اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً (72) وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمّاً وَعُمْيَاناً (73) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً (74) أُولئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلاَماً (75)﴾
در بخش پاياني در آيه 63 فرمود: ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ خداوند فرشتهها را عبادالرحمان ميداند كه ﴿وَجَعَلُوا الْمَلاَئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾[1] پس خداوند فرشتهها را عبادالرحمان ميداند و بندگان خاصّ و خالص خود را هم عبادالرحمان ميداند لذا اوصاف مشترك هر دو گروه را ذكر ميكند اگر فرشتهها را به كرامت وصف ميكند كه ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[2] يا در سورهٴ «انفطار» دارد ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[3] همين كِرام را وصف مؤمنان قرار ميدهد همين كرامت را خُلق و خوي عبادالرحمان قرار ميدهد كه ميفرمايد: ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ خب اين وصف فرشته كه ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾ براي عبادالرحمان آمده حالا اينها نسبت به فضايل اخلاقي در چه پايگاهي هستند كه فرشتهخوي شدند؟ خداوند فضايل اينها را ذكر كرد بعد فرمود اينها دست به گناه نميزنند اما آنها كه دست به گناه زدند راه براي برگشت باز است يك وقت كسي در اثر اينكه ميبيند فلان كار ضرر دارد نميكند يا در اثر پيري و كهنسالي دست از گناه برداشته است اين يك توبه قهري است اين توبهاي نيست كه فضيلت را به همراه داشته باشد آن توبهاي فضيلت دارد كه جهتدار باشد يعني انصراف از گناه و اقبال و توجّه الي الله لذا اين دو قسم را در كنار هم ذكر فرمود در آيه 71 فرمود: ﴿وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ﴾ يعني «يَرجع» ﴿إلي الله﴾ پس صِرف دست برداشتن از گناه نيست اگر كسي از گناه دست بردارد ولي به طرف الله رجوع نكند اين ديگر توبه نيست فرمود توبه حقيقي آن است كه انسان از سيّئات دست بردارد و به طرف الله رجوع كند پس آن كه ميبيند فلان كار براي او ضرر دارد از اين جهت نميكند يا در اثر كهنسالي ديگر توان آن كار را ندارد اين يك توبه طبيعي و قهري است اين توبهاي نيست كه فضيلت باشد آن توبهاي فضيلت است كه ﴿يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ﴾ را به همراه داشته باشد.
مطلب مهمّ بحث ديروز تبديل سيّئات به حسنات بود چندين روايت در تفسير شريف كنزالدقائق هست كه مربوط به همين تبديل سيّئه به حسنه است[4] ولي هيچ كدام از آنها اين مشكل را حل نميكند. مسئله محو سيّئات و اثبات حسنات يك چيز آساني است قابل درك است در روايات آن باب آمده است كه خداوند در قيامت تبهكاراني كه توبه كردهاند به جاي سيّئات پاداش حسنات به آنها ميدهد اين تعويض است نه تبديل يعني سيّئات را رها كردن و عوض سيّئات, پاداش حسنات دادن است اين يك چيز روشن و سهلالتناولي است اما تبديل سيّئه به حسنه يك مادّه مشترك ميخواهد خود سيّئه با حسنه مادّه مشترك ندارند مگر در فضاي نفس, نفسي كه گاهي عصيان دارد گاهي اطاعت مادامي كه در دنياست به بدن تعلّق دارد قابل قبول و نكول است اين دو چهره است وقتي از اين دنيا رخت بربست ديگر تبديل آنجا وجهي ندارد كه وصف نقصي گرفته بشود تبديل بشود به كمال به صورت يك فعل اينچنين نيست اما مادامي كه در دنياست ذات اقدس الهي ميتواند اين نفس و اين قلب و اين هويّت ناپاك را پاك كند تبديل كند به يك انسان طيّب و طاهر از طيّب و طاهر, فضايل طيّب و طاهر صادر ميشود اين ممكن است خود حسنه و سيّئه به لحاظ مبدأ فاعلي يك مبدأ مشتركي دارند اما شرك و توحيد اينها يك مبدأ مشتركي ندارند كه نميشود شرك را به توحيد تبديل كرد حرام را به حلال تبديل كرد مگر به لحاظ آن مبدأ قابلي يعني نفس كه اين نفس مادامي كه در دنياست قابل تغيير و تحوّل و تكامل و صعود و نزول است تبديلپذير است تغييرپذير است و مانند آن اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾[5] همين طور است انسان ميتواند عوض بشود تبديل بشود البته خود اين تبديل چون فضيلت و نعمت است بر اساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[6] به فيض الهي وابسته است اما درباره انسان امكانپذير است ولي شرك, توحيد بشود حرام, حلال بشود اين عناوين مادّه مشترك ندارند پس تعويض سهلالتناول هست كه در روايات كنزالدقائق آمده كه به جاي سيّئات پاداش حسنات ميدهند اين روشن است اما سيّئه تبديل به حسنه بشود توجيه ميخواهد.
پرسش...
پاسخ: بله, خداوند به جاي سيّئات آنها حسنات عطا ميكند آنكه در بحث ديروز گذشت كه چرا آيه هفتاد ﴿آمَنَ﴾ دارد براي اينكه درباره گناه شرك است در آيه 71 «آمن» ندارد براي اينكه اين درباره آن گناه دوم و سوم است يعني قتل و زناست نه شرك اما مادّه مشترك اين است كه چه مشرك چه غير مشرك, سيّئه چه شرك چه قتل چه غيبت و مانند آن چگونه به حسنه تبديل ميشود؟ آنچه در روايات كنزالدقائق است اين است كه به جاي سيّئه خداوند پاداش حسنه ميدهد[7] خب اين چيز روشني است دركش آسان است اما سيّئه بخواهد تبديل بشود به حسنه اين تبديل يك مادّه مشترك ميخواهد يك وقت است ميگويند كه اين الف از بين ميرود و باء پيدا ميشود اين ميشود محو و اثبات اين قابل درك است دوم اينكه الف كه بد بود شخص از آن الف صرفنظر ميكند به جاي اينكه به الف كيفر بدهد پاداش عطا ميكند اين عوض است اين هم قابل درك است اما يك وقت بگويند كه الف كه شرك است اين شرك را تبديل ميكنند به باء يعني توحيد, زنا را تبديل ميكنند به نكاح غيبت را تبديل ميكنند به نصيحت اين معصيت را تبديل ميكنند به اطاعت اين توجيه ميخواهد اينها كه مادّه مشترك ندارند مگر به لحاظ نفس كه نفس وقتي زير و رو شد عوض شد وقتي سيّء عوض شد به حسن, سيّئه هم به حسنه تبديل ميشود كه بالأخره يك راه توجيهي داشته باشد ديگر.
پرسش...
پاسخ: شرك چطوري تبديل ميشود به توحيد؟! اما عامل كه مشرك است كاملاً منقلب ميشود چون نفس است ديگر در دار تغيير و تبديل است ديگر ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾[8] تغييرپذير است ديگر اين با توبه عوض ميشود.
پرسش...
پاسخ: وقتي كه اين شخص توبه كرد از اين به بعد ديگر آنچه از اين نفس طيّب و طاهر صادر ميشود حسنه است.
پرسش...
پاسخ: اعمال قبل را ذات اقدس الهي از بين ميبرد تبديل سيّئه به حسنه به تبديل سيّء به حسن است يعني اين نفس خبيث شده طيّب و طاهر آنگاه اگر تعبير به محو و اثبات بشود كه زمخشري و امثال ايشان دارند[9] اين قابل قبول است اگر تعويض بشود كه روايت كنزالدقائق است[10] اين قابل درك است ولي جايگاه تبديل بايد يك مادّه مشترك داشته باشد كه چيزي از صورتي به صورت ديگر در بيايد و اين فقط نفس است خب.
فرمود: ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ اينها شاهد زور نيستند يكي از مصاديق روشن شهادت زور اين است كه در محكمه حاضر بشوند شهادت باطل بدهند لكن آيه ناظر به آن نيست ناظر به يك امر جامع و مطلقي است كه آن را هم زير پوشش خود ميتواند بگيرد يعني اينها در محفل باطل, كار باطل, حرف لغو حضور ندارند زور يعني باطل اينها آنجا حضور ندارند نه خودشان كار باطل ميكنند چون ﴿عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾اند نه در محفل باطل حضور پيدا ميكنند ﴿لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ﴾ اگر همايشي كنفرانسي گردهمايي جايي باشد كه فساد باشد اختلاط باشد آهنگهاي حرام باشد اين گونه از محافل آنها حضور ندارند پس مجلس معصيت آنها حضور ندارند عصيانهاي شخصي را هم مرتكب نميشوند نموداري از اين فضيلت در آيه 68 سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ﴾ اگر اينها در كنار كعبه يا جاي ديگر نشستند نسبت به دين اهانت ميكنند شما آنجا حضور پيدا نكن البته خطاب به حضرت است لكن مخاطب اصلياش مردماند لذا در بخشهاي ديگر فرمود ما قبلاً به شما گفتيم كه شما در مجلس حرام شركت نكنيد[11] با اينكه در هيچ جاي قرآن نگفته مگر اينجا و اينجا هم خطاب به پيغمبر است پس اينكه در جاي ديگر به مردم خطاب ميكند ميفرمايد ما قبلاً به شما گفتيم معلوم ميشود آنكه به پيغمبر فرمود, مخاطب اصلي مردماند. در آغاز سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هم اين بود كه مردان الهي از لغو گريزاناند ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[12] در بخشهاي ديگر هم فرمود اينها اگر لغو را بشنوند از آن فاصله ميگيرند و ميگويند: ﴿لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ﴾ آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين بود ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لاَ نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ﴾.
خب اين «لا يقومون», «لا يقعدون», «لا يجلسون» نيست ﴿لاَ يَشْهَدُونَ﴾ است يك وقت است كسي در نماز يا غير نماز اين خاطرات را به ذهن ميآورد اين هم شهود زور است اگر كسي با خاطرات حرام هم سرگرم باشد اين ديگر جزء عبادالرحمان نيست اين ﴿مَرُّوا كِرَاماً﴾ نيست اگر كسي نه در علم نه در عين با زور و باطل و حرام انسي ندارد اين جزء عبادالرحمان است اين قوّه خيال كه آرام نميگيرد خواب هم ندارد چون سهمي از تجرّد براي اوست اين در بيداري بيدار است در خواب هم بيدار است اين خوابهاي ناروا كه انسان ميبيند بر اساس فعاليّت همين قوّه خيال است ديگر, اين خدمتگزار شهوت و غضب است اگر عقل اين را كنترل بكند از بهترين بركات الهي است و اگر اين را كنترل نكند شهوت و غضب اين را ميگيرند اينكه ميبينيد اگر زيدي با عمرو ناسازگار بود دائماً دارد براي او نقشه ميكشد اين قوّه خيال دارد نقشه ميكشد كه او را به چاه بيندازد تا قوّه غضبيه خوشش بيايد يا اگر كسي گرفتار شهوت است دائماً اين قوّه خيال دارد صوَري را ترسيم ميكند تا قوّه شهويه را ارضاء كند اين آرام نميگيرد چه در خواب چه در بيداري, اگر كسي اين را مهار نكرد هميشه در زحمت است ولي اگر مهار كرد از بهترين بركات الهي است چون هر چه كه عقل دستور داد او تنظيم ميكند صورتگري ميكند صورتسازي ميكند و مانند آن, بنابراين شهادت زور يكي از مصاديقش حضور در محكمه قضاست و شهادت باطل دادن اين يكي از زيرمجموعه اين شهادت زور است و اين مقصود نيست مقصود اين است كه اين در كار باطل حضور ندارد آن معناي جامع شهادت زور محكمه را هم در برميگيرد و شهادت زور اعم از شهادت عيني و علمي است آن كه در خارج در محفل گناه شركت ميكند شاهد زور است آن كه دائماً مراحل علمي و حضور ذهني و خاطرات تلخ را ميگذراند اين هم گرفتار شهادت زور است عبادالرحمان از اين رذائل مصوناند ﴿لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ﴾ خب اينها خودشان كه نميروند اگر هم يك وقت عبورشان بيفتد سعي ميكنند ﴿مَرُّوا كِراماً﴾; ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ شما ميبينيد زنبور عسل اين هرگز به سراغ سطل زباله نميرود اين همهاش در بوستان و گلستان ميرود بلبلان هم همين طورند هنوز هوا گرم نشده اينها ميخوانند و در باغهاي تمييز و پاك روي شاخهها مينشينند جايي كه آلوده باشد زباله باشد اصلاً بلبل راه ندارد آنجا, زنبور عسل آنجا راه ندارد درباره زنبور عسل گفتند كه اگر يك وقت عبورش بيفتد كنار سطل زباله به سرعت ميگذرد نحل كارش عسل دادن است عبادالرحمان كارش شيرينكام كردن جامعه است اين اصلاً در رذايل راه ندارد بنشيند بد كسي را بگويد كينه كسي را در دل بپروراند نقشه بكشد اينچنين نيست مثل زنبور عسل است ﴿وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ خب اينها كسانياند كه آيات الهي را ميشنوند خوب گوش ميدهند. در سورهٴ مباركهٴ «مريم» گذشت اينها كسانياند كه وقتي آيات الهي بر آنها خوانده بشود آيه 58 سورهٴ مباركهٴ «مريم» اين بود ﴿إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾ هم ميفهمند هم به سجده ميافتند هم اشك ميريزند اينها ساجداً باكياً آيات الهي را تلقّي ميكنند همان معنا كه به صورت وصف ثبوتي در سورهٴ مباركهٴ «مريم» گذشت به صورت صفت سلبي در آيه 73 اين سوره مطرح است كه ﴿وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمّاً وَعُمْيَاناً﴾ بعضيها اصمّ و اعمايند اصلاً معناي آيه را نه ميفهمند نه ميشنوند ممكن است يك ترجمهاي را درك بكنند اما اينها اين طور نيستند بلكه ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾ باكياً به سجده ميافتند خرور يعني از بالا به پايين آمدن.
خب عمده آن است كه اينها خودشان را اصلاح كردند اهل بيتشان را اصلاح ميكنند بخش محلّي را اصلاح ميكنند بخش منطقهاي را اصلاح ميكنند بخش بينالمللي را اصلاح ميكنند الآن شما ميبينيد سخن از بيداري مسلمانهاست در خاورميانه, همه اينها به بركت امام و خونهاي پاك شهداست اين دين چطور ما را تربيت ميكند حالا اين آيه را نگاه كنيد اين از غرر آيات ماست كه الآن حرف روز خاورميانه است فرمود عبادالرحمان كسانياند كه عرض ميكنند ﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا﴾ درست است ما موظّفيم تعليم بدهيم تزكيه كنيم نصيحت كنيم سفارش كنيم ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً﴾[13] ما موظّفيم اما همه اينها به هِبه و بخشش و كرم تو وابسته است ﴿هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا﴾ داشتن همسران باايمان چون اين مادر است كه فرزند صالح تربيت ميكند و بايد بدانند كه تربيت كردن فرزند صالح و انسان نمونه از هر مدركي افضل است ﴿هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ﴾ اينها قرّةالعين باشند براي ما قُرّة به معناي روشني چشم تفسير ميشود ولي تفسير به لازم است چون قرّه يا از قَرّه است يا از قَرير هواي سرد را ميگويند قرير هواي قارّ, اشكي كه از چشم بيرون ميآيد دو قسم است يك انسان غمگين و دلسوخته اشكش گرم است انساني كه عزيز سفركردهاش از سفر آمده اين خوشحال ميشود اشك شوق ميريزد اين اشك خنك است وقتي ميگويند قَرّة الأعين نه يعني چشم شما روشن يعني اشك شوق بريزيد فضيلتي نصيبتان بشود عزيزتان برگردد به كمالي برسيد محبوبتان مقصودتان برسد كه شما اشك شوق بريزيد اشك خنك اين معناي قرّةالعين است يعني به مقصد برسيد مقصودتان را در آن مقصد ببينيد و اشك شوق بريزيد كه اين اشك, اشك قارّ و خنك است يا نه, از قَرّه است يعني آرام بگيريد انسان يا مضطرّ است كه در آن حال مضطرب است يا طمأنينه دارد و قرار گرفته است اين هم در صورتي است كه به مقصد برسد در قرار است اگر در بين راه باشد و ابنالسبيل باشد كه قراري ندارد اين قرّة أعين يا از آن هواي قارّ است يا از قرار بالأخره يك موفقيّتي است و نعمت الهي. تعبير فخررازي اين است كه گفته نشده قرّة عيون گفته شد قرّة أعين جمع قلّه آوردند براي اينكه مردان الهي كه جزء عبادالرحمان باشند قليلاند ﴿قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾[14] لذا جمع قلّه آوردند[15] خب عمده اين جمله است ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ خدايا! آن توفيق را بده كه مردان پاك جامعه به دنبال ما راه بيفتند اين دعاي امام و شهداست كه خاورميانه را به راه انداخته اين كم هنر نيست يك وقت است عدّهاي بيگانه يا افراد مياني كاري را ميكنند كه ديگري كرده است اما يك وقت اسلامخواهانه كلّ خاورميانه را دارند بيدار ميكنند اين معنايش آن است كه امام, امام خاورميانه است امام, امام مسلمين به پا خاسته است اين شهدا, امام خاورميانهاند اين شهدا, امام مسلمين به پا خاستهاند اينها امام تونساند امام مصرند امام بحريناند امام يمناند امام عربستاناند اين همّت بلند را قرآن به اينها آموخت انسان هميشه مأموم باشد كه هنر نيست دنبالهرو باشد كه هنر نيست يا يك عدّه آدمهاي عوام به دنبال آدم راه بيفتند كه هنر نيست اين دعا را خدا به اين عبادالرحمان آموخت به اينها اجازه داد كه به خدا اين حرفها را بزنند خدايا! آن توفيق را بده كه متّقيان به ما اقتدا كنند اين كم كمال است؟! نگفته كه در ايران كه نگفته در زمان و زمين خود ما كه, متّقيان اين جمع محلاّ به الف و لام است مردان پاك و باتقوا به ما اقتدا كنند اين دين است ديگر خب حالا روشن شده كه هر خدمتي كه الآن در خاورميانه اين عزيزان دارند ميكنند اول ثواب را در نامه عمل امام و شهداي ايران اسلامي مينويسند بعد براي آنها وگرنه اينها همان گروهي بودند كه ساليان متمادي در خواب بودند ديگر اين ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اين روح بلندپروازي را دين به ما ياد ميدهد اين دين است نفرمود همهاش به دنبال ديگري برو خب چه وقت انسان امام متّقيان ميشود؟ در صورتي كه مراحل چهارگانه قبلي را پشت سر گذاشته باشد اول معرفت صحيح بعد از معرفت, هجرت است ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[16] از رجس هجرت بكن بعد از هجرت, سرعت است فرمود وقتي كه مهاجر شدي داري حركت ميكني توقّف نكن ميدانيد اين ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ﴾ همهاش درباره مجلس حرام نيست نگاه كردن بعضي از سريالها اين طور است خواندن روزنامههاي بياثر همين طور است يك دانشجو يا يك طلبه تا نفس ميكشد بايد به دنبال علم برود اگر چيزي مفيد علمي نيست خب چرا آدم وقت صرف بكند اين ﴿لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ﴾ آن را شامل ميشود. فرمود اگر معرفت شد قدم دوم هجرت است اگر هجرت شد سرعت است اينجا جاي اين نيست كه بگويند فلان مقدار برويد كه اگر كسي در راه افتاد صراط مستقيم افتاد اينجا جاي «خير الامور اوسطها»[17] نيست اينجا جاي «خير الامور أشدّها و أكثرها و أوفرها و أعلاها» است كه در دعاي كميل ميخوانيم «و أقربهم منزلة منك و أخصّهم زلفة لديك»[18] اگر كسي در راه باشد پس قدم اول معرفت است مرحله دوم هجرت است مرحله سوم سرعت است كه فرمود: ﴿وَسَارِعُوا﴾[19] نگفت آرام آرام برويد كه فرمود اگر