09 04 2011 4791369 شناسه:

تفسیر سوره حج جلسه 34 (1389/01/20)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ﴿65﴾ وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ ﴿66﴾ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكاً هُمْ نَاسِكُوهُ فَلاَ يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَي رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَي هُديً مُّسْتَقِيمٍ ﴿67﴾ وَإِن جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿68﴾ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيَما كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿69﴾

درک توحيد الهي براساس ساختار نظام آفرينش

چون سورهٴ مباركهٴ «حج» در مدينه نازل شد و مسائل مهم در مدينه بعد از اصول دين, احكام فقهي و حقوقي و اخلاقي بود آيات اين سوره بخشي از آن مربوط به مسائل توحيد و اصول دين است بخشي هم مربوط به فقه و اخلاق و حقوق. در جريان توحيد فرمود مسائل توحيدي روشن است لكن شما غافليد نشانهٴ روشن بودنِ معارف توحيدي آن است كه شما در نظم داريد زندگي مي‌كنيد زمين وضعش منظم است, دريا وضعش منظم است, گياهان و فصول وضعش منظم است همهٴ اين علوم از اين معلومات گرفته شده ما به يك عدّه مي‌گوييم اين مهندس كشاورزي است, مهندس دامداري است, مهندس راه و ساختمان است اينها را علوم تجربي مي‌دانيم بالاترش علوم رياضي, بالاترش فلسفه و كلام, بالاترش عرفان, بالاترش قرآن. خب اينها چرا علم‌اند؟ براي اينكه از معلوماتِ خارجي خبر مي‌دهند گوشه‌اي از اسرار عالم را فهميدند وقتي اينها علم شدند يقيناً جهانِ خارج بر اساس نظمِ علمي ساختارش را پيدا كرده, پس نظمِ عيني در جهان ضروري است و علوم كه داراي نظمِ خاصّ‌اند از نظمِ عيني گرفته شدند و هيچ نظمي بي‌ناظم نيست. اين همه اسراري كه در خلقتِ عالَم و آدم هست قطعاً خالقي دارد و ربّي دارد ضمن اينكه ذات اقدس الهي از نظمِ دريا و صحرا سخن مي‌گويد از تسخير دريا و صحرا هم سخن به ميان مي‌آورد. يك وقت است خدا برهان اقامه مي‌كند كه اين عالَم منظّم است ﴿أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ[1] يا ﴿إِلَي الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ[2] و مانند آن, اين نظم, فايدهٴ علمي دارد فايدهٴ معرفتي دارد انسان را موحد مي‌كند. يك وقت از همين نظم با زبان تسخير ياد مي‌كند يعني اين نظم را من براي شما قرار دادم شما از آن بهره بگيريد از اين زمين بهره بگيريد از اين دريا بهره بگيريد از اين كوه بهره بگيريد و روزيهاي شما هم در همين قسمتها تأمين است من همه را براي شما رام كردم. اين يك اثرِ تربيتي خاصّ خود را به همراه دارد اين تنها يك مسئلهٴ كلامي نيست آنجا كه در سورهٴ «انبياء» آمده ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا[3] يك برهان كلاميِ محض بود كه عالَم با يك خدا اداره مي‌شود نه دو خدا, اگر دو خدا بود ـ معاذ الله ـ دوتا ذات بود (يك), صفات خدا عين ذات اوست (دو), چون هر دو بايد عالِم باشند و علمشان هم عين ذات است و هر دو هم بسيط‌اند دوتا حقيقتِ علمي بود دوتا حقيقتِ قدرت بود (اين سه), دوتا علم دو گونه جهان را اداره مي‌كند (چهار), در حالي كه جهان يك طور اداره مي‌شود (پنج). پس بيش از يك ذات و يك علم نيست اين فقط بهرهٴ كلامي دارد و فلسفي و عقلي و اينها,

  تسخير نظام کيهاني جهت تأمين معيشت انسان

اما يك وقت است مي‌فرمايند ما آسمان را براي شما مسخّر كرديم, زمين را براي شما مسخّر كرديم يعني شما اگر در زمين فقط بمانيد خودتان را هدر داديد برويد در آسمان هم از آن بهره‌هاي علمي آسمان استفاده كنيد, امكاناتتان را تأمين بكنيد اقتصادتان را تأمين بكنيد ما همهٴ اين كُرات را براي شما مسخّر كرديم اين تسخير غير از نظم است بنابراين ملّتي در جايي زندگي بكند و بگويد من فقيرم معلوم مي‌شود «فأبعده الله»[4] ديگر, اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است حالا آن گوشه‌اي از بيانات حضرت نقل شده كه مرحوم صاحب وسائل اين را در بحثهاي مكاسب نقل كرده «مَن وجَدَ ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله»[5] ملّتي كه آب دارد, خاك دارد مع‌ذلك نيازمند به ديگران است خدا اين ملّت را از رحمت خود دور كند! اين نفرينِ علي است خب معلوم مي‌شود بيكار بودن عُرضهٴ اداره نداشتن اينها بُعدِ از رحمت خداست اين تازه براي زمين است آيات كه مربوط به آسمان است فرمود برويد در آسمانها از آن كمك بگيريد بهره ببريد من براي شما مسخّر كردم من اين سفره را براي شما پهن كردم بنابراين ميدانِ عملياتي بشر از عمقِ درياها تا اوج سپهر است اين ملّت اگر در جهان اظهار فقر بكند معلوم مي‌شود به دنبال روزي نرفته. معناي تسخير غير از معناي نظم است پس بنابراين آيات قرآن كريم يك بخش‌اش فقط منحصر براي اثبات توحيد است نظير آيات سورهٴ «انبياء» كه ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾,[6] ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ[7] در سورهٴ «اخلاص» و مانند آن. اينها صبغهٴ سياسي يا اجتماعي يا اقتصادي ندارد اما آن طايفهٴ ديگر كه مي‌فرمايد ما كلّ اين نظام را براي شما مسخّر كرديم يعني سفره‌اي پهن كرديم به اندازهٴ نظام كيهاني در اين سفره زمين هست با همه نِعَمش, آسمان هست با همهٴ نِعَمش هر غذايي كه خواستيد استفاده كنيد اين خداست, بنابراين مسئلهٴ تسخير غير از مسئلهٴ نظم است همان طوري كه حيوانات را براي ما مسخّر كرده فرمود: ﴿وَ تَحْمِلُ أثْقالَكُم إلي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ[8] جاهايي كه خودتان بخواهيد پياده برويد به زحمت مي‌رويد چه رسد به اينكه بارهايتان را ببريد اين بارهاي شما را مي‌برد.

تبيين بهره برداري علمي براساس تسخير آسمان و زمين

خب بعد فرمود: ﴿وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ[9] يك چيزهاي ديگر هم بعد خلق مي‌كند . اين سلسله آيات ما را وادار به بهره‌برداري مي‌كند نه تنها استنتاجِ فكري ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ﴾ ارض گاهي در مقابل سماء است گاهي خشكي در مقابل درياست اينجا به قرينهٴ تقابل ارض و بحر معلوم مي‌شود خشكي و دريا مراد است يا نه, خود ارض به جميع خصوصياته مِن البرّ و البحر مراد است براي اينكه سماء را در مقابل ذكر كرده آن وقت ذكر جريان دريا و كشتيراني دريا از باب ذكر خاص بعد از عام يا ذكر جزء بعد از كل است للاهتمام ﴿سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ﴾ يك, «سخّر لكم الفلك» كشتيراني را, طرزي منظّم كرده حالا امروز به وسيلهٴ برق و امثال برق كشتي را هدايت مي‌كنند ولي قبلاً كه اين طور نبود به وسيلهٴ باد كشتي رهبري مي‌شد از شرق به غرب, الآن هم همين طور است درست است كه با نيروي برق اينها كار مي‌كنند ولي اگر آن طوفانهاي قوي حركت كند جلوي اينها را مي‌گيرد ديگر, مسير بادها را هم مشخص كرده اين هواشناسي علم است, علم است يعني علم است موضوع دارد محمول دارد روابط دارد عرضِ ذاتي دارد عرضِ مفارق دارد قابل پيش‌بيني است خب چرا هواشناسي علم است؟ براي اينكه معلومش منظم است اگر معلومش منظم نباشد درهم باشد ﴿فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ[10] باشد امرِ هرج و مرج باشد كه علم پيدا نمي‌شود كه با هواشناسي مي‌شود حركت كرد, كشتيراني كرد, جهت‌يابي كرد, اوضاع را مشخص كرد, اين طور است. فرمود جهان منظم است چون منظم است نظمِ او را شناختن مي‌شود علمِ هواشناسي با اين شما مي‌توانيد مسير بادها را تشخيص بدهيد درجهٴ بادها را تشخيص بدهيد كيفيت حركت كشتيها را تشخيص بدهيد و دريا را مسخّر كنيد. عمق دريا برويد گوهر بگيريد از ماهيهاي دريا استفاده كنيد شيلات را اداره كنيد كشتيراني, غواصي, همهٴ اينها را فرمود من براي شما مشخص كردم كه لحمِ طريء بخواهيد بگيريد اين است, لؤلؤ و مرجان بخواهيد بگيريد اين است, كشتيراني بخواهيد بكنيد اين است دريا منظم است مثل صحرا ﴿سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ﴾ پس بنابراين آياتي كه دربارهٴ درياست دو طايفه است, آياتي كه دربارهٴ كشتيراني است دو طايفه است, آياتي كه دربارهٴ زمين است دو طايفه است چه اينكه آياتي كه مربوط به آسمان است دو طايفه است, آياتي كه مجموعهٴ جهان را تبيين مي‌كند هم دو طايفه است: يك طايفه فقط صبغهٴ كلامي دارد كه چون نظم هست خدايي هست, يك طايفه گذشته از بهرهٴ كلامي, بهره‌هاي اجتماعي, اقتصادي و مانند آن دارد فرمود ما براي شما مسخّر كرديم شما نمي‌توانيد بگوييد من نمي‌توانم بروم مريخ اين شدني نيست نمي‌توانيد بگوييد من نمي‌توانم اين راه شيري را طي كنم اين شدني نيست براي اينكه من براي شما آماده كردم آن هوشش هم به شما دادم منتها شما بايد كار بگيريد اين هوش را بهره‌برداري كنيد و جاي ديگر مصرف نكنيد ﴿سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ

  قدرت خداوندي در حفظ آسمان و کرات

حالا كم كم مي‌رسيم به جاهايي كه غير از مسائل اقتصادي و اجتماعي و بهره‌وريها و غير از مسائل فلسفي و كلامي يك مسائل ديگر هم هست فرمود: ﴿وَيُمْسِكُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ آنچه بشر عادي نگاه مي‌كند يك مطلب ساده مي‌فهمد همهٴ ما مي‌دانيم وقتي كه اين سيب رسيده اين خوشه را رها مي‌كند و به زمين مي‌افتد يا اگر بادي زد اين سيب را از اين خوشه جدا كرد اين به زمين مي‌افتد اين ديگر چيزي كه همهٴ ما مي‌دانيم اما حالا سيب كه به زمين مي‌افتد سنگيني خود سيب است كه او را به زمين مي‌كشاند كما ذهب إليه بعض, فشار هواست كه بيگانه را از حريم خود طرد مي‌كند كما ذهب إليه بعض, جاذبهٴ زمين است كه مسانخ خود را به طرف خود مي‌كشد كما ذهب إليه الآخرون. اقوال فراواني بود مدّتها بود قولِ آن ثِقل طبيعي و ميل طبيعي حاكم بود الآن قول به جاذبه حاكم است اينها را ديگر عرف نمي‌فهمد عرف مي‌بيند كه سيب كه شاخه را رها كرده به زمين مي‌افتد. جهان خالقي دارد اين را عرف مي‌فهمد كه بالأخره اين خودساخته نيست تصادف نيست كسي هست كه اين را مي‌سازد اما حالا جهتِ نياز جهان به خالقِ جهان حدوثِ ذاتي است كما ذهب إليه بعض, حدوث زماني است كما ذهب إليه آخرون, امكان ماهوي است كما ذهب إليه بعض, امكان فقري است كما ذهب إليه آخرون يا فوق آراء اربعه است كما ذهب إليه الأوليا اينها ديگر خواص بايد بررسي كنند و اينها.

وجود معصومين(ع) مانع فروپاشي آسمانها و کرات

در جريان اِمساك سماء كه نمي‌گذارد اين سماء بيفتد به زمين و بساطش را به هم بزند مگر در قيامت كه بساطشان جمع مي‌شود آن وقت قيامت قيام مي‌كند الآن آسمان محفوظ است خب جاذبه‌اي را به ما گفتند و ما هم قبول كرديم درست هم هست اما واقعاً همين است يا راه ديگري هم هست اين چندتا روايت نوراني است كه در اين تفسير كنزالدقائق هست ابوحمزه ثمالي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند او از آباء كرامش نقل مي‌كند آن هم از وجود مبارك پيامبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) نقل مي‌كند كه وجود مبارك آن حضرت نام دوازده معصوم(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را شمرده فرمود خدا آسمانها را به وسيلهٴ اينها نگه مي‌دارد[11] حديث ديگري از وجود مبارك امام سجاد هست كه فرمود: «بِنا يُمْسِكُ الله السماء أن تَقَعَ علي الأرض»[12] در اين زيارت نوراني «جامعه كبيره» كه مي‌گوييم «بكم يُمسك»[13] همين است. اينها آيا تعبّد است براي ماها تعبّد است براي اينكه معنايش را كه نمي‌فهميم معصوم فرمود, ما مي‌گوييم «آمنّا و صدّقنا» ولي يك عدّه كه رفتند جلو ديدند اين حرفها را آنها اصلاً مدّعي‌اند كه بله ما مي‌بينيم و مشاهده مي‌كنيم كه كلّ نظام به وسيلهٴ وجود مبارك وليّ عصر زنده است اين مي‌گويند عرفانِ ناب, اين را مي‌گويند راه اُويس قَرَن, اينها وقتي بهشت و اهل بهشت را مي‌بينند خب وضع دنيا كه آسان‌تر است كه. اينها دورتر را مي‌بينند نزديك را نبينند؟! اين در بيانات نوراني حضرت امير در خطبهٴ همّام كه فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا... وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا»[14] اين مقام «كأن» است بالاترش هم هست كه مقام «أنّ» آن كه در محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گفت كه « كأنّي أنظر إلي عرش ربّي» خب او بالاتر از آسمان و زمين است كه، عرش كجا آسمان و زمين كجا و حضرت هم تصديق كرد فرمود: «عبدٌ نوّر الله قلبه أبصرتَ فأثْبُت»[15] اينها مي‌گويند ما مي‌بينيم، مي‌بينيم يعني مي‌بينيم

 اهلبيت به منزله روح نظام ثبات عالم هستي

همان طوري كه انسان بدني دارد (يك)، روحي دارد (دو)، اين لاشهٴ بدن را آن روح نگه مي‌دارد چرا اگر كسي سكته كرد فوراً مي‌افتد؟ براي اينكه اين شصت، هفتاد كيلو را نفس نگه مي‌دارد وقتي آن نگهبان رفت خب اين مي‌افتد ديگر جسم است ديگر اين طور نيست كه آدم مُرده بتواند بايستد كه. چه كسي اين بدنِ شصت هفتاد كيلو را سرِ پا نگه مي‌دارد؟ روحِ او، روح او وقتي اين بدن را رها كرده اين لاشه مي‌افتد ديگر. آن كه لاشهٴ آسمان و زمين را نگه مي‌دارد اليوم وجود مبارك وليّ عصر است لذا اگر حضرت رحلت كرده است وارد آخرت شد «لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها»[16] اين مي‌افتد اين لاشه مي‌افتد ما اين روايات را قبول داريم اما نفهميده قبول داريم چون ائمه فرمودند ما مي‌گوييم آمنّا و مي‌گيريم بالاي سرمان، اما يك عدّه مي‌بينند و راه هم هست كه ما برويم لااقل كمي پنجره باز كنيم ببينيم اما اين راهها را نمي‌رويم اينها نه پيغمبر بودند نه امام اين اُويس قَرن اين طور بود اينها كه نه پيغمبر بودند نه امام نه امام‌زاده اين راه را رفتند و ديدند ما زيارت جامعه را با جان و دل قبول داريم مي‌فهميم اما نمي‌بينيم معنايش را مي‌فهميم يعني مفهوم را، قبول هم داريم اما نمي‌بينيم «بِكُم يُمسِك السماء»[17] اين «بكم»هايي كه در زيارت جامعه است همين است ديگر. خب ما كلّ عالم را خيال مي‌كنيم يك آسماني است، يك زميني است لاشه‌اي بدون روح، اما ديگر «لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها» در عين حال كه همهٴ ما گفتيم و مي‌گوييم و باور داريم نمي‌بينيم آنها مي‌بينند. و به ما گفتند اگر چند قدم راه برويد يك گوشه‌اش را به شما نشان مي‌دهند مي‌بينيد، بنابراين اين رواياتي كه در تفسير كنزالدقائق هست[18] ضمن اين، اين در طول اين ﴿وَيُمْسِكُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَي الأرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ است يعني طول جاذبه است جاذبه را يك وليّ خدا نگه مي‌دارد كلّ عالم يك انسان بزرگ است اين انسانِ كبير بدني دارد به اندازهٴ آسمان و زمين و روحي دارد به نام وليّ.

امام معصوم(ع)، معلّم ملائکه و انس وجنّ

شما در خطبهٴ اول نهج‌البلاغه مي‌بينيد وجود مبارك حضرت امير فرمود ملائكه‌اي هستند كه پاهايشان در عمق زمين است و سرشان از بالاي آسمانها گذشته[19] اينكه نمي‌تواند جسم باشد كه اين ملائكه شاگردان وليّ عصرند براي اينكه ذات اقدس الهي انبيا را عموماً و وجود مبارك حضرت را خصوصاً و ائمه هم كه نور واحدند به منزلهٴ جان پيامبرند خصوصاً به اينها دوتا سِمت داد يكي اينكه نسبت به ملائكه معلّمِ اسماء هستند، نسبت به جن و اِنس ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ﴾ (يك)، ﴿وَالْحِكْمَةَ﴾ (دو)، ﴿وَيُزَكِّيهِمْ[20] (سه)، نسبت به اينها اين سه كار را مي‌كنند ملائكه تزكيه نمي‌خواند چون معصوم‌اند اما علمشان محدود است يك تعليمِ برتري مي‌طلبند كه ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ[21] بنابراين انسانِ كاملِ معصوم مثل وجود مبارك حضرت نسبت به ملائكه معلّم اسماء است، نسبت به ما و جن معلّم كتاب است (يك)، معلّم حكمت است (دو)، مزكّي نفوس است (سه)، لذا هم در ماها مؤمن هست هم در آنها، هم در ماها افرادي هستند كه به ولايت مي‌رسند هم در آنها كساني كه در محضر سليمانِ پيامبر و امثال ذلك بودند ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ[22] توانستند كارهايي انجام بدهند. غرض اين است كه اين رواياتي كه در كنزالدقائق است[23] همهٴ اينها صحيح است و معتبر مثل زيارت جامعه هم برهان دارد و هم قرآن دارد منتها راهِ شهودش براي ماها دشوار است.

  بيان مفهوم و مصداق ستون آسمانها

  پرسش:..

پاسخ: آنكه در سورهٴ مباركهٴ «رعد» گذشت كه فرمود: ﴿رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ آنجا دوتا احتمال بود اول سورهٴ مباركهٴ «رعد» اين بود آيهٴ دوم ﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ اين جملهٴ ﴿تَرَوْنَهَا﴾ در محلّ جرّ است تا صفت باشد براي «عَمَد» يعني «بغيرِ عَمَد مرئي» يا نه، ﴿بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا[24] مي‌بينيد ستون ندارد ديگر يعني ستون حسّي و امثال ذلك ندارد يا نه، ستون دارد منتها ستونِ غير مرئي است به نام جاذبه، ولي در حقيقت ستون دارد و ستونش غير مرئي است و آن ستونِ ولايت است كه به وسيلهٴ نورِ كاملِ انسانِ معصوم محفوظ است به هر دو تقدير قابل توجيه است.

  عدم تأثير تغيير و تبدّل کشفيّات علمي در مباني فلسفي و کلامي

  پرسش:...

پاسخ: بله اين درست است چندين بار گذشت اينهايي كه سوار آپولو شدند رفتند قمر اين بيچاره‌ها احساس مي‌كردند هر دو طرف سربالايي مي‌روند از اين طرف كه مي‌روند خيال مي‌كنند قمر بالاي سرشان است، وقتي از قمر مي‌خواهند برگردند به زمين مي‌بينند زمين بالاي سرشان است خداي سبحان كه با ما دارد سخن مي‌گويد مي‌فرمايد سماء به زبان مردم بايد حرف بزنيد به عربيِ مُبين كه ما بفهميم وگرنه خودش مشخص كرده طبقات دارد آنجا كه رفتيم زمين مي‌شود بالا، زمين كه هستيم آنجا مي‌شود بالا. اين طور نيست كه بالا و پايين در مجموعه يك جاي مشخصي داشته باشد حالا اگر زمين‌محوري بيانديشند كه آنها دارند حركت مي‌كنند بله زمين مي‌شود پايين يعني مي‌شود مركز، ولي زمين‌محوري نيست الآن مشخص شد كه شمس محور است و زمين و ساير اقمار به دور او دارند مي‌گردند در بحثهاي قبض و بسط هم مشخص شد در آ‌نجا كه اينها كه مي‌گويند همهٴ علوم با كشفيات جديد عوض مي‌شود و ممكن نيست كسي از كشفيات جديد بي‌خبر باشد و در فلسفه و كلام يا فقه و اصول همچنان راه خودش را ادامه بدهد. در پاسخ آنها گفته شد كه هر علمي براي خودش يك مبادي دارد، مباني دارد و راههاي مشخص دارد. بعضي از امور است كه لازمهٴ مشتركِ خيلي از چيزهاست كه هر طور تغيير بكند اين عوض نمي‌شود بسياري از مسائل فلسفي و كلامي اين طور است، بسياري از مسائل اخلاقي و فقهي اين طور است بعد به عنوان نمونه گفته شد كه اقدمين اين طوري كه نقل كردند اقدمين جهان را بر اساس شمس‌محوري اداره مي‌كردند مي‌گفتند زمين به دور شمس مي‌گردد از عهدِ بطلميوس تا سالهاي اخير زمين‌محوري، فكرِ نجوم را تأمين مي‌كرد يعني زمين ساكن است و شمس و ساير اقمار و كُرات حركت مي‌كنند بعد متأخّرين رسيدند به اين نتيجه كه نه خير، زمين حركت مي‌كند و شمس ساكن است كه به حرف اقدمين رسيدند. در طول اين فراز و نشيب با اينكه حركت از آسمان به زمين آمده يعني بر اساس هيئت بطلميوسي شمس و امثال شمس حركت مي‌كردند زمين ساكن بود حركت از آسمان به زمين آمده و سكون از زمين به آسمان رفته تفاوت، تفاوت آسمان و زمين است اما ذرّه‌اي در مسئلهٴ قوانين حركت فرقي پيدا نشده حركت شش چيز مي‌خواهد محرّك مي‌خواهد، متحرّك مي‌خواهد، مبدأ مي‌خواهد، منتها مي‌خواهد، مسافت مي‌خواهد، زمان مي‌خواهد خواه زمين بگردد خواه شمس. مي‌بينيد اين تفاوت كه مطلب آسماني شده زميني، زميني شده آسماني نه حلال خدا فرق كرده نه حرام خدا فرق كرده نه آنچه كه حرام بود فرق كرده نه اصالت وجود و اصالت ماهيّت فرق كرده نه تجرّد روح فرق كرده اينكه مي‌گويند اگر چيزي تحوّلي پيدا كرد نظير آن است كه در اتاقي چند نفر نشستند يك نفر تازه‌ وارد كه شده همه بايد جا را عوض خير اين‌چنين نيست جا فراوان است هر كه آمد جاي خودش مي‌نشيند. نعم، اگر كسي مربوط به يك گروه خاص است وقتي كه اينجا آمده بايد اينها جايشان را تنظيم بكنند، اما اگر مربوط به اين نباشد خيلي از چيزهاست كشفيات جديد است و ذرّه‌اي در بخشهايي كه بي‌ارتباط است اثر ندارد اين قانون حركت مخصوصاً حركتِ عميقِ جوهري اين هيچ فرقي نكرده يعني تفاوتِ عميقي در مسئلهٴ نجوم پيدا شده در مسئلهٴ هيئت پيدا شده اما ذرّه‌اي در مسائل فلسفي و كلامي و فقهي و اخلاقي و حقوقي تفاوت پيدا كرده اين قبض و بسط يك راه خاصّ خودش را دارد اينجا هم همين طور.

  استمرار حيات و ممات آدمي تا انقراض عالم هستي

چون اسماي حسنايي كه در پايان هر آيه است ضامنِ مضمون خود آيه است اگر بحث در توحيد باشد پايان آيه اين است كه ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾،[25] ﴿هُوَ الْوَاحِدُ[26] و اگر بحث علمي باشد ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ﴾، اما بحث در تسخير است يعني خداي سبحان اين سفره را براي شما پهن كرده در پايانش مي‌فرمايد به شما رئوف است به شما رحيم است اينجا جايِ عليم و حكيم نيست اينجا جاي رئوف و رحيم است، اگر بخواهد از راه نظم سخن بگويد كه از نظم به ناظم پي ببريم ﴿هُوَ الْحَكِيم﴾،[27] اما بحث در اين است كه شما را بعد از پهن كردن سفره به عنوان مهمان دعوت كرده اول شما را خلق نكرده بعد عالَم را، شما را با عالَم يكجا خلق نكرده هيچ كدام از اين كارها را نكرده اول سفره را كاملاً پهن كرده همهٴ غذاها را آماده كرده بعد فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً[28] اين خداست ﴿إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ٭ وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ﴾ الآن چندبار قبلاً گفته شد اگر كسي برود پشت‌بام همين نظامِ ارضي اين هفت ميليارد بشر را كه ببيند، مي‌بيند اين هفت ميليارد بشر دو قرن قبل در اين بيابانها و خيابانها و در مزرعه‌ها و در مرتعها بودند، اگر ديدي هم داشته باشد در دو قرن بعد هم مي‌بيند همهٴ اينها در قبرستانها هستند اين هفت ميليارد قبلاً خاك بود ديگر اين خاكها كنار مزرع و مرتع قرار گرفت زير درخت قرار گرفت جذب بوته و خوشه شد ميوه شد بعد آمده به بازار نسلِ قبلي از آن استفاده كردند شده نطفه آن نطفه شده اين هفت ميليارد بعد از يك مدّت هم دوباره اينها خاك مي‌شوند يك چهل پنجاه سال كه گذشته اين قبرستان مي‌شود پارك. اين طور نيست كه حالا ما اين‌چنين كه راه مي‌رويم روي خاكِ بِكر راه برويم اينكه آن بزرگوار گفته بالأخره يا عيون است يا جُفون همين است ديگر ما بالأخره روي چشم و ابروي خيلي از انسانها داريم راه مي‌رويم. فرمود قبلاً خاك بوديد بعداً هم خاك مي‌شويد دوباره ما شما را از خاك برمي‌گردانيم ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي[29] مواظب خودتان باشيد.

سيماي مرگ و حيات در منطق وحي

مرگ، آخر خط نيست اين حرف، حرف انبياست درست است كه حكما بزرگ‌اند، علما بزرگ‌اند، محدّثين بزرگ‌اند اما همه كوچك‌تر از آن هستند كه اين طور حرف بزنند. اين حرف كه انسان مرگ را مي‌ميراند حرفِ وحي است هيچ كس اين حرف را نه مي‌فهمد نه مي‌تواند بگويد كه انسان مرگ را مي‌ميراند نه مرگ انسان را بميراند. ماييم كه بر مرگ فائقيم و چُماله و مُچاله مي‌كنيم همين جا پَرتش مي‌كنيم خودمان براي ابد مي‌رويم فرمود: ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِيكُمْ[30] يك مَسافي داريد يك درگيري داريد با مرگ بالأخره بايد دست و پنجه نرم كنيد خب بعد چطور مي‌شود؟ شما پيروزيد با هم نمي‌رويد اين را اينجا دفن مي‌كنيد خودتان مي‌رويد «تردان» نيست تثنيه نيست شما مي‌رويد اين شما را تعقيب نمي‌كند شما اين را زير پايتان لِه مي‌كنيد بعد مي‌رويد إلي لقاء الله و براي ابد مي‌مانيد و مي‌مانيد كه مي‌مانيد، پس شما مرگ را دفن مي‌كنيد نه مرگ شما را، اين حرف، حرفي نيست كه بشرِ عادي بتواند بگويد. انسان مرگ را مي‌ميراند انسان ذائقِ موت است فرمود شما قبلاً خاك بوديد ما به شما حيات داديم فعلاً به عنوان مرگ بين روح و بدنتان فاصله مي‌شود دوباره شما را ما زنده مي‌كنيم ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[31] او كسي است كه ﴿أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ﴾ اين همه نعمتي كه ما داديم كفر مي‌ورزند. در جريان كنوني از سه ضلع خبر داد در آيات ديگري كه نظير آيهٴ 28 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه قبلاً گذشت از چهار امر خبر داد فرمود: ﴿كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَكُنْتُمْ أَمْواتاً﴾ چطور خداي سبحان زمينِ مُرده را در بهار زنده مي‌كند ﴿أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا[32] همين كودِ بدبوست كه آن را به صورت ياس در مي‌آورد ديگر همين دنياست. يك انسانِ متعفّن هم اگر توبه بكند مي‌شود ياس اين جا، جا براي تغيير است اين عالَم، عالَم تحوّل و تغيير است.

 سير حرکت انسان از آغاز خلقت تا لقاء الهي

خب، فرمود: ﴿كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَكُنْتُمْ أَمْواتاً﴾ (يك)، ﴿فَأَحْيَاكُمْ﴾ شديد زنده (دو)، ﴿ثُمَّ يُمِيتُكُمْ﴾ (سه)، ﴿ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾ (چهار). خب حالا كه در صحنهٴ قيامت زنده شديد نظير دنيايي است كه هر كسي به كار خودش بپردازد؟ نه، مرحلهٴ پنجم اين است ﴿ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[33] خب اگر اين است پس ما هميشه در صراط رجوع إلي الله هستيم اين حرف هم حرفِ وحي است كه انسان از همان نقطهٴ آغازينش تا لقاي رحمتِ خدا ـ ان‌شاءالله ـ يا خداي ناكرده لقاي عذاب خدا در راه است فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ[34] بعد تقسيم كرده يك عدّه نامهٴ اعمالشان به دست راست يك عدّه نامهٴ اعمالشان به دست چپ يا پشت سر خب، ظاهر اين آيه چيست؟ اين عربيِ مبين است ديگر، اگر گفتند اين شخص مسافر از اينجا حركت كرده عازم حرم خداست سرزمين وحي يعني چه؟ يعني بين اين متحرّك كه از اين بلد حركت كرده تا آنجا راه هست، زمان هست، طيّ مسافت هست، متحرّك هست، محرّك هست اين به مقصد مي‌رسد، اما اگر وسطها نابود بشود دوباره پيدا بشود كه نمي‌گويند اين شخص عازم مكه است و به مكه مي‌رسد كه. اين آيه كه مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾ يعني همين‌جا كه شروع كردي وسطها از بين نمي‌روي مرتّب در راهي تا به لقاي خدا برسي حالا يا ثواب يا عِقاب، پس مرگ به معناي تخلّلِ عدم بين متحرّك و هدف نيست كه اين متحرّك يك مدّتي نابود مي‌شود از بين مي‌رود دوباره زنده مي‌شود نعم، بدن فرسوده مي‌شود اين بدني كه در بستر مرگ فرسوده شد و در قبر خاك شد انسان در برزخ با بدنِ برزخي محشور مي‌شود بعد وقتي قيامت شد دوباره با همين بدن اوّلي برمي‌گردد پس چيزي از بين نرفته. فرمود مرگ به اين معنا كه اين متحرّك يك مقدار راه برود بعد نابود بشود دوباره زنده بشود اين‌چنين نيست اين ﴿ثُمَّ﴾, ﴿ثُمَّ﴾, ﴿ثُمَّ[35] يعني شما مهاجريد اين مُرده را كه خاك بود زنده كرد اين زنده روحش، بدنش را رها كرده موقّتاً جامه ديگر در بركرده بعد جامه اصلي را در معاد به او عطا مي‌كند مي‌شود زنده بعد هم بقيه راه را هم مي‌رود. پس مرگ به معناي تخلّلِ عدم نيست مرگ، هجرت است (يك)، اين هجرت را هم انسان در اينجا دفن مي‌كند (دو)، نه نابودي است نه نابودكننده و پايان خط اين هجرت را اين تحوّل را اين دگرگوني را انسان دفن مي‌كند ديگر مرگي در كار نيست منتها در روايات از اين صحنه ياد شده است كه مرگ را به صورت كَبش املح در مي‌آورند و مرگ را سَر مي‌بُرند مرگ به صورت يك گوسفند املح در مي‌آيد بعد اين را ذبح مي‌كنند[36] اين در روايات ما به صورت تمثيل است يعني مي‌گويد مرگي نيست مرگ مُرده است چه كسي مرگ را مي‌ميراند؟ انساني كه ذائق موت است اين ذائق، مذوق را از پا در مي‌آورد خب.

  تبيين معنا و مراتب نفخ صور

  پرسش:...

پاسخ: آنجا هم همين طور است ديگر در مسئلهٴ نفخ صور، عدم نيست خاموشي است در حقيقت، خاموشي است دوتا نفخ هست يكي نفخي كه خاموش مي‌كند مثل اينكه آدم كبريت را بعد از اينكه روشن كرد فوت مي‌كند اين را خاموش مي‌كند يك وقت است كه نه، فوت مي‌كند كه اين شعله افروخته‌تر بشود و گُر بگيرد دوتا نفخ است يك نفخ است براي خاموش كردن، يك نفخ است براي اشتعالِ بيشتر. آن نفخ اول كه نفخ صور است ﴿فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ[37] سخن از صَعقه است نه سخن از موت، بعضيها هم از اين صعقه مصون‌اند مثل اينكه وجود مبارك موساي كليم صعقه داشت موت نداشت در نفخهٴ اول صَعقه است مدهوشي است نه بيهوشي و نه مرگ، مرگ نيست بيهوشي نيست مدهوشي است برخيها هم از اين مدهوشي مستثنا هستند ﴿فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ مثل اهل بيت(عليهم السلام). بعد نفخ ديگر اين است كه اين مدهوشها را به حالت عادي برمي‌گردانند در نفخ صور مرگ در كار نيست

ما زنده به ذكر دوست باشيم٭٭٭ ديگر حيوان به نفخه صور[38]

و مانند آن خب.

فرمود ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ﴾ انسان نسبت به همهٴ اين نعمتها كفران مي‌‌ورزد معلوم مي‌شود كه بحث در بحث توحيد نيست يعني توحيدِ محض نيست ضمن بهره‌برداري توحيدي و كلامي، ترغيب به بهره‌برداري از نظام خلقت هم است كه انسان تلاش و كوشش كند خودش را تأمين كند، ديگران را تأمين كند از بركات الهي استفاده كند و شاكر باشد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ غاشيه, آيهٴ 17.

[2] . سورهٴ غاشيه, آيهٴ 20.

[3] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 22.

[4] . قرب الاسناد, ص55; وسائل الشيعه, ج17, ص41.

[5] . قرب الأسناد, ص55; وسائل الشيعه, ج17, ص41.

[6] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 22.

[7] . سورهٴ اخلاص, آيات 1 و 2.

[8] . سورهٴ نحل, آيهٴ 7.

[9] . سورهٴ نحل, آيهٴ 8.

[10] . سورهٴ ق, آيهٴ 5.

[11] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص138.

[12] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص138.

[13] . من لا يحضره الفقيه, ج2, ص615.

[14] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 193.

[15] . الكافي, ج2, ص54.

[16] . ر.ك: الاحتجاج, ج2, ص317; ر.ك: دلائل الامامة, ص231.

[17] . من لا يحضره الفقيه, ج2, ص615.

[18] . كنزالدقائق, ج9, ص138.

[19] . و منهم الثابتة في الأرضين أقدامهم و المارقة من السماء العليا أعناقهم.

[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129.

[21] . سورهٴ بقره, آيهٴ 33.

[22] . سورهٴ نمل, آيهٴ 40.

[23] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص138.

[24] . سورهٴ رعد, آيهٴ 2.

[25] . سورهٴ توبه, آيهٴ 31.

[26] . سورهٴ رعد, آيهٴ 16.

[27] . سورهٴ انعام, آيهٴ 73.

[28] . سورهٴ بقره, آيهٴ 30.

[29] . سورهٴ طه, آيهٴ 55.

[30] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 8.

[31] . سورهٴ بقره, آيهٴ 28.

[32] . سورهٴ حديد, آيهٴ 17.

[33] . سورهٴ بقره, آيهٴ 28.

[34] . سورهٴ انشقاق, آيهٴ 6.

[35] . سورهٴ بقره, آيهٴ 28.

[36] . مجمع‌البيان, ج6, ص795.

[37] . سورهٴ زمر, آيهٴ 68.

[38] . ديوان سعدي, غزل 303.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق