اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿49﴾ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿50﴾ وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ﴿51﴾ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿52﴾ لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفَي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ﴿53﴾ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿54﴾
بيان برخي مصاديق و رزق کريم براي مؤمنين
بعد از اينكه جريان بخشي از انبيا(عليهم السلام) را ذكر فرمود و برخورد امّتهاي آنها را با انبيا(عليهم السلام) طرح كرد پاداش مؤمنانِ آنها را ذكر فرمود و كيفر تلخِ معاندان را طرح كرد براي اينكه مطلب بعدي را با تناسب ارائه كند يك خطاب عمومي دارد و يك طرح جامع. خطاب عمومي اين است كه به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به همهٴ مردم اعم از مسلمان و غير مسلمان بگو ﴿إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾ شما مسافريد با مرگ هجرت ميكنيد و به محكمهٴ عدلِ الهي ميرويد چه اينكه در دنيا هم با حسابِ الهي روبهرو هستيد, اگر كسي ايمان آورد و از نظر عقيده تام شد و اين عقيده را به عمل مرتبط كرد و عملِ صالح انجام داد هم لغزشهاي او بخشوده ميشود هم از رزقِ كريم برخوردار است. خوراكيها و پوشاكيها و مسكنها و امثال ذلك را كمتر به رزقِ كريم ياد ميكنند آن رزقي كه به كرامت انسان مرتبط است نظير معارف, نظير عقايد, نظير كشفهاي علمي, نظير درجات معنوي و مانند آنها اينها رزق كريم است كه وجود مبارك شعيب(سلام الله عليه) از نبوّت به عنوان رزقِ حَسَن ياد كرده است[1]. پس گذشته از تأمين نيازهاي دنيايي از رزق كريم هم آنها را برخوردار ميكند علمِ خوب عطا ميكند, شرح صدر عطا ميكند, سِعهٴ صدر عطا ميكند و مانند آن. در قبال ﴿وَالَّذِينَ﴾
عواقب سعايت و ناسازگاري درباره آيات الهي
مقابل اينها ﴿وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا﴾ مقابل ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا﴾, ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا﴾ است, مقابل ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾, ﴿عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ﴾ است ولي براي اينكه اين سرفصلي است نسبت به مطالب بعدي, تعبير مقابل ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ اين شد كه ﴿وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا﴾ نفرمود آنها كه كافرند و معصيت ميكنند آن را در بخشهاي ديگر فرمود آنچه مناسب با آيهٴ بعد است همين تعبير است كساني كه دربارهٴ آيات ما سِعايت ميكنند, بدرفتاري ميكنند, نسبت به عقايد دينِ مسلمانها, نسبت به اخلاق مسلمانها, نسبت به قوانين اسلامي سِعايت ميكنند بدرفتاري ميكنند سعي و كوشش ميكنند كه اينها را بد جلوه بدهند مُشوَّه نشان بدهند و مانند آن, اين گروه اصحاب جحيماند ﴿وَالَّذِينَ سَعَوْا﴾ دربارهٴ آيات ما كه آيات ما را به صورت سِحر و شعبده و كِهانت و جادو و طلسم و اينها معرفي كنند (يك), قوانين ما را ارتجاعي و عقبافتاده معرفي كنند (دو), مسلمانها را به عنوان وازده و وامانده معرفي بكنند (سه), اين گروه اصحاب جحيماند. خب مقابل ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾, ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا و عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ﴾ است لكن آنچه مناسب با آيه 52 است كه مطلب جديدي است همين تعبير است لذا اين را در مقابل ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ ذكر فرمود. ﴿وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ﴾ اينها ميخواهند معاجِز باشند, مُعجِّز باشند يعني ما را به عجز بكشانند خودشان جلو بيفتند در مسابقات آنكه جلو ميرود معاجِز است لذا از او به مسابِق تعبير كردند اينكه عقب ميافتد اين مسبوق است در بخشهايي از قرآن كريم فرمود آنها معجِز نيستند (يك), آنها معاجِز نيستند (دو), ما مسبوق نيستيم (سه), ما هميشه سابقيم حرف اول را ما ميزنيم, اگر آنها معاجِز باشد دينِ ما به عجز ميافتد رهبران دين به دنبال ميافتند ميشوند مسبوق آنها برندهاند, ولي آنها معاجِز نيستند آنها معجِّز نيستند كه دين و رهبران دين را عاجز كنند خودشان بشوند سابق, رهبران دين بشود مسبوق اين طور نيست. در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» تعبير قرآن كريم اين است كه آيهٴ شصت ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ﴾ در صحنهٴ خلقت در ميدان كيهاني هرگز ما عقب نميافتيم يعني ارادهٴ خدا, دين خدا, دستورهاي الهي مسبوق نيست ما هميشه سابقيم اوّلين حرف را خدا ميزند دينِ خدا ميزند و مانند آن, پس اينها درصدد آن هستند كه ما را به عقب برانند بشوند معاجِز, بشوند معجِّز, بشوند سابق ولي دين ما به عجز نميافتد دين ما مسبوق نميشود دين ما هم پوياست. فرمود: ﴿وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ﴾ يعني در اين صددند در حالي كه درصدد اينكه دين را به عجز بكِشند هستند اينها اصحاب جحيماند.
کارشکني و توطئه عده اي در مسير رسالت انبيا
حالا اين سرفصل. تناسب اين سرفصل با آيهٴ بعدي خوب روشن ميشود فرمود اين مطلبي است مربوط به نبوّت عامّه همان طوري كه در بخشهايي از سورهٴ «نحل» فرمود هيچ امّت و ملّتي نيست مگر اينكه رهبران الهي از طرف خدا ميآيند آنها را هدايت ميكنند[2] حالا يا پيغمبرند يا اماماند يا عالِمان ديناند كه از طرف خدا و پيغمبر مأموريت پيدا ميكنند دينِ خدا را تبليغ ميكنند و هيچ ملّتي و هيچ قريهاي نيست كه از اين فضيلت محروم باشد اينها جزء احكام و نبوّت عامّه است در همين بخشها هم فرمود هر جا پيامبري بود عدّهاي بالأخره درصدد ايذاء او برآمدند اينجا هم مربوط به نبوّت عامّه است كه به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اين كارشكنيهايي كه دربارهٴ دين تو ميكنند اين سابقهٴ طولاني دارد هر پيامبري كه آمد همين كار را هم با او كردند پس ايذاء پيامبر و كفرِ عملي يك عدّه قبلاً ذكر شده اما توطئه دشمنان و القاء شبهات و اضلال عدّهاي و دينتراشي عدّهاي و گمراه كردن عدّهاي اين هميشه بود هر جا پيامبري بود اول با نبوّت مبارزه كردند بعد ديدند نبوّت در جامعه جا گرفت اينها آمدند ادّعاي نبوّت كردند شدند مُتَنبّي. اين بحث در پنج طبقه قبلاً گذشت دربارهٴ ربوبيّت بود، دربارهٴ نبوّت بود، دربارهٴ امامت بود، دربارهٴ روحانيت بود و دربارهٴ ايمان. اين پنج طبقه، پنج درجه هميشه بدلياش جعل شده. در جريان نبوّت عدّهاي آمدند با نبوّت درگير شدند ديدند كه نه، انبيا معجزه آوردند فكرشان در جامعه جا افتاد بعد آمدند متنبّي شدند گفتند نبوّت حق است خدا پيامبراني دارد عدّهاي را ميفرستد ولي ما را فرستاده نه اين آقا را اينها متنبّياناند (اين يك). بعد وقتي متنبّيان بازارشان آشفته شد به اين فكر افتادند كه دسيسه كنند در كارِ انبيا رخنه كنند نگذارند كارشان در جامعه رشد كند با ايجاد شبهه، با ايجاد وسوسه و مانند آن، اين يك اصل كلّي است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با اين اصل حالا دارد آشنا ميشود به تعليم الهي.
تبيين فرق بين رسول و بني
فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ﴾ مستحضريد كه يك فرقي است بين رسول و نبيّ كه هر رسولي نبيّ است ولي هر نبيّاي رسول نيست زيرا نبأ يعني خبر، انسان از آن جهت كه اخبار را از طرف وحي از ذات اقدس الهي ميگيرد ميشود نبيّ، از آن جهت كه مأمور است يافتههاي خود را به مردم ابلاغ كند ميشود رسول آن نبوّت جنبهٴ ارتباط اين پيغمبر است با خداي سبحان، رسالت آن جنبهٴ ارتباط پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است با مردم اين يك فرق، اين فرقِ معهود اينجا مراد نيست براي اينكه صدر آيه دارد كه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا﴾ يعني رسول هم رسالت دارد نبيّ هم رسالت دارد، پس آن فرقي كه بين نبيّ و رسول بود و آن فرق سرِ جايش محفوظ است اينجا آن فرق مطرح نيست فرق ديگري كه بين نبيّ و رسول است اين است كه گفتند رسول، فرشتهٴ وحي را ميبيند با او از نزديك گفتگو ميكند ولي نبيّ وحي را تلقّي ميكند ولي فرشته را نميبيند كه با او مكالمه كند. اين فرق ميتواند در اينجا منظور باشد و مطرح باشد ولي به هر حال چه وحي را بيابد بدون مشاهدهٴ فرشته چه وحي را با مشاهدهٴ فرشته بگيرد رسالتش محفوظ است يعني از طرف خدا مأمور است كه دين خدا را به مردم ابلاغ كند به دليل اينكه در صدر آيه اين است كه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا﴾
رسالت انبيا در برابر وسوسه شياطين
خب، فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ﴾ اين وقتي كه رسول يا نبيّ احكام و حِكَم الهي را گرفت و به جامعه منتقل كرد شياطين بيكار نيستند. شيطنت گاهي به اين است كه اشخاص را وادار ميكنند به معاصي اين در آيات ديگر است الآن اينجا مشكلِ فرهنگي و شبيخون فرهنگي و تهاجم فرهنگي مطرح است. يك وقت است كه شيطان وسوسه ميكند كه انسان معصيت بكند آن در آيات ديگر مطرح است عنصر محوري اين آيه تهاجم فرهنگي و شبيخون فرهنگي است فرمود هر پيامبري را كه ما فرستاديم احكام الهي را، آيات الهي را كه بر مردم ميخواند اينها بين تبليغ آن پيغمبر و گوشِ مردم و قلبِ مردم در اينجا فتنهگري ميكنند در اينجا وسوسه ميكنند در اينجا آشوب و شبهه ايجاد ميكنند در اينجا مغالطه ميكنند و مانند آن. فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي﴾ اين ﴿تَمَنَّي﴾ هم به معناي تلاوت است هم به معناي اميد داشتن به نشر معارف و احكام و حِكم الهي. وقتي چنين كاري را پيامبر كرد ﴿أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾ نه ـ معاذ الله ـ در حوزهٴ قلب پيغمبر راه دارد آنجا چون معصوم و مصون است بالقول المطلق آنجا به هيچ وجه راه ندارد همين كه به جامعه منتقل شد در سطح جامعه با ايجاد شبهه، با ايجاد شهوت، با ايجاد انگيزههاي علمي شبهه ايجاد بكند و مانند آن. خب، ﴿أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾ تا اينكه مردم نپذيرند. خب همهٴ مغالطات كه حالا سيزده قِسمش در منطق آمده است اينها دستبافت شيطان است يعني موضوع را به جاي محمول نشاندن، محمول را به جاي موضوع نشاندن، موضوعها را عوض كردن، محمولها را عوض كردن، روابط را عوض كردن، قضيه را به صورت مغالطه كه برهان نيست برهاننما نشان دادن كارِ شيطان است براي اينكه ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[3] اين جدالِ باطل اين مِرآء باطل اين شبيخون و تهاجم محصول فتنهٴ شيطان است شيطان اينها را در دلهاي پيروانشان القا ميكند آنها هم دست به قلم ميكنند مينويسند يا زبان دراز ميكنند ميگويند پس ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ همهٴ اين مغالطات به شيطنتِ شيطان برميگردد خب شيطان هم سابقهٴ شش هزار سال عبادت دارد سابقهٴ حشر با ملائك دارد اينها را خيلي خوب بلد است و ميتواند شبهه ايجاد كند كارِ او هم شبهه ايجاد كردن است، گِره زدن است بالأخره جزء ﴿النَّفَاثَاتِ فِي الْعُقَدِ﴾[4] است اين كار را ميكند. خداي سبحان هم كارِ او را ذكر ميكند (يك)، هم كار خودش را بيان ميكند (دو)، هم وظيفهٴ عالمان دين را تشريح ميكند (سه).
تبيين مهمترين مصاديق امتحانات الهي
فرمود اين كار فتنه است امتحانِ خداست هر كسي به مقامي ميرسد به وسيلهٴ آزمون الهي و فتنهٴ الهي و امتحان الهي ميرسد افراد عادي امتحانشان با همين مسائل حلال و حرام و سيّئاتِ گوش و چشم و اينهاست حوزهها و دانشگاهها امتحانشان به همين شبهات علمي و ايجاد شبهه و طرح شبهه و پاسخ به شبهه است كه آيا اينها در برابر اين امتحان ميلرزند يا موفق ميشوند مهمترين امتحان خدا نسبت به حوزهها و دانشگاهها همين تهاجم و شبهات فرهنگي است مهمترين امتحان الهي در سطح جامعه براي تُجّار جريان رباست براي جوانها جريان ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[5] است و مانند آن. عالَم، عالم تكامل است وقتي انسان به كمال ميرسد كه در امتحان به پيروزي برسد حالا اگر كسي نابينا بود و نامحرم را نگاه نكرد اين به درجاتي نميرسد كسي ميتواند نفس امّاره را، نفس مسوّله را، ساير دركات اين نفوس را رام بكند كه در معرض آزمون قرار بگيرد. فرمود ما شما را ميآزماييم در حال اِحرام هستيد در عين حال كه به شما گفتيم صيدِ دريايي براي شما حلال است ولي صيد صحرايي حرام است اين آهوها، اين كبوترها، اين كبكها، اينهايي كه در دامنههاي كوهاند اينها را طرزي ميرَمانيم كه در دسترس شما و تيررس شما قرار بگيرد از طرفي به شما ميگوييم صيد در حال اِحرام حرام است از طرفي اين آهوهاي بالاي كوه، اين حيوانهاي بالاي كوه را دستور ميدهيم در تيررس شما نزديك چادرهاي شما بيايند ﴿تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ﴾[6] اگر خدا بفرمايد در حال اِحرام صيد حرام است و صيد در دسترس نباشد كه ديگر آزمون نيست فرمود در حالي كه مُحرِميد صيدِ صحرايي حرام است ولي اين صيد به دستور ما جابهجا ميشود ما اينها را دستور ميدهيم قدري از بالاي كوه بيايند پايين در دامنه قرار بگيرند نزديك چادرهاي شما بيايند كه با تير بتوانيد اينها را صيد كنيد يا با دست ميتوانيد اينها را صيد كنيد تا ببينيم ميكنيد يا نميكنيد از اين طرف ميفرمايد: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[7] از آن طرف چهارتا نامحرم را از كنار چشم آدم عبور ميدهد از اين طرف ميفرمايد رشوه حرام است از آن طرف چهارتا روميزي و زيرميزي هم ميآزمايد، از اين طرف ميفرمايد ربا حرام است از آن طرف هم چهارتا وامخواه را به درِ مغازه ميفرستد تا بشود امتحان، اما مهمترين امتحان حوزه و دانشگاه همين شبيخون فرهنگي و تهاجم فرهنگي است آدم اگر نداند چه شبههاي در كشور هست از كجا ميآيد راهحلّش چيست به وظيفهاش عمل نكرده. فرمود هيچ پيغمبري نيست مگر اينكه شياطين در دينِ او رخنه ميكنند كه مبادا جامعه اين دين را به عنوان راهِ سعادت تلقّي بكند اين كار را آنها ميكنند يك عدّه كه قلبشان مريض است ميپذيرند، يك عدّه كه قلبشان قاسي است بيشتر ميپذيرند، يك عدّه كه مردان الهي و اهل تحقيقاند نه تنها نميپذيرند درصدد ابطال اين شبهات هم هستند. فرمود اين راهِ آزمون ماست.
گستره القائات شيطان در حوزه تکوين و تشريع
فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي﴾ حالا آيات الهي را تلاوت كنند يك مرحله، تفسير كند تبيين كند به مردم ابلاغ كند تعليمِ كتاب و حكمت كند مرحلهٴ برتر، ﴿أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾ در حوزهٴ كار او شيطان راه پيدا ميكند يعني بين تبليغ وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و سطح جامعه اينجا وسوسه و شيطنت و شبيخون و تهاجم راه پيدا كند كه مبادا مطالب صحيح به مردم برسد اين كار را ميكند خب حالا بعد چطور؟ فرمود سرانجام در هر مقطع تاريخي در هر آزموني حق پيروز است اين ﴿وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾[8] يا ﴿الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[9] اين تنها مربوط به زمان ظهور حضرت(سلام الله عليه) نيست بلكه در هر مقطع تاريخي سرانجام حق پيروز است در هر جايي. فرمود: ﴿فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ﴾ چند مطلب را اينجا ذكر كرد. مطلب اول اينكه خب بالأخره شياطين كارشان را كردند نتيجه چه ميشود؟ اول به نتيجه ميپردازند كه در كلّ اين صحنه حق پيروز است. مطلب دوم اين است كه خب حالا چرا شما اجازه ميدهيد شيطان چنين كاري بكند شيطان كه در مقابل خدا نيست شيطان نظير كَلب معلّم است درست است كه اين سگ ميگيرد و پارس ميكند و گاز ميگيرد اما بالأخره اين كلبي است در دستگاه شما معلَّم شما اين سگ را اغراء ميكنيد تا پارس بكند كه بيگانه فرار بكند آشنا بيايد بعد اگر كسي قصد سرقت داشت شما همين سگ را اغراء ميكنيد كه اين را گاز بگيرد خودتان فرموديد: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[10]، ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[11] اين شيطان يك كلبِ تربيت شده است درست است خودش معصيت كرده و سگ است و سگ شده و اهل جهنّم است اما سگي است كه در نظام تكوين بيش از حدّ خود كاري نميكند در نظام تشريع بله معصيت كرده اهل جهنّم است هر كسي هم به دنبال او برود جهنّمي است اما آيا در نظام تكوين ـ معاذ الله ـ شيطان در برابر خداست يا نظير كلب معلّم است كه به دستور او كار ميكند. به دستور خداي سبحان شيطان وسوسه ميكند و
پاداش مبارزه با وسوسه هاي شيطاني
وسوسه هم همان طوري كه بارها گفته شد از نعمتهاي الهي است چون هر كس به هر جا رسيد از وسوسه رسيد وسوسه به طرف آدم ميآيد آدم مقاومت ميكند جهاد اكبر شروع ميشود در اين صحنه يا پيروز است يا شهيد، اگر تا آخر درگير بود مكرّر وسوسه كرد و اين استغفار كرد و استعاذه كرد و تسليم نشد و مُرد شربت شهادت نوشيد كه همين است كه دارد اگر كسي در بسترش بر محبّت علي و اولاد علي بميرد، محبّت اهل بيت داشته باشد «مات شهيدا»[12] اين در ميدان جنگ اكبر شهيد شد يك وقت است نه، اصلاً به جايي رسيد كه شيطان را رام ميكند اصلاً خيال باطل در حريم فكر او راه پيدا نميكند اين پيروز است همان طوري كه در جهاد بيروني انسان يا پيروز است يا شهيد يا تسليم، در جهاد دروني هم بشرح ايضاً يا پيروز است يا شهيد يا تسليم برخيها ـ معاذ الله ـ تسليماند اينكه ميگويد من هر چه دلم بخواهد ميكنم يعني تسليم شد ديگر يعني هر چه شيطان گفت اين ميگويد چَشم اين تسليم شد پناهنده شد يك عدّه هستند كه ﴿يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾[13] اين پناهنده شد اما كساني كه تا آخر عمر شيطان وسوسه ميكند كه اين كار را بكن اين هم هميشه درگير است ولي خب نميكند اين كار را اين در ميدان جهاد اكبر شربت شهادت مينوشد اين همان است كه «مات شهيدا» يك وقت است نه، به جايي ميرسد كه اصلاً شيطنت در حريم او راه ندارد حالا اوجش كه براي معصومين(عليهم السلام) است دامنهاش براي شاگردان خاصّ آنها نظير «سلمان منّا أهل البيت»[14] و مانند آن. در اين صحنه فرمود ما اين كار را ميكنيم در هر بخشي حق پيروز است (اين يك) و شيطان هم بدون اذن خداي سبحان در نظام تكوين كاري نميكند (اين دو)، در نظام تشريع جزء طغات است و معصيت كرد و كافر است و اهل جهنم (اين سه)،
فلسفه وجودي القائات شيطان
حالا چرا خداي سبحان اين سگ را انداخت كه پارس ميكند؟ براي اينكه معلوم بشود چه كسي مريض است (يك)، چه كسي بالاتر از مرض قسيالقلب است (دو)، چه كسي صحيحالمزاج است صحيحالقلب است (سه)، چه كسي مسحاقالقلب است (چهار)، شما مستحضريد در اين قسمتهاي مبالغه ميگويند بعضيها مزاجشان صحيح است بعضي مسحاقيّت دارند بعضيها مريضاند بعضي مِمْراضيّت دارند آنها كه مريضاند گاهي خوب ميشوند گاهي به بيماري مبتلا ميشوند اما آنها كه مِمراضيّت دارند به اندك حادثهاي مريضاند يك مختصر هوا سرد بشود مريضاند يك مختصر هوا گرم بشود مريضاند مزاجشان آماده است براي پذيرش مرض اينها را ميگويند مِمْراض دارد آنها كه خيلي قوياند به اين آسانيها مريض نميشوند ميگويند مِسحاقاند آنها كه جزء افراد عادياند ميشود صحيح و مريض. فرمود ما با اين آزمون با اين پارسهايي كه اين سگ كرده به نام تهاجم يا شبيخون فرهنگي عدّهاي كه مريضاند تسليم ميشوند، عدّهاي كه قلبشان قسيّ است بالاتر از تسليم جزء باند رسمي شيطان ميشوند اما آنهايي كه ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ هستند اينچنين نيستند، بنابراين قسمت مهمّ محتواي اين آيه آزمون الهي است براي حوزهها و دانشگاه كه شبهات را بررسي كنند شبيخون را بررسي كنند تهاجم را بررسي كنند شيطنتِ اينها را بررسي كنند و كاملاً پاسخ بدهند.
فرمود: ﴿فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ﴾ اولاً پاكسازي ميكند گردگيري ميكند مثلاً جايي را كه خواستند رنگآميزي كنند نقاشي كنند اول آن چِركها را برميدارند بعد نقاشي ميكنند ديگر ﴿ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ﴾ (يك)، ﴿حَكِيمٌ﴾ (دو)، چون عليم است ميداند چه كسي شبهه ايجاد كرده و جوابش چيست، چون حكيم است محكمكاري و متقنكاري دارد ﴿يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ﴾ خب اصلِ اين صحنهٴ شبيخون يا تهاجم براي چيست؟ براي امتحان است ﴿لِيَجْعَلَ﴾ يعني «ليجعل الله» چون مكرّر كلمهٴ الله را در همينجا اسم ميبرد در يك سطر سه بار نام مبارك الله را ميبرد با اينكه ممكن بود بار دوم و سوم به ضمير اكتفا كند فرمود: ﴿فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ اينجا اگر ميفرمود «و هو عليم حكيم» درست بود آنجا اگر ميفرمود «ثمّ يُحكم آياته» اصلاً اسم ظاهر نميآورد درست بود اما در يك سطر سه بار كلمهٴ مبارك «الله» ذكر ميشود براي تبيين حضور قطعي خداي سبحان در صحنهٴ آزمايشهاي الهي است در بخشهاي فرهنگي.
تأثير وسوسه هاي شيطاني بر قلبهاي قسي و مريض
﴿لِيَجْعَلَ﴾ خداي سبحان ﴿مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ اينها كه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ هستند اينها گرفتار اين وسوسه و شبههزدگي هستند بخشهاي وسيعي از قلب در قرآن كريم همان عقل عملي است يعني آنكه بايد تصميم بگيرد، اراده كند، نيّت داشته باشد آن است كه مريض است مشكل علمي را با دخالت وهم و خيال عقلِ نظري درگير ميشود اما اينكه فرمود: ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ يا در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» به زنان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور ميدهد ﴿فلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾[15] وقتي ميخواهيد با نامحرم حرف بزنيد مردانه حرف بزنيد زنانه حرف نزنيد حرفهاي رقيق نزنيد نازككاري نكنيد در گفتارتان، كلمات و واژههاي نازك و ظريف به كار نبريد براي اينكه ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ آنكه نميتواند خود را در برابر نامحرم كنترل كند قلبِ او مريض است اين قلب مربوط به عقلِ نظري نيست اين هم آيهٴ ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾[16] را خوب تفسير ميكند و سخنراني ميكند اما آنجا كه محور اراده و تصميم است او مريض است قلب در بسياري از موارد به همان عقلِ عملي برميگردد. فرمود: ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً﴾ براي دو گروه: ﴿لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ اينها در يك مرحلهٴ ضعيفتر، ﴿وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ در مرحلهٴ قويتر اينها ميشوند رهبران شبهه، آنها ميشوند رهروان، پس اين شبهات را اين شياطين القا ميكنند ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[17] و اينها كه مريضاند يا قاسياند صفشان را از صف مسلمانها و مؤمنين جدا ميكنند ﴿وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفَي شِقَاقٍ بَعِيدٍ﴾ اين ظلم فرهنگي است (يك)، باعث شَقّ اصحاب مسلمين است (دو)، يعني جامعهاي كه واحد بود <وهم يدٌ علي مَن سواهم>[18] اين را ارباً اربا كرده ميبينيد وقتي كه سيل ميآيد اين كوهها كه اول درّه ندارد وقتي بارانهاي فراواني ميآيد به صورت سيل، اين سيل مسير خودش را باز ميكند سينهٴ اين كوه را ميشكافد ميآيد پايين ميشود درّه، وقتي كه درّه شد ميشود دو شِقّ يكي آن شقّ است يكي اين شقّ، ديگر آن صفها و آن وحدت و آن انسجام را ندارد فرمود وقتي كه سيل شبهات و تهاجم فرهنگي آمد اين جامعه را به دو قِسم تقسيم ميكند يك شقّ راست يك شقّ چپ اين وقتي دو شقّ شدند ميشوند ﴿لفَي شِقَاقٍ بَعِيدٍ﴾ آن وقت چنين جامعهاي آن طراوت اوّلي را نخواهد داشت ﴿وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفَي شِقَاقٍ بَعِيدٍ﴾ مؤمنين در شِقاق نيستند آنها داعيه وحدت دارند اما ظالمين در شقاقِ بعيدند. خب، اين يك طرف.
رسالت انديشمندان و اهل ايمان در برابر شبهات
نسبت به حوزويان و دانشگاهيان و مردان الهي و علما چطور؟ فرمود: ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾ آيات الهي كه عرضه ميشود عدّهاي شبهه ايجاد ميكنند گروهي را كه مريضاند يا قَسيالقلباند به همراه خود ميبرند ولي مردان حق خردمدار ميبينند حرفِ انبيا بوي حق ميدهد طعم حق دارد اين را ميفهمند (يك)، ميپذيرند (دو)، نشر ميدهند (سه)، ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ مبادا كسي اين حرف را بزند كه بگويد من خودم سي، چهل سال در حوزه يا دانشگاه درس خواندم و عالِم شدم اگر ما چنين حرفي زديم «قد تقدّم غير مرّه» كه اين اسلامي حرف زدن و قاروني فكر كردن است قارون هم غير از اين نگفت، گفت من خودم زحمت كشيدم مال پيدا كردم ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[19] اگر ـ خداي ناكرده ـ اين خيال در ما پيدا شد كه ما چندين سال درس خوانديم و چهارتا كلمه ياد گرفتيم گفتيم دود چراغ خورديم، گفتيم تلاش كرديم حرف همان حرف است يعني ما اسلامي حرف زديم (يك)، قاروني فكر كرديم (دو)، گفتيم خودمان زحمت كشيديم عالِم شديم (سه). در همهٴ موارد قرآن كريم ميفرمايد به شما دادند ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾[20] اين ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ
يَعْلَمْ﴾[21] همين است، ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾[22] همين است، ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ همين است، ﴿وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً﴾[23] همين است فرمود: ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾ اين حق است (يك)، از ناحيهٴ خدا هم هست (دو)، مصون از هر شبهه است (سه). آنگاه ﴿فَيُؤْمِنُوا بِهِ﴾ اين درجهٴ اول، اول معرفت است كه كارِ عقل نظري است بعد از اينكه عقل نظري كارش را انجام داد عقل عملي بايد بپذيرد مستحضريد كه ما يك عقد داريم يك عقيده، قضيه را كه در منطق ملاحظه فرموديد ميگويند عقد براي اينكه بين موضوع و محمول گِره خورده است اين گِره با سرانگشت عقلِ نظري است كه انسان بين موضوع و محمول گِره ميزند ميگويد «الف»، «باء» است اين ميشود علم، اما عصارهٴ اين را با جان خود ميخواهد گِره بزند بشود عقيده اين ديگر كارِ عقلِ نظري نيست اين ديگر كار حوزه و دانشگاه نيست آن كار مسجد و حسينيه است اين آنچه را كه فهميد به جان گِره بزند بشود عقيده، بشود ايمان. اين كار با عمل صورت ميگيرد اگر ـ خداي ناكرده ـ انگشتِ اين عقلِ عملي را سرانگشتش را، دستش را كسي بست اين گِره همين طور باز ميماند كسي گِره نميزند به جان. وجود مبارك موساي كليم به فرعون ملعون گفت براي تو مسلّم شد اينها معجزه است چرا ايمان نميآوري؟! ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[24] يعني براي تو بيّنالرشد شد كه اينها حرفِ خداست خب يك تكّه چوب بشود اژدها همه را بِرَماند شما همهٴ ساحران را آوردي ديگر، همه كارشناسان سِحر را آوردي آنها قبول كردند كه اين سِحر نيست خب چرا ايمان نميآوري؟! اين ايمان آوردن با فهميدن نيست آن عقلِ عملي بايد اين محصول علم را با جان گِره بزند بشود عقيده اين دست بسته است اگر در جهاد اكبر انسان دست شهوت و غضب را باز كرد در حرامخوري باز بود اين حرامخوريهاي مستمرّ باعث ميشود اين شهوت و غضب زباندرازي ميكنند، دستدرازي ميكنند دست اين عقلِ عملي بيچاره را ميبندند اين ميشود حاكمِ معزول با اينكه علم دارد. ميبينيد دوتا طلبه در حجرهشان هستند و غير از خدا كسي نيست اين در سيوطي دارد بحث ميكند با اينكه فهميده حق با رفيق اوست به هر وسيله و دسيسه است ميخواهد حرفِ خودش هم توجيه كند كه من هم ميخواستم بگويم اين ديگر كه پسفردا كه آخوند شد وارد جامعه شد اول فتنه است ما در همين حوزههايمان وقتي كه داريم مقدّمات را ميخوانيم قدم به قدم مواظب باشيم در برابر حق تسليم بشويم اگر ديديم حق با رفيقِ ماست بگوييم حق با شماست بعد راحتيم همان بار اول كه دستِ شيطان را ببنديم بگوييم «إخْسأَ» بعد ديگر راحتيم فرمود اگر كسي اين مراقبت را داشته باشد من براي او كارهاي سخت را آسان ميكنم ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[25] من كار را برايش آسان ميكنم آن وقت اين به آساني فضايل را انجام ميدهد به آساني از معاصي ميگذرد خيلي به آساني از حرام صرفنظر ميكند. بنابراين مردان الهي كه در اين آزمون شبيخون و تهاجم فرهنگي سرفراز بيرون ميآيند از مرض مصوناند (يك)، از قساوت محفوظاند (دو)، علم دارند (سه)، ميدانند كه اين علم را ديگري به ايشان داد براي خود ايشان نيست (چهار)، اينها هم تحقيقكرده ميفهمند حق است هم بعد از حق به آساني اين فهميده را با جان خود گِره ميزنند بعد از ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ﴾ بعد اين ايمان را شكوفا ميكنند به مقام اِخبات ميرسند كه ﴿بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ﴾[26] را در همين سوره خوانديم و ﴿وَأَخْبَتُوا إِلَي رَبِّهِمْ﴾[27] را در سورهٴ مباركهٴ «هود» خوانديم مُخبِت را گفتند كسي است كه در برابر خداي سبحان آن قدر تسليم است كه اگر پرندهاي بالاي سرِ او باشد اين سر را تكان نميدهد اين را از باب تشبيه معقول به محسوس گفتند. ﴿فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ﴾ اما فرمود اين كار با تأييد الهي است
هدايت مؤمنين، پاداشي الهي
﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ اين هدايتِ پاداشي است اگر كسي مؤمن بود راه گُم نميكند بالأخره، راه روشن است اما گرايش به اين راه، علاقهٴ به اين راه در هر كسي نيست فرمود خداي سبحان برخيها را به صراط مستقيم گرايش ميدهد نه هدايتِ ابتدايي، هدايت ابتدايي كه شده براي اينكه آن آقا هدايت شده و ايمان آورده در راه است فرمود: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ اين ميشود هدايتِ پاداشي ﴿وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾[28] در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿إن تطيعوه تهتدوا﴾[29] خب اينها همه هدايتهاي پاداشي است دو قدم كه انسان با كوشش و تلاشي كه باز خدا به او داد برود بقيه گرايش پيدا ميكند به آساني چون قلب به دست <مقلّبَالقلوب>[30] است البته اين آيه هنوز بحثش مانده. غرض آن است كه رسالت مهمّ حوزه و دانشگاه در شرايط كنوني شبههشناسي و پاسخ به شبهات است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ هود، آيهٴ 88.
[2] . سورهٴ نحل، آيهٴ 36.
[3] . سورهٴ انعام، آيهٴ 121.
[4] . سورهٴ خلق، آيهٴ 4.
[5] . سورهٴ نور، آيهٴ 30.
[6] . سورهٴ مائده، آيهٴ 94.
[7] . سورهٴ نور، آيهٴ 30.
[8] . سورهٴ حج، آيهٴ41.
[9] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 128.
[10] . سورهٴ مريم، آيهٴ 83.
[11] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[12] . جامع الاخبار، ص166.
[13] . سورهٴ جن، آيهٴ 6.
[14] . عيون اخبارالرضاء(ع)، ج2، ص64.
[15] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 32.
[16] . سورهٴ نور، آيهٴ 30.
[17] . سورهٴ انعام، آيهٴ 121.
[18] . الكافي، ج1، ص404.
[19] . سورهٴ قصص، آيهٴ 78.
[20] . سورهٴ نحل، آيهٴ 78.
[21] . سورهٴ علق، آيهٴ 5.
[22] . سورهٴ الرحمن، آيهٴ 2.
[23] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 85.
[24] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 102.
[25] . سورهٴ ليل، آيهٴ 7.
[26] . سورهٴ حج، آيهٴ 34.
[27] . سورهٴ هود، آيهٴ 23.
[28] . سورهٴ تغابن، آيهٴ 11.
[29] . سورهٴ نور، آيهٴ 54.
[30] . تهذيب الاحكام، ج2، ص74.