اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿25﴾ وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ﴿26﴾ وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ﴿27﴾ لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ ﴿28﴾ ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ ﴿29﴾
اقامه حج وظيفه حکومت اسلامي
در سورهٴ مباركهٴ «حج» بعد از بيان آن عناصر محوري, جريان اقامهٴ حج را تشريح كردند نه صِرف حجگزاري يا عملِ عُمره, حجگزاري و عملِ عُمره وظيفهٴ آحاد مكلّف است اما اقامهٴ حج وظيفهٴ حكومت اسلامي است وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) حج را اقامه كرد, وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حج را اقامه كرد, وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) دستور به والياش قثمبنعباس داد كه حج را اقامه كند.[1] زائران حرمين حج انجام ميدهند ولي بِعثه حج را اقامه ميكند و راهِ اقامهٴ حج هم در اين بخش از آيات مشخص شد.
بيان مصاديق الحاد آميخته به ظلم
فرمود كساني كه مانع سَبيلِ خدايند اصلِ اسلام يا مانع حضور مردم در اطراف حرم و كعبهاند اينها در حقيقت الحادِ آميخته به ظلم دارند و هر كس الحادِ آميخته به ظلم داشته باشد گرفتار عذابِ اليم ميشود مصداق بارزش هم سدّ عن سبيل الله است (يك), سدّ از مسجدالحرام است (دو). مصاديق ديگر الحاد به ظلم هم مشمول ذيل آيه است ولي قدر متيقّن از الحاد به ظلم همان سدّ عن سبيل الله است (يك) سدّ از مسجدالحرام است (دو) كه در صدر اين آيه ذكر شده كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ﴾.
بيان برخي نکات ادبي جمله﴿سواءٌ العاکف فيه والعباد﴾
مطلب بعدي آن است كه اين جملهٴ ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ﴾ كه عاكِف و باد فاعلِ ﴿سَوَاءً﴾ باشد و جمله, مفعولِ ثاني باشد معنايش اين است كه ما اين بيتِ حرام را براي شهري و روستايي, مسافر و حاضر بالأخره مساوي قرار داديم و هر كس بخواهد ملحدانه و ظالمانه رفتار كند گرفتار عذابِ اليم خواهد شد.
بيت الله مرجع عبادت و مطاف عمومي
خب, اين ﴿وَإِذْ﴾ يعني «واذكُر», ﴿بَوَّأْنَا﴾ يعني «أمَرْناهُ» كه «أن يَجعل البيت مباءً» مباء يعني مرجع, خب مرجع چه چيزي؟ مرجع آرامش و استراحت و تجارت و امثال ذلك يا نه مرجع عبادت, چون بهترين و كاملترين مصداق ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[2] همين بيت الله است ما اين را براي مردم قرار داديم يعني براي عبادتِ مردم قرار داديم ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً﴾[3] آنجا هم مسئلهٴ عبادت مطرح است پس مسئلهٴ آسايش و امثال ذلك مطرح نيست و اين از جزء بيوتي است كه ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ و اگر كسي با اين بيتِ رفيع ارتباط برقرار كند از رفعتِ الهي برخوردار است اگر ذات اقدس الهي فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾[4] آنهايي هم كه با كعبه در ارتباطاند آنها هم از رفعت برخوردار ميشوند براي اينكه مؤمناند ديگر.
پرسش:...
پاسخ: نه, ﴿بَوَّأْنَا﴾ آن تضمين است وگرنه باء به معناي آماده نيست مَباء يعني مرجع, ﴿تَبَوَّءُوْا الدَّارَ﴾[5] يعني جا گرفتند ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لاَّ تُشْرِكْ﴾ ما اين مكانِ بيت را براي آماده كردن كه اينجا بايد بيايند. مستحضريد كه آنچه قبله است و آنچه مطاف است اين چهارديواري نيست چند بار اين چهار ديواري خراب شده يا با سيل يا با زلزله يا با منجنيق مروانيان و اينها خب آن وقتي كه كعبه به وسيلهٴ سيل, به وسيلهٴ زلزله, به وسيلهٴ منجنيق مروانيان خراب شد مسلمين قبله نداشتند؟! قبله, چهارديواري يعني چهارديواري نيست اين بُعد مخصوص «مِن تُخوم الأرض إلي عِنان السماء» قبله است پس بنابراين اگر يك وقت خواستند بازسازي كنند حالا سيل و زلزله و منجنيق مروانيان نبود كعبه آسيب ديد ميخواهند بازسازي كنند اين ديوارها را برميدارند دوباره ميسازند اين طور نيست كه مسلمين قبله نداشته باشند يا مطاف نداشته باشند اين ﴿مَكَانَ الْبَيْتِ﴾ مهم است نه ﴿الْبَيْتِ﴾ اين سنگ و گِل و اينها نيست اين مكان مَباء است, مَطاف است, قبله است «كائناً ما كان الي يوم القيامه» خب, ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ﴾ كه اين مكان قبله است اين بُعد قبله است اين بُعد مطاف است اين بُعد مقدّس است.
﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا﴾ اين در طيّ اين ساليان متمادي آن آيه چند بار مطرح شد در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هست براي اينكه آن معمار, آن مهندس, آن كارگر, پدر و پسر بودند اينها كارگري كردند ديوار را ميچيدند ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾[6] اين پدر و پسر مثل كارگرهاي ديگر اين بنّاها وقتي ميخواهند ديوار را بچينند زير لب زمزمهاي دارند آنها كه موحّدند ذكر خدا ميگويند آنها كه تَردامناند تصنيف ميخوانند, ترانه ميخوانند يا سوت ميكشند اين مربوط به رفع خستگي است تا آن كارگر چه كسي باشد اين دوتا پيغمبر وقتي خواستند خانه را بسازند زمزمه زير لبشان اين بود ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ سنگ ميآوردند, آجر ميآوردند, چوب ميآوردند, خِشت ميآوردند, گِل ميآوردند ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾, ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾, ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ زمزمهشان اين بود خب اينها با اين ساخته شده اين مكان قبله است, اين مكان مطاف است البته الآن اين چهارديواري به احترام آن بُعد قداست دارد فرمود ما به اين معمار و مهندس فرمان داديم كه اين خانه را بسازد ولي اين خانه, خانهٴ عبادت است نه خانهٴ تجارت يا استراحت و مانند آن,
عدم تغاير بين مفهوم توحيد و نفي شرک
﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ﴾ اين «أن» تفسير ميكند كه چه كار بكن, كه توحيد ناب را مطرح بكن ﴿أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً﴾ يك, خودت موحّد محض باش و براي موحّدان هم اين را آماده بكن در سورهٴ مباركهٴ «نور» كه اين وضع را مشخص كرده است آنجا يك وقت عرض شد كه بدون «واو» عاطفه اين مطلب را ذكر كرد آيهٴ 55 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين است ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ اينجا عنايت كنيد ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ اين جملهٴ دوم بر جملهٴ اول عطف نشده نفرمود «يعبدونني و لا يُشركون» چون عبادتي را ميخواهد كه منزّه از شرك باشد اينچنين نيست كه عبادت و نفيِ شرك دو چيز باشد يكي بر ديگري عطف بشود چون عطف, تقاضاي تغاير معطوف و معطوفعليه دارد عبادت همان است كه ناب باشد ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ اينجا هم از همان قبيل است ﴿أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً﴾ توحيد دليل نميخواهد قبلاً هم چند بار گفته شد كه «لا إله إلاّ الله» دو جمله نيست كه نفسِ انسان يك لوح نانوشته باشد ما بخواهيم شرك را ابطال كنيم توحيد را تحويل قلب بدهيم اينچنين نيست اين «لا إله إلاّ الله» يك جمله است نه دو جمله اين «إلاّ» هم به معناي غير است يعني مردم بدانيد غير از همين يكي كه دلپذير و فطرتپذير است ديگران نه, «لا إله» غير همين يكي كه داريد نه اينكه صفحهٴ نفس از توحيد و شرك خالي باشد ما يكي را نفي كنيم ديگري را تازه بخواهيم بپذيريم اين يكي را كه فطرتپذير است انسان با فطرتِ توحيدي خلق شد اين يكي را حفظ بكن ديگري را نفي بكن, اينجا هم دليل نميخواهد چون او را داريد من به شما دادم شما را با همان فطرتِ توحيدي خلق كردم ديگري را راه نده ديگر نفرمود «ان اعبدني و لا تشرك» نه با «واو» نه بي «واو» اصلاً سخن از عبادت بكن مرا نيست براي اينكه آن را كه داريم ديگري را راه نده خب, اين دو جملهٴ بيعطف نشان ميدهد كه اينها تغايري ندارند يكي عبادتِ خدا يكي نفي شرك, نفي شرك در متنِ عبادت اخذ شده است عبادت آن است كه توحيدِ ناب باشد ديگر عبادتِ مشركانه كه ديگر عبادت نيست «ما كان لغير الله فهو لغير الله» ميشود ديگر خب, ﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ﴾ تا به اينجا ميرسد كه ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾[7] در آيهٴ محلّ بحث هم ديگر نفرمود «أن اعبدني لا تشرك» يعني آن عبادت توحيدي كه داري آن را حفظ بكن بيگانه را راه نده همين, ﴿أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً﴾ كه نكره در سياق نفي است ديگران را هم به همين توحيد ناب دعوت بكن
دعوت عمومي جهت اقامه حج
﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾ غير از طوافِ عادي چه حج باشد چه عُمره هر دو حج است اينكه ميگويند حجّ عمره, حجّ عمره يك تعبير صحيحي است طبق روايات ما, [8] كسي كه مُعتمر است حاجي است منتها آن حجّ مصطلح ﴿مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾[9] آن همچنان در ذمّهاش هست حجّ تمتّع مثلاً در ذمّهاش هست اينكه ميگويند حجّ عُمره, حجّ عُمره يك تعبير درست فقهي است لذا اگر سخن از عمره نيست براي آن است كه عمره هم جزء حج است ديگر ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾ خب, ظاهر سياق اين است كه به وجود مبارك حضرت ابراهيم بعد از اين بِنا فرمود اين كار را بكن در روايات ما هم هست كه نازل شده است دربارهٴ وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حضرت هم «فأمَرَ المؤذّنين»[10] همه هم حركت كردند آماده شدند براي حجّةالوداع هر دو هم حق است برابر اين سياق خطاب به حضرت ابراهيم است, برابر آن روايت وجود مبارك حضرت هم مأمور شده است كه اعلام بكند مؤذّنين هم از طرف حضرت اعلام عمومي كردند كه امسال بايد مكّه مشرّف بشويد ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ﴾ مردم, چون ﴿مَكَانَ الْبَيْتِ﴾ براي ناس است, ﴿جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ﴾ است تاكنون از ناس سخن به ميان آمده بود ﴿يَأْتُوكَ﴾ يا راجلاً و پياده يا ﴿عَلَي كُلِّ ضَامِرٍ﴾ يعني مركوب وقتي كه راهِ دور را طي ميكند لاغر ميشود مِضمار يعني لاغر كردن در ميدان مسابقه كه «إنّ اليوم المِضمار»[11] است در روايات حضرت امير و اينها هم هست كه دنيا جاي مضمار است جاي اضافه وزن نيست جاي فربهي نيست جاي تنپروري نيست جاي لاغر شدن است كه انسان دَونده است تلاش و كوشش ميكند كه جلو بيفتد اگر ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾[12] است, اگر ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾[13] است بالأخره دوندگي ميخواهد ديگر انسان فرصت فربهي و تنپروري و اضافه وزن ندارد كه خب, ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾[14] ميشود ضامر ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾[15] ميشود ضامر. فرمود: ﴿وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ﴾ فَجّ يعني راهِ باز بين دو كوه را ميگويند فَجّ اين ﴿لِيَشْهَدُوا﴾ ترغيب ميكند كه اينها كه ميآيند تنها براي عبادتِ فردي نباشد عبادتِ اجتماعي را هم در نظر داشته باشند منافع اجتماعي را هم در نظر داشته باشند.
منافع اجتماعي اقامه حج و بيداري اسلامي
﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ رواياتي كه در ذيل اين آيه است لابد ملاحظه فرموديد از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند «منافع الدنيا أو منافع الآخرة» فرمود: «الكلّ»[16] هم منافع دنيا هم منافع آخرت الآن بهترين منفعتي كه نصيب اقامهٴ حج نه حجگزاري اين حجگزاري قبلاً هم بود اما اقامهٴ حج به وسيلهٴ حكومت اسلامي شد اگر ميبينيد الآن در مصر, در تونس, در يمن, در اردن, در كويت, در ساير كشورهاي اسلامي و عربي نهضت اسلامي شده است قسمت مهم به بركت همان برائت از مشركين است كه به وسيلهٴ حكومت اسلامي و بعثه انجام ميگيرد كشورهاي اسلامي از رسانههاي ما اطلاعي ندارند اما وقتي ببينند فرياد برائت از مشركان در فضاي مكّه يا در عرفات يا در مِنا بلند است مسلمانها بيدار ميشوند اين از بهترين بركات و آثار اين برائت از مشركين است كه الآن در مصر و امثال مصر ظهور كرده «يا ايّها المسلمون اتّحدوا اتّحدوا» يا «الله اكبر» و مانند آن از مكّه رفته به كشورهاي ديگر نه اينكه از تظاهراتِ داخل ايران اينها از تظاهرات ايران باخبر بودند اما صحنهها آن قدر در مدار بسته است كه به اينها نشان نميدهند كه اينها ببينند كه زنها و مردها همهشان در صحنه حاضرند قسمت مهمّ آنچه را كه اينها توانستند ببينند همين در طيّ اين سي سال همان برائت از مشركين بود كه در مكّه ديدند اين معناي ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ است. آن كشتار بيرحمانه كه چهارصد نفر تقريباً شربت شهادت نوشيدند آن پيامِ جهاني داشت آن دستور داد به نهضت اسلامي اين طور نيست كه اين خونها هدر رفته باشد اگر ذات اقدس الهي خونبهاي اينها را حفظ ميكند در شرق و غرب عالَم ميرساند همين است ما خيال كرديم آن سال 66 كه آن حادثهٴ تلخ پيش آمد اين جمعهٴ خونين اين رخت بربست الآن بركات خون شهداي مكّه در همهٴ اين كشورهاي اسلامي ظهور كرده طولي هم نميكشد ـ انشاءالله ـ دامنگير خود عربستان و شيوخ عربستان خواهد شد به بركت قرآن و عترت اين هم هست خب كساني كه در آن صحنه بودند از نزديك ديدند كه چه بر زائران گذشت خب آن خون كه هدر نرفت كه آن زنها آن مردها آن وضعي را كه تحمّل كردند براي رضاي خدا همهٴ اينها پيام بود ديگر اين ميشود ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ اما چهارتا سوغات خريدن كه منفعت نيست اين منفعتِ بيگانههاست وقتي فكر بالا آمد انسان ديد فرق است بين اقامهٴ حج و حجگزاري اگر حكومت اسلامي است بعثه دارد حج را اقامه ميكند وجود مبارك حضرت امير نامهٴ رسمي كه براي قُثِمبنعباس نوشته در نهجالبلاغه آمده است فرمود قُثَم «فأقِم للناس الحج»[17] نه حج بكن و همين اقامهٴ حج جهان را بيدار كرده خب كم نيست چهارصد شهيد, چهارصد شهيد در برابر چند ميليون مردم كه از نزديك شاهد بودند و همه هم رفتند به ميليونها مردم گزارش دادند اين جهان را بيدار كرد خيلي از بزرگان گفتند كه اين ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ﴾[18] كم كم وسيلهٴ پيدايش موساي كليم شد كه آنها را ريخت به دريا اين طور نيست كه ما توقّع داشته باشيم امروز اگر كودكي را شهيد كردند يا جواني را در مصر شهيد كردند فردا نهضت شروع بشود جريان ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ﴾ همين طور بود بعد از مدّتي وجود مبارك موساي كليم قيام كرد و همه را ريخت به دريا ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾,[19] ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾[20] اين ميشود ﴿مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ وقتي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه منافع دنياست يا آخرت فرمود: «الكلّ»[21] در همين تفسيرات روايي ملاحظه ميفرماييد كه تفقّه در دين را هم جزء همين ذكر كردند كه اينها بروند در دين مُتِفَقّه بشوند[22] تفقّه در دين غير از فقهِ مصطلح است آن آيهٴ محكمه را فهميدن, فريضهٴ عادله را فهميدن, سنّت قائمه را فهميدن هر سه تفقّه در دين است آن مسائل سياسي مسائل اجتماعي مسائل وحدت ملّي مسائل انسجام ملّي, همهٴ اينها جزء تفقّه در دين است اينها هم جزء ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ است
اجابت دعوت حق با نداي لبيک و مفاهيم آن
بعد دربارهٴ بخشهاي عبادي هم فرمود: ﴿وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ اين تَلبيه بود اولاً تلبيه يك پاسخ مستقيمي است به تأذين و اذانِ وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) اولاً و به اذان وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثانياً آنها گفتند بياييد حج ما ميگوييم لبيك, البته اين لبيك هم اجابت به دعوت پيامبران الهي است هم بالاصاله اجابت دعوت ذات اقدس الهي است كه فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾[23] اما مشركان اين تلويه را داشتند يك لبيك آلوده به شرك داشتند ميگفتند «لبيك اللهمّ لبيك لبيك لا شريك لك الاّ شريك هو لك» ميگفتند شريكي نداري مگر آن شريكي كه آن هم براي توست ـ معاذ الله ـ اين جزء تلويه مردم در جاهليّت بود اسلام آمده گفته اين شرك است با توحيد مخلوط نكنيد بگوييد «لبيك اللهمّ لبيك لبيك لا
شريك لك لبيّك! إنّ الحمد و النعمة لك و المُلك»[24] ديگر نگوييد «لا شريك لك الاّ شريك هو لك تَملكه و ما مَلَك»[25] اين تلبيهٴ رسمي جاهليّت بود در انجام مناسك حج اسلام آمده اين را باطل كرده فرمود اين الفاظ را بگوييد و مثل «لا إله الاّ الله» چيزي را مخلوطش نكنيد بگذاريد توحيدِ ناب باشد اين ﴿وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ﴾ برخيها گفتند كه ناظر به تكبيرات پشت سر پانزده نماز است كه اوّلش نماز ظهر روز عيد قربان است براي كسي كه در مِناست و ده نماز است براي كسي كه در غير مِناست[26] اين يكي از مصاديق است ميتواند باشد اما ﴿وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ﴾ به قرينهٴ ﴿عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ يعني عندالذبح والنَحر فقط نام خدا را ببريد آنجا ديگر براي اصنام و اضلام و امثال ذلك قرباني نكنيد ﴿عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ اين بايد بنابراين اگر جامع هر دو را گرفتيم و هر دو مشمول اين شد عيب ندارد هم آن تكبيرات بعد از پانزده نماز «لِمَن كان في المِنيٰ» يعني ظهرِ روز دهم تا ظهر روز يازده تا ظهر روز دوازده اين سه روز را كه سه پنج نماز, پانزده نماز است بايد انجام بدهيم خب, اما كساني كه در غير مِنيٰ هستند پشت سر ده نماز, تعقيبات ده نماز است ﴿عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾
تبيين مصاديق ذکر وتسبيح الهي در تمام امور
مستحضريد كه بردن نام ذات اقدس الهي عندالذبح و النحر معنايش اين نيست كه انسان حتماً بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» نام خدا را بايد ببرد بگويد «سبحان الله» درست است «الله اكبر» درست است «لا إله إلاّ الله» درست است «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» درست است هر كدام از اين اذكار را كه ببرد نام خداست اگر گفتند شما نماز بخوانيد خب مشخص است نماز اوّلش «بسم الله الرحمن الرحيم» است اذكار ديگر جاي «بسم الله الرحمن الرحيم» را نميگيرد اما اگر گفتند «كلّ أمرٍ ذي بالٍ لم يذكر بسم الله فيه فهو أبتر»[27] اين معنايش اين نيست كه وقتي هر كاري كه ميكنيد بگوييد «بسم الله» بايد نام خدا را ببريد حالا يا بگوييد «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» يا بگوييد «اللهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد» اين هم همين است ديگر نام مبارك ذات اقدس الهي را برديد اين «اللهمّ» نام خداست ديگر يا «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» يا «سبحان الله» و امثال ذلك, گاهي سؤال ميشود كه چرا مثلاً دعاي كميل با «بسم الله» شروع نشده ادعيه, خب با «بسم الله» شروع شده معناي «اللهمّ إنّي أسئلك برحمتك الّتي» اينها همه اسم خداست ما نبايد توقّع داشته باشيم كه اول دعاي كميل باشد «بسم الله الرحمن الرحيم» دعاي كميل با نام خدا شروع شده ما دعايي نداريم كه با نام خدا شروع نشده باشد ذبح يا نحر بايد به نام خدا باشد اگر كسي مرغ را يا گوسفند را يا گاو را يا شتر را با «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» ذبح كرد يا نَحر كرد اين ذبيحهاش حلال است ديگر چون نام خدا را برد بالأخره اينجا هم كه فرمود: ﴿وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ﴾ يعني نام خدا را ببرند البته «بسم الله الرحمن الرحيم» ممكن است افضل اذكار باشد آن مطلب ديگر است يا «لا إله الاّ الله» يك جهت ديگر داشته باشد كه فضيلت خاصّ خودش را داشته باشد اما حالا خوردن و خوراندن واجب است يا واجب نيست اين را فقه بايد مشخص بكند ﴿فَكُلُوا مِنْهَا﴾ گفتند امر, امر ترخيص است ﴿أَطْعِمُوا﴾ را گفتند امر, امر الزام است نه رها كردن, اگر اقامهٴ حج است حتماً بايد تكليفِ مِنا روشن بشود اين شعار و رها كردن و آمدن با اينكه بسياري از فقها در كشورهاي ديگر هستند اين اقامهٴ حج نيست درست است كه برابر نصوص ما «إنّ الله يُحبّ اراقة الدِماء»[28] وظيفهٴ افراد نَحر و ذبح است بله, اما وظيفهٴ حكومت اسلامي اقامهٴ حج است اين قربانيها را بايد سامان ببخشد اين قربانيها را بايد به فقرها عطا بكند يا سردخانه بگذارد يا كنسرو درست كند كاري بكند كه بالأخره هدر نرود اين ميشود اقامهٴ حج كه به عهدهٴ حكومت است آن ميشود حجّ عمره كه وظيفهٴ زائران و مؤتمران است.
پرسش:...
پاسخ: بله «بسم الله» ديگر, اسم خداست ديگر همهٴ اينها اسم خداست ﴿لِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَي﴾ آن توهّم هم از همينجا پيدا شده اين جوشن كبير هم «بسم الله» است ديگر ﴿لِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَي فأدْعُوهُ بِهَا﴾[29] ﴿أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْماءُ الْحُسْنَي﴾[30] اگر ﴿لِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَي فأدْعُوهُ بِهَا﴾ اول تا آخر جوشن كبير «بسم الله» است اسماي الهي است اين اسماي حسناست ديگر, اين انصراف در اثر غلبهٴ وجود است بالأخره, ولي حكم فقهياش آن است حالا اگر كسي خواست سرِ مرغي را ببُرد بگويد كه «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» حلال است ديگر يا «لا اله الاّ الله» بگويد حلال است ديگر.
بررسي آداب قرباني در آئين جاهلي و شريعت اسلامي
پرسش:...
پاسخ: نه, شرك نشود للأصنام نباشد, للأوثان نباشد آنها براي تقرّب به اين أصنام در جاهليّت اين كار را ميكردند ديگر قرباني در جاهليّت بود حالا بعد آيات بعد هم خواهد آمد قرباني كه ميكردند تقرباً للأصنام اين كار را ميكردند تا اصنام مشكل اينها را حل كند بعد چون شركآلود بود مقداري از گوشت قرباني را به در و ديوار كعبه آويزان ميكردند بخشي از خون قرباني را به ديوار كعبه ميماليدند كه آيه در همين فضا نازل شده است كه ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾[31] اين چه كاري است ميكنيد اين نظير دخيل بستنهاست خب چرا اينجا كه رفتي دخيل ميبندي آن دعاي خاص را بخوان آن زيارت خاص را بخوان نگفتند دخيل ببند يا پارچه ببند كه آنها را نگفتند كه آنها هم همين كار را ميكردند يك مقدار گوشت را ميخكوب ميكردند به ديوار كعبه آويزان ميكردند يك مقدار خون را به ديوار كعبه آلوده ميكردند كه بتهايشان قبول كند آيه نازل شد اين كار را نكنيد ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾ در همين آياتي است كه بعداً به خواست خدا ميخوانيم آيهٴ 37 همين سورهٴ مباركهٴ «حج» است كه به خواست خدا خواهد آمد اما فرمود اين كار را انجام بدهيد به نام خدا ذبح كنيد و به نام خدا به فقرا اطعام بكنيد غرض آن است كه وظيفهٴ حاجيان نَحر و ذبح است بله, اما وظيفهٴ حكومت اسلامي اقامهٴ حج است اينكه وجود مبارك حضرت امير براي قُسَم نوشته «فأقم للناس الحج»[32] همين است كه حكومت اسلامي بايد انجام بدهد اليوم حرمين در اسارت آلسعودند اگر ـ انشاءالله ـ اين نهضتي كه در مصر شروع شد در تونس شروع شد در يمن شروع شد در كشورهاي ديگر شروع شد, همانند نهضت اسلامي مردم بزرگوار اين منطقه ايران اسلامي ـ انشاءالله ـ آنجا هم ثمربخش بشود حرمين از دست آلسعود نجات پيدا كند آن وقت اقامهٴ حج وضع روشني پيدا ميكند كه حج اقامه ميشود هم وضع مِنيٰ بهتر ميشود هم وضع ساير مواقف بهتر ميشود هم وضع حرمين بهتر ميشود به بركت قرآن و عترت و بساط وهابيّت هم كلاً برچيده ميشود اينها اگر بفهمند كه عقل چيست, توسّل يعني چه, توكّل يعني چه, ارادت مردم به اهل بيت يعني چه, مثل ارادت مردم به قرآن است خب ما اين قرآن را ميبوسيم قرآن را بالاي سر ميگذاريم اينكه فرقي بين قرآن و عترت نيست خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض»[33] خب اين قرآن را ما ميبوسيم بالاي سر ميگذاريم اين شرك نيست اگر حرم رفتيم و در و ديوار را بوسيديم اين شرك است؟! عقل اگر پيدا بشود اين همه حل ميشود.
بيان مفهوم فقير و لزوم اطعام قرباني به فقرا
خب, ﴿فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ﴾ «بائس» يعني كسي كه نيازمند است گرفتار شدّت و رنج و درد است و فقير هم به كسي ميگويند كه ستون فقراتش شكسته است مستحضريد كسي كه ستون فقراتش شكسته باشد به او ميگويند فقير و قدرت ايستادن ندارد كسي اگر ـ خداي ناكرده ـ گرفتار ضعفِ مالي باشد قدرت ايستادگي در برابر حوادث را ندارد به او ميگويند فقير وگرنه فقر و فقير آن وضعِ اوّلياش به معناي نداري نيست نداري را ميگويند فقدان, فاقد يعني ندار, اما كسي كه ستون فقراتش شكسته است و قدرت ايستادن ندارد به او ميگويند فقير, چون يك ملّت بياقتصاد, ملّت بيمال قدرت ايستادگي در برابر ستم را ندارد ميگويند ملّت فقير يا شخصي كه در اثر بيمالي توان مقاومت با حوادث را ندارد به او ميگويند فقير فرمود اينها را بايد اطعام كنيد تأمين ميشود ديگر نيازمند در روايات ما هم هست از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه ذات اقدس الهي ميداند كه نياز فقرا چقدر است به همان اندازه امور بِريّه جعل كرد اين در روايات باب زكات است ملاحظه فرموديد ديگر كه حضرت فرمود خداي سبحان ميدانست كه نياز فقرا چيست, اگر خدا ميدانست كه بيش از اين مقدار لازم است نقل ميكرد[34] منتها حجّ افتاده مشكل مردم را حل نميكند ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ نيست الآن اينها حج را انداختند, يك وقت است كعبه را منجنيق ميزنند براي گرفتن ابنزبير ويران ميكنند يك وقت حج را منجنيق زده اين آلسعود ويران كرده الآن حج ويرانشده است, عُمره ويرانشده است حج و عمرهٴ ويرانشده ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ را به همراه ندارد آن حجّ اقامهشده است كه ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ را به همراه دارد خب,
تشريح مفاهيم <تَفَث> در انجام مناسک حج
بعد فرمود: ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ «تَفَث» يعني آن غبار و چرك و عرق و اينها البته آن روايت ذريح محاربي هم نقل شده است در بحثهاي سابق داشتيم حالا هم اگر فرصت شد به مناسبتي روايت نوراني كه امام صادق(سلام الله عليه) به ذريح محاربي دربارهٴ تعبير ﴿تَفَثَهُمْ﴾ ذكر كرده است آن را شايد نقل بكنيم كه همين شاگردان مخصوص حضرت به پيشگاه امام صادق رسيدند فرمود تاكنون ما چنين تفسيري از شما نشنيديم اينكه به ذريح محاربي فرموديد اين چيست؟ فرمود: «مَن يَحتمِل مِثل ما يحتمل ذريح»[35] چه كسي ميتواند علم ما را حمل بكند اگر يك شاگرد خوبي باشد ما بله اسرار را به او ميگوييم اما تا حال چنين كسي از ما سؤال نكرده اين ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ را وجود مبارك حضرت برابر تأويل قرآن به ولايت زده است خب, ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ قَضا يعني به جا آوردن يعني اين تَفَث و عرقها و چركها و خستگيهايشان را برطرف كنند ﴿وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ﴾ آن تعهّداتشان را, آن نذرهايشان را وفا كنند
طواف کعبه مستلزم رهائي از شرک و بردگي
﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ اينجا بيان سيدناالاستاد لابد ملاحظه فرموديد فرمود اين ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ خب بله ظاهرش اين است كه به دور خانه طواف بكنند اين غير از آن ﴿لِلطَّائِفِينَ﴾ است فرمود اين جمله به بركت روايات اهل بيت(عليهم السلام) مخصوص طواف نساء است اين يكي را اهل بيت فرمودند اين مربوط به طواف نساء است كه كلاً از حالت احرام بالقول المطلق بيرون بيايد خب ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ وصف اين بيت گاهي به عنوان بيتِ رفيع, گاهي به عنوان بيتِ عَتيق, گاهي به عنوان مباء للناس هر كدام پيام خاصّ خودش را دارد اگر گفتند قبلهٴ شما بيتِ عتيق است يعني شما به طرق خانهٴ آزادي داريد نماز ميخوانيد ديگر معنا ندارد بردهٴ كسي باشيد يا بردهٴ درون يا بردهٴ بيرون اگر گفتند: ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ داريد دور خانهٴ آزاد و آزادي طواف ميكنيد ديگر معنا ندارد بردهٴ كسي باشيد اگر در بيانات نوراني حضرت امير است كه «عبد الشهوة أذلّ مِن عبد الرق»[36] همين است فرمود كسي كه بندهٴ شهوت است ذليلتر از برده است اين كسي كه ميگويد من هر چه دلم بخواهد ميكنم اين را ميگويند وِلنگار, ولنگار هم كه قبلاً ملاحظه فرموديد يك كلمهٴ مركب است نه كلمهٴ بسيط, كسي كه انگارهٴ او و انگيزهٴ او وِل بودن است به او ميگويند ولنگار اينكه ميگويد من هر چه دلم بخواهد ميگويم, هر جا دلم بخواهد ميروم اين همين ولنگار است ديگر انگارهٴ او و انگيزهٴ او اين است كه وِل است مثل كراب هراش خب اگر اين هست اين «عبد الشهوة أذلّ مِن عبد الرق» حضرت فرمود, فرمود اين خانه شما را آزاد ميكند هم از بردگي درون هم از بردگي بيرون اين اقامهٴ حج به وسيلهٴ بعثه در طيّ اين سي سال مردم را آزاد كرده است البته رسانهها اثر خودشان را داشتند, نهضتها و راهپيماييهاي درونمرزي اثر خاص خودشان را داشتند اما مستحضريد كه بسياري از اينها رسانه ندارند بسياري از اينها آن شعاع را ندارند كه وضع راهپيماييهاي ما را ببينند اما در جريان مكّه همه ديدند ديگر ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . نهجالبلاغه, نامه 67.
[2] . سورهٴ نور, آيهٴ 36.
[3] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 96.
[4] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 11.
[5] . سورهٴ حشر, آيهٴ 9.
[6] . سورهٴ بقره, آيهٴ 127.
[7] . سورهٴ نور, آيهٴ 55.
[8] . ر.ك: الكافي, ج4, ص265.
[9] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 97.
[10] . الكافي, ج4, ص245.
[11] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 28.
[12] . سورهٴ بقره, آيهٴ 148.
[13] . سورهٴ حديد, آيهٴ 21.
[14] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 133.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 148.
[16] . الكافي, ج4, ص422.
[17] . نهجالبلاغه, نامهٴ 67.
[18] . سورهٴ بقره, آيهٴ 49; سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 6.
[19] . سورهٴ قصص, آيهٴ 40; سورهٴ ذاريات, آيهٴ 40.
[20] . سورهٴ طه, آيهٴ 78.
[21] . الكافي, ج4, ص422.
[22] . تفسير كنزالدقائق, ج5, ص573.
[23] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 97.
[24] . الكافي, ج4, ص250.
[25] . الكافي, ج4, ص542.
[26] . كنزالعرفان, ج1, ص175.
[27] . تفسير الامام العسكري, ص25.
[28] . المحاسن, ج2, ص388.
[29] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 180.
[30] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 110.
[31] . سورهٴ حج, آيهٴ 37.
[32] . نهجالبلاغه, نامهٴ 67.
[33] . الكافي, ج2, ص415.
[34] . ر.ك: الكافي, ج3, ص498.
[35] . الكافي, ج4, ص549.
[36] . غررالحكم و دررالكلم, ص304, ح6965.