راه را پيدا كرديد خب تندتر برويد. مرحله چهارم سبقت است اينكه جلوتر بروند اينكه بالا و پايين نشستن نيست كه اينكه رياست و مرئوسيّت نيست كه مذموم باشد اين دين است و تقواست خب اگر كسي در هسته عدل و تقوا دارد حركت ميكند اين اگر جلوتر برود نقص نيست خيليها عادلاند اين ميخواهد اعدل باشد خيليها متّقياند اين ميخواهد اتقا باشد ميبينيد مرحوم آخوند صاحب كفايه دارد تقليد افضل,[20] تقليد افضل يعني افضل بعد كم كم آمده شده تقليد اعلم, پيشينيان اصلاً اعلم را مطرح نميكردند ميگفتند اين علم يك طرف, تقوا يك طرف, عبادالرحمان بودن يك طرف اين مجموعه را اگر كسي داشت ميشود افضل. عبارت مرحوم آخوند در كفايه مطابق با عبارت شيخ بهايي است در زبدةالاصول كه آن بزرگوار هم دارد «تقليد الأفضل متعيّن عندنا»[21] بعد كم كم رنگ باخته شده تقليد اعلم خب عبادالرحمان اينچنيناند ﴿سَابِقُوا﴾,[22] يعني جلوتر برويد خب اگر كسي متواضع است ديگري ميكوشد متواضعتر باشد اينكه چيز بدي نيست ديگران متّقياند اين ميكوشد اتقا باشد اينكه چيز بدي نيست اينكه دنيا نيست كه بد باشد كه. خب پس اول معرفت است بعد هجرت است بعد سرعت است بعد سبقت حالا كه سابق شد احساس مسئوليت بايد بكند نه اينكه همانجا بايستد و متوقّف بشود و راكد باشد بايد رهبري ديگران را هم به عهده بگيرد از خدا بخواهد كه يك عدّه پرهيزكاران حرف او را گوش بدهند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اگر به اين درجه نرسيد مأموم شد طبق بعضي از رواياتي كه هست «واجعل لنا من المتّقين اماما»[23] اين براي مأمومين است اما روح بلند قرآن كريم اين است كه خدايا! تو كه دينت را حفظ ميكني تو كه جامعه را بدون امام نگه نميداري تو كه بدون پيشرو نگه نميداري خب ما جلو بيفتيم ديگران به دنبال ما, ما كه نميخواهيم فخرفروشي بكنيم كه اين چيزي نيست كه بد باشد كه تو خودت به ما دستور دادي كه عبادالرحمان اين طورند, اين طورند جمله آخري كه گفتي, فرمودي عبادالرحمان ميگويند خدايا ما را پيشواي مردان باتقوا قرار بده كه متّقيان جامعه به ما اقتدا كنند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اين ميشود عبادالرحمان.
حالا فتحصّل كه نه تنها حضور در انتخابات خدمت كردن به نظام و شهدا و امام است بلكه باعث ميشود كه ديگران هم به ما اقتدا كنند چرا ما دنبالهرو باشيم مگر تقليد و دنبالهرو بودن و مأموم بودن فضيلت است آنچه فضيلت است پيشرو بودن است فرمود شما رائد باشيد قائد باشيد امام باشيد ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اين چه كتابي است! ﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 19.
[2] . سورهٴ عبس, آيات 15 و 16.
[3] . سورهٴ انفطار, آيات 10 و 11.
[4] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص431 ـ 442.
[5] . سورهٴ رعد, آيهٴ 11.
[6] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.
[7] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص433.
[8] . سورهٴ رعد, آيهٴ 11.
[9] . الكشاف, ج3, ص294.
[10] . تفسير كنزالدقائق, ج9, ص433.
[11] . سورهٴ نساء, آيهٴ 140.
[12] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 3.
[13] . سورهٴ تحريم, آيهٴ 6.
[14] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 13.
[15] . التفسير الكبير, ج24, ص487.
[16] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 5.
[17] . الكافي, ج6, ص541.
[18] . مصباح المتهجّد, ص850.
[19] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 133.
[20] . كفاية الاصول, ص474.
[21] . زبدة الاصول, ص165.
[22] . سورهٴ حديد, آيهٴ 21.
[23] . مصباح المتهجّد, ص751.