اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ ﴿19﴾ يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ ﴿20﴾ وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ ﴿21﴾ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ ﴿22﴾ إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ ﴿23﴾ وَهُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَي صِرَاطِ الْحَمِيدِ ﴿24﴾ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿25﴾
تقسيم فرقه هاي شش گانه به گروه هاي ايمان و کفر
بعد از بيان آن عناصر محوري اصول دين و خطوط كلي فقه و اخلاق و حقوق, افرادي كه در برابر دين قرار گرفتهاند به دو گروه تقسيم شدند. گرچه شش فرقه از فِرَقي كه داراي نحلههاي گوناگوناند در آيهٴ هفده بيان شده لكن جامع اين فِرَق ششگانه همان ايمان و كفر و حقّ و باطل و صِدق و كذب و خير و شرّ و حُسن و قبح است لذا بعد از بيان آن شش فرقه اينها را فرمود: ﴿كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ﴾ سجده ميكنند ﴿وَكَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ﴾.[1] بعد از اينكه آن شش فرقه را بيان فرمود، جمعبندي آنها در آيهٴ هجده به اين صورت شد كه ﴿وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ﴾ يعني «يَسجد لله كثيرٌ مِن الناس», ﴿وَكَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ﴾، پس انسانها دو قسم شدند يك عدّه مطيعاند يك عدّه عاصي؛ يك عدّه مؤمناند يك عدّه كافر [كه] جامع آن شش فرقه اين دو عنوان است لذا فرمود: ﴿هذَانِ خَصْمانِ﴾.
بيان برخي از نکات ادبي آيات مورد بحث
برخيها خواستند بگويند كه اقلّ جمع دوتاست براي اينكه در بخشي از آيات قرآن كريم بعد از اينكه تثنيه را ذكر كرده، از تثنيه به جمع ياد كرده است، معلوم ميشود اقلّ جمع دوتاست كه يكي از مواردي كه به آن استشهاد كردند همين آيه است؛ اين استدلال را جناب فخررازي نقل كرده است.[2] مشابه اين هم آيات ديگري است كه اول تثنيه است بعد جمع. اين استدلال درست نيست براي اينكه اين ﴿هذَانِ﴾ راجع به دو شخص نيست راجع به دو گروه است، چون دو گروهاند بالأخره جمعاند؛ ﴿هذَانِ﴾ در ﴿هذَانِ خَصْمانِ﴾ راجع به اين دو كثير است كه كثيرِ نفسي است نه كثيرِ نسبي و ﴿اخْتَصَمُوا﴾ راجع به جمع همين شش فرقه است.
چند نكته در اين آيات آمده كه بعضيها مربوط به كفّار است بعضيها مربوط به مؤمنين: چرا دربارهٴ كفّار به فعل ماضي ياد شده است كه فرمود: ﴿قُطِّعَتْ﴾؟ چرا به ثِياب ياد شده است چرا نفرمود لباس ولي دربارهٴ مؤمنين فرمود: ﴿لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ﴾؛ آيا بين ثياب و لباس فرق است يا نه؟ چرا نفرمود «عليهم مقامعٌ مِن حديد» فرمود: ﴿لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ﴾؟ چرا با اينكه اينها ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴾[3] هستند فرمود: ﴿كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ﴾؟ چرا دخول را دربارهٴ كفار به خود اسناد نداد نفرمود ما آنها را داخل ميكنيم ولي دربارهٴ مؤمنين به خود اسناد داد؟ چرا اين اَساوِر اين دستوارهها گاهي از ذَهَب است گاهي از فِضّه [يعني] در بعضي آيات مثل آيه محلّ بحث دارد: ﴿أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾[4] و در بعضي از آيات دارد: ﴿أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ﴾[5] كه در سورهٴ مباركهٴ «انسان» آمده است؟ آيات قرآن كريم بايد به اين نكات ادبي پاسخ بدهد.
اول: تعبيرات مشترک درباره مؤمن و کافر
نكتهٴ اول اين است كه جريان فريقان را كه از آنها به جمع ياد كرده است اين نشان آن نيست كه اقلّ جمع دو نفر است، بلكه براي آن است كه اينها چون دو گروهاند [و] جمعيّتشان زياد است از اينها به جمع تعبير كرده است. دربارهٴ ثياب و لباس، اين تفنّن در تعبير است؛ گاهي دربارهٴ مؤمنان و اهل بهشت هم تعبير به ثياب شده است[6]، اين طور نيست كه ثياب اختصاص داشته باشد به كفّار. از اينكه فرمود: ﴿لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ﴾، اين «لام» اختصاص است نه «لام» منفعت, «لام» منفعت در برابر «عليٰ» است اما «لام» اختصاص در برابر «علي» نيست [يعني] اين عمل مختصّ عامل است چه حَسنه باشد چه سيّئه. در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين اصل گذشت كه خدا فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾؛[7] اين ﴿فَلَهَا﴾ از باب مشاكله نيست بلكه از باب اين است كه عمل مختصّ عامل است چه خوب چه بد, چه خير چه شرّ, چه حَسن چه قبيح. از اين جهت كه مستقبلِ محقّقالوقوع در حكم ماضي است، از اينها به فعل ماضي ياد كرده است فرمود: ﴿قُطِّعَتْ لَهُمْ﴾ و از آن جهت كه بعد از انداختن [و قرار دادن] اين جامه در بدن آنها درون و بيرون ميسوزد و گداخته ميشود از آن به فعل مضارع ياد كرده است، چون آن فعل مضارع بعد از پوشاندن اين جامهٴ عذاب و بعد از ريختن اين آبِ داغ است؛ چون اينچنين است ﴿يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ﴾. كلمهٴ «دخول» همان طوري كه دربارهٴ بهشتيها هست دربارهٴ جهنّميها هم هست؛ در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» دارد: ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ﴾.
دوم: ظهورجمله ﴿هُدُوا الي الطيب من العقول﴾ بر پاداش اخروي
دربارهٴ بهشتيها كه فرمود: ﴿هُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ﴾ اگر اين ﴿هُدُوا﴾ عطف بر ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ باشد اين مربوط به دنياست؛ لكن چون فاصله زياد است اين مربوط به دنيا نيست بلكه مربوط به پاداشهاي قيامت است كه در قيامت پاداشي كه داده ميشود دو قِسم است: يكي اينكه اينها هدايت ميشوند به حرفهاي خوب نظير آنچه در آيهٴ ده سورهٴ مباركهٴ «يونس» است كه باز قرائت ميشود و نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» است كه بهشتيها مرتّب خدا را شكر ميكنند [و] ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ﴾[8] ميگويند و مانند آن كه اين ﴿هُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ است (اين براي قولي است كه قائل خود اينها باشند) يا اينكه هدايت ميشوند به قولِ طيّبي كه قائل فرشتگاناند كه فرشتگان ﴿يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُم﴾.[9] اين ﴿هُدُوا﴾ كه فعل مجهول است [كه يعني] به قولِ خوب هدايت ميشوند يا قائل خود اينها هستند مطابق آيهٴ سورهٴ «يونس» [و] يا قائل فرشتگاناند كه دربارهٴ اينها حرفهاي طيّب و طاهر دارند نظير آيهٴ ﴿سَلامٌ عَلَيْكُم﴾. حالا اين آيات يكي پس از ديگري فقط قرائت كنيم تا به اين نكات ادبي هم پاسخ داده شده باشد.
سوم: علت ذکرمؤمنان و کافران بر وجه تثنيه
در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيهٴ 192 اين است: ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾؛ اين «خِزي» قبل از آن عذاب است چون مهمتر از عذابِ بدن, عذاب روح است كه رسوايي او را به همراه دارد، پس ادخال در نار مثل ادخال در جَنّت هر دو به ذات اقدس الهي اسناد داده شد. جريان اينكه از مؤمنان و كافران به تثنيه ياد شده است نظير آيهٴ 81 سورهٴ مباركهٴ «انعام» است: ﴿وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلاَ تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللّهِ مَالَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً﴾؛ اينجا سخن از ما و شماست در حالي كه وقتي تعبير جمعبندي شده به عمل ميآيد در ذيل آيهٴ 81 ميفرمايد: ﴿فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾؛ آيا مؤمنان احقّ به امناند يا شما، بعد ميفرمايد: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ﴾، پس مؤمناناند و كافران [يعني] اين گروه در قبال آن گروه كه از اين دو گروه تعبير به تثنيه شده است نه چون اقلّ جمع دو نفر است.
چهارم: تسبيح و تحميد الهي ابزار بر آورده شدن نياز بهشتيان
در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آيهٴ ده همان قولِ طيّب را مطرح ميكند كه در بحث ديروز خوانده شد: ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾. در سورهٴ مباركهٴ «يونس» اين نكته از سيدناالاستاد گذشت كه فرشتگان اگر چيزي را بخواهند مسئلت كنند ميگويند: ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ يعني ذات اقدس الهي چون منزّه از نياز است نياز ما را برطرف ميكند؛ با تسبيح خواستهٴ خود را بيان ميكنند. اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» دارد كه ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[10] براي همين جهت است. انسان چه در دنيا چه در آخرت نيازمند است [و] نيازش را بايد كسي برآورده كند كه بينياز باشد. چون انسان نيازمند است به كسي مراجعه ميكند كه بينياز باشد و اين «تسبيح» است، آن بينياز، نيازِ اين نيازمند را برطرف ميكند [و] اين نيازمندي كه حاجتش برآورده شده بايد حقشناسي كند اين ميشود «تحميد» لذا تسبيح خدا با تحميدِ الهي همراه است: ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾. در اين بخشها هم تسبيح با تحميد غالباً همراه است؛ بهشتي اگر چيزي بخواهد ميگويد: ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ و نسبت به يكديگر هم با سلام برخورد ميكنند وقتي از ذات اقدس الهي با تسبيح خواستند و نيازشان برآورده شد ميگويند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾؛ ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾.
بنابراين اوّلين دعوا و خواستهٴ آنها ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾ است و آخرين دعواي آنها ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ است. بهشتي نميگويد خدايا به من فلان ميوه را بده، ميگويد: ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾؛ معلوم است كه اين نيازمند است، نيازمند به منزّه از نياز مراجعه ميكند و آن منزّه از نياز، حاجت اين را برآورده ميكند لذا اوّلش تسبيح است آخرش تحميد، با يكديگر هم كه برخورد دارند برخورد سلامت است كه ﴿تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾.
پنجم: تعبيرات مشترک قرآن درباره فرشتگان و بهشتيان
در بخشهايي كه مربوط به ساير نكات است در سورهٴ مباركهٴ «هود» گوشهاي از اين برداشتهايي كه مربوط به همين دو گروه است ياد شده است چه گروه حق چه گروه باطل [كه] آيهٴ 24 سورهٴ مباركهٴ «هود» اين است. بعد از اينكه در آيات قبل فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[11] حكمشان آن است و قبلش هم فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾[12] [يعني] كفّار حكمشان آن است، بعد فرمود: ﴿مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ﴾. در اين گونه از موارد كه تثنيه ميآورد نه براي اينكه اقلّ جمع دو نفر است [بلكه] براي اينكه فريقاند [يعني] يك گروه آنها هستند يك گروه اينها.
در جريان ﴿هُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ دو احتمال بود كه در جامع استعمال شده باشد يعني هم بهشتيها حرفهاي خوب ميزنند هم فرشتگان با بهشتيها حرفهاي خوب ميزنند؛ حرفِ خوب بهشتيان در آيهٴ ده سورهٴ «يونس» بيان شده حرفِ خوب فرشتهها دربارهٴ بهشتيها در سورهٴ مباركهٴ «رعد» بيان شده كه فرمود: ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ﴾.[13] دربارهٴ بهشتيها ﴿فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾[14] [يعني] آن بهشتيهاي كامل تمام اين درها به روي آنها باز است [و به آنان] ميفرمايند از هر دري كه خواستيد وارد بشويد، فرشتهها هم از هر دري كه بخواهند وارد ميشوند و سلام عرض ميكنند: ﴿يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ﴾ بعد ميگويند: ﴿سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ﴾. در ذيل اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «رعد» در بحثهاي روايي ما آمد ـ شايد اهل سنّت هم همين را داشته باشند ولي از طريق ما آمده است ـ كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تشريف ميبردند به مقبره شهدا و به شهدا ميگفتند: «االسلامُ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ»؛[15] حالا حدّاقل سالي يك بار را يقيني بود، بيشتر مطلب ديگر است.
کيفيت عذاب اخروي کافران
مطلب ديگري كه مربوط به كيفيت تعذيب كفّار است در آيات 49 به بعد سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» به اين صورت آمده است: ﴿وَتَرَي الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴾؛ اينها بستهاند در زنجيرند، اين طور نيست كه مكان وسيع باشد؛ منتها اراده دارند كه خارج بشوند ميلِ خروج دارند. همان حركتِ جزئي كه دارند، سعي ميكنند خودشان را به درِ جهنم برسانند كه بعد ﴿أُعِيدُوا فِيهَا﴾؛ نه اينكه تكان نميخورند [بلكه] حركتشان كُند است پايشان بسته است. اينچنين نيست كه يك فضاي باز در اختيار آنها قرار بدهند بگويند اينجا بسوز، آنجا نه آزادند نه باز [يعني] هم بستهاند هم برده، چون در دنيا هم دست ديگران را بستند هم پاي ديگران را. فرمود: ﴿تَرَي الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ ٭ سَرَابِيلُهُم مِن قَطِرَانٍ وَتَغْشَي وُجُوهَهُمُ النَّارُ ٭ لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ﴾؛ نه «بما كسبت» يعني خود اين عمل به آن صورت در ميآيد لذا در هيچ جاي از قرآن ندارد كه اينها مثلاً اعتراض بكنند بگويند خدايا! اين چيست كه بر ما تحميل كردي چون اينها باطنِ اين عمل را ميبينند كه چيست و اينكه باطن گناه چيست كاملاً براي شان مشهود است لذا هيچ اعتراض نميكنند؛ ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ٭ هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾.
بيان پاداش و جايگاه اهل بهشت
در سورهٴ مباركهٴ «كهف» باز هم جريان كيفيت اِنعام و تعبير به فريقين شدن و لباسِ پاك و تميزِ بهشتيها مطرح است؛ آيهٴ سي به بعد سورهٴ مباركهٴ «كهف» اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً ٭ أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾ كه در آيهٴ محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «حج» هم ﴿أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾ بود، ﴿وَيَلْبَسُونَ ثِيَاباً﴾، معلوم ميشود ثياب اختصاصي به كفار ندارد كه دربارهٴ مؤمنين بگويند لباس [و] دربارهٴ كفار بگويند ثياب, بلكه ثياب براي هر دو گروه به كار ميرود ﴿وَيَلْبَسُونَ ثِيَاباً خُضْراً مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَي الْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً﴾. در آن آيه كه ـ انشاءالله ـ خواهد آمد دارد كه ﴿مُتَّكِئِينَ عَلَي سُرُرٍ مُتَقابِلينَ﴾[16] يعني بهشتيها حالا ميليونها نفرند هر چه هستند اينها همه روبهروي هماند [و] هرگز در غياب يكديگر نيستند. ما چه مكاني داريم كه همهٴ اينها در آن مكان جمعاند و همه روبهروي هماند؟ در دنيا چنين مكاني براي ما قابل فرض نيست براي اينكه صفِ طولاني اگر باشد بعضيها روبهروي هماند, مستدير اگر بنشينند هم بعضي روبهروي هماند، اين طوري كه همه روبهروي هم باشند اين تصوّرش احتياج به دليل دارد.
در سورهٴ مباركهٴ «مريم» باز به صورت ديگري از اين دو فريق ياد شده است و حَسَنات و سيّئات خاصّ اينها جداگانه مطرح شده است؛ آيهٴ 73 سورهٴ مباركهٴ «مريم» اين است ﴿وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ﴾؛ اين تثنيه آوردن به لحاظ خود فريق است با اينكه جمعاند بنابراين دو فريق را ميشود گفت: «هذان» و اين نه براي آن است كه اقلّ جمع دو نفر است.
تبيين مواهب بهشتي اهل ايمان
خب اينها مربوط به آياتي كه قبل از سورهٴ «حج» است اما آياتي كه مربوط به بعد از سورهٴ «حج» است؛ آيهٴ 45 سورهٴ مباركهٴ «نمل» اين است: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَي ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ﴾؛ گرچه اين تعبيرها با تثنيه شروع شده ولي با جمع ختم شده؛ نفرمود «فريقان يختصمان» بلكه به لحاظ لفظ تثنيه است و به لحاظ معنا كه گروه فراوانياند جمع ذكر فرمود. در سورهاي كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آنجا بخشي از عذابهايي كه دامنگير تبهكاران ميشود در قبال نعمتهايي كه بهرهٴ متنعّمان ميشود ذكر شده است؛ آيهٴ پانزده به بعد سورهٴ مباركهاي كه به نام حضرت است اين است: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ وصف بهشتِ اهل تقوا اين است كه ﴿فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ﴾؛ نهرهايي از آب روان است كه هرگز متغيّر نميشود گرچه ميليونها سال هم بماند؛ اين نظير آبِ دنيا نيست كه اگر مدّتي بماند بو ميآيد ـ «آسِن» يعني متغيّر ـ ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ﴾؛ نهرهايي از شير جاري است كه هرگز مزهٴ آنها عوض نخواهد شد ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ﴾؛ نهرهايي از خَمر است كه فقط لذّت دارد، هيچ تلخي و خمار ندارد. لغويين ميگويند «خمار»، «داء الخَمر» است؛[17] اين مرضي است كه انسان بعد از خوردن خَمر به خمار مبتلا ميشود، اين مرض در خمرِ بهشت نيست. ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّي﴾، بعد فرمود: ﴿وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ﴾.
فرمود جريان آنها آيا ﴿كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ﴾ ـ اينكه در آيهٴ محل بحث سورهٴ مباركهٴ «حج» كه فرمود حَميم بر سر اينها ريخته ميشود: ﴿يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ﴾، گاهي هم همين حميم را به آنها ميچشانند: ﴿وَسُقُوا مَاءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ﴾ ـ بعد يكي از شواهدي كه گاهي به لحاظ معنا جمع است و به لحاظ لفظ مفرد [اينجاست كه] فرمود: ﴿وَمِنْهُم مَن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّي إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ﴾؛[18] به لحاظ لفظ فرمود: ﴿مَن يَسْتَمِعُ﴾ و به لحاظ معنا فرمود: ﴿خَرَجُوا﴾. خب اگر «مَن» است بايد بفرمايد «خَرَج» نه ﴿خَرَجُوا﴾ ولي چون شامل افراد زياد ميشود از اين جهت به ﴿خَرَجُوا﴾ ياد شده است.
اينكه اَساور گاهي ذهب است گاهي فضّه اين در سورهٴ مباركهٴ «انسان» مشخص شد؛ در آنجا آيهٴ 21 به بعد سورهٴ مباركهٴ «انسان» اين است: ﴿عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ﴾ كه اينجا با ثياب به كار رفت نه لباس ﴿وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ﴾؛ حالا آيا اين بر اساس تقسيم است كه بعضي دستوارههاي ذَهَب دارند بعضي دستوارههاي فِضّه يا هر دو گروه است يا موقفهاي اينها در بهشت فرق ميكند ولي بالأخره هم اَساور نقره است هم دستوارههاي طلا ﴿أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ كه اينجا آن روايت نوراني را مرحوم امينالاسلام نقل كرده است كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) ذيل اين ﴿سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ فرمود خداي اينها شرابي به اينها عطا ميكند كه «يطهّرهم عن كلّ شيء سوي الله»؛ آنچه غير خداست از ياد اينها ميرود كه ظاهراً هيچ مقامي براي بهشتي بالاتر از اين نيست. اين از غرر روايات ماست كه مرحوم امينالاسلام ذيل اين آيه نقل ميكند؛ ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً ٭ إِنَّ هذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُم مَشْكُوراً﴾. اينها شواهدي براي تأمين آن نكات ادبي اين چند آيهاي كه بحث شده است.
ممانعت کفار در برابر امور عبادي مؤمنان
حالا برسيم به آيهاي كه امروز قرائت شد؛ فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾. وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از مكّه به مدينه مهاجرت كردند نظامي تشكيل دادند، مسلمانها به احكام حج آشنا شدند و خواستند به مكّه بروند، همان مشركان حجاز مانع اينها بودند ـ چون فريضهٴ حج در مدينه نازل شده است نه در مكه ـ وقتي كه ميخواستند بروند آنها جلوي شان را ميگرفتند نميگذاشتند كه حاجيان و معتمران به مكّه بروند. آيه نازل شد در سورهٴ مباركهٴ «حج» كه كفّار و كساني كه راهبندي ايجاد ميكنند؛ «صَدّ» يعني صرف هم «يصدون انفسهم عن سبيل الله بالإنسداد أو الإنصراف» هم «يصدّون غيرهم عن سبيل الله بالسدّ و الصرف» جلوي ديگران را ميگيرند؛ ﴿وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾, «و يصدّون عن المسجد الحرام»؛ نميگذارند مردم بروند و قبلهشان را از نزديك زيارت كنند و دور قبله طواف بكنند و مانند آن (نميگذارند وظيفهٴ حجّ عمره را انجام بدهند) اينها كه كافرند «و صادّوا» صارِف عن سبيل اللهاند «و صادّوا» صارِف از مسجد حراماند، كساني هستند كه به عذاب اليم گرفتار ميشوند. مسجدالحرام را مشخص فرمود كه ﴿جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً﴾.
ارتباط حيات و ممات انسان با کعبه
در مسئلهٴ اينكه فرمود: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً﴾، آن براي همه است كه قبله همه است و مطاف همه هم است كه قبلاً هم اين بحث گذشت كه اصلاً زندگي و مرگ ما با كعبه روبهروست يعني ما شبانهروز با كعبه داريم زندگي ميكنيم؛ نمازهاي ما كه الاّ ولابد بايد به طرف كعبه باشد, كارهايي كه قبيح است و اهانت است حتماً بايد پشت به كعبه نباشد رو به كعبه هم نباشد، در نشستنهاي عادي ما هم كه «خير المجالس ما استقبل به القبلة»، ذبيحهاي ما هم كه بايد به طرف كعبه باشد؛ اصلاً ما با كعبه داريم زندگي ميكنيم. ممكن نيست كسي در يك روز چند بار با كعبه ارتباط نداشته باشد؛ يا واجب است يا مستحب است يا حرام؛ اينكه در روايات گفته ميشود: «والكعبة قبلتي» همين است. با ارتباط با كعبه هم داريم ميميريم؛ همين كه حال احتضار شد ارتباط ما بايد با كعبه باشد كه چطور بايد ما را رو به قبله بكنند، بعد از اينكه مرديم بين مرگ و غسل دادن چطور بايد رو به كعبه باشيم, بعد از غسل و تَحنيط و تَكفين و قبل از دفن چگونه بايد رو به كعبه باشيم مشخص است، هنگام نماز بر ما چگونه بايد به طرف كعبه باشيم مشخص است، بعد وقتي كه بخواهند دفن كنند چگونه با كعبه ارتباط داشته باشيم مشخص است. زندگي ما و مرگ ما با بيت الله است؛ «والكعبة قبلتي»[19] در دعاهاي ما هست. اين طور نيست كه فقط سالي يك بار كسي برود مكه [بلكه] ماييم و كعبه؛ تمام شئون ما شب و روز با كعبه وابسته است حالا يا حرمت است يا استحباب است يا وجوب؛ مرگ ما و زندگي ما [با كعبه است] ماييم و كعبه.
فرمود ما اين كعبه را براي همه مردم قرار داديم [و] همهٴ طبقات دعوت شدند و اين مسجد براي همه عليالسواء است: ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ﴾؛ كسي كه اهل مكّه است در آنجا عاكف است و مقيم است يا كسي كه بادي است [و] از راه «بَدْو» ميآيد. «بَدْو» غير از ابتداست؛ اينكه ميگوييم بدواً يك تعبير نادرست است، «بدءاً» درست است كه مهموز است؛ آنكه بَدْو دارد يعني روستا [ كه فرمود:] ﴿جَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ﴾؛[20] «بدأ» به معناي ابتدا است كه آخرش همزه دارد نه واو. كساني كه از بدو ميآيند از بادي يعني از روستاها و منطقههاي دور ميآيند همه يكساناند: ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ﴾.
بررسي حکم بيع زمينهاي کعبه
فتوايي جناب ابوحنيفه ميدهد كه خريد و فروشِ دُورِ مكه يعني خانهها و دار [و] اجارهٴ دورِ مكّه يعني هتلها حرام است، چرا؟ براي اينكه خدا فرمود عاكف و بادي در آن مساوياند [اما] شافعي ميگويد نه اين طور نيست حرمتي در كار نيست. [21] مرحوم شيخ طوسي در تبيان بعد از بيان اين دو گروه،[22] يك اشارهٴ اجمالي دارد اما تفصيلش به فقه برميگردد و آن اجمالش اين است كه اين ضمير به ﴿مَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ برميگردد نه به مكّه و نه به حرم، بنابراين خريد و فروش خانههاي مكه چرا حرام باشد خريد و فروش خانههاي حرم چرا حرام باشد اجارهٴ هتلها چرا جايز نباشد؟! خدا كه نفرمود مكّه يا حرم براي همه يكسان است، فرمود مسجدالحرام براي همه يكسان است. حالا بايد ببينيم روايات اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) چگونه است كه اين ديگر به بحث فقه برميگردد؛ از آيه نميشود حرمت خريد و فروش خانههاي حرم [و حرمت] اجارهٴ هتلهاي حرم را استفاده كرد.
عواقب ممانعت از امور عبادي خانه خدا
بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾؛ هنوز خبر نيامده، اين يك گروه, ﴿وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾؛ كسي بخواهد ملحدانه و ظالمانه در اين سرزمين قدم بردارد، ﴿نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾؛ چه آن گروه كه ﴿كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ﴾؛ چه اين گروه كه ﴿يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ [به عذاب اليم مبتلا ميشوند]. بعضي از تعبيراتي كه بيلطافت نيست آن است كه خداي سبحان بر اساس اراده كسي را عِقاب نميكند بر اساس اهتمام به گناه حساب نميكند ـ البته مستحضريد كه در بحث تجرّي مطرح شد كه اين خُبث سريره را به همراه دارد [يعني] كسي رفته كه معصيت بكند ولي نشد، اين از عدالت صغرا ساقط نميشود لكن آن خُبث سريره سرِ جايش محفوظ است ـ اهتمام به حَسَنه ثواب را به همراه دارد اما اهتمام به سيّئه مادامي كه به عمل نرسد معصيت نيست ولي اين كريمه اگر اين استنباطي كه اين شخص دربارهٴ خصوص مكه كرد درست باشد ميتواند مقيّد اطلاقات قبلي يا مخصّص عمومات قبلي باشد كه دربارهٴ خصوص مكه اين طور است كه اگر كسي ارادهٴ ظلم بكند ولو دستش به ظلم نرسد، از عذاب الهي نجات پيدا نميكند و گرفتار عذاب الهي ميشود [يعني] اگر منظور از ﴿مَن يُرِدْ﴾ خصوص اراده هم باشد ولو به عمل نرسد اين ميتواند مقيّد آن اطلاقات يا مخصّص آن عمومات باشد دربارهٴ خصوص مكه؛[23] فرمود: ﴿وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾. أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ حج، آيهٴ 18.
[2] . التفسير الكبير، ج23، ص214.
[3] . سورهٴ ص، آيهٴ 38.
[4] . سورهٴ كهف، آيهٴ 31؛ سورهٴ فاطر، آيهٴ 33.
[5] . سورهٴ انسان، آيهٴ 21.
[6] . سورهٴ كهف، آيهٴ 31 .
[7] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.
[8] . سورهٴ زمر، آيهٴ 74.
[9] . سورهٴ رعد، آيات 23 و 24.
[10] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 44.
[11] . سورهٴ هود، آيهٴ 23.
[12] . سورهٴ هود، آيهٴ 21.
[13] . سورهٴ رعد، آيات 23 و 24.
[14] . سورهٴ زمر، آيهٴ 73.
[15] . الكافي، ج4، ص560؛ الكشاف، ج2، ص527.
[16] . سورهٴ حجر، آيهٴ 47؛ سورهٴ صافات، آيهٴ 44.
[17] . ر.ك: المفردات في غريب القرآن، ص299.
[18] . سورهٴ محمد، آيهٴ 16.
[19] . تهذيبالأحكام، ج3، ص286.
[20] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 100.
[21] . لباب التأويل، ج3، ص254.
[22] . التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص306.
[23] . الفتوحات المكّيه (4جلدي)، ج4، ص758؛ ر.ك: احياء علوم الدين، ج3، ص445.