09 01 2012 4784038 شناسه:

تفسیر سوره فرقان جلسه 9 (1390/10/19)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ أَوْ نَرَي رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً (21) يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22) وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً (23)

بعد از بيان عناصر محوري اصول دين و برخي از خطوط كلي فقه و اخلاق, شبهات منكران وحي و رسالت و همچنين منكران جريان معاد را يكي پس از ديگري ذكر فرمود. در بخشهاي گذشته فرمود شبهه آنها اين است كه بين رسالت و بشريّت تنافي است اگر كسي رسول است حتماً بايد فرشته باشد و اگر كسي بشر است حتماً از رسالت محروم است اين تفكّر باطل وثنيها [بود]. بعد مي‌گفتند كه اگر رسالت يك امر ملكوتي هست چه اينكه هست نبايد بر بشر نازل بشود يا بشر به او دسترسي پيدا كند و اگر بشر به او دسترسي پيدا مي‌كند ما هم بايد به او دسترسي پيدا كنيم چون «حُكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» اگر شما بشري هستيد مثل ما خب بر شما نازل مي‌شود بر ما هم نازل بشود اگر بر ما نازل نمي‌شود بر شما هم نازل نشود اين يك توهم و شبهه.

 شبهه ديگر اينكه مي‌گفتند اگر شما با فرشته‌ها رابطه داريد فرشته‌اي بيايد كه تأييد كند و ما هم آن فرشته را ببينيم لازم نيست بر ما نازل بشود همان فرشته‌اي كه بر شما نازل شده است و مدّعي هستيد كه فرشته بر ما نازل مي‌شود ما هم او را ببينيم كه با شما باشد و مصدّق و مؤيّد شما باشد. اين توهّمهاي گوناگوني بود كه تاكنون نقل شده است.

پاسخي كه ذات اقدس الهي به اينها مرحمت فرمودند چندتا بود كه بعضي از آن پاسخها گذشت. آنچه در اين آيه مطرح است كه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ فرمودند فرشته را مي‌شود ديد ولي شما چشمتان را بستيد و كور كرديد اگر ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[1] شما عمداً آن چشمِ قلب را كور كرديد خب فرشته را نمي‌بينيد وگرنه عدّه‌اي فرشته را مي‌بينند يك نابينا اگر بخواهد بگويد كه شما مي‌بينيد من هم بايد ببينم چون «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد»، اوّلين پاسخ اين است كه «لا يستوي الحيّ و الميّت, لا يستوي الأعمي و البصير», ﴿هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَي وَالْبَصِيرُ[2], «هل يستوي الحيّ و الميّت» اين «حكم الأمثال» يك اصل كلّي است ولي شما مثل او نيستيد شما كوريد و وجود مبارك حضرت بيناست اگر برابر سورهٴ «حج» كافران و مشركان كوردل‌اند و با چشم دل مي‌شود فرشته‌ها را ديد اين چه حكم الأمثالي است كه بيجا تطبيق كرديد؟!

بعد فرمود در هنگام مرگ شما فرشته‌ها را مي‌بينيد شما كه به قيامت معتقد نيستيد و مرگ را پايان راه مي‌دانيد و مي‌گوييد انسان كه مي‌ميرد از بين مي‌رود و مي‌پوسد ولي بدانيد هنگام مرگ فرشته را مي‌بينيد براي اينكه اين چشمِ ظاهري شما بسته مي‌شود آن چشم باطني را باز مي‌كنند و فرشته‌‌ها را مي‌بينيد اما فرشته رحمت را نمي‌بينيد فرشته عذاب را مي‌بينيد آن روز, روز بشارت و مژده نيست (يك) نه تنها روز بشارت و مژده نيست روز تلخ‌كامي شما هم است (دو) شما وقتي فرشته را ديديد مي‌گوييد ما به خدا از تو پناه مي‌بريم, پناه مي‌بريم به خدا از تو. زمخشري نقل مي‌كند كه سيبويه اين اصطلاح را از عرب نقل كرد كه وقتي در گذشته به كسي حرفي مي‌زدند كه آيا تو اين كار را كردي مي‌گفتند «حِجراً» اين «حجراً محجورا» به منزله ـ معاذ الله ـ است[3] يعني من به خدا پناه مي‌برم از اين كار, هرگز من اين كار را نكردم «حِجراً محجورا» يعني «مَنعاً ممنوعا» از من دور باشيد من پناه مي‌برم به خدا از شما.

فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا﴾؛ در قيامت، لقاء الله روشن مي‌شود يعني خداي سبحان كه با چشم ظاهر ديده نمي‌شود در خواب هم ديده نمي‌شود در برزخ هم ديده نمي‌شود در قيامت هم ديده نمي‌شود نه با چشم ظاهر نه در حدّ تمثّل, در حدّ تعقّل درك مي‌شود و مشاهده مي‌شود و اين براي كسي است كه همه حجابها را برطرف كرده باشد. در دنيا خداوند آيات خود را نشان داد و با فعل مضارع هم تعبير كرد ﴿سَنُرِيهِمْ[4] مرتب آيات آفاقي و انفسي را نشان مي‌‌دهد آنها كه بينا هستند مي‌بينند آنها كه نابينا هستند ﴿وَكَأَيِّن مِنْ آيَةٍ﴾ چه در ارض چه در سماء ﴿يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾[5] اينها مرتّب آيات الهي از كنارشان رد مي‌شود يا اينها از كنار آيات الهي مي‌گذرند و نمي‌بينند. در قيامت اين موانع برطرف مي‌شود اين مشاغل برطرف مي‌شود آن اوهام باطل رخت برمي‌بندد. در قرآن كريم فرمود: ﴿دِينَهُمُ الْحَقَّ را خدا به اينها نشان مي‌دهد و اينها بيّن‌الرشد بودن خداي سبحان را درك مي‌كنند[6] البته آن معارف برين نصيب اينها نمي‌شود آن مرحله عالي توحيد را درك نمي‌كنند ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ[7] آن حجاب همچنان هست آ‌ن طوري كه اوحدي مثلاً معناي ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[8] را در قيامت مي‌بيند نه تنها بفهمد آن طور را كفار و مشركين درك نمي‌كنند ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ اما جلال الهي را مي‌بينند همان طوري كه بهشتيها جمال الهي را در بهشت مشاهده مي‌كنند دوزخيان جلال الهي را قهر الهي را انتقام الهي را در دوزخ مي‌بينند كه مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[9] بنابراين اينها دو پيشنهاد داشتند يكي اينكه چرا ما ملائكه را نمي‌بينيم ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ﴾ يكي اينكه ﴿نَرَي رَبَّنَا﴾.

 درباره ربّ هيچ پاسخي خداي سبحان به آنها نداد براي اينكه اين ممنوع بود و محال بود به آن اشاره‌اي نكردند كه خدا ديدني نيست اما درباره فرشته‌ها فرمود مي‌بينيد منتها با چشم برزخي مي‌بينيد در حال احتضار مي‌بينيد آن روز به شما سخت هم مي‌گذرد. الآن توقّعشان اين نيست كه ملائكه را ما ببينيم مي‌گويند ملائكه بر ما نازل بشود. در آن آيات قبلي كه داشتيم ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً يعني آيه هفت همين سورهٴ «فرقان» اينها ادّعا نمي‌كردند كه فرشته بر ما نازل بشود مي­گفتند اين فرشته‌اي كه بر پيغمبر نازل مي‌شود و او را تأييد مي‌كند ما او را ببينيم يا يك فرشته مخصوصي بيايد براي تأييد او كه ما آن فرشته را ببينيم اما الآن سخن از رؤيت فرشته نيست سخن از انزال ملائكه است بر آنها.

در جريان نزول فرشته‌ها در هنگام مرگ چه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» چه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين آيات گذشت كه فرشته‌ها هنگام مرگ نازل مي‌شوند و اشخاص هم هنگام مرگ اين طور نيست كه خودشان بميرند اينها را مي‌ميرانند همين طور كه حيات اين طور نيست كه خود انسان زنده بشود بلكه آنها را احيا مي‌كنند البته همه اينها در تحت تدبير خداي سبحان است لكن مسئول احيا حضرت اسرافيل(سلام الله عليه) است مسئول اماته حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) آن طور نيست كه همه كساني كه حيات تحصيل مي‌كنند زنده مي‌شوند آنها حين حيات، خدا را مشاهده كنند يا اسرافيل(سلام الله عليه) را مشاهده كنند اگر يك شهود ضعيفي هم هست نسبت به سَدنه و خدمه زيرمجموعه اسرافيل(سلام الله عليه) است در هنگام موت هم اين‌چنين نيست كه همه بتوانند عزرائيل(سلام الله عليه) را مشاهده كنند بسياري از مردم از مشاهده حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) محروم‌اند با همان سدنه و حفظه زيرمجموعه عزرائيل برخورد دارند كه ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا[10] آن ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا مأموراني هستند كه زيرمجموعه حضرت عزرائيل‌اند اوحديّ از مسلمانها و موحّدان‌اند كه با عزرائيل(سلام الله عليه) رابطه دارند و جان را تسليم مي‌كنند نه حيات براي خود انسان است كه انسان خودبه‌خود زنده بشود نه موت در اختيار انسان است كه انسان خودبه‌خود بميرد بلكه حيات را به انسان عطا مي‌كنند انسان مي‌پذيرد, در موت كه قبض روح است روح را از انسان مي‌گيرند انسان هم به همراه مي‌رود ديگر انسان در حقيقت به همراه مي‌رود بدن را مي‌گذارد تا دوباره برگردد او را مي‌برند.

پرسش:

پاسخ: مرگ را بله, اما اين رفتن كه امر وجودي است اين در اختيار او نيست ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[11] موت همان انتقال است انسان اين مرگ را مي‌چشد اما رفتن و بردن كه قبض مي‌كند قبض در اختيار قابض‌الأرواح است خب.

در آيه 97 سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ در هنگام مرگ با آنها گفتگويي دارند ﴿قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ﴾ در چه حالتي بوديد در چه شرايطي بوديد ﴿قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ﴾ ما مورد استضعاف قرار گرفته بوديم در زمين, فرشته‌ها پاسخ مي‌دهند ﴿أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً﴾ اينكه هجرت مثل جهاد واجب است و رفتن در سرزمين شركي كه انسان نتواند اعمال عبادي را انجام بدهد حرام است به همين مناسبت است اگر كسي برود در زمين كفر كه نتواند احكام ديني‌اش را انجام بدهد يا در زمين كفر هست ولي نمي‌تواند اعمال ديني‌اش را انجام بدهد هجرت بر او واجب است فرشته‌ها در هنگام مرگ مي‌گويند چرا در سرزمين كفر مانديد، اينها مي‌گويند كه ما مستضعف در زمين بوديم فرشته‌ها در هنگام قبض روح مي‌گويند ﴿أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فيهَا﴾ خب زمين خدا كه وسيع بود شما بايد هجرت مي‌كرديد به جايي كه بتوانيد احكام ديني‌تان را انجام بدهيد ﴿فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً﴾ اين گروه با اين وضع روبه‌رو هستند و آسيب مي‌بينند.

در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آنجا به اين صورت بيان فرمود كه در هنگام مرگ يك برخورد تندي فرشته‌ها با تبهكارها دارند آيه 93 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ‏ءٌ وَمَن قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ﴾ هنگام مرگ فرشته‌ها با شدّت مي‌گويند جان را بدهيد اينها هم تسليم مي‌‌شوند روح را با شدّت مي‌گيرند سابقاً كه تخدير اعضا در كار نبود اين دندان كشيدن خيلي صعب و دشوار بود چرا دندان كشيدن يا قطع كردن يك عضو سخت است براي اينكه اين عضو اين پوست اين گوشت زنده است اين دندان زنده است اين زنده زنده را كسي مي‌خواهد اماته كند بميراند ديگر, مرگ اين طور است تمام بدن را مي‌ميرانند آنجا ديگر تزريق نمي‌كنند انسان را بيهوش نمي‌كنند انسان را تخدير نمي‌كنند اين روح را از تمام اجزاي بدن مي‌گيرند حالا حساب كنيد چقدر سخت مي‌گذرد ولي اگر كسي قطع علاقه كند حواسش به جاي ديگر باشد او مدهوش است نه بيهوش اين مدهوش چيز ديگر است و هيچ احساس نمي‌كند غرض اين است كه اگر كشيدن دندان دردآور است براي اينكه يك موجود زنده‌اي را مي‌خواهند بي‌روح كنند بريدن يك مقدار گوشت دست دردآور است براي اينكه يك موجود زنده‌اي را مي‌خواهند بي‌روح كنند در هنگام مرگ همين طور است اين روح را از تمام اجزاي بدن مي‌كشند بيرون, اگر كسي مدهوش باشد (نه بيهوش) و حواسش جاي ديگر باشد اين هيچ دردي را احساس نمي‌كند.

 

پرسش:

پاسخ: نه خب براي اينكه اينها كه اوحدي از انسانها هستند كه هميشه تمنّي موت دارند راحت‌اند؛ غرض اين است كه اگر كسي در حال عادي باشد اين مي‌شود فشار جان كندن.

 فرشته‌ها به اين ظالمين مي‌فرمايند: ﴿ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ ولي اگر كسي مدهوش حق باشد فرشته‌ها مي‌آيند گُلي به او مي‌دهند او بو مي‌كند و همه خاطرات را همه تعلّقات را از دست مي‌دهد و هيچ علاقه‌اي ندارد و مشتاقانه سفر مي‌كند كه مرحوم كليني و ديگران از ائمه(عليهم السلام) نقل كردند كه هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازه لذّت موت نيست[12]. خب اين گروه كه ﴿لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا﴾ توقّع بي‌جايشان در اين بخش از آيات اين است كه فرشته‌ها بر ما نازل بشوند نه فرشته بر پيغمبر نازل بشود به عنوان تصديق‌كننده او و ما او را ببينيم ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً﴾ آيه هفت همين سور‌ه بود كه گذشت, اما الآ‌ن مدّعي‌اند كه بر ما نازل بشود آن‌گاه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد شما كه پرتوقّع‌ايد يك وقت فرشته بر شما نازل مي‌شود اما به شما سخت مي‌گذرد. درباره ﴿أَوْ نَرَي رَبَّنَا﴾ هيچ پاسخي ندادند براي اينكه ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ[13] و اگر «تُدركه القلوب بحقائق الإيمان»[14] شما كه حقايق ايمان را نداريد اين گروه نه در دنيا نه در برزخ نه در قيامت از شهود حق طرْفي نمي‌بندند ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ[15].

 

فرمود: ﴿لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً﴾ اينها يك انسان مستكبر و از خودراضي بودند كه در سورهٴ مباركهٴ «غافر» از استكبار آنها چنين ياد مي‌كند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ أَلَّا كِبْرٌ﴾ اينها بزرگي مي‌طلبند ﴿مَا هُم بِبَالِغِيهِ﴾[16] هرگز به آن نمي‌رسند توقّع بي‌جايي است. همين گروهي كه از خودراضي‌اند و خود را مي‌بينند ذات اقدس الهي نسبت به اينها مي‌فرمايد زميني كه رويش راه مي‌رويد از شما بهتر است بزرگ‌تر است مستحكم‌تر است آسماني كه بالاي سر شما سايه انداخت از شما بزرگ‌تر است بهتر است اما نسبت به مردان الهي مي‌فرمايد ما امانتي داشتيم هيچ كدام از سماوات و ارض توان حمل آن را نداشتند فقط انسان آن را حمل كرد اگر ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ هست آنها ﴿فَاَبَينَ اَن يَحمِلنَها و اَشفَقنَ مِنها﴾[17] و اِباي آنها هم اِباي اِشفاقي بود و نه اباي استكباري يك وقت است اِبا بر اساس استكبار است مثل اِباي شيطان كه ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[18] يك وقت اِباي اشفاقي است كه ما نمي‌توانيم, اظهار عجز مي‌كنند ﴿فَاَبَينَ اَن يَحمِلنَها و اَشفَقنَ مِنها﴾ اين اِباي اشفاقي مورد ترحّم ذات اقدس الهي است اما آن اِباي استكباري مورد خشم خداست اين آسمان و زمين كه اِباي اشفاقي داشتند كاري نتوانستند انجام بدهند كه انسان مي‌كند بنابراين انساني كه حامل امانت اله باشد از آسمان و زمين برتر و بالاتر است ولي اگر اين امانت الهي را نپذيرفت يا خيانت كرد مي‌فرمايد: ﴿ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا[19], ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾[20], ﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً[21] شما اگر منهاي آن امانت‌پذيري يك انسان عادي حساب بشويد كه خليفه خدا نيست امين الله نيست اين زميني كه رويش راه مي‌رويد از شما محكم‌تر است آسماني كه سايه مي‌اندازد از شما محكم­تر است همين قرآني كه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ همين قرآن مي‌فرمايد: ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ اين كدام ناس است خب اگر انسان منهاي ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي[22] باشد مي‌شود همين كه در تالار تشريح است البته آسمان و زمين از او بزرگ‌ترند اما اگر انساني كه ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ باشد, ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ[23] را به همراه داشته باشد مي‌شود ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[24] بنابراين اين آيه 57 سورهٴ «غافر» كه دارد آسمان از شما بزرگ‌تر است زمين از شما بزرگ‌تر است براي كساني است كه همان ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ[25] را فقط دارند اين‌چنين نيست كه حقايقي را كه به عنوان امانت الهي است درك بكنند و تحمّل بكنند خب پس ﴿إِن فِي صُدُورِهِمْ أَلَّا كِبْرٌ مَا هُم بِبَالِغِيهِ﴾ درباره چنين گروهي فرمود: ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾[26] همين ناسي كه اين‌چنين‌اند ديگر.

پرسش:

پاسخ: نه، آن امين، روح است امانت چيز ديگر است امانت را گفتند ولايت است، معرفت است، دين است، حقيقت قرآن است و بيان نوراني حضرت امير كه در نهج‌البلاغه بود و خوانديم همين امانتهاست فرمود آسمان و زمين نرويد همين امانتهايي كه نزد يكديگر مي‌سپارند كمتر اميني است كه مال مردم را حفظ بكند بيت‌المال به دست او برسد و او «علي ما هو حقّه» عمل بكند خود حضرت امير(سلام الله عليه) آن طوري كه نقل كردند هفته‌اي يك بار آنچه در بيت‌المال بود توزيع مي‌كرد و «يَكنس» آنجا را جارو مي‌كرد بعد دو ركعت نماز مي‌خواند[27] شما از صدر اسلام تا الآن پيدا نمي‌كنيد كسي كه اين چنين بوده باشد خب بالأخره اين كاري كه حضرت امير كرد اين يك تكليف الهي بود ديگر كه با بيت‌المال اين طور رفتار بكند بگويد من با يك طلبه عادي فرقي نمي‌كنم اين را پيدا نمي‌كنيد بنابراين در نهج‌البلاغه حضرت فرمود آسمان نرويد نگوييد «إنّا عرضنا الأمانة أي الولاية أي المعرفة آنها سر جايش محفوظ است نه همين امانت را، فرمود امانت چيزي است كه خدا درباره آن «إنّا عرضنا الامانة» را فرمود[28] فوراً مي‌رود آسمان، خيال مي‌كند اين امانت‌داري كار آساني است فوراً مي‌رود ولايت، ولايت يك كار آساني نيست كه هر كسي تحمّل بكند كه آنكه در نهج‌البلاغه است كه چندبار همين جا خوانديم فرمود همين امانت مالي است اين امانت مالي را آسمان و زمين نمي‌تواند حمل بكند خب انسانها هم نمي‌توانند حمل بكنند شما اين بيت‌المال را به هزار مرجع به هزار مجتهد بدهيد علي از بين آنها در نمي‌آيد همين است ديگر.

خب بنابراين اگر انسان امين‌الله بود خب از آسمان و زمين بالاتر است براي اينكه آسمان و زمين از بين‌رفتني است و امين‌الله از بين‌رفتني نيست.

پرسش:...

پاسخ: بله امتحان مي‌كنيم ديگر، يك عدّه حمل كردند يك عدّه حمل نكردند اصلِ عرض امانت به عنوان امتحان است ديگر، يك عدّه حمل كردند شدند امين‌الله، يك عدّه حمل نكردند خيانت كردند ﴿لاَتَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ[29] خيانت به خدا، خيانت به پيغمبر و خيانتهاي عادي سه قسم را مشخص كرد آ‌نها كه حمل كردند شدند امين‌الله. يكي از برجسته‌ترين القابي كه وجود مبارك حضرت امير در همين زيارت «امين‌الله» دارد كه لابد هر روز شما آقايان مي‌خوانيد اين است كه عرض مي‌كنيم «يا امين الله»[30] خب اين كم مقامي نيست اگر كسي نظير شيخ انصاري شد خب آدم مي‌رود كنار قبرش مي‌گويد «السلام عليك يا أمين الله» ديگر يا اگر بحرالعلوم شد يا اگر ابن‌طاوس شد يا اگر آقاي بهجت شد يا اگر زيد شد يا اگر عمرو شد مي‌گويد «السلام عليك يا امين الله» ديگر، اين ديگر نظير رسالت نيست نظير نبوّت نيست نظير امامت نيست كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[31] آدم نتواند به غير از چهارده معصوم اين حرفها را بزند كه اگر كسي واقعاً امين دين خدا بود احكام خدا را كم و زياد نكرده بيت‌المال را كم و زياد نكرده مي‌شود امين‌الله ديگر.

پرسش: اگر هزاران مجتهد چنين توانايي را نداشتند كه امانت مالي را در حد حضرت امير رعايت كنند آيا اين تكليف مالايطاق نيست.  

پاسخ: نه، ما بايد تابع كسي باشيم كه تكليف را رعايت كرده است و او علي(سلام الله عليه) است آنها كه نمي‌توانند بايد پناهنده بشوند به كسي كه مي‌تواند آن چهارده نفر توانستند اين كار را بكنند لذا آنها دستور مي‌دهند، ما اطاعت مي‌كنيم.

خب بنابراين انسان اگر امين‌الله بود بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» شامل حالش مي‌شود نبود خب آسمان از او بزرگ‌تر است زمين از او بزرگ‌تر است ﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً[32] شما با همين قدرت بدني زندگي مي‌كنيد آن معنويت را كه از دست داديد خب اگر با قدرت بدني داريد زندگي مي‌كنيد با همين باربرداري داريد زندگي مي‌كنيد زمين از شما سنگين‌تر است كوه از شما سنگين‌تر است به چه چيزي مي‌نازيد؟! در سورهٴ مباركهٴ «غافر» يعني آيهٴ 57 مي‌فرمايد آسمان از شما بالاتر است زمين از شما بالاتر است اگر آن امين‌الله باشد بله، شما از آسمان و زمين بالاتري اما اگر امين‌الله نباشد خب زمين از شما بزرگ‌تر است آسمان از شما بزرگ­تر است شما همين جسم‌ايد ديگر آن روح را كه از دست داديد آن امانت را از دست داديد.

بنابراين اگر انسان امين الله بود از زمان و زمين بالاتر است مي‌شود وليّ زمان، مي‌شود صاحب زمان نه تنها وليّ زمان، وليّ زمين نه تنها وليّ زمين، وليّ آسمان «بيمنه رُزِقَ الوريٰ»[33]، «وري» اختصاصي به زمين ندارد موجودات آسماني هم همين طورند.

اين گروه پرتوقّع كه ﴿لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا﴾ اينها اگر درخواست نزول فرشته داشتند خدا مي‌فرمايد فرشته بر شما نازل مي‌شود در هنگام مرگ نازل مي‌شود در دو جاي قرآن هم دارد كه ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ[34] فرشتگاني كه موكّل امور دنيا هستند پشتشان را محكم مي‌كوبند مي‌گويند وقتت تمام شد نوبتت تمام شد برو بيرون، فرشته‌هاي موكّل برزخ هم مي‌بينند اين با دست خالي روي سياه دارد مي‌آيد سيلي به صورتش مي‌زنند كه با اين وضع كجا مي‌آيي؟! اين ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ را اين طور معنا كردند.

خب فرمود: ﴿لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً﴾ درباره رؤيت خدا كه اصلاً سخني نفرمود چون ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ[35] درباره رؤيت ملائكه فرمود: ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ﴾ اما ﴿لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ﴾ نسبت به مؤمنين بُشراست بشارت است ﴿وَيَقُولُونَ﴾ همين مجرمين ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ اين ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ يعني «عوذةً» يعني «معاذةً» طبق نقلي كه جناب زمخشري از سيبويه دارد[36] بعد مي‌فرمايد اينها كه مي‌آيند يك مُشت اعمالي دارند كه اين اعمال همه را ما بايد بريزيم دور ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ حالا اين ﴿قَدِمْنَا﴾ يعني امروز كه روز قيامت است يا امروز كه صحنه برزخ است ما اين كار را مي‌كنيم يا نه همان وقتي كه اينها انجام دادند، اينها چه كار كردند؟ اينها گفتند كه ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي[37] اينها گفتند كه ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[38] اين اعمال شرك‌آلود را ما هباء منثور قرار داديم در سورهٴ مباركهٴ «نور» گذشت كه ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾[39] اين از همان اول بيراهه مي‌رفت نه اينكه عملي بود حالا فرشته‌ها ثبت كردند و در قيامت اين را هباء منثور قرار مي‌دهد قيامت ظرف ظهور هباء منثور شدن اين اعمال است اينها در جبهه‌هاي جنگ وقتي مي‌خواستند عليه نظام الهي لشگركشي كنند آن توده مردم مي‌رفتند كنار كعبه از بتهاي عمومي كمك مي‌گرفتند، خواصّشان كه گذشته از بتهاي عمومي، بتكده خصوصي در منزل داشتند از اين بتهاي خصوصي هم كمك مي‌گرفتند كه آ‌نها ياريشان كنند كه اينها بيايند اسلام را از پا در بياورند با چنين عقيده‌اي مي‌آمدند مي­جنگيدند يعني از بتها كمك مي‌گرفتند تضرّع مي‌كردند ناله مي‌كردند كه ما را ياري كنيد برويم دين را خاموش كنيم اين كار را مي‌كردند اين اعمال اصلاً ﴿كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ بود، همان وقت هباء منثور بود منتها اينكه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا﴾ اگر ناظر به اين باشد كه ما امروز اين كار را مي‌كنيم امروز ظرف ظهور ﴿هباء منثورا﴾ است و اگر منظور اين باشد كه همان وقتي كه اينها انجام دادند هباء منثور بود كه فعل ماضي است ما اين كار را كرديم براي آنها كشف نشد و امروز كشف مي‌شود كه فرمود: ﴿قَدِمْنَا﴾ نه اينكه امروز ما اين كار را مي‌كنيم همان وقتي كه اينها انجام دادند هباء منثور بود.

پرسش: فرموديد... اينجا ظرف ظهور است در حالي كه اينجا خداوند مي­فرمايد جعلنا...

پاسخ: چرا با فعل ماضي دارد ديگر براي آ‌نها ظهور است نه اينكه براي خدا ظهور باشد فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا﴾ چه وقت ﴿قَدِمْنَا﴾ چون فعل ماضي است، همان وقتي كه اينها انجام دادند ﴿كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ بود كار خيري نبود ماندگار نبود چون ﴿وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ اگر كاري عنداللّهي نبود ما عند الناس بود خب ﴿يَنفَدُ﴾، ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[40] چيزي كه شرك است كفر است الحاد است اين ماندني نيست همان وقتي كه اينها بتها را مي‌پرستيدند هباء منثور بود منتها براي اينها روشن نبود اينكه فرمود: ﴿فجَعَلْنَاه اينكه فرمود: ﴿قَدِمْنَا چون هر دو فعل ماضي است يعني ما قبلاً اين كارها را كرديم حالا براي مشركان امروز روشن مي‌شود كه اينها هباء منثور است ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ﴾ هر كاري كه اينها انجام دادند اين عمل غير از فعل است فعل را به غير انسان هم اسناد مي‌دهند اما عمل را ديگر نمي‌گويند فلان سنگ عمل كرد فلان درخت عمل كرد اما فعل به معني اصل جامع كار را به غير انسان هم اسناد مي‌دهند.

پرسش: وقتي اعمال كفار كالسراب است و سراب لاشئ است چيزي نيست كه بخواهد هباء منثور باشد.

پاسخ: بله همين ديگر، اين مي‌بينند كه دود شد بي‌جاست مثل سراب است ديگر، خود اين كاري كه انجام مي‌دهند قرباني مي‌كنند قبلاً قرباني مي‌كردند بخشي از گوشت قرباني را به ديوار كعبه ميخ‌كوب مي‌كردند كه خدا قبول كند خون قرباني را به ديوار كعبه مي‌ماليدند كه خدا قبول كند آيه سوره «حج» نازل شده است ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾ همين دخيل بستنهايي كه هست از جاهليّت هم بود الآن فوراً قفلي مي‌بندند فوراً يك پارچه مي‌بندند آنها قرباني مي‌كردند گوشت را فوراً آويزان مي‌كردند به سينه ديوار كعبه، خون را مي‌ماليدند آيه نازل شد كه خون و گوشت كه به خدا نمي‌رسد چرا ديوار كعبه را آلوده مي‌كنيد ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي﴾[41] كه شما نداريد اين شرك را دست برداريد توحيد پيدا كنيد تقوا پيدا كنيد تا خدا قبول كند. خب ذات اقدس الهي باطن اين كار را نشان مي‌دهد باطن اين كار هباء منثور است ديگر، باطن اين كار سراب است ديگر.

پرسش:...

پاسخ: بله، اين هيچ چيزي نيست اين هباء منثور تأكيد منثور روي هباء براي آن است كه ثابت كند اين هم شبيه سراب است اين ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ يا ﴿هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ يا ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ[42] اين گونه از اوصاف مضاعف و تأكيدي براي آن است كه اصلاً آن شيء را كَلاٰ شيء قرار بدهد خب تعبير به اينكه اينها بوزينه‌اند كم‌تعبيري نيست فرمود بوزينه خاسئ‌اند تعبير به اينكه هباء است كم‌ تعبيري نيست اما هباء منثور، اين ذرّات كنار هم، هم نيستند پراكنده‌اند.

پرسش: درباره اعمال منافقين دارند﴿ولايذكرون الله الا قليلا﴾.

پاسخ: آن براي اين است كه اينها براي دنيا كار مي‌كنند (يك) درباره دنيا هم فرمود: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾[43] (دو) اينها كه براي آخرت كار نمي‌كنند اينها براي دنيا كار مي‌كنند دنيا چيست؟ ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾ در آنجا يك اشكال عميق شد اينها ذرّه‌اي براي خدا كار نمي‌كنند مگر منافق خدا را قبول دارد مگر منافق براي خدا كار مي‌كند منتها كم؟! منافق اصلاً خدا را قبول ندارد تا براي او كار كند اين «كافرٌ في باطنه» نه ذكر قليل دارد نه ذكر كثير، اين از غرر روايات حضرت امير(سلام الله عليه) است كه در ذيل همين آيه آمده وجود مبارك حضرت امير در ذيل اين آيه دارد كه اينها كه براي خدا كار نكردند مگر منافق براي خدا كار مي‌كند تا شما بگوييد كم كار كرده منافق اصلاً خدا را قبول ندارد قيامت را قبول ندارد اين «لا يعمل لله أصلاً و أبدا» پس براي چه عمل مي‌كند؟ «للدنيا» (يك) ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾ (دو) اينكه قرآن را بايد با اهل بيت فهميد همين است اين از غرر روايات ماست كه در ذيل همين آيه از وجود مبارك حضرت امير رسيده است كه منافق ذرّه‌اي براي خدا كار نمي‌كند فقط براي دنيا كار مي‌كند[44] دنيا هم متاع قليل است و اگر خداي سبحان فرمود اينها ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلَّا قَلِيلاً[45] بازگشتش به استثناي منقطع است نه استثناي متّصل چون منافق كه اصلاً به ياد خدا نيست.

خب بنابراين اينكه فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ بازگشت اين هباء منثور به همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» به اين صورت فرمود: ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾[46] يا اعمال آنها ﴿كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ﴾[47] خب اين كجا را مي‌خواهد بگيرد اين دست خودش را نمي‌تواند ببيند اين مي‌گويد انسان از گور تا گهواره است بعد خبري نيست چنين انساني كه كور است دلش مي‌خواهد ملكوت را ببيند چنين انساني كه كور است دلش مي‌خواهد وحي بر او نازل بشود چون خودش وحي را نمي‌بيند وحي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را هم انكار مي‌كند لذا فرمود منشأ اين كار اينها معرفت‌شناسي اينهاست اينها تازه ملائكه را هم كه قبول دارند و الله را قبول دارند به عنوان مشفوع‌عنده، فرشته‌ها را هم كه قبول دارند به عنوان ارباب و آلهه تنديسي، مجسّمه‌اي براي او مي‌تراشند كه او را ببينند اينها گرفتار چنين اصالة الحسّ و التجربه‌اند تنها مشركين نبودند كه اين كار را مي‌كردند همانهايي كه تفكّر اسرائيلي هم داشتند به حضرت موسي مي‌گفتند كه ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾[48] اينها هستند كه سامري مي‌پرورانند سامري هم ديد كه اينها حس‌گرا هستند براي آنها گوساله‌پرستي را ترويج كرد همينهايي كه ملائكه را قبول دارند مي‌گويند ملائكه بنات الله هستند خدا مي‌فرمايد شما دختر را براي خودتان قبول نمي‌كنيد براي خدا دختر مي‌پسنديد ﴿تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَي﴾[49] اين يك تقسيم بدي است ناعادلانه است شما دخترداشتن را نقص مي‌دانيد براي خودتان نمي‌پسنديد آن وقت مي‌گوييد ملائكه بنات الله هستند اينها ملائكه را قبول داشتند مي‌گفتند بنات الله است آنها را شفيع قرار مي‌دادند و مي‌پرستيدند لكن براي اينكه ببينند براي همانها تنديس و مجسّمه درست مي‌كردند يعني اين قدر گرفتار اصالةالحس بودند آن وقت اين گروه اصالةالحسّي دلش مي‌خواهد فرشته‌ها را با همين چشم ببيند يا ذات اقدس الهي را ـ معاذ الله ـ با همين چشم ببيند فرمود در آن صورت هيچ ممكن نيست اينها ببينند براي اينكه اعمالي هم ندارند ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]  . سوره حج، آيه46

[2]  . سوره انعام، آيه50؛ سوره رعد،آيه16

[3]  . الكشاف، ج3، ص273-274

[4]  . سوره فصلت، آيه53

[5]  . سوره يوسف، آيه105

[6]  . سوره نور،آيه25

[7]  . سوره مطفّفين، آيه15

[8]  . سوره اخلاص، آيه1

[9]  . سوره سجده،آيه12

[10]  . سوره انعام، آيه61

[11]  . سوره آل عمران، آيه185؛ سوره انبياء، آيه35؛ سوره عنكبوت، آيه57

[12]  . ر.ك: الكافي، ج3، ص127و128؛ ر.ك: تفسير فرات الكوفي، ص553و554

[13]  . سوره انعام، آيه103

[14]  . نهج البلاغه، خطبه179

[15]  . سوره مطفّفين، آيه15

[16]  . سوره غافر، آيه56

[17]  . سور ه احزاب، آيه72

[18]  . سوره بقره، آيه34

[19]  . سوره نازعات، آيه27

[20]  . سوره غافر، آيه57

[21]  . سوره اسراء، آيه37

[22]  . سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72

[23]  . سوره مؤمنون، آيه14

[24]  . سوره احزاب، آيه72

[25]  . سوره فرقان، آيه7

[26]  . سوره غافر، آيه57

[27]  . الغارات، ج1، ص31

[28]  . نهج البلاغه، خطبه199

[29]  . سوره انفال، آيه27

[30]  . مصباح المتهجد، ص738

[31]  . سوره انعام، آيه124

[32]  . سوره اسراء، آيه37

[33]  . مفاتيح الجنان، دعاي عديله

[34]  . سوره انفال، آيه50؛ سوره محمد، آيه27

[35]  . سوره انعام، آيه103

4. الكشاف، ج3، ص273-274

[37]  . سوره زمر، آيه3

[38]  . سوره يونس، آيه18

[39]  . سوره نور، آيه39

[40]  . سوره نحل، آيه96

[41]  . سوره حج، آيه37

[42]  . سوره بقره، آيه65؛ سوره اعراف، آيه166

[43]  . سوره نساء، آيه77

[44]  . ر.ك: الكافي، ج2، ص501

[45]  . سوره نساء، آيه142

[46]  . سوره نور، آيه39

[47]  . سوره نور، آيه40

[48]  . سوره اعراف، آيه138

[49]  . سوره نجم، آيه22


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق