اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً ﴿42﴾ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيراً﴿43﴾ تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً﴿44﴾
براي اثبات توحيد و نفي شرك، ذات اقدس الهي در قرآن كريم از راههاي گوناگوني به ما چيز آموخت. بعضي از آيات ناظر به ابطال وضع موجود هست و وضع موجود بود يعني اين بتپرستيهاي رايج در مشرق عالم و مغرب عالم اين باطل است يك فصل از آيات مربوط به اين بخش است كه اينها البته چند طايفهاند زيرمجموعه فصل اول.
فصل دوم آياتياند كه صبغهٴ كلامي آنها قوي است كه شرك، برهانپذير نيست و نميشود براي او دليل اقامه كرد و امرهايي كه ﴿هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ﴾[1] و مانند آن از سنخ تعجيز است يعني اظهار عجزِ مدّعيان دروغين شرك.
فصل سوم مربوط به بحثهاي كلاميِ ناب است كه تعدّد آلهه باعث فساد در آسمانها و زمين است فروپاشي عالم است نه فساد اخلاقي، بلكه فساد تكويني يعني اگر چند خدا بخواهند عالم را اداره كنند جهان متلاشي خواهد شد.
فصل چهارم مربوط به دستدرازيِ آلههٴ متعدّد به الهالآلهه و ربّالأرباب است كه آن مصون از هر گونه تعرّضي است. آن فصل اول كه مربوط به ابطال وضع موجود است قرآن كريم مبسوطاً اوضاع جهان آن وقت را بررسي كرد الآن هم همين طور است يك عده سنگها و چوبهاي تراشيدهٴ خود را ميپرستيدند كه درباره اينها بخشي از آيات نازل شد و مبارزهٴ وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) هم با اين گروه بود كه سرانجام وقتي برهان اثر نكرد با تَبر ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ﴾[2] شد.
طايفهٴ ديگر كساني بودند كه موجودات صنم و وَثن زميني را نميپرستيدند اينها مبتلا بودند به عبادت و پرستش ارباب آسماني ستارهها را ميپرستيدند، شمس و قمر را ميپرستيدند آنها را هم انبيا مخصوصاً وجود مبارك ابراهيم خليل(سلام الله عليه) برهان اقامه كرد كه اينها صلاحيّت ربوبيت ندارند يك وقت طالعاند، يك وقت غارباند طلوعشان در اختيارشان نيست، غروبشان در اختيارشان نيست آن وقتي كه غروب كردند از ما بيخبرند ما از آنها بيخبريم، نورشان به ما نميرسد، آنها نورشان را به ما نميرسانند و مانند آن كه ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِينَ﴾[3].
طايفه سوم آياتي است كه درباره پرستش و پذيرش ربوبيّت فرشتههاست چون اينها را هم ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» مطرح كرد كه فرمود فرشتگان موجودات مقدّسياند، منزّهاند، معصوماند ولي بندگان خاصّ خداياند ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[4] اگر هم فرشتهاي ادّعاي ربوبيّت بكند ﴿نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ﴾[5] فرشتگان چنين ادّعايي ندارند بر فرض، فرض محال اگر فرشتهاي داعيه ربوبيت داشته باشد ما او را به جهنم ميبريم اين هم طايفه سوم كه مربوط به ابطال وضع موجود است.
طايفهٴ چهارم مربوط به اين فراعنه و نمارده و غِطريسين، غِطريس در مقابل قدّيس است انبيا را ميگويند قدّيس، فرعونها را، نمرودها را ميگويند غِطريس اين زيارت پربركت اربعين كه «تَغَطرَسَ»، «تَغَطرَسَ» همين است غِطريسها اهل تَغَطْرُساند مثل فرعونها اهل تَفرعوناند «تغطرس و تردّي في هواه»[6] همين است كسي كه غِطريسانه زندگي ميكند اين در برابر قدّيسين ميايستد اين غطارسه، اين فراعنه، اين نمارده اينها داعيه ربوبيت داشتند بالاجبار مردم را به پرستش خود دعوت ميكردند ميگفتند ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾[7] ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي﴾[8] و مانند آن كه قرآن كريم اين دعواها را هم ابطال كرده، مدّعيان را هم گرفته به دريا ريخته ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[9].
طايفه پنجم مربوط به قدّيسين بشر است وجود مبارك عيسي و امثال عيساست كه اينها منزّه بودند از اينچنين ادّعايي ولي يك عده در اثر جهل اينها را بيش از آن حدّ لازم احترام كردند و براي اينها سِمت ربوبي قائل شدند. قرآن كريم در ابطال دعواي چنين مدّعيان افراطي ادلهاي نازل كرده، آياتي نازل كرده از زبان خودِ اين قدّيسين بشر فرمود ما هرگز اينها را به خودمان دعوت نكرديم به اينها گفتيم ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ﴾[10] وجود مبارك مسيح فرمود خدا را بپرستيد كه پروردگار من است، پروردگار شماست من هم بندهٴ اويم ﴿مَنْ عِندَهُ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ يَسْتَحْسِرُونَ﴾[11] اين كار.
اينگونه از افراد را در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه بحثش گذشت ذات اقدس الهي ميفرمايد كه هيچ پيامبري، هيچ انسان كاملي، هيچ وليّاي از اولياي الهي از حكمت و كتاب الهي برخوردار نشد كه بعد به مردم بگويد ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ﴾ اين مضمون آن آيه سورهٴ «آلعمران» است ﴿ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ وَلكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾[12] اين پنج طايفه از آيات قرآن كريم و مانند آن براي ابطال وضع موجودِ در روي زمين چه در گذشته، چه در حال، چه در آينده است اما فصل دوم و سوم يك بحث كلاميِ محض است يعني بيش از يك خدا نميشود در جهان موجود باشد.
اين فصل دوم و سوم تفاوت جوهريشان اين است كه در يكي از اين دو فصل حدّ وسط اين است كه اگر بيش از يك اله بخواهند در جهان موجود باشند و جهان را اداره كنند عالم متلاشي ميشود «لكن التالي باطل فالمقدم مثله» براي اينكه عالم مرتّب، منظّم است فروپاشي در عالم نميبينيم، بينظمي در عالم نميبينيم الآن يك رياضيدان ماهر اگر باشد ميتواند كاملاً بررسي كند كه هزار سال قبل چندتا خسوف و كسوف اتفاق افتاده و هزار سال بعد چندتا خسوف و كسوف اتفاق ميافتد ﴿لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾[13] مسائل عالم مثل مسائل رياضي منظّماند. اگر چند خدا بخواهند عالم را اداره كنند اين مقدم، لازمهاش فروپاشي عالم است اين تالي «ولكن التالي باطل» چون عالم منظّم است، «فالمقدم مثله».
فصل ديگر كه محلّ بحث آيه كنوني است اين است كه اگر بيش از يك خدا در عالم باشد اينها دستدرازي ميكنند به ذيالعرش اين ﴿كَمَا يَقُولُونَ﴾ اين است كه اينها خدايي را به عنوان ربّالأرباب قبول دارند كه او معادل ندارد ولي ارباب متفرّقه قائلاند، آلههٴ متعدّد قائلاند آيه محلّ بحث اين است كه اگر آن طوري كه اينها ميگويند چند خدا جهان را بخواهد اداره كند اينها دستدرازي ميكنند به ارادهٴ آن ذيالعرش در حالي كه دستدرازي كردن به ارادهٴ آن ذيالعرش محال است، پس چندخدايي محال است. تلازم مقدّم و تالي چه در اين فصل دوم، چه در آن فصل سوم يا چه در آن فصل دوم و اين فصل سوم يك امر روشني نيست.
در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آنجا ميفرمايد كه ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اگر در آسمان و زمين بيش از يك خدا باشد، بيش از يك خدا بخواهد اداره كند اين مستلزم فروپاشي آسمان و زمين است آيه 22 سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اين است ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا﴾ يعني «في السماء والأرض» ﴿آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ «لكن التالي باطل والمقدم مثله» بطلان تالي را در سورهٴ مباركهٴ «ملك» بيان كرده در سورهٴ «ملك» كه نظم عالم را بررسي ميكند ميفرمايد شما هر چندبار بخواهيد درباره عالم جستجو كنيد جز نظم چيزي نميبينيد ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ آيه دو و سه سورهٴ مباركهٴ «ملك» به منزلهٴ بطلان تالي است ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[14] آن مقدم تالي «لكن التالي باطل» چرا؟ بطلان تالي چرا؟ براي همين آيه سه و چهار سورهٴ مباركهٴ «ملك» در سورهٴ «ملك» دارد كه ﴿الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِبَاقاً مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ در ساختار آسمان به تنهايي، زمين به تنهايي، «بين الأرض و السماء» به تنهايي اين مجموعه با هم هيچجا تفاوت نيست.
تفاوت اين است كه اين حلقات سلسله يكي فوت بشود وقتي يكي فوت شد رشته به هم ميخورد ديگر فرمود چيزي در عالم كه بايد سرِ جايش باشد غيبت نميكند هيچ فوتي نيست همهٴ موجودات هر كدام در جاي خودشان هستند ﴿كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾[15]، «كل في البحر يسبحون»، «كل في المعادن يسبحون»، «كل في الأرض يسبحون»، «كل بين السماء و الارض يسبحون» هر چيزي در جاي خودش است ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾[16] هيچ تفاوتي يعني فوتشدني در سراسر جهان نيست بلكه هر چيزي سرِ جاي خودش است ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾.
پرسش: ببخشيد اين دليلي كه خداوند در آيات آورده راي خودش آورده يا براي فهم ما؟
پاسخ: براي فهمِ ما.
پرسش: پس الآن از هر كس بپرسيد كه آيا عالَم به دست خودش ميچرخد ميگويد نه.
پاسخ: عالم منظّم است چه چيزي بايد باشد كه نيست؟ كجا كمبود هست؟ فرمود: ﴿فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ﴾[17] فتور با «تاء» منقوط يعني سستي، اما فطور با «طا» مؤلّف يعني شكاف فرمود ببينيد شما جايي ببينيد، چيزي جايي خالي است منتها اينها.
پرسش: عدم رضايت اشخاص از زندگيشان به خاطر نبود خيلي از مسائل...
پاسخ: بله، اينها بايد از خودشان ناراضي باشند الآن اين هفت ميليارد بشري كه روي كُرهٴ زمين زندگي ميكنند اينها دائماً در تعامل با نظام عالماند اينها تافتههاي جدابافته نيستند كه اينها نظير يك غدّهٴ سرطاني نيستند كه زائد در گوشهاي پيدا شده باشند كه اينها نظير آماس دست نيستند كه زنبوري آمده اين هفت ميليون وَرم كردند پديد آمدند كه. اينها موجود تكويني اين عالماند اين اصل اول، چيزي در عالم نيست كه به عالم ندهد و از عالم نگيرد اين دو، مگر ما جزء موجودات زائدي هستيم، بيكاريم سه، همان طوري كه حوادث ارضي و سمايي در طرز تفكّر ما، انديشهٴ ما، زندگي ما، معيشت ما، لحظه به لحظه اثر دارد چه موقع سرما ميآيد؟ چه موقع گرما ميآيد؟ چه موقع هوا معتدل ميشود؟ چه موقع بهار و تابستان و پاييز و زمستان ميآيد؟ ما تمام برنامههايمان را برابر اين فصول تنظيم ميكنيم، آنها هم تمام برنامههايشان را برابر با عقايد و اخلاق و اعمال ما تنظيم ميكنند اين طور نيست كه آنها مُفتِ مفت بخواهند به ما خدمات بدهند.
فرمود اگر بخواهيد روزيِ معتدل داشته باشيد بايد ندزديد، دروغ نگوييد، خيانت نكنيد ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾[18] لكن همه سعي كردند به يكديگر دروغ بگويند ما هم اينها را فشار داديم ما خيال ميكنيم اين هفت ميليارد مهماناند هيچ مسئوليتي ندارند. فرمود: ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾[19] شما هيچ خلاف نكنيد ما هم تمام بركات را براي شما ميفرستيم. در بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است كه به عدد نيازِ هر گياهي خدا قطرهاي ميفرستد.
پرسش: اين را بالوجدان انسان درك نميكند.
پاسخ: خب، بايد درس بخواند درك بكند امرِ وجداني مثل سرما و گرما نيست كه اين بحثِ الهي است بحثِ الهي يك فكرِ الهي ميطلبد سرما و گرما يك بدن حسّي ميطلبد ما كه هفت ميليارد روي زمين زندگي ميكنيم با تكتك موجودات عالم در ارتباطيم مگر نظام، نظام علّي نيست ما هم يك مُشت خاك بوديم به اين صورت درآمديم بعد هم يك مُشت خاك ميشويم ارواح ما به جاي ديگر مرتبط است كه از آنجا آمده آنكه ما را آفريده فرمود بين جوامع بشري و رخداد جهان پيوند تكويني است فرمود اگر شما درست عمل بكنيد ما تمام نيازهاي شما را آنجا كه تگرگ لازم است تگرگ ميفرستيم، آنجا كه برف لازم است برف ميفرستيم، آنجا كه باران لازم است باران ميفرستيم ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ اين بيان نوراني قرآن كريم است بعد نماز استسقا و امثال نماز استسقا هم شرح همين آيات است، پس ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ هست، ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ هست.
خدا رحمت كند مرحوم بوعلي را چندبار اين قصه را از ايشان نقل كرديم ايشان در مهمترين كتابهاي فلسفياش به نام شِفا ميگويد مبادا خداي ناكرده آنچه كه در دست جمهورِ مسلمانهاست مبادا خداي ناكرده اينها را بگويي خرافه است، مبادا نماز استسقا را، مبادا دعا را، مبادا صدقه را، مبادا قرباني را، مبادا صلهٴ رَحِم را كوچك بشماريد اينها با جهان مرتبط است، خب كسي كه از همه جا بيخبر است ميگويد چگونه صدقه رفعِ بلا ميكند، آنكه از همهجا باخبر است ميگويد تو نميداني صدقه بده من آن بلايي كه ميخواهد بيايد رفع ميكنم بالأخره يك نفر دارد عالم را اداره ميكند ديگر.
پرسش:...
پاسخ: آن فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا﴾[20] آنجا يك باغوحش منظّمي است كجايش منظّم است يك باغوحش منظّمي است كه اين گرگها در درون با كسي كاري ندارند اما دو قدم آن طرفتر جهان را دارند اينها به فساد ميكِشند چه فساد فرهنگي، چه فساد نظامي، چه فساد اجتماعي، چه كسي از اينها عفريتتر و قدّيستر بركات مادي نيست فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾ فرمود ما چند روزي اينها را ميدهيم آنها خيال كردند كه ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾[21] يا آنها خيال نكنند كه ما اگر به آنها مال داديم ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ﴾[22] اينها كه خير نيست، اينها را داديم تا دفعتاً اينها را بگيريم خيلي از اينها به همين وضع بودند به روز سياه مبتلا شدند ما خيال ميكنيم ما مهمان عزيز و دُردانهايم كلّ جهان در اختيار ماست خير اينچنين نيست ما بايد خدمات ارائه كنيم خدمات بگيريم آنكه ما را آفريد، جهان را آفريد، پيوند ما و جهان را آفريد اين مثلث در اختيار اوست صرفش اين است كه ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ﴾[23] وگرنه ما اين گياهان چه كار كردند؟ بيان نوراني امام سجاد همين است فرمود اگر بيراهه رفتيد تمام اين قطرات باران را خداي سبحان به دريا ميفرستد چيزي گيرتان نميآيد گرفتار خشكسالي ميشويد بهجا آمديد تمام آن قطرات باران را به مزارع و باغهاي شما هدايت و رهنمود ميكنيم ميشود تَرسالي و راحتي ما خيال ميكنيم كه دُردانهٴ عالميم اين عالم براي ما خلق شده هر بيراههاي كه خواستيم برويم مجازيم عالم هم بايد به من خدمت كند خير، اين جهانشناسي و جهانبيني نيست.
پرسش: استاد اين خوف از فقر كه در بشر وجود دارد همهاش به خاطر...
پاسخ: خوف است، فقر چيز خوبي است براي اينكه انسان اگر اين خوف را نداشته باشد كه تنپرور است و تنبل است و خوف را بايد با رجا تعديل كرد كسي هست كه به ما ميگويد شما آنچه كه از دستتان برميآيد كوتاهي نكنيد من تأمين ميكنم هيچ كسي را ذات اقدس الهي بيروزي خلق نكرده آن قصّهٴ احنفبنقيس كه بارها از أسدالغابه نقل شد ديگر نيازي به تكرار نيست.
بنابراين ماييم و وضع موجود جهان اين طور نيست كه ما مهمان ناخوانده باشيم، كلّ آسمان و زمين نوكر ما، هر كاري هم ما بكنيم، بكنيم آنها موظّفاند ما را تأمين كنند خير اينچنين نيست.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره يك نفر كه با يك گُل بهار نميشود خدا او را ممكن است آبرويش را حفظ بكند اما يك نفر چون بشر مدنيِ بالطبع است با جامعه بايد زندگي بكند يك نفر در بين هزار نفر اين جامهاش را به خيّاط بدهد خيّاط خلاف ميكند، جامه را از بزّاز ميخرد آن خلاف ميكند، ميخواهد به ديگري بدهد آن خلاف ميكند خب عالم كه ديگر اينچنين نيست البته عذاب الهي كه بخواهد بيايد آن عذابِ الهي، آن باد، آن طوفان، آن زلازل آنها مؤمنشناساند اين ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً﴾[24] اين تُندباد وقتي به مؤمن ميرسيد آرام بود، به عاد و ثمود ميرسيد ريشهكَن ميشد يا جريان نيل همين طور بود اين پيروان وجود مبارك موساي كليم از همين درياي روان آب ميگرفتند آب بود مينوشيدند و عطش رفع ميشد آنها يعني آلفرعون از همين دريا آب ميگرفتند خون بود اين ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ ... وَالدَّمَ﴾[25] و طوفان و كذا و كذا همين بود ديگر روزي كه عذاب بخواهد بيايد اينها شناسنامه دارند، اينها معجزهٴ الهياند ميفهمند كه چه كسي را بگيرند، چه كسي را رها كنند اين مسئله آبشدن و خونشدن همين است اين تَهِ ليوان را اين ميخورد آب بود، آن ميخورد خون بود اين آب ميگرفت خون بود، آن آب ميگرفت آب بود اين بود طوفان اينچنين بود، دَم اينچنين بود اينها هفت، هشت معجزهاي كه ذات اقدس الهي در كنار هم براي موساي كليم ذكر ميكند همين است آن روزِ معجزه حساب ديگر است در صحنهٴ قيامت هم همين طور.
بنابراين ماييم و نظم در عالم بيادب را تنبيه كردن نظم است، اگر شما بخواهيد از كنار زندان بگذريد بگوييد اين كشور جاي بدي است اين با معماريِ سياسيِ كشور هماهنگ نيست ولي وقتي به سراغ مظلومها ميرويد ﴿وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾[26] ميبينيد كه عدل را احساس ميكنند زندان براي مملكت بركت و رحمت است گرچه براي مجرمين جاي عذابي است. جهنم در كلّ نظام در نقشهٴ عالم همين طور است ديگر از بهترين نعمتهاي الهي است اگر جهنم نبود خيليها دست به فساد ميزدند.
بنابراين در كلّ عالم ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ اين يك، دوبار، سهبار، دهبار، يك ميليونبار ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ﴾ دوباره برگرد، سهباره برگرد ﴿فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ﴾[27] ميبيني جايي شكاف برداشته؟ تَرَك برداشته؟ شكسته؟ نه، مفطور يعني شكسته، فطور يعني شكست، شكستي در عالم نميبينيد هر چيزي جاي خودش است تنبيه متجاوز ما دلمان ميخواهد كه گمرك ما قاچاق داشته باشد، عدهاي مفاسد اقتصادي داشته باشند آن وقت بركات الهي هم مثل شب قدر براي ما نازل بشود و ما هم هيچ امر به معروف نكنيم، هيچ نهي از منكر هم نكنيم، هيچ حرفي هم نزنيم مرتّب بركات با زنبيل برايمان بيايد اينكه عالَم نشد، خب.
پرسش: فرض كنيد اين دو آيهاي كه هم در اين آيه و هم در آن سورهٴ «انبياء» برهان تمانع جاري كرد اينجا فرموديد كه در عالم...
پاسخ: بله، آخر اين درباره عالم است ميفرمايد: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا﴾ يعني در آسمان و زمين ﴿آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[28] تالي اين است كه آسمان و زمين متلاشي ميشود اين در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اما در آيه محلّ بحث فرمود كه ﴿لَّوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ﴾ اين مقدم، ﴿إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً﴾ اينها لازمهاش اين است كه دستدرازي بكنند به ارادهٴ خدا «ولكن التالي باطل فالمقدم مثله» آن اقواي از يعني آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است كه محلّ بحث است اقواست از آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» است.
بنابراين اينها بايد دو فصل بحث كرد جداگانه ما اگر اين برهان تمانع و اينها را ميگذاشتيم براي سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» بسياري از شما عزيزان بعد از هفت، هشت سال فارغالتحصيل ميشويد و «لينذر قومهم اذا رجع اليهم» ميشويد و ما تا برسيم به آنجا شايد هفت، هشت سال طول بكشد ولي الآن بايد يك چيز نقدي دستتان باشد كه اين آيه و آن آيه را به خوبي هماهنگ كنيد تفاوت اينها به تالي است نه به مقدم، مقدم اين است كه ﴿لَّوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ﴾ يا ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ﴾ تالي اين است كه ﴿لَفَسَدَتَا﴾ در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» ﴿إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً﴾ در آيه محلّ بحث، آيه محلّ بحث پربارتر و سنگينتر از آيه سورهٴ مباركهٴ «انبياء» است.
پرسش: بحث اين است كه وقتي ما دوتا علم فرض كرديم دوتا قدرت اينها را جدا از هم فرض كرديم اصلاً چيزي به وجود نميآيد تا فساد به وجود آيد.
پاسخ: خب حالا چرا وجود نميآيد كه ما بايد الآن اثبات كنيم چرا وجود نميآيد ديگر وگرنه آن چيز مسئله بديهي كه نيست.
خب، بنابراين ملاحظه فرموديد نوشتهٴ شهيد مطهري(رضوان الله تعالي عليه) را در شرح اصول فلسفه جلد پنجم آنجا ميفرمايند اين يك تقرير عاميانه است كه ميگويند اگر دوتا خدا باشند خب يكي ارادهٴ اين بكند حيات بكند يكي ارادهٴ فلان ذاتاً دوتا اراده دارند، دوتا خواسته دارند و اين بر خلاف است اين را ميفرمايند عاميانه است اين را تلاش و كوشش ميكنند ببرند به سراغ برهان تمانع در حالي كه اين حكيمانهترين برهان است اين بزرگورا و امثال اين بزرگوار و ساير متكلّميني كه تلاش و كوشششان اين است كه برهان تمانع را به برهان توارد علّتين برگردانند ميگويند كه خب اين دوتا خدا هر دو برابر با واقع كار بكنند، هر دو برابر با مصلحت كار بكنند مصلحت كه بيش از يكي نيست، نفسالأمر كه بيش از يكي نيست، واقع بيش از يكي نيست، حكمت بيش از يكي نيست، حقيقت بيش از يكي نيست اين دو هم كه مطابق با حقيقت حُكم ميكنند اينها خيال كردند دوتا خدا مثل دوتا پيغمبر است در حالي كه اگر ما خدا داشتيم بقيه عدمِ محض است نفسالأمر كه واجبالوجود نيست ممكن است و مخلوق اوست، حكمت، مصلحت، حقيقت، واقعيت، نفسالأمر، «أو ما شئت فسمّ» اينها كه واجب نيستند اينها از او ساختهاند مگر خدا كار را برابر با «ما هو الواقع» ميكند واقعيّتي داريم، نفسالأمري داريم، حكمتي داريم، مصلحتي داريم كه خداوند برنامههاي خودش را برابر آنها انجام ميدهد كه آن شده شرك اندر شرك كه آن حكمت چيست؟ آن نفسالأمر چيست؟
چند روز در آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «بقره» يك، در آيه 60 و 61 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» دو، بحث شد كه ﴿الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ﴾[29] ما يك حق داريم كه مقابله و عدمِ محض است خدا حق است ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[30] در قبال خدا چيزي به نام باطل نيست كه عدمِ مَلكه باشد، در قبال خدا عدم است عدم هم «لا شيء» محض است خدا مقابل ندارد اين يكي اين حقّي است كه فقط بر ذات اقدس الهي اطلاق ميشود اما هر چه كه حق است و حقيقت است و مصلحت است و حكمت است و نفسالأمر است و امثال ذلك اين «من الله» است ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾ اين حق همان است كه علي با اوست «عليٌّ مع الحق و الحقّ مع علي» وگرنه آن حق «مع» برنميدارد كسي با خدا نيست خدا با همه است او «كان الله و لم يكن معه شيء» چيزي با خدا نيست خدا با همه است او شريك برنميدارد، «مع» برنميدارد، رفيق برنميدارد، مصاحِب برنميدارد اين حقّي كه به نام نفسالأمر است، حقيقت است، حكمت است، مصلحت است اين حقّي كه معصوم، انسان كامل با اوست «يدور معه حيث ما دار»[31] اين حق ﴿مِن رَبِّكَ﴾ است، نه «مع ربك» چند روز درباره اين آيه سورهٴ «آلعمران» و سورهٴ «بقره» بحث شد كه ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾، خب.
پرسش: آيه شريفه ميفرمايد: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي﴾[32].
پاسخ: ﴿وَبَينَكُم مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ﴾ آن ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ كه حضرت امير است ديگر «مع الله» كه نيست كه ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ است و ذات اقدس الهي كتاب را به او ياد داد، خب.
پرسش: اينكه حضرتعالي فرموديد خدا با..
پاسخ: خدا با همه هست.
پرسش:...
پاسخ: چيزي با خدا نيست ديگر الآن در ازل و ابد چيزي با خدا نبود و نيست و نخواهد بود اما ما ميگوييم خداوند شاهد است، پيغمبر شاهد است، قرآن شاهد است اينها را ما در تعبيرات ميگوييم يعني اول ذات اقدس الهي، به دستور ذات اقدس الهي انبيا و اوليا شهادت ميدهند ما در شهادتها اينچنين ميگوييم، ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[33] اينچنين ميگويد نه اينكه ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ «مع الله» است اين ذات اقدس الهي «مع» برنميدارد چيزي با ازليّت او نيست همه مخلوقاند مخلوق كه با خالق نيست، همه ممكناند ممكن كه با واجب نيست، همه حادثاند حادث كه با قديم نيست، همه فقيرند فقير كه با غنيّ نيست ولي او چون غنيّ است ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[34].
خب، ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾[35] پس اگر ما دوتا خدا داشتيم دوتا خداست ولاغير نفسالأمري نيست، حكمتي نيست، مصلحتي نيست، واقعيتي نيست اگر ما دوتا پيغمبر داشته باشيم اين دوتا پيغمبر برابر با نفسالأمر جامعه را اداره ميكنند درست است، دوتا فرشته داشته باشيم اين دوتا فرشته كه مدبّرات امرند برابر با نفسالأمر كه فرمودهٴ ذات اقدس الهي است عالم را اداره ميكنند چه اينكه الآن هم همين طور است ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾[36] همين است فرشتگاني هستند مسئول علماند، مسئول رزقاند، مسئول احياياند، مسئول مماتاند كه بحثش در ديروز گذشت همهٴ اين فرشتهها اينها مدبّرات امرند به تعبير قرآن كريم اما به دستور ذات اقدس الهي كه ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[37] هم آنها كارشان منظّم است، هم اين منظّم است.
اما اگر دوتا خدا بودند اين دوتا خدا اگر مشركين ميگويند اينها را خدا آفريد اينها به دستور خدا كار ميكنند اين مشكل فلسفي و كلامي ندارد خب بالأخره اينها مدبّرات امرند باذن الله منتها مشكل قرآني دارد، مشكل ديني دارد براي اينكه خدا به اينها اجازه نداده به ملائكه اجازه داده اما به اينها اجازه نداده، به اينها اذن نداده اين يك بحث ديگري است ولي اگر آنها كه اين طور نميگويند كه آنها ميگويند اين آلهه در كارها مستقلاند فرمود: ﴿لَّوْ كَانَ مَعَهُ﴾ نه «مِنه» ﴿لَّوْ كَانَ مَعَهُ﴾ همهجا صحبت اين است كه ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾[38] با او قرار نده نه «منه»، «منه» اگر شد كه «باذنه» است كه ميشود مدبّرات امر با او كسي را قرار نده ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ اينجا فرمود: ﴿لَّوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ﴾ اينها همين طور ميگويند ديگر ميگويند اين آلهه مستقل است ديگر لذا ذرّهاي خدا را عبادت نميكنند مشرك معنايش اين نيست كه قدري خدا را عبادت ميكنند، قدري وثن و صنم را، مشرك معنايش اين است كه اين عبادتي كه خالصاً براي خداست كلّ اين عبادت را صددرصد به ديگري ميدهد براي او شريك قرار داده نه اينكه مشرك قدري خدا را عبادت بكند، قدري غيرخدا آن ميشود مرايي اينكه بتپرست نيست ريا بله اين است اما ﴿لَّوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ﴾ يعني اينها «مع الله» قائلاند يك و مستقلاند دو، خب اگر چيزي مستقل بود علمش عين ذات اوست، حكمتش عين ذات اوست، حقيقتش عين ذات اوست دوتا خدا اگر ما داشتيم دوتا علم داريم، دوتا حكمت داريم، دوتا نفسالأمر داريم اين غرضورزي و امثال ذلك در آن نيست اين ميگويد من ميخواهم عالم را به احسن وجه اداره كنم احسن وجه آن است كه من تشخيص ميدهم، اين يكي ميگويد عالم را من ميخواهم به احسن وجه اداره كنم احسن وجه اين است كه من ميخواهم تشخيص بدهم.
اينها قهراً چنگشان به آن ذيالعرش ميرسد براي اينكه او اگر بخواهد كلّ عالم را اداره كند بايد با اينها هماهنگ باشد اين ميگويد من نظرم اين است كه فلان جامعه را با فلان شرايط بايد اداره كند مصلحت در اين است نه اينكه اين يكي ميگويد تو نميفهمي چون اين اِله است ديگر اِله كه نميشود بگوييم نميفهمد كه يا تو غرضورزي داري سليقهاي عمل ميكني اله كه غرضورز و سليقه عملكن نيست كه لذا اگر با خدا ـ معاذ الله ـ چند اله باشد حتماً چنگ ميزنند به ذيالعرش براي اينكه عالم را ميخواهد اداره كند ديگر حيات و ممات عالم را تأمين كند، رزق و بَسط و نشاط عالم را تأمين كند، صلح و صفاي بشريت را تأمين كند اين چنگ ميزند به ارادهٴ او هم ﴿لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[39] كه در آيه ديگر است، هم ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً﴾ آيه ديگر است اين دو، سهتا آيه كاملاً عناصر محوريشان فرق ميكند.
من نميدانم شما اين شرح اصول فلسفه را ديديد يا نديديد يك وقت است آدم درس تفسير ميآيد براي منبر خب او يك راه ديگر است اما بخواهد مفسّر بشود مهمترين و شريفترين و ارزشمندترين علم، علم تفسير است و جامعه را هم علم تفسير حيات ميبخشد علوم ديگر هم در كنار اين علم تفسير اگر كسي بخواهد ملاّ بشود و تفسير بخواند و مفسّر آينده بشود به لطف الهي اين جانكندن ميخواهد جانكندن يعني همين بايد او را ببينيد كتابهاي ديگر را ببينيد آن جاهايي كه ﴿لُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[40] كه تفسير نيست آنها را فرمود براي اينكه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[41] است اما آنكه ﴿يُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[42] است اينكه ﴿يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[43] است اينكه نفسگير است اينجاهاست چه تفاوتي هست بين سورهٴ «انبياء» با سورهٴ «مؤمنون» با سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين تفاوتها چيست؟ تلازم مقدم و تالي چيست؟ بطلان تالي را ما از كجا بياوريم؟ گاهي بطلان تالي را در سورهٴ ديگر بيان ميكند، گاهي بطلان تالي را در كنار همين شرطيه متّصله ذكر ميكند ﴿لَّوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ﴾ اين مقدم ﴿لاَبْتَغَوْا إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً﴾ اين تالي ﴿سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي﴾ يعني او منزّه از آن است كه كسي به او دسترسي پيدا كند اين ﴿سُبْحَانَهُ﴾ به منزلهٴ «لكن التالي باطل» است اما آن «لكن التالي باطل» سورهٴ مباركهٴ «انبياء» به سورهٴ مباركهٴ «مُلك» ارجاع داده شده است. حالا تتمّهاش انشاءالله فردا.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 111.
[2] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 58.
[3] . سورهٴ انعام، آيهٴ 76.
[4] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 27.
[5] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 29.
[6] . مفاتيحالجنان، زيارت اربعين
[7] . سورهٴ قصص، آيهٴ 38.
[8] . سورهٴ نازعات، آيهٴ 24.
[9] . سورهٴ قصص، آيهٴ 48.
[10] . سورهٴ مائده، آيهٴ 117.
[11] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 19.
[12] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 79.
[13] . سورهٴ يس، آيهٴ 40.
[14] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 22.
[15] . سورهٴ يس، آيهٴ 40.
[16] . سورهٴ قمر، آيهٴ 19.
[17] . سورهٴ ملك، آيهٴ 3.
[18] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[19] . سورهٴ جن، آيهٴ 16.
[20] . سورهٴ توبه، آيهٴ 55.
[21] . سورهٴ انفال، آيهٴ 59.
[22] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 56.
[23] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[24] . سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.
[25] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 133.
[26] . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.
[27] . سورهٴ ملك، آيهٴ 3.
[28] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 22.
[29] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 60.
[30] . سورهٴ حج، آيهٴ 6.
[31] . بحارالأنوار، ج28، ص368.
[32] . سورهٴ رعد، آيهٴ 43
[33] . سورهٴ رعد، آيهٴ 43.
[34] . سورهٴ حديد، آيهٴ 4.
[35] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 60.
[36] . سورهٴ نازعات، آيهٴ 5.
[37] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 27.
[38] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 22.
[39] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 91.
[40] . سورهٴ بقره، آيهٴ 25.
[41] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[42] . سورهٴ بقره، آيهٴ 129.
[43] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 9.