اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿58﴾ لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ ﴿59﴾ ذلكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿60﴾
ظهور مالکيت مطلق الهي در صحنه قيامت
بعد از اينكه در آيهٴ 56 فرمود: ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ يعني در صحنهٴ قيامت مالكيّت مطلقِ خداي سبحان ظهور ميكند نه جا براي تمليكِ آزموني است (يك)، نه جايي براي مهلت دادن به ظالمان است كه ستم بكنند و غاصبانه مَلِك و مالك بشوند (دو)، پس آنچه در صحنهٴ قيامت اتفاق ميافتد مِلك حقيقي است ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ چه اينكه دربارهٴ قيامت هم به عنوان نفي جنس فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾[1] يعني اليوم ديگر ظلمي نيست. آن كه قادر است به نام خداي سبحان كه منزّه از ظلم است ديگران هم كه عاجزند ﴿كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾[2] قدرت ظلم ندارند پس به عنوان نفي جنس، ظلم از كلّ صحنهٴ قيامت نفي شده است ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾ هر مِلك و مُلكي كه در قيامت حاصل بشود حق است ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾
پاداش و رزق خاص مهاجرين مبارز در آخرت
اما دربارهٴ خصوص افراد مهاجر و شهيد كه گروه خاصّي از اهل ايماناند فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا﴾ اول فرمود مُلكي كه در صحنهٴ قيامت است حق است بعد فرمود مؤمنيني كه داراي اعمال صالحاند در جنّات نعيماند آنگاه خواصّ از مؤمنان را كه مهاجران و شهدا باشند جداگانه نام ميبرد فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و همچنين در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» جريان شهدا را به نحو ويژه ذكر كرد فرمود: ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾[3] در سورهٴ «بقره» ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾[4] در سورهٴ «آلعمران» فرمود شهدا زندهاند از رزقِ خاص برخوردارند دربارهٴ مهاجران چنين تعبيري نيامده دربارهٴ خصوص شهدا آمده. در اين آيه مهاجر را و شهيد را كنار هم ذكر ميكند ميفرمايد آنها كه مهاجر في سبيلاللهاند خواه شربتِ شهادت بنوشند خواه به طور مرگِ طبيعي بميرند اينها از رزقِ حَسن برخوردارند ذكر جريان مهاجر و شهيد بعد از ذكر مؤمناني كه داراي عمل صالحاند معلوم ميشود كه اينها يك حياتِ خاص دارند يك رزقِ مخصوص دارند يك مسكن ويژه، كسي كه مهاجر در راه خدا باشد خواه شربت شهادت بنوشد يا شهيد نشود داراي رزقِ حَسن است (يك)، مسكن طيّب و طاهر دارد (دو) و خداوند هم از او راضي است (سه)، فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾ اين گروه ﴿ثُمَّ قُتِلُوا﴾ نظير كساني كه در صدر اسلام از مكه به مدينه مهاجرت كردند بعد در جبهههاي جنگ شركت كردند شربت شهادت نوشيدند يا نه، مهاجرت كردند و در جنگ شركت كردند ولي شهيد نشدند يا قبل از جنگ مُردند ﴿أَوْ مَاتُوا﴾ يك رزقِ خاص است ﴿لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آمده است ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ٭ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾[5] مشابه آنچه دربارهٴ شهدا آمده است دربارهٴ مهاجرين هم هست براي اينكه آنجا به عنوان رزقِ خاص ياد كرد اينجا هم به عنوان رزقِ حَسن آنجا فرمود: ﴿فَرِحِينَ﴾ اينجا فرمود داخل در مسكني ميشوند كه به رضا ميرسند رضا و فَرَح و سرور اينها نزديك هماند، بنابراين «لا تحسبن الذين المهاجرين أمواتا» بلكه اينها هم احياياند و «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ».
ذکر منسجم برخي اسماي الهي در آيات 58 تا 65 سوره حج
مطلب ديگري كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هم به آن اشاره فرمودند اين است كه اين هشت آيه در قرآن كريم بينظير است زيرا در پايان اين هشت آيه هر كدام از اينها دو اسم از اسماي حسناي خدا ذكر شده كه جمعاً ميشود شانزده اسم در اثناي اينها و همچنين در آيهٴ نهم دو اسم ديگر با دو اسم قبلي ضميمه شده چهار اسم كه چهار اسم با اين شانزده اسم ميشود بيست اسم، بيست اسم از اسماي حسناي خداي سبحان در اين هشت آيهٴ منسجم و در آن آيهاي كه همانند اينها منسجمِ با اينها نيست ولي مضمونش مطابق با اينهاست در بردارد. بيست اسم از اسماي حسناي الهي در اين نُه آيه است اين هشت آيه را كه خيلي منسجماند و ايشان فرمودند در قرآن بينظير است ملاحظه بفرماييد اين آيات از 58 شروع ميشود تا 65 در آيهٴ 58 دارد كه ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ در اينجا بنا بر اينكه «هو» هم از اسماي حق تعالي باشد ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است با «هو» دوتا، 59 دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ﴾ 60 دارد كه ﴿لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾ 61 دارد ﴿وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾ 62 دارد كه ﴿وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ﴾ 63 دارد كه ﴿إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ﴾ 64 دارد كه ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾ 65 دارد كه ﴿إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ﴾ اين هشت آيه هر كدام به دو اسم از اسماي حسنا مختوماند كه جمعاً ميشود شانزده اسم. در آيهٴ نهم دارد كه ﴿وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾ كه «مُميت» و «مُحيي» هم از اسماي حسناي الهي هستند اين ميشود هجده اسم در اين اثنا هم آمده است كه خداي سبحان ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾[6] و ﴿لَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ﴾[7] هم هست جمعاً ميشود بيست اسم،[8] اما آنچه منسجم است و مشابه ندارد همان هشت آيهاي است كه پايان هر كدام از آنها دو اسم از اسماي حسناي خداي سبحان است.
نعمات غير قابل وصف مهاجرين في سبيل الله در بهشت
به هر تقدير عظمت هجرت در همين بس كه فرمود كسي كه مهاجر في سبيل الله باشد خواه شهيد بشود خواه شهيد نشود از چند خصيصه برخوردار است يكي اينكه ﴿لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ ديگر اينكه ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ مسكنِ خوب به اينها عطا ميكند مسكني كه باعث رضاي اينها باشد اينها راضي باشند. در سورهٴ «حاقه» فرمود گروهي از مردان الهي وقتي وارد بهشت شدند آيهٴ 21 سورهٴ «حاقه» اين است كه ﴿فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ﴾ در يك زندگي كه رضايتمندانه او به سر ميبرد وارد ميشوند خب مسكني كه مرضيّ آنها باشد دارند، رزقِ حَسن هم كه دارند و آنچه را كه راه بخواهند برايشان حاصل است. در بحثهاي قبل هم داشتيم كه در بهشت تنها مسئلهٴ فرح و رضا مطرح نيست تنها مسئلهٴ «ما يَشْتَهُونَ»[9] مطرح نيست بلكه ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[10] هم مطرح است (يك)، ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾[11] هم مطرح است (دو)، يعني در بهشت يك سلسله چيزهايي است كه اينها نميدانند و نميفهمند تا آرزو كنند و در دعاها از خدا بخواهند. دعاي هر كسي به اندازهٴ معرفت اوست هر كسي خدا را و بهشت را و اسماي حسناي الهي را به هر اندازه بشناسد در دعاها به همان اندازه خواسته دارد اما ذات اقدس الهي در اين بخشهاي قرآن فرمود در بهشت چيزهايي هست كه عقلِ كسي نميرسد تا از ما بخواهد ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾ اين هم نكره در سياق نفي است هيچ كسي نميداند آنجا چه خبر است ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ يعني هر چه بخواهند هست اين يك، چيزهايي هم هست كه اينها نميخواهند از ما براي اينكه دركش را ندارند چند بار اين مثال ذكر ميشد كه هيچ گاه يك دامدار يا يك كشاورز يا پيشهور عادي اين در دعاها در خواستهها هرگز از خدا آرزو نميكند اي كاش من نسخهٴ خطّي تهذيب شيخ طوسي را ميداشتم او اصلاً شيخ طوسي نميشناسد تهذيب نميداند چيست تا از خدا بخواهد كه خدايا توفيقي بده من نسخهٴ خطّي تهذيب شيخ طوسي را فراهم بكند اين در تمام مدّت عمر مكه هم برود، مدينه هم برود، دعا هم بكند اين دعا را نميخواهد در شب قدر براي اينكه اصلاً اين چيزها را نميفهمد خيلي از چيزهاست كه در ادراك ما نيست تا از خدا بخواهيم، بنابراين فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[12] (يك)، ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾[13] (دو)، اين دوتا آيه ميفهماند كه نعمتهاي الهي بخشي از آن فوق ادراك همهٴ ماهاست بنابراين آنچه در سورهٴ «حاقه» آمده است ﴿فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ﴾[14] آنچه هم كه اينها مطرح است كه ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ اين دونِ آن ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ است، دون ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ است آن ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ يعني فوق ارادهٴ اينها، چيزهايي هست كه اينها اصلاً نميخواهند، نميخواهند نه يعني ميفهمند و نميخواهند خب اگر بفهمند يقيناً ميخواهند، بنابراين اين آيه آن مرحلهٴ عالي را نميرساند اما حالا آن مرحلهٴ عاليه براي چه كسي است آن را خود ذات اقدس الهي ميداند.
يکسان نبودن درجات اخروي مهاجرين
خب، فرمود رزقِ حسن براي اينهاست، پس هجرت آن عظمت را خواهد داشت كه تقريباً معادل شهادت است البته برخيها توفيق جمع بين هجرت و شهادت را دارند (يك)، برخيها توفيق شهادتِ دون الهجرة را دارند (دو)، برخيها توفيق هجرت دون الشهادت را دارند (سه)، درجات اين سه گروه يكسان نيست چه اينكه در آيهٴ 56 هم كه فرمود: ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ همهٴ مؤمناني كه داراي عملِ صالحاند كه يكسان نيستند هم ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[15] در قرآن كريم آمده است هم ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾[16] كه بالاتر از ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ است در قرآن كريم آمده است يكي در «انفال» است يكي در «آلعمران» اگر جامع اينها در آيهٴ 58 آمده منافات ندارد كه برخيها بر بعضيها افضل باشند اينجا هم اگر شهيد و مهاجر كنار هم ذكر شدند معنايش اين نيست كه اينها همسان هماند اينها از رزقِ حَسن برخوردارند منتها رزق حسن مراتبي دارد مسكني كه مورد رضا باشد آن هم مراتبي دارد.
پرسش:...
پاسخ: نه، جامعش يكسان است مثل همان آيهٴ 56 ديگر، در 56 فرمود: ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ به عنوان جمع ذكر كرد اينها ﴿فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ در حالي كه مراتب فراواني دارند غُرف مبنيه است كسي كه در غرفهٴ بالاست ميتواند سَري به غرفهٴ پاييني بزند حال آنها را بپرسد ولي كسي كه در غرفهٴ پايين است نميتواند برود بالا حال آنها را بپرسد به همان دليل كه در دنيا كسي نماز شب ميخواند كسي نميخواند آن كه نماز شب ميخواند در غرفهٴ بالاست سري هم به پايين ميزند اما كسي كه اهل تهجّد نبود فقط در غرفهٴ پايين است ﴿غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ﴾[17] اينچنين نيست كه بالايي بتواند سري به پاييني بزند پاييني هم بتواند سري به بالايي بزند اين طور نيست درجاتشان محفوظ است، اگر اينچنين است حالا هم كه مسئلهٴ مهاجر و شهيد كنار هم ذكر كردند معنايش اين است كه جامع مشتركي دارند نه يعني در تمام مراتب اينها يكساناند
بيان نکات ادبي برخي افعال ذات باري تعالي
خب ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾. مسئلهٴ رزق از افعال خداست (اين يك)، وقتي فعل خدا شد داخل در منطقهٴ سوم است (دو)، منطقهٴ اول و منطقهٴ دوم منطقهٴ ممنوعه بود يعني مقام ذات اقدس الهي منطقهٴ ممنوعه بود كه احدي راه ندارد، منطقهٴ صفات ذات كه عين ذات است اكتناهش هم منطقهٴ ممنوعه است كسي راه ندارد ميماند فعلالله، خَلقالله، رزقالله همهٴ اينها افعال خداست فعل خدا هم وجودِ ممكن است گاهي خلق ميكند گاهي نميكند، گاهي رزق ميدهد گاهي نميدهد، گاهي قبض ميكند گاهي بسط ميدهد اينها فعل خدا هستند فعل خدا كه شد ميشود ممكن، وقتي ممكن شد خداي سبحان هم به ديگران هم اجازه ميدهد اين كارها به دست آنها هم انجام بگيرد مثل اينكه به عيساي مسيح فرمود: ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونَ طَيْراً بِإِذْنِي﴾[18] عدّهاي خالقاند، عدّهاي رازقاند، عدّهاي فاصلاند، اما ﴿خَيرُ الرَّازِقين﴾ اوست، ﴿خَيرُ الْفاصِلين﴾[19] اوست، «خير الخالقين» اوست، ﴿أحْسَنُ الْخَالِقين﴾[20] اوست براي اينكه خداي سبحان بالذات اين صفات را دارد اين فعل براي اوست بالاصاله دارد ديگران به افاضهٴ الهي دارند به توجّه الهي دارند بالعرض دارند، بالتبع دارند، بالمجاز دارند با نقض همراه است با كمبود همراه است و مانند آن، لذا خدا خيرالرازقين است براي اينكه كسي خيال نكند كه ديگران هم رازقاند واقعاً و خدا هم رازق است واقعاً، در جمعبندي نهايي به صورت توحيد حصر ميكند ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[21] كه معرفه بودن خبر با ذكر ضمير فصل به نام «هو» اين مفيد حصر است مسئلهٴ خلق هم همين طور است ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[22] مسئلهٴ رزق هم اينچنين است مسئلهٴ فصل هم اينچنين است او ﴿خَيرُ الْفَاصِلين﴾ است بعد هم ميفرمايد: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾[23] افعالي كه به غير خدا اسناد ميدهند در آيات توحيدي جمعبندي ميكنند ميفرمايند بالاصاله همهٴ اينها براي خداست ما آيهاي نداريم كه فعلي از افعال خدا را خداي سبحان به غير خود اسناد بدهد بعد جمعبندي نكند اگر فرمود: ﴿خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾[24] يا ﴿أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[25] در بخشهايي دارد كه ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾[26] ديگران هر چه دارند بالأخره يا مظهرند يا افاضهٴ الهي است يا تعبيرات ديگر بالأخره دادهٴ خداست. اينجا فرمود: ﴿لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ اين براي رزقشان. رزق هم مستحضريد كه تنها خوردن و پوشيدن و نوشيدن و امثال ذلك نيست علم است، فهم است، حشر با انبيا و اوليا هست اينجا هست كه حضرت شعيب(سلام الله عليه) از نبوّت خود به عنوان رزق حسن ياد ميكند فرمود: ﴿رَزَقَني مِنهُ رِزْقاً حَسَناً﴾[27] حشر با اوليا هم اينچنين است اين طور نيست كه تنها بهشت در همان ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾[28] باشد. خب اين ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً﴾ كه اين «مُدْخَل» اسم مكان است نه مصدر ميمي ﴿مُّدْخَلاً﴾ كه ﴿يَرْضَوْنَهُ﴾ اينها راضياند هر چه بخواهند در اين خانه هست در اين غُرف مبنيه هست
بيان محدوده عفو يا انتقام گرفتن مسلمين از مخالفين
بعد فرمود: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ﴾ اينجا كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ﴾ ضمن اينكه پاداش آنها را ذكر ميكند تذكّر هم ميدهد كه اگر به شما جفايي شده است دوتا راه دارد يكي انتقام يكي عفو، شما در حوزهٴ داخلتان يعني مسلمانها در حوزهٴ داخل با دشمني بجنگيد نه با دشمن با اختلاف بجنگيد نه با مُختلِف، با مخالفت مبارزه كنيد نه با مخالف، نسبتهاي برونمرزي بيگانه كه حمله كرد آن بيان نوراني حضرت امير است كه فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»[29] سنگ را از همان جايي كه آمد برگردانيد اين طور نيست كه ستمپذير باشيد آن آياتي كه ميفرمايد در حوزهٴ داخلي امّت اسلامي با مخالفت مبارزه كنيد نه با مخالف، با اختلاف مبارزه كنيد نه با مختلِف. فرمود: ﴿يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾،[30] ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[31] يعني فرمود سيّئه را دفع كن نه سيّء را، بدي را كينه را اختلاف را حل كن اين كار آساني هم نيست البته، اما نسبت به برونمرزي بيگانه حمله كرده است «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ» ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾[32] براي همين است ديگر اينجا كه نفرمود با آنها مدارا كن فرمود: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ اما در داخلهٴ حوزهٴ اسلامي فرمود: ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ نه «السيّء» ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ آن سيّئه را براي اينكه ممكن است در آيندهٴ نزديك وليّ حَميم شما بشود. خب چون اينچنين است فرمود در داخلهٴ خودتان اگر كسي به شما ظلم كرده است مظهر خداي عليمِ حليم بشويد چرا؟ ﴿ذلكَ﴾ برهان مسئله اين است ﴿وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ﴾ اول حِلم است و بردباري اگر نه، ديديد حلم و بردباري و گذشت اثر ندارد خواستيد انتقام بگيريد انتقامتان مجاز است و اگر دگربار آن شخص ظالمانه اقدام كرد خداي سبحان او را سرِ جايش مينشاند
بررسي مفاهيم عقاب و انتقام براساس صنعت مشاکله
﴿ذلكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ﴾ مستحضريد كه صنعت مشاكله و ازدواج از صنايع ادبي است مثل اينكه ميگويند ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ خب جزاي سيّئه حَسنه است سيّئه نيست يعني اگر كسي بدي را بخواهد كيفر بدهد انتقام بگيرد انتقامِ بدي، عدل است و عدل حَسنه است انتقامِ كسي كه كار زشت كرد اين انتقام زيباست انتقام كه زشت نيست اما اينكه گفته شد ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ اين بر اساس مشاكله است البته معناي لطيفتري هم براي اين آيه ذكر كردند. خب، در آنجا كه فرمود: ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ﴾ اين دومي حَسنه است چون عدل است و سيّئه نيست لكن بر اساس مشاكله گفته شده در سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه بحثش گذشت در بخش پاياني سورهٴ «نحل» آيهٴ 126 اينچنين است فرمود: ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ اگر خواستيد عِقاب بكنيد همان طوري كه دشمنِ شما، شما را عِقاب كرد شما هم به همان اندازه عِقاب بكنيد نه بيشتر خب دشمن كه عِقاب نكرد دشمن ظلم كرد آن كسي كه اول ستم ميكند ظلم است آن كه به عقب و دنبال او انتقام ميگيرد عقوبت ميكند اين عدل است دومي را ميگويند عِقاب كه عَقبِ اوّلي است ولي اوّلي را كه عِقاب نميگويند كه. در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ﴾ يعني اگر خواستيد عِقاب بكنيد ﴿فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾[33] به همان اندازه كه آن شخص شما را عِقاب كرده و شما معاقَب شديد خب شما كه معاقب نبوديد شما مظلوم بوديد تعبير از ظلمِ ابتدايي به عِقاب بر اساس صنعت مشاكله و ازدواج است مثل ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[34] در بخشهاي ديگر از قرآن هم آمده است كه ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[35] خب اين هم بر اساس صنعت مشاكله است اوّلي اعتدا كرده، تعدّي كرده، عداوت كرده، تجاوز كرده، دومي كه عدل است تجاوز نيست. فرمود: ﴿فمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا﴾ اين دومي كه اعتدا نيست دومي عدل است اما بر اساس صنعت مشاكله دربارهٴ دومي اعتدا ياد شده است خب گاهي دربارهٴ دومي اعتدا ياد ميشود گاهي دربارهٴ دومي عِقاب ياد ميشود كه مورد عِقاب آن شخص است نه آن ظلمِ ابتدايي عِقاب است نه اين كيفرِ ثانوي اعتدا، هم آن ظلم اوّلي ظلم است عِقاب نيست هم كيفرِ دومي عدل است اعتدا نيست لكن بر اساس صنعت مشاكله اين طور تعبير ميشود.
بنابراين تعبير قرآن كريم اين است كه شما معاقب شديد به همان اندازه كه معاقب شديد عِقاب بكنيد خب كسي معاقب نشد اين ظلم كرده سيلي زده به صورت ديگري اين را كه نميگويند عقاب كه، ولي صنعت مشاكله ايجاب ميكند كه تعبير به عِقاب بشود چه در پايان سورهٴ مباركهٴ «نحل»[36] چه در اين آيه محلّ بحث فرمود: ﴿مَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ﴾ اين صنعت، صنعت مشاكله است خب.
شکوفايي علوم ادبي براساس شواهد قرآني و روائي
مستحضريد كه بسياري از اينها را خود قرآن كريم ارائه كرده شما ميبينيد بركت مغني و جامي و سيوطي به همان آيات و رواياتي است كه استشهاد كردند وگرنه عربِ قبل از اسلام قانون مدوّني نداشت نحو و صرف و معاني و بيان و بديعِ مدوّني نداشت اين قرآن آمده علوم ادبي را به همراه خود آورده مبادا كسي به اين فكر باشد كه يك شعر جاهلي پيدا كند تا قرآن را با آن حل كند نعم، اگر عربي بود، نژادي بود، تمدّني بود، يك قانون ادبي مدوّني بود مقبول بود بايد ما برابر آن بگوييم قرآن را بايد معنا كرد اما همهٴ لطايف مغني را ميبينيد آيات تهيه كرده، همهٴ لطايف جامي را ميبينيد آيات معيّن كرده اگر شما شواهد قرآني و روايي را از جامي و مغني و سيوطي برداريد ادبياتي نميماند بنابراين اين بزرگاني كه گفتند «معني قرآن ز قرآن پُرس و بَس»[37] همين است ما ضمن اينكه بايد به ادبيات رايج احترام بگذاريم بايد اينها را در پلّههاي اوّلي بدانيم وقتي خود سياق و سِباق آيات اين هنر ادبي را به ما ياد ميدهد ما نبايد غفلت كنيم ادبيات را قرآن و نهجالبلاغه شكوفا كرده است
فضايل صبر در برابر انتقام و محدوده آن
خب، ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ ٭ ذلكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ﴾ بعد به او ستم شده ﴿ثُمَّ بُغِيَ عَليه﴾ دوباره ستم شده ﴿لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ﴾ شما در رواياتي كه ذيل اين آيات است حتماً ملاحظه فرموديد در تفسير كنزالدقائق آمده وجود مبارك ابيابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) از پدر بزرگوارش امام صادق(سلام الله عليهما) نقل ميكند كه پدرم امام باقر(سلام الله عليه) را مكرّر ميخواندند ميفرمودند اين دربارهٴ حضرت امير(سلام الله عليه) است[38] خب اين معنايش تطبيقِ مصداقي است نه تفسيرِ مفهومي، اگر تفسيرِ مفهومي باشد مفيد حصر است ديگر شامل شهداي كربلا و ساير شهدا نميشود، اما وقتي تطبيقِ مصداقي باشد بله، خب يكي از مصاديق بارز اين آيه وجود مبارك حضرت امير است كه مظلوم شد يكي از مصاديقش هم شهداي جنگ بدر و احد و حنيناند يكي از مصاديقش هم شهداي كربلا هستند و مانند آن ﴿ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾ اگر شما بخواهيد مظهر خداي سبحان بشويد درست است كه اگر انتقام گرفتيد منصوريد لكن اگر عفو كرديد اگر غفران كرديد بيش از آن منصور بودن از فيض الهي بهره ميبريد در همان سورهٴ مباركهٴ «نحل» آنجا دارد كه اگر كسي عِقاب كرده است پاداش خوبي دارد اما ﴿وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ﴾ صبر نصيب هر كس نيست صبر از بهترين فضايل است كه پاسخِ درخواستِ روزانهٴ ماست ما در شبانهروز ميگوييم ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[39] از تو كمك ميخواهيم خدا هم آدرس داد فرمود كمك ميخواهيد ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[40] هر مشكلي پيدا كرديد «خالصاً لوجه الله» دو ركعت نماز بخوان چيزي بخواه جواب ميگيري و صبر و استقامت و بردباري را از دست نده جواب ميگيري ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ بنابراين درست است كه ما روزانه و شبانه از خداي سبحان كمك ميخواهيم اما خدا هم كمك را آدرس داد كه كمكِ من كجاست صبر از بهترين فضايل و مهمترين ذخيرههاي انسان است حالا صبرِ حوزوي يك طور است، صبرِ دانشگاهي يك طور است، صبرِ كسبه يك طور است و مانند آن خب.
پرسش:...
پاسخ: براي اينكه زمينه فراهم بكند براي دعوت به عفو، چون در پايان ميخواهد بفرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾ چون شما ميخواهيد عِقاب بكنيد ميتوانيد، ولي بدانيد اين مطلبي كه ما ميگوييم حدّ مياني است نه حدّ نهايي، حدّ نهايياش عفو است البته در حوزهٴ داخل نه حوزهٴ خارج الآن حوزهٴ خارج وظيفهٴ همهٴ مسلمانهاي به پا خاسته آن است كه در برابر استكبار و صهيونيست بايستند اينجا ديگر جاي عفو نيست ببينيد اين يك طرف دستش روي ماشهٴ بشركُشي است يك طرفش هم دهنش باز است از حقوق بشر دفاع ميكند خب اين را بايد خفه كرد ديگر اين را كه نميشود گفت عفو كنيد كه اينجا جاي ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾[41] است خب تو دستت روي ماشه است و مرتب داري آدم ميكشي از آن طرف هم دهنت باز است از حقوق بشر دفاع ميكني اينكه نميشود آن براي داخل است آن بيان نوراني حضرت امير كه فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ»[42] اين دشمن اگر حمله كرد بله فقط همين است چاره نيست ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ است اما در داخلهٴ حوزهٴ اسلامي براي اينكه مسلمانها يك قدرت واحده پيدا كنند فوراً انتقام نگيرند جا براي عفو و گذشت هست.
خشنودي و رضاي الهي پاداش بهشتيان
خب در جريان رضوان الهي خداي سبحان از كسي راضي است و كسي را به عيشِ راضيه ميرساند و كسي را ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ ميرساند كه اين هم از خدا راضي باشد يعني به قضا و قَدَر الهي راضي باشد چون راضي به قضاي الهي است مرضيّ خداست و چون مرضيّ خداست ذات اقدس الهي اين همه نِعم را دربارهٴ او روا ميدارد، اگر ﴿رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[43] شد يا ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾[44] شد آنگاه ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ دربارهٴ مهاجرين اين طور است، دربارهٴ شهدا اين طور است حالا جمع بين هجرت و شهادت ميشود يا نشود به هر تقدير كسي وارد مسكنِ مرضي ميشود كه راضيتاً از دنيا برود اينچنين نيست كه كسي نسبت به قضا و قدر الهي بيمِهري بكند بعد هم ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ بشود اين طور نيست ذات اقدس الهي گاهي وعده ميدهد گاهي قسم ميخورد اين «لام»، «لام» قسم است ديگر يعني من قسم ياد ميكنم كه او را جايي ببريم كه خوشش بيايد خب اين براي همهٴ افراد نيست شما ملاحظه فرموديد در آيهٴ 56 آنجا فرمود: ﴿فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ اما حالا قسم ياد بكند تمام وعدههاي الهي حق است اما براي تثبيت مسئله، تسجيل مسئله سوگند ياد بكند كه نيست اما دربارهٴ مهاجرين اين كار را كرده، دربارهٴ شهدا اين كار را كرده هم «لام» در ﴿لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ بعد تعليل به ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ هم «لام» ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً﴾ ديگر «واو» ذكر نكرده كه چيز جداگانهاي باشد تا عطف بشود كه عطف باعث تفهيم مغايرت بين معطوف و معطوفعليه است از آن سنخ نيست بدون «واو» عطف فرمود: ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ﴾ اگر كسي مظهر عليم و حليم شد راضي است به همهٴ صحنهها اين گذشته از رزقِ حَسن از مُدخَل كه رضاي او باشد بهرهمند است در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت كه ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾[45] ورود و خروج بعضيها اين طور است اينها برخيها وارد دنيا كه ميشوند ﴿أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ است از دنيا كه خارج ميشوند ﴿أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ است اينها انبياي الهياند، اولياي الهياند افراد اوحدي اين طورند كه سالماً به دنيا ميآيند سالماً هم ميروند اما برخيها نه، حالا وارد حوزه ميخواهد بشود وارد دانشگاه بشود وارد كاري ميخواهد بشود بعد بازنشست بشود برخيها هستند كه ﴿أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ با يك اخلاص و نيّت پاكي وارد كاري شده بعد با امانت هم از آن كار خارج شده زمان بازنشستگياش هم طيّب و طاهر بود اين ﴿أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ است ﴿أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ است ورودي و خروجي حوزه اين طور است ورودي و خروجي دانشگاه اين طور است بعضي ـ معاذ الله ـ سيّء الطرفيناند بعضي حَسَن الورودند و سيّء الخروجاند بعضي سيّءالورود و حسنالخروجاند با نيّت بد آمده بعد با نيّت خوب توبه كرده رفته أو بالعكس، اما اين طور نيست كه كسي در كلّ حيات حَسنالميلاد و حسنالوفات باشد كه ـ انشاءالله ـ اميدواريم اين نصيب همه بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ غافر, آيهٴ 17.
[2] . سورهٴ نمل, آيهٴ 87.
[3] . سورهٴ بقره, آيهٴ 154.
[4] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 169.
[5] . سورهٴ آلعمران, آيات 169 و 170.
[6] . سورهٴ حج, آيهٴ 62.
[7] . سورهٴ حج, آيهٴ 64.
[8] . الميزان, ج14, ص398 و 399.
[9] . ر.ك: سورهٴ طور, آيهٴ 22.
[10] . سورهٴ سجده, آيهٴ 17.
[11] . سورهٴ ق, آيهٴ 35.
[12] . سورهٴ سجده, آيهٴ 17.
[13] . سورهٴ ق, آيهٴ 35.
[14] . سورهٴ حاقه, آيهٴ 21.
[15] . سورهٴ انفال, آيهٴ 4.
[16] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 163.
[17] . سورهٴ زمر, آيهٴ 20.
[18] . سورهٴ مائده, آيهٴ 110.
[19] . سورهٴ انعام, آيهٴ 57.
[20] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 14.
[21] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 58.
[22] . سورهٴ رعد, آيهٴ 16; سورهٴ زمر, آيهٴ 62.
[23] . سورهٴ انعام, آيهٴ 57; سورهٴ يوسف, آيات 40 و 67.
[24] . سورهٴ مريم, آيهٴ 12.
[25] . سورهٴ انفال, آيهٴ 60.
[26] . سورهٴ بقره, آيهٴ 165.
[27] . سورهٴ هود, آيهٴ 88.
[28] . سورهٴ رعد, آيهٴ 35.
[29] . نهجالبلاغه, حكمت 314.
[30] . سورهٴ رعد, آيهٴ 22; سورهٴ قصص, آيهٴ 54.
[31] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 96; سورهٴ فصلت, آيهٴ 34.
[32] . سورهٴ فتح, آيهٴ 29.
[33] . سورهٴ نحل, آيهٴ 126.
[34] . سورهٴ شوريٰ, آيهٴ 40.
[35] . سورهٴ بقره, آيهٴ 194.
[36] . سورهٴ نحل, آيهٴ 126.
[37] . مثنوي معنوي, دفتر پنجم, بخش 134.
[38] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص136.
[39] . سورهٴ فاتحه, آيهٴ 5.
[40] . سورهٴ بقره, آيهٴ 45.
[41] . سورهٴ فتح, آيهٴ 29.
[42] . نهجالبلاغه, حكمت 314.
[43] . سورهٴ فجر, آيهٴ 28.
[44] . سورهٴ مائده, آيهٴ 119.
[45] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 80.