اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ﴿11﴾ يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ ﴿12﴾ يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَي وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ ﴿13﴾ إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ ﴿14﴾
قرآن ميزان تشخيص مراتب اعتقادي انسان
چون قرآن كريم ميزانِ قِسط است و وزنِ او هم حق است و جامعهٴ بشري مأمور به توزين است يعني خود را از نظر عقيده و خُلق و عمل بايد با قرآن بسنجد، لذا در قرآن كريم هم خطوط كلي معارف و اخلاق و احكام فقهي و حقوقي بيان شده هم نمونههايي از مصاديق اين عناوين ياد شده هم پاداش و كيفر افرادي كه با اين عناوين مَعَنْوناند ذكر شده است، آن گاه اگر كسي بخواهد خود را بر قرآن عرضه كند و با قرآن بسنجد كار آساني خواهد بود. ما همان طوري كه موظّفيم اخبار را بر قرآن عرضه كنيم، خودمان را هم بايد بر قرآن عرضه كنيم. در اين قسمت هم جريان كفّار و مشركان و ملحدان و امثال ذلك بيان شده هم جريان منافقان بيان شده هم افراد مؤمن؛ نظير اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه اين سه گروه جداگانه تبيين شدند، گرچه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» افراد به پنج قِسم تقسيم شدند اما جامع آن اقسام پنجگانه همين سه قسماند.
عواقب ايمان لساني منافقين
اينكه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ﴾، اگر واقعاً ايمان ندارد فقط به نفع و سود خود ميانديشد، اين جزء منافقان واقعي است و تعبير اينكه فرمود: ﴿وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ﴾، اين انقلاب به معناي ارتداد قلبي نيست بلكه به معناي ارتداد لساني است زيرا قلباً او اسلام نياورده است؛ اما اگر واقعاً مؤمن بود منتها ضعيفالايمان اين ﴿انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ﴾ به ارتداد برميگردد لكن ذيل آيه كه دارد: ﴿خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ﴾، نشان ميدهد كه اين دربارهٴ منافقان است نه دربارهٴ افراد ضعيفالايمان.
فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ﴾؛ مستحضريد در اين شأن نزولها چه فخررازي چه ديگران اين قصّه را نقل كردند كه كسي به طمع سود دنيايي وارد حوزهٴ اسلامي شد و چيزي نصيب او نشد [بلكه صدماتي ديد لذا] آمد به محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد: «أقِلْنِي» يعني اِقاله كن ـ «اِقاله» يعني پس دادن و پس گرفتن؛ اگر كسي معاملهاي كرده و پشيمان شده و اين كالا را ميخواهد پس بدهد، اين را ميگويند: «اِقاله»؛ اين شخص استقاله ميكند و آن فروشنده هم اقاله ميكند ـ اين استقاله كرده، به حضرت عرض كرده اسلام را ميخواهم پس بدهم، حضرت فرمود: «إنّ الإسلام لا يُقال»[1] ـ اين «لا يُقال» يعني اِقاله نميشود؛ اين فعل مجهول باب افعال است؛ «إنّ الإسلام لا يقال» ـ اين قابل پس دادن و پس گرفتن و امثال ذلك نيست.
اگر اين ﴿مِنَ النَّاسِ﴾ ناظر به منافق باشد، با ذيل آيه كه ﴿خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ﴾ سازگار است و اگر افراد ضعيفالايمان را شامل بشود، آن ﴿انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ﴾ بايد به معناي ارتداد باشد تا خُسران دنيا و آخرت با آن هماهنگ باشد.
سرانجام نيرنگ و فرصت طلبی منافقين
ظاهراً اين ﴿وَمِنَ النَّاسِ﴾ دربارهٴ افراد منافق است چون مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ﴾،[2] در آيه بعد دارد: ﴿مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لاَ إِلَي هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَي هؤُلاَءِ﴾؛[3] اين گروه كسانياند كه اگر مسلمانها پيروز ميشدند اينها ميگفتند ما هم سهمي از غنيمت جنگي داريم با شما بوديم و مانند آن و اگر مسلمانها ـ خداي ناكرده ـ شكست ميخوردند ميگفتند كه خوب شد كه ما نرفتيم جبهه. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 141 به اين صورت آمده است: ﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ﴾؛ اينها فرصتطلباند ﴿فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ﴾؛ اگر شما پيروز ميشديد و غنايمي نصيب شما ميشد ﴿قَالُوا أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ﴾؛ مگر ما با شما نبوديم [پس] در اين غنيمت سهمي داريم ﴿وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾؛ به كفار ميگفتند كه ما خيلي به كمك شما كوشش كرديم اقدام كرديم، قدرت مؤمنين را در برابر شما كم كرديم [و] سلطهٴ شما را نسبت به مؤمنين اضافه كرديم شما پيروز شديد [پس] ما هم سهمي داريم؛ اگر كفار پيروز ميشدند اينها از كفار سهم طلب ميكردند اگر مؤمنين پيروز ميشدند از مؤمنين سهم طلب ميكردند. دربارهٴ اينهاست كه در همان سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 143 ميفرمايد: ﴿مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ﴾. بنابراين ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ﴾ ظاهرش دربارهٴ منافقين است (اولاً) و بر فرض افراد ضعيفالايمان را بگيرد، آن ﴿انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ﴾ به معناي ارتداد خواهد بود (ثانياً) و وقتي ارتداد آمده است، ﴿خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ﴾ ميشود هماهنگ.
استعمال کلمه<ما> وضماير جمع مذکرسالم براي بتها
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ﴾؛ اينها كاري بكنند كه نه سودي دارد نه ضرري، براي اينكه «ضارّ» و «نافع» از اسماي حُسناي خداي سبحان است ـ كه در دعاي نوراني «جوشن كبير» ملاحظه ميفرماييد ـ و هيچ كسي ضرر نميرساند مگر به اذن خدا و هيچ كسي نفع نميرساند مگر به اذن خدا. اگر بر اساس توحيد، ضارّ و نافع بالذّات فقط خداي سبحان است، از بتها كاري ساخته نيست لذا فرمود: ﴿يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ﴾. اين ﴿مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اعم از وَثن و صنم جسمي و جِرمي و انسان ميباشد. اين كلمهٴ ﴿مَا﴾ گرچه براي غير ذويالعقول است لكن در اين گونه از موارد ذويالعقول را هم شامل ميشود، به قرينهٴ مقام، چه اينكه از اين بتها با جمع مذكّر سالم ياد ميشود كه مخصوص ذويالعقول است براي اينكه بتها گرچه عقل و ادراك و شعوري ندارند ولي نزد عابدانشان سهمي از ادراك و شهود دارند. در آيهٴ 195 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» از بتها اين طور تعبير كرده است: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ﴾؛ براي اين بتها هشت ضمير جمع مذكّر سالم آمده: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ﴾ اين دو ضمير جمع مذكر، ﴿أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ﴾ اين چهار ضمير جمع مذكر، ﴿أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ﴾ اين شش ضمير جمع مذكر، ﴿أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا﴾ اين هشت ضمير جمع مذكر.
خب با اينكه اينها اصنام و اوثاناند براي اينها هشت ضمير جمع مذكّر سالم آوردن براي آن است كه نزد بتپرستها اينها سِمتي دارند، لذا گاهي از اينها به ضمير جمع مذكّر سالم ياد ميشود و اين زمينه است براي اينكه اگر در آيهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ﴾ كه از بت به عنوان «مَن» ياد كرده است، اين اختصاصي به معبودهاي انساني نظير فرعون و نمرود و امثال ذلك ندارد؛ از بت گاهي به «ما» ياد شده است گاهي به «مَن». اين هشت ضمير جمع مذكر سالمي كه در سورهٴ «اعراف» آمده نشان آن است كه چون از بتها آثار عقلي طلب كردند كه اينها مقرِّب باشند اينها شفيع باشند لذا در قرآن كريم از آنها با ضمير جمع مذكّر سالم ياد شد [و] اگر از آنها به «مَن» ياد بشود بعيد نيست.
چند وجه در بيان مالک نفع و ضرر نبودن بتها
اين توجيه كه براي تفاوت «مَن» و «ما» ذكر شد آسان است اما توجيه نفي و اثبات به چيست؟ فرمود: ﴿يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ﴾؛ به نحو كلّي، نفع و ضرر را از اين معبودها سلب كرد، بعد در آيهٴ سيزده فرمود: ﴿يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ﴾؛ نفع دارد ضرر دارد منتها ضررش بيشتر از نفع آن است، خب اگر موجودي نه ضارّ است نه نافع چگونه ضررش بيش از نفع است؟ وجوه متعدّدي براي جمع بين اين نفي و اثبات گفته شد؛
وجه اول: بلحاظ معبود
يكي از آن وجوه آن است كه در آنجا ناظر به معبود است در اينجا ناظر به عبادت؛ معبودها كاري انجام نميدهند، اين عبادتها گذشته از اينكه سودي ندارد زيانبار است: ﴿يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ﴾. آن وقت اين سؤال مطرح است كه چگونه ضرر را به معبود اسناد دادند؟ ميفرمايند در اسناد و اضافه، ادنيٰ ملابسه كافي است [مثلاً] در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» در آيهٴ 36 وجود مبارك ابراهيم اضلال و گمراه كردن را به بتها اسناد ميدهد عرض كرد خدايا! فرزندان مرا از بتپرستي نجات بده زيرا ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ﴾؛ اين بتها خيليها را گمراه كردند، خب بتها كه منحوت و دستتراش خود بتپرستاند كه ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾،[4] چگونه اينها زيانبارند و ضرر ميرسانند يا گمراه ميكنند؛ اما در اسناد و در اضافه، ادنيٰ ملابسه كافي است. همينها منشأ گمراهياند؛ اگر وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) دست به تبر كرد اينها را ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً﴾[5] براي اينكه به همين مقدار اينها منشأ گمراه كردن مردم بودند كه فرمود: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ﴾. بنابراين وجه اول اين شد كه نفي سود و زيان به لحاظ معبود است و اثبات ضرر به لحاظ عبادت است و از اين جهت به اينها ميشود نسبت داد.
وجه دوم: بلحاظ عبادت
مطلب ديگر آنكه برخيها خواستند بگويند كه اين «مَن» معبودهاي انساني است؛ اين فرعون و امثال فرعون اطاعت آنها زيانبارتر از نفع موهومي است كه شما خيال ميكنيد از عبادت آنها نصيبتان ميشود، پس معبودهاي صنمي و وثني و جمادي، ضارّ و نافع نيستند و معبودهاي انساني اگر هم نفعي به شما برسانند مثل فرعون، ضررش بيش از نفع است (اين وجه دوم).
وجه سوم: به جهت واقع و مصاديق آن
وجه سوم آن است كه آن نفي به لحاظ واقع است يعني واقعاً معبودها به هيچ وجه نفع و ضرر نميرسانند و كاري از آنها ساخته نيست [و] اين اثبات به لحاظ عقيدهٴ بتپرستهاست، براي اينكه بتپرستها معتقد بودند كه اينها نافعاند و ضارّ؛ ميفرمايند بنا بر عقيدهٴ شما كه اينها نافع و ضارّ باشند ضرر اينها بيشتر از نفع اينهاست، اينها نه تنها مقرِّب إلي الله نيستند (يك) نه تنها شفيع عند الله نيستند (دو), بلكه وسيلهٴ اضلال و گمراهي شما هستند و شما در قيامت تهمتها را به همين بتها اسناد ميدهيد و ميگوييد اينها باعث گمراهي ما شدند (اين سه) پس ضرر اينها بيش از نفع اينهاست.[6]
نمونهاي از اين توجيه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آمده است؛ در سورهٴ «يونس» آيهٴ 106 دارد كه ﴿وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَنفَعُكَ وَلاَ يَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ﴾، در بخشهاي ديگر همان سوره يعني در آيهٴ هجده سورهٴ «يونس» فرمود: ﴿وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ﴾؛ اين بالقول المطلق است يعني از اين معبودهاي دروغين كاري ساخته نيست. خب پس چرا اينها اين معبود را ميپرستند؟ اينها حرفشان اين است كه اين معبودهاي ما شفعاي ما هستند عند الله: ﴿وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ يعني «هؤلاء يَنفعون» و اگر عبادت نكنيم «يضرّون». به بعضي از انبيا گفتند اينكه تو از مسير ما فاصله گرفتي و نسبت به ما اعتراضي داري، ما حرفي نداريم گماني نداريم ﴿إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾؛ چون تو نسبت به بتپرستي اعتراضي كردي اين بتهاي ما در تو اثر گذاشتند و آن فكرِ مستقيم را از تو گرفتند؛ ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾.[7] بنابراين نفيِ ضرر به لحاظ واقع است كه اينها واقعاً نه نافعاند نه ضارّ [و] اثبات ضرر به لحاظ عقيدهٴ بتپرستهاست، براي اينكه در همين قرآن بين اين دو مطلب جمع كرده فرمود: ﴿يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ﴾ اين صدر آيه, بعد در ذيلش فرمود: ﴿وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[8] يعني اين موجودي كه واقعاً نه نافع است نه ضارّ, به گمان اينها نافع و ضارّ است كه اگر عبادت بكنند نفع ميبرند و اگر عبادت نكنند متضرّر ميشوند، پس اثبات ضرر و نفع به لحاظ عقيدهٴ اينهاست و نفي ضرر و نفع به لحاظ واقع است.
واقعي بودن نقل قولهاي قرآن
همهٴ اين تقادير سهگانه بر اساس واقعيّت است نه بر اساس تسامحات عرفي, جايي براي تسامحات عرفي در آيات قرآن كريم نيست. قرآن كريم حرف كفّار را نقل ميكند، اين نقل حق است، گرچه منقول، بيّنالغي است؛ قرآن حرفِ تسامحي ندارد، تمام قول قرآن حق است؛ منتها گاهي نقلِ كفر است گاهي نقل نفاق است گاهي نقل شرك است گاهي نقل الحاد است گاهي نقل توحيد است, آن منقولها گاهي حقّاند گاهي باطل؛ اما قرآن بخواهد تسامحي حرف بزند يا در نقلش مسامحه كند اينچنين نيست.
در سورهٴ مباركهٴ «نساء» هم كه بين حَسنه و سيّئه فرق گذاشته است، آن هم بر اساس واقعيت است. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آنجا فرمود اگر خيري به اينها برسد اينها ميگويند از خداست و اگر شرّي برسد ميگويند از توست؛ آيهٴ 78 به بعد سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين بود: ﴿أَيْنََما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ﴾، فرمود جواب اينها اين است: ﴿قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ [يعني] هم حَسنات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هم سيّئات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هيچ كدام تسامح نيست ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً﴾ منتها فرق اين است كه ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾؛ حَسنه هم ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ اما سيّئه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ولي ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نيست. فرق اين امور چهارگانه در طيّ چند روز بحث در همان سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه چه فرق است بين ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ و ﴿مِنَ اللّهِ﴾ كه حَسنه, كارِ خير و اطاعتها، همه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است (يك) و ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است (دو)؛ اما سيّئات و معاصي ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ولي ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نيست. اين امور چهارگانه كه عهدهدار فرق بين جبر و تفويض و ساير مصالح است، به نحو دقيق در قرآن بيان شده نه به نحو تسامح.
بيان مراتب پاداش اخروي مؤمنان
فرمود ﴿يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ ٭ يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَي وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ﴾؛ اين دربارهٴ كفار آن هم دربارهٴ منافقان؛ اما دربارهٴ مؤمنين فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ﴾؛ اين شامل همهٴ مؤمنين ميشود چه مؤمنيني كه ايمانشان ضعيف باشد چه مؤمنيني كه ايمانشان متوسط باشد چه مؤمنيني كه ايمانشان قوي باشد، البته براي مؤمنيني كه ايمانشان قوي باشد، ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾ باشند، ﴿جَنَّتَانِ﴾[9] است؛ هم اين گونه از جنّتها نصيبشان ميشود هم ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ و جنّات بالاتر. در سورهٴ مباركهٴ «قمر» ـ كه به خواست خدا خواهد آمد ـ آنجا دارد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛[10] اينها اوحديّ اهل ايماناند؛ هم بهشتي دارند كه بدني هست و جسمي هست و درختي هست و ميوهاي هست و زندگي ظاهري (اين يك) و هم عنداللّهياند كه منزّه از همهٴ اين امور است (اين دو). آنها در عين حالي كه جسم دارند ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستند؛ مثل اينكه الآن ما اينجا در مسجد اعظم نشستيم، جسم داريم, حرف ميزنيم و به اذن خدا مطالبي هم ميفهميم, اين جسم و بدن ما در مسجد اعظم است و ثواب ورود و ماندن در مكانِ بيت الهي را دارد؛ اما اين حرفها كه ديگر در مسجد اعظم نيست، گفتنها و شنيدنها در مسجد اعظم است اما اين مطالب كه در مسجد اعظم نيست، اين مطالب را عقل مجرّد ما ميفهمد. اينهايي هم كه عند الله هستند، در عين حال كه بدن دارند، بدنشان عند الله نيست جانشان عند الله است؛ مثل اينكه ما الآن بدن داريم ولي آنجا كه طرح اين مطالب است آنجا جاي بدن نيست؛ فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾.
اساس استقرار نظام اسلامي بر نفي آثارجاهليت
چون در آستانهٴ سالگرد بهترين بركات الهي هستيم همان مطالبي كه در بحث صبح در فقه آنجا به عرض دوستان رسانديم، چند جملهاي هم ـ به خواست خدا ـ اينجا در اين زمينه ذكر كنيم كه بركتي باشد براي همهٴ ما. همهٴ ما ـ انشاءالله ـ در مراسم راهپيمايي [22 بهمن] براي حفظ و حراست نظام و اقدام امام راحل و مراجع بزرگوار و شهداي گرانقدرمان بايد شركت كنيم ولي عمده آن است كه وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) وقتي كه كاملاً بر جزيرةالعرب مسلّط شدند و مكّه را فتح كردند فرمودند حالا كه نظام اسلامي مستقر شد همهٴ آثار جاهليّت «تحت قَدَميّ موضوعٌ» يعني آن احكام جاهلي، قوانين جاهلي و آداب و سنن و رسوم و رسوبات جاهلي زير پاي من است، ما روي همهٴ اينها پا گذاشتيم (همهٴ آثار جاهليت «تحت قدميّ موضوع» اينها زير پاي من است)، بعد هم فرمود دِماء جاهليّت موضوع است و روي اينها خطّ بطلان بايد كشيد. بعد فرمود: «رِبا الجاهليّة موضوعٌ»؛ در جاهليّت يكي از بهترين راه براي تقويت اقتصاديشان همين مسئلهٴ ربا بود فرمود ربا گرفتن و ربا دادن در اسلام بالكل قدغن است و ما روي ربا دادن و ربا گرفتن پا گذاشتيم: «و رِبا الجاهليّة موضوعٌ» و فرمود از خانوادهٴ خودمان شروع ميكنيم فرمود از بستگان ما و قوم و خويشان ما و خانوادههاي ما و بنياَعمام ما و اَعمام ما هر كدام از اينها رباخوارند و مال رَبَوي دارند همهٴ اينها را بايد باطل كنيم: «و أوّل رباً أضع ربانا رِبا عباسبنعبدالمطلّب فإنّه موضوعٌ كلّه»؛[11] اين عموي رباخوار من عباس كه وضع مالياش خوب بود و ربا ميخورد، تمام طلبهاي رَبَوي او زير پاي من است؛ كسي حق ندارد ربا بگيرد و عموي من هم مجاز نيست از اين به بعد طلبهاي ربوي بگيرد، بعد ساير احكام و حِكم را هم بيان فرمودند.
ما اگر بخواهيم ـ انشاءالله ـ اين نظام پربركت را سالماً در اختيار وجود مبارك وليّ عصر قرار بدهيم كه بايد هم اين كار را بكنيم و به هر وسيله است اين را حفظ بكنيم، از هر چه كه ـ خداي ناكرده ـ به اين نظام آسيب ميرساند, به وحدت آسيب ميرساند, به اسلام آسيب ميرساند, به عظمت و جلال و شكوه اسلام آسيب ميرساند، جدّاً بايد پرهيز كنيم و بايد احكام الهي را حِكَم الهي را فقه الهي را حقوق الهي را كاملاً رعايت بكنيم، اگر اين رعايت شد خداي سبحان ما را ياري ميكند.
رسالت نظام اسلامي در آزادي دين و قرآن
الآن بركاتش را شما ميبينيد كه در مصر ظاهر شد در تونس ظاهر شد در الجزاير ظاهر شد در يمن ظاهر شد در اردن ظاهر شد؛ اين كشورها دين را به اسارت گرفته بودند. بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در عهدنامهٴ مالك هست اين است؛ در آن نامه كه در نهجالبلاغه آمده است وجود مبارك حضرت امير فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»؛[12] فرمود مالك! قبلاً قرآن بود نماز جماعت بود نماز جمعه بود زكات بود آثار دين بود اما همه اسير بودند يعني قرآن اسير بود عترت اسير بود نماز اسير بود حج اسير بود و من كه روي كار آمدم اينها را آزاد كردم؛ «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». اينها ديگر تاريخ بيهقي و ناسخالتواريخ و اينها كه نيست، اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است در آن رسميترين عهدنامه؛ فرمود من قيام كردم كه دين را آزاد كنم و قرآن را آزاد كنم و كردم. الآن آزادي قرآن همين حفظ و مفاهيم و اينها تنها نيست، بالأخره معارف قرآن آزاد شد عمل به قرآن آزاد شد. اين اسلام در دست اين اردنيها در دست مصريها در دست تونسيها در دست الجزايريها در دست يمنيها واقعاً اسير بود و امام را خدا با انبيا محشور كند شهدا را با انبيا و اوليا محشور كند اين جانبازانمان را اجر دنيا و آخرت بدهد [اينها دين را آزاد كردند].
قيام مردم مصر مصداقي از کلام معروف امام خميني<ره>
اينكه امام(رضوان الله عليه) فرمود سربازان ما يا آنهايي كه حرفهاي مرا گوش ميدهند در گهوارهاند، گهوارههاي ايران را نگفت، گهوارههاي ايران است گهوارههاي مصر است؛ الآن اين جوانهاي مصري كه در ميدان «التحرير» جمع ميشوند اينها همان فرزندان گهوارهاي امام بودند. آن وقتي كه ايشان فرمود كساني كه سربازان من هستند يا حرفهايم را ميشنوند الآن در گهوارهاند، اين مخصوص ايران نبود [و ايشان] تنها جوانهاي ايران(حفظهم الله) را در نظر نداشت. آن كسي كه ميگويد من از فرودگاه تا فرودگاه ميروم و حرفم را ميزنم پيرو وجود مبارك سيّدالشهداء است؛ وجود مبارك سيّدالشهداء فرمود ابنحنفيه! «لو لم يكن مَلجأ و لا مأويٰ لَما بايعتُ يزيد بن معاوية»؛[13] اگر در تمام كُرهٴ زمين جاي امني براي حسينبنعلي نباشد من بايد قيام بكنم، همان حرف را شما ميبينيد بعد از هزار و اندي سال فرزندش وجود مبارك امام زده است. خب اين حرف همان حرف است.
اينكه فرمود سربازان من در گهواره هستند هم گهوارههاي ايرانزمين را فرمود هم گهوارههاي مصر را تونس را. ميبينيد اينها بعد از نماز جماعت اين حرفها را ميزنند؛ عدّهاي خواستند ـ خداي ناكرده ـ قيام مردمي مصر را آلوده كنند تونس را آلوده كنند اردن را آلوده كنند [اما] اينها از نماز جماعت و از مسجد شروع كردند به حرف زدن؛ اينها نه اهل مصالحهاند نه اهل معاملهاند اينها اهل ادهان نيستند اهل ايهان نيستند اهل سازش نيستند اهل سازشكاري هم نيستند. اين بيان نوراني حضرت امير است كه فرمود: «مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إيهانٍ»؛[14] من اهل مداهنه و مباهنه نيستم، ديديد بعضي از كارها روغنمالي كردن است ماستمالي كردن است؟ اينها ميخواهند اسلاممالي كنند؛ فرمود ما اسلاممالي نكرديم ما اسلامِ ناب آورديم؛ اِدهان, دُهنكاري, روغنكاري, روغنمالي كردن [كار ما نيست]. فرمود منِ علي نه اهل اِدهانم نه اهل ايهان؛ نه اهل وَهن و سستيام نه اهل روغنمالي, حرفم جِدّ است قولِ فصل است.
الآن اينها دومين هفته است كه در ميدان <التحرير> مصر جمع شدند كه ما از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به حرمت قرآن و عترت همهٴ اين كشورها و همهٴ مسلمانها و همهٴ انقلابيون و همهٴ آزاديخواهان را مشمول ادعيهٴ ذاكيه وليّ عصر قرار بدهد! همهٴ اينها را در سايهٴ لطف امام زمان كامياب بفرمايد! كشورهاي اسلامي را از گزند ابرقدرتها مخصوصاً استكبار و صهيونيسم نجات بدهد و اين كشورهاي اسلامي را به عنوان امانت الهي در اختيار وليّ عصر قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لكم والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . التفسير الكبير، ج23، ص208؛ الكشاف، ج3، ص146.
[2] . سورهٴ نساء، آيهٴ 142.
[3] . سورهٴ نساء، آيات 142 و 143.
[4] . سورهٴ صافات، آيهٴ 95.
[5] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 58.
[6] . التفسير الكبير، ج23، ص209.
[7] . سورهٴ هود، آيهٴ 54.
[8] . سورهٴ يونس، آيهٴ 18.
[9] . سورهٴ الرحمن، آيهٴ 46.
[10] . سورهٴ قمر، آيات 54 و 55.
[11] . صحيح مسلم، ج4، ص41.
[12] . نهجالبلاغه، نامهٴ 53.
[13] . بحارالأنوار، ج44، ص329.
[14] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 24.