05 04 2011 4791339 شناسه:

تفسیر سوره حج جلسه 33 (1389/01/16)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿58﴾ لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ ﴿59﴾ ذلكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿60﴾ ذلكَ بَأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿61﴾ ذلكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿62﴾

  پاداش الهي دردنيا و آخرت به مهاجر و مجاهد

در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيهٴ 39 فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ اذن قتال بعد از اذن مهاجرت بود مهاجرت قبلاً مورد اذن قرار گرفت و دفاع مسلّحانه بعداً مورد اذن قرار گرفت اينكه فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ﴾ ناظر به مبارزهٴ مسلّحانه يعني جهاد است. در همين زمينه فرمود كسي كه مهاجر باشد في سبيل الله و مجاهد باشد في سبيل الله خواه شهيد بشود خواه شهيد نشود اين پاداشها را دارد. پاداشهاي اخروي مشترك بين مهاجر و مجاهد است ممكن است درجاتشان فرق بكند, اما پاداشهاي دنيوي براي مهاجر است براي اينكه آن مجاهدي كه شربت شهادت نوشيد ديگر در دنيا نيست تا ذات اقدس الهي به او در دنيا مسكني كه مورد رضاي اوست عطا كند. آنچه در اين بخش سورهٴ مباركهٴ «حج» آمده است بعد از شهادت يا موتِ طبيعي آنهاست كه فرمود: ﴿ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ بعد هم ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ كه اينها همه براي بعدالموت است.

اما در جريان دنيا قرآن كريم براي مهاجران هم نسبت به آخرت مسكنِ خوب و امكانات رفاهي را مطرح كرده هم در دنيا, دربارهٴ آخرت چند جاي قرآن كريم راجع به پاداش اخروي مهاجران هست يكي سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» است كه بحثش قبلاً گذشت آيهٴ 195 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين است كه ﴿فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُم سَيِّآتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ كه اين مربوط به پاداش بعدالموت است لكن در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ صد به اين صورت ذكر فرمود: ﴿وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَسَعَةً﴾ فرمود كسي كه هجرت بكند زمينِ خدا وسيع است جاهاي مناسبي براي او فراهم مي‌كنيم وسعتي هم به او خواهيم داد اين گذشته از مسئلهٴ آخرت است چون مسئلهٴ آخرت را بعد در همين آيه صد ذكر فرمود, فرمود: ﴿وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللّهِ﴾ پس آن قبلش مربوط به دنياست اين بعدش مربوط به آخرت است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيهٴ 41 دربارهٴ مهاجران پاداش دنيوي آنها را ذكر مي‌كند فرمود سورهٴ «نحل» آيهٴ 41 ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾ اين ﴿تَبَوَّءُوْا الدَّارَ[1] از همين قبيل است مَباء و مرجع و مسكن خوب به اينها خواهيم داد از همين قبيل است، پس براي مهاجر هم بهره‌هاي اخروي است هم بهره‌هاي دنيوي هم در دنيا امكانات را خدا وعده داد به مهاجر عطا كند، هم در آخرت هم عطا مي‌كند اين آيهٴ 41 ناظر به دنياست.

  پيروزي حق بر کفر و باطل در نظام تکوين و تشريع

مطلب بعدي آن است كه در اين آيات گذشته از اينكه تكوين و تشريع را كنار هم هماهنگ مي‌كند و قدرت مطلقه را از ذات اقدس الهي مي‌داند در تطبيق تكوين و تشريع هميشه از اين راه مي‌آيد كه بالأخره حق پيروز است ولو به صورت تمثيل و تشبيه هماهنگ هم كه مي‌خواهند ذكر كنند طرزي اين مطلب را افاده مي‌كنند كه روشن بشود بالأخره حق پيروز است. در جريان مكه و مدينه بالأخره كفار مزاحم بودند اول آنها غالب بودند بعد مسلمانها پيروز شدند همين صحنه را ذات اقدس الهي در تطبيق تكوين و تشريع كه بيان مي‌كند در همين سورهٴ «حج» چه اينكه در سورهٴ «لقمان» هم دارد[2] چه اينكه در سورهٴ «حديد» هم دارد[3] چه اينكه در سورهٴ «فاطر» هم دارد[4] هر جاي قرآن سخن از ولوج ليل في النهار و ولوج نهار في الليل است اول پيشروي ظلمت را ذكر مي‌كند بعد پيشروي نور را. در بحث ديروز ملاحظه فرموديد كه اين زميني كه كُروي است و به دور خود مي‌گردد در برابر شمس حالات شب و روز پيش مي‌آيد. اين چون يكسان نيست و گذشته از اينكه به دور خود مي‌گردد به دور شمس هم مي‌گردد به دور خود كه مي‌گردد همان شب و روز پديد مي‌آيد به دور شمس مي‌گردد فصول چهارگانه پيدا مي‌شود. اين گردش زمين به دور شمس كه فصول چهارگانه را توليد مي‌كند اين گاهي قوس‌الليل در قوس‌النهار مي‌رود گاهي به عكس يعني اين دوازده ساعتي كه روشن است آن دوازده ساعتي كه تاريك است گاهي اين دوازده ساعتِ تاريك مي‌آيد اين دوازده ساعتِ روشن را تاريك مي‌كند حالا يا آن مي‌شود چهارده ساعت اين مي‌شود ده ساعت يا آ‌ن مي‌شود شانزده ساعت اين مي‌شود هشت ساعت تا چقدر در چه قسمتي يك قوس‌الليل وارد قوس‌النهار مي‌شود از دو طرف يعني از طرف صبح و از طرف مغرب اين تاريكي مي‌آيد و اين روز را سياه مي‌كند بعد كم كم كه بهار فرا مي‌رسد تابستان فرا مي‌رسد اين قوس‌النهار كه روزِ روشن است وارد حوزهٴ تاريكي مي‌شود از دو طرف يعني هم از طرف صبح هم از طرف مغرب آن فضاي تاريك را روشن مي‌كند اين كارِ فصول چهارگانه است. در قرآن كريم در چند جا چه همين سورهٴ «حج» چه در سورهٴ «لقمان» چه در سورهٴ «فاطر» چه در سورهٴ «حديد» هر جا سخن از ولوج ليل في النهار و ولوج نهار في الليل است اول ولوج ليل را ذكر مي‌كند ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ﴾ بعد ﴿يُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ﴾ اين شايد ناظر به آن باشد كه اگر يك وقتي ديديد ظلمت و تاريكي و كفر و نفاق قدري جلو آمد نگران نباشيد سرانجام بالأخره روزِ روشن فرا مي‌رسد پايان، روزِ روشن است اول ممكن است يك پيشروي كاذبي داشته باشد اين كفر و ظلمت، ولي سرانجام بالأخره روزِ روشن خواهد آمد تا مي‌رسد به جايي كه ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[5] كه اين مربوط به ظهور وجود مبارك حضرت است. [6]

 ذکر نهار پس از ليل در آيات قرآني مبيّن پيروزي نهايي حق

در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آيهٴ شش به اين صورت است ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ﴾ اما ﴿وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «زمر» كه آنجا سخن از ايلاج نيست تكوير است يعني پيچاندن است آنجا هم آيهٴ پنج سورهٴ «زمر» فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَي النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَي اللَّيْلِ﴾ كه باز تكويرِ ليل بر نهار مقدّم ذكر شد و تكوير نهار بر ليل مؤخّر كه پايان، پيروزيِ حق است. در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آيهٴ سيزده مي‌فرمايد: ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» هم به همين مضمون آيهٴ 29 اين است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ﴾ بنابراين درست است كه اين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «حج» براي آن است كه به مردم حجاز بفهماند بايد موحّد باشيد زيرا كارهاي نظام آفرينش به دست ذات اقدس الهي است از صَنم و وثن كاري ساخته نيست اما همين مطلب را با ولوج ليل در نهار به عنوان مقدمه و ولوج نهار بر ليل به عنوان مقدّم ذكر كرده است يعني گاهي ممكن است كه كفر يك پيشروي كاذب داشته باشد ولي سرانجام بالأخره حق پيروز مي‌شود.

تحليل ديدگاه خلقت شب و روز در نظام تکوين و تشريع

مسئلهٴ بعدي آن است كه اين نزاع معروف كه آيا شب قبل از روز خلق شده است يا روز قبل از شب با جريان اينكه زمين كُروي است اين نزاع راهي ندارد براي اينكه شب و روز با هم خلق شدند اين طور نيست كه اول شب خلق شده باشد بعد روز خلق شده باشد آن چهرهٴ زمين كه به طرف شمس است روز است آن طرف ديگرش هم شب اين‌چنين نيست كه شب مقدم بر روز باشد بعد آمدند ديدند كه اين نزاع وجهي ندارد گفتند كه بسيار خب، اين چهرهٴ زمين كه به طرف آفتاب است روز است اين چهره‌اي است كه بخش معمورِ ارض است يا غير معمور، پاسخش اين است كه آن وقتي كه همهٴ اينها عادي بود معمور و غير معمور بعد پيدا شد بنابراين اين نزاع كه حالا شب قبل از روز است يا روز قبل از شب خلق شد اين نزاع وجهي ندارد. مي‌ماند بحثهاي شرعي، بحثهاي شرعي مستحضريد كه شهور قمري حسابش تقدّم ليل بر نهار است يعني دعاي كميل كه براي شب جمعه است براي جمعه شب نيست براي شب جمعه است يعني اول شب جمعه است بعد روز جمعه، اول شب شنبه است بعد روز شنبه، اول شب ماه مبارك رمضان است بعد روز ماه مبارك رمضان چون با هلال كار مي‌كنند شهور قمري چون با هلال كار مي‌كند و هلال در اول شب در مي‌آيد لذا ماه قمري اول از شب شروع مي‌شود اين بر اساس احكام شرعي است كه شارع مقدس قرار داده وگرنه در نظام تكوين شب و روز با هم‌اند. در بحثهاي ماه شمسي حساب ديگري دارد. خب قرآن كريم فرمود هيچ كدام حق ندارند ديگري را عقب بزنند ﴿لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ[7] هيچ كدام نمي‌توانند جلو بيفتند وضع نظام همين طور است نظام را ذات اقدس الهي به احسن وجه آفريد نه شمس با همهٴ قدرت و تواني كه دارد و نورافكن است نسبت به ماه آن توان را دارد كه نظم را قدري به هم بزند جلوتر برود نه شب مي‌تواند جلوتر برود شب جايش مشخص، روز جايش مشخص، شمس جايش مشخص، قمر جايش مشخص همهٴ اينها نظم خاصّ خودش را دارد خب، همهٴ اينها نظم خاصّ خودش را دارد لكن در بيان كردن شما در هيچ جاي قرآ‌ن نمي‌بينيد كه اول بفرمايد «يولج النهار في الليل» بعد بفرمايد «يولج الليل في النهار» براي اينكه ثابت كند سرانجام روز پيروز است و سرانجام حق پيروز است و سرانجام نور پيروز است اين تعبيرات را چه در آيات ايلاج چه در آيات تكوير هميشه پيشروي ظلمت نسبت به نور را به عنوان مقدمه ذكر مي‌كند بعد پيشروي نور در فضاي ظلمت را به عنوان مقدّم ذكر مي‌كند نه مقدّمه اين اصل است. اينجا هم از همين قبيل است خب ضمن اينكه اين مطلبها را به مشركين مي‌فهماند از نظر تكوين، تشريع را هم هماهنگ مي‌كند

  بيان نصرت الهي به مظلومان در نظام تشريع و تکوين

بعد مي‌فرمايد خداي سبحان ياور مظلومان است ياري مظلوم دو قِسم است يك وقت است كه در نظام تكوين خداي سبحان هميشه مظلوم را بر ظالم پيروز مي‌كند گاهي هم ظالمي را بر ظالم ديگر مسلّط مي‌كند كه آن ظالم بشود مظلوم ولي مأجور نباشد اين در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً[8] ما اگر خواستيم از بعضي ظالمين انتقام بگيريم يك ظالم ديگري را بر او مسلّط مي‌كنيم كه اين ظالمِ قبلي مي‌شود مظلوم اما مأجور نيست كسي مي‌بينيد كه جان او و مال او در خطر است ولي اجري هم ندارد در بحثهاي قبل وقتي سورهٴ مباركهٴ «انعام» بحث مي‌شد اين مثال جريان كويت مطرح بود اينها اول موافقت كردند كه امام(رضوان الله عليه) وارد كويت بشود اين پسر پيغمبر آمده تا مرز و راهش ندادند بعد يك ظالم ديگري به نام صدّام كه قبلاً از كمكِ او استفاده مي‌كرد خدا همين را بر كويت مسلّط كرد و امير كويت گفت ولو ما به شيطان هم كه شد پناه مي‌بريم خب اين مظلوم شد اما مأجور نبود الآن هم آنچه در خاورميانه مي‌گذرد از همين قبيل است ﴿وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً[9] اين شخصي كه مظلوم واقع شده ﴿خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ[10] شده براي همين است كه خودش كه قدرت داشت ظالم را كمك مي‌كرد در همهٴ اين بخشها خداي سبحان مي‌فرمايد ما بالأخره ظالم را تنبيه مي‌كنيم اين در نظام تكوين، در نظام تشريع هم در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت كه ﴿مَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلا يُسْرِف فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً[11] ما با تدوين حكمِ قصاص و تشريع حكم قصاص به ياري اولياي دم فتوا داده‌ايم ما آنها را ياري كرديم در نظام تشريع، پس چه در نظام تشريع چه در نظام تكوين ذات اقدس الهي يار و ياور مظلومان است منتها كمتر كسي توجّه دارد در همهٴ اين موارد يا «عليمِ حليم» بودن خداست يا «سميع و بصير» بودن خداست يا «عليّ كبير» بودن خداست او مي‌داند كجا ياري كند چه كسي را ياري كند چقدر ياري كند چطور ياري كند چه موقع ياري كند اينها همه‌اش را مي‌داند اين سميع و بصير بودن ناظر به همين، اين عليّ كبير بودن ناظر به همين است، اين قدير بودن ناظر به همين است اين عليم و حليم بودن ناظر به همين است. در اين بخشها هم فرمود خداي سبحان سميع است و بصير و مي‌داند چه كسي را ياري كند و چقدر ياري كند ﴿ذلكَ بَأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾.

  منتهي شدن همه موجودات به حقيقت محض

 بعد وقت برهان اساسي مسئله كه بدون «واو» است سه‌تا ﴿ذلكَ﴾ كه اوّلي به دومي و دومي به سومي استناد دارد به بخش پاياني كه توحيد است ختم مي‌شود مي‌فرمايد اينكه مي‌بينيد ايلاج ليل في النهار است اين يكي، اينكه گفتيم قبلاً ﴿لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ﴾ دو، آن اوّلي معلّل به دومي است و اين دومي معلّل به سومي است ﴿ذلكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ در جهان يك حق است و آن خدا و ماسواي خدا باطل است پس اگر چيزي سهمي از حق داشته باشد بايد به الله برگردد بايد آيهٴ او باشد، در وجه او باشد، در راه او باشد، اگر آيهٴ او نبود براي رضاي او نبود اين ﴿هُوَ الْبَاطِلُ﴾ شامل حالش مي‌شود. دوتا حصر است ما يك حق داريم كه حقّ محض است باطل در او نيست يك باطل داريم كه مَشوب به حق نيست چيزي در عالَم ريا نيست در عالَم سُمْعِه نيست اين انسان است كه سُمعه و ريا را در درون خود اِعمال مي‌كند عالَم شفاف است يكي حقّ محض است يكي باطلِ صِرف خدا و آيات الهي حقّ‌اند منتها خدا حقّ بالذّات، آيات الهي حقّ بالعرض از خدا و آيات الهي كه گذشتيم باطلِ محض است در كارگاه هستي چيزي مخلوط نيست اين انسان است كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً[12] وگرنه نظام شفاف است هيچ جا باطل با حق آميخته نشده و نخواهد شد دوتا حصر است اين الف و لام سهمي دارد اين ﴿هُوَ﴾ كه ضمير فصل است سهمي دارد هم دربارهٴ حق بودن خداي سبحان اين دوتا كلمه سهمي دارند هم دربارهٴ باطل بودن غير خدا اين دوتا كلمه سهمي دارند. ﴿ذلكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ خب حالا انسان يك وقت است كه مي‌گويند جريان بت و بت‌پرستي بله، اين مصداق كامل باطل است و حرفي در آن نيست اما «أكثف الهوي هو الصنم و الوثن، ألطف الهوي هو هوي النفس» بت دو قسم است يك بت سنگي است يك بت لطيف و نرم است بت سنگي همين است كه فرمود: ﴿أتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ[13] بتِ لطيف همين هوا و هوس و خودبينيها و غرورها و امثال ذلك است كه انسان كاري كه انجام مي‌دهد خودش را مطرح كند. آن وقت خود انسان مي‌شود باطل در يك صحنه مي‌بيند كه خودش را گُم كرده هر چه خودش را جستجو مي‌كند پيدا نمي‌كند «و قد أضلّ نفسه فلا يطلبها»[14] كه بيان نوراني حضرت امير است. خب فرمود ما يك حقّي داريم خداست و آيات او، يكي هم باطلِ محض داريم در عالم چيزي مخلوط نيست اين انسان است كه گاهي ريا مي‌كند گاهي سُمعه مي‌كند حق را با باطل مخلوط مي‌كند

  تبيين معاني و مصاديق <ريا> و فرق آن با سُمعه

 البته ريا معنايش اين است كه كسي براي رضاي مردم كار مي‌كند (يك)، به مردم نشان مي‌دهد كه من براي رضاي خدا دارم كار مي‌كنم (دو)، در حالي كه اين‌چنين نيست (سه). اين معناي رياست، اما اگر كسي براي رضاي خدا كار مي‌كند مي‌خواهد به عنوان تعليم به ديگران نشان بدهد كه ديديد مي‌شود براي رضاي خدا كار كرد اين ريا نيست اين مي‌خواهد به مردم نشان بدهد مي‌خواهد به مردم نشان بدهد كه مي‌شود براي رضاي خدا كار كرد اين از آن بهترين عبادات است ريا معنايش اين است كه اين زيد مي‌گويد كه من دارم براي رضاي خدا كار مي‌كنم در حالي كه اين نيست ريا معنايش نشان دادنِ محض نيست آن مرئي هم دخيل است ريا معنايش اين است كه به مردم نشان بدهد كه من دارم براي رضاي خدا كار مي‌كنم در حالي كه دروغ مي‌گويد ولي اگر كسي اُويس قرن بود و سلمان بود و اباذر بود و براي رضاي خدا كار كرد و به مردم هم مي‌خواهد نشان بدهد كه مردم! مي‌شود براي رضاي خدا كار كرد اين از بهترين مصاديق خلوص نيّت است اين ريا نيست و قصدش هم اين است كه به مردم نشان بدهد ولي هيچ، هيچ يعني هيچ خود را نمي‌بيند خدا را مي‌بيند و لاغير ولي مي‌خواهد به مردم بفهماند مي‌شود براي رضاي خدا كار كرد و نتيجهٴ ديني گرفت و در اينجا اصلاً خودش را نمي‌بيند.

پرسش:...

پاسخ: آن چون مي‌خواهد به ديگري نشان بدهد كه من براي رضاي خدا دارم كار مي‌كنم اين آقا چه كسي ببيند چه كسي نبيند براي حق به جبهه مي‌رود ولي مي‌خواهد به مردم بفهماند مي‌شود براي حق به جبهه رفت و شهيد شد و دين خدا را ياري كرد و هيچي هم نخواست نشانه‌اش اين است كه اين پلاك را هم در گردن نمي‌گذارد كه مي‌گويد من اصلاً نمي‌خواهم كسي بعد از مرگ من، بعضيها حالا پلاكهايشان گُم شده ولي بعضيها اصلاً عمداً پلاك نداشتند من مي‌خواهم به طرف خدا بروم و دينِ خدا را ياري كنم و شما هم ببينيد اين ديگر خودش را نمي‌بيند اين ريا نيست اين تعليمِ اخلاص است سُمعه هم همين طور است حالا سمعه معنايش اين است به گوش ديگران برساند ريا اين است كه به چشم ديگران برساند سمعه يا ريا اين است كه اين شخص مي‌گويد كه من دارم براي رضاي خدا كار مي‌كنم شما ببينيد در حالي كه دروغ مي‌گويد براي رضاي خدا كار نمي‌كند اما آن كه دارد براي رضاي خدا كار مي‌كند مي‌خواهد به مردم بگويد مي‌شود براي رضاي خدا كار كرد و از سر و جان گذشت و هيچ نام و نشاني نخواست و دين خدا را ياري كرد و شما هم ببينيد لذا آ‌ن شب عمليات پلاكش هم از گردن برمي‌دارد اين ريا نيست. خب، بنابراين مشكل اساسي خودمان هستيم كه اگر كسي بداند يا نداند تمجيد بكند نكند اجلال بكند يا نكند براي ما بايد يكسان باشد

 ذاتي بودن حقايق و علوّ باري تعالي

اين دوتا حصر نشان مي‌‌دهد به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) كه خداست و آيات او بس، و ديگري هر چه باشد ﴿هُوَ الْبَاطِلُ[15] چه زيد باشد چه عمرو ﴿ذلكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ اينجاها كه خيلي مهم است تعبير به «فافهم» دارند تعبير لطيف سيدناالاستاد در الميزان اين است كه «فأفهم» ﴿ذلكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ﴾ علوّ او ذاتي است نه نسبي و قياسي كه خدا بر چيز ديگري عالي است از چيز ديگري بزرگ‌تر است نه، چون ماسواي او چيزي نيست خداست و آيات او، اگر خداست و آيات او پس علوّش ذاتي است كبير بودنش ذاتي است آيات او هم كه فقط او را دارند نشان مي‌دهند. خب، اين دوتا حصر پيامش اين است.

بيان نمونه هايي از هماهنگي نظام تشريع و تکوين

در همين راستا كه فرمود نظم جهان به عهدهٴ ذات اقدس الهي است و خداي سبحان تشريع و تكوين را هماهنگ كرده است نمونه‌هاي ديگر هم ذكر مي‌كند.

پرسش:...

پاسخ: هر دو را مي‌گيرد با اين بيانهايي كه گفته شد تكوين و تشريع هر دو را مي‌گيرد براي اينكه ذات اقدس الهي نصرتِ تكويني دارد براي اينكه هميشه حق را بر باطل پيروز مي‌كند، نصرتِ تشريعي دارد برابر آيهٴ سورهٴ «اسراء» كه فرمود: ﴿مَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلا يُسْرِف فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً﴾ آنجا به صورت اسم مفعول ذكر كرده اينجا به صورت فعل معلوم ذكر كرده در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ 33 به اين صورت است ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً﴾ اين جعل، جعل تشريعي است ديگر حوزهٴ داخلي است ﴿فَلا يُسْرِف فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً﴾ ما به ياري او قانون تدوين كرديم به او سلطنتِ تشريعي داديم حالا گاهي ممكن است كسي معصيت بكند پس نظام تشريع با نظام تكوين هماهنگ است تشريع، عصيان‌پذير است البته تكوين تخلّف‌پذير نيست.

  نشانه هايي از ظهور اقتدار الهي در احياي ارض

خب، ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ[16] در جريان ايلاج ليل في النهار و ايلاج نهار في الليل آن قدرت مشخص شد اين قدرت هم نشان مي‌دهد مي‌فرمايد ذات اقدس الهي بالأخره يك فضاي صاف و هواي صافي است وقتي كه سرد شده است ابر توليد شد و ابر را تلقيح كردند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ[17] شد خواه تلقيح دربارهٴ ابرها يا تلقيح دربارهٴ گياهان بالأخره اين ابرها باردار مي‌شوند براي اينها رَحِم قرار مي‌دهد كه غربالي ببارند كه ﴿فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ[18] از لابه‌لاي اين ابرها قطره قطره باران مي‌آيد آن وقت صبح فرا مي‌رسد مثل اينكه تا حال كه زمين كه مُرده و خوابيده بود شب بود الآن كه بهار شد صبح است گرچه «تُصْبِح» به معناي «تَصير» و امثال ذلك آمده لكن تعبير از صيرورت به اِصباح نشان آن است كه اينها شب را پشت سر گذاشتند تاريكي را پشت سر گذاشتند و بهار به منزلهٴ صبحِ زمستان است ﴿فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً﴾ زمين سبز مي‌شود در بخشهاي قبل هم اين مطلب گذشت كه به وسيلهٴ باران به وسيلهٴ رسيدن بهار هم خوابيده‌ها بيدار مي‌شوند كه اين ايقاظِ نائم است هم مُرده‌ها زنده مي‌شوند كه اين احياي موتيٰ است اين درختها كه سرِ پا هستند اينها خواب‌اند در زمستان بهار كه شد اينها بيدار مي‌شوند، وقتي بيدار شدند شروع مي‌كنند به تغذيه، وقتي كه غذا خواستند از هوا كمك مي‌گيرند از آب كمك مي‌گيرند از كود و خاك كمك مي‌گيرند اين خاكهاي مُرده را جذب مي‌كنند از راه ريشه مي‌شود خوشه و شاخه و ميوه اين خاكِ مُرده را خدا زنده كرده است كه فرمود: ﴿يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾،[19] «يُحي الشجر بعد نومه و يُحي الأرض بعد موتها» درختِ خوابيده را بيدار مي‌كند زمينِ مُرده را زنده مي‌كند اين اِخضرار جامع بين بيداري و حيات است هم درختِ خوابيده بيدار مي‌شود جامه سبز در برمي‌كند هم زمينِ مُرده زنده مي‌شود و لباسِ سبز در برمي‌كند.

  کيفيت قبض ارواح در هنگام مرگ و خواب

  پرسش:...

پاسخ: خب تشبيهي در آنجا راه دارد ولي دربارهٴ خواب انسانها كه گفتند موت است براي اينكه خداي سبحان همان طوري كه در زمان موت ارواح را قبض مي‌كند در حالت خواب هم روح را قبض مي‌كند ديگر ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا﴾ آنهايي كه نمُردند در حال خواب خداي سبحان روح آنها را قبض مي‌كند بعد وقتي كه حيات اينها باقي باشد ﴿فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَي عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَي[20] يك عدّه كه عمرشان تمام شد در حال نوم سكته مي‌كنند و مانند آن مي‌ميرند و آنها كه عمرشان به اذن خدا باقي است روحشان را برمي‌گردانند ﴿فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَي عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَي﴾ چون اين خواب شبيه آن موت است فرمود: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا﴾ اما دربارهٴ اشجار و امثال اشجار چنين تعبيري نيامده.

بيان برخي نکات ادبي در معناي <حميد>

خب، ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ[21] مي‌داند چه موقع و كجا و چقدر باران لازم است چه كسي باران لازم دارد و براي هر گياه تشنه‌اي قطراتي را مقدّر فرمود ﴿لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ[22] چه وثني و صنمي بخواهد چه نخواهد خدا غني است بي‌نياز محض است (يك)، همهٴ موجودات هم حامدِ او هستند چه اينكه او هم حامد است اينجا حميد اگر به معني محمود باشد كما هو الحق بر اساس ﴿إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ[23] كلّ نظام حامدِ او هستند و اگر به معناي حامد باشد يك عدّه كه كارِ صالح كردند با اينكه نعمتِ الهي را نصيب خود مي‌دانند خداي سبحان حمد مي‌كند خب ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾ بعد كم كم جريان دريا و كشتيهاي دريا را مطرح مي‌كند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ حشر، آيهٴ 9.

[2] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 29.

[3] . سورهٴ حديد، آيهٴ 6.

[4] . سورهٴ فاطر، آيهٴ 13.

[5] . سورهٴ زمر، آيهٴ 69.

[6] . الارشاد، ج2، ص381.

[7] . سورهٴ يس، آيهٴ 40.

[8] . سورهٴ انعام، آيهٴ 129.

[9] . سورهٴ انعام، آيهٴ 129.

[10] . سورهٴ حج، آيهٴ 11.

[11] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 33.

[12] . سورهٴ توبه، آيهٴ 102.

[13] . سورهٴ صافات، آيهٴ 95.

[14] . غررالحكم و دررالكلم، ص233، ح4658.

[15] . الميزان، ج14، ص402.

[16] . سورهٴ حج، آيهٴ 63.

[17] . سورهٴ حجر، آيهٴ 22.

[18] . سورهٴ روم، آيهٴ 48.

[19] . سورهٴ روم، آيهٴ 19.

[20] . سورهٴ زمر، آيهٴ 42.

[21] . سورهٴ حج، آيهٴ 63.

[22] . سورهٴ حج، آيهٴ 64.

[23] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 44.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق