالي حق است بين جبر و تفويض همان طوري كه امام(سلام الله عليه) فرمود بيش از بين الأرض و السماء فاصله است[40] منتها هر چه به هستهٴ مركزي نزديك‌تر مي‌شود به توحيد افعالي نزديك‌تر است.

تدبير الهي در صيانت از وحي و ارسال رسل

در سورهٴ مباركهٴ «جن» آنجا كه اصرار دارد كه صيانتِ وحي را از هر خطري بيان كند فرمود وحي را ذات اقدس الهي از آغاز تا انجام شخصاً كنترل مي‌كند ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَي كُلَّ شَي‏ءٍ عَدَداً[41] فرمود از خدا تا گوشِ مردم را ما رصد مي‌كنيم حالا بعد از اينكه حجّت بالغ شد به جامعه رسيد بعضيها مي‌پذيرند بعضيها نمي‌پذيرند ولي ما رصدمان را مي‌كنيم نه آنها فراموش مي‌كنند نه انبيا فراموش مي‌كنند و نه ما اجازه مي‌دهيم كه وحي آسيب ببيند به مردم نرسد بله وقتي به مردم رسيد مردم مختارند وگرنه ما رصد خواهيم كرد ما اسكورت خواهيم كرد ما مأموران را مي‌فرستيم خودمان هم حضور داريم، پس بنابراين يعلم ما بين أيدي رُسُل، يعلم ما بين أيدي انبياء، يعلم ما بين ايدي علما و مفسّران اينها كه شاگردان معصومين‌اند حرفِ معصومين(عليهم السلام) را به گوش مردم مي‌رسانند تا گوش مردم ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ هر كس رسالتي در دين دارد محفوف به اسكورت و رَصد الهي است آنچه پشت‌سر گذاشت نبايد بگويد گذشته، گذشت، گذشته همچنان زنده است آنچه پيش‌رو دارد نبايد بگويد من مختارم هر چه خواستم بگويم مردم كه تشخيص نمي‌دهند ممكن است كسي تشخيص ندهد ولي آن كه رصد مي‌كند تشخيص مي‌دهد آن كه اسكورت است تشخيص مي‌دهد كه حرفِ وحي درست به مردم برسد. فرمود: ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ﴾ آن وقت آن آيه‌اي كه فرمود: ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ[42] آدم مي‌فهمد كه تا ما هر چه هست خدا رصد مي‌كند از زبان ما تا گوشِ مردم را خدا رصد مي‌كند اما اين «ما بين أيدينا» را چگونه رصد مي‌كند بر اساس ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ[43] قابل توجيه است منتها ما چون مشكلمان اين است كه از خودمان غافليم نمي‌دانيم اين وسط را چه اسكورتي رصد مي‌كند نمي‌دانيم، چون نمي‌دانيم فقط گذشته و آينده را بررسي مي‌كنيم اما آن حرف كه فرشته‌ها گفتند ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا﴾ (يك)، ﴿وَمَا خَلْفَنَا﴾ (دو)، ﴿وَمَا بَيْنَ ذلِكَ[44] اين مثل حوضي است كه وسط نهرِ روان است اين حوضي است كه از جايي آب مي‌گيرد در گوشه‌اي افتاده است يا استخري است كه از جايي آب گرفته آنجا پايان آب است اين هيچ، اما اين نهرِ روان اگر از خانهٴ كسي بگذرد در اين خانه، حوضي و استخري بنا بشود و ساخته بشود و احداث بشود اين آبِ روان دائماً از اين استخر يا اين حوض بگذرد اين جريان قبل از حوض هست، بعد از حوض هست، در متن حوض هم هست اين طور نيست كه آب بيايد در حوض بماند آب پشت‌ سر هم متّصلاً جارياً متوالياً قبل از حوض هست، درون حوض هست، بيرون حوض و خروجي هم هست ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ﴾ پس بنابراين وحي الهي و دين الهي از همان زبانِ بي‌زباني ذات اقدس الهي كه صادر شده است تا سطح جامعه معصومانه به دست مردم مي‌رسد از آن به بعد مردم در انتخاب آزادند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 98.

[2] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 98.

[3] . سورهٴ نحل، آيهٴ 17.

[4] . سورهٴ صافات، آيهٴ 95.

[5] . سورهٴ نحل، آيهٴ 89.

[6] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[7] . سورهٴ حج، آيات 6 و 62؛ سورهٴ لقمان، آيهٴ 30.

[8] . الكافي، ج1، ص117 و 118؛ وسائل الشيعه، ج7، ص191.

[9] . بوستان سعدي، باب سوم، گفتار در معني فناي موجودات در معرض وجود باري.

[10] . سورهٴ نحل، آيهٴ 17.

[11] . سورهٴ نحل، آيهٴ 17.

[12] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 191.

[13] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 67.

[14] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 20.

[15] . سورهٴ حج، آيهٴ 71.

[16] . الفتوحات المكيّه (4جلدي)، ج1، ص702 و ج2، ص60.

[17] . سورهٴ حج، آيات 6 و 62؛ سورهٴ لقمان، آيهٴ 30.

[18] . سورهٴ سبأ، آيهٴ 22.

[19] . سورهٴ احقاف، آيات 3 ـ 5.

[20] . سورهٴ مريم، آيهٴ 97.

[21] . سورهٴ سجده، آيهٴ 12.

[22] . سورهٴ زخرف، آيهٴ 77.

[23] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 107.

[24] . سورهٴ فاطر، آيهٴ 37.

[25] . سورهٴ انعام، آيهٴ 28.

[26] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 108.

[27] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 99.

[28] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 100.

[29] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 107.

[30] . سورهٴ سجده، آيهٴ 12.

[31] . سورهٴ مريم، آيهٴ 97.

[32] . سورهٴ انعام، آيهٴ 61.

[33] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 52.

[34] . سورهٴ انعام، آيهٴ 124.

[35] . سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[36] . سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[37] . سورهٴ حاقه، آيات 30 ـ 32.

[38] . سورهٴ مريم، آيهٴ 64.

[39] . سورهٴ انفال، آيهٴ 17.

[40] . الكافي، ج1، ص159.

[41] . سورهٴ جن، آيات 26 ـ 28.

[42] . سورهٴ مريم، آيهٴ 64.

[43] . سورهٴ انفال، آيهٴ 24.

[44]  . سورهٴ مريم، آيهٴ 64.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق