02 03 2011 4790971 شناسه:

تفسیر سوره حج جلسه 20 (1389/12/11)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ ﴿32﴾ لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلَي أَجَلٍ مُسَمّي ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ ﴿33﴾ وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ ﴿34﴾ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَي مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلاَةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿35﴾ وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِن شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿36﴾ لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ ﴿37﴾

  بيان برخي مفاهيم < حرمات> در مجله ﴿ و مَن يعظّم حرمات الله﴾

در اين بخش از آيات بعد از اينكه مقداري از احكام حج را بيان فرمود، فرمود يك سلسله اموري است كه جزء حُرمات الله است اين حرمت يك حرمتِ در مقابل حليّت از احكام خمسه نيست گرچه حرمتِ تشريعي است و در شريعت حرمتِ خاصّه است اما به معناي مُحترم است نه به معناي حرام در مقابل حلال. فرمود حاجي جزء حُرمات الله است مُعتمِر جزء حرمات الله است شما اينها را اِحلال نكنيد برخي از مفسّران فكر مي‌كردند كه اين حرمت در مقابل حليّت است در ذيل آيهٴ سي سورهٴ مباركهٴ «حج» كه فرمود: ﴿وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ﴾ فكر مي‌كردند كه آن حرمت در مقابل اين حليّت است كه انعام براي شما حلال است و آن امور نظير مُنخنقه و مُترديه و امثال ذلك حرام است[1] در حالي كه اين‌چنين نيست همان طوري كه در اول سورهٴ مباركهٴ «مائده» ملاحظه فرموديد آيهٴ دو سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْي وَلاَ الْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ[2] اينها جزء شعائر الهي‌اند اينها را اِحلال نكنيد يعني حرمت‌شكني نكنيد حاجي محترم است مُعتمر محترم است زائران كعبه محترم‌اند جزء شعائر الهي‌اند اينها را احلال نكنيد، رها نكنيد، بي‌حرمتي نكنيد، بنابراين حرماتي كه خداي سبحان در اين باره فرمود چه دربارهٴ زمان، چه دربارهٴ زمين، چه دربارهٴ زائر همه به معناي محترم بودن است گاهي با حرمتِ تشريعي همراه است نظير «شهر الله الحرام» كه جنگ در او حرام است و ساير معاصي در اين ماه حرمتِ اكيد دارد اينها محفوظ است اما اينكه فرمود شما حُرمات الهي را رها نكنيد اين حرمات در قبال ﴿أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ[3] نيست.

  سپاسگزاري در برابر تسخير انعام و منافع آن

مطلب بعدي آن است كه در همين آيات چندين مورد سخن از تسخيرِ الهي است خداي سبحان كلّ اين نظام را آفريد (يك) و به همهٴ اينها دستورِ تكويني داد كه طبق برنامه‌هاي انسان خودشان را هماهنگ كنند (دو) به انسان آن هوش و عقل و درايت را داد كه از آسمان تا زمين بهره بگيرد (اين سه)، فرمود من همه را براي شما مسخّر كردم وقتي شما از اين مسخّرات الهي بهره برديد خدا را شاكر باشيد بگوييد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ[4] الآن هم اگر كسي سوار هواپيما مي‌شود يا سوار اتومبيل مي‌شود يا سوار كشتي مي‌شود يا سوار سفينه‌هاي فضايي مي‌شود مستحب است كه اين آيه، مضمون اين آيه كه ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ﴾ را زمزمه كند[5] خدا را سپاس كه اينها را مسخِّر ما كرد و اگر تسخير الهي نبود ما نمي‌توانستيم اينها را رام بكنيم حيوانات كوچك‌تر و كمتر از شتر مي‌بينيد جموح و چموش‌اند انسان از آنها فاصله مي‌گيرد اما شتر با همهٴ اين قدرت و استقامتي كه دارد رامِ بشر است كودكي مي‌بينيد عَنانش را مي‌كِشد اين سَمت و آن سمت مي‌برد. در جريان تضحيهٴ اينها، قرباني اينها چندين بار فرمود ما اينها را مسخّر كرديم تا شما شاكر باشيد. به هر تقدير اين تسخيرِ الهي يك نعمت است در بخشهاي فراواني از جريان تضحيه فرمود شما براي اينكه عبادت كنيد و به خدا نزديك بشويد من اين شترِ بزرگ را رام كردم كه شما با اين كار به خدا نزديك بشويد اين را قرباني كنيد گوشتش را به قانع و مُعتر بدهيد مقداري هم خودتان استفاده كنيد و به همين هم تعبّد كنيد، تقرّب كنيد و مانند آن، لذا مسئلهٴ حُرُمات در اينجا در برابر ﴿أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ[6] نيست.

مطلب بعدي آن است كه اين تسخير را يك بخش‌اش در سورهٴ مباركهٴ «نحل» بود كه قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ‏ءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ٭ وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ ٭ وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ[7] بعد فرمود: ﴿وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ[8] اين همين اتومبيلها و صنايع هوايي و دريايي اينها جزء ﴿وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ است فرمود يك سلسله چيزهايي را هم خدا بعد مي‌آفريند كه شما اصلاً نمي‌دانيد. خب، در اين بخشها فرمود كه ما اين كار را كرديم براي شما مسخّر كرديم ﴿لِتُكَبِّرُوا﴾ و مانند آن. در آيهٴ ديگر يعني آيهٴ 31 فرمود شما حنيف باشيد مشرك نباشيد زيرا اگر كسي شرك ورزيد مثل اينكه از بالا پَرت شده است و به يكي از دو خطر مبتلا شد.

  خطر ربوده شدن و سقوط مرگبار در اثر شرک و الحاد

مطلبي كه مربوط به ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ﴾ اين است كه تفصيل گفتند قاطع شركت است يعني اِخْتطاف طير در مقابل ﴿تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ﴾ است كسي كه از بالا پَرت مي‌شود معلوم مي‌شود مستمسكي ندارد خدا فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً[9] اين اعتصام نكرده دستگيره‌اي ندارد رهاست حالا كه رهاست يا همان بالا طعمهٴ لاشخورها و كركسها مي‌شود يا تندباد اين را به مكان دوري پَرت مي‌كند و پودر مي‌شود. اينكه فرمود: ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ﴾ اين تقابل و تفصيل قاطع شركت است معنايش اين است كه يا همان بالا ربوده مي‌شود يا به پايين تَه درّه پَرت مي‌شود معناي ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ﴾ اين نيست كه لاشخورها او را مي‌خورند چون اگر به تَه درّه هم پرت بشود بالأخره خوراك لاشخور است ديگر اين ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ﴾ اختطاف يعني ربودن خداي سبحان به مردم مكه مي‌فرمايد بيرون مكّه ناامن است غارتگري هست، اختطاف هست، ربودن هست، هيچ كسي امنيت ندارد ولي شما در مكّه امنيت داريد اينكه فرمود: ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ[10] همين است فرمود: ﴿يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ[11] فرمود شما دو قدمي همين كه از مكّه خارج شديد آنجا آدم‌ربايي فراوان است اما اينجا خبري نيست ﴿آمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ خَطَفَهُ يعني او را ربود، اختطاف يعني ربودن اين آدم‌ربايي را مي‌گويند خَطفه و اختطاف بنابراين منظور اين نيست كه شما مورد غذاي حيوانات قرار مي‌گيرد چون اگر اين باشد كه ديگر ﴿تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ﴾ مقابل آن نيست چون آن هم كه شد بالأخره حيوانات مي‌خورند منظور آن است كه يا همان فضا مورد دستبرد حيوانات شكاري مي‌شويد يا به زمين پَرت مي‌شويد البته در جاهليّت اين امر بود آن گزارشِ ملعون كه (عليه لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين) بعد از جريان عاشورا وقتي كه خواست گزارش بدهد به امويان گفت ـ معاذ الله ـ الآن كربلا هيچ خبري نيست «زوّارهم العِقبان و الرَّحم»[12] كه اين ديگر ترجمه نكنم اين را اين بود يعني آ‌نها مي‌گفتند كسي كه مُرد بالأخره لاشخورها او را مي‌خورند اما اين ﴿فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ﴾ چون در قبال ﴿تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ﴾ قرار گرفته معنايش اين است كه در همان فضا ربوده مي‌شود.

  سيره قرباني کردن در ملل مختلف و فلسفه آن

خب، بعد فرمود: ﴿مَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ﴾ اصرار اين بخش از آيات براي شرك‌زدايي است فرمود ما براي هر ملّتي از ملّتهاي ديني چه در زمان ابراهيم(سلام الله عليه) بعد از ابراهيم تا زمان موساي كليم(سلام الله عليه) از موساي كليم تا زمان حضرت عيسي، از زمان حضرت عيسي تا زمان حضرت رسول(عليهم الصلاة و عليهم السلام) ما اين قرباني را داشتيم براي هر امّتي، هر امّتي اين قرباني را داشتند اين جزء شرايع و مناهجي است كه قرار داديم اصلِ قرباني و تَسميهٴ ذكر خدا و نام خدا بر قرباني اين در هر ملّتي بود منتها اين را آلوده كردند در اين زمينه مكرّر سخن از تقواي قلب است فرمود يك عدّه مي‌گويند كه قرباني براي چه؟ خدا كه احتياج ندارد درست است خدا احتياج ندارد ولي شما محتاجيد كه از مالتان بگذريد براي قانع و مُعتر و به خدا نزديك بشويد او نيازي ندارد ولي شما نيازي داريد كه قطعِ علاقه كنيد، پس شما محتاجيد به قرباني نه خداي سبحان آنچه به خداي سبحان مي‌رسد گوشت و خون نيست اين گوشت و خون در زمين مي‌ماند خدا محتاج به گوشت قرباني نيست چون منزّه از حاجت است چه اينكه محتاج به تقواي شما هم نيست چون غنيّ محض است ولي شما محتاجيد گوشت و خون به بالا نمي‌رود (يك) تقوا به بالا مي‌رود (دو) خدا از هر دو بي‌نياز است (سه) شما محتاجيد كه با قرباني تقوا پيدا كنيد (چهار) و با تقوا بالا برويد (پنج).

 مراتب صعود اهل تقوي در راه نيل به تقرب

دو مطلب مهم مي‌ماند: يكي اينكه در تعبيرات قرآن كريم گاهي سخن از صعود است مثل ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ[13] گاهي سخن از نِيل است كه نيل دقيق‌تر و عميق‌تر و ظريف‌تر از صعود است بالا رفتن غير از رسيدن است در آنجا كه دارد ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ﴾ از نِيل سخني به ميان نيامده اما اينجا سخن از نيل است اين يك، دوم اينكه تقوا، وصف متّقي است و وصف قلب است ﴿مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ﴾ است اگر تقوا صاعد است و بعد نائل، متّقي هم بشرح ايضاً اول صاعد است و بعد نائل كجا صعود مي‌كند به چه كسي مي‌رسد را خودش مي‌داند تقوا كه وصفِ جداي از جان ما نيست اين را در طبقي بگذارند بالا ببرند كه، اگر تقوا بالا مي‌رود متّقي هم بالا مي‌رود. امر سوم آن است كه پس معلوم مي‌شود بين عبد و خالق راهي هست كه از دين به عنوان صراط مستقيم ياد مي‌كند پس راه هست، رفتن هست، صعود هست و رسيدن، منتها اينهايي كه مي‌رسند هر كدام به درجه خاصّ خودشان مي‌رسند نه به آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّي[14] الآن وقتي كه باران مي‌آيد همهٴ اين آبها و بارانها به صورت نهر تشكيل مي‌شود بعد به بحر مي‌رسند اين نهرها كه به بحر مي‌رسند اينها كه به عمق دريا نمي‌رسند به وسط دريا نمي‌رسند غالب اين آبها به همين ساحل و كناره و كَرانهٴ اين دريا كه رسيدند ساكت مي‌شوند آرام مي‌شوند گاهي يك سيل خروشاني بعد از چندين سال پيدا مي‌شود آن سيلِ خروشان قدري جلوتر مي‌رود تا نزديكهاي وسط خودش را مي‌رساند اما همه به دريا مي‌رسند ولي اين‌چنين نيست كه به عمق دريا برسند يا به وسط دريا برسند همهٴ ما إلي الله رجوع داريم ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ[15] اما همه به ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ نمي‌رسند هر كدام برابر اسمي از اسماي هزارگانه جوشن كبير به آ‌نجا مي‌رسند بعضي به «غفّار» مي‌رسند بعضي به «ستّار» مي‌رسند بعضي به «رحمان» مي‌رسند بعضي به «حنّان» مي‌رسند بعضي به «مَنّان» مي‌رسند و مانند آن، بنابراين نِيل معنايش اين نيست كه ـ معاذ الله ـ كسي بتواند به كُنه ذات حق راه پيدا كند يا به اصل ذات حق كه بسيطِ محض است راه پيدا كند به اسماي حُسناي او به همين مقدار راه پيدا مي‌كند. آنكه مهم است اين است كه راه هست يك، بُريده بُريده بُريده نيست اين دو، چون اگر بريده بريده باشد تقرّب ممكن نيست گسيخته است بايد اين راه متّصل باشد. سوم اينكه اين راه در درونِ رَونده است بيرونِ رونده نيست يك وقت كسي مي‌خواهد حرم مشرّف بشود مي‌گويند از فلان كوي و برزن عبور بكن به حرم مي‌رسي يا مي‌خواهند مكّه برود، كربلا برود، مشهد مشرّف بشود مي‌گويند فلان راه را طي بكن تا به عتبه بوسه حضرت برسي راه جداي از رونده است اما يك وقت مي‌گويند قربة الي الله كار بكن نماز بخوان قربة الي الله، روزه بگير قربة الي الله اين راه را طي بكن اين صراط را پيمايش داشته باش اين صراط كه بيرون از جان ما نيست اگر عقيده است در درون ماست اخلاق است در درون ماست اعمال است در حوزهٴ ماست نماز خواندن است و روزه گرفتن است و ولايت داشتن و معتقد بودن است و امثال ذلك هيچ كدام از اينها بيرون از جان رونده نيست پس راه و رونده يكي است و اگر انسان در خويشتنِ خويش سفر كرده است راهپيمايي كرده است و اين تقرّب بايد توجيه بشود كه اينكه مي‌گوييم كار را انجام بدهيم قربة إلي الله اين درجات چيست؟ راه است يقيناً، بُريده بريده نيست يقيناً، صعود ممكن است يقيناً، نيل ممكن است يقيناً، اينها همه را آيات قرآ‌ن كريم بيان كرده هيچ كدام جداي از جان ما نيست يقيناً، اما بايد سري به جان خودمان بزنيم ببينيم كه تكان خورديم نخورديم، چقدر جلو رفتيم چقدر عقب مانديم، چقدر فاصله دارد و مانند آن، اين مي‌شود تقوايِ قلب لذا فرمود تقواي قلب را رعايت كنيد يك، گوشت و پوست هيچ كاري به خدا نمي‌رسد ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾.

 ابطال افکار و اعمال جاهلي در قرباني و تقرب جستن

بخش ديگري كه عدّه‌اي از مفسّران نقل كردند چه زمخشري از آنها چه امين‌الاسلام يا ساير مفسّران از ما، آنها گفتند كه در جاهليّت رسم بر اين بود كه اگر يك وقتي قرباني مي‌‌كردند مقداري خون را به در و ديوار كعبه مي‌ماليدند كه خدا قبول كند.[16] قرآن كريم ضمن اينكه آن فكرِ جاهلي را ابطال كرده است كه خدا نيازي به گوشت و پوست و امثال ذلك ندارد از اين كار هم جلوگيري كرده كه شما در و ديوار كعبه را با خون و گوشت قرباني آلوده نكنيد اين چه كاري است مي‌كنيد اگر كاري را با تقوا انجام داديد قبول مي‌كند مشابه همين دخيل بستنهايي كه شما مي‌بينيد در بعضي از جاها راه دارد آخر اين پارچه بستنها، قفل بستنها اين چيست؟! رفتن حضور ائمه(عليهم السلام) عرض ارادت كردن، ولايت را عرضه كردن، برائت از دشمنان را عرضه كردن، «إنّي سِلمٌ لِمَن سالِمَكُم» گفتن، «حربٌ لِمَن حاربكم»[17] گفتن اينها تقرّب مي‌آورد اما قفل بستن و دخيل بستن و پارچه بستن مشكلي را حل نمي‌كند در هيچ جا دستوري هم نرسيده كه شما چنين كاري را انجام دهيد اين همان آثار جاهلي است كه به اين صورتها ظهور كرده. پس در حمل بار در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود بارهايتان را اين انعام جابه‌جا مي‌كنند[18] شما بايد شكرگزاري كنيد در سورهٴ ديگر فرمود خود شما را جابه‌جا مي‌كنند و بر اين مركبها سوار مي‌شويد[19] بايد شكرگزار باشيد گاهي مي‌فرمايد در آيات حج كه اينها را قرباني مي‌كنيد بايد شاكر باشيد و سپاسگزار باشيد كه ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ باشد ذكر نام خدا از همين قبيل است.

 بيان مفهوم کلمه <بُدن> و سيره نبوي در هدي

دربارهٴ بُدْنْ كه جمع بدنه است چون شتر را مي‌گويند بدنه براي اينكه حجمش بيش از حجمِ گاو و گوسفند و اينهاست و بَدِين است بالأخره، بدن او بيش از بدن ديگران است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صد شتر را به عنوان هَدْي به همراه خود در آن حجّةالوداع بُرد[20] خب بخش وسيعي از اينها را براي امّت قرباني كرد وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) كه يمن تشريف داشتند از يمن آنجا چون نمي‌دانستند آيه هنوز نازل نشده بود روشن نبود كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه نيّتي كرده حضرت امير كه خواست از يمن حركت كند بيايد طرف مكّه براي حج گفت خدايا هر نحوه‌اي كه پيغمبر احرام بسته است من هم بر همان نحوه احرام مي‌بندم و لبيك مي‌گويم حالا اين صحنه پيدا شد وجود مبارك حضرت امير كه آمد ديد پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صد شتر را به عنوان هَدْي به همراه آورده بخشي را به حضرت امير بخشي را براي خودش[21] فرمود: ﴿وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِن شَعَائِرِ اللَّهِ﴾ اين بُدْن جمع بدنه است اينها جزء شعائر الهي است اينها را محترم بشماريد

  اهميت منافع اخروي قرباني در راه خدا

﴿لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ﴾ خيري كه خداي سبحان در اين گونه از موارد مطرح مي‌كند همان قسمت مهم خيرِ اخروي است در سورهٴ مباركهٴ «انفال» گذشت كه شما به فكر منافع دنيايي هستيد اما ذات اقدس الهي به فكر منافع آخرت است شما با به آخرت دعوت مي‌كند آيهٴ 67 سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين است ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَي حَتَّي يُثْخنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا﴾ عَرَض يعني كالا كه جمعش عروض است نه اَعراض, شما عَرَض دنيا را مي‌خواهيد يعني كالاي دنيا را مي‌خواهيد كه جمعش عروض است ﴿وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ در اين قسمت كه خدا مي‌فرمايد اين براي شما خير است يعني منافع معنوي فراواني را به همراه دارد درست است منافع مادّي را هم دارد اما قسمت مهمّ منافع اين كار به آخرت شما برمي‌گردد ﴿وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِن شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا﴾ نام خدا را ببريد كه مي‌بينيد لحظه به لحظه سخن از توحيد است البته در آن فضا كه اينها قرباني را براي بتها مي‌كردند و ﴿لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ[22] بود در آن فضا پشت سر هم دارد قرباني را به نام خداي سبحان انجام بدهيد.

 شرائط ذبح شرعي در قرباني کردن

فرمود: ﴿فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ﴾ «صَواف» به معناي به صف ايستادن اينها نيست اينها اگر صاف بايستند آن بستنِ پاي اينها تا زانو و امثال زانو جزء سنن نَحر است آنكه واجب است در نحر آن است كه اين منحور يعني اين شتر رو به قبله باشد كاملاً, بين سينه و گردن او يك گودي هست در اين گودي بايد آن كارد و مانند آن فرو برود با تسميهٴ خداي سبحان خود اين شخص بايد نام خدا را ببرد, اگر نام خدا را بُرد و اين منحور رو به قبله بود و بين صدر و عُنُقش كه يك گودي دارد آنجا اين كارد را فرو برد اين مي‌شود حلال نَحر براي شتر است ذبح براي گاو و گوسفند, اگر كسي جابه‌جا بكند يعني شتر را ذبح بكند گاو و گوسفند را نحر بكند بعيد است كه حلال باشد گفتند اين ميته است. استقبالش همين است حالا چون منحور بايد رو به قبله باشد اگر ايستاده باشد كه صَواف است صحيح است, اگر در حال بُروك باشد به زانو افتاده باشد كه هنگام بار كردن يا سوار كردن اينها را به زانو مي‌خوابانند باز صحيح است و اگر نظير گاو و گوسفند اينها را پهلو بخوابانند باز صحيح است كه بايد منحور رو به قبله باشد آن شرايط خاص هم داشته باشد حالا اينكه فرمود: ﴿صَوَافَّ﴾ چون غالباً اين طور است كه شتر را در حال ايستادن كه رو به قبله است و اين شرايط را دارد نحر مي‌كنند وقتي كه خونش رفت نَفَسش تمام شد مي‌افتد وقتي افتاد از اين حالت تعبير مي‌كند به ﴿فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا﴾ يعني پهلوهاي او به زمين بخورد «سَقَط جُنوب» يعني پهلوهاي اين بُدْن كه جمع بدنه است, وقتي به زمين خورد كنايه از آن است كه نفسش تمام شد و مُرد اين قابل استفاده است

  لزوم اطعام فقراء قانع و معتّر از لحوم قرباني

﴿فَكُلُوا مِنْهَا﴾ كه اين امرش در موقع توهّم حذر است چون در جاهليّت اين كار را نمي‌كردند و از قرباني هيچ بهره‌اي نمي‌بردند اين امر در مقابل آن توهّم حَذر است كه نه خوردن از او جايز است اما نسبت به ﴿وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ﴾ مشابه ﴿أَطْعِمُوا﴾ كه در آيهٴ 28 همين سور‌ه گذشت كه فرمود: ﴿وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ﴾ برخيها فتوا به وجوب دادند[23] برخيها فتوا به استحباب[24] و اما والذي ينبغي أن يقال آن است كه حكومتي كه دارد حج را اقامه مي‌كند بايد اين را به مصرف صحيح برساند ولي حاجي و معتمر مكلّف نيست كه اين را توزيع كند حتماً بين فقرا ﴿وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ﴾ فرق قانع و مُعترّ آن است كه قانع آن است كه در عين حال كه نيازمند است سؤال نمي‌كند مُعترّ نيازمندي است كه سائل است يا نه, قانع آن نيازمندي است كه خود را نشان نمي‌دهد در معرض قرار نمي‌دهد مُعترّ آن نيازمندي است كه خود را در معرض هم قرار مي‌دهد اينها فرقشان است البته قرآن كريم همهٴ ما را مكلّف كرده كه از فقرايي كه قانع‌اند و مُعترّ نيستند كه ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ[25] آ‌نها را دريابيم كساني كه از وضع داخلي آنها باخبر نيستند به اوضاع اينها جاهل‌اند چون مي‌بينند اينها سر و وضع تمييزي دارند خيال مي‌كنند كه وضع مالي اينها خوب است ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ فرمود اينها را دريابيد. خب, پس باخبر بودن, از همسايه‌ها اينها جزء وظايف اخلاقي ماست. از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه چيدن ميوه در شب مكروه است, قرباني كردن هم در شب مكروه است, تضحيه, اِجتناء فواكه اينها در شب مكروه است براي اينكه نه قانع حضور دارد نه مُعترّ, [26] نه قانعي عبور مي‌كند نه كسي كه سؤال مي‌كند يا در معرض قرار مي‌دهد خيليها مي‌بينند كه اين درخت پرميوه است فردا كه از اين كوي مي‌گذرند مي‌بينند شاخه‌ها سر بالاست و ميوه‌هايش گرفته شده اين روا نيست فرمود ميوه را در روز بچينيد كه به اين گروه برسد قرباني را در روز انجام بدهيد كه به مستحقّين برسد ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . التبيان في تفسير القرآن, ج7, ص311.

[2] . سورهٴ مائده, آيهٴ 2.

[3] . سورهٴ حج, آيهٴ 30.

[4] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 13.

[5] . ر.ك: الكافي, ج6, ص540.

[6] . سورهٴ حج, آيهٴ 30.

[7] . سورهٴ نحل, آيات 5 ـ 7.

[8] . سورهٴ نحل, آيهٴ 8.

[9] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 103.

[10] . سورهٴ قريش, آيهٴ 4.

[11] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 7.

[12] . الارشاد (شيخ مفيد), ج2, ص118.

[13] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 10.

[14] . سورهٴ نجم, آيهٴ 8.

[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 156.

[16] . مجمع‌آلبيان, ج7, ص138; الكشاف, ج3, ص159.

[17] . كامل الزيارات, ص176.

[18] . سورهٴ نحل, آيهٴ 7.

[19] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 13.

[20] . الكافي, ج4, ص248.

[21] . الكافي, ج4, ص249.

[22] . سورهٴ انعام, آيهٴ 121.

[23] . انوارالتنزيل, ج4, ص70.

[24] . التبيان في تفسير القرآن, ج7, ص310.

[25] . سورهٴ بقره, آيهٴ 273.

[26] . الكافي, ج3, ص656.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق